فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

آفتاب آمد دلیل آفتاب

پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۴۷ ب.ظ

آفتاب آمد دلیل آفتاب

      در هفته اخیر مطلبی جنجالی در شبکه های اجتماعی منتشر شد که بار دیگر مهر تأییدی نهاد بر نگرانی های پیشین این وبگاه.   مطلب در رابطه با یک دانشجوی تونسی است که یکی دو سال پیش رساله دکتری خود را زیر نظر استادان دانشگاهی در تونس در دفاع از نظریه زمین مرکزی، پس از 5 سال تحقیق و تفحص، نهایتاً انتشار داده به دریافت PhD مفتخر شده است.  موضوع جنجالی آن اخیراً آفتابی شده است.  البته ممکنست پاره ای از مردم عادی هنوز به دلائل مذهبی به چنین نظریه هائی معتقد بوده و خرده ای هم بر آنان نتوان گرفت.  اما موضوع جنجالی بر سر اینست که این اولین بار در تاریخ معاصر است که یک دانشگاه به دانشجوئی در رشته علوم مجوز تحقیق و دفاع از چنین رساله ای را داده و نهایتاً درجه دکترا به وی اعطا میکند.  هرچند هر دانشجوئی و نه هر دانشجو بلکه هر کسی مختار است به هر نظریه ای از جمله نظریه های منسوخ علاقه داشته و از آن دفاع کند اما شگفت اینجاست که این کار در دانشگاه صورت میگیرد و دانشجوئی رسماً تأیید پرفسور استاد راهنما و تصویب یک دانشگاه معتبر را در احیاء این نظریه  منسوخ جلب کرده باشد. و شگفت تر اینکه مقاله ای علمی نیز از تز دکتری مزبور استخراج و در یک ژورنال بظاهر علمی منتشر شود، هر چند با دادن پول و بدون داوری معمول در مجله ای نامعتبر صورت گرفته باشد.  موضوع تز دکتری این دانشجو این بوده است که ظاهراً ثابت میکند زمین مسطح است و کماکان در مرکز کائنات بوده و کلیه نظریات و قوانین پیشین از کوپرنیک و کپلر و گالیله گرفته تا نیوتون و انیشتن همگی نادرست است و آنچه حقیقت است نظریه زمین مرکزی عهد عتیق است.  مثلاً ستارگان نقاط روشنی بر گنبد آسمان، شاید برای خوشایند زمینیان است.  البته این چون یک تحقیق علمی بوده طبعاً ابعاد ماه و خورشید و فواصل آنها را نیز محاسبه کرده و ارقامی مسخره را آورده است.  تنها چیزی که میتوان گفت اینکه نتایج مزبور چنان مضحک است که روی سوفسطائیان یونان باستان را نیز سفید کرده بطوریکه آراء اینان بسیار علمی تر و معقول تر از این دانشجو و پرفسور استاد راهنمایش در قرن 21 مینماید.  واقعاً داستان چیست و مشکل کجاست؟!

