فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اطلاعات» ثبت شده است

۲۲
مرداد

گسترش دانش

    بلافاصله پس از مطلب "اخذ دانش"، انتقاداتی وارد شد.  میگویند چنان نوشته اید گویا در هزاره های پیشین هیچ دانشمند و افراد دانا نداشته ایم!  در پاسخ باید گفت سوء تفاهم بسیار بزرگی در درک ما از مقوله دانش و دانشمند وجود دارد که تا روشن نگردد مشکل هزار و چند صد ساله ما حل نمیشود.  هر قدر پرسش و پاسخ در این باب بیشتر باشد به روشن گشتن زوایای تاریک یاری رسانده، فهم مطالب به درک ما از اینکه چرا و چگونه اینطور شدیم کمک میکند.  آنچه در پی میآید تلاشی مختصر در پاسخ به سوء برداشت هاست و ضمناً شرح گسترش دانش در مرحله بعد از اخذ دانش است.

   صد البته، کشور ما در تمام تاریخ گذشته درخشان خود حکما و دانشمندان زیادی داشته است که به توضیح لازم ندارد.  این واقعیت منحصر به ما نیست و سایر جمعیت های انسانی در دیگر سرزمین ها، کم و بیش از این موهبت برخوردار بوده اند.  منتها تفاوتی که هست و بارها اشاره شده و بازهم اشاره میشود، نکته کلیدی یعنی "نگرش" هاست.  دیدیم که نگرش ما درباره اخذ دانش عمدتاً مطابق روش سنت اسلامی یعنی به حافظه سپردن است.  در اینجا سنتاً از عقل همان نقش حافظه مُراد است و نه آن عقل کنجکاوِ تحلیل گر که میتوانست نجات دهنده باشد.  از همین رو در کشور ما و سایر بلاد اسلامی به کسی دانشمند اطلاق میشود که اطلاعات هرچه بیشتری در حافظه داشته و موقع لزوم ارائه کند.  اینکه این سنت هنوز با ماست و بسادگی اصلاح پذیر نیست کافیست به یک نمونه که اخیراً در صدا و سیمای دولتی نشان داده اند اکتفا شود.  در یکی از برنامه ها، پدری کودک 6 ساله تیز هوشش را معرفی کرده و مجری سوألاتی از او میپرسد.  کودک امتحان خود را در یادگیری چند زبان به مجری پس میدهد و سوألاتی که درباره برخی از عناصر جدول مندلیف از او پرسیده شده بدرستی پاسخ میدهد.  اینکه کودک با هوش است و باید تقدیر شود جای بحث نیست، آنچه که در ورای این داستان و هزاران داستان دیگر دیده نمیشود و منشاء ادبار و عقب افتادگیست، تلقی تاریخی ما از حفظ داشتن اطلاعات بعنوان دانشمند بودن است! 

   بدون شک، داشتن اطلاعات و حافظه قوی موهبتی است که نصیب کمتر آدمی میشود.  اما آنچه در سنت تاریخی ما مغفول مانده و درماندگی در تمام زمینه ها را سبب شده همانا توجه به "تحلیل" است که لازمه آن کنجکاوی پرسشگرایانه وآن نیز در گرو محیطی آزاد بدور از استبداد ایدئولوژیک است.  همین کودک باهوش اگر برای شکوفائی و افزایش قدرت تحلیل به محیطی آزاد پناه نبرد، در نهایت ماشین حافظه ای خواهد شد اما نه در حد پایگاه اطلاعاتی Google!  مثال های بیشمار دیگری وجود دارد از جمله اینکه زمانی نه چندان دور، ما در مقام مقایسه با نژادهائی در خاور دور در مقوله اخذ دانش در یک سطح و بلکه بسیار جلوتر بودیم.  اما آنچه باعث شد آنها در زمینه "گسترش دانش" از ما پیش افتند، تفاوت نگرش ها بود.  ما در زمینه اخذ دانش به سبک تقلید شاید موفق بودیم اما در مقوله گسترش دانش متأسفانه خیر.  این نه بخاطر ضعف قوای ذهنی بلکه به دلیل قیودی بود که از ناحیه ایمان ریائی بعنوان شرایط مرزی بر حوزه تفکر تحمیل شده بود!

