فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همه گیری» ثبت شده است

۱۸
آبان

همه گیری

     موضوع بیماری کرونا اکنون نزدیک یک سال است که سرتیتر روزنامه ها و اخبار شبکه های اطلاع رسانی است.  مولد این بیماری نوعی ویروس است که بعلت داشتن شاخک هائی شبیه تاج پادشاهان به "کرونا" موسوم است.  انواع مختلفی از این ویروس تاجی شکل قبلاً هم  وجود داشته است که متأسفانه این یکی جدیدالظهور است و برای آن درمانی از پیش تدارک نشده است.  این ویروس اول بار بطور مشکوکی در بازار فروش گوشت حیوانات وحشی در شهر ووهان چین ظاهر شده و از آنجا سریعاً و وسیعاً به همه نقاط دنیا سرایت کرد.  از همان ابتدا شرکت های بزرگ داروسازی در صدد تولید واکسن برای پیشگیری و کشف داروی مؤثر برای درمان این مرض بی درمان برآمدند که تا امروز به نتیجه قطعی نرسیده است.  بدتر از بد اینکه اخیراً خبر از دانمارک آمده که گویا نوع جهش یافته ای از این ویروس که بمراتب خطرناکتر از نوع اولیه است در میان راسو های پرورشی (مینک) بروز کرده که به انسان نیز منتقل میشود.  

     بی شک دانشمندان دلسوز و متعهد تمام کوشش خود را برای یافتن درمان قطعی این ویروس بکار خواهند برد.  اما در این میان یک نکته مهم نیز وجود دارد که البته ممکنست باعث وحشت شود ولی در هر حال دانستن آن مفید است.  میدانیم که تا پیش از یکی دو قرن اخیر، بیماری های واگیردار از مهمترین عوامل کشتار جمعیت های انسانی در مقیاس وسیع بوده است.  یک بیماری نظیر طاعون که به مرگ سیاه نیز مشهور بوده است با ظهور خود میلیونها نفر را به کشتن داده تا بالاخره خود بخود ناپدید میشد.  وبا نیز از بیماری های شایع بوده که همه گیری وسیع داشته و نفوس بسیاری را میکشت.  در همین یکصد سال پیش و درست پس از پایان جنگ اول جهانی این همه گیری آنفلوآنزا بوده که کشتاری قابل قیاس با جنگ داشته است.  در سطح ضعیف تری و در نبود بهداشت، آبله و سایر امراض عفونی نیز بیکار ننشسته و تا پیش از کشف واکسن، به کشته و زخمی کردن نفوس در سطح جهانی ادامه میداده است.  خوشبختانه با به صحنه آمدن داروهای جدید، تقریباً جلوی همه عوامل بیماریزا گرفته شده و بتبع آن، جمعیت کره زمین با سرعتی تصاعدی رو به افزایش گذاشت.  اما این امنیت خاطر زیاد دوام نیاورده و امراض جدید ناشناخته ای مثل "ایدز" و "کووید-19" پا به عرصه گذاشتند.

    از یک منظر کلی، بنظر میرسد که طبیعت قانونی خاص خودش دارد که ما بی توجهیم.  قاعده کلی تکامل همواره در جهتی سیر کرده و میکند که گونه های ضعیف تر را از بین برده در عوض به قوی تر ها و مقاوم ترها شانس بقا میدهد.  این قاعده استثناء پذیر نیست و برای همه جانوران و از جمله انسان متشابهاً کار میکند.  در آن دوره ای که درمان های امروزی وجود نداشت و مثلاً در قرون وسطی که طاعون در اروپا ظاهر شد، با کمال تعجب پس از کشتن چندصد میلیون انسان، خود بخود ناپدید شد.  در حالیکه منطقاً میبایست همه را بدون تبعیض نابود میکرد بویژه که همه در تماس نزدیک با یکدیگر بوده و پیشگیری مؤثری وجود نداشت.  شاید نکته در مقاوم بودن نجات یافتگان بوده است که ساختار قوی تری چه از حیث ژنتیک و چه سایر فاکتورها داشته اند.  بعبارت دیگر، طبیعت در این حالت طبیعی و فارغ از دخالت انسانی عمل پالایش را انجام میدهد و با این عمل بیرحمانه و تبعیض آمیز به قوی ترها شانس بیشتری برای زندگی میدهد.  