    مدتهاست در سلسله گفتارهای این وبگاه از رسوبات فکری گفته ایم و از صدمات وخیم آن بر جامعه هشدارها داده ایم.  خبر یاد شده در بالا، شاهدی دیگر بر صحت این مدعاست.  این مشکل در کشورهای "توسعه نیافته" ( عبارت محترمانه تری برای "عقب مانده" )  رایج بوده و بویژه در نواحی مسلمان نشین شکل عمیقتر و بس مزمن تری یافته است.  در اینجا منظور از عقب ماندگی طبعاً عقب ماندگی فکریست و نه نبود مظاهر تکنولوژی و انواع دستآوردهای مدرن که اتفاقاً در بسیاری از بلاد اسلامی البته به برکت جوشش یک ماده سیاه رنگ و بدبو به وفور یافت میشود.   خبرهائی مانند این که در بالا نقل کردیم فقط نوک کوه یخ جهالت و نادانی است.  مواردی اینچنینی که برخورد میکنیم چشمه هائی معدود از هزاران است که حاصل رسوبات هزار ساله است.  در کشور ما که موج مدرک گرائی در این چند دهه اخیر شدت گرفته، وخامت کار صد چندان بیشتر است.  نگارنده خود شاهد مواردی بوده است که تردیدی در این باب نمیگذارد.  بطور مثال چند سال پیش، دانشجوئی از یکی از دو دانشگاهی که دانشجویان فراوان دارد مراجعه و طالب گذراندن پروژه دکتری تخصصی خود در فیزیک شد.  بعنوان رزومه و توانائی علمی خویش یک مقاله منتشر شده علمی خود را نشان داد.  متوجه شدم مجله مزبور از همان قماش مجلات دانشجوی تونسی است که مقاله را با دریافت پول و بدون هیچگونه داوری مستقل سریعاً به زیور چاپ می آراید و موجبات سربلندی دانشجو و استاد را در کشور خود فراهم میسازد.  طبعاً با بهانه ای از دانشجو عذرخواهی کردم ولی نه از جهت مجله بلکه بخاطر محتوای مقاله ایشان که بی شباهت به نظریه مسطح بودن زمین نبود.  موضوع مقاله عبارت بود از دستورالعمل ساخت یک ماشین  دائمی (perpetual machine) شامل یک استوانه ساده دارای یک پیستون مستقر در فضای آزاد که روزها در اثر تابش آفتاب منبسط و شب ها منقبض شده و با نیروی حرکتی خود باری از دوش جامعه بشری بردارد.  هرچند چنین هدفی عملی نبوده و هیچ باری برداشته نمیشد ولی قطعاً توانست بار ایشان را برداشته بمقصد مطلوب برساند. وی بلافاصله تحت راهنمائی استاد دیگری پس از مدتی به دریافت درجه دکتری تخصصی نائل و از مزایای آن بهره مند گردید.  بگذریم از اینکه به این اندازه زحمت نیز نیازی نبوده و مدتهاست که در پیاده روهای خیابان مرکزی شهر انواع و اقسام پروژه های علمی و نگارش تز دکتری و صد البته مقالات ISI را با پرداخت وجهی در اسرع وقت برای شما انجام میدهند.  تازه آنچه هم که بصورت استاندارد و ظاهراً صحیح در مدارس و دانشگاه ها تدریس میشود عمدتاً بر پایه حفظیات است.  مغز و روح جوان از تحمیل اینهمه حفظیات خسته است.  آنچه لازم است ولی وجود ندارد روحیه پرسشگری و نقد است.  هرچند در محیطی استبداد زده ترویج روحیه پرسشگری مشکل است ولی چاره ای نیست و اکسیر اعظم در درمان اساسی چنین جوامعی همین است.  در حال حاضر هرج و مرج عجیبی حکمفرماست.  از یکسو هدف های متعالی برای فراگیری علوم و فنون رنگ باخته و مدرک گرائی صرف جایگزین آن شده و از سوئی دیگر و در سطحی عمیقتر، اخلاق بطور کلی در همه زمینه ها زایل شده و هر کس در هر مقامی در صدد بستن بار خویش و بیمه آینده خود است.  البته هستند دانشجویان و دانش پژوهانی که با رغبت و علاقه در کسب دانش میکوشند ولی چه سود که هدف غالب اینان نیز فرار از کشور و مهاجرت بخارج بوده و اعتلای مهارت و تخصص خود را در بالا بردن شانس موفقیت به آن هدف دنبال میکنند.  بگذریم از اینکه اکنون مهاجرت مختص به درس خوانده ها نبوده بلکه طبقات فرودست است که رتبه اول پناهندگان را بخود اختصاص داده اند.  در فضائی که حاکم است همگان به نوعی برای بقای خود، خویشتن را ناگزیر از تبعیت از چنین سیاستی میبینند.  شخص کاردان یا باید همرنگ جماعت شده تا بکارش استمرار دهند و یا گوشه عزلت گزیده و با لنگ و نان خشک زمانه را سر کند.  کوتاه سخن، بن بستی حاکم است که شرح آن نمیگنجد.  البته برای برون رفت از وضع حاضر راه حل های کوتاه مدت و میان مدتی وجود دارد که اغلب مورد بحث مجامع فرهنگی و اندیشمندان بوده و خیرخواهان و روشنفکران زیادی را که چاره کار را میدانند بخود مشغول ساخته.  لذا هرگونه اظهار نظر ما در این جایگاه حشو و زاید بوده اطاله کلام نخواهیم کرد.  آنچه که کمتر گفته میشود و کمتر محل اعتنا واقع شده همانست که مایلیم اینجا بدان پرداخته آید.  در اینجا میخواهیم به عمیقترین لایه ها اشاره کرده بلکه با یافتن مشکل اساسی، کمکی به یافتن درمان کرده باشیم.  

