صلاحیت اختیار علم
براستی چه کسی صلاحیت آنرا دارد که علم را در اختیار داشته باشد؟ این پرسش ممکنست قدری بی معنی نشان دهد اما واقعاً سوألی بود که در آخرین روز آبان 1396 در رادیو فرهنگ مطرح گردید و کارشناس مدعو برنامه بصورت زیر به آن پاسخ داد:
" از نظر اسلام، علم باید در اختیار آن کسی قرار گیرد که صلاحیت استفاده از آنرا داشته باشد ".
بدون آن که بخواهیم وارد صحت و سقم منبع خبر شویم، میخواهیم ببینیم که معنی عبارت فوق چیست و واقعاً با اتکا به شیوه نقد علمی که در مطالب پیشین مطرح کردیم چه برداشتی میتوانیم از آن داشته باشیم. اینکه علم باید در اختیار فرد با صلاحیت باشد یعنی چه؟ با توجه باینکه علم یعنی آگاه شدن و یا آگاهی دادن، ببینیم چگونه باید آگاهی را محدود به اشخاص خاصی کرد. بیائیم مطلب را ضمن بیان مثالی واکاوی کنیم.
فرض کنید یک روستائی عادی ضمن عبور از بیابان یک سنگ حاوی فسیل را کشف میکند. او متحیر است که این نقش و نگار ماهی در سنگ چه معنی دارد. با خود می اندیشد که آیا آنرا تحویل کدخدا دهد یا به پیشنماز ده بسپارد و یا به زمین شناسی که اخیراً سر و کله اش در حوالی ده پیدا شده داده و از او چیستی آنرا طلب کند. صاحب صلاحیت در اینجا کیست؟ جدای از همه اینها، آیا فرد روستائی خود نمیتواند صاحب این آگاهی باشد؟ فرض کنیم وی خودش بطور غریزی به این آگاهی رسید که این فسیل چگونه تشکیل شده است. آیا او صاحب این صلاحیت هست که این علم نزد وی بماند یا نه و باید بطریقی این آگاهی را از مخیله خویش تخلیه کرده و در اختیار فرد با صلاحیتی که دولت به او معرفی میکند قرار دهد. در صورت اخیر باید به نوعی با شستن مغز خویش مطمئن شود که هیچ آثاری از این علم ممنوعه در ذهن خود برجای نگذاشته باشد. مروری بر تاریخ علم نشان میدهد که چه بسیار افرادی عادی بوده اند که بدون طی مدارج آکادمیک، صرفاً با تکیه بر کنجکاوی، دانشمندانی متبحر گردیده اند. ملاحظه میکنید که با واکاوی هرچه بیشتر این ادعا، به بی معنی بودن هرچه بیشتر آن میرسیم. اغلب بیاناتی این چنینی که در چند دهه اخیر در رسانه های رسمی این کشور به وفور مشاهده شده ناشی از ذهنیتی است که با علم به مثابه روشنگری و آگاهی بخشی سر جنگ دارد و به انحاء مختلف میکوشد علم استاندارد غربی را شیطانی و در عوض علومی را تحت نام "اسلامی" علم الهی جلوه دهد. حتی به اینهم بسنده نکرده و آن مقدار از علم و فن آوری را که اکنون مورد استفاده جامعه است مدعیست که همه در اصل زائیده علوم اسلامی است و غرب از ما به عاریت گرفته و در لفافی زیبا دوباره بخورد خودمان میدهد. پوچی این ادعا وقتی آشکار میشود که توجه کنیم که طلوع بشریت روی زمین دستکم به میلیونها سال پیش باز میگردد ولی آیا فکر و اندیشه فقط از 1400 سال پیش آغاز شده! بعلاوه، همانطور که در مطالب گذشته گفته شد، تقسیم بندی علم به شرقی و غربی یا اسلامی و غیر اسلامی چیزیست من-در-آوردی و مشابه تفکر خودی و غیر خودی است. بی جهت نیست که در اوائل قرن بیستم، با ورود مدرنیته به ایران با مظاهر آن از قبیل آب لوله کشی و برق و رادیو و امثال آن از سوی یک تفکر خاص مرتباً مخالفت میشده است. گاهی هم که بهانه ها ته میکشید ادعا کرده اند که با علم مخالف نیستیم بلکه با افتادن آن در دست دنیاپرستان و سوء استفاده از آن مخالفیم! و لذا اینکه علم باید در اختیار صاحبان صلاحیت قرار گیرد را اینگونه توجیه کرده و میکنند. اما این صاحبان صلاحیت چه کسانی هستند؟ مثلاً میدانیم که آلفرد نوبل دینامیت را در اصل برای کاهش مشقت کارگران راهسازی و کارگران معدن اختراع کرد. اما دیری نگذشت که ارتش ها آنرا در جنگ بکار گرفتند. آیا این نوبل بود که آنرا در اختیار جنگ قرار داد؟ یا هر وسیله ای نهایتاً کابردهای متنوع خود را پیدا میکند و بر مخترع ایرادی نیست. تازه بر فرض هم که ایراد باشد، اگر ما موعظه میکنیم که اختراع او نمیبایست در جنگ استفاده میشد، چرا ما خودمان استفاده میکنیم؟ لابد جواب آنها اینست که ما استثناء هستیم. اینجا همان نقطه ای است که همه قواعد زیر و رو میشود. اینجاست که همه چیز بعنوان ابزار برای توجیه خود و رفتار خود استفاده میشود. در غیاب یک محیط آزاد و سالم برای بحث علمی (منطقی)، هر ادعائی بخودی خود موجه مینماید. فقط کافیست پشتیبانانی برای عرضه محصولات فکری خود در رسانه های رسمی داشته باشید. دیگر کار تمام است و با استمرار این محصولات فکری و مونوپول کردن بازار، امیدوار باشید که روزبروز خریداران مشتاق تری داشته باشید. شنا کردن در جهت جریان آب، هم ساده است و هم بی خطر و هم حاوی فواید بسیار.
تفکری که در این دوره تبلیغ میگردد، تفکر خودی و غیر خودی است و به تبع آن همه چیز، حتی علم، به خودی و غیر خودی طبقه بندی شده. این در حالیست که تفکر منطقی (علمی) آزادی اندیشه را ملاک قرار داده و از هر رنگی دوری میکند. دیر زمانیست که اندیشه مرکزیت زمین در قلب کائنات بر باد رفت و چیزی از آن جز در تاریخ تفکر بشر باقی نماند. زمین در مرکز عالم نیست! در این اواخر، در قرن بیستم، مرکزیت دیگری برباد رفت و آن جایگاه انسان در قطب عالم موجودات بود. تجسسات محققین نشان داد که تفاوت های ژنتیک ما با سایر جانوران بطور ناباورانه ای اندک است. بویژه اینکه با نزدیکترین خویشاوندان خود (با عرض پوزش: میمون ها و شامپانزه ها) فقط 10% تفاوت داریم! این واقعیت ممکنست به مذاق خیلی خوش نیاید و چه بسا برای محققینی هم که آنرا کشف کرده اند نیز ناخوش آمده باشد. تفاوت کارکرد علم با برساخته های ذهنی اشخاص در همینست که نتیجه تحقیق از پیش معلوم نیست و طبق فرمان کسی ساخته نمیشود. نتیجه آن گاهی خوشآیند و گاهی هم ناخوشآیند مینماید. رویکرد علمی معطوف به حقیقت شیئ و موضوع بوده و برکنار از احساسات شخصی است. هرچند نگاه شخصی و مشاهده دنیا از دریچه تخیلات و احساسات جایگاه خود را داشته و به هنر و ادبیات مربوط میگردد. نتایج این نوع نگاه لزوماً به حقیقت اشیاء کاری نداشته و قرار نیست بدیلی برای علم و حقایق علمی باشد. محصور کردن هریک از این دو مقوله در جایگاه اصلی خود و پرهیز از خلط آنها خود یک هنر است و جوامعی که آنرا دریافته اند هنر زندگانی را نیز بخوبی دریافته اند.