فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تحریف» ثبت شده است

۰۵
ارديبهشت

واژگان

    اخیراً یکی از خوانندگان در واکنش به آخرین مطلب ما، با ناراحتی گلایه کرده اند که امروزه واژگان گویا از معنا تهی شده اند.  بعنوان مصداق، واژه "روشنفکر" را مثال آورده اند که تا چه اندازه معنای آن دچار دگردیسی شده است.  البته این واژه همچنان در وجه مثبت آن قابل کاربرد است ولی منظور اینست که آدم روشنفکر به معنای اصیل آن بسی کمیاب است.  به ایشان پاسخ داده شد که واژگان مانند سایر چیز های دیگر، آنها نیز مشمول ستم شده اند.  وقتی عقربه های ساعتی در جهت خلاف میگردد، شک نکنید که تمامی چرخ دنده های داخل آن در جهت خلاف میچرخند.  در سرزمینی که "خلاف" قاعده و "درستی" استثناء است، جز این چه انتظاری میتوان داشت؟  اکثریت واژگانی که امروزه بکار میبریم دچار دگردیسی در معنا شده اند و اکنون به تعدادی که بچشم میآیند در زیر اشاره خواهیم کرد.

1- ماءالشعیر: یک واژه عربی است که تا وقتی عربیست محترم و حلال، اما به محض ترجمه لفظ به لفظ فارسی فوراً حرام میشود و نجس.  ترجمه فارسی مزبور آبجو است، منتها در عمل، علاوه بر دارا بودن خاصیت آبِ جو کمی هم الکل دارد و همین باعث بدنامی آن شده است.

2- مُتعه: این واژه نیز در کاربرد عربی آن حلال و بلکه ثواب بسیار دارد که در محاوره عامیانه گاهی "صیغه" نیز گفته میشود، اما ترجمه فارسی آن و کاربرد آن از عداد گناهان کبیره است.  در گذشته های بسیار دور، زوجین با هم زندگی میکردند بدون بیان هیچ لفظ عربی و در عین حال و با کمال تعجب با صلح و صفا و وفاداری میزیستند و این از شگفتی های روزگار است.

3- مضاربه: این واژه نیز تا وقتی عربی بکار رود حلال است و موضوع سرمایه گذاری و مشارکت در سود است.  اما فعالیت های مشابه میتواند محل اشکال باشد و صرفنظر از اینکه سرمایه گذاری مزبور هر قدر هم برای جامعه مفید باشد قابل پیگرد قانونی در جوامع اسلامی است.  کما اینکه سود حساب های بانکی در ملل غیر اسلامی حدود 1% و حتی کمتر است اما همین میزان اندک با نام "سود" در جوامع اسلامی حرام است. اما تحت الفاظ دیگر ناگهان تفاوت ماهوی پیدا میکند.  مثلاً  سود پولی که افراد در بانک ها گذاشته اند ممکنست در حدود 20% و شاید هم بیشتر باشد معهذا تحت عناوین شرعی اشکالی نخواهد داشت.

4- غیرانتفاعی: این نامیست اتفاقاً مورد استفاده مؤسسات انتفاعی.  منتها برای مراعات مسائل شرعی و پاره ای ملاحظات دیگر از لفظ غیرانتفاعی استفاده میشود هرچند مؤسسه مزبور تماماً به هدف سود جوئی تأسیس شده باشد.  مانند مدارس "غیرانتفاعی" که همه پذیرفته اند یعنی "انتفاعی".  به بیان دیگر اگر والدین کودک دنبال مدارس رایگان مطابق قانون اساسی باشند باید سراغ مدرسه "انتفاعی" را بگیرند!

5- اختلاس: این واژه چنان مکرر استفاده شده که دیگر واکنشی را بر نمی انگیزد.  چشم و گوش مردم اعداد بزرگ را در نمی یابد زیرا جهان را در حد و اندازه معیشت خود درک میکنند.  اینگونه است که اتفاقات پیش پاافتاده مثل خرید لباس بچه از خارج یا تملک چند واحد آپارتمان لوکس چند میلیون دلاری توسط مسئولین، آنها را به هیجان میآورد.  برای اینکه معنای واقعی اعداد درک شود به یک مثال عینی توجه کنید.  این روزها تبعات تجاوز روسیه به اکرایین را در تلویزیون ها و رسانه های مجازی همگان شاهدند.  تقریباً نیمی از این کشور صنعتی با خاک یکسان شده است و زیر ساخت ها و کارخانه ها و فرودگاه ها و مدارس و فروشگاه ها و بیمارستانها و البته خانه های مسکونی مردم عادی، همه و همه بکلی تخریب شده است.  گستردگی تخریب را در خبر ها دیده اید که حقیقتاً غیرقابل باور و در عین حال بسیار تأثر انگیز است.  اما چیزی که باور نمیشود اینکه بانک جهانی حجم همه این خسارات را کلاً 60 میلیارد دلار تخمین زده است.   مقایسه کنید این عدد را با 150 میلیارد دلاری که بعد از توافق برجام چند سال پیش بصورت نقد به کشور پرداخت شد.  یعنی با این پول کلان امکان ساخت یک کشور تمام و کمال از صفر و از هیچ موجود بود!  چه شد؟  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.  

6- افساد فی الارض: این واژه عربی بعنوان کارت برنده در مناقشات بکار میرود.  هرگاه هیچ ایرادی از طرف مقابل نتوانند گرفت، این اصطلاح کار را بنحو تمام و کمال انجام میدهد.  معنی ظاهری آن اینست که متهم روی کره زمین فساد کرده است.  اما چه فسادی کرده چیزی گفته نمیشود چون واقعاً چیزی وجود ندارد که اگر داشت همان را میگفتند.  اتفاقاً، اغلب این واژه درباره کسانی بکار میرود که خود در حال مبارزه با فساد حکومتی ها و افشای آن هستند و این اتهام که بالاترین مجازات را درپی دارد بر افشاگر وارد میشود.  براستی چه جرمی بالاتر از این که مسئولینی که با زحمت و صرف وقت در حال حیف و میل ثروت ملی هستند را افشا کرده بی آبرو ساخت؟  فسادی که بزرگترها مرتکب میشوند خدمت جلوه داده میشود و البته برای مبارزه با "فساد" گاهی هم دست آفتابه دزد قطع میشود.