     از خود میپرسیم چرا در تونس همچنان چنین عقب ماندگی فکری وجود دارد؟  چه اینکه این کشور مدتیست به جرگه کشورهای دموکراتیک پیوسته و از فضای باز سیاسی برخوردار است.  ضمن اینکه اقتصادی عادی و مبتنی بر کار و تلاش مردم خود داشته و همچون برادران نفتی به مائده سیاه زیرزمینی متکی نیست.  ساده انگاریست اگر تصور شود موضوع دانشجوی تونسی فقط یک نمونه جداافتاده و پرتی بوده و ربطی به ذهنیت جامعه ندارد.  در حالیکه مشت نمونه خروار است و قرائن حاکی از تسری افکار عقب مانده و خرافاتی در چنین جوامعی دارد.  متأسفانه اصلاحات سیاسی و اقتصادی بتنهائی توانائی رفرم فکری را ندارد و موضوع این تز دکتری خود قرینه ای بر صحت این مدعاست.  لذا این تصور که با چنین اصلاحاتی یکشبه همه چیز درست خواهد شد شاید کمی ساده اندیشی باشد.  البته که اصلاحات حتماً واجب است و باید با سرعت تمام و کوشش همه جانبه برای بثمر رساندن آن کوشید.  اما آنچه ایده آل است و در طلب آنیم بسیار فراتر از آنست.  چه اینکه فقط با رفرم فکری و پاک کردن خرافات از اذهان و دمیدن روحی تازه در مغزهای خسته است که شرایطی بوجود خواهد آمد که نه تنها اصلاحات مطلوب بسرانجام خود خواهد رسید بلکه مضافاً اینکه بر بستری محکم و با دوام پا گرفته و با سرعتی آرمانی و علی الدوام به پیش خواهد رفت. چونکه صد آید، نود هم پیش ماست.  پیشگامان اولیه این امر، روشنفکران و خدمتگزاران فرهنگی اند.  تأکید ما بر اصلاح افکار بمنزله سطح عمیق رفرم شبیه این میماند که یک جاده آسفالته استاندارد، بیش از هر چیز به یک زیر سازی محکم و اساسی نیاز دارد.  ریختن قیر و آسفالت بر سطح خاکی و زیرسازی نشده جاده فقط کاری نمایشی بوده و هدر دادن وقت و انرژی و نیازمند هزینه مجدد و انجام آن کار اساسی که از ابتدا باید صورت میگرفت!