    از نگاه دیگری، گسترش دانش مشابه گرُ گرفتن آتش در توده هیزم خشک است.  اولین ترکه ها بمحض آتش گرفتن، شعله حقیری است که به هیزم اطراف سرایت کرده و بزودی خشک و تر را یکجا خواهد سوزاند.  مثالی از یک واکنش زنجیری خودکفا.  یعنی بخش کوچکی که میسوزد، گرمای آن باعث اشتعال بخش های مجاور و لذا گسترش آتش خواهد شد.  در تاریخ گذشته ما، ظهور نخبگان، اینجا و آنجا به مثابه اخگرهائی تک افتاده در بستر جامعه ای ناجور بودند که مدتی درخشیده خاموش شدند.  هیچگاه این شعله های تک افتاده در متن جامعه "نگرفت" و تبدیل به آتشی خود-نگهدار نشد!  چرا؟ چون بستر، هرگز آمادگی لازم را نداشت.  بستر که آماده باشد، دانش خود بخود و تصاعدی چون آتش گسترش خواهد یافت. متشابهاً، استعداد های درخشان فرصت رشد و تعالی در جامعه ایمان ریائی نخواهند داشت چه رسد گستراندن دانش.

خلاصه آنکه، بجای کورباوری و تعصب نسبت به گذشته، بهتر است انتقادها را متوجه شیوه تفکر سنتی کرده به تغییر جهت به سوی درست اهتمام ورزید.  کارِدرست وارد کردن تحلیل در بررسی امور است که خود روحیه پرسشگری و انتقادی را نسبت به همه کس و همه چیز میطلبد.  قرنهای متمادی کتیبه های هخامنشی و نوشته های از یاد رفته اشکانی و ساسانی در سرزمین ما پراکنده بود و نیاکان ما آنها را میدیدند اما نمیپرسیدند اینها چیست و چه میگویند؟  شاید هم انگیزه ای برای پرسش نبود.  عاقبت چه کسانی موفق به رمزگشائی شدند؟ بیگانگانی که از جامعه ای پرسشگر آمده بودند!  آیا بجای سرگرم شدن در چیدمان دکور در خانه ای که از پای بست ویران است ارجح نیست به یک تجدید نظرِ بزرگ پرداخته شود؟

  • مرتضی قریب
۲۲
مهر

اصل عدم قطعیت

   گهگاه لازمست از برخی قوانین آموخته شده غبار روبی شده برخی شبهات مرتفع شود.  اصل موسوم به عدم قطعیت هایزنبرگ، اصلی است مختص دنیای بینهایت کوچک ها و کارکرد آن مختص همان حوزه است.  این بدان معنا نیست که نتوانید آنرا در کلان مقیاس بکار برید چه اگر بُردید نتیجه ملموسی نخواهید گرفت.  این اصل بطور خلاصه میگوید که نمیتوانید تمام مشخصات فیزیکی یک ذره را همزمان با دقت تمام اندازه گیری کنید.  زیرا دقت زیاد روی یک مشخصه مستلزم بیراهی زیاد روی سایر مشخصه هاست و شناخت کامل میسر نمیشود. 

    برخی این اصل را با مسأله احتمالات مربوط در سایر امور جاری اشتباه میگیرند چه اینکه موضوع احتمالات بسیار پیشتر از ارائه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ وجود داشته است.  بنظر میرسد برای پیشگیری از اشتباه بهتر است مشخصاً نام هایزنبرگ ذکر شود زیرا بیان این عدم قطعیت ما را با عدم قطعیت معمول در حساب احتمالات باشتباه انداخته تصور میکنیم که عدم قطعیت دنیای بینهایت کوچک ها همچنان در دنیای کلان مقیاس کاربرد دارد.  ابداً اینطور نیست. 

