استاندارد روز
امروزه اگر شرکتی با استاندارد دهه 30 میلادی هواپیما تولید کند، نه تنها خریداری نخواهد داشت بلکه در آزمون های ایمنی نیز قطعاً مردود شده و طبعاً کسی خواهان مسافرت با آن نخواهد بود حتی اگر مجانی باشد. اما نکته عجیب اینجاست که همین هواپیما در دوران خودش اسم و رسمی داشت و مردم برای مسافرت با آن سر و دست می شکستند! هواپیماهای آن مقطع از زمان با اینکه فاقد بسیاری از تجهیزات ایمنی و ناوبری رایج امروزی بود ولی با اینحال پرواز های موفق داشته اند. پرسش اساسی اینجاست که چرا امروز مقبولیت آن دوره را ندارند؟
پاسخ در "استاندارد روز" است. این نکته شامل چیزهای دیگر و در واقع همه چیز میشود. با وجود تلفن های جدید آیا هنوز کسی از دستگاه های سنگین قدیمی با شماره گیر چرخان استفاده میکند؟ با اینکه هنوز قابل استفاده اند اما اگر کسی آنرا دارد بعنوان عتیقه نگاهداری میکند. تلویزیون با اینکه پدیده ای نسبتاً جدید است اما انواع کاتودیک و سیاه و سفید قدیمی نیز متشابهاً در زمره اشیاء آنتیک هستند. اتوموبیل و سایر وسایل مورد استفاده زندگی همگی از این قبیل هستند. امروز اگر کسی بخواهد از تهران به کربلا مسافرت کند، هرقدر هم به گذشته و گذشتگان وفادار باشد، از هواپیمای مدرن روز استفاده میکند. او همچنان میتواند مانند گذشتگان خود از کجاوه یا استر استفاده کرده هر چند فرسخ در کاروانسرائی اُتراق کرده تا بالاخره پس از چند هفته یا یک ماه به مقصد برسد. اما با تمام علاقه و وابستگی به گذشته، وقوع چنین امری نامحتمل است مگر برای سرگرمی یا مقصود خاصی باشد.
نکته بسیار عجیب و در عین حال جالب توجه اینجاست که در خصوص امور حسّی و دنیوی مایل به اتکا به آخرین دستآوردهای روز هستیم بطوریکه به آنچه چند مدل منقضی شده باشد هم ابقا نکرده چه رسد به آنچه مربوط به دنیای کهن باشد. اما با این وجود درباره امور ذهنی رویه عکس را اتخاذ میکنیم! گاهی ذهن در مقاطعی از زمان متوقف میشود. گاهی فرد در ایدئولوژی قرن نوزدهم درجا میزند وگاهی هم فرد در چند قرن پیش و حتی در چند هزار سال پیش منجمد میگردد. جالب اینکه اگر ایدئولوگ های همان مقاطع از خاک برخاسته وارد دنیای حال شوند احتمالاً بر باورمندان خُرده گرفته و با دیدن اوضاع جدید حتی در عقاید پیشین خود تجدید نظر کرده سعی در بیان چیزی متناسب با استاندارد روز کنند.
براستی چرا فرد نمیتواند مشابه برخوردی که با امور دنیوی دارد در امور ذهنی نیز منعطف بوده و خود را با اوضاع زمانه ای که در آن زیست میکند تطبیق دهد؟ این دوگانگی از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا بخاطر این است که امور دنیوی خس و خاشاک و بی اهمیت است اما امور ذهنی و معنوی مقدس و لایتغیر؟ یا اینکه ذهنیات دو دسته است. دسته ای از ذهنیات آثار مادّی ندارد و از اینرو تناقضی پیش نمیآید. دسته بزرگتری، ذهنیاتی است که در هر صورت با دنیای واقعی مرتبط و با گذشت زمان تناقضات بیشتری با آن پیدا میکند. شاید افرادی باشند که بدان اهمیتی ندهند اما در هر حال افراد زیادی بر اثر فشار اقتضائات زمانه بفکر افتاده و در صدد چاره جوئی بر میآیند. همراه با رشد جسمی، رشد ذهنی نیز لازم میآید چه در غیر اینصورت مثل این میماند که فرد بزرگسال بخواهد همچنان در گهواره کودکی خود بخوابد.
این مشکل را در بلند مدت، گذر زمان چاره میکند. منتها تسهیل آن با آموزش و بحث و گفتگو در محیط آزاد میسر است. در استبداد ایدئولوژیک، فشار و سرکوب در جهت ممانعت از روشنگری بوده و بلکه بر طبل بازگشت به عقب کوبیده میشود. معمولاً نسل های جدید خواستار هماهنگی با اقتضائات دنیای مدرن اند و زیر بار تحکمات نرفته و این بر تنش های موجود در جامعه می افزاید. افزایش جمعیت دستوری نیز نه تنها بهتر نخواهد کرد که بر میزان تنش خواهد افزود.
باری، در ذیل مطلب "صداقت در علم و سیاست"، دوستی نقدی کوتاه نوشت که جا دارد دیگران هم ببینند. میگوید این ها که گفتی همه غلط است اما نمی فرمایند که درست آن چیست و دستکم رهنمودی دهند. البته نقد، کار بجائی است و باعث برخورد عقاید و اعتلای افکار میشود. منتها استفاده از کلیشه هائی چون "سرسپردگی" و امثالهم در نفی افراد کار زیبائی نیست که بهتر است اگر حرف تازه ای دارید بزنید که بکار آید. معمولاً این افراد چیزی جز کلیشه برای گفتن ندارند که حتی نام مستعار هم که بکار میبرند خود را پشت نام دیگران پنهان میکنند. همین موضوع که افراد با نام مستعار در شبکه ها ظاهر میشوند خود گویای بیماری مزمن جامعه است. استمرار این رویه اتفاقاً تأییدی بر همان عدم صداقت مشروح در مطلب مذکور است که مورد اعتراض واقع شد. بگفته بایزد بسطامی: یا چنان نمای که هستی یا چنان باش که مینمائی.