فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اختلاس» ثبت شده است

۰۸
خرداد

جهد برای دنیا یا برای آخرت

    یکی از دستآوردهای دنیوی ما از قرن گذشته، "سازمان دول متحد" موسوم به سازمان ملل متحد (UN) بوده است.  هرچند بنیان آن بر ایده های انسانی بوده با این حال بتدریج به ابزاری در دست سیاست بازان حرفه ای بدل شده از روح اصلی خود بسیار فاصله گرفته است.  تأیید این نکته را در جریانات این روزها شاهدیم که چگونه از آنچه که باید در خدمت "ملت"ها باشد دور افتاده است.  با اینکه این سازمان هنوز هم میتواند برای صلح جهانی مفید باشد اما برای جبران کاستی ها و عیوب آن، ایجاد نهاد مستقلی از دولت ها تحت نام "شورای ملل متحد" بشرحی که پیشتر رفت ضروری مینماید.

    اکنون باید به یک موضوع اساسی پرداخته شود و آن اهمیت جهد و تلاش است.  سوأل اساسی که برای بسیاری از مردم هنوز مطرح بوده برای آن پاسخی از منابع مستقل ندارند همانا این پرسش است که این جهد و تلاش ما باید متوجه کدامیک از دو حوزه مهم زیر باشد؟: برای دنیا یا برای آخرت؟ 

    آنچه از احادیث و اخبار دینی برمیآید، ناظر بر اینست که دنیا برای مؤمن بمثابه زندان و برای کافر بمثابه بهشت است.   این موضوع عیناً در اشعار عرفانی ما نیز منعکس و کلاً دایر بر این نتیجه گیریست که زندگانی فعال دنیوی پشیزی ارزش نداشته و آنچه مهم است آبادی آخرت است.  بلکه غرض از حیات این دنیا، تلاش برای داشتن آخرت نیکوست.  شاید چکیده چنین تفکراتی به اعصار گذشته بازگردد کما اینکه قدیمی ترین آنرا نزد مصریان باستان میبینیم که به زندگی بعد مرگ اعتقاد واثق داشتند.  نگهداری فراعنه مومیائی در اهرام عظیم آنروزگار شاهدی بر این مدعاست.  عیسی مسیح که به شاگردان خود وعده ملکوت اعلی را میداد به آنان نصیحت میکرد که در بند خوراک و پوشاک نباشند و غصه نخورند و میگفت " به پرندگان نگاه کنید که غصه ندارند چه بخورند. نه میکارند و نه درو میکنند، ولی پدر آسمانی شما خوراک آنها را فراهم میسازد..".  بعدتر در دین مانی که ملقمه ای از اعتقادات مسیحی و بودائی است، گسست از دنیا به نحو شدیدتری ملاحظه میشود.  فرایض دینی بقدری سخت بود که تنها از عهده برگزیدگان بر میآمد.  رأس هرم مانویت 12 نفر رؤسا است و نمایندگان ارشد در مراتب پائین تر قرار دارند.  رهبانان و برگزیدگان دائم در حال اعتکاف و رویگردانی از لذایذ دنیوی هستند.  خوردن گوشت مطلقاً ممنوع و اصولاً هر عملی که آسیب به حیوان و نبات تلقی میشد ممنوع بود.  لذا حیات آنان وابسته به هدایای مردم عادی و نان و میوه ای بوده که برایشان میآوردند.  همین نحوه زیست را امروزه در بین رهبانان بودائی میبینیم.  استثنائاً زندگی در آئین زرتشت، دنیوی-محور بوده و هدف، آبادانی همین دنیا بوده است.

    از مجموع آنچه گفته شد بحثی منطقی در میگیرد.  پرسش این است چه نحوه زیستی مطلوب است و کدام باعث اعتلای زندگانی است؟  باورمندان پاسخ میدهند زیست آخرت-محور.  یعنی جیفه دنیا را برای طالبان آن واگذاشته و اعتکاف و عبادت را سرچشمه رستگاری دانست.  این تفکر در شکل افراطی خود، همانطور که در بالا دیدیم، انسان را برای ادامه حیات نیازمند دیگران میسازد.  انرژی مورد نیاز زیست او باید توسط دیگران تأمین شود.  نکته اینجاست که اگر رستگاری اُخروی چیز خوبیست چرا سایرین برخوردار نباشند؟  اگر همه بخواهند این زیست مطلوب و متعالی را دنبال کنند چه خواهد شد؟  آیا کسی هست آب و غذا بیاورد؟  اصلاً کسی هست زحمت کشت و کار را بر خود هموار کرده تولیدی داشته باشد؟  سرپناه اولیه چه میشود، آیا باید به غارها پناه برد؟  درمان بیماری، خدمات بهداشتی و غیره و غیره را چه کسی انجام خواهد داد؟  تصور وجود این شکل افراطی در دنیای امروز ناممکن است و مشروعیت آنرا زیر سوأل میبرد.

