فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معجزه» ثبت شده است

۱۳
تیر

منشاء شرّ

    مشاهده جریانات معاصر انسان را در بهت و حیرت فرو میبرد.  بهت و حیرت که براستی اینهمه دروغ و گمراهی از کجا آمده است؟  سرچشمه شرّ کجاست؟  چرا باید بنام معنویات، با وعده نسیه تأمین زندگی جاوید، انسان از حقوق حقه طبیعی و نقدِ زندگی محروم شود؟  آیا گرفتاری تاریخی ما در درک مفهوم شرّ است؟

    پرسش اساسی این است که اولاً آیا شرّ واقعاً وجود دارد یا صرفاً اصطلاحی بیش نیست؟  دوم اینکه اگر وجود دارد چگونه بوجود میآید و سوم اینکه چگونه باید دفع شود؟  پیش از هرچیز باید گفت که خیر و شرّ، در آن مفهومی که اینجا مورد بحث است، معلول وجود تمدن و شهر نشینی است.  چه انسان ها مادام که پراکنده و دور از یکدیگر زیسته با یکدیگر تعاملی نداشته باشند، شرّی از ناحیه انسان وجود نخواهد داشت.  بطور خلاصه آنچه بنظر میرسد به قرار زیر است.

    اول اینکه، برخلاف دوگانه نور و ظلمت، شرّ وجود واقعی داشته و بمثابه فقدان خیر تلقی نمیشود.  اما چگونه بوجود میآید؟  بنظر میرسد عامل اصلی آن گمراهی است و از دل گمراهی شرّ پیدا میشود.  گمراهی خود از طریق ایدئولوژی، دینی یا غیر دینی، نشر و تکثیر میشود.  حال باید دید گمراهی چگونه از ایدئولوژی تولید میشود.  گمراهی میتواند به میانجی گری عوامل مادّی یا صرفاً بر مبنای الفاظ و عواطف انسانی ایجاد شود.  در حالت نخست مثل این میماند که کسی یک چوب خشک را در دست گرفته و ادعا کند که این کوه دماوند است!  سپس با القاء این ناممکن در ذهن دیگران و کنترل اذهان بخواهد مخاطبین را در خدمت خود آورد.  اینکه او خودش به این ناممکن معتقد باشد یا نباشد البته چیز دیگریست.  پُرواضح است کسی آنرا باور نکرده و طبعاً عقل سلیم نمیپذیرد.  اما گزینه ساده تری وجود دارد و آن این است که مدعی بجای توسل به عینیات، به الفاظ و ذهنیاتی روی آورد غیر قابل لمس.  مثلاً بگوید که ارواح زیرِ زمین مدتیست بر او ظاهر شده او را دعوت به ارشاد مردم کرده اند.  و با این ادعا متوقع پیروی مردم و گرد گشتن زیر پرچم خود باشد.  اما انسان در طول تاریخ همواره به چشمان خود اعتماد بیشتری داشته و دارد تا به ذهنیات.  لذا از مدعی خواسته میشود قدرت فائقه خود را در امری مادّی و ملموس متبلور سازد تا باور پذیر باشد.  در تاریخ ادیان، این امر به "معجزه" موسوم است یعنی طرف کاری کند که مردم عادی از انجام آن عاجز باشند.  مثلاً خواسته شود چوبی را در دست بگیرد و آنرا تبدیل به کوه کند.  مسلماً چنین چیزی ناممکن است و مدعی در این مرحله عموماً واپس کشیده به همان اندک باورمندان اولیه دل خوش میکند. 

    اما مدعی ممکن است در این مرحله میدان را واگذار نکند و بگوید هرکس او را باور نکند به عذاب الیم از سوی ارواح زیرزمین دچار خواهد شد.  اما بعد مدتی که خبری نشود و ضمناً با بیشتر شدن پیروان، فرقه او اندک قوتی یافته باشد میتواند دستور دهد عذاب الیم را بر ناباوران وارد کرده موجب عبرت مردد ها شده فرقه نوپای خود را قوام بیشتری بخشد.  طبعاً در چنین صورتی عده زیادی از ترس جان، اجباراً او را باور کرده کمر به خدمت در راه او خواهند بست.  این چنین است که گمراهی مانند بهمنی مرتباً بزرگ و بزرگتر شده به اطراف و اکناف سرایت میکند.  لذا این گمراهی با استبداد رأی رابطه مستقیم داشته با هذیان و خودبزرگ بینی به اوج میرسد. 