7- حیوان: علاوه بر واژگان، حیوانات نیز تحت ستم هستند.  از این لحاظ تبعیضی وجود ندارد.  اینکه از صدقه سر توجهات فرهنگ رایج، حیوانات زیر همه گونه شکنجه هستند شکی نیست.  گویا قرار است هر حیوانی بمعرض دید رسید کشته شود.  اما در اینجا منظور اینست که حتی نام حیوان را هم لکه دار کرده و ستمی مضاعف بر او روا میدارند.  در یک فرهنگ تبهگن، نام "حیوان" مترادف زشتکاری و درّندگی است در حالیکه زشتکارتر و درّنده تر از انسان موجودی نیست.  حیوانات یا معصومانه علف خوارند یا بنا به ذات خود گوشت خوارند و اگر شکار میکنند باندازه رفع گرسنگی است.  ضمن اینکه گوشتخوار، جز گوشت غذای دیگری ندارد که او را وحشی خطاب میکنند.  حیوانات اگر مخاصمه ای در میان نوع خود داشته باشند هیچگاه به قتل منجر نمیشود و به دور کردن رقیب اکتفا میشود.  در میان حیوانات خر نامنصفانه به حماقت و سگ، وفادار ترین دوست انسان، به پلیدی معروف شده.  آیا زندگی انسانی اخلاق مدارانه تر است یا زندگی حیوانی؟  براستی، طالبان و همفکران او، در اینجا و آنجا، حیوان اند یا جانور معصومی که کار بکار کسی ندارد؟  کدامیک حیوان و کدامیک وحشی است؟!  امروز واژه حیوان به چه تعبیر باید بکار رود؟

8- بت پرستی: تعلیمات رایج از گذشته چنین آموزش میداد که مردمان پیش از پیدایش ادیان ابراهیمی "بت پرست" بوده اند.  منظور این بود که سنگی یا چوبی که بشکل انسان درآورده بودند یا بهر شکل و شمایل دیگر مورد پرستش مردمان بوده است.  این اتهامی ساده انگارانه بیش نیست.  اگر کمی تاریخ خوانده باشیم متوجه این نکته خواهیم شد که با اینکه سطح تکنولوژی در اعصار گذشته پائین بوده، معهذا درجه ای از هوش و فراست همواره در توده مردم وجود داشته است و پرستیدن یک قطعه چوب یا سنگ بعنوان آفریننده جهان باور پذیر نیست.  اتفاقاً بهترین مدرک آن را خود کتب مقدس در اختیار ما میگذارند.  در داستان ابراهیم، میخوانیم زمانی که جوان بود و تنها در بتخانه مانده بود، مردم پس از بازگشت از مراسمی که در خارج شهر داشتند با ملاحظه تخریب بت ها تقصیر را منطقاً گردن ابراهیم گذاشتند.  اما او با زیرکی تبر را در دستان بت بزرگ گذاشته بود و اشاره کرد که کار اوست.  اما مردم نمیپذیرند و میگویند بت که حرکتی ندارد و داستان در انتها نتیجه میگیرد که مردم از بت پرستی متنبه شدند.  اما نکته اصلی و مغفول داستان اینست که علاقه مردم نه از سر اعتقاد به آفرینش جهان توسط بت ها بوده بلکه تعظیم و تکریمی هست که همین دوران نیز مردم نسبت به عکس و آثار درگذشتگان خود بخرج میدهند.  یا تعظیم و تکریمی که به آثار و اماکن متبرکه نشان میدهند.  اگر آن بت پرستی بوده، پس این چیست؟!  امروز، مردم مؤمن صد چندان گرفتارترند.

9- بانک: این لفظ که وارداتی است در اصل ناظر بر مؤسساتی بوده که باید پس اندازهای مردم را یک کاسه کرده در سرمایه گذاری های گسترده ای که از عهده مردم عادی خارج است بکار اندازند.  اما در عمل چیزی که اینجا مشاهده میشود عکس آن فلسفه ایست که بخاطر آن این مؤسسات ایجاد شده اند. این بانک ها که امتیاز تأسیس آنها فقط به اشخاص نظرکرده داده میشود از ابتدا به هدف دلالی و خرید و فروش املاک و مستغلات و احیاناً کارهای خلاف دیگر ایجاد میشوند.  بجای اینکه کمکی در اقتصاد ورشکسته باشند عاملی در اختلاس های کلان مالی و تسریع در ورشکستگی هستند!  این لفظ نیز از معنا تهی شده است.

10- ییلاق: شمیران، منطقه ای خوش آب و هوا حول و حوش میدان تجریش، در دوره ناصری ییلاق مردم دارالخلافه تهران بوده است.  آنها که از تمکن مالی برخوردار بودند، برای فرار از گرمای شهر، تابستانها را در باغ یا باغچه ای سپری میکردند.  در دوران بعدی بویژه چهل ساله اخیر، هجوم مردم برای آب و هوای سالمتر و ضمناً نبود حساب و کتابی در ضوابط شهری، باعث تخریب کلی فضای سبز آن شده و حالا بجای درخت و گل و بلبل، بتون و آهن و آجر جای آنرا گرفت.  بطوریکه بجای هوای ییلاقی، هوائی آکنده از دود و بجای آرامشی طبیعی همهمه ای سرسام آور جایگزین شد.  دلیلش چیست؟  فقط یک چیز است و آن چیز پول است که مبنای همه چیز است!  اکنون همین برنامه برای محیط سبز شمال کشور تدارک دیده شده است.  با برنامه ای که برای تبدیل کشور به بیابان در دستور کار است و موفقیت نظام در افزایش جمعیت و خشک ساختن تدریجی کشور، عیناً همین برنامه برای همان اندک نوار باقیمانده سبز رنگ شمال در برنامه است.  در این موفقیت مردم تنها نیستند بلکه حکومت در چوب بری و جنگل زدائی بویژه در مناطق باصطلاح حفاظت شده الگو ونمونه ای عالی است! 

