فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دقت» ثبت شده است

۳۰
تیر

غایت علم

    در شماره های پیشین بطور جسته گریخته پیرامون روش علمی و ارتباط علم با فلسفه مطالبی عرضه شد.  اشاره به این نوع موضوعات یک سود کلی داشته و دارد که همانا آگاهی است.  اما سود اضافه ای هم دارد که یک آگاهی ویژه خاص این دوران متلاطم است.  اما این آگاهی ها در حالی برای ما مهم است که علم را امروزه بصورت یک امر لوکس و غیر لازم درآورده اند و کسی هم لازم نمیداند هیچ روشنگری و هیچ بحث اصولی در رسانه های مردمی صورت دهد.  هیچ گفتگو و مناظره ای درکار نیست زیرا چنین اجازه ای نمیدهند.  توگوئی تولید علمی یعنی تولید کاغذهائی بنام مقاله.  هر ساخت و سازی هم که با رونویسی از دستآورد دیگران انجام شود با بوق و کرنا تولید علم جار میزنند.  درک رایج از علم در این سرزمین با آنچه که باید باشد فرسنگ ها فاصله دارد.  اینجاست که دیگران میپرسند پس فایده این علم چیست؟  در انتهای شرح حاضر، نقد خوانندگان را بر شیوه و نگرش علمی در انتها آورده ایم که بسیار تأمل انگیز است.

    علاوه بر سوء درک عمومی، خوانندگان حرفه ای و نکته سنج نیز گاهی دچار ابهاماتی میشوند که با پرسش های خود به اشکالات روش علم اشاره میکنند و البته چه خوب که اظهار کنند.  مطلب حاضر عمدتاً کوششی در جهت رفع این ابهامات است.  مهمترین اشکالی که از این دست خوانندگان شنیده میشود این است که علم هرچه پیشرفت میکند، نادانسته های ما افزایش می یابد.  بزبان ساده: چه فایده؟  اما این تصور کاملاً غلط است.  برای مثال، معدنی را تصور کنید در اعماق زمین.  آنرا مانند یک کره توخالی فرض کنید.  آنچه در معدن بصورت خاک معدنی کاویده و استخراج میشود بمثابه دانسته ها بگیرید.  آنچه سطح کروی پیش روست که مرتباً باید کاویده شود حکم نادانسته های ما را دارد.  معدن کاوان ما مرتباً در حال گسترش این معدن و بزرگتر کردن این کره توخالی هستند.  نادانسته ها چه میشود؟  معلوم است که زیاد میشود و با مربع شعاع معدن متناسب است.  دانسته ها چه میشود؟  آنهم معلوم است که زیاد میشود منتها متناسب با مکعب شعاع!  پس نسبت نادانسته های ما به حجم دانسته ها با عکس شعاع متناسب بوده و مرتباً کم میشود.  کوتاه سخن، پیشرفت علم درست است که مرتباً سوألات جدیدی را مطرح میکند اما بطور نسبی دانسته های ما را افزایش و ما را تواناتر میسازد.  کسانی که عامداً به این سوء تفاهم ها دامن میزنند عمدتاً از طایفه مابعدالطبیعه یا دینی و یا ماوراءالطبیعه هستند که دانسته شبهه افکنی میکنند.  

    سوء درک بعدی درباره دقت علم است.  گاهی انتظار دارند دقت نتایج علمی، دقت ریاضی باشد که عملاً اینطور نیست.  قدما زمانی بود که زمین را پهنه ای مسطح میپنداشتند که بخودی خود بعنوان اولین تقریب، فکر بدی نبود.  بنّایان و معماران ما حتی امروز همین نظر را دارند. اگر برج های دوقلوی متروپل سقوط کرد ناشی از عدم توجه به کرویت زمین نبوده بلکه ناشی از یک فساد و رانت خواری مزمن بود. در تقریب بعدی زمین یک کره کامل است که اگر از فضا بدان نظر کنیم صاف و یکدست بنظر میرسد.  تقریباً همه ساخت و سازهای زمینی با فرض مسطح بودن زمین مشکلی نخواهند داشت.  فقط در گستره وسیع است، مثل کشیدن خط آهن بین دو شهر بسیار دور از هم که اگر روی نقشه مرکاتور آنها را با خط مستقیم وصل کنیم اشتباه کرده ایم.  کوتاه ترین فاصله یک خط منحنی است!   در تقریب بعدی و برای محاسبات خاص، زمین یک بیضوی است و با لحاظ اقیانوس ها و خشکی ها اصلاحات اضافی بازهم جزئی تری اضافه میشود.   شاید سیستم جهانی موقعیت یاب که ترافیک شهرهای شلوغ ما را هدایت میکند از چنین دقت بالائی برخوردار باشد.  کوتاه اینکه هر کاری گستره ای از دقت را برای خودش میطلبد.  نخستین درس فیزیک دانشگاه آموزش ارقام با معنی است که کمتر بدان توجه شده.

