فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمل درست» ثبت شده است

۱۸
آذر

 

احتمال و زندگی

    از نتایج دو بحث قبلی راجع به توزیع نرمال، بلافاصله نتایج آنرا روز گذشته بچشم دیدیم.  دیدیم هر تحمیلی که توسط حاکمیت جبار بر حالت نرمال اعمال شده باشد، چنانچه پشتیبانی توده مردم را نداشته باشد، دیر یا زود فرو میریزد.  دیر یا زود آن بستگی به این دارد که حاکمیت تا کجا میتواند سرمایه های ملی را خرج انرژی لازم کند و البته، نیروهای مردمی تا چه اندازه مصمم و پیگیر باشند.  حکایت، همچنان همان حکایت برپا نگاهداشتن غیر طبیعی هرمی وارونه است که سیستم استبداد میبایست مرتباً با دادن انواع انگیزه های مالی و رانت به متصدیان کنترل این هرم شوم، از فرو افتادن آن جلوگیری کند.  به محض آنکه دستها برداشته شود و در این مورد اخیر، دستهای بیگانه از رساندن کمک باز ماند، هرم کذائی خود بخود فرو میافتد.  اکنون که یک شرّ از فدراسیون شرّ خارج شده، آیا سایرین درس خواهند گرفت یا نه؟  میگویند مستبد تا آخرین لحظه محو تملقات شیرین اطرافیان بوده از درک دنیای واقعی محروم است.  اکنون بعد از ناکامی در حفظ مستبد، افکار عمومی میپرسد تکلیف ادعاهائی که برای حفظ حرم بوده چه میشود؟  حرم برخلاف ادعاها بر جای خود دست نخورده باقی مانده اما تکلیف جانهای تلف شده از هر دوسو و میلیاردها دلار مخارج تلف شده و همین مقدار مطالبات سوخته چه میشود؟  اینها همه به کنار، سیاست هائی که تا به امروز همه غلط بوده چه میشود؟!

   بنابراین بعد از آشنائی با توزیع نرمال ببینیم این اصول علمی درباره آنچه در اطراف میگذرد چه دارد بگوید.  چگونه است که به هر سو که مینگرید راه حل های اشتباه را میبینید!  یعنی اغلب امور مهم و حیاتی درست برخلاف نورم و آنچه عقل متعارف نظر دارد انجام شده و میشود.  منظور فقط تصمیمات سیاسی نیست که یک به یک اشتباهات آن علنی شده و صدای دست اندرکاران را نیز درآورده است.  به این حوزه ها که نگاه شود اقدامات را همه عموماً در جهت خلاف میبینید.  توگوئی دستی در کار بوده که هر خیری را به شرّ مبدل سازد.  حوزه هائی مثل: سد سازی، آب و آبخوان داری، کشاورزی، چاه های گاز و نفت مخروبه، قراردادهای مهم مثل کرسنت، سهم کشور در دریای خزر، محیط زیست و هورالعظیم، فرسایش خاک و فرونشست زمین، دخالت در کشورهای همسایه، مدافعان حرم، تحت الحمایه شدن، FATF، چای دبش و فساد بیّن، پروژه بی سرانجام هسته ای، جمعیت، حجاب و صدها و صدها مسأله دیگر.  البته اگر جهت خیر را برای بیگانه در نظر گیریم شاید کارها همه بجا و درست است!  شاید از ابتدا بنا بر این بوده که خیر نه برای اهالی بلکه برای بیگانه باشد؟