11- حفاظت از محیط زیست: همانطور که در بند قبلی گفته شد، حفاظت از محیط زیست که ارثیه نظام سیاسی پیشین بوده است امروزه به عبارتی بی معنا بدل شده است.  در یک کلمه، حفاظت یعنی تخریب.  بودجه این سازمان و سازمان های مشابه مثل حفاظت از ابنیه و میراث فرهنگی فقط کفاف حقوق کارمندان خود را میدهد.  که اگر بودجه ای هم میداشتند تفاوتی نمیکرد زیرا اصلاً قرار نیست از محیط زیست حفاظت شود.  متشابهاً میراث تاریخی، بویژه قبل از اسلام، بنا نیست حفظ شود.  نگاه کنید به برادران طالبان و داعش که با چه شجاعت و دلیری هرآنچه میراث گذشتگان است نابود میسازند.  در ایدئولوژی حاکم، صحبتی از محیط زیست و امثال آن نبوده، نیست، و نخواهد بود.  در دیدگاه اینان، دلسوزی برای طبیعت و جانور و گیاه و آثار مادّی و معنوی پیشینیان در تکالیف ما نیامده است.  بحران محیط زیستی در مناطقی که تراکم جمعیت، مانند شمال کشور، بیشتر است شدیدتر است.  در سایر شهرهای دنیا نیز زباله تولید میشود اما برای دفع آن راه هائی وجود دارد.  اکنون برخی از شهرهای شمالی کشور با کوهی، بمعنای واقعی، از زباله دست بگریبانند که عوارضش مردم را مستأصل کرده است- تصویر پیوست.  برای بسیاری از مسائل غیر ضرور و بسا زیان بخش پول و امکانات به وفور هست اما برای سلامت محیط زیست بودجه نیست، سهل است، داوطلبینی که بی اجر و مزد مددرسان اند با خطر دستگیری و زندان مواجه اند!

12- دروغ: این واژه نیز اکنون در معنای دیگری بکار میرود.  اگر حقیقتی درباره ارتکاب کسانی که مصونیت آهنین دارند افشا شود، طبعاً "دروغ" نامیده میشود.  برعکس، اگر بنا به بدنام کردن شخص یا گروهی باشد هر دروغی بنام "حقیقت" در روزنامه های کذائی رسانه ای شده اگر لازم باشد به دادگاه عالی فرستاده میشود.  در شکل دیگرش، دروغ در پوشش "مصلحت" ساخته و پرداخته میشود.  چه اینکه اگر مصلحت ایجاب کند سایر قوانین معلق میشود.  که اگر قدرتی ماوراءالطبیعه میداشتند قوانین طبیعی نیز در جائی که اقتضا میکرد معلق میگردید.  مثلاً بجای صیانت از فضای مجازی، چه چیزی بهتر و کاراتر از کم کردن سرعت نور در اینترنت برای غیر خودی ها و البته افزایش آن برای خودی هاست؟

نتیجه اینکه، دایره واژگان دگردیسی شده بسی فراتر از شمار حاضر است.  در جائی که "دروغ" قاعده و "راستی" استثناء باشد جز هردم افزایش شعاع این دایره چه انتظاری میتوان داشت؟

  • مرتضی قریب
۲۱
فروردين

نگاهی نو به مابعدالطبیعه -7

    در بحث پیشین، در واکاوی واژگانی که در متافیزیک جا خوش کرده اند، واژه "تقدس" و ترکیبات آن مطرح و تحلیل شد.  این بار در ادامه به سایر واژگانی می پردازیم که شاید اهمیت "تقدس" را نداشته باشند ولی در هر حال بنوعی با موضوعات متافیزیکی درآمیخته و سوء تعبیر ایجاد کرده است.  در این چهار دهه اخیر، اخلاقیاتی که در هر حال، دستکم از نظر ظاهر، قبلاً مورد احترام جامعه بوده چنان دچار بحران شده که بسیاری از مفاهیم را از معنای اولیه خود جدا انداخته و کارکرد های دیگری بر آن ساخته است.  

مفاهیم تحریف شده

    اهمیت این موضوع بیشتر از آن لحاظ است که آغاز هر بدآموزی از واژگان شروع میشود.  طبعاً، واژگان بخودی خود گناهی ندارند و این فرقه ها و گروه های تبهکارند که واژگان را در خدمت منافع گروهی خود تحریف کرده خلقی را گمراه میسازند.  هرچند، گاهی هم مرور زمان است که به تهی شدن واژه از معنا میانجامد.  شاید برخی از این واژگان که در ادامه خواهد آمد، مستقیماً ربطی به متافیزیک نداشته باشند منتها در جامعه متافیزیک زده، گروه های سیاسی- مذهبی آنها را بصورت تحریف شده در جایگاه های متافیزیکی مورد نظر خود بکار گرفته اند.  

1- معنویات

   این واژه از لحاظ لغوی جمع معنوی و از ریشه معناست.  معنا در فرهنگ عامّه معمولاً در مقابل صورت است.  به عقیده دکارت، حقایق عالم 3 بیشتر نیست ( در مقابل مقولات ده گانه و کلیات پنجگانه ارسطو).  جوهر (شامل خدا، نفس، جسم)، صفت نفسیه یا صفت اصلی جوهر، و حالات و عوارض جوهر که بدون جوهر متصور نیست.  در این آخری ما نیز با دکارت همعقیده ایم، منتها میگوئیم حالات وابسته به مادّه و نه جوهر.  مثلاً خوبی، بدی، خشم، مهر، زبری، نرمی، ... که در محاوره فراوان بکار میبریم مادّه نیستند اما وابسته به مادّه اند و بدون مادّه متصور نیست.  پاره ای از این حالات به انسان مربوط است و معنویات در اصل، بخش مثبت حالات انسانی را شامل میشود.  در اصطلاح عامّه، معنویات یعنی امور مربوط به اعتلای روح و تعالی نفس نیک بشر.  در این معنا، معنویات در مقابل مادّه گرائی که عشق به ظواهر زندگی است میباشد.  

   در زمانه ما روال کارها چنان به بیراهه رفته که وقتی صحبت از درست کردن معنویات است، در عمل آنچه حاصل میشود جز پرداختن به مادّیات نیست.  آنهم در زشت ترین وجه آن.  بعبارت دیگر در این زمانه معنای رسمی و حکومتی "معنویات" درست در ضدیت با تعریف آن در قاموس لغات است.  کافیست به گفتار و کردار مدعیان معنوی نظری انداخت.  بنام معنویات داخل شهرها را دیوارکشی میکنند تا محیط زنانه و مردانه شود، مبادا شیطان دخول کند.  صدای زن از معنویات دور میکند. نه که مبلغین مزبور خود به اینها باور داشته باشند؛ چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.  بلکه همه این تلاش ها برای روشن نگاه داشتن چراغ این کهنه دکان است که باعث استمرار "معنویات" و افزایش رزق و روزی حلال برای مروجین آن است.  

