فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صداقت» ثبت شده است

۰۷
آذر

استاندارد روز

     امروزه اگر شرکتی با استاندارد دهه 30 میلادی هواپیما تولید کند، نه تنها خریداری نخواهد داشت بلکه در آزمون های ایمنی نیز قطعاً مردود شده و طبعاً کسی خواهان مسافرت با آن نخواهد بود حتی اگر مجانی باشد.  اما نکته عجیب اینجاست که همین هواپیما در دوران خودش اسم و رسمی داشت و مردم برای مسافرت با آن سر و دست می شکستند!  هواپیماهای آن مقطع از زمان با اینکه فاقد بسیاری از تجهیزات ایمنی و ناوبری رایج امروزی بود ولی با اینحال پرواز های موفق داشته اند.  پرسش اساسی اینجاست که چرا امروز مقبولیت آن دوره را ندارند؟

    پاسخ در "استاندارد روز" است.  این نکته شامل چیزهای دیگر و در واقع همه چیز میشود.  با وجود تلفن های جدید آیا هنوز کسی از دستگاه های سنگین قدیمی با شماره گیر چرخان استفاده میکند؟  با اینکه هنوز قابل استفاده اند اما اگر کسی آنرا دارد بعنوان عتیقه نگاهداری میکند.  تلویزیون با اینکه پدیده ای نسبتاً جدید است اما انواع کاتودیک و سیاه و سفید قدیمی نیز متشابهاً در زمره اشیاء آنتیک هستند.  اتوموبیل و سایر وسایل مورد استفاده زندگی همگی از این قبیل هستند.  امروز اگر کسی بخواهد از تهران به کربلا مسافرت کند، هرقدر هم به گذشته و گذشتگان وفادار باشد، از هواپیمای مدرن روز استفاده میکند.  او همچنان میتواند مانند گذشتگان خود از کجاوه یا استر استفاده کرده هر چند فرسخ در کاروانسرائی اُتراق کرده تا بالاخره پس از چند هفته یا یک ماه به مقصد برسد.  اما با تمام علاقه و وابستگی به گذشته، وقوع چنین امری نامحتمل است مگر برای سرگرمی یا مقصود خاصی باشد. 

   نکته بسیار عجیب و در عین حال جالب توجه اینجاست که در خصوص امور حسّی و دنیوی مایل به اتکا به آخرین دستآوردهای روز هستیم بطوریکه به آنچه چند مدل منقضی شده باشد هم ابقا نکرده چه رسد به آنچه مربوط به دنیای کهن باشد.  اما با این وجود درباره امور ذهنی رویه عکس را اتخاذ میکنیم!  گاهی ذهن در مقاطعی از زمان متوقف میشود. گاهی فرد در ایدئولوژی قرن نوزدهم درجا میزند وگاهی هم فرد در چند قرن پیش و حتی در چند هزار سال پیش منجمد میگردد.  جالب اینکه اگر ایدئولوگ های همان مقاطع از خاک برخاسته وارد دنیای حال شوند احتمالاً بر باورمندان خُرده گرفته و با دیدن اوضاع جدید حتی در عقاید پیشین خود تجدید نظر کرده سعی در بیان چیزی متناسب با استاندارد روز کنند. 

   براستی چرا فرد نمیتواند مشابه برخوردی که با امور دنیوی دارد در امور ذهنی نیز منعطف بوده و خود را با اوضاع زمانه ای که در آن زیست میکند تطبیق دهد؟  این دوگانگی از کجا سرچشمه میگیرد؟  آیا بخاطر این است که امور دنیوی خس و خاشاک و بی اهمیت است اما امور ذهنی و معنوی مقدس و لایتغیر؟  یا اینکه ذهنیات دو دسته است.  دسته ای از ذهنیات آثار مادّی ندارد و از اینرو تناقضی پیش نمیآید.  دسته بزرگتری، ذهنیاتی است که در هر صورت با دنیای واقعی مرتبط و با گذشت زمان تناقضات بیشتری با آن پیدا میکند.  شاید افرادی باشند که بدان اهمیتی ندهند اما در هر حال افراد زیادی بر اثر فشار اقتضائات زمانه بفکر افتاده و در صدد چاره جوئی بر میآیند.  همراه با رشد جسمی، رشد ذهنی نیز لازم میآید چه در غیر اینصورت مثل این میماند که فرد بزرگسال بخواهد همچنان در گهواره کودکی خود بخوابد. 