    معهذا امروز وضعیت عجیبی روی داده که از این دوگانگی سوء برداشت شده است.  با استقرار یک نظام ایدئولوژیک دینی، تشبث به زیست آخرت-محور و سوء استفاده تبلیغاتی مسئولین بلند پایه از آن، شیوه رایجی شده است. باتکا این شیوه، فرد چنین وانمود و ظاهر خود را چنان بزک میکند که از لذایذ دنیوی بریده و از یک زندگی حداقلی رهبانی برخوردار است.  اما در عمل و در زندگی پنهان، از هر دنیا پرستی حریص تر است.  مردم فراموش نمیکنند کسانی را ملبس به جامه روحانی و متظاهر به زیست اُخروی که وارد زمین خواری و انواع ثروت اندوزیهای نامشروع شده اند.  یا مدیرکلی که در پشت دفتر کار خود نوشته بود بدون وضو وارد نشوید ولی عاقبت با پول های دزدیده شده از مردم راهی خارج شد.

خلاصه آنکه، نتیجه نهائی ترویج روحیه آخرت-محور، در بهترین حالت خود، عقب ماندن از یک زندگانی نجیبانه است.  اما آنچه آنرا از بد، بدتر کرده آمیختن رنگ و ریا به این سنخ از تفکر است که آنرا ابزاری برای غارت ثروت کشور کرده است.

  • مرتضی قریب
۱۶
ارديبهشت

مضمون های ناجور

    در مطالب پیشین، آموزه های غلط به نقد کشیده و درست اندیشیدن توصیه شد.  در مورد اثر آموزش و بکارگیری آموزه های درست نیز مطالبی گفته شد و اهمیت آن در برون رفت از فلاکت موجود ذکر شد.  اکنون به ذکر پاره ای از مصادیق آموزه های غلط خواهیم پرداخت.  مصادیقی از مضمون های ناجور که آگاهانه یا ناآگاهانه در ذهن ها جایگیر شده و منشاء صدمات زیادی برای خود و دیگران شده است.  گاهی هم ممکنست این مضمون ها در ابتدا به نیت خیری باب شده ولی بتدریج به انحراف کشیده شده است.  آگاهی از این قسم مضامین میتواند روشنگرانه باشد بشرطی که خوانندگان نیز آنچه از سایر مضمون ها بنظرشان میرسد را تذکر داده گوشزد کنند.  در زیر به طرح پاره ای که بیشتر رایج است میپردازیم:

1- برای رضای خدا انجام دادم.  یکی از وزرا در پاسخ خبرنگار که برای ثبت در تاریخ پرسیده بود چرا فلان کار را انجام دادید، میگوید "برای رضای خدا انجام دادم"!  در واقع این یک نوع گریز از پاسخگوئی است.  ابزاریست برای اینکه هرجا درمانده شدید، با گفتن آن نفسی به راحتی بکشید.  ببینیم معنای واقعی آن چیست.  اگر در روزگار کهن می بودیم و مهرپرستی رایج بود عبارت "برای رضای خورشید انجام دادم" همان کارکرد را میداشت.  اما امروز که این عبارت را میشنوند میخندند و آنرا مزاح تلقی میکنند زیرا خورشید ابداً اعتنائی بکار ما ندارد.  شاید بگوئیم "برای رضای منظومه خورشیدی انجام دادم" تا اندکی مؤثر تر باشد.  یا حتی بگوئیم "برای رضای کهکشان انجام دادم" تا خیلی مؤثرتر باشد.  در همه حال بشما میخندند و جدی نمیگیرند.  در نهایت امر ممکنست آفریدگار جهان را وجه المصالحه قرار داده بگوئیم "برای رضای خدا انجام دادم".  اینجا دیگر تأمل میکنند.  با توجه به سلسله مراتب ذکر شده انگشت به دهان میمانند چه بگویند.  حال آنکه منطقاً همگی از یک وزن برخوردارند و منطق قضیه یک چیز است.  اینجا فقط عادت ذهنی است که ما را متوقف کرده است.  عادت به وجه المصالحه قرار دادن مقدسات!   شنیدن اینگونه عبارات که نظایرش کم نیست باید شما را درباره مقصود گوینده هشیار سازد.

2- بلای آسمانی.  خشکسالی که میآید میگویند بلای آسمانیست.  قدری باران که میبارد و سیل جاری میشود میگویند بلای آسمانی نازل شده.  در حالیکه این بی لیاقتی مسئولین است که همه ساله این مشکلات تکرار میشود و کاری نمیکنند.  از حق نگذریم مشکل اصلی همانا ذهنیت غلط جامعه است که این تفکرات در او جاریست و بزرگ و کوچک بدان باورمندند.  این درست که شما مسئولین را نصب نکرده اید ولی آنها از همین جامعه با همین قسم از تفکر برخاسته اند.  آسمان را نمیتوان عوض کرد، ولی ذهن ها را میشود.  عقل که حاکم شود بلایا زمینی میشوند.