     اما اهمیت این نکته در کجاست؟  امروزه بشر با پشتکار و تلاش در خور ستایش به مقابله این عوامل طبیعی برخاسته و با دارو و درمان، همه نفوس را چه قوی و چه ضعیف از دست بیماری و مرگ نجات میدهد.  از دید ما بسیار عالیست و عملیست انسانی.  اما طبیعت شاید نظر دیگری دارد و با زبان بی زبانی میخواهد بگوید که با عمل پالایشگری خود هم به تقویت نسل کمک کرده و هم به تعادل جمعیت و تعادل طبیعت کمک میکند.  از دیدگاه طبیعت، انسان با این تلاشهای خود ناخواسته و نادانسته تیشه به ریشه گونه خود زده و آینده خود را تیره میکند. چه اگر در آینده ویروس عجیب تر و خطرناکتری بوجود آید که سریع الانتقال بوده و مرگ آنی بدنبال داشته باشد و درمانی هم نداشته یا کشف آن به درازا بیانجامد چه بسا به انقراض نوع انسان، انسانی که مقاومت خود را از دست داده، منتهی گردد.  اما انسان به این دیدگاه طبیعت اهمیتی نداده و کار خود را دنبال کرده و هر مرضی را بدنبال کشف دارو و درمان آن خواهد رفت.  شاید در این راستا راه حلی نیز در مورد ژنتیک پیدا نماید.  بهرحال در این میان یک عمل مرضی الطرفین باعث رضایت طبیعت و انسان هردو خواهد شد و آینده بهتری را نوید خواهد داد و آن کنترل جمعیت جهان و جلوگیری از انفجار آن است.  تجربه نشان داده که تراکم جمعیت هرجا ظاهر شود، اپیدمی های خاص و خطرناک شایع میشود.  این مطلب درباره سایر جانوران نیز صدق میکند و تراکم جمعیت و کاهش فضای حیاتی آنها بیماری زاست.  بگذریم از اینکه کمبود آب و غذا و سایر منابع مصرفی در شرایط انفجار جمعیت خود مستقلاً باعث نابودی نسل ها شده و به اپیدمی ها مجالی نمیدهد!

    نتیجه آنکه، آنچه نجات دهنده نهائی است همانا خرد جمعی بشر و همزیستی مسالمت آمیز با طبیعت است.

    

  • مرتضی قریب
۲۵
فروردين

تعادل در دنیای امروز

      از انتقاد خوانندگان با روی باز استقبال میکنیم.  گفته اند که در مطالب اخیر، نگاه ما به انسان و عملکردش بجای یک نگاه مثبت نگاهی منفی بوده است و انتقاد خواننده ای را در پی داشت.  چیزی که گفتیم این بود که از دید یک موجود فرازمینی، انسان یک موجود تخریب گر است و ماحصل اعمالش چیزی نیست که به آن نمره قبولی داده شود.  ضمن آنکه از نگاه یک فرازمینی، مقایسه کارکرد آدم با سایر جانوران تفاوت ماهوی نشان نمیدهد، از دید طبیعت هردو مصرف کننده اند.  اکنون، با آنکه فرازمینی باید پاسخگو باشد، معهذا سعی میکنیم تا حد امکان به وکالت از وی به روشنگری بپردازیم.  بگذارید با یک سوأل اساسی شروع کنیم: 

  آیا زندگی انسان بر پهنه زمین از تعادل برخوردار است ؟

اصلاً برای چه این سوأل مطرح میشود و اهمیت آن کجاست؟  پاسخ مثبت یا منفی ما به پرسش بالا چه اهمیتی دارد؟  اصولاً برای چه باید نگران چیزی بنام "تعادل" باشیم؟  گویا قبلاً هم از زوایای مختلف به موضوع تعادل پرداخته بودیم.  اکنون میخواهیم با توجه به موضوع روز یعنی بحران شیوع ویروس کرونا (COVID-19) و بحران های بیشتری که ناگزیر در ادامه آن بروز و ظهور پیدا خواهد کرد به نقش تعیین کننده عامل تعادل بپردازیم.  عاملی که ادامه زندگی ما بدان وابسته است.

