فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احتمال» ثبت شده است

۱۶
تیر

مصادره به مطلوب

    در کشور آرزوها مردمانی زندگی میکنند که از شب تا صبح و از بام تا شام در پی به ثمر رساندن آرزوهای خویشند.  آنها به هر دری میزنند بلکه گشایشی در کارهای بسته شان روی دهد.  آنقدر آرزومندند که حتی با دیدن یک کلید مقوائی بخیال باز شدن قفل های بسته، خود را به آب و آتش زده هر ریسکی را پذیرا میشوند بلکه اینبار قول هائی که شنیده اند به واقع بپیوندد.  در کشور آرزوها مردم خیلی زود پیر میشوند.  آخر تلاش بی ثمر برای رسیدن به آرزوها خیلی زود انسان را از پا می اندازد.  اما مگر آرزویشان چیست؟  هیچ، فقط یک زندگی ساده آنقدر ساده تا حد یک زندگی نباتی!

    در کشور آرزوها همه سخت در جنب و جوشند که همین اندازه اگر در سرزمین های کفر تلاش میکردند ستاره بخت را در آغوش میکشیدند.  پس بی جهت نیست جوانان به آب و آتش میزنند تا بهر نحو ممکن فرار کنند.  خانواده ها، حتی آنها که دستشان به دهان میرسد، نیز بخاطر تأمین آتیه فرزندان در صدد فرار در اولین فرصت ممکن هستند.  عده ای که عجله بیشتری دارند سوار بر قایق های بادی همراه با جنگ زدگان اقوام همسایه خود را به دریا ها میسپارند.  تا مگر قاچاقچی معرفتی داشته بقول خود وفا کرده آنها را به ساحل امنی برساند.  به همین اندازه هم دلخوشند که مگر فرزندانشان محل امنی برای آینده خود داشته باشند.  آنها هم که مانده و زیر خط فقر در حال سقوط اند، چاره ای جز دست و پا زدن ندارند.  که در مناسبت هائی که غذای نذری میدهند برای یک لقمه غذا چنان از سروکول یکدیگر بالا میروند که قحطی زدگان آفریقا را متعجب میکنند. همه بخاطر یک بخور نمیر حداقلی در تب و تابند.  که بخش اعظم این مردم نه دیگر توقع حقوق بشر، و نه دیگر دل در گروی معنویات مُبلغان ریائی و نه اصلاً هیچ چیز دیگری دارند.  آنها فقط یک چیز میخواهند، میخواهند زنده بمانند!  نظام های تمامیت خواه مردم را از فرط گرسنگی در مرز موت نگهمیدارند.  چرا که میخواهند مردم را مانند موم در دست داشته هر لحظه اراده کنند از تبعیت آنان مطمئن باشند.

    در کشور آرزوها مردم همواره در صدد یافتن روزنه ای برای تنفس اند.  آنها هم که قرار است سوارِ کار باشند اینرا میدانند و به مردم القا میکنند که در انتخاب بد و بدتر، ما آن گزینه روزنه گشا در مقابل خفقان آور هستیم.  هیچ کس هم نمیپرسد آخر چرا روزنه؟ چرا درها را برای تنفس باز نکنید که از خفقان در حال مرگیم؟  داستان بی شباهت با روش های امحاء جمعیت غیر خودی توسط نازی ها در دوران جنگ دوم جهانی نیست.  یک از این روش ها فرستادن پیر و جوان و زن و بچه بداخل کامیون های دربسته ای بود که بعد دهانه اگزوز را به داخل وصل میکردند.  گاز چون سنگین تر از هواست تدریجاً از کف شروع به بالا آمدن میکرد و مردم برای تنفس قدری اکسیژن بیشتر لامحاله روی هم تلنبار میشدند تا نهایتاً هرمی از بدنها تشکیل میشد.  چه بسا پدر و مادرانی که پا بر بدن کوچکترها، ضعیف ترها و بسا بچه های خود میگذاشتند تا دمی اکسیژن بیشتری تنفس کنند.  در بالای هرم قوی ترهائی بودند که آخرین ذرات هوا را در محاذات سقف میجستند.  اما چه سود که همگی بطرز فجیعی خفه میشدند.  هوای مصرفی مرتباً کمتر میشد و روزنه ای برای تنفس باقی نمیگذاشت. 