2- عقب ماندگی

   این نیز یکی دیگر از واژگانی است که بسیار دچار سوء تعبیر شده است.  فرض کنید در میدان مسابقه دو، عده ای در حال رقابت اند و یک نفر پیشتاز است و باقی کم و بیش او را دنبال میکنند.  آخرین نفری که علیرغم تلاش بسیار از همه پس مانده است را میگوئیم "عقب مانده" است.  یعنی باوجود تلاش برای پیشروی، کم آورده و بطور نسبی عقبتر از بقیه افتاده است.  منتها امروزه صحبت از نظامی میکنند که میگویند از لحاظ فکری عقب مانده است.  این اصطلاح در این مورد خاص کاملاً غلط است زیرا نظامی که در 1400 سال پیش متبلور شده است، خوب یا بد، اصلاً دارای حرکتی نیست که بخواهد عقب مانده باشد.  اما فلان کشور آفریقائی را میگویند عقب مانده است زیرا علیرغم تلاش برای پیشرفت و سازندگی، امکانات مادّی و فکری او باندازه کافی نبوده و در حرکت نسبی رو به جلو نسبت به سایرین عقب مانده است.  کاربرد اصطلاح "عقب ماندگی" برای نظام های ایدئولوژیک امثال طالبان و همفکران او در این رابطه کاملاً نامربوط است چه اینکه  متحجر بودن یا "سنگواره" بودن شاید مناسبت بیشتری داشته باشد.  این نظامات اصلاً حرکتی در جهت فکری ندارند که پیشرفت یا پسرفت معنی داشته باشد بلکه در حالت جمادی بسر میبرند.  حتی اصطلاح "مرتجع" که گروه های چپ بکار میبرند نیز نابجاست زیرا "رجعت" خاص کسی است که میخواهد به عقب مراجعت کند که لازمه اش حرکت است.  یا به کسی میگویند که قدری جلو رفته و حالا میخواهد بجای نخست برگردد.  وقتی کسی از جایش حرکتی نکرده رجعت چه معنی میدهد؟!  برای نظامی که در نقطه ای از زمان منجمد شده مرتجع بودن نیز بی معناست.  اما چه کنیم که بخاطر رواج گسترده اصطلاح عقب ماندگی، ما نیز ناچار از بکار بردن این غلط رایج باشیم.

3- روحانی

   این واژه یعنی امور منتسب به "روح".  منتها چون از گذشته های دور روح را غیر مادّی و جوهری آسمانی میدانستند لذا واژه روحانی در مقام دوری از مادّیات و علائق دنیوی استعمال میشده است.  کاهنان مصری عهد باستان و پیشوایان سایر ادیان وظیفه خود را در ارتباط با حفاظت از روح متوفی و دلالت روح به رستگاری میدانستند و بسبب این ارتباط، "روحانی" نامیده شدند.  لذا از همان ابتدا، دعوی اینان روگردانی از عالم جسم و مادّه و ارتباط با عالم بالا بوده حال آنکه در عمل از ثروتمندان دوره خویش بوده اند.  بنابراین اساساً این واژه از همان ابتدا از معنای اصیل خود تهی بوده است.  ضمن اینکه در مباحث پیشین (نگاهی نو به مابعدالطبیعه 1400/11/29) مشروحاً عقاید پیرامون روح را مطرح کرده نشان دادیم که روح همان عقل یا شعور است که گاهی مترادف با نفس پنداشته و همه اینها مرتبط با مغز مادّی و کارکرد آن است.  لذا از زاویه علمی نیز اگر بنگریم، "روحانیت" هیچ تفاوتی با "جسمانیت" ندارد.  بویژه، روحانیتی که در امور جنسی و جمع مال غوطه ور است و گوی سبقت از مادّه پرستان ربوده است.  مردم به ته مانده مهر و عطوفت اینان دلبسته بودند اما ناگفته پیداست که در روزگار ما این طایفه چه میزان از مهر و عاطفه بدور بوده و جز مادّه پرستی بنحو اتمّ و اکمل کار دیگری ندارند.  لذا این واژه و ترکیبات آن در عمل معنای عکس خود را یافته است.

4- پیشرفت

   در نظام های باصطلاح "عقب مانده"، مرتب سخن از واژه متضاد آن یعنی "پیشرفت" است.  تبلیغات و رسانه ها از بام تا شام در وصف آن داد سخن داده دم از پیشرفت های محیرالعقول میزنند.  در اینجا منظور از پیشرفت، عمدتاً پیشرفت مادّی و رفاه ظاهری جامعه است و نه پیشرفت در حوزه فکر و ترقیات معنوی.  بی شک پیشرفت در زمینه معیشت زندگی و رفاه نیز مهم است و یکی از نتایج ترقی در علم، بالا رفتن سطح آسایش مردم است.  اما ببینیم پیشرفت امروزی ما نسبت به 100 سال پیش چگونه حاصل شده؟  آیا غیر از این است که این رفاه عمدتاً از بابت فروش نفت و خرید دستآوردهای غرب با پول آن بوده؟  بعبارت دیگر اگر غرب به سطحی از ترقی نمیرسید که مصرف کننده نفت و مشتقات آن باشد، آیا ما کماکان در همان اوضاع و احوال زندگانی روستائی بسر نمیبردیم؟  نه اینکه درجا زدن در زندگی روستائی بد باشد، بلکه منظور این است که پیشرفتی که از آن دم زده و میزنند پیشرفتی تبعی است و نه واقعی و مستقل و متکی به نیروی ملی.  البته منکر این نباید شد که پیشرفت ملت ها دوشادوش هم و با همکاری صورت میگیرد.  منتها پرسش این است که جز مقداری کپی کاری، سهم واقعی ما در پیشرفت مادّی چقدر بوده؟  چقدر از ابداعات و اختراعات در این 100 ساله کار ما بوده؟  بدتر از بد اینکه با بازی با این واژه،  گمراه کردن جامعه بطور سیستماتیک در حال گسترش است.  بدترین نوع دزدی، دزدیدن عقول است.  

5- کوانتوم

   در این هیاهوی پیشرفت، گاهی سخنانی شنیده میشود که فرد از فرط تعجب بیهوش میشود.  در این وانفسای جمود فکری صحبت از پیشرفت های خیره کننده در حوزه کوانتوم است که محرمانه است و نباید بگوش اغیار برسد!  و عجیب تر آنکه فلاسفه مسلمان، هزار سال پیش از کوانتوم گفته بودند و کسی متوجه نشده بود.  تعجبی هم ندارد زیرا این ادعاها بجای طرح از طرف مقامی متخصص از دانشگاه، از سوی کسی با کسوت رزم مطرح میشود که سابقه آنرا قبلاً در بشقاب کرونا یاب دیده بودیم.  مطابق تبلیغات تکراری، ما همه چیز را میدانستیم منتها این غربی های بی انصاف آنرا از لابلای کتب ما دزدیده بنام خود چاپ زده اند.  آنها که 2500 سال پیش اول بار واژه "اتم" را پیش کشیدند، متواضعانه هیچ نمیگویند اما او که هیچ نمیداند ادعای کوانتوم دارد.  داد سخن درباره کوانتوم و ادعا در سایر شاخه های علوم مدرن فقط تلاشی است تبلیغاتی برای دور کردن اذهان از آنچه زیر پرده میگذرد و پیش کشیدن اصطلاحاتی مثل "دانش بنیان" درِ رحمتی است گشوده به روی دکان های جدیدی که نمونه آنرا در تولید واکسن کرونا و غیره دیده ایم.