     فرض کنید یک باغچه 2000 متری برای پرورش مرغ و خروس در اختیارمان گذارده اند.  ابتدا از چند مرغ و خروس شروع میکنیم و با رها سازی آنها در این محوطه اجازه میدهیم بصورت طبیعی از محصولات باغچه تغذیه و متکثر شوند.  چون فضا باندازه کافی بزرگ است، آنها بصورت طبیعی رشد و نمو کرده و با تولد جوجه ها جمعیت آنها مرتباً افزایش می یابد. اما بعد مدتی کار بجائی میرسد که فضای مزبور تکافوی تأمین غذای آنها را که رو به ازدیاد است نکرده و متصدی مرغداری مجبور به انجام یکی از این کارها میشود.  یا زمینهای مجاور را تصاحب و ضمیمه مرغداری کند.  یا اجازه دهد که از کم غذائی مرگ و میر آنقدر زیاد شود که جمعیت آنها کاهش یابد.  و یا مهمتر اینکه از ابتدای کار، برنامه "تنظیم خانواده" را در دستور کار داشته باشد.  یعنی بعد از رسیدن جمعیت پرندگان به یک حد مشخص، همواره تعدادی از تخم مرغها را برای فروش روانه بازار کرده و بدین ترتیب جمعیت پرندگان را در حد ثابتی متعادل نگاهدارد.  این شق سوم عاقلانه تر و عملی تر میباشد، هرچند عده ای از روی نادانی یا خباثت با هرچه نام "تنظیم" را بر خود دارد دشمنی میورزند.  لازم به ذکر است که در مرغداری های صنعتی با پرندگان خوشرفتاری نمی شود و اگر مردم میدانستند که در این مراکز چه بر روزگار این پرندگان بیگناه میآورند شاید بکلی از مصرف طیور چشم پوشی میکردند.  هروقت هم که این مرغداری ها اضافه تولید دارند یا غذای دان طیور بدلیل گران شدن دلار کمیاب میشود، جوجه های چند روزه را با ماشین باری به بیابان برده زنده بگور میکنند.  کاری که با هیچ اصلی سازگار نیست و هیچ کسی هم اعتراضی نمیکند.  ای کاش روزی برسد که بشر بکلی دست از خوردن حیوانات برداشته سبعیت را تعطیل کند.  بهر حال در آن دورانی که هنوز بشر پا به عرصه زمین نگذاشته و از دخالت او خبری نبود، طبیعت خود بصورت قهرآمیز تعادل را حفظ میکرد و انقراض بسیاری از گونه ها شاهدی بر این مدعاست.  با مثال فوق جواب به سوأل طرح شده آسان تر میشود.  بدین معنی که با برنامه ریزی علمی میتوان کارها را از دست قضا و قدر خارج ساخته و اجازه نداد که طبیعت بصورت قهرآمیز مداخله کند.  در اینجا تأکید میکنیم که ظهور بسیاری از بیماری های ناشناخته ممکنست در ارتباط با افزایش جمعیت و ازدحام هرچه بیشتر جمعیت انسانی بوده و یا تسهیل کننده شیوع آن باشد.  بعنوان مثال، گفته میشود این ویروس جدید کرونا از خوردن حیواناتی مثل خفاش یا مورچه خوار به انسان سرایت کرده است.  مگر غذاهای عادی قحط است؟  بله زیرا تنها چیزی که تکاپوی جمعیت عظیم چین را میدهد همه-چیز خواری است.  گفته میشود این همه-چیز خواری بعد از قحطی بزرگ چین و بعد از اقدامات داهیانه رهبر عظیم الشأن چین که ذکر آن قبلاً گذشت روی داد.  در دهه پنجاه میلادی قرن گذشته، با توجه به نبود برنامه های تنظیم خانواده و با توجه به فقر گسترده ای که در اثر غلبه استبداد و ایدئولوژی در چین روی داده بود چینی ها هیچ چاره ای نداشتند جز آنکه برای زنده ماندن هرچیزی را که سرراه میدیدند از پوست درختان گرفته تا  جانوران خزنده و چرنده را بخورند و سد جوع کنند، هرچند با وجود همه اینها دهها میلیون بر اثر فقر غذائی مردند.  چنین شد که حتی با عادی شدن اوضاع، این رژیم غذائی همچنان بصورت عادت باقی ماند.  وقتی در بررسی بحران هائی این چنینی، سلسله علل دنبال شود، همواره در جائی به استبداد و یا سلطه ایدئولوژی و یا به هردو برمیخوریم.  متأسفانه عباراتی مثل "برنامه ریزی علمی"، "تنظیم"، "بررسی آماری"، و امثال آن برای عده ای بکلی ناآشناست و از بخت بد اداره امور در کشورهای در حال توسعه نیز در دست همین هاست.  از افرادی که جمع و تفریق نمیدانند و بالاتر از 1000 عددی  نمیدانند چه انتظاری از بررسی آماری و مدیریت استراتژیک دارید؟!  دنبال چه چیز شگفت آور دیگری هستید؟! 