    علاوه بر مدل سازی، در حوزه اندازه گیری نیز با درجات متفاوت از دقت روبرو هستیم.  زمانی بود که آسمان شب، چشم قدما را نوازش داده و ضمن اینکه خود را در مرکز کائنات احساس میکرد به آرامش الهی آسمان غبطه میخورد. با اینکه یونانیان دوره پیشا سقراطی به حقایقی نزدیک شده بودند اما این گالیله بود که باتکای تلسکوپ ابتدائی خودش و اندازه گیری های اولیه متوجه گردش زمین در آسمان شد.  بعد تلسکوپ کوه پالومار با اندازه گیری دقیقتر متوجه وجود کهکشان آندرومدا در اثبات وجود اولین کهکشان بجز کهکشان راه شیری شد.  بعدتر، بکمک سایر اندازه گیری ها و بویژه حضور تلسکوپ هابل و اخیراً جیمز وب متوجه حضور صدها میلیارد کهکشان دیگر شدند و اندازه گیری ها درباره وسعت و قدمت عالم دقیق و دقیقتر شد.  عکس های اخیر نشان میدهد چگونه نور در گرانش عظیم مجموعه کهکشانها خم میشود.  چه بسا لوله دوربینی که انتهای عالم را نشانه گرفته است حاوی پرتوئی باشد که از جائی پشت سرما سرچشمه گرفته و با دور زدن عالم از روبرو دیده میشود.  هر موضوعی دقت خاص خودش را میطلبد و برای توضیح منظومه شمسی در کلاس درس نیازی به تصاویر و اندازه گیری های تلسکوپ فضائی نیست.  

    مسأله صحت در تبیین مدل ها و در اندازه گیری ها، متشابهاً در سایر عرصه ها کاربرد دارد.  مثلاً در حوزه اتمی برای تشریح ساختمان اتم و هسته اتم مدل ساده راذرفورد دارای صحت کافی است.  اینکه ندانیم ذرات بنیادی خود از چه ساخته شده اند نباید مانعی برای این درک اولیه و تصویر ساده از اتم و هسته باشد.  نکته مهم در همه موضوعات این است که هرچه در طبیعت عمیقتر فرورویم و هرچه بیشتر بشکافیم با جزئیات بیشتری روبرو میشویم.  هندسه ای موسوم به هندسه فراکتال دایر بر همین مضمون است.  مثلاً مثلث متساوی الاضلاعی در نظر گرفته و هر ضلع را سه قسمت مساوی کرده و مثلث کوچکتری را روی بخش میانی هر شاخه رسم و همینطور ادامه دهید.  با کمال تعجب ساختار شش ضلعی برف سر بر خواهد آورد.  بنا بر قول مُبدع آن، طبیعت از هندسه فراکتال پیروی میکند.  شاخ و برگ درخت را هرقدر در جزئیات فروتر روید با تکرار جزئیات مشابه روبرو میشوید.  آیا این جزئیات در جائی ختم میشود؟

    لیوان آبی که روی میز شماست ظاهراً راکد و آرام است.  اما اگر خود را در حد مولکول کوچک کنید، از دیدن جوش و خروشی که برپاست تعجب خواهید کرد.  مرتباً تعدادی از مولکول های آب پرواز کرده از سطح آب خارج میشوند و همزمان تعدادی نیز از بیرون وارد آب میشوند.  منتها آهنگ اولی بیش از دومی است و لذا بعد چندین ساعت اگر به لیوان دست نزده باشید آب آن وارد هوا شده و لیوان میخشکد.  اگر به بدنه شیشه ای لیوان بنگرید نیز همین جنبش ها را میبینید منتها در محل خود.  لذا نه سطح آب و نه سطح لیوان آنطور که فکر میکردیم هموار و یکنواخت نیست.  درک ما از مشاهده طبیعت، مقادیر متوسط گیری شده است حال آنکه در بطن ماده حال و هوای دیگری برقرار است.  