     گاهی میگویند این افکار خرافی منحصر به ما نیست یلکه همه دنیا مبتلا به آنند و با گفتن این حرف دل خوش میدارند که در این نقیصه تنها نیستیم!  از قضا، گهگاهی صدا و سیمای ما تصاویری از فردی مفلوک و گرسنه کنار خیابان در یکی از کلان شهرهای دنیای غرب نشان میدهد تا عامه نگران نباشند و نپندارند که ما تنهائیم.  ولی بهتر آنست گول تبلیغات را نخورده اسیر آن نشد.  اتفاقاً گفته فوق به یک معنا درست است و حتی در آمریکا سازمانهائی مردم نهاد وجود دارد که معتقد به تخت بودن زمین و ثابت بودن آن در فضا و دوران خورشید بدور آن هستند.  اما تفاوت کار در اینست که مردم در کار این نهادها آزاد هستند و دولت تحمیل کننده چنین افکاری نیست.  مؤسسات و سازمانهای دیگری هم در مقابل هستند که آنها نیز آزادانه آرای طرفداران نظریه زمین-مرکزی را نقد کرده به بوته آزمایش میگذارند.  از این گروه ها بسیار زیاد است.  یکی از بزرگترین آنها طرفداران بشقاب پرنده و ماوراء زمینی ها هستند و این ادعا که گهگاه آنها به زمین ما رفت و آمد داشته و هنوز هم دارند.  پیشتر در اینباره مطالبی نوشته ایم و شاید در مطلب "حاشیه ای بر علوم فیزیکی" شرح کافی را بتوان آنجا دنبال کرد.  گروه دیگری نیز معتقد به خدایان باستان بوده و اینکه نقوش ترسیم شده در صحاری آمریکای مرکزی کار آنها و در ارتباط با تمدن های گمشده آزتک و مایا و امثالهم میباشد.  گروه دیگری محو اسرار مثلث برمودا و اعجاز آن در ناپدید کردن هواپیما و کشتی ها در اثر یک مغناطیس جادوئی هستند.  و بسیاری دیگر هم هستند که ذوقیات خود را در دنبال کردن آنچه امروز ما بدان "شبه علم" یا Pseudo Science  میگوئیم می یابند (البته خودشان میگویند: علم) .  موضوع مشترک همه این طرفداران شبه علم در یک چیز است و آن اینکه تاکنون حتی یک مدرک قابل استناد در تأیید مواضع خود نتوانسته اند ارائه دهند.  اینجا باید تاکید کرد که علم بخودی خود مخالف هیچیک از مصادیقی که آنان ارائه میدهند نیست بلکه نکته اینجاست که اثباتی بر موجودیت آن مصادیق وجود ندارد.  مثلاً این روزها میشنویم که طرفداران طب گیاهی و یا پزشکی سنتی مرتباً پزشکان دانشگاهی را متهم میکنند که مزایای طب سنتی را پنهان کرده و التفاتی به پزشکی قدیم ندارند.  در حالیکه اگر واقعاً جوشانده گل ختمی کارساز است و مثلاً به حیات غده سرطانی خاتمه میدهد چرا پزشکان نباید آنرا تجویز کنند؟  که اگر چنین باشد و کارساز باشد در اینصورت سوگند پزشکی خود را زیر پا گذاشته اند.  مگر نه اینست که پزشک مصمم به بهبود بیمار است؟  چه باک اگر دارو گیاه باشد؟  آیا همه پزشکان از ایادی توطئه کارخانه های داروسازی هستند؟   گروه های طرفدار بشقاب پرنده نیز همینگونه استدلال کرده و وزارت دفاع و سیا را متهم به پرده پوشی میکنند.  در حقیقت، دانش اینان عموماً در سطح متوسطه و در عین حال متأثر از علاقه شدیدشان به اعجاب و شگفتیست.  قبلاً اشاره کرده بودیم که بیشترین درجه اعجاب و شگفتی اتفاقاً در خود علم است منتها نیازمند پشتکار و صرف وقت بسیار برای نیل به درجات بالاست.  البته صرف وقت از روی علاقه و اعتقاد قلبی و نه کسب مدرک برای آب و نان و اشغال پست های بالا.  اوضاع چنانست که امروزه اعتبار علم و مدرک علمی بکلی مخدوش و نزد افکار عمومی از درجه اعتبار ساقط است.  انسان به یاد دوران آخرین پادشاهان قاجار میافتد که چنان در بذل و بخشش نشانهای دولتی و انواع مدال های رسمی بی محابا پیش رفته بودند که قدر و ارزش آن در خارج مملکت به حد فلزات بنجل تنزل یافته بود.