   باید توجه داشت حتی اگر در ابتدا ایده اولیه بیراه نبوده باشد، معهذا طی گذشت قرنها کم کم رنگ باخته و از فرقه که نام و نشان اولیه را یدک میکشد جز پوسته ای متورم ولی تهی شده از معنا باقی نخواهد ماند.  در این مرحله است که محتوا فراموش و صورت بر محتوا غلبه کرده تبدیل به اصل میگردد.  آنچه عمده میشود صرفاً "نام" است و برای حفظ آبرو هر کاری مباح است.  که اگر قدرت و سلطه هم در کار باشد "نان" هم خواهد داشت که برای حفظ آن عبور از همه چیز، حتی اصول مقدسه، نه تنها مباح بلکه واجب خواهد بود.  طبعاً برای بقای فرقه و حفاظت در برابر گزند روزگار، دستگاه وتشکیلاتی لازم میآید که مهمترین وظیفه آن تولید گمراهی و جلوگیری از روشنگری و سرکوب پرسشگر است.  لذا بیشترین شرّ از دل گمراهی و بزرگترین گمراهی از بطن ایدئولوژی میآید.  نبرد با گمراهی و دفع شرّ فقط با کمک دانش میسر است.

خلاصه آنکه، شرّ نیز مانند خیر امریست نسبی.  شرّ از گمراهی و آن از ایدئولوژی زائیده میشود.  گاهی ایدئولوژی در سطح اولیه خود بمثابه نوعی فلسفه متوقف میماند همانگونه که آئین زرتشت در اصل نظریه ای فلسفی بود. گاهی هم بعلت هوای نفس یا فوران خیالات وارد مراحلی میشود که شرح آن رفت.  و بدترازبد وقتی که مدعی نمایندگی آسمان هم باشد.  نوشداروی شرّ و دوای گمراهی آموزش عمومی است و لاغیر.  و پا گرفتن این نیز در گرو حضور نظمی پاسخگو و مردمسالار است.

  • مرتضی قریب
۲۰
دی

معجزه

    میپرسند معجزه چیست؟  با مفهوم این کلمه بیشتر از طریق مسائل دینی آشنا بوده ایم ولی از لحاظ لغوی به معنای چیزی خارق عادت است و یا انجام دادن کاری است توسط فرد شاخصی که دیگران در انجام آن احساس عجز و ناتوانی کنند.  گاهی هم امروزه در بیان برخی از کارهای بزرگ و استثنائی ابراز میشود مثل اینکه کامپیوتر معجزه قرن بیستم است و امثال آن.  اما اکنون میخواهیم کمی درباره برداشت سنتی از عبارت معجزه و دیدگاه علمی درباره آن بحث کنیم.  