    یک اصل اساسی در فلسفه علم اینست که در دنیای مادّی "بینهایت" وجود ندارد.  حتی این عالم به این بزرگی نیز محدود است و ستاره شناسان همین را میگویند.  عمل تکثیر نیز تا بینهایت نمیتواند ادامه یابد، گو اینکه هر سیستم تکثیری از نظر تئوری و به لحاظ ریاضی میتواند تا بینهایت رشد کند.  اما همانطور که ذکر شد، در عمل، یک جا متوقف میشود زیرا بینهایت نداریم.  مثلاً در مورد واکنش زنجیری در یک توده شکافتپذیر، عمل شکافته شدن هسته های یک ماده شکافتپذیر پس از مصرف همه هسته ها متوقف میشود.  در مورد جمعیت های بیولوژیک، از جمله انسان، نیز همین روال برقرار است و عمل تکثیر جمعیت بالاخره جائی متوقف میشود.  بدین شکل که یا به مرز قحطی و مرگ و میر ناشی از آن میرسد.  یا حتی پیش از وقوع قحطی، وقتی تراکم زیاد شود آنگاه انواع بیماری ها از جمله بیماری های ناشناخته لاعلاج وارد کار شده باعث تعدیل میشود.  سالهاست که بدفعات شاهد بروز این بیماری ها در جنوب شرق آسیا که تراکم جمعیت بالاست هستیم.  ظهور ویروس کرونا در چین نیز باحتمال زیاد ریشه در آن عادت غذائی دارد که پس از قحطی بزرگ مسبوق الذکر مردم را به همه-چیز خواری عادت داد.  اکنون جمعیت زیاد کره زمین و ازدحامی که ایجاد شده و چگالی جمعیت را بالا برده زمینه مناسبی را بوجود آورده که بیماری های واگیر و لاعلاج بسادگی و بسرعت در سراسر کره زمین منتشر شود.  

    بنابراین، جمعیت زیاد نه تنها تأمین غذا را مشکل میسازد و نه تنها هر تلاشی برای تدارک غذای بیشتر به هزینه غارت منابع طبیعی و خشک شدن رودخانه ها و دریاچه ها و آبهای زیرزمینی و بیابان شدن جنگل ها و آلودگی زمین و هوا انجام میشود و نه تنها به گسترش فقر و بیسوادی دامن زده ارائه خدمات اجتماعی و بهداشتی را بیش از پیش مشکل میسازد و نه تنها به پیدایش هزاران مشکل دیگر منجر میشود، بلکه علاوه بر همه آنها به بروز این خطر جدید یعنی بروز بیماری های ناشناخته و همه گیری سریع آنها کمک خواهد کرد.  در گذشته های دور که ازدحام جمعیت کمتر بود و ضمناً ارتباطات مثل امروز گسترده نبود، شیوع بیماری ها در محل تولید آن متوقف میماند.  امروزه خطر گسترش سریع بیماریها در سطح بین المللی بیشتر شده و در آینده با افزایش بیشتر جمعیت زمین این خطر بیش از پیش افزایش خواهد یافت.  

