فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صلح» ثبت شده است

۳۰
آبان

دکترین هسته ای

    حدود 20 سال است که در داخل و خارج مرتباً تکرار و تکرار میشود که برنامه هسته ای نظام صلح آمیز است.  اول از همه اینکه چیزی اگر واقعاً صلح آمیز باشد چه نیاز به اینهمه هیاهو دارد.  مثل اینست که سازمان ملل مرتب در بوق و کرنا کند که مثلاً غذائی که به گرسنگان آفریقا میرساند عملی صلح آمیز است!  کسی که از عمل خود شک نداشته باشد چه نیاز دارد که مرتب قسم و آیه بیاورد که کار من درست است!  معمولاً دروغگویان مرتکب این اعمال میشوند.

   دوم و مهمتر اینکه این "برنامه صلح آمیز"، مثل سایر برنامه ها، هدفی پیش رو دارد که باید انجام شود.  خوب، چرا انجام نمیدهند؟ آیا برای انجام یک برنامه صلح آمیز چند دهه کافی نیست؟  گفته شده تولید سوخت با غنای بالا برای مصرف در نیروگاه است.  اگر منظور نیروگاه بوشهر باشد که نیازی به سوخت غنای بالا ندارد و تازه اگر نیاز باشد هم هیچ اقدامی صورت نگرفته.  اگر منظور ساخت نیروگاه متکی به صنعت داخلی است که برای برپائی آن نیز هیچ اقدامی در این چند دهه صورت نگرفته و اگر هم صورت بگیرد غنای اقتصادی سوخت همچنان غنای پائین است زیرا باید برق تولیدی بصرفه باشد.  در هر حالت، نخستین گام این میبود که دستکم یک بسته سوخت قابل استفاده برای نیروگاه ساخته میشد تا شاید شک و تردید دیگران مرتفع شود.  متخصصین میدانند که ساخت بسته های سوخت مورد نیاز نیروگاه های اتمی خود نیازمند تشکیلات وسیع صنعتی جدی است و با های و هوی فاصله بسیار دارد.  ساخت یک نیروگاه نوعی مشابه بوشهر و حتی از آنهم بهتر، حدود چهار یا پنج سال بدرازا می انجامد.  هر زمانی بیش از این مدت، در تناقض با اقتصادی بودن نیروگاه است و اگر چند دهه بطول انجامد حاکی از هدف دیگری جز تولید برق بوده مشکوک به اهداف دیگری میباشد.  برفرض هم که بالاخره با کمک خارجی یک نیروگاه 1000 مگاواتی از دل این "برنامه" بیرون آید، برق خروجی آن، گرانتر از طلا میشود!  چه هزینه های مستقیم و غیر مستقیم تولید برق با این برنامه که بر کشور تحمیل شده، از تصور خارج است.  ضمن اینکه وجود یک یا دو نیروگاه اتمی نقش چندانی در مصرف کل کشور نداشته گشایشی در معضل بی برقی نخواهد داشت.

   بنابراین، با توجه به صحبت هائی که از مشاوران نظام شنیده میشود، شاید برنامه اصلی همانا ساخت بمب باشد؟  پرسش اینجاست که اگر چنین است پس چرا انجام نمیشود؟  آیا زمانی بالغ بر بیست سال کافی نبوده؟  مردم تا کی باید همچنان هزینه های سرسام آور آش نخورده و دهان سوخته را بدهند؟  آیا عاقبتِ کار، مصداق آن ضرب المثل معروف نخواهد بود که "هم پیاز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد"؟  قبلاً طی چند مطلب دنباله دار (1402/5/8) تاریخچه مختصر صنعت اتمی و حکایت پروژه منهتن ذکر شد.  ساخت اولین بمب اتمی از هیچ آغاز شد و فقط طی 3 سال از 1943 لغایت 1945 آمریکا موفق به ساخت آن شد.  این در حالی بود که از سطح تقریباً صفر آغاز و دانش تجربی و علمی آن طی این مدت ایجاد شده منجر به چنین دستآوردی آنهم با صرف کلاً فقط  3 میلیارد دلار گردید.  امروز نه تنها تمام آن اطلاعات  فراهم است بلکه امکانات وسیع محاسباتی و سایر اجزاء دیگر در دسترس بوده و درنگ بی اندازه، سوأل برانگیز شده است.  لذا منطقاً میپرسند پس چرا "برنامه" را به ثمر نمیرسانید؟  اینهمه تردید و تغییر خط برای چیست؟  تحریم و هزینه های کمر شکن که مرتباً در افزایش و بر مردم سرشکن میشود تا کی باید ادامه یابد؟  مگر هر برنامه ای نباید پایانی داشته باشد؟