   وقتی سنگی را رها میکنیم بدون استثناء سقوط کرده و روی زمین میافتد.  اما اگر به عوض پائین رفتن، بی هیچ علت دیگری بسمت بالا و دور شدن از جاذبه زمین فرار کرد میگوئیم قطعاً معجزه ای اتفاق افتاده است.  البته چنین امری را تاکنون نه کسی شاهد بوده و نه هیچ خبر موثقی از وقوع آن و مشاهده آن توسط شاهدان مختلف در ادوار گذشته و حال  گزارش شده است.  زیرا چنین چیزی خلاف عقل بوده و اگر هم خبری از آن داده شده باشد آنرا باور نکرده و دروغ تلقی میکنیم.  پرسش اساسی اینجاست : اگر سنگ را رها کنیم چه احتمالی وجود دارد که بسمت بالا پرواز کرده و معجزه ای واقع شود؟  اما قبل از هر چیز بیائیم مبادرت به یک آزمایش ذهنی کنیم.  مثلاً سنگی را که 100 گرم جرم دارد و سقوط آن را مشاهده کرده و محرز میدانیم بیائیم آنرا 10 برابر کوچکتر کرده و آزمایش خود را تکرار کنیم.  اینبار سنگ 10 گرمی را رها میکنیم و بازهم سقوط آن به پائین را ملاحظه میکنیم.  هربار سنگ را 10 برابر کوچکتر کرده و آزمایش را تکرار و تکرار میکنیم.  تا جائی که نهایتاً جرم آن به یک یا چند مولکول تقلیل یابد.  آیا نتیجه همواره یک چیز است؟!  برای درک بیشتر، بهتر است از یک واقعه جالب مثال بزنیم.  در حدود نیم قرن پیش، درست در اوائلی که یک بزرگراه جدید منطقه نواب تهران را به شمال شهر متصل میکرد واقعه جالبی زبانزد مردم شده بود.  در بخشی از جاده که از حوالی تقاطع اوین یا حدود هتل هیلتون آنروزگار میگذشت، اتوموبیل ها در حالت خلاص رو به سربالا میرفتند و رانندگان با شگفتی و اعجاب، آنرا شخصاً تجربه میکردند.  مدتها این معجزه بر سر زبانها بود تا کاشف بعمل آمد که شیب جاده حقیقتاً سرازیریست منتها خطای دید از بابت شیب بندی زمینهای اطراف، احساس سربالائی را به راننده القا میکرد.  اکنون چه میگوئید اگر با نهایت تعجب اعلام کنیم چنین چیزی ممکن بوده و میسر است؟  خودروئی در جاده ای هموار ترمز کرده و در حالت خلاص متوقف است.  راننده پس از پیاده شدن ناگهان مشاهده میکند خودرو خاموش بدون هیچ دلیل دیگری حرکت کرده از او دور میشود. چطور چنین چیزی امکان دارد؟!  موضوع برمیگردد به حرکت تصادفی مولکولها در اثر گرما و به عبارت دیگر "قدم زدن تصادفی".  میدانیم که اتمها و مولکولهای سازنده هر جسمی مدام در اثر گرما در جهات مختلف بصورت تصادفی در جست و خیزند.  در اجسام جامد، در حول و حوش شبکه کریستالی و در اجسام مایع آزادانه تر لغزیده و بهر سو حرکت میکنند.  طبعاً این حرکات بچشم ما دیده نمیشود ولی اولین بار پدیده موسوم به "حرکت براونی" بیانگر چنین واقعیتی بود و سرانجام این انیشتن بود که طی یکی از 3 مقاله مشهور خود آنرا به حرکت تصادفی مولکولها مرتبط کرده و برای اولین بار وجود مولکولها را اثبات کرد.  حال با بازگشت به موضوع خودرو میدانیم که گرما چیزی جز حرکت جنبشی (مکانیکی) مولکولها نیست که در هر لحظه به هر سو روان بوده و با برخورد با یکدیگر مرتباً تغییر جهت میدهند.  لذا در صفحه دیسک ترمز این خودرو در اثر اصطکاک مقدار زیادی گرما تولید شده و جنبش گرمائی این ذرات ریز زیاد است.  با اینکه حرکت آنها تصادفی است اما علی الاصول میتوان تصور کرد که از میان بیشمار حالت های موجود ممکنست در یک لحظه همه این ذرات طوری جهت گیری کنند که حرکت منظمی حول محور چرخ پیدا کرده موجب ایجاد گشتاوری گردد.  اگر چنین شد، خودرو دفعتاً خود به خود حرکت کرده با سرعت زیادی دور شده و ما آنرا معجزه خطاب میکنیم!  حتی لازم هم نیست که دیسک ترمز داغ باشد چه اینکه در دمای معمولی مولکولها و اتمها مداوماً دارای حرکتند و اصولاً گرما چیزی جز این حرکات تصادفی نیست که فقط در صفر مطلق به آرامش مطلق رسیده از جنبش باز می ایستند.  پس میتوان انتظار داشت چنین واقعه ای برای هر خودروئی رخ دهد.  اما احساسمان میگوید که چنین امری اتفاق نیفتاده و نمیافتد و به بداهت عقل هیچگاه هم اتفاق نخواهد افتاد.  