6- جمعیت

   این اصرار شدید بر افزایش جمعیت معمائی شده است که کم از سایر معماهای متافیزیک ندارد.  معما از این جهت که در حالیکه برای جمعیت هشتاد و چند میلیونی منابع کافی آب و غذا نداریم، بیکاری و فقر بیداد میکند، دارو نیست و محیط زیست هر روز بیابانی تر میشود، میگویند جمعیت کم است!  به دروغ شایع میکنند رشد جمعیت منفی است و برای زاد و ولد جایزه تعیین میکنند تا دختران بین 10 تا 14 سال مجاب به ازدواج و تولید مثل شوند؛ چیزی که از دید حقوق بین الملل تجاوز محسوب میشود.  از هر زاویه که نگریسته شود، منطق قضیه درست در نمیآید.  استدلال آنها که بر طبل ازدیاد جمعیت میکوبند اینست که جمعیت در حال پیر شدن است.  خوب بشود. گمان نداریم که خودشان نیز بدرستی میفهمند چه میگویند.  معمولاً عده ای باصطلاح باسواد این مشاورات را برایشان ساخته و پرداخته میکنند.  اگر نیاز به ورود جمعیت نوجوان و آماده بکار است، بسیار خوب چرا از این برادران مهاجر افغان که پناه آورده اند بجای حصر در اردوگاه، در میدان عمل استفاده نمیکنند و آنها را بکار نمیگمارند؟  ضمن اینکه هم الان آماده بکارند و نیازی به صبر چند دهساله برای بزرگ شدن نوزادان نیست.  اگر بگویند کار نیست، پس ادعا برای چیست.  اگر بگویند خارجی هستند، پس این لاف و گزاف برابری و برادری برای چیست.  مگر انسان نیستند؟  مگر نیروی کار نمیخواستید؟ 

   شاید نکته ای هست که نمیتوانند بر زبان آرند.  جمعیت از نظر نظام حاضر یک قدرت تلقی میشود.  منتها جمعیتی از پابرهنگانِ مطیع.  لذا ازدیاد جمعیت فقرا و پابرهنگان یک مزیت بالقوه است که بعلت بیسوادی مزمن و رایج، قابلیت بهره برداری از آنها بعنوان موج انسانی در بحران های داخلی و خارجی وجود خواهد داشت.   اما مگر نه اینست که امروز این اقشار اعتراض میکنند و کم مانده بر علیه حاکمیت شورش کنند؟  چطور ممکن است مطیع دستورات باشند؟  نکته همین جاست که این اعتراضات بابت معیشت و سقوط به زیر خط فقر است و نه اعتراض به نقض حقوق بشر و مسائل سیاسی.  شاید نکته ناگفته در ازدیاد جمعیت، امکان بسیج آنان با حداقل دستمزد برای روز مباداست.  در محیطی که بیسوادی قاعده باشد، جمعیت چون موم در دست حاکمیت است.  ضمن اینکه این گمانه با آنچه قبلاً بعنوان نقشه بزرگ برای آمادگی کشور در پذیرش شرایط قراردادهای استعماری گفته شده نیز مباینتی ندارد.  گزینه دیگری بنظر نمیآید.

7- کشتار جمعی

   در تجاوز اخیر روسیه به اُکرائین نگرانی از استعمال سلاح شیمیائی شنیده میشود.  مدتهاست که کاربرد سلاح های شیمیائی بعنوان سلاح کشتار جمعی در قوانین بین الملل ممنوع اعلام شده است.  اما اینهم از زمره واژگانی است که دچار بدفهمی شده است.  بمبی را روی تئاتر شهر میاندازند و 200 یا 300 نفر را زیر آوار میکشند.  مگر این کشتار جمعی نیست؟  آیا فقط شیمیائی بطور جمعی میکشد؟  منظور، دفاع از کاربرد سلاح شیمیائی نیست بلکه، بعکس، منظور تقبیح کاربرد سایر سلاح هاست.  بمباران خانه های مردم با موشک و تانک و هواپیما و کشتار آنها ایرادی ندارد زیرا از نظر مقررات بلامانع است!  شاید هم تک تک میکشد و نه جمعی.  باورهای غلطی که در میان انداخته اند مثل اینکه همه موجودات دنیا برای مصرف انسان بوجود آمده و این میشود که گرمایش کره زمین و تغییرات دائمی اقلیم.  از جمله دیگر اصطلاحات غلط انداز "سازمان ملل" است که در واقع سازمان دولت هاست و نه ملت ها.  علت ناکارآمدی این سازمان دقیقاً از همینجاست و دوای آن تأسیس سازمان واقعی ملت هاست که به یمن وجود سیستم رسانه ای فراگیر در روزگار ما غیرممکن نیست. 

نتیجه آنکه، به یمن وجود نخبگان و متفکرین، باورهای غلط اصلاح میشود.  مهم نیست که تعداد نخبگان کم است، مهم آن است که صدائی داشته باشند.  و مهمتر آنکه این صدا، صدای خودشان باشد و حاصل تفکر خودشان و نه تقلید از این و آن و نگاه به شرق و غرب.  باور های غلط ما بسیار فراوان تر از آنچه ذکر شد میباشد.  متأسفانه، باور غلط رایج دیگر همین اتکا و نگاه به خارج است که چنین ضعف و فتوری را در چند صد سال اخیر به بار آورده است.  چنین شده که گاهی تکیه به غرب و گاهی غش کردن در آغوش شرق.  آیا امیدی به تغییر هست؟  آیا زمانی برای خانه تکانی هست؟  

  • مرتضی قریب
۱۲
فروردين

قلب مفاهیم، قلب واقعیات

    بسیاری از مفاهیم ما امروزه قلب گشته است.  منظور ما از قلب واژگونگی و تحریف است.  دل یا آن ارگان حیاتی که خون را پمپاژ میکند بدین دلیل قلب نامیده شده که مانند یک گلابی واژگون است.  لذا شاهد آن هستیم که معانی، تحریف شده یا نابجا بکار گرفته میشوند.  ذهنیت ها نیز دچار دگردیسی شده و همه اینها دست بدست هم داده تا فضای گل آلود جامعه را بازهم تیره تر سازد.  این دگردیسی در همه عرصه ها از مادیات گرفته تا اخلاقیات رخ داده و هرج و مرج گسترده ای را سبب شده است.