   امروزه نظام های تمامیت خواه مردم را دچار همین مصیبت ساخته اند.  کار بدانجا کشیده که روزنه ای کوچک به آرزوئی بزرگ تبدیل شده. مردم را با نشان دادن روزنه ای کوچک به بازی گرفته اند و توده ناچار خود را گرفتار در این بازی مرگ و زندگی میبیند.  نظام هربار مهره ای را بعنوان ناجی به میدان میآورد تا مردم را امیدوارانه وادار به حرکت مطابق میلش کند.  بعد هم هر وقت خواست تنظیمات آنرا بهم میزند.  این بازی تا کجا میتواند استمرار یابد و تا کجا میتوان گنجشک را رنگ کرده جای قناری فروخت؟  گویا تجارب قبلی مردم چندان هم فراموش نشده و اکثریت بدین نتیجه رسیده که نباید وارد این بازی شود.  نشانه آن اینست که علیرغم تبلیغات، در هر دو دوره مراکز نمایشی بطرز چشمگیری خلوت بوده بطوریکه همه بر آن گواه بوده اند.  اما بطرز سحرآمیزی مشارکت در همان سطحی شد که باید میشد!  برخی بضرس قاطع دستکم آمار دور اول را 3 برابر شده آمار واقعی دانستند و دلیل آنرا بطور مشخص احتمال ناچیز 5 عدد مستقل که تصادفاً مضرب 3 باشند ذکر کردند.  احتمال دستکاری نه 100% بلکه 99.6% است که البته نزد اهل علم بقدر کافی تعیین کننده است.  

خلاصه آنکه، مردم از فرط استیصال دنبال هر روزنه ای دویده بلکه دمی بیشتر تنفس کنند.  پناه بردن آنان به این یا آن از سر ناچاری و امید داشتن برای باز شدن درها برای دمی تنفس است که بی شباهت با مثال اتاق گاز سیار نازی ها نیست. آیا این روند قرار است تا ابد ادامه یابد؟  باید پرسید به چه دلیل برای تنفس طبیعی باید ملتی قربانی مطامع بازیگرانِ صحنه و تعزیه گردانانِ آن باشند؟!

 

  • مرتضی قریب
۲۲
مهر

اصل عدم قطعیت

   گهگاه لازمست از برخی قوانین آموخته شده غبار روبی شده برخی شبهات مرتفع شود.  اصل موسوم به عدم قطعیت هایزنبرگ، اصلی است مختص دنیای بینهایت کوچک ها و کارکرد آن مختص همان حوزه است.  این بدان معنا نیست که نتوانید آنرا در کلان مقیاس بکار برید چه اگر بُردید نتیجه ملموسی نخواهید گرفت.  این اصل بطور خلاصه میگوید که نمیتوانید تمام مشخصات فیزیکی یک ذره را همزمان با دقت تمام اندازه گیری کنید.  زیرا دقت زیاد روی یک مشخصه مستلزم بیراهی زیاد روی سایر مشخصه هاست و شناخت کامل میسر نمیشود. 

    برخی این اصل را با مسأله احتمالات مربوط در سایر امور جاری اشتباه میگیرند چه اینکه موضوع احتمالات بسیار پیشتر از ارائه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ وجود داشته است.  بنظر میرسد برای پیشگیری از اشتباه بهتر است مشخصاً نام هایزنبرگ ذکر شود زیرا بیان این عدم قطعیت ما را با عدم قطعیت معمول در حساب احتمالات باشتباه انداخته تصور میکنیم که عدم قطعیت دنیای بینهایت کوچک ها همچنان در دنیای کلان مقیاس کاربرد دارد.  ابداً اینطور نیست. 

   عدم دقت در دنیای بینهایت کوچک ها ناشی از سرشت پدیده ها در این حوزه است، حال آنکه عدم دقت در کلان مقیاس یک پدیده ذاتی نیست بلکه ناشی از کمبود اطلاعات است.  مثلاً میخواهید دمای آب استخر بزرگی را بدانید.  چکار میکنید؟  با یک دماسنج در چند نقطه دمای آب را اندازه میگیرید.  یا با چند دماسنج، بطور همزمان دمای آب در چند نقطه را اندازه میگیرید.  سپس میانگین را، مثلاً 23.25، حساب کرده و بطور معمول انحراف استاندارد را هم حساب میکنید.  سپس بیان خود را به چند طریق ممکن میتوانید ابراز کنید.  مثلاً بگوئید:  من 67% اطمینان دارم که دمای متوسط آب استخر برابر 23.25 درجه بین مثلاً 22.5 تا 24 درجه میباشد.  این نمونه ای از بیان کاربرد آمار و احتمالات و عدم دقت در اطلاعات است.  این در واقع مبین عدم قطعیت در آگاهی ماست چه اینکه مادرِ طبیعت خود میداند که دمای واقعی آب استخر چقدر است که مستلزم داشتن دمای بینهایت قطرات آب است.  تقریباً تمام کارهای ما در حوزه فیزیک و علوم تجربی با این احتمالات یا عدم قطعیت ها عجین است و از آن گریزی نیست. 