    در یکی از مطالب پیشین اجمالاً به همین موضوع ضمن مثالی پرداخته شد.  گفتیم اگر دانشجوئی در پاسخ به 20 سوال تستی چهار جوابی امتحان آخر ترم خود همه را غلط جواب داده باشد واکنش شما چیست؟  بعید است بگوئید درسش را نخوانده و صفر شده است.  زیرا هرقدر هم نابلد باشد این را میداند که با پاسخ شانسی به سوألات بالاخره چند تائی درست از آب در آمده و از رسوائی "صفر" مطلق جلوگیری میکند.  احتمال اینکه شانسی همه را غلط پاسخ داده باشد واضحاً برابر عدد 0.7520 است که حدوداً برابر 0.0032 میباشد.  چون این احتمال خیلی کوچک است، شخص را به تأمل وامیدارد که شاید او پاسخ های درست را میدانسته و عامدانه پاسخ غلط را انتخاب کرده است.  احتمال اینکه همه را شانسی درست جواب داده نمره 20 بگیرد از اینهم کمتر است و بهمین دلیل او که 20 میگیرد قطعاً شاگرد زرنگی است که پاسخ ها را میداند و شانسی کار نمیکند.  اکنون به پرسش اصلی میپردازیم که در میان مثلاً 100 پروژه و یا کار مهم که نظام اقدام کرده است چه احتمالی هست که هر 100 تا را تصادفاً اشتباه رفته باشد.  اینبار اگر تصمیم گیری را مانند شیر یا خط فرض کنیم، احتمال مزبور چیزی نزدیک صفر است یعنی با قطعیت میتوان گفت که نظام عامدانه راه حل های غلط را انتخاب کرده است.  اما اگر منصفانه تصور کنیم که شاید تعدادی، مثلاً 10 تا، را هم تصادفی درست کار کرده باشد احتمال جدید 10-17 شده که کماکان نزدیک صفر است!  محاسبه آن با تابع دوجمله ای (برنولی) میسر است و نتایج در پیوست آمده است.

خلاصه آنکه، هرکار کنیم و هر سو رویم متأسفانه ریاضیات چاره ای نمیگذارد جز این نتیجه گیری که نظام خودش، یا دستی غیبی، عامدانه و دانسته امور را در جهت مخالف منافع ملی بکار برده و میبرد!  چون راهکار در پیوست آمده است، خواننده شکاک خود میتواند پارامترهای خود را اِعمال کرده نتیجه خود را اعلام کند.  کافیست برگه ای برداشته و لیست اقدامات مهم اثرگذار، مالی، جانی یا سیاسی را نوشته حاصل منفی یا مثبت را جلویش درج و خود راساً حساب کند.  تعداد آنها ممکن است 100 یا بیشتر یا کمتر باشد.  احتمال را هم او مخیر است آنچه درست میداند منظور کند.  شاید با توجه به تعدد مسیرها بجای 0.5 عدد بزرگتری منظور دارد.  تابع نرمال که برای محاسبه اعداد بزرگ مناسبتر است در پیوست است.

 

 

  • مرتضی قریب
۱۳
مهر

احتمال آن چقدر است؟

     گاهی اوقات برای فهم پدیده ها لازمست دست به یک محاسبه ساده زده و احتمال وقوع آنها را پیش بینی کرد.  اگر توصیفات کیفی با محاسبه کمّی همراه گردد تصویر واقعی تری از امور را بدست خواهد داد.  مطالب و نتیجه گیری که در پی خواهد آمد جنبه عام داشته و در موارد مشابه کاربرد دارد.  موارد زیر را در نظر میگیریم:

     اگر در هر زمان و هرکجای دنیا، دخترکی را بخاطر موی سر، به عمد یا به سهو، بکُشند و در عوض رفع و رجوع و بیان یک عذرخواهی ساده صدها نفر دیگر را کشته و هزاران نفر را مضروب یا محبوس کنند درباره آن چه قضاوتی میتوان کرد؟  اگر در هر زمان و هرکجای دنیا یک نهاد دولتی به دخترکی تجاوز کرده باشد و در عوض دستگیری و پاسخگو کردن مجرم صدها تن دیگر را به گلوله ببندند تا ثابت کنند چنین نبوده، درباره این چه قضاوتی میتوان کرد؟  مردم دنیا چه قضاوتی خواهند کرد وقتی حکومتی یک هواپیمای مسافری را به عمد یا حتی به سهو سرنگون کرده باشد و برای تبرئه خود مرتب دروغ گفته انکار نماید؛ در اینصورت مسئولیت خون جان باختگان با چه کسی خواهد بود؟  پای خودشان است؟!  اینها و با وجود صدها موارد مشابه چه نتیجه ای میتوان گرفت؟  آیا همه میتواند سهوی و خود بخودی بوده باشد؟  یا شاید عمدی در کار باشد؟  

     برای پاسخ ناچار از ذکر مثالی ساده هستیم.  فرض کنید در یک امتحان، یکصد سوأل چهار گزینه ای ارائه کرده باشیم.  اگر کسی همه را بدرستی پاسخ داده باشد و تقلبی در کار نباشد قطعاً به او آفرین خواهیم گفت چه معلوم است که درس خود را خوب خوانده است.  اما اگر کسی همه یکصد سوأل را جواب نادرست داده باشد چه؟  آیا شک برانگیز نیست؟  او هرچقدر هم تصادفی عمل کرده باشد این نمیتواند قانع کننده باشد و بالاخره برخی پاسخها را باید درست جواب داده باشد.  اینجا همان نقطه نتیجه گیری است.  نظر ما اینست که این فرد باحتمال قریب به یقین جوابهای درست را میدانسته و عامدانه پاسخ های غلط را انتخاب کرده است.  آیا نتیجه ای غیر از این ممکنست؟

    ممکنست بگوئید او شانسی جواب داده و به همین نتیجه رسیده.  البته احتمال آن صفر نیست ولی بسیار بسیار کم است.  میدانیم برای هر سوأل، احتمال پاسخ غلط 3 از 4 است که البته کم نیست.  اما احتمال اینکه همه 100 پاسخ با هم غلط از آب درآید عدد 3.2E-13 میباشد.  کسانی که لجوجانه نمیخواهند باور کنند این عدد چقدر کوچک است بخود زحمت داده 41 سکه را با هم روی زمین بریزند.  آنچه ظاهر میشود مخلوطی از شیر و خط است اما احتمال اینکه همه شیر باشد یا همه خط عددی بسیار کوچک حدود همین عدد است.  بد نیست یکبار هم دست به تجربه علمی زده و نتیجه را، هر چند بار دوست داشته باشید، به رأی العین ببینید.

    با بازگشت به سوأل اصلی که آیا صدها ارتکاب جنایتکارانه میتواند سهوی باشد و عمدی در کار نبوده باشد، باید گفت احتمال آن از آنچه در مثال بالا بدست آمد باز هم کوچکتر است.  زیرا با وجود قوانین پذیرفته شده امروزی، اتخاذ عملِ درست بسیار روشن است و لذا احتمال دست یازیدن سهوی به عملِ نادرست حتی بسیار کوچکتر از 3/4 مثال بالاست.  پس اینکه طی سالیان سال صدها و بلکه هزاران عمل ارتکابی یک نظام همگی در جهت خلاف قاعده بوده باشد، تنها چیزی که میتوان گفت عمدی بودن و برنامه ریزی بودن همه آنهاست. آیا این، کارهای اهریمن را به ذهن تداعی نمیکند؟   طبق تعریف، اعمال او همه نادرستی و همه دروغ است.

    بی جهت نیست که پس از سالها تکرار مکررات و ارائه دروغ های پی در پی، قانع ساختن چنین مردمی بیش از پیش سخت و سخت تر شده است.  بویژه که توجیه آن نزد نخبگان و طبقه دانشجویان و دانش آموزان بیش از همه مشکلتر است.  در چنین مواقعی تنها راه اینگونه نظام ها برای قانع ساختن مردم باینکه سیستم پاک است و از هر اتهامی مبراست، دست بردن به خشونت عریان است.  در نظامی آلوده به فساد، چه بسا خودِ فساد، تنها منطقی که در عوض عذر خواهی کار میکند بیان مکرر سه کلید واژه آمریکا، اسرائیل، و دشمن و گذاشتن همه تقصیرات برعهده این 3 واژه است.  

خلاصه آنکه، نظام های ناکارآمد برای نمایش کارآمدی کاذب خود معمولاً حمله به افراد ضعیف را نشانه میگیرند تا بلکه اقتدار خود را به رخ کشند.  گاهی هم افراد ضعیف درس خوبی به آنها میدهند.  مثلاً داستان محمود غزنوی برای تصرف حکومت ری و اصفهان که در دست بانوئی بوده بجای خود شنیدنی است که صلابت نامه بانو، محمود را منصرف کرده از حمله خودداری میکند.  اما این درایت نزد همه نیست.  نظامی که به شهروندان خودش بچشم دشمن نگاه کرده و بروی مردم عادی آتش میگشاید، سایر خلاف هایش نیز همه به عمد است و مشروعیتی در چشم مردم ندارد.  بعنوان یک شاخص کلی، هر زمان و هرجا هر کس، حقیقی یا حقوقی، خود را در یک هاله قدسی پنهان ساخته و بضرب زر و زور برای خودش تبلیغ کند بطور حتم و یقین نهادی برخاسته از دروغ است، چه او که اصالتی داشته باشد هرگز نه از خود تعریف میکند و نه معنویت خود را تبلیغ مینماید.  

  • مرتضی قریب
۲۶
بهمن

آسیب شناسی فکر

  مرور نظرات دوستان و نگاهی اجمالی به آنچه در رسانه های مختلف منعکس کننده آرا و نظرات دانشجویان و دانش پژوهان است ما را به تفکر و اغلب به شک و شبهه وامیدارد.  در واقع دانشجوئی که در سالهای اوج علاقه و شور و شوق برای کسب دانش و رسیدن به مراتب بالای آگاهی است کم کم به فکر فرو میرود که راهی را که انتخاب کرده درست است یا خیر و با اینهمه آراء متفاوت که از منابع مختلف وارد مغزش میشود و نگاه به آنچه واقعاً در جامعه میگذرد چه کند و به حرف کدام گوش سپارد؟  البته تأکید میشود که ایجاد شک و شبهه به خودی خود چیز بدی نیست بلکه مقدمه یقین است و تا راجع به امری شک نشود به دنبالش هیچ تلاشی برای تفکر و نتیجه گیری در پی نخواهد آمد.  خلاصه آنکه برای جوان امروزی تشخیص بین راست و دروغ بسیار مشکل شده و اصولاً  آرا و عقاید ما فرد محور شده و عقاید را برحسب آنکه از فرد خوب یا بدی صادر شده باشد قبول یا رد میکنیم.  

  حقیقت آنست که در این بخش از جهان که زندگی میکنیم چنان مسائل بهمریخته و آشوبناک است که زبده ترین مغز ها نیز از فهم آن درمیمانند.  نوشته ها فراوان است و اغلب به نظرات این یا آن دانشمند جامعه شناس، روانشناس، حقوقدان،... اشاره کرده رهنمود ارائه میشود.  خوشبختانه همه این منابع نیز کم و بیش در دسترس بوده و همین فراوانی و سادگی دسترس شاید ناخواسته به استیصال فکری بیانجامد.  آیا میتوان فرصت کرد همه آنها را خوانده و فهم کرده به نتیجه ای رسید؟  و اینکه کدام مفید و کدام مضر است؟

  از دیدگاه منطقی مبرم ترین چیز دست بردن به عمل است زیرا تنها عمل است که تغییری را بوجود میآورد.  اما مقدمه عمل، حرف و سخن است زیرا برای انجام یافتن کارها و بسیج نیروها به سخن ( یا نوشته = سخن مکتوب) نیاز است.  ولی مقدمه سخن، فکر است زیرا تا تفکری صورت نگرفته باشد حرف و سخنی بیرون نخواهد آمد.  پس بیائیم این سلسله را همینجا ختم کرده بگوئیم که سرمنشاء کارها فکر است و هیچ کاری نیست که از فکری آغاز نشده باشد.  حتی کارهای دیوانگان نیز با فکر شروع میشود اما فکری معیوب و مغشوش.   لذا برای آنکه کارها درست انجام شود و یا اقدامات غلطی را که با فکری معیوب انجام شده اصلاح نمائیم چاره ای نیست جز آنکه فکر درست را راهنمای خود قرار دهیم.  لذا سرمنشاء خوبی ها و بدی ها فکر است و اگر مایلیم جهان را آباد کنیم باید از فکر درست شروع کنیم.  اما این "فکر درست" چیست؟  چیزیست که من میگویم؟ یا تو میگویی؟ یا او که قیافه ظاهرالصلاح و مد روزدارد میگوید؟ طبعاً هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است و لذا معلوم نیست به چه کسی باید اعتماد کرد؟!  پاسخ ساده اینست که به هیچکس!!  به عقلمان اعتماد کنیم. 

  در باره آرا و عقاید باید دقت شود که گاهی موضوع مورد بحث یک واقعیت (FACT) است.    در بررسی پدیده ها فقط واقعیت ها باید لحاظ شوند.  واقعیت قائم به شخص نیست و ربطی به این یا آن گوینده ندارد.  مثلاً آنجا که در مطالب قبلی این واقعیت بیان شد که تقریباً تمامی انرژی تولیدی خورشید به هدر رفته و بویژه اگر قرار بوده وجود آن وقف ما انسانها بوده باشد تلاش آن یکسره عبث بوده این دیگر به گوینده بر نمیگردد و هر کسی با کمی تحقیق به همان نتیجه خواهد رسید صرفنظر از اینکه خدادوست باشد یا بت پرست، از خواص باشد یا از عوام، .. .  یا مثلاً آنجا که ذکر از افزایش لجام گسیخته جمعیت شد و نگرانی از اینکه حتی هم اکنون نیز جمعیت فعلی کشور از خط قرمز منابع بالفعل و بالقوه منطقه ای که در آن هستیم تجاوز کرده و اینکه با این خط مشی در مسیر فاجعه قرار داریم این دیگر صرفاً نظر شخصی نیست و هر متخصصی که در این زمینه تحقیق کند کم و بیش به همین نتیجه خواهد رسید (مگر اینکه در مقابل رسانه های دولتی مجبور به دروغ باشد).  نتیجه جنگل زدائی بیرحمانه فقط قطع درخت نیست بلکه پی آمد آن سست شدن خاک حاصلخیز، شسته شدن آن با اولین بارش ها و راه افتادن سیل و نهایتاً ایجاد بیابان و عوض شدن اقلیم و بسیاری پیامد های نامنتظره دیگر میباشد.  پشت این واقعیات قربانی کردن منافع عمومی برای عده ای از خواص است.   اگر خوب جستجو شود پشت هر یک از این معضلات منافع شخصی گروه و دسته جات وابسته به طیف خاصی را میتوان مشاهده کرد که در طلب منافع شخصی خود از ویرانی وسیع آب و خاک و هوا ابائی ندارند. 

  اما دسته دیگری از موضوعات وجود دارد که لزوماً واقعیت عینی نبوده بلکه آرا و عقاید مرتبط با دیدگاه های افرادی خاص یا جهان بینی های خاص و یا کیش های خاص و امثالهم میباشد.  در اینجاست که تفاوت ها زیاد است و  گاهی به جای تضارب افکار به تضارب فیزیکی انجامیده و بیشتر گرفتاری های بشر از این دست است.  یکی از موانعی که جلوی تحقق تفکر درست را گرفته همانا تعصب است.   چه اگر فکر چنان آزاد باشد که رویه های خوب را آزادانه انتخاب کرده بکار بندد این همه مشکلات موجود نمی بود.  همانکونه که واقعیات علمی پذیرفته میشود لازمست رویه های خوب و روش های درست زندگی متعلق به هر کجا و هر زمان که هست بدون تعصب اختیار شده عمل شود.  مثلاً گاهی رسانه ها هوش و ذکاوت ایرانی را چنان به عرش میبرند که توگوئی دنیا بدون ما از دست میرفت.  یا تعداد محققین ایرانی در فلان سازمان فضائی دنیا چنین است و چنان است و اگر ما نبودیم بشر پایش به ماه نمیرسید!  البته این خودستائی ها یک حقیقت نهفته را نیز در بطن خود دارند و آن اینکه ما چه کرده ایم که در این چند دهه اخیر باعث یک فرار سیستماتیک پختگان از کشور و واگذاری امور داخلی به ناپختگان و تحمل صدمات حاصله شده ایم.  در همه حال تعریف از خود نشانه کوتاهی عقل است و اگر حسن و مقبولیتی وجود دارد بگذار دیگران آنرا بگویند ( مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید).  نوعی دیگر از تعصب در مورد گذشتگان ماست و بدون اینکه از آثار آنان اطلاعی داشته باشیم مرتباً به وجود آنان مباهات میکنیم.  شک نیست که ایران در زمینه شعر و ادبیات و عرفان مقامی بلند را داراست.  اما چقدر از این آثار میدانیم و اصلاً چه میشد اندکی نیز به نصایح آنان گوش میدادیم.  سعدی که شاعری بلند مرتبه است دارای بهترین و نغزترین امثال و حکم است که حتی برای همین روزگار ما میتواند بهترین راهنما باشد.  در حالیکه افتخار ما منحصر به اینست که سردر سازمان ملل مزین به این شعر " تو کز محنت دیگران بی غمی.." وی است اما در زندگی خودمان کمتر بدان پایبندیم.  اما نکته باریکتر از مو دقیقاً همینجاست که با اینکه وی را شایسته ترین حکیم برای پندآموزی میدانیم ولی در عین حال برخی نظرات نیز دارد که با روحیه انسانی و زمان ما سازگار نیست.  مثلاً در یکی از اشعار خود بر مرگ متوکل عباسی چنان مویه کرده که اگر آسمان خون بگرید جایز است!  یا مانند اغلب قدیمی ها با حیوانات مهربان نیست و در جائی گفته "..سگی بگذار ما هم مردمانیم".  در حالیکه وفا را باید از سگ آموخت.  در مورد تعلیمات سایر حکما نیز باید همین گونه رفتار کرد و نصایح خوب را نصب العین کرده و به بدآموزی ها اعتنا نکرد.  باید توجه کرد اینگونه لغزش ها برای آن زمان قابل توجیه است چه اینکه ما نباید آنها را با زمان خود قضاوت کنیم که حتی اگر هم چنین باشد حجم بزرگی از گفتار اخلاقی آنان هنوز مؤثر و قابل استفاده است.  مثلاً عارف بزرگ محمد بلخی در جائی کفته است "پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود" کنایه از اینکه برای دریافت حقیقت استدلال نقش اصلی را ندارد.  از اینگونه موارد زیاد است و ما بجای اینکه در صدد انتقاد برآئیم بهتر است خوشه چینی کرده بهترین ها را انتخاب کنیم.  درخت سیبی را تصور کنید که مدتی از زمان برداشت سپری شده باشد.  خردمند فقط سیب های درست و سالم را چیده و به آنها که در اثر مرور زمان گندیده دست نمیزند.  هرچند بگویند این درخت سیب بهترین درخت عالم است.  بر همین قیاس، با آنچه که مربوط به گذشتگان یا گذشته های دور است باید با همین مشی برخورد شود حتی اگر آن آثار گذشته از مفاخر ملی و فرهنگی و غیره بوده باشد.  این به معنای عناد با برخی مفاهیم نیست بلکه به این معنی است که آنچه خوب و کاراست را گرفته بکار بندیم و باقی را در ویترین آثار گذشته حفظ و حراست کنیم.  دانشجوئی که در مراتب عالیه تحصیل علم و کمالات است هیچگاه با نظر تحقیر به معلم دبستان خود و آنچه وی درس داده نمی نگرد حتی اگر درستی برخی از آن آموخته ها سرآمده باشد.  در حفظ نام و یاد گذشتگان و بزرگان از هر مکتب و ملیت باید اهتمام کرده لیکن کار به افراط و تفریط کشیده نشود.  کار امروز ما نیازمند ابزار های امروزیست.  مهمترین ابزار ما خرد در چارچوب نوین خود است.  استفاده از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش البته که جواب میدهد ولی مربوط به زمانیست که کبریت در دسترس نبود. 

  خلاصه آنکه خطای انسانی در همه شئون زندگی جاری و ساری است.  در سازه های پیچیده فنی که فاجعه ای رخ میدهد اغلب  اگر مستقیماً ناشی از خطای انسانی نباشد، باری، با واسطه به سر منشاء انسانی میرسد.  در سایر خرابی ها و ویرانی ها نیز اگر دقت شود خطای اقدامات غلط که منبعث از تفکرات غلط میباشد خود نمائی میکند.  خطاها مطلقاً به صفر نمیرسد اما با بیرون ریختن عادات و عقاید مضر و استخدام تفکر درست، قطعاً کاهش میآبد.

    بنابراین تا نحوه فکر کردن خود را بطور اساسی تصحیح نکنیم نمیتوانیم نور رستگاری را انتظار داشته باشیم.  هر کوشش دیگری البته که ممکنست مانند داروی مسکن برای مدتی مؤثر باشد ولی کار اساسی در گرو داروی تلخ خردگرائی است.  با فکر درست تعاملات ما با خود و با دنیا یک شبه بطور معجزه آسائی درست خواهد شد.  در اثر فکر درست، سخن درست و عمل درست و طبعاً معیشت درست بوجود خواهد آمد.  در نتیجه، رفتار ما چه در برخورد با خود و چه با دیگران در مسیر درست افتاده و زندگی موجودات سامان خواهد گرفت.  چنین باد.

  • مرتضی قریب