    این مشکل را در بلند مدت، گذر زمان چاره میکند.  منتها تسهیل آن با آموزش و بحث و گفتگو در محیط آزاد میسر است.  در استبداد ایدئولوژیک، فشار و سرکوب در جهت ممانعت از روشنگری بوده و بلکه بر طبل بازگشت به عقب کوبیده میشود.  معمولاً نسل های جدید خواستار هماهنگی با اقتضائات دنیای مدرن اند و زیر بار تحکمات نرفته و این بر تنش های موجود در جامعه می افزاید.  افزایش جمعیت دستوری نیز نه تنها بهتر نخواهد کرد که بر میزان تنش خواهد افزود.

   باری، در ذیل مطلب "صداقت در علم و سیاست"، دوستی نقدی کوتاه نوشت که جا دارد دیگران هم ببینند.  میگوید این ها که گفتی همه غلط است اما نمی فرمایند که درست آن چیست و دستکم رهنمودی دهند.  البته نقد، کار بجائی است و باعث برخورد عقاید و اعتلای افکار میشود.  منتها استفاده از کلیشه هائی چون "سرسپردگی" و امثالهم در نفی افراد کار زیبائی نیست که بهتر است اگر حرف تازه ای دارید بزنید که بکار آید.  معمولاً این افراد چیزی جز کلیشه برای گفتن ندارند که حتی نام مستعار هم که بکار میبرند خود را پشت نام دیگران پنهان میکنند.  همین موضوع که افراد با نام مستعار در شبکه ها ظاهر میشوند خود گویای بیماری مزمن جامعه است.  استمرار این رویه اتفاقاً تأییدی بر همان عدم صداقت مشروح در مطلب مذکور است که مورد اعتراض واقع شد.  بگفته بایزد بسطامی: یا چنان نمای که هستی یا چنان باش که مینمائی. 

  • مرتضی قریب
۲۹
آبان

صداقت در علم و سیاست

     متأسفانه بینش علمی و جهان بینی عمومی نزد عموم بویژه نزد دانشجویان ما بسیار کاهش یافته است.  این حکایت از  دست های پنهانی دارد که میخواهد فارغ التحصیلان رشته های علمی و فنی صرفاً تکنسین هائی برای چرخ صنعت بیمار کشور باشند بدون آنکه اجازه دهد فکر دیگری در مخیله آنان رشد کرده پرسشگر شوند.  مدتهاست که پنهان و آشکار حرکتی بزرگ آغاز شده تا نهادهای تولید فکر را از حیّز انتفاع ساقط سازد.  و این از دبستان شروع شده و در چند سال اخیر شدت گرفته است.  تبلیغات مسموم چنان بوده است که سوء نگرشی عمومی درباره کارکرد علم در زندگی روزمره را دامن زده بطوریکه در ذهن دانشجویان رشته های علمی نیز این سوء برداشت را رسوخ داده که نظریات علمی فقط محدود به حوزه دانشگاه و دوره محدود آن است.  قضیه از چه قرار است؟

    در اینجا مشخصاً علوم دقیقه مورد نظر است و پرسش اساسی این است که شناخت چگونه میسر میشود.  البته این پرسشی به قدمت تاریخ است که حکما را از دوران کهن تاکنون بخود مشغول داشته که وصول به حقیقت اشیاء چگونه ممکن میگردد.  عجیب است که وضعیت ما در این رابطه نسبت به چند هزار سال پیش، بهتر که نشده حتی بدتر شده است.  دانشجویان و دانش پژوهان ما با اینکه از نظر سطح اطلاعات و حجم محفوظات بسیار فراتر از حکمای کهن هستند معهذا از نظر ارزش گذاری بر آموزه های علمی دچار تردیدهائی هستند که تبلیغات مسموم در آنان بوجود آورده است.  این تبلیغات دایر بر این است که شناخت واقعی نه از راه علم بلکه از راه قلب است که جز با متابعت از آنان که به زهد و تقوی مشهورند میسر نمیگردد.  یعنی به یک معنا صداقت در علم تحت الشعاع صداقت در سیاست و امور منقولات است.  آیا چنین است؟

    اما موضوع صداقت در علوم دقیقه موضوع کاملاً روشنی است که بحث چندانی نمیطلبد.  زیرا اساس علوم بر مبنای راستی و صداقت است که در جستجوی حقایق عالم، درک واقعیات مورد نظر بوده و پوشاندن حجاب بر حقایق و یا تبلیغ دروغ بجای ارائه واقعیت ابداً رویه کار علم نبوده و نیست و نخواهد بود.  اگر ندرتاً پژوهشگری عامدانه چیزی را به دروغ بجای واقعیت عرضه کند بلافاصله از زمره کوشندگان راه علم کنار گذاشته میشود.  مثلاً آب در شرایط متعارف در 100 درجه سانتیگراد جوشیده و هر واحد آن در اثر تبخیر چندین هزار برابر منبسط گردیده آماده تولید نیرو میشود.  بنابراین انتشار اطلاعاتی خلاف این هیچ کارکردی نداشته جایگاهی نخواهد داشت.  آیا در حوزه سیاست و منقولات نیز چنین است؟

