فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ملت» ثبت شده است

۱۸
آذر

 

احتمال و زندگی

    از نتایج دو بحث قبلی راجع به توزیع نرمال، بلافاصله نتایج آنرا روز گذشته بچشم دیدیم.  دیدیم هر تحمیلی که توسط حاکمیت جبار بر حالت نرمال اعمال شده باشد، چنانچه پشتیبانی توده مردم را نداشته باشد، دیر یا زود فرو میریزد.  دیر یا زود آن بستگی به این دارد که حاکمیت تا کجا میتواند سرمایه های ملی را خرج انرژی لازم کند و البته، نیروهای مردمی تا چه اندازه مصمم و پیگیر باشند.  حکایت، همچنان همان حکایت برپا نگاهداشتن غیر طبیعی هرمی وارونه است که سیستم استبداد میبایست مرتباً با دادن انواع انگیزه های مالی و رانت به متصدیان کنترل این هرم شوم، از فرو افتادن آن جلوگیری کند.  به محض آنکه دستها برداشته شود و در این مورد اخیر، دستهای بیگانه از رساندن کمک باز ماند، هرم کذائی خود بخود فرو میافتد.  اکنون که یک شرّ از فدراسیون شرّ خارج شده، آیا سایرین درس خواهند گرفت یا نه؟  میگویند مستبد تا آخرین لحظه محو تملقات شیرین اطرافیان بوده از درک دنیای واقعی محروم است.  اکنون بعد از ناکامی در حفظ مستبد، افکار عمومی میپرسد تکلیف ادعاهائی که برای حفظ حرم بوده چه میشود؟  حرم برخلاف ادعاها بر جای خود دست نخورده باقی مانده اما تکلیف جانهای تلف شده از هر دوسو و میلیاردها دلار مخارج تلف شده و همین مقدار مطالبات سوخته چه میشود؟  اینها همه به کنار، سیاست هائی که تا به امروز همه غلط بوده چه میشود؟!

   بنابراین بعد از آشنائی با توزیع نرمال ببینیم این اصول علمی درباره آنچه در اطراف میگذرد چه دارد بگوید.  چگونه است که به هر سو که مینگرید راه حل های اشتباه را میبینید!  یعنی اغلب امور مهم و حیاتی درست برخلاف نورم و آنچه عقل متعارف نظر دارد انجام شده و میشود.  منظور فقط تصمیمات سیاسی نیست که یک به یک اشتباهات آن علنی شده و صدای دست اندرکاران را نیز درآورده است.  به این حوزه ها که نگاه شود اقدامات را همه عموماً در جهت خلاف میبینید.  توگوئی دستی در کار بوده که هر خیری را به شرّ مبدل سازد.  حوزه هائی مثل: سد سازی، آب و آبخوان داری، کشاورزی، چاه های گاز و نفت مخروبه، قراردادهای مهم مثل کرسنت، سهم کشور در دریای خزر، محیط زیست و هورالعظیم، فرسایش خاک و فرونشست زمین، دخالت در کشورهای همسایه، مدافعان حرم، تحت الحمایه شدن، FATF، چای دبش و فساد بیّن، پروژه بی سرانجام هسته ای، جمعیت، حجاب و صدها و صدها مسأله دیگر.  البته اگر جهت خیر را برای بیگانه در نظر گیریم شاید کارها همه بجا و درست است!  شاید از ابتدا بنا بر این بوده که خیر نه برای اهالی بلکه برای بیگانه باشد؟