   اما اکنون صحبت از "تغییر دکترین هسته ای" در میان است.  این به چه معناست؟  سالها گفتگوی زیاد و پر تنش و دامنه دار با طرف های درگیر، همه و همه در اثبات صلح آمیز بودن برنامه هسته ای نظام بوده که به نتایجی هم دست یافت.  اکنون که صحبت از تغییر دکترین هسته ای است آیا به معنای اینست که این برنامه دیگر قرار نیست صلح آمیز باشد؟  مگر اینهمه هزینه و تحمیل تحریم ها بر توده مردم برای اثبات صلح آمیز بودن نبوده که حالا عکس آن در برنامه قرار گرفته؟  آیا این به معنای تأیید همان حرفهائی نیست که تاکنون ادعای کذب میخواندیم؟  این یک بام و دو هوا تا کی مقرر است استمرار داشته باشد؟  آیا این تغییر دکترین، دادن چراغ سبز رندان به رقیب حاضر به یراق نیست که آنرا بهانه کرده از ترس سفت کردن آخرین پیچ و مهره های بمب، حمله پیشگیرانه را آغاز و برنامه "صلح آمیز" را یکسره بر باد دهد؟!

نتیجه آنکه، موضوع ترس آنطور که برخی القا میکنند ناصحین ترسیده اند نیست بلکه حرف اساسی اینست که کار بالاخره در یکجا باید تمام شود.  حالت تعلیق و آویزان جز هدر دادن آخرین ته مانده سرمایه های ملی ثمری ندارد. وقت آن است ریاکاری معمول کنار گذاشته شود وآنچه در برنامه هست، ولو بدون رضایت ملت، یکسره انجام و تکلیف روشن شود. 

  • مرتضی قریب
۱۵
خرداد

بزرگترین اختراع بشر

    بزرگترین اختراع بشر چیست؟   چند چیز را بما یاد داده اند و گفته اند بزرگترین اختراع بشر خط بوده، برخی گفته اند چاپ بوده، برخی هم از اختراعات دیگری مانند ماشین بخار، لامپ الکتریک، رایانه و امثال آن نام برده اند.  ضمن اینکه همه اینها اختراعات بزرگی است و نقاط عطفی در پیشرفت بشر بوده اما میخواهیم اختراع دیگری را نام بریم که تصور میشود با فاصله زیادی بر صدر همه اینها که گفتیم قرار دارد : صُلح.

    عجیب است که کسی باور نمیکند که صلح مهمترین دستآورد بشر است خواه آنرا اختراع خواه اکتشاف بنامیم.  مشاهده رفتار سایر حیوانات حاکی از این واقعیت است که جنگ و ستیز در میان حیوانات، هرچند کمتر به خونریزی منجر میشود، امریست طبیعی.  حیوانات گوشتخوار برای زنده ماندن طبعاً مجبورند به گوشتخواری که تنها رژیم غذائی آنان است متکی باشند.  اما بین حیوانات گیاه خوار نیز جنگ رایج است چه برای حفظ قلمرو و چه برای تولید مثل و امثال آن باشد.  حتی کبوتر که سنتاً نماد صلح انتخاب شده از این قاعده مستثنا نیست.  وقتی دانه بقدر کافی برای گروهی از آنها ریخته شده، قلدر ترینشان مانع نشستن و دانه برچیدن سایرین میشود.

     پس تعجبی ندارد که حیات انسانی که ادامه حیات جانوری است از این قاعده کلی مستثنا نباشد.  با این تفاوت که جنگ های آدمی با کمک عقل و با طرح نقشه هم صورت گرفته و میگیرد.  حال انکه جنگ در میان حیوانات فقط بطور غریزی صورت میگیرد.  در گذشته های بسیار دور که جنگ امری رایج و دائمی بوده، همان قوه ای که برای جنگ طرح و نقشه میریخته کم کم پی میبرد که صلح با همسایگان منافع بیشتری در بر دارد.  از آنجا که برای انسان جنگ و ستیز مُد غالب در زندگی طبیعی، و طبعاً جانوری، بوده بنابراین ابداع تفکر "صلح" را میتوان از جمله اختراعات بشر تلقی کرد.  با اینکه جنگ بکلی حذف نشد اما بیشترین دستآورد های فکری انسان در دوره های صلح اتفاق افتاده و او را از سایر جانوران ممتاز کرده است.

