فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قانون» ثبت شده است

۱۸
خرداد

حل معضلات بطریق منطقی

      برخورد با معضلات و کوشش برای حل آنها بطرق مختلف امکانپذیر است اما دو روش کلی از میان آنها رایج تر است.  یکی احساسی است که البته زود جواب میدهد ولی بهمان اندازه نیز نتایج آن کم دوام و ناپایدار است.  دیگری تعامل منطقی است که ممکنست زود جواب ندهد ولی نتایج حاصله معمولاً ماندگارتر است.  اکنون بعنوان نمونه، داستانی را نقل میکنیم که ممکنست بی شباهت به برخی از معضلات حاضر نباشد و در آن تعاملات غیر منطقی به چالش کشیده شده است.  اینکه ممکنست با کدام معضل ما شباهت داشته باشد و درجه شباهت آن چقدر باشد را بر عهده خواننده وامیگذاریم.

    سالها پیش باغ وسیع و مثمری وجود داشت که هرساله هم خرج خودش را در میآورد و هم سودی را نصیب مالک میساخت.  مُباشر اولیه باغ فرد کوشائی بود و تلاش میکرد که هرساله سود بیشتری را به خانواده مالک برساند.  او بعد مدتی باغ را به مباشر دیگری واگذار میکند.  اما مباشر جدید فردی سلطه طلب بود و طمع زیادی برای منافع خصوصی خودش و دست اندازی به باغ های همسایه داشت.  او همواره و بطور پنهانی در صدد تجاوز به باغات مجاور بوده و علاوه بر دزدی از محصولات همسایه، به درختانشان نیز آسیب میرساند.  در مقابل اعتراضات، هرگز تجاوزات خود را بگردن نمیگرفت و با دروغ و به بهانه های واهی آنرا به دیگران منتسب میکرد.  همسایگان مستأصل بالاخره در صدد مقابله برآمدند و مباشر نیز طبعاً در صدد مقابله به مثل برآمد.  

    سطح این تنش هرساله بالاتر میرفت و لذا مباشر سود و مداخل باغ را صرف استحکامات تدافعی باغ و نیز ادوات و تجهیزات آفندی برای حمله به همسایه ها و گوشمال آنان میکرد.  مرتباً این هزینه ها بیشتر و بیشتر میشد و بموازات، اقدامات ایذائی مباشر بالا میگرفت.  اطرافیان خسته و وامانده کار را به داوری کشاندند ولی ناظرین بیرونی که از سابقه کار مطلع نبودند اغلب حق را به مباشر میدادند که دفاع از خود میکند ودر این راه متحمل هزینه های هنگفت است.  اما از آنسو، اعتراض کودکان مالک که در اثر این خرج های بیهوده و ریخت و پاش های جانبی به فقر و فلاکت رسیده بودند نیز به جائی نمیرسید و با این استدلال باصطلاح کوبنده مباشر مواجه میشد که ما نیز آنان را بخاک سیاه نشانده ایم..  خلاصه، علاوه بر خرابی همسایگان، باغی که گل سر سبد منطقه خود بود میرفت که در اثر سوء مدیریت رفته رفته به بیابان بدل شود با نانخورهائی که از روزگار خوش و اوج عزت به حضیض فلاکت و گدائی افتاده بودند.

    ما از ادامه داستان و سرنوشت کار بی خبریم اما از چیزی که بتحقیق خبر داریم اشکالات منطقی این داستان است و اینکه چگونه پله پله روند کارها میتواند بسمت بدتر و بدتر شدن پیش رود.  امثال این داستان ها همگی در دو چیز شریک اند.  مهمترین آن اشتباه نخستین است و دومین آن حضور یک مباشر بی خرد.  باقی کارها گام به گام از اشتباه نخستین آغاز و خود بخود بسمت بد و بدتر شدن پیش میرود.  واژه بی خرد شاید با کمی تساهل استفاده شده چه اینکه گاهی، مباشر داری سوء نیت است و با قصد و اراده عملیات را انجام میدهد و صرفاً اشتباه از روی سهو نیست که سابقاً بدان اشاره شد.  اخیراً کسی تست چهار جوابی را مثال آورده که اگر همه 20 سوأل غلط پاسخ داده شود ظن این میرود که دانسته جواب ها عامدانه غلط پاسخ داده شده باشد زیرا طبق قوانین آمار، احتمال اینکه حتی شانسی جواب داده باشد دستکم 5 از 20 را خواهد گرفت حال آنکه شانس پاسخ غلط به همه 20 سوأل عدد 3 از 1000 است.   متشابهاً رهبری که مثلاً با 100 معضل روبرو باشد و مثلاً از 4 راه حلی که فقط یکی درست باشد و تصادفی همه معضلات را پاسخ اشتباه داده باشد، احتمال مزبور 1 از 10 تریلیون است!  پس مباشری که همه را اشتباه پاسخ داده است نمیتوانسته معصومانه شانسی عمل کرده باشد چه احتمال آن نزدیک صفر است.  او آگاهانه عمل کرده و پاسخ ها را میدانسته است.  لذا برمبنای همین قوانین چاره ای نیست جز پذیرش این حقیقت که وقتی انبوه معضلات همگی پاسخ غلط می یابد، شوربختانه عمد وجود دارد!