   مثلاً در زبان روزمره اصطلاحاتی که در فیزیک بسیار دقیق تعریف شده، مترادف و مشابه هم بکار میبریم، از قبیل نیرو، انرژی، فشار، تنش.  این استفاده های نابجا در محاورات روزمره چندان زیانی ببار نمیآورد و محل ایراد نیست.  گاهی هم که موضوعات مهمی چون انرژی هسته ای در میان باشد ممکنست به نتایج اشتباهی منجر شود.  مثل این تصور غلط که در جامعه انداخته اند که گویا با یک نیروگاه اتمی در بوشهر مسأله برق حل میشود.  حال آنکه برق اتمی فقط و فقط وقتی اقتصادی است که واحدهای متعدد آن در یک زنجیره گسترده احداث شده و در قالب یک برنامه کلان دیده شود.  از معدن و تأمین سوخت آن گرفته تا دفع سوخت خطرناک مصرف شده و تا تربیت نیروی انسانی لازم و ماهر.  تازه این در صورتیست که کشور روابط عادی با دنیا داشته و برای تأمین ارز و تبادلات بانکی معمول، همان یک نیروگاه نیز از کار نیفتد.  اینجاست که قلب حقایق مشکل آفرین میشود.   یا مسأله سد سازی که آنهم امروز دچار قلب واقعیت شده است.  با آنکه سد در جای درست خودش موضوعی لازم و حیاتیست اما امروز دچار چنان قلب ماهیتی شده که خود تبدیل به بلائی برای محیط زیست طبیعی و انسانی شده است.  مصادیق مهندسی فراوان است و بهتر است به منابع مراجعه شود.

قلب حقایق در حوزه فرهنگ و اخلاقیات

   چیزی که کمتر مورد بحث واقع شده است همانا بررسی قلب واقعیات و مفاهیم در عرصه اخلاق و فرهنگ است که اکنون در کانون توجه ما در ادامه مطلب است.  امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند بررسی و تجدید نظر در مفاهیم کهنه هستیم.  لازم است که ذهنیات گذشته را یک به یک روی میز تحقیق ریخته و نقد و بررسی شوند.  جامعه نیز امروز به مرحله ای رسیده که بیش از هر زمان دیگری آمادگی چنین تجدید نظرهائی را دارد.  این مسئولیتی است سنگین بر دوش نخبگان جامعه که بدین مهم بپردازند.  چیزی نیست که بشود با پول نفت و بصورت بسته بندی از خارج خریداری شود یا به چین و روسیه مقاطعه داده از آنها خواست برای ما فکری کنند.  این شاید از معدود مواردی باشد که حتماً و قطعاً میبایست خانگی حل و فصل شود.  گو اینکه تجارب دیگران را نیز باید در نظر داشت.   در جامعه ای که احزاب رنگارنگ حضور داشته باشند این مهم بطور طبیعی صورت پذیرفته و هر حاصلی داشته باشد، بهترین نتیجه است.  در طی تحقیقی از حدود صد نفر، تعداد گلوله های رنگین موجود در یک خمره شیشه ای پرسیده شد. هر کس عددی حدس زد که پرت بود یا خیلی کمتر یا خیلی بیشتر از عدد واقعی بود.  اما با کمال تعجب میانگین اعداد تخمینی آنان بسیار به عدد واقعی نزدیک شد.  در اغلب موارد، میانگین تعداد زیادی از نظرات با واقعیت ناشناخته و مورد سؤال مطابقت خواهد داشت.  دقیق ترین راه، همه پرسی است که البته نظام های استبدادی بدان رضا نخواهند داد مگر هنگامی که از پیش مطمئن باشند نتیجه مطلوب خودشان از کار درآید.  در زیر به ذکر برخی از مفاهیم رایج که در جامعه ما قلب شده است میپردازیم.

1- استحکام و پایداری

   پایداری در عقاید خود فضیلتی است بسیار پسندیده اما منوط به آنکه پایه های آن درست باشد.  سازه ای را تصور کنید ساخته شده از بتون مسلح و مرغوبترین مصالح.  اما این سازه بر بستری ماسه ای و لغزنده بنا شده.  چنین استحکامی دردی را دوا نمیکند زیرا پایه آن نادرست است.  در اینجا سد معظم گتوند تداعی میشود که زیبا و عظیم استوار شده اما بر بستری نادرست که معدن گچ و نمک است! که اکنون نمیدانند با عواقب فاجعه بار آن چه کنند.  این نمونه ای از قلب مفهوم سد سازیست.  علیرغم هشدار متخصصین، همین رویه نادرست در جاهای دیگر در حال تکرار است.  شواهد حاکی از اینست که سد سازی نیز چون دیگر زمینه ها مافیای خود را داراست.  هدفشان تأمین جریان ثروت است نه جریان آب!  

   از این مصداق عملی این نتیجه را میگیریم که متشابهاً بسیاری از هموطنان صاحب افکار محکم و پابرجائی هستند که زمانه را یارای مخدوش کردن آن افکار نیست.  اما چه سود که مبانی افکار مزبور بر بستری از اوهام و خیال استوار است.  این استحکام هم بدرد نمیخورد و نه تنها محل افتخار نبوده و سودی برای صاحب خود به ارمغان نمیآورد بلکه چه بسا جامعه را نیز دچار ضرر و زیان میسازد.  در این موارد، مفهوم با ارزشی چون "استحکام" دچار قلب مفهوم میگردد.  