    اکنون با بازگشت به مسأله سنگ متوجه میشویم که اگر فقط یک مولکول از آن را داشته باشیم چه بسا در خلاف جهت جاذبه بالا رفته و اگر هوائی نباشد که با سایر مولکولها برخورد کند، شاید برای همیشه زمین را ترک کند.  آیا این یک معجزه نیست؟  البته که خیر.  زیرا اول اینکه چنین سطح معلومات و اطلاعاتی در گذشته هائی که اعجاز رواج داشته موجود نبوده تا مردم نظری دهند و دوم اینکه اصلاً چیز عجیبی هم نیست چه رسد به معجزه.  اما اگر تعداد مولکولها بیشتر و بیشتر شود چه؟  بعبارت دیگر اگر تعداد ذرات آنقدر زیاد شود که شکل و شمایل سنگ پیدا کند چه؟  باز هم میتوان احتمال داد که پرواز کرده بالا رود؟  عقل متعارف میگوید خیر.  یادآور میشویم که در یک قلوه سنگ 100 گرمی حدود  1024 مولکول وجود دارد که در هر لحظه هر کدام دارای چنب و جوشی بوده بطوریکه اندازه سرعت آنها متفاوت و مهمتر اینکه سمت و سوهای مختلفی را نشانه رفته اند.  البته در یک حجم گاز چون قیود و وابستگی شبکه کریستالی آنگونه که در جامدات وجود دارد غایب است بنابراین تک تک مولکولها آزادی بیشتری داشته و اگر برخوردی بین آنها وجود نمیداشت هریک بسوئی پرواز میکردند.  بهر حال نکته کلیدی اینجاست که با افزایش تعداد جمعیت مولکولها، انواع حالات مختلفی که ممکنست پیش آید بصورت تصاعدی بیشتر و بیشتر میگردد.  همانطور که حدس میزنید، مسأله به آمار و احتمالات مربوط میشود.  در یکی از اولین نوشته های این وبگاه مسأله ای را مطرح کردیم در ارتباط با این سوأل که احتمال اینکه حروف الفبا را بطور شانسی پشت سرهم تایپ کرده و در آخر کتاب سیاست نامه خواجه نظام الملک بیرون بیاید چقدر است؟  برای اینکار میگوئیم غیر از 32 حرف الفبا، تعدادی هم علائم نگارشی مثل نقطه، ویرگول، خط فاصله، فاصله خالی، پرانتز و امثال آن نیز داریم که جمعاً بیش از 150 علامت نمیشود.  فرض کنید سیلوی عظیمی داریم که از هریک از این 150 کاراکتر به تعداد بیشمار در این سیلو ذخیره شده است.  خروجی سیلو دهانه باریکی دارد که در هر وهله فقط یک حرف از آن خارج و بر صفحات سفید کتابی که زیر آنست یک به یک و پشت سرهم نقش میبندد.  یک کتاب متوسط مثل سیاست نامه حدود 300 صفحه دارد و جمعاً حاوی 480000 کاراکتر است.  تعداد کل کتابهای متفاوتی که از این دستگاه چاپ عجیب ممکنست خارج شود  150480000 میباشد که معادل اعشاری و سرراست آن حدود  101000000 میباشد.  عدد اخیر یعنی 1 با یک میلیون صفر جلوی آن!!  درک و هضم چنین عددی مافوق توانائی ذهن است. لذا احتمال اینکه با تایپ شانسی حروف الفبا تصادفاً کتابی مثل کتاب سیاست نامه را تحریر کنیم بسیار بسیار ضعیف است.  بطور مشخص، احتمال مزبور عکس عدد فوق میباشد.   اگر محاسبه مشابه را برای مثال سنگ انجام دهیم که حاوی  1024 ذره است که هریک مثلاً  150 جهت گیری مختلف اتخاذ کند (البته در واقع امر بسیار بیشتر است)، در آنصورت عدد ما  150 بتوان  1024 خواهد رسید که آنقدر بزرگ است که نوشتن معادل اعشاری آن اهمیتی ندارد و حدوداً میشود عدد 1 و اینبار با  1024 صفر جلوی آن!!!  برای درکی از بزرگی این عدد، فرض کنید صفرهای جلوی 1 را چنان ریز و بدنبال هم نوشته ایم که فقط  1 میلیمتر بیشتر جا نگیرد.  در اینصورت بسادگی دیده میشود خط زنجیر صفرها طولی باندازه 100000 سال نوری یا باندازه قطر اطول کهکشان راه شیری ما دارد!  لذا با بازگشت به پرسش ابتدای بحث، احتمال اینکه سنگ رها شود و رو به آسمان رفته معجزه ای واقع شود برابر عکس عدد بزرگی است که در آخر بدست آوردیم.  با کمال تعجب این عدد صفر نیست ولی از هر عددی که بتوانید تصور کنید کوچکتر است.  برای داشتن حسّی از کوچکی، فرض کنید 10 بار یک جفت تاس را پشت هم بریزید و هر 10 بار جفت شش بیاید.  این پدیده باندازه کافی نادر است که همبازی تان شما را به تقلب متهم کند.  چه اینکه در تمام تاریخ بازی تخته نرد چنین اتفاقی نیافتاده است حال آنکه احتمال مزبور 1 از 1016 است که با همه کوچکی هیچ تناسبی با احتمال پرواز سنگ ندارد.  برای مقایسه فرض کنید بجای 10 بار ریختن پشت سرهم تاس، 1024  بار انجام شود و همگی جفت شش (یا هر صورت همسان دیگری) بیاید.  پس جای تعجبی ندارد اگر بگوئیم عملاً محال است.