   عدم دقت در دنیای بینهایت کوچک ها ناشی از سرشت پدیده ها در این حوزه است، حال آنکه عدم دقت در کلان مقیاس یک پدیده ذاتی نیست بلکه ناشی از کمبود اطلاعات است.  مثلاً میخواهید دمای آب استخر بزرگی را بدانید.  چکار میکنید؟  با یک دماسنج در چند نقطه دمای آب را اندازه میگیرید.  یا با چند دماسنج، بطور همزمان دمای آب در چند نقطه را اندازه میگیرید.  سپس میانگین را، مثلاً 23.25، حساب کرده و بطور معمول انحراف استاندارد را هم حساب میکنید.  سپس بیان خود را به چند طریق ممکن میتوانید ابراز کنید.  مثلاً بگوئید:  من 67% اطمینان دارم که دمای متوسط آب استخر برابر 23.25 درجه بین مثلاً 22.5 تا 24 درجه میباشد.  این نمونه ای از بیان کاربرد آمار و احتمالات و عدم دقت در اطلاعات است.  این در واقع مبین عدم قطعیت در آگاهی ماست چه اینکه مادرِ طبیعت خود میداند که دمای واقعی آب استخر چقدر است که مستلزم داشتن دمای بینهایت قطرات آب است.  تقریباً تمام کارهای ما در حوزه فیزیک و علوم تجربی با این احتمالات یا عدم قطعیت ها عجین است و از آن گریزی نیست. 

    مثال دیگر مربوط به هندسه است.  شما در امر ساختمان سازی دو وجه کناری ساختمان را موازی میدانید.  آیا واقعاً اینطور است؟  واقعیت اینست که زمین کروی است و دو خط موازی وجود ندارند که اگر امتداد دهید در مرکز زمین بهم میرسند.  آیا بنّایان باید از هندسه کروی سود جویند؟  ابداً، زیرا در حوزه بقدر کافی کوچک، هندسه کروی با هندسه مسطحه تفاوتی ندارد.  کدام واقعی است؟  هردو باندازه کافی!  بیائید با مخلوط کردن مفاهیم، فلسفه بافی نکنیم.

    دقت کامل فقط در تصورات میگنجد و اگر هم وجود داشته باشد به آن نیازی نیست زیرا همه امور ما در دنیای حاضر با وجود همه بیراهی ها پیش میرود و چیزی سد راه نیست.  از همه اینها گذشته، دنیای کامل فقط یک امر آرمانی و شاید تخیلی است که هیچ مناسبتی با دنیای عادی ما ندارد.  فلاسفه قدیم باتکای علایق متافیزیک براین باور بودند که اتفاقاً دنیای ما یک دنیای کامل و بی نقص است و ذات باری نمیتواند چیزی جز کامل آفریده باشد.  احتمالاً مشاهده نظم آسمان شبانه در ایجاد این ذهنیت بی تأثیر نبوده است.  اما فلاسفه امروز، دنیا را واقعی تر میبینند با همه نقایص آن.  تولد های ناقص پس چیست؟  یا سرطانی شدن ناگهانی برخی غدد بدن یا انواع و اقسام عیوب ساختاری حین تولد برای چیست؟  اگر اینها نشانه کمال است پس نقص چیست؟  ضمن اینکه آسمان نیز مدتهاست از مقام بی نقص خود کناره گرفته است.

   از اینرو، شکاکیت و برخورد با موضوعات با نگاه شک و تردید، یک نگاه معمول و خردگرایانه بوده لزوماً ربطی به عدم قطعیت در دنیای بینهایت کوچک ها ندارد.  یعنی چنین بینشی منبعث از وجود آن عدم قطعیت ذاتی در دنیای ذرات بنیادی نیست.  توصیه میشود بجای اینکه عقاید خود را لزوماً متکی به گفتار دیگران کنیم، خود در بحر اندیشه فرو رفته و با نگرشی نقد گرایانه به موضوعات بپردازیم.  چه بسا در سیر این مسیر خود به درک اصول تازه تری نایل شویم!  چرا که نه؟