    یک سوأل اساسی همواره ذهن انسان را از گذشته های دور به اینسو بخود مشغول کرده است.  و آن اینکه غایت زندگی بشر چیست؟  یونانیان باستان این سوأل را این گونه پاسخ میدادند که زندگی سعادتمندانه اصلی ترین هدف زندگی است.  و سقراط و افلاطون و دیگران شرح میدادند که لازمه چنین زندگی سعادتمندانه پیروی از فضایل اخلاقی است.  اما امروز بیش از پیش بدین واقعیت رسیده ایم که علاوه بر آنچه نظر فلاسفه است، زندگی سعادتمندانه در گرو یک واژه طلائی است و آن واژه بسیار مهم عبارتست از  "تعادل".  نه فقط زندگی سعادتمندانه بلکه اصولاً زندگی حداقلی و باصطلاح بخور و نمیر نیز در گرو رعایت تعادل است.  شاید فضایل خود بخشی از تعادل محسوب شود.  تعادل در کلیه شئون زندگی و از جمله در مسأله جمعیت.  متأسفانه این روزها صداهائی مشکوک شنیده میشود توگوئی در صدد براندازی تمدن بشر هستند.  آنانی که در مصادر بالا نشسته و ناتوان از شمارش ساده عدد هستند بخود جرئت داده و خانواده ها را به داشتن فرزندان 5 و 8 و 12 تائی به نیت معصومین تشویق میکنند.  خدا را شکر توصیه بچه دار شدن به نیت 124000 پیامبر نمیکنند!  شاید بخاطر اینکه بالاتر از 1000 عددی به مخیله شان خطور نمیکند. عدم استقبال مردم نه به لحاظ رعایت تمدن است، بلکه بدلیل فقر گسترده و عدم استطاعت در نگهداری حتی 1 فرزند است.  آیا با وجود چنین ذهن های عقب مانده ای که کنترل امور را در دست دارند امید سعادتی برای جامعه هست؟

    بنظر میرسد روزی باید برنامه ریزان فرهنگی به این اعتقاد برسند که مسائل بنیادی و در عین حال ساده را در برنامه تعلیم و تربیت ابتدائی و متوسطه بگنجانند.  مثلاً بسیار مهم است که این پدیده "تعادل" از همان ابتدا توسط معلمین دلسوز برای دانش آموزان به زبان ساده تشریح و تفهیم شود.  طبعاً پیش نیاز چنین امری، قرار گرفتن برنامه ریزی ها در دستان خردمندان است.  اگر چنین شود آینده روشن کشور بیمه خواهد شد.  البته مفهوم تعادل در ادبیات ما به شکل های مختلف همواره وجود داشته است، مثلاً آهسته و پیوسته رفتن ترجیح داده میشد نسبت به با شتاب رفتن.  کسی که تند میدود و زود از نفس می افتد ممکنست به هدف نرسد.  رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.  متشابهاً اقتصادهائی که برای نرخ رشد دورقمی، خود را به آب و آتش زده و زمین و زمان را آلوده میکنند بزودی از نفس افتاده و هم خود و هم دیگران را به زحمت می اندازند.  همین تجربه را ما نیز در دوره ای که دلارهای نفتی به اقتصاد بدون برنامه سرازیر شده بود داشتیم.  یک دوره سرخوشی بدون زمینه سازی برای حرکت مستمر آتی.  همچنین است سرنوشت کسانی که برای رشد سریع بدن به داروهای مکمل رو آورده و پس از دوره ای خوشی و کسب اندام زیبا، سرانجام با ناخوشی دست بگریبان میشوند.  خوردن غذا تا حدی که برای تأمین انرژی کافی باشد خوبست ولی زیادی آن باعث افزایش وزن و بروز انواع بیماری هاست.  حفر چاه های آب و استخراج آبهای زیرزمینی برای کشاورزی و مصارف دیگر تا آن اندازه مجاز است که سطح آبهای زیرزمینی ثابت و در حال تعادل باشد.  در غیر اینصورت همان اتفاقی می افتد که سالهای سال در  کشور ما در حال وقوع است و توجهی بدان نمیشود.  متشابهاً جمعیت هر کشور، با حفظ حاشیه ایمنی، باید با منابع آن متناسب باشد.  عرضه و تقاضا باید هماهنگ باشند.  تبلیغات تا حدی که برای اطلاع رسانی لازم باشد مفید است اما زیاده از حد که شد ایجاد نفرت و اشمئزاز میکند.  همه اینها که در این پاراگراف گفتیم، مصادیق گوناگون تعادل است.  حتی در روابط اجتماعی نیز تعادل بسیار توصیه شده است کما اینکه سعدی میفرماید: درشتی و نرمی بهم در به است/ چو فاصد که جرّاح و مرهم نه است.  فاصد کسی است که حجامت میکند.  آیا روزی خواهد رسید که همه با دل و جان مفهوم تعادل را درک کنند؟  چنین بادا.

برقراری تعادل میان تمرکز و تنوع

  • مرتضی قریب