    مثال دیگر مربوط به هندسه است.  شما در امر ساختمان سازی دو وجه کناری ساختمان را موازی میدانید.  آیا واقعاً اینطور است؟  واقعیت اینست که زمین کروی است و دو خط موازی وجود ندارند که اگر امتداد دهید در مرکز زمین بهم میرسند.  آیا بنّایان باید از هندسه کروی سود جویند؟  ابداً، زیرا در حوزه بقدر کافی کوچک، هندسه کروی با هندسه مسطحه تفاوتی ندارد.  کدام واقعی است؟  هردو باندازه کافی!  بیائید با مخلوط کردن مفاهیم، فلسفه بافی نکنیم.

    دقت کامل فقط در تصورات میگنجد و اگر هم وجود داشته باشد به آن نیازی نیست زیرا همه امور ما در دنیای حاضر با وجود همه بیراهی ها پیش میرود و چیزی سد راه نیست.  از همه اینها گذشته، دنیای کامل فقط یک امر آرمانی و شاید تخیلی است که هیچ مناسبتی با دنیای عادی ما ندارد.  فلاسفه قدیم باتکای علایق متافیزیک براین باور بودند که اتفاقاً دنیای ما یک دنیای کامل و بی نقص است و ذات باری نمیتواند چیزی جز کامل آفریده باشد.  احتمالاً مشاهده نظم آسمان شبانه در ایجاد این ذهنیت بی تأثیر نبوده است.  اما فلاسفه امروز، دنیا را واقعی تر میبینند با همه نقایص آن.  تولد های ناقص پس چیست؟  یا سرطانی شدن ناگهانی برخی غدد بدن یا انواع و اقسام عیوب ساختاری حین تولد برای چیست؟  اگر اینها نشانه کمال است پس نقص چیست؟  ضمن اینکه آسمان نیز مدتهاست از مقام بی نقص خود کناره گرفته است.

   از اینرو، شکاکیت و برخورد با موضوعات با نگاه شک و تردید، یک نگاه معمول و خردگرایانه بوده لزوماً ربطی به عدم قطعیت در دنیای بینهایت کوچک ها ندارد.  یعنی چنین بینشی منبعث از وجود آن عدم قطعیت ذاتی در دنیای ذرات بنیادی نیست.  توصیه میشود بجای اینکه عقاید خود را لزوماً متکی به گفتار دیگران کنیم، خود در بحر اندیشه فرو رفته و با نگرشی نقد گرایانه به موضوعات بپردازیم.  چه بسا در سیر این مسیر خود به درک اصول تازه تری نایل شویم!  چرا که نه؟

  • مرتضی قریب
۱۳
مهر

احتمال آن چقدر است؟

     گاهی اوقات برای فهم پدیده ها لازمست دست به یک محاسبه ساده زده و احتمال وقوع آنها را پیش بینی کرد.  اگر توصیفات کیفی با محاسبه کمّی همراه گردد تصویر واقعی تری از امور را بدست خواهد داد.  مطالب و نتیجه گیری که در پی خواهد آمد جنبه عام داشته و در موارد مشابه کاربرد دارد.  موارد زیر را در نظر میگیریم:

     اگر در هر زمان و هرکجای دنیا، دخترکی را بخاطر موی سر، به عمد یا به سهو، بکُشند و در عوض رفع و رجوع و بیان یک عذرخواهی ساده صدها نفر دیگر را کشته و هزاران نفر را مضروب یا محبوس کنند درباره آن چه قضاوتی میتوان کرد؟  اگر در هر زمان و هرکجای دنیا یک نهاد دولتی به دخترکی تجاوز کرده باشد و در عوض دستگیری و پاسخگو کردن مجرم صدها تن دیگر را به گلوله ببندند تا ثابت کنند چنین نبوده، درباره این چه قضاوتی میتوان کرد؟  مردم دنیا چه قضاوتی خواهند کرد وقتی حکومتی یک هواپیمای مسافری را به عمد یا حتی به سهو سرنگون کرده باشد و برای تبرئه خود مرتب دروغ گفته انکار نماید؛ در اینصورت مسئولیت خون جان باختگان با چه کسی خواهد بود؟  پای خودشان است؟!  اینها و با وجود صدها موارد مشابه چه نتیجه ای میتوان گرفت؟  آیا همه میتواند سهوی و خود بخودی بوده باشد؟  یا شاید عمدی در کار باشد؟  