    باری، اشکال اساسی چنین داستان هائی حضور مباشر خود خوانده است و مهمتر از آن مباشری که عزل و نصب او در دست مالک نباشد.  طبعاً وکیلی که بلاعزل باشد هرآنچه را مطلوب خودش ببیند انجام داده و موکل نقشی ندارد.  سایر اتفاقات فرع اند و توسط سرشت انسانی دیکته میشود.  انسان هرقدر هم نیکو مرام باشد هنگامی که در مقامی بلامنازع باشد خودبینی و خود رأی بودن غلبه کرده و اتفاقات عجیب روی میدهد.  مباشر خودرأی همواره راه حل ها را در راستای منافع شخصی یا گروهی خودش میبیند و سود بلند مدت را در حفظ و ادامه موقعیت خویش میداند.  اِشکال منطقی دیگرش ادامه مسیر اشتباه است که از عوارض خودرأی بودن است.  عارضه دیگر اینست که زمانی طولانی چون سپری شود، برای ناظرینی که ابتدای کار را در نظر ندارند، اقدامات مباشر موجه جلوه میکند و سلسله علت و معلول ها گم میشود.  در داستان فوق ملاحظه میشود که مباشر سلطه طلب به یک رویاروئی موسوم به MAD با همسایگان کشیده میشود.  یعنی جنگی که نابودی کامل طرفین را دربر دارد.

خلاصه اینکه نتیجه اخلاقی چنین داستان هائی اینست که در ابتدای هر امری آن اشتباه راهبردی را نمیبایست مرتکب شد.  با اینحال، نکته دوم در ندادن وکالت بلاعزل بهر کس و بهر نام و تحت هر عنوان است.  کنترل وکیل تحت هر شرایطی باید در دستان موکلین باشد چه در غیر اینصورت آن روی دیگر از سرشت آدمی خواهی نخواهی ظاهر شده و مسیر کارها از آنچه باید باشد منحرف میشود.  خصلت دوگانه خیر و شرّ در نهاد آدمی سرشته شده و از آن گریزی نیست لذا تنها راه کنترل آن با وضع قوانین است، قوانینی توسط بشر و مناسب زمانه و در یک کلام؛ پیش گرفتن شیوه حل معضلات بطریق منطقی.

 

  • مرتضی قریب
۱۲
ارديبهشت

طمع و قوانین آن

    قبلاً صحبت از این شد که "تعادل ناپایدار" پذیرای عقل متعارف نبوده و انسان منطقی وجود آنرا در زندگی برنمیتابد.  اما چه میشود که بسیاری از امور بی منطق در زندگی ما پذیرفته شده و گاه از آنها استقبال هم میشود؟  اشاره شد که "طمع" عامل مهمی در پذیرش این پدیده است؛ اینرسی و تعادل، 1401/1/30.  اکنون علاقه بر اینست که آیا پدیده طمع قابلیت قانون مند شدن دارد یا خیر؟  یا حتی المقدور تلاشی درمورد آن انجام شود.  

    چنانچه اندازه و شدت طمع را با حرف G، اول واژه Greed، نشان دهیم ابتدا ببینیم تابع چه متغیرهائی است و سپس با رابطه ای متغیرها را به تابع ارتباط دهیم.  همینجا باید تأکید کرد که اساساً مباحث انسانی مانند قواعد فیزیک قابل تبیین نیست و بسادگی نمیتوان بصورت کمّی بصورت معادله درآورد.  اما بهرحال، هرقدر هم ساده انگاری باشد، فورموله کردن آن به فهم پدیده کمک خوبی کرده و برای اصحاب علوم دقیقه میتواند جالب باشد.  

    مهم ترین متغیر هائی که در وهله نخست دیده میشوند عبارتند از: 

P = قدر مطلق وعده که طمع با آن نسبت مستقیم دارد.  هرچه وعده بزرگتر و چشمگیرتر باشد، طمع شدیدتر و بلکه با مجذور آن متناسب میباشد.

t = فاصله زمانی بین دادن وعده تا تحقق آن.  طبعاً طمع با آن نسبت عکس دارد یعنی هرچه این فاصله کوتاهتر باشد شدت طمع بیشتر است.

C = ضریب ثابت.  اگر تناسب را بصورت رابطه تساوی بخواهیم بیان کنیم، ضریب ثابت تناسب لازم میآید.  درواقع، این ضریب باید یک پارامتر باشد که اندازه آن بستگی به شرایط حاکم بر پدیده دارد.  مثلاً آیا وعده داده شده آسمانی است یا زمینی؟  آیا تحقق و پاداش وعده از جنس مادّی است یا معنوی؟  و شرایط دیگری از این قبیل.  بنظر میرسد بزرگترین مقدار C، بجز موارد خاص، برای وعده زمینی و پاداش از نوع مادّی باشد.  

لذا در اولین تقریب، رابطه زیر برقرار است:

 

 G = C

همانطور که ملاحظه میشود، بیشترین شدت طمع با وعده داده شده یعنی P متناسب است زیرا با مجذور آن تغییر میکند.  علت انتخاب رابطه مجذوری به دلیل برخی شرایط مرزی است.  مثلاً میدانیم طمع درباره وعده های اُخروی و بهشتی تقریباً نامتناهی است.  از سوی دیگر، فاصله زمانی تا تحقق وعده، فاصله ای نامعلوم و دست نایافتنی است.  لذا t در مخرج بسمت بینهایت میل میکند.  از آنسو، وعده های این چنینی، یعنی P، بینهایت بزرگ و خارج از تصور معمول است.  در این حالت، حد کسر وقتی صورت و مخرج بسمت نامتناهی میل کنند، پس از رفع ابهام، کماکان نامتناهی خواهد ماند که قرار است جواب ما، یعنی طمع G، نیز نامتناهی باشد.

    این رابطه شاید تا حدی گویای جنایات طالبان و داعش و همفکران آنها نیز باشد که طمع نامتناهی چگونه شکل میگیرد.  بطوریکه جاذبه زیادِ وعده، وقتی مجذور شود، طمعی نگفتنی چنان شدید ایجاد میکند که فرد را قادر بهر کار، حتی به کشتن دادن خودش، میکند.  با اینکه وعده آسمانی است ولی پاداش مادّی میباشد.  در این موارد شاید نکته دیگری هم کمک میکند و آن این توّهم که نامتناهی بودن مخرج کسر، یعنی زمان تحقق وعده، در نظر آنان بلافاصله پس از انجام جنایت، کوتاه و محقق میشود.  بعبارت دیگر، فاصله زمانی t در نظر آنها نامتناهی نیست بلکه بلافاصله پس از ارتکاب جنایت محقق میشود. 

   در افراد خردورز آنچه طمع را بر میانگیزد معمولاً وعده های مادّی است، بویژه اگر زمان تحقق کوتاه باشد.  نکته قابل تأمل آنکه ضریب C مقداریست غیر صفر و در همه کم و بیش وجود دارد.  منتها هرچه فرد دیرباورتر باشد، مقدار آن کوچکتر است ولی در هر حال صفر نیست.  اینکه کلاهبرداران حساب بانکی برخی افراد را با کمک و راهنمائی خودشان خالی میکنند ناشی از همین حس طمع است.  شیادان نیک میدانند که چگونه با ارائه وعده های زیبا حس طمع را در فرد برانگیزند و او را فریب دهند.  حقیقت اینست که ما انسانها همه به نوعی در معرض گول خوردن هستیم و شاید خود نیز بشکلی مایل به گول خوردن باشیم!  توگوئی ذاتاً فریب را دوست داریم.  هرچه فرد منطقی تر و مستدل تر باشد ضریب C در او کوچکتر و حاشیه امن او بیشتر است.  

   طمع منحصر به شخص نمیشود بلکه شامل جامعه و گروه ها نیز هست.  بیشترین شدت آن هنگامی است که جامعه دچار درماندگی باشد و پای وعده ای رنگین و خیال انگیز درمیان باشد.  جامعه نیز در طمع نیل به چنین وعده های خیالی فریب میخورد.  شخص طماع اگر بر مسند حکومت قرار گیرد تبعات خاصی را ایجاد میکند.  چه اگر مستبد برای مدت طولانی بر سریر قدرت باشد او را دچار پارانویا میکند.  بتدریج تصورات چنان در ذهنش القا میکند که گوئی رسالتی برعهده دارد.  طمع گسترش قدرت کار را بجای باریک میکشاند چه اگر در کار خود ناکام شود ضربه روحی حاصل ممکنست به دیوانگی بیانجامد.  او همه را بچشم دشمن میبیند.  این دیوانگان خطری جدی برای دنیا خواهند بود.  اگر پارانویا آسمانی باشد و القای قدرت از بالا باشد، تبعات آن بمراتب شدیدتر و ماندگارتر است.

نتیجه آنکه، طمع یکی از عوامل فساد در جامعه است.  با اینکه سعی شد طی رابطه ای اجزای دخیل در آن تحلیل شود، معذالک همچنان این سوأل مطرح و بدون پاسخ مانده است که چه باید کرد تا طمع در سطح فرد و جامعه کمرنگ شود؟  آیا جامعه ای قانون مند و عدالت محور با برقراری سطح معینی از رفاه برای شهروند قادر به پاسخ گوئی به این معضل هست؟

  • مرتضی قریب