فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مغز» ثبت شده است

۲۷
مرداد

استبداد و آزادی

    نسل جوان که از یُمن وجود اینترنت و رسانه های مجازی توانسته سایر بخش های دنیا را هم زیر نظر داشته باشد دیگر مانند نسل های پیشین، چشم و گوش بسته نیست.  او وضعیت خود را با دنیا قیاس کرده بحق میپرسد چرا چنین شدیم؟  میپرسد مگر از حیث مغز و دیگر شاخصه های جسمی با سایر دنیا تفاوت فاحش داریم که چنین ظلمی بر ما رفته است؟  این مرحله از بهت و حیرت مشابه همان شگفت زدگی عباس میرزای ولیعهد حدود 200 سال پیش است!  او سوأل کرد چه شده که دچار چنین ادبار و سیه روزی شده ایم.  او امروز نیست ببیند گامی که به پیش نرفته ایم، هیچ، هزار سال هم به عقب تر بازگشته ایم!  باری، او برای جبران مافات، جوانانی را برای کسب علوم روز به خارج گسیل داشت.  معصومانه تصور میکرد مجهز شدن به زرّادخانه مدرن راهگشاست.  بعدِ او، روشنفکران دوران بعدی، خروج از ادبار و نکبت را در راستای همین خط فکری دانسته و تغییر در ظواهر زندگی را در اولویت گذاشتند.  شوربختانه آنچه تصور میشد محقق نشد.

    در اینکه نحوه زیست و ظواهر زندگانی بر ذهنیات تأثیر میگذارد شکی نیست.  چه بسا نخبگان و خیرخواهان نیز همین گونه انتظار داشتند و چندان بیراه هم نبودند.  منتها در جوامعی که ایدئولوژی دینی حاکم است این امر بسادگی میسر نبوده قرنها زمان میبرد.  اما اگر تلاش از آنسوی قضیه صورت گیرد یعنی ذهنیات خرافه پرست اصلاح شده و باورهای انسانی و مثبت جایگزین خرافات شود، هم مؤثرتر و هم نتایج آن پایدارتر بوده با وزش یک باد همه چیز درهم نمیریزد.  اصل، ذهنیات است که اگر سالم و هنجار باشد خودبخود زیست سالم وآنچه لازمه یک زندگی شرافتمندانه توأم با سرفرازیست مهیا میشود.

   اما همه اینها چه ربطی به موضوع بحث یعنی استبداد و آزادی دارد؟  نکته اینجاست که ذهنیات در خلاء شکل نمیگیرد.  نسل جوان از خود میپرسد چرا غرب مرکز ابداعات و اختراعات است؟  چرا نسبت به شرق پیشرفته تر است؟  چرا همه مسیرها رو به غرب است؟  پاسخ در آزادی تفکر مذکور در قبل نهفته است.  فکر فقط وقتی میتواند رشد کند و بالنده شود که آزاد باشد.  و این میسر نیست مگر در محیطی که فرد در آن زیست میکند آزادی های اساسی برای او فراهم شده باشد.  بی جهت نیست که یک جریان دائمی از جوانان جویای رشد بسمت غرب در حرکت است.  شدت این جریان بستگی به میزان استبداد در مبداء دارد بطوریکه در شرایط حاضر سایر صنوف هم به آب و آتش میزنند تا از جهنم استبداد دینی فرار کنند. 

    حکومت استبدادی وقتی با دین توأم شود ترکیب خانمان برباد دهی را بوجود میآورد بنام استبداد دینی.  محور زندگی ایمان است که در واقع چیزی جز ایمان ریائی که شرح آن قبلاً رفت نیست.  اولین بلائی که بر سر مردم در چنین نظامی میآید، تهی ساختن آنان از فضایل انسانی است.  در مرحله بعدی او را چنان خوار و مستأصل میسازند که تن به هر حقارت داده اظهار وفاداری و هواداری کند.  حکومت بر مردم فقیر آسانتر است بویژه که ثروت آنها یا به میدان جنگ نیابتی ها ارسال میشود و یا در ظاهر هزینه اقتداری است که همه میدانند پوشالی است.  سودهای کلانی که در این معاملات به یُمن محرمانه بودن امور عاید دلالان و مباشرین میشود راهی جزایر بهشتی شده آینده ای مطمئن را رقم میزند.  در ظاهر از وفاق ملی دم زده میشود اما منظور، وفاق بین همین مباشرین است که رقابت در تقسیم غنایم را تعدیل کنند.  مردم عادی دشمن تلقی شده در کوی و برزن سرکوب میشوند تا یادشان نرود در کجا زندگی میکنند.  برای حفظ اخلاقیات ریائی، در شب ظلمانی موی زنان در خودرو رصد شده و با گلوله جنگی او و خودرو را با هم تارومار میکنند.  اما ثروت ملی که روز روشن سرقت میشود بجائی بر نمیخورد.  پول مالیات دهندگان برخلاف رضای مردم هزینه راهیان کربلا میشود تا رضای خدایشان جلب شود. در نظامی که واجباتِ ساقط شده شخص مثل نماز و روزه وکالتی انجام میشود، چگونه است که مستحباتی مثل راهپیمائی اربعین را نمیشود به یکنفر وکالت داد تا از سوی همه انجام داده ثروت ملی با اینهمه فریاد صرفه جوئی که گوش فلک را کر کرده به هبا و هدر نرود!  قطعاً همه اینها را نیک میدانند منتها تبلیغات برای حفظ نظام در رأس امور است و اگر بهای آن ورشکستگی کشور است چه باک!  روزشماری میکنند تا مثلاً 25 سال دیگر خصم خود را نابود کنند.  اما به محض اینکه فرصت طلائی دست میدهد مصلحت اندیشی کذائی بکمک میآید تا علیرغم فشار مؤمنین، از تقابل مستقیم پرهیز کنند.  طالبان با اینکه ده نفر از دیپلماتهای نظام را در افغانستان کشته بود از انتقام سخت دم زده نشد زیرا ایمان طالبان شوخی بردار نیست.  آنها آب را بر ملت شیعه بستند، خبری از اقتدار نشد!  معهذا اقتدار و آزادی ما را دنیا ندارد!!

خلاصه آنکه، استبداد و آزادی در بیان جملات نمیگنجد، آنان که آنرا در عمل تجربه کرده اند روشنترین تعاریف را دارند.

  • مرتضی قریب
۲۶
اسفند

معماها -6

    دیدیم بدعت بمعنای نوآوری است ولی با اینحال در امر دین ممنوع است. هر قاعده ای ممکن است استثنائاتی داشته باشد.  در یک حکومت دینی که همه امور به نظر یک فرد وابسته است، بدعت و نوآوری در ابزار سرکوب بنام دین مباح بلکه واجب عینی شمرده میشود.  اما فن آوری های نوین ارتباطی که موجب آسایش است مفسده آمیز و بقول یکی از حضرات در شمار فن آوری های بد محسوب و لذا حرام است!  اکنون به عامل دیگری که ابزار ماندگاری آموزه های غلط است می پردازیم.

  1. تکرار.  مهمترین ابزار آموزش همانا "تکرار" است.  و البته مانند خیلی چیزها کاربرد دوگانه دارد.  تکرار در آموزش و پرورش رسمی از ارکان آموزش خردسالان است تا سواد را در کودکان نهادینه سازد.  بویژه در ادبیات و علوم انسانی که حافظه اهمیتی بسیار دارد، تکرار اهمیت بیشتری دارد.  ولی از آنسو، تکرار در آموزش های ایدئولوژیکی وجه منفی خود را نشان میدهد.  یعنی بنظر میرسد فقط به صِرف تکرار، هر غلطی را بتوان بعنوان حقیقت ارائه داد.  حساسیت این ویژیگی بخصوص در میان عوام و خردسالان زیاد است بطوریکه یک نظام سلطه گرِ تبهکار، بعنوان خیرخواهی، با تکرار موهومات میتواند مغزها را شستشو دهد.  تکرار اگر مؤثر نیفتد، آنگاه سرکوب است که کار را تمام میکند.  در گذشته، حفظیات، از اهمیت بالا برخوردار بوده و مکتب خانه های ما با همین روش اداره میشد.  این مکتب ها معمولاً برونداد خاصی نداشته جز آن معدود جوانان مستعدی که فقط با رفتن به دانشگاه های داخل یا خارج حافظه خود را بجای هجویات در ادامه تحصیل در راه های مفید بکار میانداختند. 

تکرار شامل حال اعمال نیز میشود.  وقتی تکرار به حد کافی زیاد شود به یک رویه خودکار موسوم به "عادت" تبدیل میشود.  دیگر نیازی به عامل خارجی و یا نظارت آن برای تحمیل تکرار نیست.  ذهن فرد در این حالت خود بخود بسمت یک نتیجه گیری نظری و یا حرکت بسمت یک رفتار خاص سوق داده میشود.  عادت ممکن است چنان نهادینه شود که اگر فرد در اجرای آن قصور کند دچار عذاب وجدان شده احساس شرمندگی کند. 

آیا خصیصه عادت، خوب است یا بد؟  خوب یا بد آن بستگی به اصل آموزه یا رفتار دارد.  مثلاً شست و شوی صبحگاهی دست و صورت یک عادت خوب است و حاکی از نظم و ترتیب است.  برای عادات بد فهرست بلند بالائی بویژه برای کشور ما هست که نمونه هائی را مربوط به دوره قاجار از زبان حاجی سیاح از مطلب سابق (1399/4/24) نقل میکنیم: ".. مردم در اثر استمرار به ظلم عادت کرده در آن اشکالی نمیبینند...مردم به بندگی عادت کرده و با هزار زنجیر خرافات و نادانی در جهل بسر میبرند...تمامی بزرگان، مردم را عادت داده اند که پرده بر روی چشم گذاشته چیزی نبینند و نشنوند و تسلیم محض باشند.."  او نیز "تکرار" را مؤثر میداند و نکته قابل تأمل اینکه برخلاف آنروز، در روزگار ما نهاد دین و حکومت یکی شده و ابعاد بلا دوچندان شده است.  لذا در جامعه ما زیان عادت بسی فراتر از فواید آن است. 

لذا با این خصیصه باید با احتیاط رفتار کرده مراقب بود که عادت ما را ناخواسته بسمت "جبر" سوق ندهد.  بنابراین چه بهتر که عادات نیکو را هم بطور ارادی و آگاهانه انجام داده و اسیر عادت نشد.  هرچند، فایده اصلی عادت، کاستن از بار فعالیت مغزی است که در انرژی و زمان صرفه جوئی شود.

یک جنبه منفی "تکرار" سست شدن قدرت استدلال است زیرا فرد برای افعال خود دلایل اولیه را فراموش کرده مانند یک روبات رفتار میکند.  نمونه های آن در جامعه ما فراوان است.  کشوری هست که با ما کاری ندارد ولی تمام الفاظ بد نصیب او شده در اثر تکرار تبلیغات، دشمن پنداشته میشود.  اما دشمن واقعی که بارها تجاوز کرده بخش هائی را بتناوب از کشور منتزع کرده، یار غار و ناجی ما تلقی میشود!  لذا در این مواقع، تکرار معجزه کرده دروغ را به راست و راست را به دروغ تبدیل میکند.

خلاصه آنکه، تکرار با آنکه ابزار آموزشی قدرتمندی است منتها وقتی در دست اصحاب ایدئولوژی بیفتد در راستای تبلیغ سودای خویش بکار افتاده و بجای خیر سبب شر و محکم شدن زنجیرهای خرافات و استمرار تحجر میشود.

  • مرتضی قریب
۲۴
ارديبهشت

افق جدید

  یکی از سوألات بنیادین که همواره پیش روی بشر قرار داشته است مسأله دنیای پس از مرگ بوده است.  از آنجا که بشر خود را در مرکز توجه عالم میپنداشته است، پاسخ به این پرسش در طول تاریخ در مرکز توجهات او قرار داشته است.  بی سبب نیست که اغلب ادیان جهان نیز به نحوی در جهت ارضای این حس کنجکاوی بشر به این مطلب پرداخته اند. چه در پاپیروس های کهن مصریان باستان و چه در حفاری های باستانشناسی در سراسر زمین همواره آثار و علائم این شوق و اشتیاق برای جاودانگی به چشم میخورد.  

  در دوران جدید، پزشکی نوین، به موازات انجام حرفه اصلی خود، در تلاش است تا بدون هیچگونه ادعائی عمر بشر را طولانی تر سازد.  مراجعه به آمار و ارقام در چند صد سال گذشته، تا حد زیادی حکایت از نتیجه بخش بودن این تلاش دارد.  با این وجود، این قدم ها هرچند مثمر ثمر بوده است اما تا جاودانگی هنوز فاصله ای بس طولانی دارد.  اما از سوی دیگر، پیشرفت هائی که در حوزه الکترونیک و هوش مصنوعی صورت گرفته، افق های جدیدی را برای تحقق آرزوهای انسانی گشوده است.  یکی از این پیشرفت ها مربوط به حوزه ارتباط سیگنال های الکتریکی به اعصاب موجود زنده، بویژه انسان است.  اینکه انسان صرفاً با ذهنیت خود قادر به حرکت دست مصنوعی خود باشد و امواج عصبی بتواند همان کاری را که قبلاً با ارگان طبیعی انجام میداده است با ارگان مصنوعی انجام دهد خود نشان دهنده آغاز راهی جدید است.  و این راه جدید راهی نیست جز تحقق آرزوی جاودانگی!  شاید با کمی تخیل بتوان سر نخ هائی برای این خواسته بشر جستجو کرد.