    از اینجا به بعد است که حیات جانوری بشر، شکلی انسانی بخود میگیرد چرا که توانسته است پدیده جدیدی بنام صلح را پذیرا شود.  ممکن است گفته شود که صلح چیز جدید و اضافه ای نبوده چه اینکه نبود جنگ خود بمعنای صلح است!  این شبیه ایرادی است که بگوئیم خیر موجودیت مستقلی ندارد چرا که فقدان شرّ است.  همانطور که خیر وجود مستقل دارد، صلح نیز موجودیت مستقل داشته و لازمه آن داشتن نیت خیر برای همدلی و همکاریست.  شعرا و حکمای ما در این باب بسیار گفته اند از جمله سعدی:

واماندگی اندر پس دیوار طبیعت            حیف است و دریغ است در صلح ببستیم

و یا حافظ:

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است     ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

با وجود این مواعظ، اگر افرادی از هموطنان این دو شاعر همچنان در پی جنگ بعنوان یک فضیلت باشند جای بسی تعجب دارد.  بویژه اگر مقصود از جنگ تا رفع فتنه روی کره زمین باشد.  تعجب آورتر اگر تا رفع فتنه در منظومه شمسی باشد و بازهم عجیبتر از آن در کهکشان راه شیری باشد.  اگر تصور میکنید بزرگنمائی شده بدانید که شعار واقعی از اینها هم بسی فراتر است و جنگ تا رفع فتنه در عالم است!   تصورش را بکنید که عده ای میخواهند جنگی راه بیاندازند به گستردگی جهانی با میلیاردها کهکشان، هریک حاوی صدها میلیارد ستاره به پهناوری میلیاردها سال نوری.  و جالبست نه حاضرند پای میز مذاکره روند و نه طرفدار سازش و صلح اند الّا که جنگ را در کل کیهان با موفقیت به پایان رسانده و عقاید خود را در کل عالم حاکم سازند.

    چنین افکاری قطعاً سرچشمه در حماقت دارد.  حماقت معدودی که شوربختانه سررشته امور را همانها در دست دارند.  با اینکه در فیزیک و در دنیای واقع، پدیده ای نداریم که نامتناهی باشد اما با مشاهده چنین تفکراتی چاره ای نیست جز اذعان به وجود بینهایت.  یعنی حماقت میتواند به بزرگی بینهایت باشد.  ممکنست ایراد گرفته شود که مفهوم بینهایت مخصوص ریاضی است و شاید بهتر باشد برای فرار از این مخمصه، بگوئیم این افراد عقل ندارند و بعبارتی از دید ریاضی برای آنها عقل = 0  باشد و لذا معکوس آن که حماقت تفسیر میشود بسمت بینهایت میل میکند.  شاید راه حل خوبی برای پرهیز از بینهایت باشد.  اما اشکال کار اینست که این افراد بالاخره باید داری اندکی عقل باشند چه برای تمشیت امور زندگی به حداقلی از آن نیاز است.  لذا این تفسیر درست در نمیآید و چاره ای نیست جز اینکه همچنان حماقت اینان را بینهایت فرض کنیم.  تعارضی هم با فیزیک شاید نباشد زیرا حماقت مادّه نبوده بلکه از جمله حالات و صفات است.

    اگر این شدت در حماقت محدود به حوزه نظر میشد باز مشکل بزرگی نمیبود حال آنکه این حماقت ممکنست به سایر عرصه های زندگی عملی تسری پیدا کرده باشد.  هرچه باشد، حماقت مرضیست مُسری و در محیط مناسب بسرعت شیوع می یابد. آیا نباید نگران افتادن امور اجرائی کشور در دست صاحبان این تفکر بود؟  آیا عجیب نیست که ویرانی ها یکی پس از دیگری در همه زمینه ها گسترش یافته است؟  سابقاً اشاره شد که موتور محرک هر حرکتی در هر زمینه ای ناشی از دیدگاه کوشندگان آن حرکت است.  