    تمامی درک ما از طبیعت مبتنی بر مشاهده و تجربه است.  پایه همه آگاهی ها تجربه است.  از کنار هم گذاشتن قطعات متفرق تجربه ها، مدل های نظری ساخته میشود.  مدلی خوب است که هم اجزای مختلف تجربه ها را بهم وصل و هم قابلیت پیش بینی نزدیک به واقعیت داشته باشد.  تاریخ علم آکنده از شرح تلاش هائی برای ارتقاء مدل های فرضی ما از واقعیت است.  واژه "فرضی" برای این انتخاب شد که تأکیدی باشد بر اینکه حتی بهترین مدل های ما در هرحال یک تصور پیش ساخته از واقعیت فیزیکی است.  مثلاً مدل استاندارد درباره جزئیات ساختمان ذرات بنیادی، با وجود برخی کاستی ها، فعلاً بهترین تصویر را در اختیار میگذارد.  تلاش های دانشمندان 2 عنصر اصلی را دربر دارد، یکی اینکه مدل مفروض نزدیکی هرچه بیشتری با مشاهدات داشته باشد و دوم اینکه تا جای ممکن فراگیر بوده پوشش بیشتری داشته باشد.  این دومی مشابه اتحاد بین نیروهای مختلف طبیعت است که نشان دهنده خاستگاه مشترک همه باشد.  فراموش نشود که بیشترین هنر علم، کشف شبکه ترتب حوادث است یعنی ارتباط دادن تکه های مختلف پازل طبیعت بیکدیگر.

    با اینکه درکی شهودی از مکان وجود دارد، اما زمان و گذشت زمان همواره معما گونه بوده است.  آنچه درک شهودی ماست ممکنست لزوماً واقعیت نداشته باشد.  در ابتدای بحث پیشین، در آزمایش ذهنی، دیدیم که گذشت زمان برای همه یکسان نیست.  یکی که در زمان حال است، دیگری ممکنست بطور نسبی در آینده باشد.  اما پیکان زمان برای یک فرد مشخص، فرق بین گذشته و آینده را باتکای جریان کلی امور که بسمت بیشترین بینظمی است مشخص میکند.  بنظر ما این تلقی از زمان فقط در بزرگ-مقیاس و در ماده توده معنا دارد.  دو ظرف که توسط شیری بهم وصلند در نظر بگیرید.  ظرف راست که حاوی 4 ملکول است را با باز کردن شیر به ظرف خالی سمت چپ متصل میکنیم.  بجای توزیع مساوی 2 ذره در هر ظرف، که حاکی از بیشترین بینظمی باشد، گاهی هر 4 تا وارد ظرف چپ میشوند و حتی گاهی همگی به ظرف راست برمیگردند!  چیزی که در دنیای معمولی ممکن نیست.  اینجا گذشته و آینده چه میشود؟ خیر معنائی ندارد.  برخی نیز با مشابهت با مکانیک کوانتیک قائل به دانه ای بودن فضا هستند که جز لابلای معادلات برای ما بی معناست.  زنون الئائی میگفت برای جسمی که بخواهد از نقطه ای به نقطه دیگر برود مجبور است طول پاره خط بین آندو را طی کند که چون حاوی بینهایت نقطه است و عبور از هر نقطه به نقطه دیگر زمان لازم دارد، لذا طول مدت سفر بینهایت شده یعنی اینکه منطقاً به مقصد نمیرسد.  متعاقباً نتیجه گرفت مشاهدات ما واقعیت ندارند.  البته نقطه، طبق تعریف، بدون بُعد است و اگر جسم مزبور نیز بدون بُعد میبود شاید ادعای او درست مینمود.  از نتایج فرعی این پارادکس بسادگی ثابت میشود که تمام پاره خط ها حاوی تعداد مساوی نقطه هستند!  