     از زاویه ای دیگر اگر بنگریم، یکی از گرفتاری های ما عدم مشارکت در تولید علم است.  دربادی امر ممکنست این گفته با آنچه در تبلیغات است متناقض نماید اما با توضیحاتی که در پی خواهد آمد مطلب روشن خواهد شد.  مثال جامعه ما شاید مثال کسی باشد که نوسواد بود تازه با خواندن و نوشتن آشنا شده باشد.  سپس، ناگهان یک کامیون پر از کتاب در زمینه های مختلف علم و هنر و ادبیات پیش او گذاشته تکلیف کنیم در کوتاه مدت در همه شئون استاد شود.  چنین چیزی همانقدر امکانپذیر است که کسی برای مثلاً یکماه از غذا محروم باشد و از او بخواهیم غذاهای ذخیره شده را یکباره میل کند.  هرگونه تلاش در این مسیر ممکنست به سوء هاضمه یا آموختن طوطی وار بیانجامد.  در حالیکه آنچه مهم است نه کمیت بلکه کیفیت است.  دانستن امور از راه اقناع عقلانی و استدلال راه درست است و نه قبول امور از راه تلقین، روشی که در گذشته ها رایج بوده و دامنه اش تا به امروز گریبانگیر ماست.  روش درست آموزشی میبایست از کودکی در پیش گرفته شود تا خود بخود ملکه ذهن گردد.  برای آنها هم که چنین مسیری را طی نکرده و در دوره جوانی هستند لازمست از طریق مجاری مختلف آگاهی داده و به در پیش گرفتن مسیر درست مخیر نمود.  پیش نیاز این کار نیز تشویق روحیه پرسشگری و نقد و انتقاد است.  در واقع از این منظر، کار این دانشجوی تونسی از نظر اصولی هیچ اشکالی نداشته و بلکه قابل تقدیر است.  وی، و البته استاد راهنمایش، این شهامت را داشته اند که باور های حاکم را زیر سوأل برده و حتی تخطئه کنند.  از این منظر بسیار عالی و در خور تقدیر است.  منتها چیزی را که بعنوان بدیل ارائه داده اند آنقدر ابتدائی و ساده لوحانه مینماید که حتی بدون خواندن و مرور مطلب ایشان میتوان حکم به ابتذال داد.  مهمتر از همه اینکه نظر ایشان نه نظر یک عامی بلکه استادی عالیمقام و دانشجوئی در مرتبه دکتراست.  مثلاً ادعا شده زمین تخت است و نه کره.  از فلاسفه باستان که بگذریم، اولین بار مسافرت ماژلان کروی بودن زمین را نشان داده و بعدها ابوریحان بیرونی نیز اندازه گیری هائی درباره انخفاض افق انجام داده به نتایج مشابه رسید و بالاتر از همه اینکه اگر گهگاه مسافرت با هواپیما داشته ایم با تمام وجود خود بعینه چنین استباطی بلاواسطه را داشته ایم.  باز هم ایرادی ندارد.  ما نمیتوانیم و نباید به صرف اینکه تعداد زیادی از مردم به چیزی ایمان دارند بگوئیم درست فکر میکنند و تصورشان درست است.  بسیار پیش آمده که چنین نباشد.  چه بسا یکنفر در موضوعی غامض تفکر کرده به نتیجه ای خلاف درک عمومی و حتی کل بشریت رسیده باشد.  البته چنین مواردی بسیار نادر است و نتیجه گیری این یک نفر قبول عمومی نخواهد یافت مگر با ادله و براهین و نهایتاً تأیید تجربی.  حال اگر بپذیریم زمین دایره ای مسطح در میان فضاست، باید بگویند و به روشنی توضیح دهند که در مرز این دایره با فضا چه میگذرد؟  آیا با یک دیوار بلند یخی احاطه شده است؟  ماوراء آن دیوار چیست؟  و صدها پرسش دیگر.  کندوکاو بیشتر در این باره ما را بدین نتیجه میرساند که معرفت ما عمدتاً ناشی از معتقدات تلقینی  و تقلیدی است که از همان کودکی آغاز میشود.  خلق را تقلیدشان بر باد داد.  در جامعه ما پرسش و تشکیک امر مذمومی تلقی شده و میشود.  تا این رویه ادامه دارد امیدی به صلاح و بهبودی نخواهد بود.  اگر هم گهگاه موفقیت هائی روی دهد، زودگذر و موقتی خواهد بود.  در حال حاضر این روحیه در همه بلاد اسلامی جاری و ساریست.  خوشبختانه این انتقاد را میتوان به روشنی از زبان یک پرفسور فیزیک و اخترشناسی از دانشگاه شارجه شنید که در روزنامه "اخبار خلیج" منعکس گردیده است.  وی ضمن انتقاد از روش این استاد و دانشجو که در یک رساله علمی، بجای روش علمی از آیات کتاب مقدس استفاده شده در بخشی از نوشته خود مینویسد: 

" نگارش و انتشار این تز PhD نشاندهنده اینست که نه تنها در تربیت توده ها شکست خورده ایم بلکه با هوش ترین دانشجویان ما نیز در غفلت و بیخبری بوده اند.  چه اینکه دانشجوی مزبور بالاترین رتبه را در کلاسهای مقاطع تحصیلی قبلی خود داشته است.  معلوم میشود که هنوز در تشخیص تفاوت بین معرفت علمی ( واقعیت، مدل، نظریه،..) و معرفت دینی ( معنی آیات، هدف آیات،..) ناتوانیم.  بعقیده من، جهان عرب اسلامی همچنان از بحران فرهنگی، تربیتی، و فقدان درک کامل از علوم رنج خواهد برد مگر آنکه بطور درست از تفاوت بین ایندو متدودولوژی یعنی دین و علم آگاه شده، بدون آنکه بخواهد ارزش هریک را متزلزل کند.

