فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمین» ثبت شده است

۰۱
دی

 

نگاهی دوباره به تغییر اقلیم

   موضوع تغییر اقلیم مشروحاً توسط دیگران مطرح و بحث شده است.  یکی از آگاهان، چاره را بدرستی در گسترش نیروگاه های اتمی و استفاده از انرژی های تجدید پذیر میداند(*).  ما در اینجا فقط آنچه را توجه نکرده اند می آوریم.  با اینکه نگرانی دانشمندان از خطر افزایش دمای کره زمین و نتایج وخیم آن کاملاً بجا و واقعی است، منتها در ارائه حقایق فقط بخشی که مؤید گرایش آنان است مطرح میشود.  از ارائه تصویر بزرگتر که ممکن است به استدلال آنان صدمه زند پرهیز میشود.  که پذیرش واقعیت خود نوعی شجاعت است.  در زیر، هر دو وجه ارائه و نتیجه گیری را بر عهده خواننده میگذاریم.

    مهمترین مدرک در تأیید نگرانی گرم شدن زمین و تبعات تغییر اقلیم در شکل 1 آمده است.  تغییرات دمای متوسط زمین در دوره سالهای 1880 تا 2006 در این شکل آمده است.  متوسط سالهای 1951 تا 1980 بعنوان مرجع گرفته مطابق با دمای 0 درجه سانتیگراد فرض شده انحراف از آن به تصویر آمده است.  شواهد، ماوراء هرگونه شک و تردید شیب تند افزایش دمای معاصر را نشان داده بطوریکه برون یابی آن در سالهای اخیر به حدود 1.5 درجه رسیده زنگ های خطر را بصدا در آورده است.  اگر خواننده هنوز مردد است که شاید روند دما در سالهای دورتر طور دیگری بوده، شکل شماره 2 تردید او را برطرف میسازد.  در این شکل، دمای متوسط زمین طی دوره 1961 تا 1990 بعنوان مرجع گرفته شده میبینیم که طی 1000 سال گذشته دمای متوسط زمین بین 0.2 تا 0.45 درجه سردتر بوده است.  اهمیت این اعداد هنگامی درک میشود که بدانیم حدود 18000 سال پیش در اوج یخبندان، دمای زمین فقط 4.5 درجه سردتر از دمای حالیه بوده و همین باعث ایجاد توده های عظیم یخ بر چهره زمین شده بطوریکه سطح دریاهای آزاد 100 متر پائینتر از سطح فعلی بوده است! 

    تا اینجا حقایق برله دوستان محیط زیست است.  اما اگر بازهم به عقب تر برگردیم، شکل 3 این تغییرات از 400 میلیون سال پیش تا حال را نمایش میدهد.  پیشوند K و M روی محور افقی یعنی هزار و میلیون.  با کمال تعجب میبینیم که علیرغم سردی زمین تا حدود 1 میلیون سال به عقب، ولی در دوران بازهم عقبتر، بویژه در دوره ای بلافاصله پس از انقراض دایناسورها در حدود 60 میلیون سال پیش، دمای زمین حدود 16 درجه بالاتر از دمای متوسط فعلی بوده است!  البته هنوز نوع انسان و بلکه پستانداران بر زمین ظاهر نشده بود.  افشای این واقعیت کاملاً بنفع شرکت های نفتی و مخالفت با محیط زیستی ها بوده و خطر افزایش 1.5 درجه معاصر را به تمسخر میگیرند.  حق با کدام گروه است؟

   نکته باریکتر از مو که کمتر توجه میشود همینجاست.  اگر منظور ما از "خطر"، در خطر بودن کره زمین است باید گفت خطری متوجه آن نیست حتی اگر دوزخ شود.  مگر سیاره ناهید با دمای سطح 400 درجه همچنان با آرامش در مدار خود بدور خورشید نمیگردد؟  چه بسا زمانی دور بر بستر خود صاحب حیات بوده!   از این منظر حق با صاحبان چاه های نفت و مصرف کنندگان عمده ذغال سنگ مثل چین است.  اما اگر منظور خطر برای حیات ما انسانها باشد، که هست، قطعاً این خطر واقعی و جدی است و برای حل آن باید به تولید کنندگان عمده گازهای گلخانه ای مثل چین فشار وارد آورد.  رهبر حزب کمونیست این کشور به خیال خود میخواهد آمریکا را پشت سر گذاشته قدرت اول دنیا شود.  خوب بشود ما که بخیل نیستیم!  منتها نه او و نه هیچ کس دیگر حق ندارد پیشرفت اقتصادی را با مسموم کردن کره زمین که مالکیت مشاء همه هست بدست آورد.  ادعا میکند غرب بار خود را بسته و حالا که نوبت ماست نمیگذارند ذغال سنگ های خود را بسوزانیم تا آقای اقتصاد دنیا شویم!  حتی مردم چین خود نسبت به این هوای مسموم و ناپاک معترضند ولی چه سود که قربانی مطامع یک نفرند.  در نظام های دیکتاتوری همواره ملت و منافع او تحت الشعاع منافع حزبی و ایدئولوژیک مستبد است.   اشکال اساسی استدلال هائی از این دست مانند اینست که بگوئیم، غرب سالها از د.د.ت. برای مبارزه با مالاریا و انواع انگل ها استفاده میکرد، حالا که نوبت ماست که بهداشت را ارتقا دهیم میگویند نکنید!  یا شبیه استدلالی که کشوری که خودش NPT را امضاء کرده اقدام به زیر پا گذاشتن آن کرده بگوید چون دیگران بمب ساختند ما چرا نسازیم؟!  این استدلالها هر چند ظاهرش مقبول ولی باطن همگی معیوب است که وارد آن نمیشویم.  یا کشوری که بمنزله ریه زمین است رهبرش بخود حق دهد بخاطر گاوداری، آمازون را پاک تراشی کرده تا صادر کننده نخست گوشت شود.  در دفاع از ارتکاب خویش میگوید پس چگونه جمعیت زیاد دنیا را غذا دهیم؟  باری، چرا زیاد کردید که درمانده شوید؟  حقیقت آن است که زمین قابلیت پشتیبانی از این حجم از جمعیت را ندارد.  از دید این تولید کنندگان انبوه، افزایش جمعیت نعمتی است برای مصرف بیشتر.  یا میگویند آتشفشان ها مقادیر عظیمی گاز گلخانه ای وارد جوّ میکند ما چرا نکنیم؟  منتها نمیدانند کره زمین بعنوان یک واحد ارگانیک در یک تعادل نسبی بوده و سوزاندن سوخت های فسیلی با این آهنگ سریع لاجرم ما را به همان دورانی برمیگرداند که حیات جانوری بر زمین نبوده است.  البته کره زمین کماکان برجای خود خواهد ماند ولی سایر جانداران و نوع انسان چه؟  احتمالاً در آن زمان شاید فقط سوسک ها تنها ورّاث زمین باشند. 

   مقصود از این نوشته، شرح برخی انگاره های اشتباه است که سهواً یا عامداً توسط عده ای دامن زده میشود.  یکی از صدها تبعات گرمایش زمین، ذوب یخ های قطبی و بالا آمدن آب دریاهاست که بسیاری سرزمین های پست مثل بنگلادش را غرق خواهد کرد.  برخی هموطنان با بی تفاوتی نگریسته میگویند سرزمین ما که مشکلی ندارد به ما چه مربوط، که بط را زطوفان چه باک.  اتفاقاً همین نگرش خودخواهانه و خطرناک جامعه را به وضع حاضر دچار کرده، عقل متعارف را به گوشه رانده است.  گاهی فعالان محیط زیست نیز از روی خیرخواهی دم از صرفه جوئی میزنند یا با دیدن این وضعیت آب و هوا میگویند "مدیریت درست وجود ندارد".  حال آنکه آنان که کمرِ همت برای نابودی این سرزمین و مردم آن بسته اند اتفاقاً با مدیریت و عزم راسخ مشغول همین کارند!  متشابهاً همانها که ادعا میکنند خطری از جانب گرمایش زمین کره زمین را تهدید نمیکند آنها هم راست میگویند زیرا جز تولید و مصرف برای صرفه نهائی خود نظر به خطری که حیات را تهدید میکند ندارند.  مادام که امور جهان از دریچه منافع شخصی نگریسته شود حاصلی جز زیان کلی ندارد.  جانوران بسیار پیشتر از ما پا بر عرصه زمین گذاشته اند اما انسان آنها را به دو دسته مفید و مضر تقسیم کرده است!  با درختان نیز همین معامله را کرده آنها را که میوه باب طبع او ندارند "درختان بی ثمر" یاد کرده جز هیمه گلخن جایگاه دیگری برای آن نمیداند!  ما چنین میپنداریم که آلودگی هوا مختص زمستانهای سرد است، حال آنکه این ناپاکی در سرتاسر سال تولید ولی تنها زمستانها پائین آمده بچشم میآید!  مادام که نوع نگاه را تغییر نداده یا زاویه دید را عوض نکنیم، تغییری در وضعیت ما رخ نخواهد داد.  تغییر دادن نگاه عمومی مستلزم آموزش همگانی و آن نیز در گرو برآمدن نظامی معقول و مردمی است.  عجالتاً آنچه در کوتاه مدت میسر است همانا تغییر در نوع نگاه نخبگان است.

خلاصه آنکه، حضور انسان و جمعیت زیاد او بر روی زمین به مرحله ای رسیده که میتواند آینده حیات بر بستر سیاره را تیره و تار سازد.  برای حل معضلات ملی و جهانی، باز برمیگردیم به همان چاره اندیشی "شورای ملل متحد" که قبلاً بطور مبسوط اشاره شده بود.  ساز و کارهای سازمان ملل متحد با همه خیر اندیشی تاکنون نتوانسته بطور مؤثر از سنگ اندازی نظام های سرکش و ضد مردمی جلوگیری کند.  شاید این شورای جدید با پشتوانه عزم قوی ملل عالم بتواند از پس نظام های افسار گسیخته برآمده آنها را مجبور به تبعیت از خواسته ملت ها کند.  بی تفاوتی و فقدان روحیه مطالبه گری موجب خسارت در دنیا و آخرت است!  ویروس ایدز از این جهت خطرناک است که بیگانه ایست که به لباس خودی درآمده، واکنشی ایجاد نکرده به نابودی میزبان میپردازد.  تصور کنید مردمی را که سرپناه نداشته از فرط استیصال پشت بام خوابی و گور خوابی در پیش گرفته اما پولشان برای مسکن نیابتی بیگانه به بیروت و حومه برده میشود.  یا در عین بی برقی و کمبود انرژی، نیروگاه چندصد مگاوات با پول همین مردم فقیر در نجف ساخته مجاناً به بیگانه اهدا و ثروت های زیرزمینی آنها برای اعوان و انصار حاکمیت در سرزمین های بیگانه تلف شود.  اینها همه و همه یادآور همان ویروس نابکار است که کاری ندارد جز نابودی کامل!  باید پرسید آیا زمان تغییر فرا نرسیده؟  تغییری که باید از ذهن آغاز و بعمل ختم شود!

شکل 1

 

 

شکل 2

 

شکل 3

  • مرتضی قریب
۰۵
آذر

آب و محیط زیست

چکیده

سالهاست که آب به یک معضل اساسی در ایران تبدیل شده.  نبود بینش علمی درباره قوانین بقا بین

گردانندگان کشور ما را بدینجا کشانده و بزودی به بحرانی بزرگ منجر میشود.  تبلیغ برای افزایش

جمعیت، بدین معضل انجامیده و قرار است از اینهم بدتر شود.  ادامه سیاست های جاری بزودی کشور

را وارد پروسه ای بدون بازگشت و فاجعه بار سوق خواهد داد.  عدم دخالت و مشارکت دانایان آینده

ای تاریک را پیش رو میگذارد.

   این روزها بحث داغی در کشور بر سر بی آبی و عواقب آن برپاست.  در مقیاسی بزرگتر همین مسأله در سایر کشورها بویژه در کشورهای پرجمعیت برقرار است.  اخیراً کنفرانسی جهانی درباره گرم شدن زمین جریان داشت که اقدام جمعی و عاجل همه کشورها را طلبیده و آینده وخیم پیش روی کره زمین را بار دیگر به تماشای نمایندگان شرکت کننده گذاشت.  اما چه فایده که گوش شنوائی وجود ندارد و رهبران برخی از کشورها متأسفانه برای سود کوتاه مدت حاضرند آینده خود و دیگران را به خطر اندازند.  امروز بیش از هر زمان دیگر سطح دانش آکادمیک و بینش عمومی این رهبران اهمیت ویژه یافته است زیرا فقدان درک اینان که در رهبری قرار گرفته اند نه تنها برای مردم تحت رهبری خودشان زیان بار است بلکه امروزه به دلیل 3 پدیده مهم هر تصمیم نادرستی که گرفته شود سراسر کره ارض را تحت تأثیر قرار میدهد.  این 3 پدیده اساسی عبارتند از : جمعیت، مصرف، تکنولوژی

    جالب اینکه هر سه پدیده پا به پای هم در حال افزایش بوده و مجموعاً دست در دست یکدیگر در حال نابودی زمین ما و آثار زندگی میباشند.  تکنولوژی با اینکه در حال تعالی میباشد و ظاهراً به نفع بشر است اما در دستان کم خردان به ضد خود منجر شده و همین میشود که گرمایش زمین و امثال آنرا بوجود میآورد.  عموم مردم این سخنان را در رسانه ها میبینند و میشنوند اما چون از کُنه ماجرا بی خبرند از عمق فاجعه پیش رو و بویژه آینده تاریکی که برابر نسل های بعد ماست بکلی غافل اند.  گو اینکه معمولاً کسی برای نسل های بعدی جوش نمیزند و دم را غنیمت میشمارد!  اما حقیقت اینکه هم الان و برای همین نسل حاضر هم در بطن فاجعه بسر میبریم و نیازی چندان به صبر کردن برای آینده نیست.  

    مصرف مردمان، بویژه در نواحی برخوردار، نه تنها از جهت مطلق افزایش می یابد و نه تنها با افزایش جمعیت میزان مصرف با شیب تندتری بالا میرود بلکه دور ریز های حاصل از این مصرف انواع موادی را تشکیل میدهد غیر قابل هضم و مضر برای محیط زیست.  سر سلسله همه این مصائب، جمعیت است که اگر تعادلی وجود میداشت تبعاتی که امروز بر سر زیست بوم خود آورده ایم وجود نمیداشت یا دستکم به این شدت نمیبود.  زمین امروز بیش از پیش کوچک شده و تحمل این تراکم و عوارض ناشی از آن را ندارد.

    گفتگو در باره اهمیت جهانی این مسأله را فعلاً وامیگذاریم و توجه خود را به آنچه در داخل قلمرو خودمان میگذرد معطوف میکنیم.  هرچه باشد دستمان از ایزارهای کنترل اوضاع دنیا کوتاه است.  اگر هنری داشته باشیم چه بهتر در حوزه ای که صدای ما شنیده میشود و اراده ما اثری دارد عرضه کنیم و آنچه را میخواهیم برای دنیا بهتر کنیم از خودمان شروع کنیم.  که از قدیم گفته اند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.  بگذریم از اینکه امروز هیچ منطقی نه از نوع قدیم نه جدید، چه ارسطوئی، چه مدرن هیچکدام کار نمیکند و همگان در کار خود فرومانده اند.  لذا سعی به حل مشکل خود میکنیم که اگر اندکی به صلاح نزدیک شود، بخشی از کره زمین را نجات داده ایم!

    اخیراً کشاورزان اصفهان بعد از سالها تحمل و بردباری و هشدار درباره کاهش حقآبه آنان که با حیات و ممات آنان پیوند دارد، در بستر خشک زاینده رود دست به اعتراض مدنی زده و در خیمه هائی که بر پا داشته اند خود و خانواده متحصن شدند.  بزودی مردمی که به محصولات کشاورزی وابسته اند به کمک آنها شتافته و از جنبه انسانی همدردی نشان داده اند.  اما بجای شنیدن فریاد استمداد، به تجمع آنان یورش برده و با آتش زدن خیمه ها، آنان را مضروب و مصدوم ساختند.  با اینکه روش ما بررسی علمی قضایا است اما اینبار این موضوع را هم از منظر احساسی و هم از منظر علمی مورد واکاوی قرار میدهیم.  

منظر احساسی

    جالب است که نظام ایدئولوژیک حاکم، بقای خود را در استمرار واقعه ای در حدود 1400 سال پیش میداند و هرساله به مناسبت کربلا چه در کشور خودمان و چه در کشورهای ماورای بحار تجمعاتی با هزینه های گزاف برپا میکند.  معنای ظاهری آن اینست که با تبعیض مخالفیم و مظلوم کشی را بر نمی تابیم.  یعنی اینکه آتش زدن خیمه ها در 1400 سال پیش کار بدی بوده.  اما عجیب که همه آنچه ادعا میکردند و میکنند که بد است اکنون خود با شدت بیشتری انجام داده و میدهند.  دستکم این ستم دیدگان فعلی خودی بودند و نه لشگر آماده جنگ بلکه خواهان بازگشت آب به رودخانه ای که در درازنای تاریخ همواره پرآب بوده و نسل اندر نسل کشاورزی میکردند.  آن رفتار چه بود و این رفتار چیست؟  البته این درازدستی بار آخر نبوده و قاعده رایج در این چهل و اندی سال بوده است.  شاید با سرکوب برای مدتی اعتراض ها محو شود ولی مسأله اصلی یعنی نبود آب همچنان بر سر جای خود باقی خواهد ماند و چیزی نیست که با دستور و حکم حکومتی بتواند حل گردد.  درخواست ها بجای توجه به مسائل سیاسی و آزادی های قانونی اکنون جای خود را به التماس برای کمترین خواسته ها برای آب و برای حق زندگی داده است.  اما مشکل اصلی و بسیار بزرگتر در جای دیگر است که در بخش بعدی در ادامه بحث خواهد شد.

منظرعلمی

     امروز مشکل بی آبی یا کم آبی فقط یکی از بسیار مشکلاتی است که در این چهل ساله اخیر دامنگیر کشور و ساکنین آن شده است.  رسانه های دیداری و شنیداری پر است از موارد عدیده درباره این مسأله در نقاط مختلف کشور و دیگر جائی برای کتمان کردن باقی نمانده است و یکی از مشکلات مزمن برای همگان گردیده است.  گاهی آنرا بگردن قهر طبیعت و بارش کم میاندازند در حالیکه هرساله شاهدیم که چگونه سیل مناطق مختلف را ویران میکند.  این آبها چه شد؟  خبرها و مشاهدات همه حاکی از طیف وسیعی از مشکلات است.  دریاچه ها تقریباً همه خشک یا با بحران کم آبی روبرویند.  دشت ها یکی بعد دیگری در حال فرو نشست است.  این شامل حال شهرها نیز شده و احتمال تلفات جانی و مالی منتفی نیست.  هوای شهرها مسموم است و تلفات ناشی از آن با تلفات ناشی از کرونا برابری میکند.  آتشسوزی های مستمر در جنگل های شمال و حوزه زاگرس، درختانی را هم که از دست جنگل خواران و  مافیای چوب جان سالم بدر برده بودند نابود میکند و فریاد رسی نیست.  در شرح سفر مسافرینی که چندین قرن پیش در دامنه های زاگرس بسمت شمال سفر میکردند میخوانیم که در تمامی مسیر، زیر سایه درختان بوده نور آفتاب نمی دیدند.  یعنی جنگل زاگرس گسترده از جنوب تا شمال کشور! به اینها اضافه میشود سوء رفتار با فرهنگ کشور و اهل فرهنگ، نویسندگان و معلمین و استادان و بی تفاوتی معنی دار نسبت به آثار فرهنگی بویژه دوره قبل از اسلام.  به اینها اضافه میشود دادن میدان به اهل ریا و تظاهر و واگذاری امور حساس و راهبردی به آنها.  اضافه میشود باز گذاشتن دست اهل خرافات در همه زمینه ها بویژه گنجاندن خرافه و دروغ در مطالب آموزشی نوباوگان معصوم و بی خبر از همه جا.  اضافه میشود بی تفاوتی در مقابل اختلاس کنندگان از ثروت ملی چه منابع زیر زمینی و چه حتی آب و خاک و ارسال غیر قانونی و مخفیانه ارز کشور برای بیگانگان.  اضافه میشود ترویج روحیه یأس و نومیدی که راهی جز مهاجرت مغزها باقی نمیگذارد.  که مغزهای عادی نیز به آب و آتش زده در تلاش برای فرار از آینده ای که ندارند و رسیدن به یک جای امن، یا در دریا ها غرق میشوند یا در جنگل های گینه نو و بلاروس  پای در گل میمانند.  مصاحبه ای با جوانان نشان داده که همه در آرزوی فرار از این بهشتی هستند که پداران آنها ساخته اند.  که آن پدران نیز اکنون اگر دستشان برسد مایل به فرارند.  همه اینها به کنار، شاید آبروئی نزد ملل جهان داشته باشیم؟  بررسی ها حاکی از سقوط گذرنامه ایرانی در قعر جدول است.  مگر چه شده که اینطور شده؟!

    با کنار هم گذاشتن همه قطعات پازل تصویری ظاهر میشود که هر ناظری را ناچار از داوری بی طرفانه میکند.  جائی برای تقیه نمیماند.  هر تلاشی برای رنگ و لعاب زدن بی نتیجه است.  آیا طبیعت است که دشمن است؟  سالهاست که اقلیم این منطقه همین بوده و خشکسالی و ترسالی متناوباً میآمدند و میرفتند، متن کتیبه بیستون مؤید همین است.  میگویند تقصیر گرم شدن کره زمین است.  اما چه کسی گرم کرده؟  طبق بررسی ها کشور ما در زمره مهمترین تولید کننده های گازهای گلخانه ای است و حضور در کنفرانس اخیر را هم با فرافکنی برگزار کرده است.  چرا دشت ها مرتباً فرو نشست میکنند؟  چیزی که در تاریخ ما سابقه نداشته.  زیرا میزان برداشت و استفاده آب بیش از میزان نفوذ آب به اعماق زمین است.  چرا با وجود اینهمه باران که باریده و سیل جاری میشود ذخیره آب زیرزمینی جبران نمیشود؟  زیرا اولاً پوشش گیاهی را با مدیریت غلط نابود کرده اند.  در حال حاضر باقیمانده قدیمی ترین جنگل دنیا که میراث بشری محسوب شده در شمال شرق کشور در دست نابودی است.  سازمانهای مدافع محیط زیست را نیز به عمد خلع سلاح و منفعل کرده اند.  درخت و علفی که میتوانست آب را تثیبت کرده بزمین فرو دهد و مانع جریان سیلاب شود اکنون وجود ندارد.  دوم اینکه بنظر میرسد کار از این مرحله نیز گذشته است و آنرا به مرحله ای رسانده اند که اگر سیل حضرت نوح هم از آسمان ببارد ثمری نخواهد داشت.  زیرا بر اثر فرو نشست، خلل و فرج لایه های زیرین زمین بهم برآمده و فضائی برای نفوذ آب باقی نگذاشته است.  این یک پروسه یکسویه و غیر قابل بازگشت است، مگر اینکه چند هزار سال فرصت دهیم.  این بی تدبیری متشابهاً در مورد چاه های نفت قدیمی نیز رخ داده و با تزریق گاز یا عملیات دیگری عمر مفید آنها را میشد اضافه کرد که نکردند.  چون باید همه چیز را نقد کرد و برد، قرار نیست نقدینه بیهوده صرف آینده و آیندگان شود.  پس اینهمه سد سازی که صورت گرفته چه؟  مگر قرار نبود آبهای فصلی مهار شود؟  سد ها را مافیای سد سازی عمدتاً برای پول های کلانی که در آن است اجرا کرده آنهم در جاهائی که خودش صلاح دیده و نه آنجائی که کارشناسان زمین شناس و محیط زیست تشخیص داده اند.  اگر برای مردم آب نشد برای آنها نان شد.  برداشت مستقیم از بیت المال کار هر کس نیست و نوشتن ردیف های بودجه به اتکای مقدسات را میطلبد که ارتباطات خاص خود را میخواهد.  سایرین باید بدین بسنده کنند که سوء استفاده ها در پوشش طرح های خداپسندانه و باصطلاح عمرانی باشد که جای حرف و حدیث در آینده نباشد.  لذا سیلاب ها همچنان ادامه خواهد داشت و سدها نیز در جاهای دلبخواه خود برپا خواهد شد.  مافیا فقط به امر آب و سدسازی منحصر نمیشود، در همه امور از جمله در دارو و درمان هم نفوذ کرده و مثلاً بجای تمرکز منطقی بر ساخت یک یا دو واکسن ضد کرونا، هفت گروه از خواص دست بکار بلعیدن تخصیص ها شده و دست آخر هیچ!  امروز دور دور علم است و با اختراع قابلمه ای که از مسافت 100 متری کرونا را کشف میکند میتوان تخصیص های کلان را از راه دور درو کرد.  با سوء استفاده از ضعف سیاسی موجود، همسایگان رودهای جاری بداخل مرزهای ما را کاهش داده و عده زیادی از مردم ناحیه را با بدبختی روبرو ساخته اند.  با خشک شدن دریاچه ها کار تمام نمیشود و بزودی ریزگردها از شوره زار خشک شده توسط باد برخاسته و آبادی های اطراف را خالی از سکنه میکند.  البته بیابانها رو به توسعه میرود.  چه کسی میگوید پیشرفت نداریم؟  از سوی دیگر شایع است مقدار زیادی آب شیرین بخارج صادر میشود.  معلوم نیست چقدر و بکجا.  هیچ شفافیتی وجود ندارد.  بعلاوه، بخشی از آب راهی باغستان ها و مزارع بزرگی در دل کویر میشود که هیچ اطلاع دقیقی از چند و چون آن در دست نیست. مالکین مربوطه که از رانت حکومتی برخوردارند اجازه فضولی نمیدهند.  محصولاتی که با این آبهای قاچاق تولید میشود چه میشود؟  میگویند تقصیر کارخانجات فولاد است که آب زیادی میبرد.  اما در حقیقت تقصیر کسانی است که آنرا بجای کنار دریا در دل کویر ساخته اند.  یکی از دست اندرکاران میگفت فولاد سپاهان برای بندر عباس طراحی شده بود و هزینه های زیادی هم برای زیر ساخت های آن انجام شد. اما بعد انقلاب آنرا به دل کویر منتقل کردند که سود وکلا و لابد عده ای رانت خواران در آن بوده.  از این کارخانه ها کم نیست و شفافیتی هم در فروش محصولات آنها نیز نیست.  علت همه اینها چیست؟  شاید در سیطره ایدئولوژی باشد.  ایدئولوژی در بافت فضا-زمان منجمد است و پذیرای گذشت زمان نیست. شاید راز همه اینها بعد از برطرف شدن حجاب ها روشن شود. این همه مشکلات چه زمانی پایان میپذیرد؟  هیچگاه! و با سیاستی که در جریان است روز به روز بد و بدتر هم میشود.  چرا و چطور؟  خلاصه آن در زیر به عرض میرسد.

پرده آخر

     همانطور که در آخرین عبارت بیان شد، علت اصلی، سیاست است یعنی نگرش کلی یا جهان بینی.  به زبان ساده، اگر مسافری که مقصدش شمال کشور است، به عمد یا سهو، مسیری بسمت جنوب را اختیار کند در اینصورت او در مسیر اشتباه است.  اگر پیاده برود یا سواره، اگر تند برود یا کند، اگر بسبک فرمول یک رانندگی کند یا ناشیانه، اگر آسوده سفر کند یا با دغدغه، اینها هیچکدام در مسیر اشتباهی که اختیار کرده است تأثیر ندارد.  هیچ و به معنای واقعی کلمه هیچ اصلاحاتی مؤثر نخواهد بود الا اینکه دور بزند و راه درست پیش گیرد.  برای آنها که عناد میورزند و بخود مینازند، چون طول زیادی را پیموده باشند، حتی اگر ملتفت اشتباه هم شوند پذیرش اصلاح مسیر برایشان بسیار سنگین است.  شجاعت چیز خوبیست و مشورت با دانایان برای همین است.  

    مسأله آب و بسیاری از مشکلات دیگری که در بالا شرح آن رفت، گذشته از سوء سیاست، به یک مسأله اساسی بازمیگردد بنام "جمعیت".  اگر به جمعیت این کشور (یا جهان بطور کلی)  طی هزاران سال گذشته نگاه کنیم متوجه یک خط نسبتاً افقی با شیب بسیار کم میشویم که ناگاه با رسیدن به قرن بیستم بصورت نسبتاً عمودی بالا میرود!  در گذشته ها که جمعیت نسبتاً ثابت بوده و با منابع طبیعی در دسترس در یک تعادلی بسر میبرده دادن شعار فرزند بیشتر زندگی بهتر میتوانسته مفید باشد چه اینکه فرزندان همه به بزرگسالی نمیرسیدند و اغلب در اثر بیماری ها و فقر بهداشت میمردند.  اما این شعار امروز بلای جان است و تعادلی که تا پیش از قرن بیستم کم و بیش وجود داشته رخت بر بسته است.  کلید واژه اصلی، تعادل است.  این درست است که تکنولوژی و مکانیزه شدن کشاورزی خوراک بیشتری در دسترس جمعیت فزاینده میگذارد ولی مثل همه چیز حدی دارد.  مهمتر از همه اینکه نزولات جوی با رشد جمعیت و همگام با آن زیاد نمیشود.  آنها که این را نادیده میگیرند کشاورزان را به سطح بیشتر کشت باتکای برداشت از آبهای زیرزمینی تشویق کرده و آنرا خودکفائی می نامند.  غافل از اینکه این کار مشابه همان کار وراث کم خرد پدری ثروتمند است که بعد مدتی تلف کردن ثروت پدری به افلاس میافتند چرا که کفگیر به ته دیگ رسیده است.  امروز همان روز است که چه با تعداد زیاد چاه های قانونی و چه همان اندازه غیر قانونی، کل آبهای زیر زمینی این کشور را مکیده اند تا باصطلاح لاف خودکفائی زنند.  آنهم آبهائی به قدمت تاریخ.  به چه قیمتی؟  به قیمت اینکه دشت و هامون خشک شده، دریاچه ها خشک شده، حیوانات در حال مرگ اند و از همه مهمتر برای آشامیدن نیز در پاره ای نقاط آب نیست!  چطور است دعای باران بخوانیم؟  فردا اگر سیل از آسمان هم ببارد، بجز مدتی سر کردن با آبهای سطحی، آبی به زمین فرو نمیرود و آبخوان ها احیا نمیشود.  چرا؟  چون فرونشست لایه های زمین فضای لازم را پر کرده و دیگر این امر شاید برای قرنها شدنی نباشد.  زمین کم کم قدرت خود را از دست داده و توجهی وجود ندارد.

    اما با وجود همه این افلاس ها، دیده میشود که همچنان بر طبل افزایش جمعیت میکوبند.  توگوئی بر این آتش باید نفت بیشتری پاشید.  میگویند جمعیت رو به پیری است، عبارتی که از خارجی ها یاد گرفته اند.  عده ای دلقک نیز با اعلام اینکه فرزند 12 و 13 را در راه دارند مردم را ترغیب میکنند.  اما همه مردم که مانند آنها پول یامفت از خزانه ملت دریافت نمیکنند تا با خیال راحت و مانند حیوانات در حال تولید مثل باشند.  اتفاقاً کم شدن آهنگ رشد جمعیت، عمدتاً ناشی از فقر اقتصادی مردم است و نه ملاحظات محیط زیستی یا آینده نگری.  نظام با شبهه افکنی مردم را به اشتباه میاندازد که گویا جمعیت ایران در حال کاهش است طوری که گاه حتی دانشجویان نیز در این درک اشتباه سهیم اند.  در حالیکه یک "رشد" داریم و یک "آهنگ رشد"  رشد همچنان مثبت و جمعیت رو به افزایش است ولی آهنگ رشد منفی شده.  تفاوت ها درست مثل مقایسه سرعت و شتاب است.  چون خوراک مردم وابسته به کشاورزی است و کشاورزی پایدار وابسته به نزولات جوی و چون نزولات جوی در کنترل ما نیست و در طی تاریخ مقداری ثابت بوده پس با مقایسه دو سر این رابطه و با یک عقل معمولی به نتیجه زیر میرسیم:  جمعیت کشور ما لاجرم باید با اقلیم ما متناسب باشد یعنی چیزی حدود بیست میلیون یا در این حدود که همواره در دراز مدت تاریخ همین بوده.  یادمان باشد که جمعیت کم یعنی رفاه بیشتر و ضمناً جمعیت را میشود زیاد کرد ولی زیاد را نمیشود کم کرد.

    پاسخ آن عده که استدلال میکنند چون جمعیت رو به پیری است و جمعیت کارآمد جوان بطور نسبی کم است پس باید بر طبل افزایش جمعیت کوبید چنین است.  اول اینکه همین تعداد جوان که باقی مانده اند چه گلی بسرشان زده اید که دنبال باقی هستید؟  دوم اینکه بسیار خوب، حرف شما درست، ما باید نسل جوان بیشتری تولید کنیم.  مثال زیر را در نظر آورید.   وانت باری هست که روی جاده یخی لغزنده گیر افتاده است و لیزی اجازه حرکت نمیدهد.  راننده کم اطلاع که فقط چیزهائی راجع به اصطکاک شنیده تصمیم میگیرد عده زیادی را پشت وانت بار کند تا عکس العمل عمودی سطح را زیاد و نیروی اصطکاک را افزایش دهد.  فرض کنید وانت او از جهت ارتفاع محدودیتی نداشته و او برای حداکثر اطمینان، 100 نفر را روی هم تلنبار کرده است.  نیروی اصطکاک کافی تولید شد اما اینبار وانت چنان سنگین است که قدرت کشش ندارد!  داستان جوان کردن جمعیت ما نیز چنین است.  پس فردا که جمعیت 150 میلیون شد و همگی جوان، با کمال حیرت همگی لخت و عور و از کشور چیزی باقی نمانده تا کاری برای انجام دادن باشد.  همین امروز هم که با سیاست های مخالف تنظیم خانواده جمعیت را به هشتاد و چند میلیون رسانده اند مدتهاست از خط قرمزها عبور شده.  کارشناسانی که برای حل معضل آب به صدا و سیما میآورند فقط به رفع و رجوع فرعیات میپردازند و تقیه کرده از مشکل اصلی که جمعیت باشد دم نمیزنند.

    اگر مجموعه مشکلات و بحران ها را به مثابه پازلی کنار هم قرار دهیم تصویری بدست خواهد آمد که از یک داور بیطرف میخواهیم برایمان تفسیر کند.  تفسیری که او ارائه میدهد بسیار وحشتناک است.  او میگوید با وجود همه ویرانی هائی که بر سر این کشور در طی تاریخ آورده اند، معهذا توانسته موجودیت خود را حفظ کند.  اما اینبار برای نابودی آن نقشه ای کشیده شده است که بر خلاف همه آنچه در تاریخ گذشته بوده اینبار بدست خودی ها اجرا میشود.  اگر بشما بگویند چگونه میتوان تمدنی را یکجا نابود کرد چه میگوئید؟  خرابکاری؟ چندان دوامی نخواهد داشت.  جنگ؟  آنهم به مقابله به مثل می انجامد.  مواد شیمیائی و بیولوژیک؟  آنهم کارکرد قطعی ندارد.  بهترین راه همین است که در پیش گرفته اند یعنی در پوشش یک طرح انسانی و خیرخواهانه کاری کنید که در مدت کوتاهی جمعیت چندین و چند برابر شود.  بمب انفجار جمعیت بهتر از این و مؤثرتر از این  نمیشود.  نتیجه اش قطعی و غیر قابل بازگشت است.  با پیشی گرفتن جمعیت از حدی که اقلیم قادر به پشتیبانی از آن باشد، روندی یکطرفه و بدون بازگشت آغاز میشود که در کوتاه مدت (نسبت به مقیاس تاریخی) موجودیت آن سرزمین چه از حیث آب و گیاه و خاک و چه از حیث زندگی انسان ها نابود میگردد.  آنان برای زنده ماندن چاره ای جز پناه بردن به دیگران و قرار گرفتن تحت قیومیت دول بیگانه را ندارند!

    هیچ طرحی جنایت بار تر از طرح فوق نیست.  در تاریخ نظیر ندارد.  مغول و تاتار آمدند و کشتند و سوختند و بردند اما آینده بر جای ماند.  این طرح انفجار جمعیت با پیش درآمدهایش درباره آب و خاک و محیط زیست که اکنون شاهد آنیم، طرحیست برای نابودی حال و آینده کشور.  کلیه صدمات جانی و مالی که تاکنون بر بدنه کشور و مردم وارد شده در مقابل آن ناچیز است.  متأسفانه جمیع شواهد، هر ناظری را ناچار از اعتراف میسازد که عمدی در این طرح هست و مسأله صرفاً نادانی نیست.  شخص نادان یا شخصی که دچار بیماری صرع و جنون ادواری باشد، رفتار و تصمیمات او بر اساس آمار و احتمالات 50-50 است یعنی مواردی تصمیم غلط اتخاذ میکند و گاهی هم شانسی رفتار خوشایندی بروز میدهد.  وقتی همه موارد در جهت منفی شد، وقتی همه روندها در جهت زیان آور شد، هیچ راهی و دقیقاً هیچ راهی باقی نمیماند جز اعتراف باینکه عمد وجود دارد.  این داستان اگر امروز فهم نشود و چاره ای اندیشیده نشود فردا خیلی دیر است.  اگر قرار است نقشی در تاریخ داشته باشید، امروز وقت آن است که فردا دیر است.

   

  • مرتضی قریب
۲۶
آذر

زمین و جایگاه آن در کیهان

   در مبحث " آلودگی" به از بین بردن زمین توسط انسان اشاره شد.  منتها دریافت عده ای از خوانندگان از مطالب طرح شده، نابودی کره زمین تفسیر شد.  بعلاوه، پرسش شد که اگر زمین نابود شود چه اتفاقی برای سایر سیارات و بطور کلی برای کیهان بوجود خواهد آمد.  آیا سامانه خورشیدی بهم خواهد ریخت؟  همانطور که در بحث آلودگی زمین اشاره کردیم، اینجا مجدد تأکید میکنیم که ما بشر دوپا و یا سایر جانوران هرگونه بلائی بر سر سیاره خودمان بیاوریم این سیاره با جان سختی مقاومت کرده و کلیت خود را حفظ خواهد کرد.  کره زمین همواره کره زمین خواهد بود صرفنظر از هرچه بر چهره آن برود.  

    اشکال کار در اینست که تصور میکنیم با نابود شدن نسل بشر، لابد کره زمین نیز نابود میشود.  ریشه این سوء تفاهم در همان مشکل بزرگی است که قبلاً نیز اشاره شد.  ما ناخودآگاه تصور میکنیم چون "اشرف مخلوقات" هستیم پس اگر نباشیم، دنیا به پشیزی نخواهد ارزید و فلسفه وجودی خود را از دست میدهد.  تقریباً مشابه همان طرز تفکر لوئی پانزدهم!  بعبارت دیگر، تصور میکنیم دنیا از برای ما بوجود آمده و به اعتبار وجود مقدس ماست که دنیا دنیاست.  این نگرش متکبرانه و کاملاً نادرست از کودکی در ذهن اغلب ما تزریق شده و منشاء بسیاری از مفاسد است.  البته گناه کسی هم نیست چه اینکه تلقی اغلب ادیان الهی همینست که دنیا و محتویات آن اصولاً برای استفاده بشر آفریده شده است.  برای قدما این دیدگاه بسیار مأنوس بوده است زیرا منظور از دنیا همانا زمین بوده که خود در مرکز عالم وجود بوده و سیارات و ثوابت ضمائمی در هیئت افلاک بشرحی که سابق گذشت بوده اند.  پس تعجبی ندارد که انسان از بدو پیدایش خود تا همین چند صد سال گذشته چنین نگرشی داشته و خود را مبداء و مرکز عالم وجود میپنداشته است.  در واقع، تعجب در این نگرش جدید است که به یمن دانش و تکنولوژی دامنه تصور ما را از جهان از آنچه بوده به چنین وسعت حیرت آوری رسانده است.  اگر به علم و دستآوردهای آن اعتماد داشته باشیم، جایگاه ما و زمین ما در کیهان با این اطلاعات جدید به جایگاهی بسیار حقارت بار نزول یافته است.  در عوض، برای باورمندان به آفرینش، عظمت کائنات و عالم وجود به سطحی غیر قابل باور متعالی گردیده است.  

    لذا، بود و نبود زمین در کیهان هیچ تفاوتی ایجاد نمیکند.  حتی در مقیاس سامانه خورشیدی نیز تفاوتی نمیکند.  جرم زمین در مقایسه با خورشید و یا مجموع سایر سیارات کسر بسیار کوچکی است و اگر از اول وجود نمیداشت خللی در کار سایرین ایجاد نمیکرد.  منتها ممکنست پرسش اینگونه طرح شود که اگر در وضعیت حاضر زمین ناگهان محو شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟  حقیقت اینست که بنا به اصل بقای مادّه، امکان این واقعه وجود ندارد زیرا بالاخره مادّه پابرجاست یعنی محو شدنی نیست.  اما مثلاً اگر بدلائلی ناگهان منفجر شده و مواد آن پخش شود، اثر آنچنانی بر مدارات سایر سیارات نخواهد داشت زیرا مرکز جرم کماکان بر همان نقطه اولیه و در همان مسیر پابرجاست.  میدانیم که سیاره ای در مداری بین مریخ و مشتری وجود داشته است که در گذشته های دور بدلائلی منفجر شده و اکنون بازمانده هایش موسوم به سیارک ها در همان مدار بدور خورشید در گردشند.  لذا در بدترین حالت، اگر چنین بلائی نیز بر سر زمین آید، خم بر ابروی سامانه خورشیدی نخواهد آمد چه رسد کهکشان راه شیری و باقی کیهان.  

    بنابراین، هنگامی که از نابودی زمین صحبت میشود، منظور نه نابودی به معنی سخت آن، بلکه منظور فقط بهم ریختن چهره زمین است که اصلاً و ابداً آب از آب تکان نخورده و حتی نزدیکترین همسایه اش یعنی ماه تابان نیز از آن باخبر نمیشود.  این در حالیست که این بهم ریختگی ممکنست بقیمت نابودی بشر و شاید باقی جانداران تمام شود.  فقط یک پدیده کوچک مثل چند درجه گرمتر شدن دمای متوسط زمین و متعاقباً آب شدن یخ های قطبی و کاهش بازتاب آفتاب از سطح کره زمین و تبخیر بیشتر آب اقیانوسها و پدیده گلخانه ای و تشدید گرمایش زمین در یک چرخه واگرای معیوب، بهمین سادگی منجر به یک سلسله تغییرات عظیم آب و هوائی میشود که فجایع مقیاس بزرگ را در پی خواهد داشت.  عقیده بر اینست که یک آغازگر مهم برای این پدیده ها جمعیت بیش از حد بشر بر کره خاک است.  کمی تفکر در این باب و کمی تعمق در خصوص این پدیده ها نشان میدهد که ما انسان با کارهایمان در چه جایگاه حساسی قرار گرفته ایم و به چه سادگی در معرض بزرگترین مخاطرات قرار داریم.  بعلاوه میبینیم که از  چه جایگاه حقیری در طبیعت برخورداریم و بابت نابودی ما و آنچه بر چهره زمین است کوچکترین اتفاقی نه در مدارات سیارات و نه در هیچ چیز دیگری نخواهد افتاد.  برای زمین تفاوتی نمیکند که اشرف مخلوقات بر عرصه آن پادشاهی کند یا عقرب و مار و کژدم بر آن سیر کنند.  سیاره ناهید مثال خوبیست که چگونه پدیده های واگرا یک بهشت را به دوزخی سوزان بدل میکند.  شاید درس عبرتی باشد برای آنان که نیازمند مثال مشخص هستند.  

  • مرتضی قریب
۲۵
مهر

نظم جهان

      اکنون مایلیم کمی درباره وجود نظم در دنیای پیرامون صحبت کنیم.  توضیح اینکه مطلبی که در پی خواهد آمد، کنکاشی از زاویه جدید به موضوع بوده و مانند مطالب پیشین صرفاً پیشنهادی برای جلب تفکر بیشتر خواننده و اطلاع از نگرش های جدید است و به هیچ وجه ادعای حقیقت مطلق نیست.  زیرا آنچه برای جامعه جوان امروزی اهمیت دارد رویگردانی وی از اغلب تفکرات قالبی و فرمایشی ای هست که مداوماً از سوی خانواده و مدرسه طی دوره نوجوانی و بعد آن به وی تزریق گردیده و در عوض جایگزینی را پیش رو نمیبیند.  

      از دیدگاه کسی که با مقدمات علم آشنا باشد، کره ای که روی آن زندگی میکنیم و چیزهائی را که روی آن میبینیم بسیار بسیار مبهوت کننده و غیرعادی است.  غیر عادی از این منظر که تنوعی را که روی زمین میبینیم با آنچه که در باقی کیهان مشاهده میکنیم زمین تا آسمان تفاوت دارد!   چرا که آنچه ماده اصلی و فراگیر در کل کیهان است چیزی جز ماده بی شکل هیدروژن با درصد کمی هلیوم نیست در حالیکه زمین ما از حیث مواد بسیار متفاوت بوده و از نظر وجودی نیز نه تنها در کل کیهان بلکه حتی در منظومه خورشیدی خودمان نیز جز قطره کوچکی در اقیانوس بیکران نیست.  زمین ما نه فقط از حیث عناصر سازنده بلکه به لحاظ پیدایش موجود زنده  یگانه بوده و در مقایسه با باقی کیهان غیرعادی مینماید.  این سطور نه ادعای شخصی و نه اغراق گوئی است بلکه حقیقتی علمیست که حاصل مشاهدات و کار هزاران دانشمند و اخترشناس از قدیم تاکنون است.  مهمترین ابزار ستاره شناسان، طیف سنج یا اسپکترومتر است که توسط آن نور ستارگان تجزیه شده و از طریق آن به عنصری که آنرا تابش میکند پی میبرند (اصل یکنواختی طبیعت و قوانین آن).  این عنصر همانا ساده ترین عنصر دنیا یعنی هیدروژن و البته مقداری هم عنصر بعدی جدول تناوبی یعنی هلیوم میباشد که عنصر اخیر نام خودش را از خورشید گرفته زیرا اولین بار در خورشید کشف شد.  بنابراین از دیدگاه یک ناظر کیهانی، آنچه که جهان مینامیم عمدتاً همین دو عنصر ساده است.  پس زمین ما از کجا آمده؟  میدانیم که گاهی برخی از ستاره های فوق سنگین ( بسیار پرجرم تر از خورشید) طی دوران پیری دچار فروریزشی میشوند که با نور بسیار شدیدی همراه است و ابرنواختر یا سوپرنوا نامیده میشود.  این اتفاق نادر است بطوریکه پیشینیان ما در طی تاریخ مکتوب فقط تعداد انگشت شماری را شاهد بوده اند.  نور مزبور گاه چنان شدید است که در روشنائی روز نیز دیده میشود.  ابرنواختری که منجمین چینی سال 1054 میلادی آنرا دیدند و تاریخ و محل آنرا یادداشت کرده اند دارای همین وضعیت بوده است و سکنه سایر نقاط زمین نیز بی شک آنرا شاهد بوده اند (از جمله ژاپنی ها و سرخپوستان آمریکا).  بقایای آن امروزه به سحابی خرچنگ موسوم است و بخش فشرده شده ستاره اصلی بصورت یک ستاره نوترونی در مرکز آن خفته است.  اولین شواهد حاکی از ظهور یک ابرنواختر مربوط به 185 بعد میلاد است که در اسناد چینی ضبط شده و چند ماه بعد بکلی خاموش شده است.  اما یونانی ها آنرا ندید گرفتند. چرا این پدیده توسط یونانیان عاشق آسمان گزارش نشد و اثری در نوشته های آنان از این واقعه نیست؟  تصور بر اینست که آنان آسمان و آنچه در آسمان است را قدسی پنداشته و مبرا از هرگونه تغییر (کون و فساد) میدانستند.  زیرا تغییر را مختص زمین و زمینیان دانسته که فانی و میرا هستند.  آسمان محل خدا و خدایان بوده و لذا مصون از هرگونه فساد است.  شاید بهمین دلیل که ستارگان را مبرا از هر عارضه ای میدانستند لازم ندیدند که این واقعه را ثبت کنند.  متشابهاً برای دنباله دارها که شدت نورشان تغییر میکند نیز مکانشان را در اتمسفر زمین و نه در آسمان میپنداشتند.  تایید دیگری بر آنچه که میگویند انسان فقط چیزی را که ایمان دارد میبیند.  بهرحال، طی پروسه ای که در درون ابرنواختر میگذرد در مدت کوتاهی برخوردهای شدیدی بین اتمها واقع شده و اتمهای بزرگتر و سنگین تر زنجیروار بوجود میآید.  سرعت تحولات بقدری سریع است که طیف وسیعی از عناصر که امروزه در جدول تناوبی میشناسیم متولد میگردد.  در این انفجار کیهانی بخش بزرگی از ابر نواختر بصورت غباری با ابعادی بسیار وسیع در فضا منتشر میشود.  سهم مهم این غبار کیهانی همچنان از هیدروژن و هلیوم تشکیل شده ولی دارای کسر کوچکی از عناصر سنگین نیز هست.  از بازی روزگار اینکه این غبار در جائی از فضا و در زمانی دیگر در اثر گرانش، کم کم متراکم شده و ستاره جدیدی از خاکستر قبلی متولد میشود.  گاه از این ستاره، خواه در اثر چرخش سریع (بقای اندازه حرکت زاویه ای) و خواه در اثر عبور ستاره ای دیگر از مجاورت آن، قطرات کوچکی جدا شده و سیاراتی را حول خود بوجود آورده و منظومه ای را تشکیل میدهد.  عناصر سنگینی که از آن یاد کردیم در همه اعضای منظومه، چه ستاره مرکزی و چه سیارات پیرامونی، تقریباً به یک نسبت وجود دارد.  اما به مرور که ستاره مرکزی متراکمتر میشود، دمای مرکز آن بالاتر رفته و آتش هسته ای (گداخت یا فیوژن) درمیگیرد، تابش ناشی از ستاره که به باد ستاره ای موسوم است موجب میشود تا عناصر سبکتر و گازی (بویژه هیدروژن و هلیوم) از سیارات داخلی کنده شده به مناطق دوردست منظومه فرار کند.  از اینرو سیارات داخلی که در معرض گرما و فشار بیشتری هستند تدریجاً عریان شده و هسته جامد مرکزی حاوی عناصر سنگینتر برجای میماند.  سیارات خارجی و دوردست که در معرض گرمای کمتر و فشار کمتر از ناحیه باد ستاره ای هستند، پوشش گازی خود را کماکان حفظ کرده و گازهائی مانند متان و اتان در آن به مایع در میآیند.  یکی از  همین موارد نادر که در داستان  بالا ذکر آن رفت، حدود 5 میلیارد سال پیش در محلی که امروز در آن ساکنیم اتفاق افتاد و خورشید و زمین ما و سایر سیارات از آن واقعه یادگار است.  بنابراین، عناصری که امروزه روی کره زمین یافت میشود حاصل تحولی بوده است که در ابرنواختری میلیاردها سال پیش رخ داده است.  ضمناً این عناصر همه بصورت خالص باقی نماند بلکه با ترکیب با یکدیگر، تمام مواد مرکبی را که امروزه شاهدیم بوجود آورد.  البته برخی عناصر بدلیل عدم میل ترکیبی، مثل طلا و گازهای نادر، همچنان دست نخورده و نجیب باقی ماند.  پس به خاکی که زیر پا دارید بدیده تحقیر ننگرید که اگر بواقع میدانستید هر ذره آن با چه زحمت و صرف چه انرژی هنگفتی و طی چه پروسه شگفت آوری بوجود آمده آنرا سرمه چشم میکردید.  گذشتگان ما از این حقیقت آگاه نبوده و لذا شاعران در اشعار خود آنرا پست میشمردند.  این خود قرینه دیگریست بر اینکه آگاهی ما طی زمان افزایش یافته و لذا نگرش ها نیز میتواند تغییر کند.  

    اما تحولات بدینجا ختم نشد و پس از بوجود آمدن عناصر جدول تناوبی، طیف وسیعی از مواد مرکب حاصل از ترکیب عناصر مختلف بوجود آمد.  اگر از دیدگاه ریاضی نگاه کنیم بطوریکه همه انواع چینش های این 92 عنصر در کنار هم عملیاتی باشد، در اینصورت بینهایت مواد و ترکیبات مختلف میتوان انتظار داشت.  اما در عمل اینگونه نیست و قاعده ای خاص برای جفت و جور شدن این عناصر با هم وجود دارد که مربوط به آرایش الکترونی مدارات آنها بوده و مانع از تولید دلبخواه ترتیبات ریاضی صرف است.  اما تا همینجا این کره زمین با اینهمه مواد گوناکون حتی بدون وجود گیاه و جانور بقدر کافی حیرت انگیز و مسحور کننده است.  تنوع و خواص این ترکیبات شیمیائی بقدری حیرت آور است که حتی یک شیمیدان نابغه نیز از پیش نمیتواند پیشگوئی کند.  مثلاً کلر و سدیم دو عنصر سمی است که از ترکیب آندو نمک غیر سمی و حیات بخش بوجود میآید.  البته فعلاً حیاتی بوجود نیامده ولی کم کم صحنه برای ظهور آن آماده میشود.  در بین ترکیبات شیمیائی، ترکیباتی که با کربن صورت میگیرد جایگاه خاصی دارد.  زیرا کربن با انعطاف پذیری خاصی که در آرایش الکترونی خود دارد، پذیرای شکل های بسیار متنوعی از انواع ترکیبات گوناگون بویژه با هیدروژن و ازت و اکسیژن میباشد.  یادآور میشویم که تنوع، پایه و اساس چیزیست که بزودی حیات مینامیم.  درک و باور این حقیقت بسیار سخت است اما با مثالهائی که خواهیم زد شاید باور پذیر شود.  این دسته ترکیبات متنوع با کربن، مواد آلی نام دارد که آجرهای سازنده ساختمان موجود زنده است.   از خصوصیات این مواد آلی اینکه مولکول آنها میتواند بسیار بزرگ باشد و به ماکرومولکول معروفست.

 برخی از این ماکرومولکولها به اسید نوکلئیک موسوم بوده که از بهم پیوستن زنجیره طویلی از واحدهای ساده تر موسوم به نوکلئوتید تشکیل شده است.  اسیدهای نوکلئیک عبارتند از DNA و RNA که نقش مهمی در ساختار جانوران دارد.  واحدهای ساده تری که این اسیدها را بوجود میآورد طبق قاعده خاصی در توالی یکدیگر قرار میگیرند و اینگونه نیست که بینهایت ترتیب متفاوت وجود داشته باشد و لذا بگوئیم که احتمال بوجود آمدن این اسیدها چیزی نزدیک به صفر و در نتیجه، ظهور پدیده حیات بطور خود بخودی امری ناممکنست.  همانطور که در باب ترکیبات شیمیائی گفته شد، واحدهای ساده تر شبیه قطعات پازل دارای نوعی تضاریس هستند که فقط بشکل خاصی در هم جفت و جور شده و تعداد ترتیبات بینهایت نیست!  داستان آغاز حیات داستان مفصلی است که مقدمه آن با شیمی زیستی یا بیوشیمی شروع میشود.  در واقع حیات، از دیدگاه یک شیمیدان، نوع دیگری از شیمی میباشد.  قرائن نشان میدهد که ابتدا اشکال ساده تر حیات مثل گیاهان و موجودات تک سلولی بوجود آمده و تدریجاً شکلهای پیچیده تر حیات بوجود آمده است.  عقیده بر اینست که جهش یا موتاسیون سلولی یک مکانیزم آغازگر برای ایجاد انواع جدیدتر بوده است.   مدتها دلیل ایجاد این جهش ها ناشناخته بود تا اینکه با کشف رادیواکتیویته معلوم شد که دستکم، تابش عناصر رادیواکتیو طبیعی که همواره در محیط وجود داشته است میتواند منشاء جهش های سلولی تلقی شود.  همانگونه که از نظر جنسی، گیاهان دوپایه حالت متکامل تری از گیاهان تک پایه است، در جانوران نخستین نیز تصور میشود که مشابه گیاهان تک پایه عضو جنسی نر و ماده توأماً در جانور وجود داشته و بتدریج تخصص نر و ماده از هم جدا شده است.  امروزه هنوز در دریاها آبزیانی که دو جنسی هستند وجود دارند و بسته به موقعیتی که قرار میگیرند خصوصیت نر یا ماده را بروز میدهند.  بنظر میرسد این خصوصیات بصورت خفته در پستانداران، منجمله انسان، هنوز وجود داشته و علائمی از آن در بدن هنوز باقیمانده و گاهی ظهور و بروز کرده که امروزه تحت نام  تراجنسیتی بعنوان مشکلی بدان پرداخته میشود.  در گذشته که حجم معلومات بدین پایه نبود، افرادی مبتلا به این عارضه به ناحق مورد تحقیر و آزار جامعه قرار میگرفت به تصور اینکه این انحراف ناشی از اراده آنان است.  بعبارت دیگر آنچه در روزگاری بسیار دور، قاعده بوده (دو جنسیتی) اکنون استثنا تلقی میشود.  این میتواند نکته ای آموزنده بویژه برای جوامع عقب مانده باشد که هنوز به این پدیده با یک نگاه نادرست برخورد میکنند.  ضمن اینکه تاییدی مجدد بر بینش علمیست که چگونه در مسائل مختلف میتواند چراغ راه باشد.  

     عین همین داستانی که بر زمین ما گذشته احتمالاً در گوشه دیگری از کیهان و در زمان دیگری ممکنست اتفاق افتاده باشد.  هرچه باشد طبق اصل یکنواختی طبیعت و قوانین آن، آنچه که اینجا میگذرد میتواند جائی دیگر اتفاق افتاده یا اتفاق بیافتد.  پس بعید نیست سیاره دیگری مشابه ما در کنج دیگری از کیهان حول ستاره مادر و در فاصله مناسبی از آن در حال گردش باشد.  چه بسا حیات نیز مشابه آنچه برای ما اتفاق افتاده آنجا نیز به رشد و تکامل رسیده باشد.  اما با این تفاوت که موجودی پشمالو شبیه گوریل که از انواع دیگر پیش افتاده است گل سر سبد مخلوقات آنجا باشد.  این موجود ممکنست حاکمیت خود را بر کل سیاره گسترده و قوانینی را که پیشوایش ابداع کرده به زور بر جامعه تحمیل کرده باشد.  مثلاً اگر یک تار پشم جنس ماده نمایان شود غوغا در گرفته آتش خشم حاکم، متخلف و همبستگان او را خواهد سوزاند.  احتمالاً قوانین دیگری از این دست نیز تدوین و تحمیل کرده تا با ایجاد رعب و وحشت همه را در غفلت و بیخبری نگاه داشته و بتواند حاکمیت خود را تحکیم بخشد.  طبقه حاکم به این نیز اکتفا نکرده و با این نیت که هرآنچه روی سیاره وجود دارد برای راحتی او آفریده شده، دست به تاراج و تخریب طبیعت و سایر گونه های سیاره میزند.  در این احوال، دانشمندان سیاره مجاور که ساکنانی پیشرفته دارد با تأسف و نگرانی اوضاع اینان را از راه دور نظاره کرده و دست بر پشت دست زده دریغ گویان زمزمه میکنند: آیا اینست نتیجه کار؟  آیا این چنین حیاتی شایستگی زیست بر این کره را دارند؟  کره ای که از تجمع ذره ذره خاکی گرانبها تشکیل شده.  خاکی که برای بوجود آوردن هر یک ذره غبار آن انرژی ای بس عظیم و ماوراء تصور صرف شده و زمانی بس طولانی سپری شده تا ساز و کارهای موجود، مجال بوجود آوردن نخستین گونه های حیات را داشته تا سرانجام به چنین دستآوردی از آفرینش منتهی شود.  آیا اینست گل سرسبد آفرینش؟  بحث در میان نظاره کنندگان در میگیرد و هر کسی عقیده ای دارد.  اما عقیده رایج دانشمندان بر اینست که آفرینش هیچ منطق خاصی ندارد چه اگر ما بجای او بودیم، هرگز صرف چنین هزینه گزافی را برای این چنین دستآورد ناخوشآیندی عادلانه نمیدانستیم و از انجام چنین طرحی قویاً جلوگیری میکردیم.  عده ای هم در مخالفت میگویند خوب و بد از دیدگاه کیهانی نسبی است و آنچه را ما بد میپنداریم چه بسا از دید آفرینش عین مصلحت باشد.  بحث بین دانشمندان سیاره خوشبخت داغ میشود و اکثریت استدلال میکنند که اصولاً هیچ طرح سرمدی و الهی نازل شده از آسمان وجود ندارد ولی معهذا این نباید موجب نومیدی شود، بلکه برعکس، مایه امیدواری باشد.  امید به خود و اتکا به اراده خود و اینکه با دستان خود آینده خود را رقم زنیم.  بنیاد سیه روزی جامعه بدبخت را در این میدانند که خود را مبدأ و مصدر امور ندانسته و تفکر و تصمیم گیری در اداره امور را به موجودی خود محور و تمامیت خواه واگذاشته اند.   اکنون بحث دانشمندان سیاره خوشبخت را بخود واگذاشته و به ادامه بحث خود بازمیگردیم

      پرسشی که اغلب در این مقطع میشود، پرسش در باب نظم است و اینکه با کنار هم قرار گرفتن اجزاء ساده بصورت تصادفی، این درجه از نظم روی زمین نمیتوانسته است خود بخود بوجود آید.  چنانجه مغز خود را از دانش مدرن خالی کرده و از دریچه چشم پیشینیان به مطلب بنگریم حق با آنان است و واقعاً احتمال بوجود آمدن خود بخودی این درجه از پیچیدگی (حتی در ساده ترین اشکال حیات) چیزی در حد ناممکن است.  حقیقت اینست که حتی با همه دانشی که امروز داریم و حتی همه دانشی که در آینده خواهیم داشت، واقعاً مشاهده اینکه از عنصر ساده و بی بو خاصیتی چون هیدروژن اینهمه مواد مختلف متنوع با ترکیباتی غیرقابل پیشبینی بوجود آمده باشد شگفت انگیز است.  و شگفت آورتر و غیرقابل باورتر آفرینش چیزی بنام حیات است که در رأس آن ذهن انسان قرار دارد.  اگر منصفانه بنگریم، هیچکس با هر درجه ای از معلومات قطعاً نمیتوانسته است با شروع از هیدروژن صحنه ای را که امروز بر زمین میبینیم ترسیم نماید.  اما واقعیت اینست که این چیزها وجود دارد و بر موجودیت آنها معترفیم.  لذا کار دانشمند معمولاً تعقیب از مسیر معکوس است.  یعنی هنری، که اگر داشته باشد، در توجیه وجودی وضعیت حال است.  در این راه چند نکته وجود دارد.  یکی اینکه، همانطور که قبلاً گفتیم، چینش عناصر شیمیائی کنار هم و ترکیب آنها و ترکیب ترکیبات آنها همواره طبق قاعده خاصی انجام میشود که مربوط به میل شیمیائی یا همان آرایش الکترونی میشود.  بعبارت دیگر ترتیبات مختلفی که از اینها حاصل میشود بینهایت نیست و تعداد ترکیبات نامحدود نیست.  مثلاً در یکی از نوشته های سابق (چاپ کتاب سیاست نامه) توضیح دادیم که با 32 حرف فارسی امکان نشر هر کتابی بزبان فارسی وجود دارد و تعداد آن واقعاً نامحدود است.  لذا احتمال اینکه بطور تصادفی مقدار متنابهی از حروف را بطور تصادفی کنار هم قرار داده و انتظار بیرون آمدن یک کتاب آشنا را داشته باشیم چیزی نزدیک به صفر است.  اما این موضوع درباره 92 عنصر طبیعی و ترکیب ترکیبات آنها به دلیلی که عرض شد مصداق ندارد.  مثلاً در ساخت DNA آجرهای سازنده آن موسوم به نوکلئوتیدها قاعده خاصی در جفت و جور شدن آنها رعایت میشود.  لذا این امر باعث میشود که اشکال متفاوتی که از کنار هم قرارگیری آنها ساخته میشود محدود باشد.  نکته جالب دیگر اینکه در ملکولهای آلی اگر مثلاً یکی از هیدروژن ها یا بنیان ها را با عنصری مثل فسفر جایگزین کنیم ناگهان خاصیت آن زمین تا آسمان تغییر میکند.  این اعجابی است که در سطحی عمیقتر، از پدیده حیات بما دست میدهد.  اعجاب در واقع همینجاست.  اما چون مردم عادی ظواهر را مینگرند و فاقد تخصص های علمی هستند به این جزئیات پی نبرده و برحسب ظاهر قضاوت کرده و لذا احساس شگفتی و اعجاب آنها منحصر بهمین اشکال روزمره میباشد.  ما از 32 حرف فارسی و 92 عنصر طبیعی و دنیای وسیع کمپلکسیونهائی که از ترکیب با خود ایجاد میکنند سخن گفتیم  اما غافل از اینکه بزرگترین شگفتی در جای دیگریست که تصور آنرا نمیکردیم.  بزرگتر از بزرگترین شگفتی ها در ترکیب بظاهر پیش پا افتاده دو عدد 0 و 1 است.  خوشبختانه این یکی، از دستآوردهای آدمیست و ربطی به آسمان و ریسمان ندارد.  اینجا دیگر جای شک و تردید نیست و همه اذعان دارند که از ترکیب این دو عدد، تمام شگفتی های درون کامپیوتر و بلکه تلفنهای هوشمند و دنیای مجازی و بلکه کل دنیای دیجیتال همه و همه بر پایه انواع ترکیبات ساده و پیچیده همین 0 و 1 کذائی است.  باور کردنش مشکل است ولی حقیقت دارد زیرا این پدیده توسط خود آدمی بوجود آمده و در آن هیچگونه شبهه ای نیست.  از این دستآورد انسانی چند چیز را میتوان نتیجه گرفت.  یکی اینکه طبیعت روی زمین خودمان را با همه غرابتی که دارد باور کنیم که از همان اجزاء بسیار بسیار ساده بوجود آمده و بتدریج متکامل شده است.  دوم اینکه شاید بر مناقشه قدیمی روح و بدن کمی نور بتابد و درک آن را ساده تر و باور پذیر تر نماید.  در کامپیوتر و بطور عام در دنیای دیجیتال، میتوان قائل به جسم و روح شد.  جسم همان سخت افزار است که بصورت انواع تراشه ها و عناصر الکترونیک است که در محفظه ای بنام کامپیوتر قرار گرفته است.  اما این سخت افزار بدون حضور نرم افزار هیچ کاربردی نداشته به مثابه جسد مرده است.  اینجا نرم افزار به منزله روح است که تا در بدن سخت افزار دمیده نشود هیچ فعلی صورت نمیگیرد.  با اینکه نرم افزار روی محملی مانند دیسک یا فلاش یا امثال آن منتقل میشود ولی بخودی خود قابل لمس فیزیکی نیست بلکه نوعی منطق است که خود بتنهائی نیز محل فعلیت نبوده بلکه باید سوار سخت افزار شود.  نکته دیگر اینکه این واژگان نوعی قرار داد و نام گذاریست و صرفنظر از اینکه آنها را چه نامیم، هردو مقوله از جنس ماده است زیرا در دنیای مادی نمیتوان چیزی غیر از ماده یافت.  هرآنچه در دنیای ماست حتی اگر روح، شبح، یا امثالهم بنامیم باز کماکان از مقوله ماده است.  ماده نه از آن جهت که حقیر انگاریم بلکه از آنرو که یک واقعیت است.  شاید با این مشابهت، موضوع روح و روان کمی ملموس تر شود.  چه اینکه در سطوح مختلف حیات جانوری نوعی نرم افزار برای کارکرد و کنترل آنها وجود دارد و در آدمی چون کمی پیشرفته تر است اغلب خودآگاهی نامیده میشود.  از این منظر، حیوانات با انسان هیچ تفاوتی ندارند و اگر مثلاً ما روح داریم آنها نیز همان را دارند- مسأله ای شایسته تأمل برای اصولگرایان.  بتدریج که تکنولوژی پیشرفت میکند، پنجره های جدیدی بر این موضوع گشوده میشود.  شاید از لحاظ فنی روزی فرا رسد که پس از مردن جسم، بتوان سرش را جدا کرده و با اتصالات مناسب، هم به تغذیه جسمی آن ادامه داد و هم فعالیت نرم افزاری (روحانی) بدن همچنان ادامه یابد.  شاید در آن روز انسان به مرز جاودانگی برسد.  در نوشته های پیشین این وبگاه قبلاً به این موضوع پرداخته بودیم اما اخیراً خبرهای جدید از فن آوری حکایت از آن دارد که محققین سناریوی دیگری را دنبال میکنند که آن تخلیه نرم افزار روح انسانی در یک کامپیوتر فوق پیشرفته است که طبق آن قرار است شخصیت انسانی و آنچه را که روح نامیده میشود را جاودانی سازد.   این داستان دراز است و گمانه زنی در باب آن میتواند همچنان ادامه داشته باشد.  مهم آنست که دریچه های ذهن خود را باز بگذاریم و بجای مقابله و مخالفت با ایده های نو و اندیشه های نو، در این موضوعات به تفکر پرداخته قدری تأمل کنیم.   و مهمتر از مهم آنکه خود نیز نقشی برای خود در این عرصه قائل شویم و فقط مصرف کننده ابداعات نبوده بلکه سهم خود را نیز ادا کنیم.  بهتر است بجای هر مناقشه دیگری، دست بکار شده و در بهتر کردن کیفیت این زندگانی زمینی که بدان محکوم ایم از هیچ کوششی دریغ نورزیم.

  • مرتضی قریب