    برخی با دیدن سوألاتی بی پاسخ از سوی علم آنرا نشانه شکست علم و روش آن میدانند.  برخی نیز تکامل تدریجی نظریات علمی و جایگزین شدن یک نظریه با نظریه جدیدتر را بحساب ناتوانی علم مدرن دانسته و درعوض امتیاز اصلی را به ماوراءالطبیعه میدهند.  گوئی این افراد از صمیم قلب مایل به شکست علم هستند و آنرا رقیبی برای دین پنداشته علناً با پایگاه علم که دانشگاه مدرن و دانشگاهیان است عناد میورزند.  اینکه چقدر صادق اند را باید در رفتارشان دید که بمحض بیماری کدام سو میروند.  اما جهت توضیح برای آنها که هنوز در تردیداند شاید این مثال روشنگر باشد.  فرض کنید برای ملاقات دوستی، آدرس او را در شهر نیشابور گرفته اید. به محض رسیدن به نیشابور، محله را بکمک نقشه پیدا میکنید.  خیابان را نیز پیدا و بدرستی وارد کوچه میشوید.  پلاک آنرا هم یافته و نقشه، شما را مقابل ساختمانی 3 طبقه می برد، اما نمیدانید کدام زنگ را فشار دهید.  آیا به بهانه ناکامل بودن آدرس، آنرا یکسره اشتباه پنداشته به شهر خود بازمیگردید؟  زیرا که شماره زنگ در آدرس نبوده یا اگر بوده اشتباه بوده؟!  کسانی که کلیت روش علمی را زیر سوأل میبرند یحتمل همین دیدگاه را دارند.  

نقد و ایراد خوانندگان:

    در طی دوره ای که مطالبی درباره علم و فلسفه و شکل گیری دیدگاه ما درباره جهان و مقصود آن در این وبگاه نوشته بودیم، نقدهای زیادی مکرر چه بصورت خصوصی و چه بصورت نظرات عمومی در زیرنویس مطالب ارائه گردید.  اکنون برای آنکه تعادلی بین نظرات ما و نظرات خوانندگان باشد، خلاصه ای از نقد و ایرادات آنان ارائه میگردد:

     پرداختن به علم و فلسفه، هرچقدر هم که با ارزش باشد، در این دوره وانفسا مشکلی از دوش ما بر نخواهد برداشت.  چه اینکه در درجه اول همه کارها بشرط حیات است.  در زمانی که زندگانی عادی امری دشوار شده و همه توان فرد معطوف به گذران امروز به فردا شده است، چگونه شما انتظار دارید که دیگران به این نصایح و امثال آن گوش سپارند.  میگویند همه اینها را میدانیم.   برفرض که همه اینها که میفرمائید درست هم باشد، وقتی علم و فرهنگ در کشور ما ارزشی ندارد چه فایده ای از این سخنان حاصل میشود؟   اگر درس خوانده ها و با سوادها به اوج خود هم برسند تازه باید یا در پی یافتن شغلی برای زنده ماندن باشند یا جلای وطن کنند و یا اگر درپی نشر و آگاهی بخشی باشند، آماده رفتن به گوشه زندان یا تبعید باشند.  آیا ترویج دانش و فرهنگی که از آن دم میزنید نوعی تشویق به رفتن در دل خطر نیست؟

    با اینکه بارها درباره ویرانی محیط زیست و افزایش جمعیت ماوراء تحمل سرزمین داد سخن داده اید، با اینکه مکرر گفته اید ذخیره هزاران ساله آبهای زیرزمینی ته کشیده و فرونشست ها آغاز شده، معهذا جز خسته کردن خود و سربردن حوصله مخاطبان نتیجه ای نداده.  در این سرزمین گوش شنوائی وجود ندارد والا در خانه اگر کس است یک حرف بس است.  یک حرف که هیچ، هزاران هم اگر باشد آنها که باید گوش دهند نخواهند پذیرفت.  وقتی گردانندگان کشور مستقیم و غیرمستقیم خود را از دیار دیگری دانسته و ابداً دل در گروی مهر این سرزمین و مردم آن ندارند چگونه میخواهید فقط با پند و اندرز امید به آینده ایجاد کنید؟  نسل جدید ما دیگر زیربار این امیدهای واهی نخواهد رفت.  تجربه بعد تجربه نشان داده که ابداً فکری در دستور کار نیست.  خرابی محیط زیست منحصر به کم آبی و بیابان زائی در روستاها و دوردست ها نیست بلکه ریزگردها پدیده ای دائمی در همه شهرها و استان ها شده و مرتباً بدتر میشود.  اینهمه سخنان درباره حفظ طبیعت میزنید اما دست اندرکاران و نورچشمی ها بخش عمده جنگلها را ته تراشی کرده تبدیل به دلار میکنند.  باقی نیز مرتباً در آتشسوزی ها از بین میرود.  کمااینکه چنارهای کهنسال خیابان اصلی دارالخلافه زیر چشمان همه به تناوب قطع و اتفاقی هم نمی افتد.  کوه خواری هم اضافه شده و حتی خاک مناطقی به توبره کشیده شده به آنسوی مرزها ارسال میشود.  رودخانه های پرآب خشکیده زیرا آب آنرا پنهانی به همسایگان هدیه میدهند.  تالاب انزلی نیز بعنوان آخرین زیستگاه میرود که مانند بقیه دریاچه ها به تاریخ سپرده شود.  در یک کلام، دشمنی با کشور.  گویا اینها همه را می بینید ولی خوشدلانه امید به آینده بسته اید؟