    اتفاقاً قضیه کاملاً برعکس است و آنچه عدم صداقت است در حوزه سیاست و کشورداری است که رایج است.  نکته عجیب و پرسش برانگیز همینجاست که با وجود آنکه راستی و صداقت، رویه رایج در حوزه علم است چرا در حوزه سیاست و امور حکومت داری با اینهمه دروغ و ابراز دشمنی با راستی و صداقت مواجه ایم؟  چرا زندگی ما با دو وجه متباین و متناقض همراه است؟  اگر آن یکی درست است پس این چیست و اگر این درست است پس آن یکی باید خطا باشد.  با این حال، همانطور که گفته شد، کاربرد دروغ در حوزه علم قطعاً میسر نیست زیرا توقع ما از این حوزه امور عینی و کاربردیست.  لیکن آنچه در حوزه سیاست است مربوط میشود به افکار و ذهن ها و تلقی های متفاوت در نحوه اداره امور اجتماع.  اینجاست که 2 ضربدر 2 میتواند 4 نباشد و میتوان چنان نمود تا تصویر پیشوا در ماه یا برفراز ابرها دیده شود.  با اینکه در حوزه علم عدم صداقت فوراً آشکار و باعث آبروریزی است، معهذا در حوزه سیاست عملی، عکس آن جاریست و ابراز خلاف حقیقت واکنشی را برنمی انگیزد.  راز کار در کجاست؟

   امروزه آنچه در پیرامون خود مشاهده میکنیم تأییدی بر همین مدعاست.  به هرجا که گام میگذاریم با دروغ و عدم صداقت روبرو میشویم.  راستی و درستی مفاهیمی مجرد شده توگوئی قاعده همین است و غیر آن استثناست.  بنظر میرسد راز این امر در دنیای حرف نهفته باشد (1402/6/29).  در دنیای حرف آنچه کارگر است زبان است و حرّافی که اگر هم تأثیر نکند، سرکوب است و مجازات همانطور که امروزه بعینه شاهد هستیم.  در دنیای علم و فن اگر خلاف اصول رفتار شود، سیستم جواب نخواهد داد و تازیانه و فحش و کتک تأثیری نخواهد داشت که طبیعت زبان زور نمیفهمد.  ولی در دنیای سیاست که انسان ها موضوع آن هستند، رفتار خلاف عرف و اخلاق طبیعی با کمک مقداری زور و خشونت میتواند کارگر افتد.  انسان ها برخلاف اشیاء انعطاف پذیرند.  رهبر ارکستر در چنین مواردی یک مستبد است که تنها نُتی که مینوازد تحمیل است. 

   اما انواع استبداد را نمیتوان مثل هم دانسته همه را با یک چوب راند چه آن نیز مانند سایر چیزها دارای درجاتی است.   گاهی مستبد در صدد اعتلای سرزمین عقب مانده ایست که جز با استبداد رأی نمیتوان عقب ماندگی را در کوتاه ترین زمان جبران ساخت.  گاهی هم عروسکی خیمه شب بازیست اسیر دست اطرافیان پول پرست یا بیگانگان طماع.  اما بدترین نوع استبداد، استبداد نوع ایدئولوژیک است که بجای شهروند، ایدئولوژی در رأس امور است.  بدتر از بد، استبداد ایدئولوژیک از نوع دینی آن است که در این وجه اخیر کمترین امیدی به هیچ پیشرفتی نبوده نه مردم، نه آب و خاک، نه آینده و نه هیچ چیز دیگری در این نگرش ارزشی ندارد.  شاید تنها مورد استثناء که به حضور مردم نیاز باشد همانا مشارکت گاه به گاه آنان در انتخابات نمایشی است که به دیگران چنان القاء شود که ما نیز دموکراسی داریم.  یعنی همچنان ادامه روند فریب و دروغ.  انتهای این طیف به نوعی بینش آخرالزمانی ختم میشود که مستبد نه تنها در فکر ملتی که بر عهده دارد نیست بلکه برای تحقق آرمان های خویش که توهمی بیش نیست حاضر به هر شقاوتی نیز هست.  بینش مزبور بر این است که اگر دنیا ویران یا در معرض نابودی قرار گیرد منجی ظهور خواهد کرد. 