3- جاسوس بیگانه.  هر چند مدتی در تأسیساتی که میلیاردها دلار صرف آن شده خرابکاری میشود میگویند کار جاسوس بیگانه است.  دنبال چند نفر فکل کراواتی اُدکلن زده میگردند تا بعنوان جاسوس معرفی کنند.  پیدا نشد، گردن چند نفر فعالین زیست محیطی میاندازند که نگاه از راه دور اینان موجب خسارت شده.  یا دو تابعیتی های را نامحرم دانسته دستگیر میکنند.  یا ناشی از اقلیتهای دینی دانسته مرتباً آنها را به زندان میاندازند.  حال آنکه جاسوس، یگانه است نه بیگانه!  منطقاً او باید از همان وجنات و شکل و شمایلی برخوردار باشد که مرتب نعره مرگ بر غرب (و سابقاً بر شرق) سر داده و نفس کش میطلبد.  مادام که جامعه پذیرای عوامفریبی باشد، این طرز تلقی همواره کارگر میافتد.

4- عشق کردن آقازادگان مقیم خارج.  یکی از آدرس های غلط همین است. اغلب در فضای مجازی فیلم و عکس نحوه زندگی آقازاده ها و فرزندان وزرا و سایر مسئولین بلند پایه نشان داده میشود که بفرمائید این است سند خیانت مسئولین.  در حالیکه گناهی بر این فرزندان وارد نیست و آنان بطور طبیعی از ثروتی که برایشان فرستاده میشود استفاده کرده و لذت میبرند.  آیا انتظار اینست که پولهائی که پدرانشان فرستاده اند را برگردانده بخواهند به خزانه واریز شود؟  بجای گناهکار کردن این فرزندان باید سراغ سرچشمه رفته حسابرسی از آنجا شروع شود.  انتقادی اگر هست بر آن نظامی وارد است که اجازه میدهد رجال و سردمداران آن در تبلیغ برای معنویات سر به آسمان سائیده اما در عمل، خود و منسوبین را غرق در ثروت های دزدیده شده از مردم کند.  

5- سوء استفاده وزیر اروپائی.  از آنسو، خبری پخش شد به این مضمون که در فلان کشور اروپائی وزیری از تلفن وزارتخانه خود استفاده شخصی کرده به خانه زنگ زده است.  وزیر را جریمه و بدنام کردند.  در کشور ما هیاهو شد که بفرمائید اینست دموکراسی واقعی و اینست وضع اروپای لائیک و بی خدا و مقایسه کنید با وضع ما مقدسین باخدا با اینهمه اختلاس.  رسانه های ما برای این سیستم دست زده و هورا کشیدند.  حال آنکه جز افراط و تفریط چیز دیگری نیست.  هدیه یک کراوات یا یک جعبه سیگار رشوه قلمداد شده رئیس اجرائی مملکتی را تعلیق میکنند.  سخت گیری تا این درجه جز زدوبندهای سیاسی چیز دیگری نیست و نباید به پای سلامت سیستم گذاشت.  چه بسا عنصر ریب و ریا در آن غالب باشد.  چرا ریا؟  زیرا همان سیستم و چه بسا همان وزارتخانه در همان حال مشغول بند و بست با نظام های استبدادی در فروش ملزومات سرکوب برای مردمان آن دیار است. میگویند پشت درب آن رئیس بانک معروف که اختلاس نجومی کرده به خارج فرار کرد، نوشته بود "بدون وضو وارد نشوید"!  پس بهتر است به اینگونه جانماز آب کشیدن ها توجهی نکرده بلکه به عملکردهای آنان با شک و شبهه نگریسته شود.

6- سنگ اندازی کنید و اداره کنید.  اگر از یک منظر بیرونی به اوضاع کشور نگریسته شود مانند اینست که گویا بهترین نحوه اداره مملکت و استمرار اقتدارش چیزی نیست جز ایجاد بحران های بزرگ و سپس تعریف پروژه های متعدد برای رفع آن بحران ها.  اولین نوع اینگونه کار تراشی را البته در افسانه های یونان قدیم میخوانیم که آنجا یکی از تیتانها دچار خشم خدایان کوه المپ شد.  سزای او مقرر گردید تا تخته سنگ بزرگی را با زحمت زیاد غلتان به بالای کوه ببرد (شکل پیوست).  اما به محض رسیدن به قله، سنگ غلتیده به پائین سقوط میکند.  او مجدد این دور را تکرار و تکرار میکند و گرفتار یک لعن ابدی میشود.  متشابهاً، در این کشور نیز، اموری که بطور عادی در هرجای دیگر دنیا رتق و فتق میشود، سنگ های کلان به عمد در مسیر آن انداخته میشود تا برای رفع مشکل آنها تلاشهای زیادی در همه زمینه ها صورت گیرد. به محض اینکه حل بحران نزدیک میشود، مجدد سنگ های جدیدی آوار میشود تا این سیکل تکرار و تکرار گردد.  توگوئی خشم خدایان کوه المپ تمامی ندارد!