    مکرر بر اهمیت آموزش آرمانی تأکید داشته اید. مکرر از رسوبات فکری نام برده اید و اینکه مشکلات اساسی ما ذهنی و فرهنگی است.  چگونه قرار است این مشکلات حل شود؟  آیا با گفتار حل میشود؟  آیا وضعیت واقعی آموزش و پرورش را ندیده اید؟  در شرایطی که معلمین در خیابانها برای حداقل حقوق خود زیر سرکوبند تعریف و تمجید شما از آموزشِ درست چه معنی میدهد؟  اصولاً طرح مباحث پیچیده ای مثل کوانتوم در آموزش عمومی در چنین شرایطی ساده انگاری نیست؟  بجای اینکه نگاهی به کتاب درسی کودکان  بیاندازید تا بببینید چه بر سر نسل آینده و ذهنیت آنها میآورند، بحث های انتزاعی را طرح میکنید.  اصولاً در این شرایط بحرانی گوش جامعه به این حرفها بدهکار نیست!  در شرایطی که بازنشستگان پس از عمری خدمت در کف خیابان بخاطر اعتراض به رفتن بزیر خط فقر سرکوب میشوند، دختران و مادران کشور بخاطر مباحثی موهوم بشدت سرکوب شده زندانی میشوند، مالباختگان بجای رسیدگی سرکوب میشوند، صنوف از مالیات گزاف در زمان رکود مینالند، دامداران و کشاورزان از فرط فشار شغل خود را رها میکنند، دادخواهی کارگران شنیده نشده و درعوض سرکوب میشوند، هنرمندان و فرهنگیان زندانی میشوند، و در یک کلمه هر اظهار وجودی سرکوب میشود تا طایفه ای دروغزن که از پس قرون و اعصار سربرآورده همچنان فرمانفرمائی کند، در چنین شرایطی دم زدن از آموزش آرمانی آیا محلی از اِعراب دارد؟  

    این در شرایطی است که دزدان و اختلاسگران محترمند و آزادند هرجا بروند و بر هرکار غالب.  رابطه اخلاق فلسفی شما با این فساد گسترده چیست؟  اگر انتظارتان اینست که تا آخرین فرد جامعه به لباس فرهنگ و ادب مزین نشده باشد کار کشور درست نمیشود باید گفت که حقایق حاکی از چیز دیگری است.  در لفافه دنبال علت العلل مشکلات میگردید اما از ذکر مستقیم این واقعیت که سنت 1400 ساله دروغ و ریا علت اصلی است طفره میروید.  وقتی دانشگاه علوم پزشکی که مرکز ثقل دانش کشور است با امامزاده عینعلی و زینعلی تفاهم نامه امضاء میکند و فضا پر از عربیست منتظر چه بهبودی هستید؟  در چنین شرایطی شرح اکتشافات بزرگترین تلسکوپ فضائی به چه درد میخورد؟  آنها که ممکنست به این عرایض شما گوش دهند مرتباً در حال فرار از کشورند که گویا در این چهل ساله اخیر بالغ بر 6 میلیون میشوند.  متأسفانه نه کسی وقت گوش دادن دارد و اگر دارد حال و روز درستی ندارد.  آیا پرداختن به موضوعات انتزاعی و مباحثی این چنینی فرافکنی نیست؟  یا بزبان عامه سرِکاری نیست؟  فلسفه ای که ترویج میدهید اگر به داد مردم در این بحران نرسد چه فایده ای دارد؟  بحرانی که با موجودیت و تمامیت ارضی و فرهنگی و حیثیتی کشور سروکار دارد.