    از همین دست پدیده ها، رفتار گازهاست که هیچگاه مشاهده نشده که مثلاً در یک ظرف محتوی هوا، یا هر گاز دیگر، ناگهان همه مولکولها در یک سمت ظرف تجمع کرده و باقی ظرف خلاء شود.  چنین امری همانقدر محال است که پرواز سنگ بسمت آسمان.  زیرا آنچه که روی میدهد محتملترین حالت است و در یک گاز حالتی است که بیشترین بینظمی یا پراکندگی اتفاق میافتد.  قبلاً در موضوع "نظم" تا حدودی به این مطلب پرداختیم.  در واقع آنچه ما در دنیای بزرگ مقیاس خود تجربه میکنیم و آنرا نوعی نظم میپنداریم در بطن خود و در دنیای کوچک مقیاس مشحون از بینظمی است.  اما بینظمی به معنای بی قاعدگی نیست.  آنچه در مثال سنگ گفتیم درباره هر جسم دیگری از هر قسم صادق است و لذا اگر دیدید یا شنیدید که شخصی یا حیوانی بدون هیچ ضابطه ای در آسمان قدم میزند به چشمان و گوشهای خود اعتماد نکنید چه اینکه شعبده بازی یا بقول ناصرالدین شاه قاجار "حقه بازی" است.  او طی چند سفری که به فرنگ داشت شاهد تردستی در مجالسی که به افتخارش برپا میشد بود و در خاطراتش از آن به حقه بازی یاد کرده است.  "حقه" در اصل به معنای قوطی یا جعبه ای است که اشیاء قیمتی را در آن نگاه میداشتند.  تردست ها نیز در قدیم بساط  خود را پهن و سر جعیه جادو جنبل خود را میگشادند:  صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد/ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد.  اغلب آنچه در داستانها و اساطیر آمده از همین قسم است و علت رواج این معجزات در گذشته، علاقه وافر و طبیعی مردم به اعجاب و شگفتی است.  کما اینکه همین وضع امروز نیز ادامه دارد زیرا ذهنیت آدمی بسختی تغییر میکند.  امروزه سینما و تلویزیون و بسیاری از سرگرمی های دیگر، جایگزین علاقه سابق شده و از اینرو معجزات کمتر رخ میدهد.  اما اگر حقیقت را بخواهید، عجیبترین شگفتی ها در عرصه علم واقع است که متأسفانه درک و جذب آن برای عامه آسان نیست.  طبیعت خود از بزرگترین عجایب است بطوریکه موضوع زندگی روی کره خاکی و جستجوی بشر در کشف اسرار هستی از جذاب ترین و عمیقترین موضوعات فلسفه است که مطالعه و تأمل در آنرا به همگان توصیه میکنیم.  

  • مرتضی قریب