7- خود کفائی.  در ذیل این شعار چه میزان خسارات به زیرساخت های اقتصادی و طبیعت و محیط زیست که وارد نیامده.  خودکفائی و عدم وابستگی با آنکه نیت خیریست لیکن اگر فقط ظاهرسازی باشد تبدیل به شرّ میشود.  اصرار بر خودکفائی در زمینه محصولات کشاورزی و دادن مجوز بی رویه در حفر چاه و بهره برداری از آبهای زیرزمینی و سطحی، اثر معکوس بخشیده به زمین لم یزرع و دشت های فرونشست منجر شده.  ذهنیت های غلط حاکم بر امور همینجا خود را نشان میدهد.  غفلت از قانون اساسی بقا.  هر اقلیمی دارای میزان مشخص در متوسط بارش هاست.  مصرف آب نمیبایست از این حد فراتر رود و بلکه همواره بایست کمتر باشد تا سهم نیز طبیعت حفظ گردد. جمعیت ساکن در این اقلیم نیز باید با این منابع متناسب باشد.  سیاست افزایش مصرف آب کشاورزی برای کشت بیشتر بخاطر جمعیت بیشتر همراه با سیاست تشویق افزایش جمعیت، سریعترین راه برای انتحار ملی است.  باورکردنی نیست که دست اندر کاران آنرا ندانند.  اجازه بهره برداری بیرویه آب در سیاست راضی کردن کشاورز روزی به ضد خود منجر میشود، آن روزی که آب برای هیچکس وجود ندارد.  آن روز، امروز است.  همین مضمون عوام فریبانه خودکفائی در سایر بخش ها حاکم است.  آغاز عدم وابستگی با تفکر درست و مستقل شروع میشود.  

8- جنگ نعمت است.  شاید بیان چنین عبارتی در هیچ کجای دنیا و شاید در هیچ زمانی سابقه نداشته باشد.  حتی ممکنست جنگ سالارانی چون چنگیز و آتیلا هم چنین حرفی نزده باشند.  جنگ همواره فلاکت و بدبختی بوده و خواهد بود.  چنانکه سنگ نبشته های پیشینیان نیز آنرا مردود شمرده.  کما اینکه دعای داریوش هخامنشی در آن روزگار ناظر بر حفظ سرزمین از دروغ و خشکسالی و جنگ بوده است.  نعمت بودن جنگ فقط از یک ذهن بیمار ممکنست تراوش کند.  این بیماران روانی بصورت اقلیتی همواره وجود داشته و دارند منتها بدبختی هنگامی روی میآورد که آنها زمام امور را در دست گیرند.  جدیداً برای کاستن از کراهت جنگ، گویا پیشنهاد شده روی موشک ها بجای مرگ بر.. شعار های صلح و دوستی بنویسند.  در هر حال، فکر که بیمار باشد و شمشیر در دست زنگی مست نتایجش در همه عرصه ها نمایان میشود.  

9- ما خودمان خواسته ایم.  وزیری در پاسخ خبرنگار که چرا دریاهای جنوب را به چینی ها واگذار کرده اید و غیر از فقر ماهیگیران جنوب هزار و یک آسیب دیگر وارد ساخته اید، فقط یک جواب داشت: "ما خودمان خواسته ایم".  توضیح داد که این طرز زندگی را خودمان خواسته ایم و خودمان چنین وضعیتی را بر خودمان مقدر کرده ایم.  شاید منظور خودش و همفکرانش است و نه قاطبه مردم.  چه اینکه واضح است که نه مردم و نه حتی مجلس کذائی هیچیک به چنین چیزی رأی نداده اند.  شاید هم منظورش این باشد که شما مردم زمانی یکبار به ما رأی داده اید و تا ابد هرکار بکنیم خواه ناخواه باید مقبول شما باشد.  این ترفند نیز دیگر اثر ندارد.

نتیجه آنکه، جامعه امروز ما غرق در مضمون های ناجور است که فقط اندکی از آن در بالا نقل شد. نادرستی تعدادی به بداهت عقل آشکار و تعداد بیشتری لابلای ذهنیت جامعه مدفون و ناشناس است.  لازمست با نگاهی نقادانه و ذهنی پرسشگرانه همه چیز را فارغ از هرگونه تعصب مورد تجدید نظر قرار داد.

 

  • مرتضی قریب