. . . اینها بخشی از انتقادات خوانندگان و نقد و ایرادات وارد بر مطالب پیشین بود.  چه باید گفت؟ چه میتوان گفت؟  فعلاً:   

شرح این خسران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر

  • مرتضی قریب
۲۲
مرداد

از یقین تا تردید

  اخیراً کتابی با مضمون بالا از سوی یکی از دوستان بدستم رسید که حیفم آمد به بهانه آن چیزی نگویم.  خوشبختانه انتشار کتابهای علمی همه فهم رو به گسترش است و از این بابت جای بسی خوشحالیست.  مخاطب اصلی اینگونه کتابها را در کشور ما اغلب دانشجویان و جوانان تحصیلکرده تشکیل میدهد در صورتیکه در غرب سایر اقشار مردم نیز به خواندن اینگونه کتابها رغبت نشان میدهند.  تنها نگرانی که از این بابت ممکنست عارض شود اینست که جوانانی که بخواندن این کتابها روی میآورند با دید انتقادی به مطالب آن نمی نگرند و ممکنست همه مطالب آنرا یکجا و بدون چون و چرا قبول کرده و بعداً در زمانی دیگر و در جائی دیگر دچار تعارض و تناقض افکار گردند.  راستی که این مشکل بنیادی کشورهائی مانند ماست که اولاً توده بزرگ مردم درگیر امرار معاش در حد ضروریات روزمره بوده و فرصتی برای مطالعه حتی روزنامه، چه رسد کتاب، در اختیار ندارند.  باقی که عمدتاً دانشجویان و دانش آموزان هستند و اتفاقاً توده بزرگی را هم شامل میشوند باید بیشتر وقت خود را صرف مطالعه کرده و این کمبود را جبران کنند.  ثانیاً تیراژ کتب چاپ شده از سوی ناشرین گویای این واقعیت تلخ است که فقط درصد اندکی از این عده تمایل به خرید کتاب و طبعاً مطالعه دارند.  تازه آن مقدار کتابهائی هم که خوانده میشوند اغلب کتب درسی و کمک درسی در جهت پیشرفت درسها و قبولی در امتحانات است.  به بیان دیگر علاقه به مطالعه عمومی به هدف افزایش آگاهی و درک حقایق هستی و در جریان امور علمی روز قرار گرفتن در پایینترین سطح خود در کشور ما قرار دارد و علاقمندان به مطالعه درصد بسیار کمی از جامعه را تشکیل میدهد.  