در هر حال، طی سالیان فقط معدودی جرئت کرده و مانند این استاد دانشگاه این پرسش اساسی را مطرح کرده اند که چرا چنین وضعی در ممالک اسلامی حاکم است؟  چرا پرسش این معدود افراد مخاطبی نیافته است و اگر یافته چرا به تحولی نیانجامیده است؟  چرا علم در این ممالک مظلوم و متروک واقع شده است و آنچه بنام علم میشود جز تقلید و دنباله روی سطحی نیست؟  مگر لازمه تولید علم تفکر نیست؟  آیا در فرآیند تفکر اشکالی وجود دارد؟  چه عامل یا عواملی در کار است؟!

  • مرتضی قریب

ارزش علم

خرافات

زمین مرکزی

نظرات  (۲)

  • حبیب ابن علی
  • دوست گرامى:با انکه مستنداغاز مطلبتان داراى مرجع روشنى نیست ولیکن اگرآن اقاى دکتر درپیش من اقرار به این عقیده بکندباز هم من میگویم کار این انگلیسیهاى بى ناموس است بارى اندیشه هاو باورهاوفرهنگ یک جامعه رابیشتر علوم انسانى-از فلسفه که سر امد علوم انسانى است تا جامعه شناسى و روانشناسى ومذهب و سیاست…-میسازدنه دانشهاى تجربى و میبینیم که رسوخ و نفوذ انها دراز مدت بوده وزدودن نادانى و کج فهمى وتعصبات بسیارمشکل میباشد این روزها بشریت انچنان در مال پرستى ومصرف وخوشگذرانى و دلبستگىهاى مادى غرق شده اند که دیگر مجالى براى لذت بردن از هنرو خردمندى باقى نمیماند بازاردیکتاتورهاوسیاستبازان و پیامبران دروغى با جهالت مردم پایدارترخواهدماند 

    چند روز پیش مطلبى میخواندم که تا کنون بیشترین فالووررا در اینستاگرام بادویست و چهل و خورده اى نفر متعلق به جناب اقاى رونالدو فوتبالیست و پس ازان هم ورزشکاران دیگروخوانندگان و رقاصان هالیودى بوده و دریغ و دردکه نام یک نویسنده ومتفکرو هنرمند بچشم نمیخورد. داناى طوس چه مناسب گفته است :هنرخوارشد جادویی ارجمند نهان راستى اشکارا گزند  

    از عصر یونان قدیم تا همین قرون جدید شاید تعدادباسوادان و کتاب خوانان بسیار اندک بوده اما حاصل ان دوره هادر علوم عقلى و نظرى چه بود از افلاطون و ارسطو-که اورا خداوندگار دانایان میگویند- که به روایتى در مسایل فلسفه اولى بعد از انها چیزى گفته نشده تا دیگران که نام بردن از انها طومارى بایداگر این حجاب مادیات پر زرق و برق و اختراعات و اکتشافات که بقول راسل بسیارى ازانها زاید و بیفایده هستند را کنار بزنیم پشت انها چیز با ارزشى نخواهیم دیدلب کلام و گفتنیهاباارزش را شما در نوشته اتان اورده اید ولى من شحصاًنسبت به اینده بشریت بسیار بد بین هستم و غم انگیزتر اینکه این سرنوشت بد را محتوم میدانم چه خوب است که با رند عالم سوز همزبان شویم:شهر خالیست ز عشاق وبود از طرفى  دستی ازغیب برون اید و کارى بکند

     
    پاسخ:
    منهم با شما همعقیده ام و معتقدم برداشتن کوه بمراتب آسانتر از زدودن خرافات و کج فهمی های هزاران ساله است.  رستگاری نهائی ما در راستای روشنگری خواهد بود.  البته پنهان نمیتوان داشت که یک حسن تکنولوژی (اگر فقط همین یک حسن باشد) کمک به روشنگری و زدودن خرافات است.  بیشک این نیز مانند هر پدیده دیگری میتواند حسن استفاده یا سوء استفاده را داشته باشد.  مهم تفکر ما و رویکرد ذهنی ما معطوف به پدیده هاست.  اگر کارها به حال خود رها شود طبعاً جز سرنوشت بد چیزی عاید نخواهیم داشت زیرا طبیعت خود مایل به این سراط است..
    منتظر مطلب بعدى نیز هستیم. ٢٩٥٣٩

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی