فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محیط زیست» ثبت شده است

۱۸
اسفند

هفته منابع طبیعی

   یکی از هفته های پایانی اسفند بنام هفته منابع طبیعی و حفاظت از محیط زیست نام گذاری شده است.  گویا روز درختکاری نیز در یکی از روزهای همین هفته باید باشد.  هرچه در تقویم جیبی این مناسبتها را جستجو کردیم چیزی یافت نشد.  امروزه تقویم ما ایرانیان پر از مناسبت هائی است که گویا برای اقوام بیگانه طراحی شده و نشانی از صاحبخانه در آن نمانده است.  بهرحال برای خالی نبودن عریضه هم که شده، زُعمای قوم در این روز بیل و کلنگی در دست گرفته و وجود چنین مناسبتی را نمایش میدهند.  در چنین مناسبت هائی، سیاستمداران داد سخن داده و از وخامت محیط زیست ابراز نگرانی میکنند در  حالیکه سیاست گذاری های خودشان چنین حال و روزی را به بار آورده است.  رسانه ها با کارشناسان محیط زیست گفتگو میکنند و آنها نیز اهمیت آب، خاک، و پوشش گیاهی را یادآور شده و نگران بحران منابع طبیعی هستند.  اما دریغ از یک گام عملی.  متخصصین از تداوم خشکسالی و سیل و وخیم تر شدن اوضاع گفتگو میکنند ولی در پاسخ به اینکه در اصلاح آن چه کرده اند اعتراف میکنند که سیاست ها و منابع مالی لازم دستشان نبوده و از آنها کاری ساخته نیست! 

    مسائل فنی مربوطه بارها و بارها در رسانه ها مطرح شده و در مطالب قبلی ما نیز مختصراً اشاره شده است.  اما در این مقام میخواهیم به انگیزه هائی که به این بحران، و البته بحران های مشابه، دامن زده پرداخته و نگاهی به فلسفه ناظر بر آن بیاندازیم.  در عالم هیچ چیز بدون علت نیست و لذا مایلیم علل ذهنی یا روانشناسی پشت این قضایا را جستجو کنیم.  بحران ها ناشی از اعمال است و موتور محرک اعمال، ذهن است.  آنچه ذهن را شکل میدهد فرهنگ است که خود به نوعی از اعمال بازخورد میگیرد.  زمانی در این سرزمین، با توجه به خشکی آن،  آب و درخت از عناصر مقدس در دوران باستان بشمار میرفته و در عمل دارای احترام همگانی بوده است.  از سوی دیگر، دیدیم که 2 اصل اساسی حاکم بر امور است یکی اصل "تغییر" و دیگری اصل "اتکا به دانش زمانه". 

   اصل تغییر ناظر بر این حقیقت است که همه چیز مشمول تطور است حتی فرهنگ.  عواملی چند باعث شد که وضع امروز ما چنین شود و ذهنیتی که درباره اهمیت آب و گیاه و طبیعت در گذشته های دور بوده بعدها در سایه قرار گیرد.  یکی از پندارهائی که بعداً رواج گرفت این بود که "همه چیز دنیا برای مصرف انسان آفریده شده" با تأکید ضمنی بر اینکه منایع زمین بی پایان است و شما ارباب سایر موجودات از جاندار و بی جان هستید.  معنی مترادف آن در قالب این ضرب المثل است که "هر که دندان دهد نان دهد".  بطور ضمنی حاوی این پیام است که جمعیت آدم ابوالبشر بر این کره خاکی میتواند بی حد و مرز باشد.  شاید جای تعجبی هم نباشد اگر بیادآوریم که تا مدتهای مدید زمین پهنه ای بود بی حد و مرز در مرکز کائنات و کروی بودن و محدود بودن آن از دستآورد های جدید علم است.  با اینکه این تصورات از اساس غلط است اما باید اذعان کرد معهذا صدمه ای که نوع انسان در گذشته ها بر طبیعت وارد ساخته نمیتواند چندان جدی تلقی گردد.  یکی اینکه جمعیت انسان ناچیز و پراکندگی او گسترده بود.  دوم اینکه ابزار لازم برای تخریب گسترده در اختیار او نبود.  ارّه موتوری در اختیار نداشت بلکه با تبر حداکثر یک یا چند درخت را بیشتر نمیتوانست قطع کند.  موتور پمپ های قوی در اختیار نداشت تا در هرجا که بخواهد چاه حفر کرده و آبهای فسیل شده میلیون ساله را بی دریغ راهی بیابان سازد.  در عوض، با زحمت بسیار با احداث کاریز آب را با نیروی ثقل به محل مصرف میآورد.  اگر هم چاهی حفر میشد آبکشی با سطل انجام میشد و آهنگ مصرف آب در هر دو حالت با آهنگ بارش های سالانه برابری میکرد.  نیروی کمکی انسان اسب و استر بود و نه مانند امروزه لودر و ماشین آلات سنگین که یکشبه تغییرات زیادی در بستر زمین ایجاد کرده و کار هزاران نیروی اسب را انجام دهد.  سد سازی های بی مورد باعث خشکی هزاران تالاب شده و نتایج منفی آن دامنگیر خود انسان هم شده است.  اینجاست که به اصل دوم یعنی اتکا به دانش زمانه میرسیم.  پرسش اینجاست که آیا آثار منفی ناشی از مدرنیزاسیون با این اصل تعارض ندارد؟  مگر دانش زمانه بمعنای همراهی با دستآوردهای صنعتی نیست؟  پس این بدگوئی از آثار مدرن چه معنی میدهد؟  البته که منظورما این نیست که دستآوردهای فنی مثل موتور پمپ یا ارّه موتوری یا ماشین آلات سنگین و کاربرد آنها بد است، بلکه پای اصل سومی در میان است بنام "تعادل" یا "تناسب" که قانون طلائی زندگی است.  

    در مطالب پیشین درباره تعادل و موارد کاربردی آن در فیزیک و زندگی بسیار صحبت شد (99/1/25- 98/4/18- 97/6/4).  اما چند کلمه هم درباره تناسب عرض شود.  کدبانوی منزلی که علاقه شدید به مقوی ساختن سوپ دارد، حبوبات و برنج سوپ را سخاوتمندانه زیاد میگیرد.  نتیجه دیگر سوپ نیست بلکه بیشتر به کته میماند.  از آنسو اگر امساک کرده خیلی رقیق بگیرد، بیشتر به آب شباهت داشته و به آب زیپو مشهور است.  پس باید یک تناسبی بین اجزاء باشد.  گویا داستانی از مولوی نقل است که در انتها فقیر، صاحب مکنت را خطاب کرده که "یا در باندازه نان کن یا نان باندازه در ده".  از این مثالهای همه فهم که بگذریم، در سایر حوزه ها هم اصل تناسب برقرار است.  اکسیژن با اینکه حیاتیست اما اگر هوای زمین اکسیژن خالص میبود، با یک رعد و برق هرآنچه بر بستر زمین میبود میسوخت و اگر هم فقط نیتروژن میبود همه خفه میشدند.  عدم تناسب همین دو عنصر در داخل یکی از سفاین آپولو موجب سوختن و مرگ کلیه فضانوردان شد.  تناسب که در هندسه جای خاص دارد.  معماران باستان تناسبی را بین طول اضلاع مثلث سردر کاخ ها و معابد رعایت میکردند که بسیار چشم نواز بوده و هست.  اما نودولتانی که از تصدق سر هرج و مرج بازار که پول فراوان بجیب زده اند در تقلید از این اسلوب برای ساخت کاخ های خود چنان به این شیوه گند زده اند که بیننده را از هندسه منزجر میسازد.  سابق بر این همشهریان تهرانی برای تفریح و تفرج و برخورداری از هوا و مناظر خوب به دامن کوهستان شمیران و منطقه تجریش میرفتند.  کم کم این تمایل پیدا شد که در داخل باغات ساخت و ساز کرده و حظّ بصر دائمی شود.  ادامه این تمایل و نبود سیاست های ناظر بر شهرسازی چنان شد که امروز میبینید و بجای درخت جز سنگ و سیمان و آهن چیز دیگری مشاهده نمیشود.  که اگر تناسبی رعایت میشد، این منطقه هنوز از جمله دلکش ترین نواحی حومه پایتخت میبود.  در ابعادی بزرگتر همین بلیه بر جنگل های شمال کشور نازل شده و چوب حراج بر منابع آن و در واقع بر کل منابع کشور زده شده است.  در کشاورزی نیز عدم رعایت در استفاده بهینه از کود و آفت کشها باعث مسمومیت هرز آبها و نهایتاً تالابها و محیط زیست شده است.  از زمانی که پای اسلحه آتشین به کشور ما باز شد نسل شیر و یوزپلنگ و بسیاری از انواع حیوانات منقرض شد.  این نشان میدهد برای هر ابزار نوینی، فرهنگ استفاده از آن نیز باید بوجود آید.  یعنی دادن تیغ بدست زنگی مست دور از حزم و احتیاط است.  ادامه این خط فکری البته ما را بجای باریک میکشاند.  باری، در حوزه سیاست نیز همچنین است و آزادی که مراد و مقصود همه است مشمول یک تناسب است.  آزادی بی حد و حصر موجب هرج و مرج و فقدان آن باعث خفقان است.  فقط قانون و قانونی که توسط نخبگان جامعه تهیه شود قادر به تنظیم این تناسب است.

   لذا از مجموع آنچه گفته شد، روشن میشود که استفاده از ابزارهای نوین و اتکا به دانش زمانه همچنان مقبولیت خود را داراست.  آنچه مسأله است عدم رعایت تناسب در همه امور و از جمله در بحث محیط زیست که موضوع سخن حاضر است میباشد.  آبادی و آبادانی در گذشته ها مفهومی محترم بود و از جمله کارهای خیر بشمار میرفت.  اما امروز بنا بر اصل تغییر لزوماً چنان مفهومی ندارد.  امروزه این معنا در دستان نااهلان به ابزاری برای تخریب طبیعت بدل شده و لازمست در بازتعریف آن فکری مجدد شود.  انتظار برای داشتن یک زندگی مرفه با استفاده از همه امکانات روز توقعی بجاست، اما به داشته های خود نیز باید نگاه کرد.  در یک طبیعت خشک و کم آب، میزان برداشت آبهای زیر زمینی باید کمتر و نهایتاً برابر آهنگ نزولات آسمانی باشد.  تخطی از این اصل و مصرف آب فراتر از این حد دیر یا زود منجر به بحران میشود.  منظور، مخالفت با توسعه نیست بلکه تأکید بر توسعه پایدار است.  در اینجا "پایدار" واژه کلیدی است.  ایجاد جزایر مصنوعی در خلیج فارس به قیمت تخریب صخره های مرجانی با هدف ساخت ساختمانهای سوپر لوکس برای سلبریتی های اروپائی در منطقه ای خشک و داغ از جمله توسعه های غیر پایدار است.  تأمین آب شرب در این نواحی یا توسط آب شیرین کن های غولپیکر است که خود مستلزم انباشت نمک جامد و مسأله دفع آن است.  یا مدتی برنامه آوردن کوه های یخ قطب شمال برای تهیه آب شیرین در دست بود که هزینه هایش آنرا به معضل دیگری تبدیل کرد.  همه اینها باضافه تولید برق لازم برای سرما سازی و قابل سکونت سازی اینهمه ساختمانهای ساخته شده صرف و هدر رفت انرژی هنگفتی را میطلبد که غیر قابل توجیه است.  تنها نکته توجیه کننده، جوشش نفت، این ماده سیاه رنگ است که به رایگان در دست است.  چنین توسعه ای پایدار نیست بویژه اگر گرمایش زمین ناشی از این خاصه خرجی ها نیز لحاظ شود.  اینجاست که پای موضوع مهم دیگری بمیان میآید بنام "تراکم جمعیت".

   پیش از رشد انفجاری جمعیت که از یکی دو قرن پیش آغاز شد، تراکم جمعیت انسانی در هر منطقه زمین متناسب با امکانات طبیعی آنجا برای پشتیبانی از استمرار آن جمعیت بوده است.  اصولاً وجود ایلات و عشایر کوچ کننده در فلات ایران خود تأییدی بر خشکی نسبی این سرزمین است.  سابق بر این، تراکم نسبی جمعیت در مناطق مختلف نشان دهنده استعداد رشد جمعیت در آن نواحی بوده است.  حد بالای تراکم در هر منطقه توسط منابع حیاتی آن بویژه آب با در نظرگیری یک حاشیه امن مشخص میشود.  نه تنها تراکم، بلکه جمعیت مطلق یک کشور نیز باید در یک گستره امن محدود بماند که در غیر اینصورت با بحرانی مواجه میشویم که امروز با آن روبرو هستیم.  در این شرایط، در وهله اول مبادرت به اجرای بی حد و حساب سد سازی میکنند و خواسته یا ناخواسته عرصه های پهناوری از سرزمین دچار خشکی میگردد.  گذشته از مشکلات فنی که هرساله با پرشدن سدها با بی توجهی به آبخیزداری بالادست، ظرفیت آنها کاهش مییابد، در وهله بعدی مبادرت به انتقال گسترده آب از هر ناحیه به نواحی دیگر کرده و به نارضایتی هرچه بیشتر ساکنین محروم دامن میزند.  در گام های بعدی مبادرت به حفر دیوانه وار چاه میشود که هر ساله باید عمیق و عمیقتر شود تا بالاخره آخرین قطره آبهای فسیل شده زیر زمینی نیز استحصال شود.  در ادامه، علاوه بر خشک شدن مزارع و باغات، زمین نیز شروع به فرونشست کرده گسل های بزرگی ظاهر میشود. گام های بعدی نصب آب شیرین کن ها و یا واردات آب از خارج است.  عجیبتر از عجیب اینکه در این سیکل معیوب بجای توصیه در تنظیم خانواده بطوریکه جمعیت ثابت یا دستکم رشد صعودی با شیب کمتری داشته باشد در عوض بر طبل افزایش جمعیت کوبیده توگوئی دستورالعملی برای یک انتحار ملی صادر شده است.  فردی که حقوق کارمندی میگیرد و در یک خانه 100 متری تک خوابه زندگی میکند آیا میتواند توقع اداره خانواده ای 20 نفره را داشته باشد؟ طبعاً خیر زیرا هیچ تناسبی وجود ندارد و خودبخود خودش هم میفهمد و رعایت میکند.  متشابهاً همین تناسب برای سیاره کوچک ما و جمعیت روی آن موجود است.  البته افزایش انفجاری جمعیت مشکلی جهانی است که سیاره زمین و منابع آنرا شدیداً تحت فشار گذاشته و در گذشته بدان اشاره کرده ایم.  علاوه بر همه اینها، معضل پلاستیک و نفوذ آن به آب و هوا و گیاه و غذا مشکل دیگری در سطح جهانی است که سریعاً باید فکری شود. مشکل فقط کم آبی نیست بلکه سرانه ضایعات تولید شده در سطح جهانی هم بیشتر هم متنوع تر و هم خطرناکتر شده است.  زمین جای دفن اینهمه آلودگی را ندارد!  مسائل جمعیت و گرمایش زمین و آلودگی محیط از بابت پلاستیک و سایر سموم شیمیائی تنها از طریق همکاری و مفاهمه بین المللی امکانپذیر است.  با این وجود، تلاش در سطح ملی با ایجاد سازمانهای مردم نهاد و یا احزاب، اگر وجود داشته باشند، باید همچنان مصرّانه پی گرفته شود. 

    زمان آن رسیده که انسان و طبیعت باردیگر آشتی کرده خود را دو روح در یک قالب تصور کنند.

  • مرتضی قریب
۱۲
مهر

تندرستی، ایمنی، محیط زیست

     امروزه گاهی بجای فقط تاکید روی محیط زیست از واژه HSE در مراسلات و گفتگوهای علمی بکار میرود که مخفف سه واژه Health, Safety, Environment, میباشند.  ترجمه فارسی آنرا تندرستی (=سلامتی)، ایمنی، محیط زیست قرار داده ایم.  در این دوران که کرونا بهداشت عمومی را در خطر قرار داده است، گنجاندن سلامتی عمومی در مباحث محیط زیستی بیجا نخواهد بود.  اصولاً معنی محیط زیست فقط حفظ جنگل ها نیست، که تبعات ناگوار ناشی از استفاده بی رویه از آفات و سموم شیمیائی، مستقیم و غیر مستقیم بر زیست بوم و نهایتاً بر سلامتی افراد نیز هست.  ایمنی را نیز همراه دو مقوله دیگر کرده اند زیرا ایمنی در محیط کار و زندگی یکی دیگر از وجوه ایجاد تعادل در زندگی سالم جامعه است.  امروز بیش از هر زمان دیگری نقش علم و متخصصین علم نمایان شده است.  حوادث اخیر در زمینه کرونا نشان داد که کشورها و رؤسای کشورهائی که در ابتدا آنرا دستکم گرفته بودند اکنون با چه عواقبی مواجه شده اند.  باز گذاشتن تکایا و آزاد گذاشتن دسته جات و راه پیمائی آنها در ایام سوگواری و انداختن تقصیرات افزایش ابتلا و مرگ و میرناشی از آن بعهده مسافران بین استانی، ترفندی است از سوی مسئولین که همچنان مشکلات را فقط از ناحیه مردم قلمداد کرده و خود از قبول مسئولیت شانه خالی کنند.  

     زمانی پهنه زمین آنقدر بزرگ بود که زور انسان بر عظمت طبیعت نمی چربید.  باین دلیل که اولاً چگالی جمعیت و نیز تعداد مطلق بنی نوع بشر کم بود و ثانیاً، ابزار دست بشر از تیشه و داس و تبر فراتر نمیرفت.  "تعداد" صرفاً بتنهائی میتواند بخودی خود مؤثر باشد و حتی با ابزار ابتدائی، ریشه طبیعت را ازجا درآورد.  در مثل داریم که: پشه چو پر شد بزند پیل را.  در بدن همه ما بطور عادی همواره تعدادی میکروب و عوامل بیماری زا وجود دارد.  مادام که جمعیت آنها کم باشد، نیروی دفاعی بدن غلبه دارد.  اما به محض افزایش شدید آنها بدن درمانده شده شکست میخورد.  در روزگار ما، نه تنها جمعیت سیاره زمین بطور انفجاری افزایش یافته است، که البته برای محو طبیعت کافیست، بلکه بجای تیشه و تبر ابزارهای مؤثرتری مثل ارّه موتوری و ماشین آلات صنعتی برای ایجاد تغییر در طبیعت بوجود آمده است.  مهمترین انگیزه تخریب طبیعت همانا نیاز به غذا و میل به زنده ماندن است.  همین یک عامل بتنهائی کافیست که برای تغذیه دهانهائی که روز بروز بتعداد بیشتری باز میشوند، از سهم سایر جانداران و سایر عوامل طبیعی مثل جنگل و مرتع و دریاچه و در و دشت کاسته شود تا نوع انسان شانس بقا پیدا کند.  

     از نظر علمی، جمعیت بصورت غیر خطی رشد میکند مثلاً بصورت تصاعد هندسی.  اما غذا و امکانات زیستی بصورت خطی افزایش مییابد مثلاً با تصاعد حسابی.  بنابراین، منطقاً، در طی زمان بجائی میرسیم که از نقطه سر بسری گذشته و تولید غذا و امکانات زیستی از افزایش جمعیت عقب میماند و هرچه در زمان جلوتر رویم این تفاوت بیشتر شده و نهایتاً منجر به قحطی و مرگ و میر در ابعاد وسیع میشود.  در حال حاضر بسیاری از کشورها از فقر غذائی رنج برده و ادامه زندگی خود را مرهون کمک های بشر دوستانه از خارج مرزهای خود میباشند.  اگر در طی این یکصد سال اخیر با وجود رشد بیسابقه جمعیت کره زمین هنوز فاجعه ای که پیش بینی میشد بوقوع نپیوسته است، باید آنرا از صدقه سر پیشرفت در کشاورزی مدرن و کاربرد انواع مواد شیمیائی دفع آفات و نوآوری در زمینه های کشت و صنعت دانست.  ممکنست تصور شود که این نوآوری ها میتواند علی الدوام ادامه یافته و هیچگاه از نقطه سر بسری تجاوز نکرد.  چنین چیزی امکانپذیر نیست زیرا از یکسو تصاعدی هندسی دارید و از سوی دیگر تصاعد حسابی که بالاخره عقب خواهد ماند.  انتهای این امر مثل اینست که همه زمینها زیر کشت رفته باشد و زمینی خالی باقی نباشد.  هرچه باشد کره زمین محدود است و نامحدود نیست.  تازه این بفرض آنست که جمعیت زیاد، جائی برای کشت و زرع باقی گذاشته باشد.  نکته کلیدی در این مقوله "اصل متناهی بودن جهان" است.  در این جهانی که زندگی میکنیم همه چیز متناهی و محدود است.  نامتناهی فقط در حوزه فکر و یا ریاضیات میسر است.  در دوران کهن که جمعیت انسانی اندک بود، همه حق داشتند اینگونه تصور کنند که در جهانی نامحدود و بر زمینی مستوی زندگی میکنند.  عباراتی مانند: "هرکه دندان دهد نان دهد" یا "در زمین پراکنده شوید و از فضل الهی برخوردار شوید" یا "نسل تو مانند ستارگان آسمان و شنهای دریا بیشمار گردند" یادگاری از چنین جهانی بوده است. 

      یکی از کلیپ های قشنگی که این روزها در فضای مجازی چرخیده چنین میگوید: "کم کم داشت فراموشمان میشد که علم بهتر از ثروت است.  اما الان چشم امید جهان به دستهای دانشمندان است که شاید داروی درمان کرونا را کشف کنند. اینجا دیگر نه پول نه قدرت و نه ثروت کاری از دستشان بر میآید.  همه به این باور رسیدند که علم بهتر از ثروت است!".  علم چشمانی که میتوانسته باز شود را باز کرده و حقایق را روبرو قرار داده است.  امروز نه زمین نامحدود است و نه منابع آن و نه قدرت بشر.  باید صادقانه با این حقایق روبرو شد.  شاید این قدرت تخیل است که همچنان نامحدود است و مرزها را درمی نوردد.  اگر قدرت تخیل بجای هرز رفتن در کنار علم قرار گیرد، قطعاً میتواند نتایج مثبتی به بار آورده و باعث رستگاری شود.   تفکر علمی، افزایش بی رویه جمعیت را محکوم میکند، سوزاندن بی رویه سوخت های فسیلی را محکوم میکند، تخریب پوشش سبز گیاهی، برانداختن نسل جانوران دیگر و نادیده گرفتن حقوق آنان، تخریب حیات دریائی، ریختن بی دریغ زباله بویژه محصولات نایلونی در طبیعت، مصرف گوشت حیوانات، عوامل افزایش دمای زیستکره، و خلاصه همه آنچه که تعادل ظریف این سیاره را برهم میزند محکوم کرده و تلاش جدی در تصحیح مسیر حاضر را توصیه میکند.  در این راستا کلیه تفکرات مخرب سنتی که با اصلاحات علمی در تضاد است یکسره باید کنار گذاشته شده و تصمیمات مدنی را از قید ایدئولوژی رها ساخت.  اصولاً چه کسی گفته که کره زمین مختص زندگانی انسان است و برای دیگر موجودات حقی وجود ندارد؟  تا بنیاد این افکار باطل دیگرگون نشود اوضاع این سیاره قرار نخواهد یافت.  نیروی بزرگی برای این کار لازمست چه باورهای غلط را مشکل بتوان برانداخت.  

نتیجه آنکه، آنچه ما را بسمت نابودی سوق میدهد نه لزوماً افزایش جمعیت زمین و نه کمبود غذا و نه ... بلکه مهمتر از همه، رسوبات و باورهای غلط فکری است که مادر همه بدی هاست که اگر زدوده شود، مشکل جمعیت و غذا و جنگل و هوا و دریا و آلودگی آنها بیکباره رو به درمان خواهد نهاد.  درمان نهائی در گرو آموزش درست است.

  • مرتضی قریب
۰۱
تیر

گذران یک روز از زندگی

      وقتی یک روز آخر هفته را با آرامش سپری میکنم، میخواهم بدانم چند نفر طی آن یک روز برای من کار میکنند و زحمت میکشند تا من آن یک روز را با آرامش سپری کنم.  در بادی امر راحت بنظر میرسد ولی وقتی دست بکار حساب و کتاب میشوی، عددها بیش از آنی هست که در ابتدا فکر میکردی.  دستکم از منظر کیفی بقرار زیر است:

1- کارگران و مهندسین در معادن ذغال سنگ، چاه های نفت، پالایشگاه ها، تعمیر و نگهداری خطوط لوله، رانندگان تانکر نفت و قطارهای باری، پرسنل و خدمه اداری که در این مشاغل کار میکنند، همه و همه دست اندر کارند تا سوخت فسیلی تهیه و تدارک شود.

2- کارگران و مهندسین و ابواب جمعی نیروگاه های فسیلی،  پرسنل سازمانهای وابسته بدانها، تعمیر و نگهداری و غیره، همه و همه دست اندر کارند تا سوخت فسیلی به برق تبدیل شود.

3- سازمانهای دست اندر کار ساخت سدهای هیدروالکتریک و خدمه این سدها نیز در تولید برق مشارکت دارند.

4- سازمانها و خدمه نیروگاه های اتمی و سازمانهای وابسته از معدن اورانیوم تا تولید سوخت هسته ای در تولید برق مشارکت دارند.

5- پرسنل خطوط انتقال برق، پست های فشار قوی و ضعیف، مراکز کنترل و دیسپاچینگ، ادارات سرویس دهی و مالی و غیره و غیره، همه در خدمت این اند تا برق بمنزل شما رسیده اطمینان حاصل کنند وقفه ای در استمرار آن پیش نیاید.

6- سازمانهای آب منطقه ای، تأسیسات تصفیه آب، خطوط انتقال آب، و خدمه آن آب تصفیه شده را بمنزل شما میرسانند.

7- سازمان فاضلاب، تصفیه و رها سازی فاضلاب منزل شما را بعهده دارد.

8- ماهواره های مخابراتی، تلفن، اینترنت،رادیو و تلویزیون، نشریات و امثال آن عهده دار اتصال شما به بیرون منزل میباشند.

9- تهیه غذای شما برعهده خیل عظیم کشاورزان، باغداران، دامداران، کشت و صنعت، و سازمانهای وابسته است.

10- ارسال مایحتاج از مراکز تولید به توزیع و منزل شما بر عهده شبکه وسیع حمل و نقل است.

11- خدمات شهری و بویژه رفتگران زحمت کش، فضای زندگی شما را پاک نگاه میدارند.

     اینها که نام برده شد، شمه ای از مهمترین هاست که زندگی بدون آن میسر نیست، حال آنکه بسیاری از سرویس های دیگر هم وجود دارند که تأمین کننده سایر لوازم زندگی هستند.  ما بدون آنکه در جریان باشیم، توده بزرگی از مردمان بلا انقطاع در کارند تا یک روز از زندگی ما با آرامش سپری شود.  طبعاً حیاتی ترین این خدمات در درجه اول خوراک است و سپس آب و برق و نظافت شهری.  در این مقام، سوألی که مطرح میشود اینست که نقش ما در این موزائیک چیست؟  آیا بود و نبود ما در عرصه این همه کارها که انجام میشود مؤثر است؟ اگر مصرف کننده صرف باشیم، پاسخ منفیست و بلکه اگر نباشیم مفید تر است زیرا فشار کمتری بر مصرف میآید.  البته بازنشستگان منظور نظر نیستند چه آنها سهم خود را قبلاً بازی کرده اند.  اما اگر عضوی عادی از جامعه باشیم، نقش ما مانند قطره در برابر دریاست.  با اینکه بسیار کوچک است، بالاخره با دریاست و دریا از همین قطرات کوچک تشکیل شده.  در اینجا بیاد این بیت معروف میافتیم که:

قطره دریاست، اگر با دریاست / ورنه او قطره و دریا، دریاست

یک پرسش مهم: سرچشمه اصلی اینهمه کارها که انجام میشود کجاست؟

      مهمترین ماده اولیه تولید برق در نیروگاه های حرارتی، سوخت های فسیلی است.  این نیز حاصل تخمیر بی هوازی و تحت فشار گیاهان و جانوران مرداب های ساحلی مدفون در اعماق زمین طی میلیونها سال بوده است.  مهمترین ماده بدن اینان، کربن و هیدروژن بوده که در طی اینهمه سال هیدروکربورها را ساخته اند.  کربن بدن اینان از کجا آمده؟ در گیاه، طبعاً حاصل فوتوسنتز و جذب گاز کربنیک هوا و تبدیل کربن به آوندهای گیاهی.  جانوران در سلسله مراتب بعدی از گیاهان یا جانوران گیاهخوار تغذیه کرده اند.  همه اینها به فوتوسنتز یعنی وجود خورشید برمیگردد.  خوب، تکلیف سوخت فسیلی معلوم شد ولی آدمهائی که این کارها را انجام میدهند چه؟  بقای انسان و استمرار کار او نیز به خوراک برمیگردد و بالاترین نقطه هرم خورکی ها گیاهان هستند که قبلاً گفتیم به خورشید مربوط شدند.  بدین ترتیب تکلیف کشاورزی و دامداری و باغداری و کشت و صنعت و غیره نیز مشخص میشود.  در مورد هیدروالکتریک نیز مشخصاً فشار آب پشت سدها تولید برق میکند و وجود آب بر نقاط مرتفع بر میگردد به خورشید و عمل تبخیر آبها و تولید باد و بردن آب بر فراز کوهستان و سایر جاها.  بدین ترتیب این خورشید است که سرچشمه همه کارهای روی زمین است و چنانکه گفتیم آن پیشینیانی که خورشید را محترم میداشته اند چندان به خطا نرفته اند.  اما هنوز یکی و فقط یکی از آن 11 مورد فوق وجود دارد که بطور مستقیم ربطی به خورشید ندارد هرچند به نوعی غیر مستقیم ربط دارد.  خواننده هوشیار را دعوت میکنیم آنرا نمایان سازد.

یک نتیجه اخلاقی:

     در این یک سده اخیر، گویا انسان تصمیم گرفته که روند معکوس را عملی سازد.  باین معنی که با سوزاندن سوخت فسیلی در نیروگاه ها یا در اتوموبیل و مصارف خانگی، مجدداً آترا بصورت گازکربنیک (و البته آلاینده های دیگر) راهی اتمسفر میکند.  توگوئی این کافی نیست، جنگل های قدیمی را چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی از بین میبرد.  بخشی را مصرف صنعت میکند اما بخش قابل توجهی را هم آتش میزند.  آتش این ایام در محیط زیست ما بیداد میکند.  آیا این ناشی از رویه ای کلیست؟  خلاصه اینکه کره زمین در حال بازگشت به دوران گرم خویش است.  با این تفاوت که در آن دوران ها، زمین خلوت بود و اینهمه مستأجر نداشت.  نظر عموم اقلیم شناسان بر اینست که این پروسه گرمایشی ممکنست واگرا بوده و عاقبت زمین همان باشد که سیاره ناهید امروز هست.  مبارزه با این عاقبت محتوم نیازمند تشکل های دوستدار زمین چه در سطح ملی و چه بین المللی است.  امروز!، فردا دیر است.

    

  • مرتضی قریب
۰۶
فروردين

گوشه چشمی به موضوع سیل

     بارندگی های اخیر و سیلی که متعاقب آن کشور را فرا گرفت باعث شد تا موضوعی با عنوان "بلای جان آیندگان" که در صدد نشر بودیم به تأخیر افتد.   در روزهای ابتدای سال 1398 با وجود پیش بینی ها و هشدار های هواشناسی، سطح وسیعی از کشور دچار آبگرفتگی شده زیانهای جانی و مالی شدیدی را به بار آورد.  اما پرسش اینجاست صرفنظر از دخالت همیشگی دشمن، چقدر  از آن ناشی از بلای آسمانی و لذا گریز ناپذیر و چقدر از آن ناشی از امور زمینی و از تبعات کارهای خودمان است؟

     باید گفت که بارندگی، بویژه در بخش های شمالی، موضوع تازه ای نیست و پیشینه آن بسا به ادوار گذشته زمین شناسی میرسد.  ساکنین مناطق مختلف کشور نسل اندر نسل بطور طبیعی با این پدیده و البته سایر پدیده های طبیعی خو گرفته و با آن آشنا بوده اند.  مردم با فصول بارندگی آشنا بوده و تنها شدت و ضعف و روزهای بارانی را نمیدانسته و شاید غافلگیر میشده اند.  اما به یمن پیشرفتهای علم هواشناسی در ملل راقیه بهانه غافلگیری دیگر از دست عوامل حکومتی خارج شده و بسادگی نمیتوانند کوتاهی های خود را فرافکنی کنند.  ضمن اینکه سالهاست دست به آسمان برده طلب باران میکنند و اکنون که خواسته مزبور اجابت شده روا نیست آنرا بلای آسمانی خطاب کنند.  لذا فقط میماند که خطاهای زمینی را شماره کنیم:

1- پوشش گیاهی اولین سد مبارزه با سیل است.  همانطور که در مطالب سابق نیز اشاره شده، وجود درخت باعث میشود که سرعت ضربه قطرات باران توسط برگها گرفته شود و قطرات باران به آرامی روی زمین سقوط کند.  فروریزش آرام قطرات فرصت و مجال کافی را برای جذب آب در زمین فراهم میسازد.  بویژه اگر زمین عریان نباشد و با چمن یا انواع علف و بوته پوشیده شده باشد این قطرات باران که اکنون بر سطح زمین است در اطراف بوته و سبزه ها و ریشه آنها نگاه داشته شده مانع جاری شدن میگردد.  هر پر کاه یا علفی که از زمین سربرآورده باشد، خود و ریشه هایش، به منزله نقطه کانونی برای جذب و سکون آب است.  وجود این بستر گیاهی در بخش های کوهستانی و شیب دار بشدت مؤثر بوده و مانع سرعت گرفتن آب و ایجاد سیل میگردد.  در نبود سبزه زار و پوشش سبز در مناطق کوهستانی، آب نه تنها بسرعت سرازیر میشود بلکه خاک سطحی را نیز با خود شسته و سیلاب پائین دست را بشدت مخرب و ویرانگر میسازد.  حل شدن خاک در آب موجب افزایش چگالی آن شده قدرت تخریبی آنرا بشدت افزایش میدهد.  چیز با ارزش دیگری که از دست میرود همانا لایه سطحی و مقوی خاک است که با سیل شسته شده نیروی حیاتی آنرا از بین میبرد.  آب هائی که بدین صورت جاری شده و سیل را میسازد هیچ نقشی در احیاء منابع آب زیر زمینی ندارد و برخلاف تصور عامه که دل بدان خوش میکنند که چاه های آب پر بار شود چنین چیزی صحت ندارد.  ممنوعیت چرای دام در گذشته دور در این عرصه های کوهستانی بی حکمت نبوده است و چوب لغو آنرا اکنون مردم بی دفاع پائین دست میپردازند.

2- مدتهاست که سال به سال سفره آبهای زیرزمینی فرونشست کرده و کشاورزان برای ادامه کار خود ناچار از هرچه بیشتر عمیقتر کردن چاه های آب بوده و هرساله مشکلات آن بیشتر و بیشتر میشود.  این بدان معناست که آب های زیرزمینی احیاء نمیشود. چرا؟  زیرا از یکطرف با قطع بیرحمانه درختان و خالی کردن پوشش سبز گیاهی، آبها جاری شده و فرصت و مجال فرو رفتن آن در زمین داده نمیشود.  حتی اگر زمین مسطح باشد و فرض کنیم که سیلاب روی زمین آرام گرفته باشد باز هم منظور کشاورز تأمین نمیشود.  چرا؟ چون بخش اعظم آب راکد در روزهای بعد تبخیر شده به هوا برمیگردد.  آن بخش هم که داخل زمین فرومیرود بسیار بطئی نفوذ میکند.  چه بسا سالهای سال طول بکشد تا یک قطره آب با نفوذ در زمین به محل سفره های آب زیرزمینی یا آبخوان رسیده و اثری داشته باشد.  سرعت نفوذ آب به داخل زمین به عوامل بسیاری وابسته است که یکی از آنها رطوبت زمین میباشد.  وجود درخت بر زمین زیر آن سایه گستر است و تبخیر سطحی را کاهش میدهد.  ضمناً وجود ریشه رطوبت را در حجم بسیار بزرگتری زیر زمین حفظ میکند.  لذا قطع هر یک درخت حجم بزرگی از زمین اطرافش را خشک کرده رطوبت آنرا کاهش داده و سرعت نفوذ آب را بشدت تقلیل میدهد.  لذا اگر طوفان نوح نیز بر کشور نازل شود، بعید است دل کشاورز را برای سال بعد خوش کند.  پس تکلیف چیست؟  توضیح آنرا برای مطلب آینده وامیگذاریم. 

3- از جمله عواملی که فرد فرد مردم دخالت دارند، دست اندازی به محل طبیعی عبور آبهای جاریست.  مجوزهای ساخت و ساز در بستر مسیل که اغلب با انواع رشوه صورت میگیرد از جمله تنگناهای عبور آب است.  آن بخش باریکی هم که نهایتاً مصون مانده است با ریختن زباله و این روزها با کیسه و بطری های نایلونی و ظروف یکبار مصرف تدریجاً پر شده و کمترین بارندگی باعث سرریز شدن آب به بیرون مسیل میگردد.  مردم تابع قانونند اما قوانین بازدارنده ای وجود ندارد که مانع دست اندازی های انسانی باشد.  ولی دستکم پاکسازی این محل های عبور آب میتوانست تا حدی از شدت خرابی بکاهد.  این موضوع بویژه از این منظر اهمیت دارد که علیرغم هشدارهای هواشناسی چندین روز قبل از حوادث اخیر میتوانست گوش شنوائی توسط دست اندرکاران اجرائی داشته و لایروبی آبراه ها را بدنبال داشته باشد.  طبیعت طی قرنها و بلکه هزاره ها محل عبور سیلاب ها را مشخص کرده است و بی اطلاعی از آن هیچ جای بهانه ای ندارد.

4- طایفه ای با تخریب جنگل ها امورات خود را گذران کرده و نه تنها مصوبات قانونی قدرت مقابله با آنان را ندارد بلکه هشدار دوستداران محیط زیست نیز بیفایده بوده اغلب به دستگیری خودشان منجر شده.  توگوئی اگر تبعات کار آنان به نابودی شهرها و روستاها بیانجامد چه باک!.  مشهور است که لوئی پانزدهم نیز در اینکه همه چیز باید به کام او باشد زمانی گفته بود " بعد از من دنیا را سیل ببرد، چه باک".  حقیقت تلخ اینجاست که سودی که از قِبَل جنگل تراشی بجیب آنها رفته است در مقابل زیان وارده ناشی از صدمات مستقیم و غیر مستقیم هیچ است.  با اینحال، با کمال تعجب طایفه دیگری اینبار تحت عنوان "سازندگی" موجبات تخریب را فراهم ساخته اند تا بلکه از رقیب عقب نمانند.  آخرین دستآورد آنان سد گتوند بوده است که به اعتراف کارشناسان یکی دیگر از عجایب مهندسی دنیا بشمار رفته و حیرت همگانی را موجب شده است.  تفصیل آنرا همه میدانند که ساخت این سد و بسیاری دیگر که آنها ساخته اند یا در دست احداث دارند فقط حاصل یک انگیزه است و آن کانالیزه کردن بخش بزرگی از منابع عمرانی تحت نام های فریبنده و پروژه های عظیم به ظاهر در خدمت عمران و آبادی.  از حق نگذریم گناه اختلاس گران نجومی بمراتب از این مافیای سازندگی کمتر است چه اینکه آنها پولهائی دزدیده اند بدون آنکه صدماتی ماندنی بر پهنه کشور وارد کرده باشند.  بهرحال تا آنجا که به بحث آب مربوط است، ساخت این سازه های بدون طرح های توجیهی نه تنها با نیت خیر نبوده بلکه در عمل، سیستم طبیعی گردش آب را در کل کشور مختل کرده بطوریکه زیان آن به اعتراف کارشناسان خارج از حساب است.  بعلاوه، معمول بر اینست که در فصول سیلابی، پیش از آنکه سیلاب وارد سدها شود، دریچه های تنظیم را باز میکنند تا ظرفیت کافی برای جا دادن سیل مهیا شود.  شنیده ها حاکی از آنست که این امر در برخی از سدها نادیده گرفته شده  و لاجرم موجب سرریز شدن سد شده بطوریکه بیم شکسته شدن آن میرود.

نتیجه:

     موضوع علم فقط محدود به ساخت و سازهای مکانیکی و امثال آن نیست.  بلکه امروزه مقدار زیادی علم در پهنه آب و بطور کلی در محیط زیست وجود دارد که کتمان و نادیده انگاشتن آن گناهیست نابخشودنی.  کما اینکه در گذشته های بسیار دور، پیشینیان ما برای حفر قنات ها و جاری ساختن آب بر بستر زمین بر مقدار زیادی علم در روزگار خود متکی بوده اند.  نه فقط این، بلکه لایروبی قنوات و تقسیم عادلانه آب در اقلیم خشک این کشور نیز به مقدار زیادی علم نیازمند بوده است.  امروزه پارامترهای بسیار زیاد دیگری نیز افزوده شده است از قبیل اینکه سرعت نفوذ آب در شرایط مختلف خاک چقدر است یا کشت چه نوع گیاهانی در مناطق مختلف آب و هوائی برای تثبیت خاک مفید اند یا کجا مهار آب با ساخت سد مفید است و عواقب احتمالی آن چه میتواند باشد.  امروزه مقدار زیادی فیزیک در مسائل زیست محیطی که در ظاهر ربطی بهم ندارند دخالت داشته و مؤثر است.  در نظر گرفتن همه اینها نیازمند خرد و کار کارشناسی است.   پس از چهار دهه تعطیلی عقل و سعی و خطا در امور، دوباره عقل باید به مسند اداره امور بازگردانده شود.  امروزه بیش از هر زمان دیگری استخدام عقل، مهمترین و مبرم ترین نیاز کشور است چه در غیاب آن سیل مشکلات همچنان جاری خواهد بود.  چاره ای باید تا صاحبان عقل عهده دار امور شوند.

  • مرتضی قریب
۰۲
مرداد

آدمی را بتر از علّت نادانی نیست

    خواننده عزیزی پیرو مطلب گذشته اشاره داشته اند که بهر حال در شرح مشکلات هزاران صفحه میتوان نوشت در حالی که آب از آب تکان نخواهد خورد.  لذا ارائه درمان مهمتر است و بهتر است در خصوص جنگ و آلودگی محیط زیست که از مهمترین خطرات پیش روست چیزی بعنوان راه حل نوشته شود.  در حقیقت باید گفت نوشته های زیادی در این باره و درباره مشکلات مشابه در منابع چاپی و فضای مجازی وجود دارد که گفتنی ها را گفته اند.  شاید در اینجا بهتر باشد از منظر متفاوتی نگاه کرده و نکاتی که کمتر دیده شده را منعکس کنیم.  اما در خصوص جنگ چیزی اضافی نمیتوانیم بیان کنیم جز اینکه این بیت حافظ به بهترین وجه نظر عقل سلیم را ارائه داده است:

یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است          ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

     اما درباره آلودگی محیط زیست، آنچه بطور خلاصه میتوان گفت بشرح زیر است.   نکته اول اینکه مهمترین آلودگی کره زمین،  بنظر اینجانب، جمعیت زیاد این بشر دوپاست که قبلاً بدان اشاره کرده ایم.  وجود متکثر این جانور خاص مبدا و منشاء مهمترین مشکلاتی است که این روزها مطرح بوده و در آینده نیز همچنان مطرح خواهد بود.   اگر این نکته اساسی درست فهم نشود، پرداختن به سایر مشکلات و ارائه طریق برای حل یا تخفیف آنها مؤثر و نتیجه بخش نخواهد بود.   نکته دوم اصول بدیهی بقاست.  مثلاً اصل بقای جرم.  در پرتو این اصل باید بپذیریم که علیرغم افزایش جمعیت انسان ( ودر حالت کلی، همه جانداران) بر کره خاک، جرم زمین افزایش نمی یابد.  یک جاندار در پروسه رشد و افزایش جرم خود، از مواد معدنی و آلی زمین تغذیه میکند و لذا افزایش جرم او برابر است با کاهش این مواد در زمین.  تنها چیزی که بسیار اندک جرم فعلی زمین را زیاد میکند، بارش مداوم شهاب سنگ هاست که از ابتدای تولد منظومه خورشیدی همواره در جریان بوده است.    نکته سوم، مسأله تغییرات است.   بعنوان یک اصل بدیهی، تغییر و تبدّل همواره در همه عرصه ها وجود داشته و خواهد داشت.  اما آنچه برای بحث فعلی ما واجد اهمیت است، تغییرات بر بستر زمین است.  در گذشته های دور قبل از آنی که انفجار جمعیت در زمان معاصر روی دهد، آنچه بر وضعیت زمین حاکم بوده است تغییرات طبیعی بوده و البته کماکان همچنان نقش اصلی را بازی میکند.  وقوع آتشفشانها دست ما نیست و با فوران آنها همواره مقادیر زیادی گاز کربنیک و انواع خاکسترها وارد جوّ زمین میشود.  تبخیر آب دریاها و اقیانوس ها نیز از کنترل بشر خارج است و حاصل آن بخار آبی است که بصورت ابر در آسمان میبینیم.  میدانیم که بخار آب و گاز کربنیک دو ماده ای هستند، موسوم به گازهای گلخانه ای، که مهمترین نقش را در تعادل دمای کره زمین بازی میکنند.  مقدار بیش از اندازه آنها موجب بالا رفتن دمای جوّ زمین میگردد.  اتفاقاً در یکی از اعصار زمین شناسی، در گذشته های بسیار دور، چنین وضعیتی بر کره زمین حاکم بوده و دمای زمین بیش از اندازه فعلی بوده است.   اما این تغییرات در بازه های زمانی بسیار طولانی و بصورت تدریجی صورت میگرفته است و ضمناً هنوز هم از بشر دوپا خبری نبوده که دچار ناراحتی شده و یا با دست اندازی های خود مزید بر علّت شود.   نکته چهارم ظهور بشر بر عرصه زمین است که کاوش های علمی قدمت او و اجدادش را به چندین میلیون سال پیش میبرد.  اثر وجودی او بر چهره زمین بعد از انقلاب صنعتی و بویژه دوران معاصر خودنمائی میکند که به او امکان تغییرات بزرگ در سیمای زمین میدهد.  فقط در این دویست یا سیصد سال اخیر است که او به چنان دانش و فن آوری مجهز شده که قادر به تغییرات بزرگ مقیاس قایل رقابت با تغییرات طبیعی گردیده است.   همانطور که گفته شد، جرم مجموع موادی که در کره زمین است مقداریست ثابت که نه زیاد میشود و نه کم.   در آن دوران های بسیار گرم که جوّ زمین مملو از گاز کربنیک بوده، گیاهان و جنگل ها به یمن فراوانی این گاز رشد زیادی کردند و دریاها نیز آکنده شد از جانورانی که گاز کربنیک محلول در آب را در پوسته خود ذخیره کردند.  همانطور که میدانیم، این گیاهان و جانوران که در خود ذخیره عظیمی از کربن را داشته اند طی دوران کربنیفر زیر لایه های سنگین زمین مدفون و تحت دما و فشار زیاد در طی میلیونها سال به چیزی بدل شدند که امروز به آنها سوخت های فسیلی میگوئیم.  بدنه این مواد که عمدتاً از هیدروژن و کربن تشکیل شده بود اکنون به انواع هیدروکربورهای جامد، مایع، و گازی بدل شده است.  اینگونه بود که زمین بطور طبیعی مقدار زیادی از گاز کربنیک خود را از هوا و دریاها خارج ساخت و محیط مناسبی برای رشد سایر جانداران مهیا ساخت.  نکته پنجم اینکه امروزه ما بشدت در حال استفاده از این سوخت های فسیلی هستیم که نه تنها برای سوخت بلکه برای تولید انواع مواد پتروشیمی از انواع پلاستیک و نایلون گرفته تا کودهای مصنوعی و آفت کشها و صدها بلکه هزاران ماده مصنوعی دیگر استفاده میکنیم.   اما این استفاده تبعاتی نیز دارد زیرا هیچ چیزی بدون تبعات نیست.   نکته ششم اینجاست که در این پروسه معکوس که بدست بشر انجام میشود، کربنی که در زیر زمین محفوظ بوده، اینک آزاد شده بجای قبلی خود باز میگردد.  اولین حاصل آن افزایش گازهای گلخانه ای و طبعاً بالا رفتن دمای کره زمین است.  آیا این چیز بدیست؟  احتمالاً همه پاسخ میدهند چیز بدیست!  در حالیکه واقعاً اینطور نیست.  آنچه که بد است مقیاس کوتاه زمانی آنست.   نکته هفتم در خصوص مقیاس زمانی است.  هر پدیده ای در دنیای ما دارای مقیاس زمانی خویش است.  برای پشه ای که در بهار بدنیا آمده و در پائیز میمیرد، روند تغییرات دنیا یکطرفه بوده و به هیچ وجه احساس دوره ای ما را ندارد.  آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.  توجه به مقیاس زمانی بسیار مهم است.  بعبارت دیگر مداخلاتی که ما در طبیعت کرده و تغییراتی که بتبع آن بوجود میآید، نمی باید دارای چنان ابعادی باشد که ظرف یک یا چند نسل (مقیاس زمانی ما آدمها) منجر به اثرات وخیم واگرا گونه شود.  مثلاً دریاچه های کشور هزاران، اگر نگوئیم میلیونها، سال دارای آب بوده اند اما ظرف دو یا سه دهه با دخالت نابخردانه ما تبدیل به نمکزار گردیده اند.  شاید در بلند مدت، طبیعت تدریجاً خود باعث و بانی چنین کاری میشد ولی نکته اینجاست که این نباید بدست ما باشد.  خلاصه آنکه بر اثر افزایش گازهای گلخانه ای کره زمین رو به گرمتر شدن است و تاکنون بطور متوسط حدود 2 درجه دمای زمین بالاتر رفته است.  اینکه یخ های قطبین ذوب خواهند شد و الگوی هواشناسی خیلی از مناطق زمین بهم خورده و بسیاری از پهنه های جغرافیائی لم یزرع خواهد شد بخش عادی این سناریوست.  بخش ترسناک این سناریو واگرا بودن این پدیده است که مشابه انفجار جمعیت است.  هرچه دراین باره گفته شود کم است زیرا متأسفانه فقط عده معدودی به درستی از تبعات ویرانگر آن آگاهند.   نکته هشتم، پیرو نکات قبلی، اینکه با استخراج نفت و سوخت های فسیلی بسیاری از بلایای دیگر خود بخود ظاهر میشوند.  مثلاً اینهمه کیسه نایلونی و پلاستیک که در طبیعت رها شده از کجاست؟  این مواد در طبیعت هضم نمیشود و بقدری پخش شده که آثار ان حتی در شیر و محصولات حیوانی نیز پیدا شده.  میدانیم که اینها یکی از بیشمار محصولات پتروشیمی بوده و از نفت ساخته شده اند.  دستکم میتوان با استفاده از پاکت های کاغذی چون گذشته و یا حمل زنبیل هنگام خرید از این یک مشکل جلوگیری کرد.  ماده اولیه برای پیشبرد این مهم استفاده از مغز، این گوهر گرانبها ولی گمشده، است.  خرد انسان همانطور که ناخواسته باعث بروز مشکلاتی شده، متشابهاً میتواند در درمان آنها نیز نقش بازی کند.  اینجاست که به اهمیت عنوان این نوشته پی میبریم.   امروز بیش از هر زمان به یاری خرد در حل مشکلات نیازمندیم.  بنظر میرسد سرمنشاء بسیاری از بحرانها در نادیده انگاشتن خرد و خردمندان است.   مواد پلاستیکی بخشی از یک معضل بزرگتر بنام زباله است که در حال فروبردن کشورهای جهان سوم در خود است.  این نیز یکی از نتایج جمعیت و رشد زیاد است که درمان آن استفاده از خرد است.   نکته نهم یک اصل مهم فیزیک بنام آنتروپی است و بتبع آن افزایش بینظمی.  با کمی دقت معلوم میشود که نقش انسان بمثابه کاتالیزوری است که باعث پراکندگی بیشتر مواد تشکیل دهنده زمین است.  یک نمونه آن استخراج نفت و سوزاندن آن است که گفتیم باعث پراکندگی ئیدروکربورهاست.  استخراج معادن و خارج کردن عناصر از حالت ترکیبات اولیه نوع دیگری از این دست اندازی است.  مثلاً در کوره بلند کارخانه ذوب آهن، اکسیژن را از آهن جدا کرده و وارد بازار میکنند.  در حالیکه آهن در خانه سازی بکار رفته و نظم ایجاد میکند اما در تحلیل نهائی بقیمت افزایش بینظمی کلی است.  البته در بازه زمانی چندین قرن یا هزاره، آهن مجدداً بصورت اکسید به طبیعت برمیگردد ولی نه بصورت رگه های معدنی گذشته خود بلکه پراکنده و تقریباً غیر قابل بازیافت.  اگر جمعیت خیلی زیاد نباشد و به یک تعادلی رسیده باشد، این استفاده ها معقول بوده و طبیعت خود بسیاری از این دست اندازی ها را جذب کرده بدیده اغماض مینگرد و آسیب زیادی وارد نمیشود.  مثل اینست که رودخانه های بزرگ تا حدودی فاضلابهای شهری را در خود تحلیل برده و در پائین دست آب هنوز قابل استفاده است.  اما در برخی شهرهای بزرگ، بزرگترین رودخانه ها به فاضلاب تبدیل شده و قابل استفاده نیست.  برداشت آب از سفره های زیرزمینی با آهنگی بیش از آهنگ نزولات آسمانی قطعاً موجب تهی شدن آنها و کم شدن فشار داخلی در خلل و فرج لایه های زمین و نهایتاً فرونشست زمین و در نهایت غیر قابل استفاده شدن همیشگی آنجا خواهد شد.  در این شرایط اگر سیل نیز از آسمان ببارد قابلیت نفوذ چندانی در فضای مسدود شده زیر زمین را نخواهد داشت.  این نیز مثالی از واگرا بودن و بازگشت ناپذیری این گونه دست اندازی هاست.  رعایت این ملاحظات نیازمند مداخله متخصصین بویژه در حوزه توسعه و محیط زیست و امثال آنست.  و بالاخره نکته نهائی اینست که برای درمان دردها باید در درجه اول به شناخت آنها همت گماشت.  و لازمه این امر بیان حقایق است آنگونه که وجود دارد و در این راستا ملاحظه اینکه کسی خوشش بیاید یا نیاید و فلان کشور چه فکر کند یا نکند اصلاً مطرح نیست و نباید باشد.  تعارف و مجامله گوئی از این و آن ما را بجائی نبرده بلکه در جهل و بیخبری مستمر باقی خواهد گذاشت.  پس باید هشیار بود و آنجا که باید سخن گفته شود گفت شاید مؤثر افتد.

  • مرتضی قریب