  اکنون بحث بر سر اینست که همان معدود علاقمندان کتب علمی عمومی گاهی در معرض کج فهمی هائی قرار میگیرند.  اغلب پس از صرف وقت و خواندن برخی از این کتابها، دچار سوء برداشت هائی میشوند که سود حاصل از کتاب خوانی را زیر سوأل میبرد.  البته شک نیست که کتاب خوانی امریست لازم و مفید اما در عین حال باید توجه داشت که عمر محدود ما کفاف لازم برای همه گونه خواندنی را نمیدهد.  لذا لازمست به برخی نکات در اینجا اشاره شود تا شاید برای علاقمندان به کتب همه فهم علمی به هنگام ضرورت اندکی راهنما بوده و بتوان خود را در مقابل این کج فهمی ها مجهز کرد.   نکته اصلی اینجاست که برخی از نویسندگان این کتابها، دانسته یا نادانسته، مروج این ایده هستند که علم به پایان خود رسیده و این دست و پا زدنها تلاش مذبوحانه ای بیش نیست چه اینکه عقل بشری هیچ راهی به حقیقت اشیاء ( حقیقت عالم) ندارد.  در واقع احساسی که پس از خواندن کتاب به خواننده دست میدهد یک نوع ناامیدی است.  ناامیدی از اینکه علم نیز کلید حل مشکلات نبوده و هیچ راهی برای دریافت حقیقت وجود ندارد.  احساسی که بدنبال آن دست میدهد اینکه رویکرد ما در جهت یادگیری علم تلاشی بیهوده بوده و راهی را که انتخاب کرده ایم نور رستگاری در آن نیست.  رسیدن به چنین نتایجی بویژه در سنین نوجوانی میتواند بسیار زیان آور باشد چه اینکه بسیاری از باورهای اساسی ما در دوران نوجوانی شکل میگیرد.  واقعیت اینست که آموزش در خردسالی با صرف کمترین نیرو صورت میپذیرد درست به راحتی فروبردن میخی در خمیر می ماند.  هرچه سن بیشتر شود و این خمیر سفت تر شود فرورفتن میخ در آن مشکلتر شده نیروی بیشتری را میطلبد.  و مهمتر اینکه اگر در کودکی آموزشهای غلطی داده شده باشد اصلاح آن در بزرگسالی صدچندان مشکلتر شده چه اینکه اکنون آن میخ های کذائی در خمیره متصلب شده جا خوش کرده بسادگی جابجا و اصلاح نمیشود.  تازه این بفرض آنست که ما، در بهترین حالت، به خود آمده و متوجه آموزش های غلط گذشته خود شده و بفکر اصلاح خود افتاده باشیم.  پس عملاً این بزرگسالانند که باید از ابتدا مراقب آموزش درست و خردمندانه کودکان و نوجوانان باشند تا اصول اولیه به نحو درست پایه گذاری شود.  درست همانگونه که شناژ و پایه های یک بنا باید از ابتدا راست و استوار گذاشته شود.  اما از بزرگسالانی که خود از آموزه های غلط برخوردار شده اند چه توقعی میتوان انتظار داشت؟  این بزرگسالان همه خود محصول همان آموزه های غلط در دوران خردسالی بوده اند و همانهائی را بروز میدهند که فرا گرفته اند!  بویژه آن که "بزرگان" ای که امروز ریش و قیچی مصالح مردم را در دست دارند معلوم شود که خود با دارا بودن کج ترین پایه ریزی در آموزه های خویش، فعلاً سکان هدایت را در مصادر کلیدی در دست دارند.  از نسل های جدیدی که بدین ترتیب بار میآیند چه پیشرفت و تعالی را میتوان انتظار داشت؟   به چنین وضعیتی دور باطل گفته میشود و از لحاظ فنی اصطلاحاً سیستمی دارای فیدبک (پسخور) منفی است.  خوشبختانه در عمل سیستم ها ایزوله نیستند و وجود عده ای، هر چند اندک، که موفق به اصلاح خمیره معیوب خود شده باشند علی الاصول قادر به دخالت در این دور باطل بوده و میتوانند امور را بسوی مثبت خود بچرخانند.  منتها نکته بدش اینجاست که تعداد کم این افراد قادر به اثرگذاری مطلوب و فراگیر نیست.  درست همانگونه که یک سیستم زیر بحرانی قادر به اثرگذاری مطلوب خود نیست.  بنظر میرسد بهترین راه ممکن برای خروج از این دور باطل، نصب نخبگان جامعه در مصادر تصمیم گیریست که اثر سازنده آنها بتواند فراگیر و همه جانبه باشد.  مادام که شرایط مطلوب برای این فعل و انفعال فراهم نشود، محصول نهائی کماکان فرار هرچه بیشتر نخبه ها و رقیق شدن جامعه از حیث عناصر مثبت و کارآمد و افزایش غلظت عناصر منفی و خنثی؛ یعنی غنی سازی معکوس است!  

  حال با وجود همه محدودیت ها، برگردیم به خطری که با مطالعه ناقص برخی کتابهای علمی متوجه ذهن جوانان میگردد.  تأکید میشود که احتمالاً قصد بدی در کار نویسندگان نیست بلکه تعبیر و تفسیر ناقص ما از محتویات اینگونه کتابها همراه با رسوباتی از آموزه های نادرست گذشته باعث تولید نتایج گمراه کننده در ذهن مخاطب میگردد.  

  مهمترین مطلبی که اینگونه مطالب به ذهن متبادر میسازد اینکه هر اندازه علم جلوتر میرود، ما از حقیقت بیشتر و بیشتر فاصله میگیریم.  لذا چنین بنظر میرسد که هیچگاه به درک کامل حقایق عالم نائل نخواهیم شد.  توضیح اینکه قوانین نیوتون در زمان خودش نقطه عطفی در درک ما از جهان ایجاد کرد.  و بیکباره علتهای متفاوت و اغلب بی ربط را در زیر یک قانون جهانشمول (و البته منطقی) بنام  قانون جهانی گرانش مرتب ساخت.  بعلاوه با کمک سایر قوانین حرکت، آنچه در زمین و آسمانها میگذشت بصورت منطقی زیرمجموعه عوامل واحدی تلقی گردید.  البته کشفیات نیوتون ادامه منطقی تلاشهای مردانی همچون کپرنیک، کپلر، گالیله و دیگران بوده است.  بدینترتیب علم به یکباره از دست ملائک و ارباب انواع خلاص گردیده و راه درست خود را یافت.  اما مگر مخالفین ساکت مینشینند.  طبعاً برخی با نتایج فلسفی این علوم از ابتدا مخالف بودند و جز جزمیات قدیمه به چیزی دیگر باور نداشتند.  چند صد سال بعد که تئوری نسبیت انشتین در صدد تکمیل مکانیک نیوتونی برآمد گزک بدست اینها داد.  زمزمه ساز شد که دیدید راست میگفتیم که علم هیچگاه به درک واقعی حقیقت نائل نخواهد شد.  و شاهد مثال آورده میشد که تئوری جدید دقیق تر است و قواعد قبلی را باطل ساخته است.  و از همین رو نتیجه میگرفتند که هیچ استبعادی ندارد که فردا کس دیگری با تئوری دیگری قبلی ها را از میدان خارج کرده و این دور تا قیامت همینطور ادامه داشته باشد.  مشابه همین وضعیت با ظهور مکانیک کوانتوم در اوائل قرن بیستم با زیر سوأل بردن مکانیک کلاسیک بروز کرد.  همه اینها باعث شد که بگویند ایهالناس؛ علوم جز تردید حاصلی ندارد، یقین فقط در عالم بالاست؛ بیهوده خود را معطل مسازید که از معبد علم معجزه ای صادر نخواهد شد.  