  • مرتضی قریب
۳۱
مرداد

تفاوت دانش با اطلاعات

    در نگاه اول، گویا "دانش" همان "اطلاعات" باشد و اطلاعات نیز متشابهاً دانش محسوب شود.  در حالیکه تفاوت اساسی بین ایندو برقرار است.  شاید در گفتگوهای روزمره کاربرد جابجای ایندو چندان مهم نباشد و با کمی مسامحه هردو را بجای هم گرفت.  لیکن در ساحت اندیشه و در مباحث مهم باید بین آنها تفاوت قائل شده و هریک را در محل مناسب خود بکار گرفت.

    مثلاً دیده شده کسی اطلاعات تاریخی خوبی دارد و با آب و تاب فراوان در رسانه به بیان آن میپردازد.  بی شک این اطلاعات میتواند برای مخاطبین بسیار سودمند باشد و اطلاعات آنها را نیز افزایش دهد.  اما بمحض اینکه مجری دلایل اتفاقات مزبور را از او میپرسد، یا نمیداند یا باحتمال زیاد مجبور است تفسیری غیر واقعی ارائه دهد.  اما در سوی مقابل، فردی نیز ممکنست تحلیل گر تاریخی خوبی باشد اما بعلت حافظه ضعیف، اطلاعات دم دستی او ناچیز باشد.  اما همین فرد به درستی دلایل اتفاقات مزبور را تعبیر و تفسیر کرده و به مجری پاسخ درست میدهد.

    پس بطور ساده، مورخ اولی حافظ اطلاعات تاریخی بیشماری است و در بهترین حالت همه را همانطور که روی داده با ذکر جزئیات پیش روی شما میگذارد.  اما لزوماً مهارتی در تعبیر و تفسیر وقایع و علل مختلف از جمله جامعه شناسی، اقتصادی، روانشناختی و غیره نداشته باشد.  لیکن در دید مردم، چنین شخصی دارای دانش وسیع در حوزه تاریخ است و مجری رسانه ایشان را با عنوان دانشمند خطاب قرار میدهد.  آیا واقعاً چنین است؟

   اما در آنسو، مورخ دومی فردی کم حافظه تلقی شده و عنوان دانشمند از نظر عامّه به هیچ وجه برازنده وی نیست.  او در بیانات خود از واژگان "شاید"، "ممکن است"، "احتمال دارد" و امثال آن زیاد استفاده کرده و در نتیجه گیری های خود قطعیتی نشان نمیدهد.  اما وقتی داده های تاریخی را در اختیار او میگذارند بخوبی و بدرستی آنها را بهم ربط داده و نیروهائی را که سرمنشاء شکل گیری آن اتفاقات بوده را بخوبی تجزیه و تحلیل میکند.  لیکن در روال پذیرفته شده جامعه، نقش وی از اهمیتی درجه دو برخوردار است.

    اکنون با مصادیق یاد شده بهتر به نقش دانش و اطلاعات و تفاوت های آنها پی میبریم.  کدام اهمیت بیشتری دارد؟ و وابستگان آنها کدامند؟  طبعاً هرکدام اهمیت خود را داراست ولی نیک که بنگریم در دنیای فعلی ارتباطات و انفورماتیک، جایگاه اطلاعات و داده از انسان بسمت ماشین شیفت پیدا کرده حال آنکه بر اهمیت جایگاه دانش افزوده شده است.  چه اینکه امروزه دانسته های تاریخی و امثالهم را بسادگی میتوان بر روی تراشه ای ضبط کرده در آنِ واحد در اختیار داشت.  چه بسا با پیشرفت تکنولوژی در بخشی از مغز کاشته و به شبکه عصبی متصل گردد.  شاید هم لازم نباشد اطلاعات در خودش باشد بلکه مثل تلفن های هوشمند از پایگاه داده عظیم تری استخراج و منتقل کند.  