2- گاوان و خران باربردار به زآدمیان مردم آزار

   در گذشته ها، چارپایانی مثل گاو و خر مهمترین ابزار تولید انسان بوده است.  اسب و خر و قاطر در باربری و حمل و نقل تنها وسیله موجود بوده است و جنگ ها بدون حضور آنها میسر نبوده است.   جایگاه گاو نیز دست کمی از مقام خر ندارد زیرا بخش اعظم خوراک انسان از صدقه سر این موجود عالیمقام است.  کافیست سری به هایپرمارکت ها بزنید تا در ردیف لبنیات، شیر و ماست و کره و پنیر و دوغ و سرشیر و خامه و غیره را ملاحظه کنید تا به اهمیت ایشان واقف شوید.  که اگر گوشتخوار باشید، گوشت و دل و جگر و سوسیس و کالباس و سایر مواد گوشتی محصول گاو باضافه طیور تقریباً بخش عمده غذای انسان را تشکیل میدهد.  اغراق نیست اگر گفته شود رژیم غذائی ما بشدت مرهون وجود گاو است.  پس ببینید وقتی آدمهای احمق را خر خطاب میکنیم یا به آدمهای تنبل و بیفایده گاو میگوئیم چه ظلم سنگینی را در حق گاوان و خران مرتکب شده ایم.  اینجا نیز قلب واقعیت کرده و حقیقت را کتمان کرده ایم.  سعدی برای اینکه تعارفی در حق این دو حیوان عزیز کرده باشد، آنها را از آدمیان ظالم برتر دانسته است.  تازه صفت باربردار را هم افزوده است یعنی این تعارف فقط شامل حال گاوان و خران باربرداری میشود که نوکر ما هستند.  والا موجودات بی آزاری که در طبیعت آزادانه به چرا مشغولند شامل حال این تعارف نمیشوند.  ولی حقیقت اینست که حیوانی درنده خوتر از انسان در طبیعت یافت نمیشود.  خود را در مرکز مناسبات قرار داده و مفاهیم را به نفع خود تفسیر میکنیم.  

3- دین و دنیا

   آخرین خبرها حاکی از قتل سه پرستار زن افغان است که حین واکسیناسیون فلج اطفال بدست داعش یا طالبان کشته شدند.  اینکه داعش بودند یا طالبان مهم نیست بلکه مهم وجود طایفه ایست با ذهنیت بازگشت به اصل اسلام و نه چیزی کمتر یا بیشتر.  بیشک در میان این طایفه هستند مردمانی که دروغ و ریا در آنها نیست و از نظر اخلاقی شاید شیبه افراد شریفی باشند که میشناسیم، اما هرچه هستند ذهنیت آنان در گذشته سیر میکند و با هرچه آثار تمدن است از جمله طب مدرن دشمن هستند.  عین همین ذهنیت در روزگار امیرکبیر در کشور ما حاکم بود.  دیدیم که علیرغم تلاش آن وزیر خردمند برای مایه کوبی اطفال در برابر آبله چه قشقرقی برپا شد و ذهنیت ارتجاعی طایفه ای مشابه طالبان و داعش از در مخالفت با مایه کوبی فرزندان کشور درآمد.  که اگر قدرت کافی میداشتند، عامل تجدد یعنی امیرکبیر را به قتل میرساندند.  که البته چند سال بعد به خواست خود رسیدند.  این طایفه با آب لوله کشی، حمام بهداشتی، برق و سایر آثار تمدن مخالف بودند زیرا از عواقب آن که رکود بازار جهل و خرافه بود میترسیدند.  جای تعجب ندارد که با ایجاد مدارس جدید نیز مخالف بودند چه اینکه موجب رکود مکتب خانه ها و کسادی دکان آنها میشد.  در این ارتباط، مصائب میرزا حسن رشدیه در تأسیس اولین مدارس به سبک نوین مثال زدنی و خواندنیست.  قبلاً نمونه هائی از حال و هوای دوران قاجار را در مطالب پیشین آورده بودیم که روشن ترین شرح احوال آنرا در کتاب خاطرات یحیی دولت آبادی (حاجی سیاح) میتوان دنبال کرد.  این طایفه همان هائی هستند که با مجسمه ها و آثار معماری و هنری دشمنی دارند.  همان هائی هستند که آثار گذشتگان ما چه ابنیه و چه آثار فکری و کتاب ها را تا جائی که توانسته اند سوزانده و نابود کرده اند.  این طایفه پس از حدود نیم قرن رکودی نسبی که بر بازارشان حاکم بود، امروز دوباره سربرآورده و با توهین به نوروز و اندک رسوم بازمانده از نیاکان ما، مجدد دشمنی خود را آشکار کرده اند.  

   از دیدگاه مؤمن، دنیا مزرعه آخرت است و تمام همّ و غم او متوجه آبادی خانه آخرت است بهر قیمت ممکن، حتی بقیمت خراب کردن دنیای دیگران!  عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت..  . اما سویه جدید مؤمن در کشور شیعه از این هم فراتر رفته است.  آنان در حالیکه تظاهر میکنند به دنیای مادّی اعتنائی ندارند، در عمل از هر مادّه گرائی دنیا پرست ترند و علاوه بر آخرت، بهترین های دنیای مادّی را نیز برای خود میخواهند.  در ظاهر مردم را به زُهد و ورع سفارش میکنند اما در باطن و زیر حجاب تقوی، گوی سبقت از دنیاپرستان ربوده اند.  ترک دنیا به مردم آموزند، خویشتن سیم و غلّه اندوزند.  نمونه های ایشان بقدری متعدد و مکرر است که جای هیچ شک و شبهه ای در درک واقعیت مربوطه نمیگذارد و بیان آن زاید است.  

   قلب مفهوم کجاست؟ دلسوزی برای آباد کردن آخرت مردمان وجه المصالحه ایست برای سلطه و قدرت طلبی در دنیا.

   قلب واقعیت کجاست؟ ایدئولوژی حاکم جهت نیل به بهشت مطلوب، نقد دنیای حاضر را با تبدیل آن به جهنمی سوزان فدای نسیه ای در زمان و مکانی نامعلوم کرده است.  

4- قهرمان و ضدقهرمان

    یکی از گرفتاری های جامعه حاضر، عوض شدن جای قهرمان با ضدقهرمان است و یا جابجائی خادم و خائن با یکدیگر.  میگویند در دزفول دو مقبره است.  یکی با صحنی وسیع و گنبد و بارگاهی معظم و محل زیارت مردم.  این مقبره محل دفن یک سردار عرب است که در فتح شوشتر در زمان عمر کشته و یا به روایتی به مرگ طبیعی مرده و در آنجا دفن میشود.  مقبره دیگری در همین شهر وجود دارد که بسیار محقر بوده و حدود 60 سال پیش کشف میشود که مقبره قهرمان ملی ایران یعنی یعقوب لیث صفار است.  تا قبل آن تاریخ مقبره مزبور موسوم به نام شخص دیگری بوده و کسی از محل دفن یعقوب لیث آگاه نبود.  در سالهای اخیر که به این مقبره رسیدگی شده درهای آنرا از چوب صندوق میوه تأمین کرده اند!  فقط همین یک تضاد کافیست که با تحلیل و موشکافی در آن به بسیاری از مشکلات 1000 ساله ما واقف شد.  آیا نباید در پی آن بود که چه کسانی این قلب واقعیت را بوجود آورده اند بطوری که مردم از همه جا بیخبر، با قهرمان ملی و مروج زبان پارسی چنین رفتار کرده و در عوض، دشمن کشور خود را زیارت کنند؟  نیازی به بازخوانی همه تاریخ نیست، تحلیل همین یک مورد پاسخ بسیاری از سؤالات را میدهد.  تصاویر دو مقبره در انتها آمده است.