  اما واقعیت چیست؟  واقعیت اینست که علم یک پروسه پیوسته است که مرتباً هم دایره آگاهی های ما را افزایش میدهد و هم دقت قواعدی را که ارائه میدهد بیش از پیش افزایش داده و بر قدرت پیش بینی انسان میافزاید.  تئوری نسبیت هیچگاه بر مکانیک نیوتونی مهر باطل نزد بلکه بر دقت و صحت پیش بینی ها در شرایط خاص اضافه کرد.  کما اینکه برای بیش از 99% مسائل روزمره ما همچنان همان قواعد نیوتونی حاکم است.  در مورد مکانیک کلاسیک در مقایسه با مکانیک کوانتائی نیز همین وضع برقرار است چه اینکه تا هنگامی که پا به دنیای زیر اتمی نگذاشته ایم روابط و قواعد فیزیک کلاسیک همچنان راهگشا میباشد.  بنابراین آنچه از علم که در آینده خواهد آمد در جهت تکمیل و بهبود موجودی های حاضر خواهد بود.  موضوع "دقت" نیز یکی دیگر از موضوعات بحث انگیزی هست که اغلب برای گمراهی خواننده استفاده میشود.  برای اغلب کارهای مهندسی روزمره 3 یا 4 رقم با معنی کفایت دارد و دقت بینهایت هیچگاه مد نظر نیست.  مثلاً برای عدد e  پایه معروف لگاریتم نپر چه عددی بکار بریم؟  میدانیم که این عددیست ترانسدنتال و در اغلب کارها 2.7 را بجایش بکار میبریم.  اما برای کسی که کشته و مرده دقت است راه هائی وجود دارد که یکی از آنها بسط به سری تیلور  (exp (x  میباشد که حاوی بینهایت جملات توان های x  میباشد.  چنانچه x=1  قرار دهید در اینصورت مقدار  e  را با هر درجه از دقت که مطالبه فرمائید در اختیارتان خواهد بود.  

نتیجه گیری:  

شک نیست که همواره کارهای ما زمینی ها با درجه ای از خطا عجین خواهد بود و از آن گریزی نیست.  در عملیات مهندسی همواره این میزان از خطا بر مبنای احتمالات ذکر میگردد.  هیچگاه هیچ اندازه گیری با دقت 100% وجود ندارد مگر آنکه آنرا در عالم علوی و در دنیای ملکوت اعلا جستجو نمائیم.  لذا در دنیای فیزیکی، "یقین" به معنی حقیقی آن وجود ندارد و هرگونه مشاهده و اندازه گیری با درجاتی از خطا (که انواع آن در کتب مربوطه آمده است) همراه است.  البته نوعی از عدم قطعیت ذاتی در دنیای بینهایت کوچک ها و مقیاس زیر اتمی وجود دارد که بحث جداگانه خود را میطلبد.  مثل اینکه چطور در دنیای معمولی ما از آن خبری نیست و چرا با بزرگ شدن توده ماده بیکباره محو و ناپدید میگردد.  مهم اینست هر چیز در بستر مناسب خود مطرح گردد و عدم وجود اطمینان در مقیاس زیر اتمی به معنی زیر سوأل بردن آنچه محصول علم است نیست و باید مواظب بازی با کلمات بود.

  • مرتضی قریب