    در فلسفه ترکیبی هربرت اسپنسر، بخشی موقوف مسائل مدنیت است که دیدگاه ها را از منظر دیگری مورد توجه قرار داده است.  قسمتی از آنرا از "سیر حکمت در اروپا"ی ذکاء الملک فروغی عیناً نقل میکنیم: " هیئت های اجتماع بشری که پا به مرحله مدنیت گذاشته اند را به دو قسم میتوان تقسیم کرد.  «جنگجو» و «پیشه ور».  مدنیت جنگجو بر مدنیت پیشه ور در زمان تقدم دارد ولی به مرور به پیشه ور بدل میشود.  اجتماع جنگجو برای حفظ و دفاع هیئت است در مقابل دشمن و بیگانه و یا برای این است که وسایل معاش و زندگانی را از جماعات دیگر بربایند.  افراد یکسره تابع قدرت جماعتند و اصالت نداشته بلکه آلتند و باید اطاعت کنند.  آنها برای خدائی که میپرستند صفت جنگجو تصور میکنند.  اختیار مطلق با مردان که اهل رزمند است و چون در جنگ ها زیاد کشته میشوند برای جبران اتلاف نفوس مردها زنان متعدد میگیرند.  زنها در برابر مردان و مردان در مقابل دولت حکم بنده و غلام دارند.  پیش از اینها، اکثر دولتها جنگجو بوده و هنوز بسیاری هستند که بیشتر علتش اینست که جنگ قدرت مرکز را افزون میکند و خواسته ها و منافع مردم را تابع اغراض دولت میسازد.  لذا تاریخ سراسر جز حکایت کشتار و جنگ چیزی نیست و تا وقتیکه جنگ موقوف نشده تمدن جز یک رشته مصائب و بلایا چیزی نیست.  زندگی آسوده و مدنیت عالی وقتی صورت میگیرد که جنگ متروک و منسوخ شود و این موقوف است بر اینکه هیئت اجتماع بشری از حالت جنگجوئی بحالت پیشه وری درآید که حیثیت و اعتبار و آبرومندی به اشتغال به پیشه ها و کارهای مسالمت آمیز باشد.  میهن پرستی را دوستی کشور خود بدانند و نه دشمنی کشورهای دیگر.  مردها مزیت تام نخواهند داشت زنها هم حق حیات پیدا خواهند کرد.  ادیان خرافی بعقاید معقول مبدل میشود که متوجه بهبود زندگانی و منش آدمیت باشند..."

    او در ادامه افزوده که: " انسان وقتی به پایه بلند زندگانی میرسد که هر فردی در کار خود مختار باشد و اجبار و حدود فقط تا درجه ای باشد که برای حفظ نظم و امنیت لازم است.  افراد برای هیئت اجتماع نیستند بلکه اجتماع برای حسن جریان احوال فرد است.  زندگانی برای کار نیست بلکه کار برای زندگانی است..".   علاقمندان میتوانند شرح کامل را که اتفاقاً توگوئی برای وضع حاضر ما نگاشته از مراجع دنبال کنند.   کوتاه سخن آنکه امروزه که حدود 200 سال از زمان اسپنسر میگذرد، جامعه جهانی بنوعی اذعان دارد که صلح و دوستی منافع بیشتری دارد و بر جامعه پیشه وری که شاید همان سرمایه داری امروزی باشد مهر تایید میزند.  سازمان ملل نیز از نتایج چنین تفکریست که متاسفانه آنگونه که باید و شاید کارآئی ندارد مگر بجای دولت ها نماینده و سخنگوی ملت ها باشد.

    همانطور که پیشتر گفته شد ما نیز همچون ملل دیگر اسیر عادت ها هستیم و به رستگاری نخواهیم رسید مگر بندها را پاره کرده و عادات زشت و غیرسازنده را فروگذاریم.  لازمه آن آموزش است که هنگامی مؤثر خواهد شد که فراگیر و در سطح ملی باشد و این ممکن نیست مگر اداره امور در دست ملت باشد و نه آن هیئت مدیره جنگجو که برای جنگ های پیش رو به سرباز نیاز داشته کارخانه تولید مثل براه انداخته است.  

خلاصه آنکه، بهترین تنیجه گیری شاید مجدد در کلام حافظ باشد که گفت "ای نور دیده، صلح به از جنگ و داوری".  جالب است که داوری همان است که شوربختانه امروز دچار آنیم یعنی تعدادی کشورهای دیگر که در مورد ما باید داوری کنند که خود البته از تبعات جنگ است.

  • مرتضی قریب