   معهذا پایبندی به بسیاری از همین اعتقادات نیز صادقانه نبوده و بیشتر جنبه نمایش دارد.  چگونه است که ارزش یک تکه پارچه بیش از جان آدمیزاد است؟  چگونه است که دادخواهی برای قتل بیگناهی به قتل فله ای بیگناهان دیگری منجر میشود؟ چگونه است که خانواده های مقتولین باتهام سوگواری برای عزیز از دست رفته تحت پیگرد و شکنجه قرار گرفته حتی راهی زندان میشوند؟  این در حالیست که در ویترین نظام مزبور نوشته است "کشتن یک نفر مثل کشتن تمام دنیاست!".  اما آنچه عملاً واقع میشود نزدیک به این مضمون است "باکی نیست اگر کشتن تمام دنیا برای رضایت یک نفر باشد".  آنجا که مجیز گویان درگاه استبداد خواهان جهاد و فیض شهادت اند، به محض آنکه تحقق آن میسر شود بهانه آورده  در حسرت اجازه میسوزند.  آیا امر واجب عینی نیازمند اجازه است؟ یا مگر امر خیر محتاج استخاره است؟  اینها و کوهی از موارد مشابه، نمایانگر میزان ریا و دوروئی در چنین نظاماتی است.  استدلال و منطق ابداً جایگاهی نداشته و آنچه حرف اول را میزند کماکان "حرف" است. 

   لذا جدای از فقدان صداقت و راستی در دنیای سیاسی جهان سومی ها، قدرت و ثروت است که تعیین کننده میباشد.  ایجاد عامدانه فقر در جامعه از یکسو و تحریک طمع در جامعه از سوی دیگر، ابزار کارآمدی در دست مستبد و نزدیکان اوست تا با اجیر کردن فرودستان به قیمتی نازل کنترل جامعه را در دست داشته باشند.  از هر زاویه که نگریسته شود، چنین نظامی برای بقا نیازمند تولید بحران است.  بحران در داخل و بحران در خارج.  شیمیائی کردن مدارس دخترانه تمام نشده، آتشسوزی کمپ های ترک اعتیاد آغاز میشود و این یکی تمام نشده حمله به هنر و هنرمندان و قتل سریالی آنان در دستور کار قرار میگیرد.  بی هنران بر صدر و هنرمندان در گوشه عزلت یا زندان!.  فقر و فساد غوغا کرده بازنشستگان از فرو غلطیدن به زیر خط فقر نالان اند.  آنها با مشاهده ترکش بمب و موشک و پهباد و امثال آن که دود شده به هوا میرود، آهی کشیده بعینه صندوق های بازنشستگی خود را میبینند که دود شده به هوا میرود.  معلمین و کارگران و سایرین نیز در کنار دود شدن حقوق های قانونی پرداخت نشده، چاه های گاز و نفت و سایر منابع را میبینند که ایضاً در خدمت هوی و هوس بیهوده در آتش سوخته نابودی آینده خود و فرزندان خود را میبینند.  خوشبین ها گناه را از سوء مدیریت میبینند حال آنکه آگاهان با کنار هم قرار دادن قطعات پازل سیاست کلی، در پس پرده، جدیت در مدیریت تخریب و نابودی سرزمین را میبینند.

خلاصه آنکه، صداقت و راستی را در نظامی ایدئولوژیک، بویژه از نوع دینی، نمیتوان انتظار داشت.  وجود استبداد و تبعات مفسده آمیزش نتیجه قهری چنین نظاماتی است.  این امر مخصوص امروز نیست چه اینکه هزار و چند صد سال پیش در حکومت امویان در شام نیز همین رویه رایج بوده و مردم ناراضی بودند.  گویا معاویه به مخالفین پیام میدهد که هیچ امری واقع نمیشود مگر خدا خواسته باشد.  پس ساکت شوید زیرا خداوند خواسته است که بر شما حاکم باشم!   امروز هم همین رویه شاید بصورت دیگری برقرار باشد.  آنگاه که پای تشبث به عالم غیب مطرح باشد، حاکم بلامنازع هرگونه دلش بخواهد گزاره های غیبی را تعبیر و تفسیر کرده یا حتی، اراده خودش را بنام خواسته خدا جا میزند. توقع هرگونه اصلاح در چنین سیستمی بیهوده است.  می پرسند چه باید کرد؟  باطل السحر همه این دغلکاری ها، در کنار سایر راه حل هائی که ممکنست وجود داشته باشد، یک چیز است: ایجاد حزب فراگیر ملی در داخل و شورای ملل متحد در سطح بین الملل (1402/5/30).  مدتهاست که ناکارآمدی سازمان ملل فعلی بر همگان عیان است.

  • مرتضی قریب