    اما کاری که از عهده رایانه ساخته نیست یا دستکم بخوبی انسان انجام نمیدهد، همانا تحلیل برخی امور است.  حتی اگر رایانه طبق برنامه مدون خود تجزیه و تحلیل کند، تعبیر و تفسیر نهائی همچنان با انسان است.  ضمن اینکه بارگذاری هر برنامه ای در رایانه طبق منطق آدمی صورت میگیرد و تفاوت فقط در سرعت پردازش است.  

    اینجاست که وزن هریک مشخص میشود.  اصطلاحاً به مشاهدات خام داده گفته میشود و در مراحل بعدی از ترکیب آنها هم میتوان سود برد که به اطلاعات موسوم است.  در حالیکه دانش، توانائی تحلیل و تفسیر اطلاعات و البته تولید معرفت جدید و بسط دامنه آن است.  در شرایط عادی فرد معمولاً از هردو جنبه برخوردار است و ممکنست در یکی قوی و در دیگری ضعیف باشد.  مثلاً یک مورخ خوب لازمست حجم مناسبی از اطلاعات تاریخی را در حافظه خود ذخیره داشته و در عین حال دانش کافی برای تحلیل و تفسیر آنها را نیز داشته باشد تا مثلاً قادر به پیش بینی سیر تاریخی امور باشد.  این مورخ، دانشمند تاریخ است.

    همین معنا در سایر پهنه های زندگی برقرار است.  دانش چیست؟  دانش در واقع عبارت است از توانائی و مهارت در مرتبط کردن داده ها و ارتباط امور بظاهر پراکنده با هم و احیاناً کشف و اختراع تازه از ماحصل آنها.  شخص دارنده این مهارت را میتوان دانشمند نامید.  ابزار اصلی کار او کنجکاوی و شک گرائی است.  این در حالیست که اغلب کسانی را که عامّه دانشمند تلقی میکنند، در بهترین حالت،در معنای واقعی خود تکنسین هستند.

    مثلاً در زمانی که لوئی پاستور در آزمایشگاه خود در زمینه میکروب ها و بهداشت تحقیق میکرد، پزشکان و جراحان توصیه های وی در زمینه ضدعفونی دست ها قبل از عمل را جدی نگرفته و او را مسخره میکردند.  حال آنکه دانشمند واقعی او بود و پزشکان و جراحان که صرفاً علم زمانه را به اجرا میگذاشتند تکنسین تلقی میشدند.  منظور کاهش شأن آنها و تقلیل ارزش کارشان نیست بلکه بیان سرشت کارشان است.  

   امروز هم همین معنا کماکان برقرار است.  پزشکان و داروسازانی که در آزمایشگاه ها در تلاش برای یافتن علاج بیماری ها و ساخت داروهای جدید هستند دانشمندان واقعی هستند و آنها که در بیمارستان یا مطب خود با تکنیک های شناخته شده بیماران را معالجه میکنند تکنسین هستند.  شاید برای جراحان حاذق و دندانپزشکان ماهر واژه هنرمند چندان بیراه نباشد.  همین رویه در زمینه های فیزیک و شیمی و عرصه تکنولوژی برقرار است و دانشمند در هریک از این عرصه ها کسی است که در حال تحقیق و توسعه برای اینکه جبهه معلومات بشری را فراتر از مرز زمانه به پیش برد است، ولو یک گام.  در حوزه آکادمیک نیز چنین است.  با عرض پوزش از همکاران دانشگاهی و سایر آموزگاران، استادانی که صرفاً تدریس میکنند، آنها نیز بسبب کارشان تکنسین هستند و آموخته های سابق خود را بکمک تکنیک های آموزشی به مخاطبین منتقل میکنند.

