فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رایانه» ثبت شده است

۰۷
تیر

اینهمه تنوع طبیعت از کجاست؟

     هیچ از خود پرسیده ایم این همه کارهای محیرالعقول که رایانه انجام میدهد از کجاست؟  سرچشمه اینهمه توانائی و این همه کارهای متفاوت که رایانه انجام میدهد از چیست؟  اگر چنین پرسشی را تاکنون از خود نپرسیده اید، نگران نباشید زیرا مانند اکثریت قریب باتفاق توده مردم هستید که چیزی کنجکاوی شما را تحریک نمیکند.  بعبارت دیگر، ابداعات و اختراعات جدید خیلی زود برایمان عادی شده توگوئی چیز عجیبی در میان نیست.  نه تنها رایانه و سایر اختراعات، بلکه با خود طبیعت نیز چنان خو گرفته ایم که آن نیز ابداً اعجابی را در ما بر نمی انگیزد. اما اگر توانستید راز رایانه را به درستی دریابید باید بگوئیم به پاسخ درست سوألی که در تیتر بالا آورده ایم نزدیک شده اید.  براستی سرچشمه اینهمه تنوعی که در طبیعت ملاحظه میکنیم از کجاست؟

    پس اجازه دهید ابتدا از چیزی آغاز کنیم که دست پرورده خودمان است و بر آن اِشراف کامل داریم.  سپس، در گام بعدی، به آنچه در طبیعت است خواهیم پرداخت.  در بادی امر، رایانه را مشتمل از 2 گوهر بکلی متفاوت درخواهیم یافت: یکی سخت افزار و دیگری نرم افزار.  عملکرد رایانه و هنرنمائی های آن حاصل تلفیق همزمان هردو گوهر با هم است.  هیچ یک به تنهائی مصدر هیچ کاری نیست. مطلقاً هیچ. 

    سخت افزار مانند سایر دستگاه ها، همانطور که از اسمش پیداست، موجودیست ملموس و قابل مشاهده.  اما نرم افزار چیزی نیست که از جنس مادّه ملموس باشد و دیده شود.  در حقیقت نوعی منطق است که البته هم میتوان آنرا روی کاغذ نمایش داد و هم روی محیط مغناطیسی و یا روی هر نوع محیط مادّی دیگر ذخیره کرد.  نرم افزار در هر حال نیازمند یک محمل مادّی است و اگر میگوئیم مادّی نیست منظور این نیست که ربطی به دنیای مادّی ندارد چه بدون دنیای مادّی معنائی ندارد درست همانطور که حالات و انفعالات انسانی مثل خوشی و غم و خشم و امثال آن غیر مادّی هستند اما بدون بدن مادّی معنا و مفهومی ندارند.  متشابهاً، نرم افزار بدون سخت افزار محال است کمترین کارکردی داشته باشد.  نرم افزار بمثابه روح، یا بعبارتی عقل، در بدن است.  

    پس ببینیم راز نرم افزار در چیست.  نرم افزار برای جایگیر شدن در سخت افزار نیازمند بنیادی ترین واحد حافظه موسوم به "بیت" میباشد.  آنچه در بیت ها جایگزین میشود در وهله نخست دستورالعمل یا همان منطق و در وهله بعدی اطلاعات و اعداد میباشد.  در رایانه های رایج، هر بیت مشتمل بر 0 یا 1 میباشد که نیروی برق آنرا تدارک میبیند.  پس آیا میتوانیم ادعا کنیم که الکتریسیته جان مایه نرم افزار است؟  لزوماً خیر.  صفر و یک میتواند بطور مکانیکی هم ایجاد شود چه نمودی از بود و نبود است که مدتها پیش از ظهور رایانه، توسط صفحات سوراخ دار در صنایع پارچه بافی برای کنترل ماشین آلات مربوطه استفاده میشد.  لذا اولین رایانه ها مکانیکی و بسیار بزرگ بوده اند که البته بعدها برق بطور مؤثرتری در حجم بسیار کوچکتری حافظه را ایجاد و رایانه های مدرن متولد شد.  

    پس راز اصلی حافظه، ترکیبات متنوعی است که از کنار هم قرارگیری دو یا چند چیز متفاوت ایجاد میشود.  در مورد رایانه 2 چیز متفاوت بیشتر نداریم 0 و 1.  ممکنست گفته شود مگر با این بضاعت مزجات ممکنست صاحب چیزی شد؟  بله، اگر مخزنی حاوی بیشمار صفر و مخزن دیگری حاوی بیشمار یک داشته باشیم با کنار هم قرار دادن چینش های مختلف از 0 و 1 میتوان بینهایت ترکیب های مختلف تولید کرد که هر یک مترادف چیز یا عمل خاصی باشد.  فهم آن مشکل نیست، مگر با 32 حرف الفبا تمام کتابها و نوشته جات آنچه از ازل بوده تا آنچه تا ابد خواهد بود تولید نشده و نخواهد شد؟  قبلاً در مطلب احتمال چاپ کتاب سیاست نامه بطور الابختی، 1394/7/9، مشروحاً به این نکته پرداخته بودیم.  بجای 32 حتی فقط 2 حرف هم میداشتیم علی الاصول همه آنچه گفتیم قابل تولید میبود.  با برق 2 حالت بیشتر وجود ندارد، یا سیگنال هست یا نیست که نشانه یک بیت است.  رسم بر اینست که هر 8 بیت را یک بایت و هر 4 بایت را یک "کلمه" مقرر کرده و با ترتیباتی که ذکر آن در درس اصول رایانه آمده میتوان علاوه بر اعداد اعشاری، حروف الفبا و مهمتر از آن، دستور العمل های منطقی مثل جمع و تفریق یا مقایسه و تصمیم سازی را مطابق نظم خاصی مقرر ساخت.  البته شما رسم خود را میتوانید داشته باشید زیرا قاعده ای آسمانی وجود ندارد.  قابل ذکر است که برنامه نویسان حرفه ای قادرند با همین صفر و یک ها تعامل کرده اصطلاحاً به زبان ماشین برنامه نویسی کنند.

    اکنون جای هیچ شبهه ای باقی نمیماند که همه این صور خیال و این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود از کارهای رایانه جز بر اساس 0 و 1 ناقابل و چینش های مختلف آن در بنیادی ترین سطح میسر نشده است.  بدون رایانه، بسیاری از دستآورد های مدرن ناممکن میبود. باورکردنی نیست اما واقعیت دارد.  همین شباهت در دنیای بی جان نیز برقرار است.  ساده ترین و بنیادی ترین عنصر عالم هستی هیدروژن و از اولین تظاهرات مادّه است.  جوشش مکرر هسته های این عنصر در مرکز ستارگان، عناصر سبک را بوجود آورده و جوشش اینها بنوبه خود در پروسه انفجار ابرنواختران، عناصر سنگین تر را تولید کرد.  مشروح فرایند ظهور عناصر و تولید انواع مولکول ها و ترکیبات معدنی و آلی در مطالب پیشین آمده است، مثل شگفتی، 99/5/7 و دنیای ناممکن، 99/2/18 و نظم جهان، 97/7/25.  بطور خلاصه، همه آنچه از مواد معدنی یا آلی که در طبیعت میبینیم، یا بقول شاعر از جرم گل سیاه تا اوج زحل، همه و همه بر اساس تک آجر سازنده گیتی یعنی هیدروژن سرچشمه گرفته.  کل مواد معدنی و آلی موجود در دنیا چیزی جز چینش های متفاوت این 92 عنصر نیست که خواصی بسیار متمایز از عناصر متشکله دارند.   مثلاً نمک طعامی که در غذا مصرف میکینم، ترکیب دو عنصر سمی سدیم و کلر است که هریک بتنهائی ما را میکشد و بسیار شگفت انگیز است.  قطعاً کسانی خواهند گفت ما همه اینها را میدانیم!   اما به این عزیزان باید گفت دانستن های مکتبی رایج و محفوظ بر محفوظات انباشتن یک چیز است و تأمل درباره این دانسته ها و تفکر در ژرفای آنها چیز دیگریست.  بسیاری چیزها را میخوانیم و میبینیم و میشنویم ولی تأمل نمیکنیم و این همان چیزیست که اتفاقاً گریبانگیر ما و مشکل مزمن جامعه ما طی قرون متمادی در همه زمینه ها بوده است.  طرز فکر و طرز نگاه ما نیازمند یک بازنگری انقلابی و تاریخی است تا بلکه راه نجات گشوده شود.

    بنظر میرسد مراحل مذکور در فوق مورد قبول همگانی بوده جای بحث نباشد.  اما به محض اینکه دامنه موضوع بطور طبیعی به حوزه حیات کشیده میشود، اختلاف آرا پدید میآید.  تفاوت نظر فقط منحصر به بحث علمی نیست بلکه چون پای آدمیزاد در بین است، ایدئولوژی نیز بمیان آمده تنش های فکری و دسته بندی ها نمایان میشود.  بیان و گفتار علم روشن و سرراست است و قبلاً شمه ای در منابع یاد شده در فوق گفته ایم.  بطور خلاصه، ساده ترین ملکولهای آلی با ترتیبات مختلفی که کنار هم قرار میگیرند ملکولهای پیچیده تر را ساخته و نهایتاً اولین تظاهرات حیات هویدا میشود.  گفته میشود ویروس خط جدائی بین حیات و جماد است که البته هنوز محل بحث است.  با اینکه در مراحل قبلی اختلاف نظری وجود نداشته اما، نظر به اعتقادات ایدئولوژیک، ادامه سیر طبیعی موضوع را برخی نمی پسندند.

    اول ایرادی که میگیرند تعداد پرشمار ترتیبات تصادفی است.  نظر به همان قاعده ای که خود گفتیم، ادعا میکنند تعداد ترکیبات متفاوتی که از کنار هم چینی اجزاء ساده تر قابل ایجاد است عملاً سر به بینهایت زده و لذا شانس ظهور حیات چیزی در حد صفر باید باشد.  ولی چون حیات بوجود آمده پس نظریات مذکور در فوق نمیتواند درست باشد.  اما این عزیزان یک چیز را فراموش میکنند.  یک حقیقت بسیار مهم را نادیده میگیرند.  درباره اعداد ریاضی البته ادعای آنان صحیح است ولی به محض آنکه پای عنصر و ملکول و ترکیبات پیچیده تر آنها بمیان آید پای الکتریسیته نیز بمیان میآید.  باتکای صِرف ریاضی البته یک ملکول حاوی چند میلیارد مثلاً سدیم و کلر کنار هم قابل تصور میبود.  اما قوانین الکتریسیته ساکن و وجود والانس اتم ها چنین رویه ای را اجازه نداده و محدودیتی بر ترتیبات صرفاً ریاضی تحمیل میکند.  میتوان چنین تصور کرد که ملکول و اجزای ساده تر دارای دندانه ها و تضاریسی هستند که فقط بنحو یگانه ای در یکدیگر جفت و جور شده و ترتیبات تصادفی دیگر را ممنوع میکند.   دوم ایرادی که میگیرند موضوع حیات است که محل اصلی اختلاف نظر است.  سرچشمه همه اشکال تراشی ها منحصر به نوع انسان است.  کسی برای حیات گاو و استر یقه درانی نمیکند که در بحث دکارت گفتیم که او اصولاً منکر وجود روح و آگاهی در حیوانات بود.  آیا تاکنون کسی با تعصب از حیات ویروس جانبداری کرده؟  همه گفتگوها حول بشر دوپاست زیرا ما آدمیان خود را تافته جدا بافته یافته و اصلاً خلق عالم را بخاطر وجود ذی جود خودمان دانسته ایم.  چنان در این عقیده راسخیم که حاضریم برای اثبات آن جهان را بخاک و خون کشیده یکسره نابود کنیم!  آیا بنظر آشنا نمیآید؟  مستبدی برای اثبات رأی خویش حاضر باشد کشورش به آتش کشیده شود.

    از مجموع آنچه گفته شد چنین برمیآید که سرچشمه اصلی تنوع در هستی در درجه اول ترتیبات ریاضی است همانگونه که در رایانه میبینیم.  در درجه دوم الکتریسیته است که در هردو دنیای جماد و جاندار ملاحظه میشود.  بنظر میرسد اینهمه نقش های متنوع در عالم وجود حاصل همراهی این دو پدیده باشد.  ضمناً بدن ما و سایر جانداران بسیار مرهون عملکرد الکتریسیته است.  از کجا میدانیم؟  اگر گاهی پا بر میخ یا چیز نوک تیزی گذاشته باشیم بلافاصله دردش را در مغز احساس میکنیم.  فقط الکتریسیته و امواج الکترومغناطیسی است که چنین سریع فاصله نوک پا تا سر را طی میکند.  آنچه درک در حواس پنجگانه را موجب میشود تغییرات شیمیائی در محل هریک از حسگرهاست.  هرچه باشد شیمی خود نوعی تبادل الکتریکی است.  سپس این درک بلافاصله توسط امواج به مغز رسیده ادراک میسر میشود.  جزئیات را میتوان در مقالات علمی مربوطه دنبال کرد.  این جزئیات امروزه در شمار علوم جاافتاده بوده و صرفاً نظریه نیست.  اگر دکارت زنده میبود او نیز بنا به سرشت پاک جستجوگر خویش در عقاید پیشین تجدید نظر میکرد.  ثبات رأی باید منحصر شود به انگشت شمار مبادی اولیه.  

     آنچه موجب بیشترین کشمکش است پیدایش هوش و آگاهی یا آنچه موسوم است به روح میباشد.  این نیز اعجاب آور و باورنکردنی مینماید.  منتها بیش از اعجابی نیست که به فردی عامی دست دهد وقتی در توضیح عجایب رایانه بشنود که همه شیرین کاری ها محصول صفر و یک اند.  قدما، متأثر از کتب مقدسه، آنرا مختص نوع انسان می پنداشتند حال آنکه درجاتی از هوش و معرفت در همه اصناف طبیعت وجود دارد.  شکل گیری دست و پای مناسب در یکی از راسته ها همراه شد با حسن تصادف و اتفاقی میمون که هوش گسترده تری در این نوع خاص را ظاهر ساخت.  برخی فلاسفه مانند برگسون این تفاوت ها را از جنبه جبر و اختیار یا فطرت و عقل طبقه بندی کرده و چهار رده کلی اختیار کرده اند بقرار زیر.  گیاه در پائین مرتبه دارای فطرت یا غریزه برای زندگی که حاکمیت جبر را تداعی میکند.  در مرتبه بالاتر، حشرات اجتماعی مانند مور و زنبور و موریانه با قدری اختیار بیشتر.  در مرتبه سوم پستانداران با درجات بالاتری از شعور و طبعاً اختیار بازهم بیشتر قرار دارند.  واضحاً در بالاترین رتبه باید آدمیزاد باشد دارای عقل کامل و مختار بتمام معنا.   اینکه این تقسیم بندی چقدر با دانش امروز و حقایق روی زمین منطبق است را بر عهده خواننده وامیگذاریم.  آیا این عقل کامل فقط سعادت بخش است یا شقاوت آفرین هم هست؟

   خلاصه اینکه، جهان ما سراسر شگفتی است و اگر فرصتی برای تأمل باشد از درک این همه شگفتی دچار اعجاب میشویم.  دیدیم که چگونه از ساده ترین عنصر، سایر عناصر هستی شکل گرفت و متعاقباً با بهم چسبیدن آنها بنا بر میل شیمیائی، انواع مواد معدنی و آلی ایجاد شد.  از دنیای جمادی، عالم حیات سر برافراشت که تا امروز موجب تحیر و شگفتی ماست.  اما شگفت انگیز تر از معمای حیات، معمای جمادات است که ابداً توجه ما را جلب نمیکند.  چه چیزی شگفت آورتر از اینکه گازی نرم و لطیف مثل هیدروژن سرانجامی سخت و سنگین چون آهن پیدا کند؟  یا نمک طعامی حیات بخش از دو جزء کشنده بوجود آمده باشد؟  یا صرفاً طرز متفاوت قرار گرفتن اتمهای یکسان، یکبار ذغال نرم سیاه و بار دیگر الماس سخت درخشان را دست دهد؟  الکتریسیته نقش اساسی را در این شعبده بازی میکند.  در نهایت، شگفت آورترین شگفتی ها، بنظر ما، که چیزی جز عصاره این گفتار نیست همانا یک دستور ساده ریاضی است.  ترتیب یا combination مقام نخست را در عواملی که منجر به ظهور و بروز اینهمه تنوع است کسب میکند.  شکل های مختلف ناشی از چینش های متفاوت شاید علت همه علت هاست.

  • مرتضی قریب
۰۶
اسفند

نگاهی نو به مابعدالطبیعه -2

     در بخش پیشین موضوع روح به بحث گذاشته شد و متوجه شدیم که اولاً روح مترادف است با آنچه امروز نرم افزار نامیده میشود و چیزی جز یک وابستگی مادّی نیست.  ضمناً متوجه شدیم که آنچه قدما درباره عقل، نفس، ذهن، روح، روان، و امثال آن میگفتند همه ناظر بر یک چیز است و آن چیز همان است که در بخش فوقانی بدن انسان یعنی مغز، بمنزله سخت افزار میگذرد.  البته حیوانات نیز در این امر با ما شریکند.  چون همه اینها با هم مترادفند و یک سنخند بنابراین برای اینکه بدانیم حقیقت وجودی آن چیست، فقط یکی را انتخاب و درباره آن صحبت خواهیم کرد.  اکنون میخواهیم درباره عقل کنکاش کرده تلاش کنیم ماهیت آنرا متوجه شویم.  قبلاً شرح دادیم که از لحاظ شباهت، کار کرد عقل، یا به باور قدما: روح، چیزی در حد شباهت با کارکرد نرم افزار است.  اما این نرم افزار چگونه کار میکند؟

عقل

     بخش بزرگی از مابعدالطبیعه به موضوع معرفت شناسی اختصاص دارد که در آن مسأله عقل و ادراکات پیش کشیده میشود.  حکمای پیش از ارسطو مثل امپدوکلس و دموکریتوس تمایزی بین ادراکات حسی و اندیشه نمی دیدند.  آنچه بنام عقل میشناسیم، بخشی از آن مربوط است به چگونگی دریافت محرکات خارجی توسط حواس پنجگانه و درک و نهایتاً شناخت آن در مغز.  بخشی هم مربوط است به فعل و انفعالاتی که مستقل از دنیای خارج، در مغز صورت گرفته و ارتباطاتی که مغز بین داده های دریافتی و قبلی برقرار میسازد.  این بخش اخیر به "اندیشه" موسوم است.  ارسطو دو حوزه مستقل برای هر یک از این دو بخش قائل بود ضمن اینکه برای اندیشه اعتبار بیشتری قائل بوده است.  اما افلاطون، به داده های حسی بهائی نمیداد و شکسته شدن ظاهری قاشق در یک لیوان آب را دلیلی برای چنین اعتقادی میدانست.  شاید همین استنباطات بوده که وی را یکسره از دنیای محسوسات ناامید ساخته و دنیای ایده ها (مُثُل ها) را حقیقت نهائی پنداشته و روح یا جسم مثالی را در فکرها انداخت.  بدلیل گمراه کننده دانستن تجربه های حسی، هم او و هم شاگردش، یعنی ارسطو، عقل درست و حسابی را همین بخش اخیر یعنی اندیشه تلقی کرده و نتایج استدلالات نظری را ارجح بر مُدرکات حسی میدانستند.  معهذا ارسطو مشاهدات تجربی خود را رها نکرد و اتفاقاً بیشترین موفقیت هایش هم در همین حوزه بوده است.  ماحصل آنچه فلاسفه بعدی گمانه زنی کرده و بموازات وارد الهیات نیز شده است بطور خلاصه چنین است:

    در پائین ترین مقام، دنیای مادّه است که بنا به سرشت خود فناپذیر است و لذا در فروترین سطح قرار دارد.  در مرتبه بالاتر، نفس (یا صورت) قرار دارد که در درون خود جزئیاتی دارد.  ابتدا "نفس حسی " است که با محسوسات مرتبط است و سطحی بالاتر از آن را "نفس عاقله" گفته اند مربوط به توانائی تفکر و تعقل که ما آنرا "اندیشه" ذکر کردیم.  در مرتبه سوم و بالاتر از مادّه و نفس، "عقل کلی" قرار دارد.  گویا فلاسفه، و بویژه الهیون، بدین سادگی تن به رضا نمیدادند که بهمین سادگی انسان توانا به تعقل باشد.  لذا یک عقل جهانی و یونیورسال موسوم به عقل کلی را بالاتر از همه عقول قرار دادند که مصدر همه عقل های جزئی (= اندیشه) باشد.  خواننده میتواند حدس بزند و ناگفته پیداست که در مرتبه چهارم و بالاتر از عقل کلی و مافوق همه اینها چه باید باشد؟: چه چیز دیگری جز "واحد"!  طبعاً مطابق این متدولوژی، آنچه علت وجودی همه چیزهای دیگر است به باور فلوطین (آخرین فیلسوف غیر مسیحی جهان باستان) واحد یا همان ذات باری تعالی است.  افلاطون در جمهوریت خود، آنرا "خیر مطلق" خوانده ولی ارسطو "عقل" را مناسب این مقام دانسته بود.

    آنچه در یگانه پاراگراف بالا آمده چکیده هزاران کتاب و حاصل عمر تعداد بیشمار فلاسفه قرون ماضی میباشد!  اینان افراد شریفی بودند که کشف حقایق را غایت آمال خود دانسته و فارغ از جاه و مال دنیا برای دانستن حقیقت از هیچ کوششی فروگذار نبودند.  اما چه میشود کرد که سطح دانش زمانه در حدی نبود که امروز هست.  امروز در حوزه دانش، همه این دستآوردها نقش بر آب شده، هرچند اهمیت فلسفی خود را کماکان از دست نداده است.  اغلب ایراد میگیرند که هنوز پاسخی به پرسش های فلسفی داده نشده است.  علتش روشن است زیرا هر کسی از ظن خود چیزی گفته است.  اگر دنبال واقعیات هستید (و غرض اصلی فلسفه همین بوده) باید پاسخ ها را از درون علم بجوئید.  با این حال، پرداختن به فلسفه و یا الهیات برای تمرین و ممارست فکر میتواند مؤثر و البته شیرین و خیال انگیز باشد.  امروز متأسفانه ارزش ها بهم ریخته است و چیزی بر جای درست خود نیست.  برای یک لحظه تصور کنید که چه مقدار برای نیل به دانش جدید هزینه شده است؟  چه مقدار وقت صرف شده؟ چه مقدار انرژی صرف شده؟ چه تعداد انسان زندگی خود را وقف این نتایج کرده و چه تعداد از هستی ساقط شده اند؟ که اینها هیچ به تصور نمیگنجد. امروز زندگی همه ما مرهون دانش است و بزودی گوشه کوچکی از آن که مربوط به عقل است را در دنباله خواهیم آورد.  باید سپاسگزار بود و به اینهمه تلاش و از خودگذشتگی در کشف حقایق ارج گزارد.  

    اما در جبهه مقابل، اگر به روی دیگر سکه نگاه کنیم، با نوع دیگری از هزینه های سرسام آور که صرف شده روبرو خواهیم شد.  نگاه کنید که در این هزار و چند صد سال چه تعداد انسانها وقت خود را تلف کرده اند؟  چه مایه وقت و انرژی هدر داده شده؟  چه مایه کشاورزان و مردمان زحمت کش کار کرده اند و از دهان زن و فرزند زده اند تا اینان با آرامش زندگی کرده و فرصت داشته باشند تا همه منابع را تلف کنند؟  تا چه تولید کنند؟  تقریباً هیچ!  ببینید حاصل این مدرسه های طلبگی و این حوزه های باصطلاح علمیه چه بوده است؟  آیا از حاصل کارشان یک درخت سبز شد؟  آیا یک قنات دایر شد؟  آیا یک دانه گندم تولید شد؟ آیا یک گرم آب گرم شد؟  آیا سنگی از جلوی پای کسی برداشته شد؟  آیا بیماری نجات داده شد؟ آیا فرمولی کشف شد؟ آیا کوچکترین قدمی در حل مشکلی برداشته شد؟  کلا و حاشا، ابداً.  کاش هدررفت به همین حد منحصر میشد.  اما اینطور نشد. در عوض هدر رفت این همه منابع مادّی و انسانی ببینید چه تولیداتی داشته اند.  کوهی از انبوه خرافات و بدآموزی تولید شد که برای مسموم کردن جهانی کافیست.  سمّی مهلک و دیرپا که بسادگی انسان را رها نمیکند.  مابعدالطبیعه ای که محصول افرادی شریف بود و صرفاً فلسفی و نظری بود، ادیان بر آن سوار شد و موتور محرک طایفه ای برای پیشبرد مقاصدش شد.  هدف اصلی، استفاده از مضامین قدسی برای منافع فرقه گرایانه تعیین گردید.  کشف حقیقت دیگر نه تنها مطرح نبود بلکه پوشاندن حقایق در دستور کار قرار گرفت که متأسفانه تا همین امروز این رویه ادامه داشته و جدید ترین آنرا شاهدیم که برای سلب آزادی اطلاعات، مزورانه "صیانت" نام نهاده اند.  برای تحمیل و ترویج خرافات و استمرار حاکمیت دروغ، چاره ای جز سانسور و ممنوعیت نشر حقایق ندارند.  البته بندرت افراد شریفی هم از این طایفه بوده اند که طرد شدند و تعداد اندکی هم که آگاهانه با بدر آوردن لباس جهل از تن، خود را نجات دادند. 

    اکنون بازگردیم به پرسش اولیه که ماهیت عقل چیست.  شناخت ما اکنون در پرتو دانش بدست آمده است.  دانستیم که آنچه چیزی بکلی متفاوت از بدن مادّی بنظر میرسید  و نام های مختلفی بخود گرفته کلاً از دو جزء تشکیل شده است.  بخشی ادراک حسّی است و ناظر بر دریافت محرکات خارجیست و نهایتاً ارسال آن به مغز، و بخشی درونی و محدود در مغز مسئول پروسس اطلاعات که به آن اندیشه میگوئیم.  دانش امروز میگوید که هر دو بخش براساس جریانات الکتریکی کار میکنند.  درست همانطور که یک رایانه کار میکند، با این تفاوت که رایانه دیجیتال است ولی پروسس مغزی آنالوگ است.  محرکات خارجی، گیرنده های مخصوص هر حسّ را بصورت مکانیکی یا شیمیائی تحریک کرده و موجب تفاوت بار الکتریکی کوچکی در انتهای رشته های عصبی مرتبط با گیرنده ها شده پالس الکتریکی ضعیفی تولید که بصورت موج EM نهایتاً خود را به بخشی از قشر مغز که مسئول آن است میرساند.  در آنجا با یک فرآیند عکس به فعل و انفعالی شیمیائی تبدیل و در آخر به درک یا شناخت آن محرک در مغز منجر میشود.  چگونگی دقیق این تحولات بسیار پیچیده بوده و در نیم قرن اخیر جزئیات آن به یمن دستگاه های سنجش دقیق کشف شده است.  برای اطلاعات بیشتر، خواننده علاقمند میتواند به منابع موجود روی رسانه های مجازی، که خود نعمتی است، رجوع کند.  پس آنچه که قدما تصور میکردند یک پدیده غیرمادیست که به شناخت منجر میشود در حقیقت چیزی جز انتقال تموجات الکتریکی به مغز نیست و دستگاه های الکترو آنسفالوگرام همین امواج را آشکار میکنند.  اما اندیشه چیست؟  در اینکه ماهیت آن الکتریکی است شکی نیست.  در اینجا نیز مجبور به مقایسه ایم، هرچند ناقص.  این فرایند در رایانه در بخش های مجزای حافظه فعال (CPU) و حافظه با دسترسی درهم (RAM) و حافظه دائمی صورت میگیرد.  اطلاعاتی که از خارج وارد مغز میشود، پس از ادراک، در حافظه موقتی ضبط و ممکنست برای استفاده آتی در حافظه دائمی نگهداری شود.  اینجا بجای 0 و 1 پالس های آنالوگ وجود دارد که بر سلولهای حافظه تأثیر میکند.  قبلاً گفته بودیم (شگفتی،99/5/7) که "ترتیبات" (= Combination) اصل اساسی حافظه است.  مثلاً بایت 11001011 ممکن است نمایشگر یک عدد باشد حال آنکه 01001011 چه بسا یک دستورالعمل باشد!  حال اگر بجای 0 و 1 در مثال رایانه، آنرا با پالس های با شدت و ضعف متفاوت در سلولهای مغزی تصور کنیم اولی ممکن است یادآور سن پدر بزرگ من باشد و دومی صورت مهربان عمه جان را در ذهن من تداعی کند!  ترتیبات، جادوگری میکند.  

    لذا چینش تعدادی از سلولهای مغزی در حالات متفاوتی از برانگیختگی میتواند نماینده هر چیزی باشد.  مثلاً کودک که برای اولین بار قیافه مادر را میبیند این وضع بوجود آید.  چند سال بعد که برای اولین بار هواپیما را میبیند، ترتیب دیگری از برانگیختگی در دسته دیگری از سلولها بوجود آید.  بعدها مغز قادر به ارتباط بین این اطلاعات بوده و میتواند عملیات منطقی بین داده ها برقرار سازد.  انسان در این زمینه از سایر حیوانات برتر است، هرچند آنها نیز در مرتبه پائین تری همین توانائی ها را دارا هستند.  پیشرفت انسان مدیون همین توانائی خاص است که او را برتر از سایرین کرده است.  همچنانکه گاهی رایانه باصطلاح هنگ کرده دچار خطا میشود، مغز نیز نقیصه مشابه دارد.  این بویژه در افراد خیال پرداز یا آنها که مواد محرک داروئی مصرف میکنند شایع است و به توهم (= Hallucination) موسوم است.  گاهی هم ممکنست مادرزادی باشد و فرد دچار غش یا تشنج شده و طی آن دچار توهماتی شود که گوئی وارد دنیای دیگری شده.  هر آنچه در مغز انجام میشود ناشی از تموجات الکتریکی است و به مجموع آنها امروزه عقل میگوئیم.  مرگ بدن، متأسفانه پایان کار عقل نیز هست و مشابه خاموش کردن رایانه است که حافظه فعال از بین میرود.  گاهی متشابهاً بدان روح میگویند ولی شاید واژه "روان" سنخیت بیشتری داشته باشد که دلالت بر سیالیت نیروی الکتریکی دارد.  بهر حال هرآنچه نامیده شود از آنچه گفته شد بیرون نیست و مربوط به همین دنیای مادّی ماست.  ندرتاً برخی استعداد های عجیبی پیدا میکنند مثل اینکه حافظه آئینه ای داشته باشند یا قدرت پردازش ذهنی اعداد را دارا باشند.  تحقیقات زیادی در جریان است تا بر زوایای تاریک این شگفتی طبیعت نور بیشتری تابیده شود.

    در انتها باید یادآور شویم که در پرتو دانش جدید، بسیاری از بحث های بی نتیجه گذشتگان پاسخ معقول می یابد.  که یکی از آنها بحث دامنه دار "علم پیشینی" است.  عده زیادی از فلاسفه را عقیده بر این بود که انسان از بدو تولد حاوی درکی اولیه از دانش اساسی است.  اما تولد انسانی فاقد حواس پنجگانه چگونه میتواند خبری از دنیا داشته هرچند دراز مدت عمر کند؟  اطلاعات اولیه انسان از راه تجربه است و بدون این اطلاعات اولیه، تولید هرگونه دانش جدیدتر محال است.  فقط در پرتو اطلاعات اولیه است که مغز قادر به تجزیه و تحلیل بوده و نیل به دستآورد جدید میسر میشود.

 

  • مرتضی قریب