     برای پاسخ ناچار از ذکر مثالی ساده هستیم.  فرض کنید در یک امتحان، یکصد سوأل چهار گزینه ای ارائه کرده باشیم.  اگر کسی همه را بدرستی پاسخ داده باشد و تقلبی در کار نباشد قطعاً به او آفرین خواهیم گفت چه معلوم است که درس خود را خوب خوانده است.  اما اگر کسی همه یکصد سوأل را جواب نادرست داده باشد چه؟  آیا شک برانگیز نیست؟  او هرچقدر هم تصادفی عمل کرده باشد این نمیتواند قانع کننده باشد و بالاخره برخی پاسخها را باید درست جواب داده باشد.  اینجا همان نقطه نتیجه گیری است.  نظر ما اینست که این فرد باحتمال قریب به یقین جوابهای درست را میدانسته و عامدانه پاسخ های غلط را انتخاب کرده است.  آیا نتیجه ای غیر از این ممکنست؟

    ممکنست بگوئید او شانسی جواب داده و به همین نتیجه رسیده.  البته احتمال آن صفر نیست ولی بسیار بسیار کم است.  میدانیم برای هر سوأل، احتمال پاسخ غلط 3 از 4 است که البته کم نیست.  اما احتمال اینکه همه 100 پاسخ با هم غلط از آب درآید عدد 3.2E-13 میباشد.  کسانی که لجوجانه نمیخواهند باور کنند این عدد چقدر کوچک است بخود زحمت داده 41 سکه را با هم روی زمین بریزند.  آنچه ظاهر میشود مخلوطی از شیر و خط است اما احتمال اینکه همه شیر باشد یا همه خط عددی بسیار کوچک حدود همین عدد است.  بد نیست یکبار هم دست به تجربه علمی زده و نتیجه را، هر چند بار دوست داشته باشید، به رأی العین ببینید.

    با بازگشت به سوأل اصلی که آیا صدها ارتکاب جنایتکارانه میتواند سهوی باشد و عمدی در کار نبوده باشد، باید گفت احتمال آن از آنچه در مثال بالا بدست آمد باز هم کوچکتر است.  زیرا با وجود قوانین پذیرفته شده امروزی، اتخاذ عملِ درست بسیار روشن است و لذا احتمال دست یازیدن سهوی به عملِ نادرست حتی بسیار کوچکتر از 3/4 مثال بالاست.  پس اینکه طی سالیان سال صدها و بلکه هزاران عمل ارتکابی یک نظام همگی در جهت خلاف قاعده بوده باشد، تنها چیزی که میتوان گفت عمدی بودن و برنامه ریزی بودن همه آنهاست. آیا این، کارهای اهریمن را به ذهن تداعی نمیکند؟   طبق تعریف، اعمال او همه نادرستی و همه دروغ است.

    بی جهت نیست که پس از سالها تکرار مکررات و ارائه دروغ های پی در پی، قانع ساختن چنین مردمی بیش از پیش سخت و سخت تر شده است.  بویژه که توجیه آن نزد نخبگان و طبقه دانشجویان و دانش آموزان بیش از همه مشکلتر است.  در چنین مواقعی تنها راه اینگونه نظام ها برای قانع ساختن مردم باینکه سیستم پاک است و از هر اتهامی مبراست، دست بردن به خشونت عریان است.  در نظامی آلوده به فساد، چه بسا خودِ فساد، تنها منطقی که در عوض عذر خواهی کار میکند بیان مکرر سه کلید واژه آمریکا، اسرائیل، و دشمن و گذاشتن همه تقصیرات برعهده این 3 واژه است.  

خلاصه آنکه، نظام های ناکارآمد برای نمایش کارآمدی کاذب خود معمولاً حمله به افراد ضعیف را نشانه میگیرند تا بلکه اقتدار خود را به رخ کشند.  گاهی هم افراد ضعیف درس خوبی به آنها میدهند.  مثلاً داستان محمود غزنوی برای تصرف حکومت ری و اصفهان که در دست بانوئی بوده بجای خود شنیدنی است که صلابت نامه بانو، محمود را منصرف کرده از حمله خودداری میکند.  اما این درایت نزد همه نیست.  نظامی که به شهروندان خودش بچشم دشمن نگاه کرده و بروی مردم عادی آتش میگشاید، سایر خلاف هایش نیز همه به عمد است و مشروعیتی در چشم مردم ندارد.  بعنوان یک شاخص کلی، هر زمان و هرجا هر کس، حقیقی یا حقوقی، خود را در یک هاله قدسی پنهان ساخته و بضرب زر و زور برای خودش تبلیغ کند بطور حتم و یقین نهادی برخاسته از دروغ است، چه او که اصالتی داشته باشد هرگز نه از خود تعریف میکند و نه معنویت خود را تبلیغ مینماید.  

  • مرتضی قریب