   بار دیگر تأکید میکنیم مقصود از واژه "تکنسین" کاستن از بار ارزشی افراد نیست.  به هیچ وجه.  چه اینکه آنچه دنیا را سرپا نگاه داشته است بواقع خدمات اینان است.  یعنی کسانی که روش هائی را فرا گرفته اند و اکنون در حال اجرای آن فنون هستند.  از استادان دانشگاه گرفته تا مهندسین و کارگران کارخانه ها تا رانندگان انواع ماشین ها و خلبان ها و فضانوردان همگی در این طبقه بندی قرار میگیرند صرفنظر از اینکه ارزش هر یک چه باشد.  زنده بودن تمدن بشری مرهون حضور و خدمات آنهاست.  با این وجود، اگر آن قشر فوق العاده کم تعدادی که در حال پیش بردن جبهه علم و فن آوری هستند نمی بودند، باوجودیکه زندگی ادامه میداشت اما در یک سطح نازل مشابه زندگی در هزاران سال پیش میبود. 

    آنچه احاطه بر اطلاعات را یاری میرساند همانا قوه حافظه است که سازنده حفظیات است.  خوشا بحال آنان که حافظه ای قوی دارند.  آنچه هم به معرفت جدید و دانش می انجامد همانا قوه استدلال و سرانجام آن خِرد است.  در ادبیات و علوم انسانی، حافظه نقش اصلی را بازی میکند حال آنکه در علوم دقیقه، استدلال نقش مهمتر را بازی میکند.  اما دو نکته درباره حافظه لازم بذکر است.  اول اینکه در دنیای جدید دیجیتال و انفورماتیک، داده ها چه خام و چه فراوری شده در فاصله نزدیک زیر انگشتان ما قرار دارد و حافظه دیگر آن جایگاه خود را مانند سابق ندارد.   دوم اینکه برای جوامع شرق نزدیک که همواره گرفتار سلطه خرافات بوده اند، آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است همانا استدلال و منطق است.  زیرا داروی درد ملت ها نوشداروی عقل و منطق است که راهنمای ما به حقایق است. در اینجا این سوأل ممکنست پیش آید که اگر شغل رسمی کسی تکنسینی باشد ولی در اثر کنجکاوی دچار کشف و شهودی شود حکم او چیست؟  هنوز تکنسین است؟!  بله رسماً همان است ولی اگر این رویه مستمر باشد او یک دانشمند تلقی میشود.  مثل نیکولا تسلا که در کارگاه ادیسون بعنوان تکنسین استخدام شده بود یا حتی خود ادیسون که تحصیلات آکادمیک نداشت.  در سوی مقابل، توده عظیم دارندگان مدارک دانشگاهی عملاً کارشان سرشت کار یک تکنسین است که چاپلین در فیلم عصر جدید به زیبائی نشان داد.  عقلی که مردم عادی در زندگی بخرج میدهند عقل معاش است و نه آن عقل و کنجکاوی سیستماتیک که لازمه کار دانشمند است.

    اکنون با روشن شدن تفاوت ماهوی استدلال و حافظه باید گفت که برای کار عادی یک فرد هردو قوه لازم و ملزوم یکدیگرند.  شاید برای مقایسه با رایانه بد نباشد بگوئیم استدلال مشابه واحد مرکزی پردازش CPU و حفظیات مشابه حافظه RAM میباشند.  سخنرانان حرفه ای و خُطبا بیشتر متکی بر قوه حافظه هستند حال آنکه دانشمندان که کمتر حرف میزنند به قوه استدلال اتکا دارند.  اتفاقاً عمده گرفتاری های ما در شرق نزدیک به حفظیات و امور نقلی مربوط میشود که توسط خُطبائی که نیازی به تأمین دلیل برای گفته های خود نمیبینند مرتباً دامن زده میشود.  متأسفانه آنچه عامه مردم را جذب کرده و به تحرک وامیدارد گفته های اینان است که بی محابا در رسانه های تحت کنترل خودشان جاری و ساری است و نه نوشته های مدلل و ناخوانده دانشمندان و دانشپژوهان.  در این دیار مدار کارها بجای استدلال بر پایه حفظیات است، آنهم نه باختیار فرد بلکه بدلخواه آقا بالاسر. دانشمند کسی را میگویند که حفظیات زیاد دارد.  باری، آنچه ممکنست رفع این گرفتاری کند این است که یا خطیب به دانش روی آورد و یا دانشمند خجالت را کنار گذاشته و خطیب شود.  شق اول بعید است زیرا ممر درآمد خود را از دست میدهد، ضمن اینکه کسب دانش مستلزم زحمت است.  دانشمند هم اگر واقعی باشد معمولاً بسمت کارهائی که شائبه عوام فریبی داشته باشد نمیرود.