  علم جدید دایر بر اینست که اصولاً هرگونه لذت یا الم نهایتاً در مغز انسان مورد تعبیر و تفسیر قرار میگیرد.  وقتی صدمه ای بر بدن عارض شود، تازه در مغز است که احساس درد روی میدهد.  متشابهاً هرگونه لذت و سرخوشی فقط در درون مغز است که احساس میگردد.  آنان که دچار مرگ مغزی شده اند از هرگونه احساسات انسانی خالی شده اند بطوریکه عملاً جز یک حیات نباتی شباهت دیگری با انسان ندارند.  علاوه بر همه اینها، همه آنچه که به عنوان دوران زندگی یک فرد تلقی میشود، همه و همه جایگاهی جز در درون مغز ندارد.  لذا شاید به زبان دیگر بتوان گفت که انسانیت ما و همه مظاهر آن جملگی در مغز میگذرد.  اگر از مشاهده یک فیلم خوب لذت میبریم، این احساس لذت فقط در مغز انجام میشود.  این روز ها عینک هائی به بازار آمده که شما را وارد یک دنیای مجازی بکلی متفاوت میکند.  گام بعدی، و گام منطقی، اینست که سیستم دیدگانی نیز از سر راه برداشته شده و امواج الکتریکی را مستقیماً وارد مغز ساخت!  در چنین حالتی شما میتوانید بدون آنکه قدم از خانه بیرون گذاشته باشید و حتی بدون آنکه یک گام از محل نشستن خود دور شده باشید، قادر به سفر به دور دنیا باشید.  نه تنها مناظر بدیع و جالب توجه را به رأی العین ببینید بلکه بوی خوش گلهای تازه شکفته را نیز احساس کنید.  بعلاوه، صدای چهچه مرغان نیز گوش شما را نوازش داده و ریزش آبشار را از دوردست شنوا باشید.  همه این دریافت ها را خواهید داشت بدون آنکه از راه معمول خود یعنی از راه چشم و گوش و بینی گذشته باشد.  در چنین صورتی شما ممکن است هیچگونه احساسی از مجازی بودن نداشته باشید چه اینکه آنچه در درون مغز شما میگذرد عیناً همانی است که در زندگی عادی میگذشته است.  با این تفاوت که اکنون ممکن است با یک بدن مجازی قادر به سیر و سلوکی باشید بسیار متفاوت تر و بسیار هیجان انگیز تر از آنچه در زندگی عادی قادر به انجام آن بوده اید.  اگر به چنیین جایگاهی رسیده باشیم افق جدید تری گشوده خواهد شد.

  فرض کنید پس از مرگ بیولوژیک، قادر به حفظ مغز در شرایط مناسبی باشیم.  در این صورت با تغذیه مغز از طریق رگ های اصلی که خون را به مغز میبرد میتوان همچنان حیات بیولوژیک آن را ادامه داد.  اکنون اگر ورودی اعصابی که احساسات پنجگانه را به مغز منتهی میساخت توسط یک شبیه ساز یا سیمولاتور تحریک کنیم بالقوه قادر خواهیم بود حیات احساسی را همچنان در مغز ادامه دهیم.  در چنین حالتی نه تنها هویت فرد همچنان ادامه خواهد یافت بلکه بعلاوه، مرحله دیگری از زندگی آغاز خواهد شد که با اینکه فاقد توده بدنی میباشد اما از لحاظ ادراکی تفاوتی با دنیای پیش از مرگ دنیوی خود ندارد.  چه بسا امکانات جدیدی در این زندگی جدید مهیا شود که قبلاً ممکن نبود.  و مافوق همه اینها اینکه مادام که تغذیه مغز ادامه داشته باشد و مادام که ماشین شبیه ساز کار کند، این زندگی جدید همچنان ادامه خواهد یافت.  در پرده آخر، سناریوئی را میتوان متصور شد که در ساختمانی بزرگ دارای قفسه بندی های متعدد، مغز های بیشماری در درون محیط های محافظ خود قرار گرفته و همه این ها توسط یک شبکه محلی بهم متصل باشند.  در این صورت دوستان و خویشان و بستگان، همچنان در دوره جدید نیز بهم متصلند و مانند گذشته از گفتگو و مراوده با یکدیگر لذت میبرند درست همانگونه که در دوره پیشین داشته اند.  و نه تنها این، بلکه این زیستگاه های الکترونیک محلی خود توسط یک شبکه جهانی در حال تعامل با یکدیگر خواهند بود.  آیا این شروعی برای جاودانگی نیست؟

  • مرتضی قریب