   مصادیق زیاد است.  کسی را همردیف امیرکبیر میگیرند که کشورش را تقدیم بیگانه میکند، با ادعای سودی واهی در آینده ای نامعلوم.  چین کمونیست اگر سودی و رحم و مروتی میداشت، در وهله نخست بر مسلمانان خودش ارزانی میداشت.  برخی وابستگی ها حتی اگر 1 ساعت هم باشد خانه برانداز است چه رسد به 25 سال.  اصولاً اگر دولتی از روی استیصال مجبور به عقد قرار دادی باشد با هر کجا و هر کس که باشد قطعاً به نتیجه ای ناخوش خواهد انجامید.  حال اگر چنین قراردادی با نظام های دیکتاتوری فاسد بسته شود که دیگر جداً باید نگران آینده مردم شوربخت آن کشور بود.  بماند که اگر معلوم شود، علاوه بر همه اینها، حکومت عاقد قرارداد خود نیز ناصالح باشد که باید به حال آن مردم حقیقتاً گریست.  اصولاً هر قراردادی بین دو طرف که ظاهراً برای مصالح طرف سومی بسته شود و مضمون آن قرار و مدار هرچه باشد از شخص ثالث پنهان نگاهداشته شود، یقیناً برخلاف مصالح او خواهد بود.  خدمت بظاهر خیری که از ابتدا با تمهیدات پنهانی آغاز شده و در پنهان نگاهداشتن آن اصرار ورزند، گمان نمیرود عاری از مفسده و نیات شیطانی باشد.  

   در چنین مواردی، مفهوم خدمت تحریف میشود و بجای اینکه خدمت معطوف به خودی باشد به طرف بیگانه تقدیم میشود.  لابد خادم نیز به کسی اطلاق میشود که خدمتگزار بیگانه باشد.  همانگونه که مفهوم قهرمان قلب شد و دشمن کشور جای قهرمان ملی نشست، اینجا نیز مفهوم خدمت و خادم و خدمتگزاری و امثال آن قلب میشود و ارزش ها واژگونه میگردد.  واژگان کلیدی مثل استقلال و آزادی بی معنا میشوند.

5- آموزش و پرورش

   اخیراً زمزمه های جدیدی از صدا و سیما شنیده میشود دایر بر اینکه سیستم آموزش فعلی که بر اساس روش های نوین تعلیم و تربیت بوده نیازهای ما را برآورده نمیسازد.  صدای چند دانش آموز و دانشجو نیز از رادیو پخش میشود که ناخوشنودی خود را از وضعیت فعلی نشان داده و پنهان نمیکنند که از دید آنان روش آموزشی حوزه روش بهتری است.  البته که بحث و مجادله که نظر آنان است و روش معمول در حوزه است روش بسیار خوبی در یادگیری میباشد و حقاً باید در مدارس و دانشگاه ها نیز ترویج شود.  منتها چیزی که مهم است و منتقدین توجه ندارند موضوع محتواست که در مدارس حوزوی، علوم نقلی است که شناخت جدیدی را ایجاد نمیکند.  باید پرسید که طی سده های متمادی و هزینه های فراوان و صرف انرژی هنگفت چه چیز جدیدی از حوزه بیرون آمده و یا چه سنگی از جلوی پای بشریت برداشته شده است.  حال آنکه بنای مدرسه و دانشگاه بر روش سیستماتیک علم است.  بدون پیشوند و پسوند!  این روش به شناخت منجر میشود و از ثمرات آن همگان برخوردار میشوند، حتی حوزویان.  اگر در این عرصه کم کاری میشود، که میشود و حق با منتقدین است، حرف دیگریست و باید در اصلاح آن کوشید.  انتقادات زیادی به وضعیت آکادمیک فعلی وارد است که اغلب پنهان مانده و کارها بیشتر به تقلید میگذرد تا تولید علم.

   در سالهای اخیر، اقداماتی آغاز شده و تغییراتی را در کتابهای درسی دبستان و دبیرستان وارد ساخته اند که در آنها نگرش خاصی تحمیل شده است.  بعلاوه سعی در باز کردن پای طلاب به دبستان و دبیرستان است و زمزمه هائی در این راستا شنیده میشود حاکی از سپردن کار خطیر آموزش به کسانی که تخصص این حرفه را ندارند و در عوض، سرگردان و بیکار کردن افراد حرفه ای و صاحب تخصص.  گویا مقرر است منبعد والدین بچه های خود را راهی مکتب سازند. به مکتب هائی مشابه آنچه در پاکستان است؟  حوزه با بودجه کلانی که همواره صرف آن میشده کماکان وجود داشته و دارد.  تاکنون شعار تلفیق حوزه و دانشگاه بوده اما آیا مقرر است منبعد دانشگاه نیز حوزه شود؟  چه سودی دارد؟ معلوم هست که هدف نهائی از آموزش چیست؟  لذا در بحث آموزش نیز قلب مفهوم بچشم میخورد.

نتیجه آنکه با نبود احزاب و روزنامه ها و رسانه های آزاد و کنترل امنیتی بر مجاری مبادلات فکری که بحق با مجاری تنفسی قابل قیاس است، مقلوب شدن مفاهیم شدت میگیرد.  بطوریکه مفهوم ساده ای مثل "حیات" چنان واژگونه میشود توگوئی هدف زندگی صرفاً نیل به نقطه "مرگ" برای آغاز مرحله ای دیگر است.  آیا زمان آن فرا نرسیده که به این مباحث پرداخته و حسابرسی شود؟  آیا زمان آن نرسیده تا هم خود آگاه شوی و هم دیگران را آگاه سازی؟!

تصویر راست، آرامگاه قهرمان (یعقوب لیث) و تصویر چپ، آرامگاه ضدقهرمان (سردار عرب)

  • مرتضی قریب