خلاصه اینکه، تفاوت استدلال با حافظه شرح داده شد و اینکه دانش و اطلاعات نیز با هم متفاوت بوده و هریک بترتیب با استدلال و حافظه مرتبط است.  نباید عقل خود را اسیر گفتار اشخاص کرد هرچند این شخص دارای چندین مدرک دانشگاهی، ولو معتبر باشد؛ آنها که از دانش بوئی نبرده اند جای خود دارد.  عوام معمولاً به کسانی بها میدهند که پرگو و زیبا داد سخن میدهند و نه لزوماً به کم گو و مستدل.  در جامعه ای با سطح آموزش عمومی بالا، این شبهات کمتر پیش میآید که قبلاً بر اهمیت آن تأکید شده بود.

  • مرتضی قریب
۱۲
خرداد

جاهلیت

  یکی از خوانندگان این وبگاه خواسته است در مورد "جاهلیت مدرن" نیز مطلبی نوشته شود.  اما من عنوان ساده تر فوق را انتخاب کردم زیرا جاهلیت، جاهلیت است و دیروز و امروز و فردا ندارد.  البته تعریف ما اینجا از جاهلیت نداشتن "اطلاعات" به معنای اخص کلمه نیست.  مثلا" مردم هزار سال پیش را به صرف نداشتن اطلاع از اختراعات امروزی ما و نحوه زندگی پیشرفته  نمیتوان "جاهل" تلقی کرده مورد انتقاد قرار داد.  بلکه بهتر است آنرا اینگونه قلمداد کرد که یک پروسه تفکر خشک و جامد است که قابلیت هیچگونه تحول و تطور را نداشته و نقطه ای ثابت روی محور زمان میباشد.  همینجا لازمست به سوء تفاهم رایجی اشاره کرد که اغلب ما را به دست انداز میاندازد.  تفاوت مهمی بین "اطلاعات" و "دانش" وجود دارد که اغلب با هم خلط میشود.  کسی که اطلاعات زیادی، درباره هرچیز، دارد را ما اغلب دانشمند تلقی میکنیم در حالیکه ممکنست اطلاعات زیادی داشته باشد بدون آنکه لزوماً دانشمند باشد.  کسی که دیوان حافظ را حفظ باشد دانشمند نیست بلکه فقط حافظه خوبی دارد که البته رشک برانگیز است.  اما اگر همین فرد قدرت تعبیر و تفسیر آن ابیات را داشته و بر ساختارهای زبانشناسی آنها احاطه داشته باشد میگوئیم حافظ شناس است و به عبارتی دانشمند در حوزه ادبیات فارسی بوده هرچند ابیات را از رو بخواند و حافظه خوبی هم نداشته باشد!   در سایر حوزه ها امر بهمین منوال است با این تفاوت که در حوزه علوم دقیقه آنچه بیشتر بکار میآید تفکر و استدلال است و حافظه نقش درجه دوم را ایفا میکند.  اگر در قدیم حفظ بودن حجم وسیعی از اطلاعات مزیت بزرگی بحساب میآمد، امروز با در دست بودن انواع حافظه های متحرک (آیفون، آیپد، حافظه فلاش...) فشار از حافظه انسانی مرتفع شده است.