    در یکی از مطالب پیشین اجمالاً به همین موضوع ضمن مثالی پرداخته شد.  گفتیم اگر دانشجوئی در پاسخ به 20 سوال تستی چهار جوابی امتحان آخر ترم خود همه را غلط جواب داده باشد واکنش شما چیست؟  بعید است بگوئید درسش را نخوانده و صفر شده است.  زیرا هرقدر هم نابلد باشد این را میداند که با پاسخ شانسی به سوألات بالاخره چند تائی درست از آب در آمده و از رسوائی "صفر" مطلق جلوگیری میکند.  احتمال اینکه شانسی همه را غلط پاسخ داده باشد واضحاً برابر عدد 0.7520 است که حدوداً برابر 0.0032 میباشد.  چون این احتمال خیلی کوچک است، شخص را به تأمل وامیدارد که شاید او پاسخ های درست را میدانسته و عامدانه پاسخ غلط را انتخاب کرده است.  احتمال اینکه همه را شانسی درست جواب داده نمره 20 بگیرد از اینهم کمتر است و بهمین دلیل او که 20 میگیرد قطعاً شاگرد زرنگی است که پاسخ ها را میداند و شانسی کار نمیکند.  اکنون به پرسش اصلی میپردازیم که در میان مثلاً 100 پروژه و یا کار مهم که نظام اقدام کرده است چه احتمالی هست که هر 100 تا را تصادفاً اشتباه رفته باشد.  اینبار اگر تصمیم گیری را مانند شیر یا خط فرض کنیم، احتمال مزبور چیزی نزدیک صفر است یعنی با قطعیت میتوان گفت که نظام عامدانه راه حل های غلط را انتخاب کرده است.  اما اگر منصفانه تصور کنیم که شاید تعدادی، مثلاً 10 تا، را هم تصادفی درست کار کرده باشد احتمال جدید 10-17 شده که کماکان نزدیک صفر است!  محاسبه آن با تابع دوجمله ای (برنولی) میسر است و نتایج در پیوست آمده است.

خلاصه آنکه، هرکار کنیم و هر سو رویم متأسفانه ریاضیات چاره ای نمیگذارد جز این نتیجه گیری که نظام خودش، یا دستی غیبی، عامدانه و دانسته امور را در جهت مخالف منافع ملی بکار برده و میبرد!  چون راهکار در پیوست آمده است، خواننده شکاک خود میتواند پارامترهای خود را اِعمال کرده نتیجه خود را اعلام کند.  کافیست برگه ای برداشته و لیست اقدامات مهم اثرگذار، مالی، جانی یا سیاسی را نوشته حاصل منفی یا مثبت را جلویش درج و خود راساً حساب کند.  تعداد آنها ممکن است 100 یا بیشتر یا کمتر باشد.  احتمال را هم او مخیر است آنچه درست میداند منظور کند.  شاید با توجه به تعدد مسیرها بجای 0.5 عدد بزرگتری منظور دارد.  تابع نرمال که برای محاسبه اعداد بزرگ مناسبتر است در پیوست است.

 

 

  • مرتضی قریب
۰۸
آذر

دنیای تضادها

    در زیرنویس آخرین مطلب، خواننده ای نظر داده اند که مشکل اصلی جهان از حاکمان فاسد و مستبد است که در هر 4 قدرت صنعتی میتوان سراغ گرفت.  بویژه به رهبران سیاسی قدرت های بزرگ اشاره کرده که چگونه مردمان را اسیر هوی و هوس خود کرده در سایر کشورها افراد صالح را برداشته دست نشانده های خود را میگمارند.  البته حکام دست نشانده خود چنین حسی نداشته بلکه خویش را مستقل ترین عنصر عالم انسانی میشمارند.  چه بسا واقعاً هم ندانند مجری سیاست های برادر بزرگتری هستند.  در پایان، نومیدانه میگویند گویا تاریخ از پیش نوشته شده و ما را در آن اختیاری نیست.

   شوربختانه این یأس و ناامیدی گریبانگیر همه بویژه قشر تحصیل کرده و تکنوکرات شده هرکه در توان خود ببیند فرار از کشور را بر قرار ترجیح میدهد.  بطوریکه جمعیت آوارگان طی این چند دهه خود باندازه ای است که اگر مجال یابند ظرفیت تشکیل کشوری در سایه را دارند.  اما همانطور که در بالا نظر دادند، بکجا پناه برند که دنیا خود بسمت یکدست شدن پیش میرود.  اما از دیدگاه برخی دیگر، نظام های موجود دنیا دو دسته هستند.  یکی دنیای متعارف و دستکم در ظاهر مقید به قوانین، و دیگری دنیای شرّ که فارغ از هر قاعده ای هرچه بخواهد میکند و به گردن نمیگیرد.  در ویترین این دسته هرچه بخواهید هست از استبداد، خرابکاری، آدم ربائی، باج خواهی، بمب گذاری، قاچاق، پولشوئی، ترور و ارعاب، رشوه، خریدن افراد با پول، راه انداختن جنگ های نیابتی و غیره و غیره گرفته تا این اواخر که پاره کردن کابل های ارتباطات زیر دریا را هم به ویترین خود اضافه کرده اند. دیدگاه مزبور معتقد است که دنیای شرّ بعید است خوی آدمی پذیرد و لذا بنظر میرسد چاره ای نیست جز اینکه دنیای متعارف هم راه دنیای شرّ را در پیش گیرد!

    برخی امید بسته اند شاید با آمدن قریب الوقوع فلان رئیس کشور، اوضاع دنیا فرق کند.  اما برفرض هم بکند محدود به چهار سال خواهد بود، حتی اگر تمام عمر هم بر مسند قدرت باشد همچنان پرسش اینست که بعد چه؟  اگر در فکر راه حل های اساسی و بلند مدت هستید به اصلاحات متکی به انسان های میرا نمیتوان دل بست.  پس چاره را در سازوکاری دائمی و قانونی باید جست.  تنها شکل قوانین فراگیر را امروزه در قامت سازمان ملل متحد میتوان سراغ گرفت.  با اینکه ایجاد آن با نیت خیر بوده است، منتها سالهاست ناکارآمدی آن در تحقق آن نیات خیر زبانزد همگان است. علت اصلی، وجود نمایندگانی هست که حکومت ها را نمایندگی میکنند و نه ملت ها را.  پس شاید چاره را باید در تشکیلاتی هم ارز آن جستجو کرد که افراد آن نمایندگان واقعی ملت ها باشند و نه حکومت ها.  امروز بیش از هر زمان دیگری امکان بالقوه این تشکل بنام "شورای ملل متحد" موجود است.  ارتباطات شبکه جهانی اجازه میدهد اعضای این شورا بدون نیاز به دفتر و دستک و هزینه های بالاسری هرکس از محل زندگانی خویش با دیگر اعضا در ارتباط بوده درباره هر موضوع به اجماع رسیده آنرا علنی کنند.  تنها پشتوانه عملی آنچه مقرر کرده اند، پشتیبانی مردم دنیاست.  که مثلاً اگر در مورد فلان موضوع، حکومت فلان کشور راه حل پیشنهادی را نپذیرد با تحریم همه جانبه مردم دنیا مواجه شود.  امروزه بایکوت اقتصادی ابزار قدرتمندی برای به کرسی نشاندن مقصود بشمار میرود.  عده ای حتماً خواهند گفت "نمیگذارند"، "عملی نیست"!  خوب این در مورد هر راهکاری متشابهاً صادق است.  راه حل شما چیست؟!  یا باید تسلیم شد یا اگر شما جایگزینی دارید مطرح کنید. 

    جهان شرّ همواره چند گام جلوتر از جهان متعارف است.  درست مثل دزد یا تروریستی که زمان عمل را او تعیین میکند و در بادی امر موفق است.  جهان شرّ نیز مانند سایر تراست ها ائتلافی متشکل از همفکران است که احتمال موفقیت او را صدچندان میکند.  این جنگ های بیهوده که ایجاد کرده اند اگر همین امروز هم فیصله یابد زخم های آن مدتهای مدید باقی خواهد ماند.  مراکز اقتصادی تخریب شده، خانه های سوخته، و سایر خرابی ها حتی اگر ترمیم شود، جان های تلف شده  زنده نخواهند شد.  این کنسرسیوم شرّ، نان سفره مردم را ربوده خرج ایجاد خرابی هائی میکند که ربطی به ملت ندارد.  دستمزد نازل پرستاران، حقوق ناچیز و معوقه کارگران و معلمان، موجودی صندوق های بازنشستگی و هر آنچه از منابع قابل نقد باشد صرف ادامه حیات مزدوران بیگانه ای میشود که بیش از پیش مورد تنفر مردم کوچه و بازار قرار گرفته اند.  اینها در سایه نبود شورای جهانی ملتها صورت میگیرد که اگر میبود شاید جلوی دست اندازی به حقوق ملت گرفته میشد.

خلاصه آنکه، بالاخره دنیا به این نتیجه خواهد رسید که خود باید کار خود را در دست گیرد.  نقل آن داستان است که وقتی بلدرچین از جوجه ها شنید که فردا کشاورز خود برای درو خواهد آمد گفت دیگر وقت آن رسیده که باید مزرعه را ترک کرد.

  • مرتضی قریب