  اتفاقاً این مطلب امروزه بیش از هر زمان دیگری خودنمائی میکند.  شما امروزه با اشاره یک تکمه روی رایانه خود بسادگی میتوانید واژه "جاهلیت مدرن" را جستجو کرده و به یکباره انبوهی از "اطلاعات" بر سرتان ببارد که حتی فرصت مرور تیترهای آنها را هم نداشته باشید، چه رسد به مطالعه همه آنها.  بنابراین از این حیث ما امروز در دنیای اطلاعات بسر میبریم (اگر نگوئیم غرق شده ایم!) و چیزی نیست که بخواهیم در مورد آن بدانیم و نتوانیم.  پس حالا آیا همه دانشمند شده ایم؟  خیر.  اتفاقاً بیش از پیش از این کیفیت فاصله گرفته ایم.  دانش به معنای آنست که اطلاعات جدید را گرفته و با انبوه اطلاعات گذشته مقایسه کرده، صحت و سقم آنها را با قوانین موجود سنجیده و ارتباط معنا داری بین آنها یافته و آنها را مرتب و طبقه بندی کرد.  کسی که بدین رویه کار کند کارگر فکری است و میتوان وی را دانشمند دانست.  از این مرحله فراتر، کسی است که علاوه بر همه اینها، موفق به کشف روابط جدید و لذا قوانین جدید گردیده و با انتشار آن، جامعه را تواناتر از قبل کرده و قابلیت پیش بینی آینده را افزایش دهد.  در جامعه به چنین فردی همچنان دانشمند گفته میشود در حالیکه اهمیت کار آنان صدچندان است.  عموم استادانی که در دانشگاه ها درس میدهند در اصل "شارح" هستند یعنی دانش موجود را شرح داده و به نسل جدید منتقل میکنند.  فقط فعالیت درصد کمی از آنان ممکنست اثر تعیین کننده ای در پیشرفت دانش داشته باشد.   ضمن اینکه واردات تکنولوژی خوبست اما اگر اشراف همه جانبه وجود نداشته باشد در بهترین حالت تکنسین های خوبی خواهیم شد و یک جای کار همچنان لنگ خواهد زد. اخیراً اعلام کرده اند که تأسیسات موجود فردو برای غنی سازی ایزوتوپهای سبک مورد استفاده صنایع و پزشکی بکار خواهد رفت.  اما برای این کار گفته اند نیازمند کمک روسها هستیم.  چون صد آید نود هم پیش ماست!   پس چگونه است که کار سخت تر را بتنهائی انجام داده ایم اما برای کار ساده تر ( به دلیل تفاوت نسبی بیشتر در جرم ها) باید محتاج روسها بوده و آنرا بلد نیستیم؟!  آیا پرنسیپ های اساسی در این فرایند را درک نکرده ایم؟  یا... بهر روی تأکید میشود که انباشت اطلاعات خودمان را با دانشمند شدن اشتباه نگیریم.  این یک ترس واقعی است که امروزه در جامعه ما وجود دارد که در اختیار داشتن اطلاعات بتواند ایجاد شبهه کرده و قدرتی کاذب را تداعی کند.  برای ترویج دانش باید سوأل کرد و انتقاد کرد و اصلاح کرد و باز هم همین چرخه تکرار و تکرار شود.  و این بی شک نیازمند محیط سالم و مناسب برای انجام این فرایند است.

  با بازگشت به پرسش اصلی که جاهلیت (مدرن) چیست، بنظر میرسد که هرآنچه ما را از فرایند فوق دور نماید، دور شدن از دانش و، طبعاً، روآوردن به جاهلیت باشد.  هرآنچه موجب انجماد تفکر در یک مرحله خاص باشد میتوان جاهلیت نامید.  این روند نه تنها در علوم دقیقه بلکه در علوم اجتماعی و کلاً در رفتارهای اجتماعی نیز مدخلیت دارد.  زمانی بود که رایانه مختص طبقات تحصیل کرده بود اما امروزه حجم عظیمی از موهومات و خرافات نیز در پایگاه های داده طبقه بندی شده و منتظر شکارهای ساده لوح خود میباشند.  آنچه که در نهایت ممکنست باعث نجات ساده لوحان گردد همانا حس کنجکاوی است که کمابیش در همه وجود دارد.  کنجکاوی به مثابه آن جرقه کوچکی است که قادر به راه انداختن تنور است.  تنور تفکر و دوری هر چه بیشتر از جاهلیت.

  • مرتضی قریب