فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واژگان» ثبت شده است

۲۹
اسفند

معماها -8

    دیدیم که تکرار چه نقش مهمی در فرآیند تولید فرهنگ بازی میکند.  تکرار، مهمترین ابزار آموزش است که نقش دوگانه مثبت و منفی میتواند ایفا کند.  تکرار زیاد، عادت را بوجود میآورد صرفنظر از ماهیت خوب یا بد آن.  تکرار مسالمت آمیز اگر مؤثر واقع نشود، روش قهرآمیز جاانداختن عادت، سرکوب است.  اما عجیب اینجاست که با آنکه تکرار ایجاد عادت میکند اتفاقاً تنها داروی تغییر عادت ها، همانا تکرار است!  یعنی با آوردن شیوه ای نو و تشویق عموم به استمرار در این شیوه نو، روال جدید بتدریج جایگزین روال کهنه شده و عادتی نو جای عادت کهنه را میگیرد.  مصداق این شیوه را اخیراً بطور اتفاقی با مطالعه مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی، جلد پنجم به عینه مشاهده کردیم. 

  1. تکرار و تغییر عادتها. علامه عباس اقبال آشتیانی متولد 1275 خورشیدی، از اعاظم روزگار خود بوده و از مبرز ترین ادبای دوره جدید است.  در بخشی از یادداشت های خود کتابهای چاپ شده را مرور و نقد مختصری بر هریک نوشته اند.  منظور ما در اینجا، نظرات ایشان درباره برخی واژگان بکار رفته در کتابهای مزبور بوده که نویسندگان را از کاربرد بقول خودشان "اصطلاحات غلط و ساختگی فرهنگستان" برحذر داشته اند.  ایشان نسبت به اصطلاحات وضع شده فرهنگستان خوشبین نبوده بلکه ادامه کاربست اصطلاحات رایج قدیمه را صحیح تر میدیدند.  اکنون به برخی ایرادات ایشان بر واژه هائی که در کتاب نویسندگان دیده اند اشاره میکنیم

"واژه" را منع کرده میگفتند چرا از "لغت" که جا افتاده و رایج تر است استفاده نکنیم؟  یا بجای سایر واژگان فرهنگستان از قبیل "پرچم"، "میهن"، "سده"، "رونوشت" توصیه میکردند از "بیرق"، "وطن"، "قرن"، "سواد" که رایج و جا افتاده است استفاده شود.  واژه "پدیده" که اول بار در ترجمه "فنومن" بکار رفته را "رکیک تر" از همه دانسته و به دلائل دقیق دستوری رد کرده منتها چیزی بعنوان معادل، خودشان پیشنهاد نکردند. 

اما امروز، بعد حدود صد سال، با کمال تعجب میبینیم همان ها که ایشان تحذیر میدادند به چه خوبی جا افتاده و در دفاتر دیگر کسی نمی نویسد "سواد مطابق اصل است"!  واژه رونوشت بجای سواد کاملاً پذیرفته شده است.  البته نکته عالمانه ایشان در باب "پدیده" درست بوده اما چه کنیم که در هر صورت بخوبی جایگزین فنومن شده است.

باری، نتیجه مهم بحث بالا یک بار دیگر اثبات این امر است که با استفاده مثبت از تکرار و استمرار در حوزه آموزش، میتوان شیوه های جدید را جایگزین شیوه های کهنه کرده به نتایج عالی دست یافت.  این مثالی از شیوه مسالمت آمیز کاربست تکرار در مباحث آموزشی است.  یعنی اینکه اگر کسی واژه های قدیمی را هم بکار ببرد کسی ممانعت نخواهد کرد و غوغا نخواهد شد.  یا در دفاتر بخواهند چون گذشته از کلمه سواد استفاده کنند کسی مانع نمیشود.  ما برای تغییر عادت های معیوب گذشته هیچ چاره جز پیش انداختن روالی نو نداریم.  اینجا نیز مانند وضع واژگان جدید که سازمانی وجود داشت، به نهادی که ابتکار عمل را در دست بگیرد نیاز است.  این نیز خود حکومتی مترقی را میطلبد که اجازه چنین نهادی را داده و خود پشتیبان باشد.  با اینکه در حال حاضر چنین چیزی در کشور متصور نیست اما خوشبختانه زمانه دگرگون شده و این امور در خارج مرزها هم میسر است.

  1. تغییر عادت با زور.  معما یا پرسش اساسی اینجاست که آیا عادت را بطور تدریجی و مسالمت آمیز ایجاد کرد یا با زور و با سرعت بثمر نشاند؟  حاکمیتی که تصور میکند افکار درخشانی در سر دارد احتمالاً روش اجبار را ترجیح میدهد.  خوب یا بد آن را باید از نتایج رفتارهای تاریخی مشاهده و قضاوت کرد.  مثلاً در دهسال ابتدای رسالت که پیامبر در مکه تبلیغ را تکرار می فرمود، جز تنی چند اقبالی نشان ندادند.  پس، سرانجام پس از هجرت شیوه دوم اتخاذ شد و بعد فتح مکه، همه رؤسا و شیوخ که قبلاً زیر بار نمیرفتند حالا در سایه شمشیر گزینه ای جز پذیرش نداشتند.  اثر این شیوه همانقدر که مؤثر است، میتواند پس از حذف زور بازگشت پذیر باشد همانطور که بسیاری از قبایل پس از رحلت پیامبر به آئین قبلی خود بازگشتند که مشروح آن در تواریخ هست. کسانی که زیر شکنجه های مکرر مجبور به اعتراف گناهان ناکرده میشوند از همین قسم است که این یکی در دوران حاضر رواج دارد.

خلاصه اینکه، موضوع "تکرار" در ایجاد "عادت" ها و نحوه عمل آن موضوعی قابل بحث بر عهده جامعه شناسان است.

 

 

  • مرتضی قریب
۲۳
اسفند

معماها -4

    اسامی زیادی وجود دارد که معانی آن طی زمان دگرگونه شده و امروزه تلقی دیگری از آنها نزد مردم است.  این سوای حجم عظیم تحریفی است که در این چند دهه اخیر توسط نظام مذهبی ایجاد شده و حوزه ادبیات را نیز از تجاوز مصون نگذاشته است.  به آنها نیز پرداخته خواهد شد.  اکنون به واژه ای پرداخته میشود که بی ارتباط با مراسم پایان سال نیست.

  1. پرستش.  در لغت به معنی مواظبت است کما اینکه "پرستار" عنوان کسی است که مواظب چیزی است و امروزه مشخصاً برای مراقب بیمار بکار میرود که همه با آن آشنا هستیم.  اما در گذشته های خیلی دور پرستار میتوانست نام کسی باشد که مراقب آتش است و مواظب است مبادا خاموش شود!  مگر چه اهمیتی داشت؟  اهمیت آن امروز برای ما که بسادگی با فندک یا کبریت آتشی بر میفروزیم ناملموس است.  از شاهنامه، کشف آتش را خوانده ایم که چگونه با اصابت دو سنگ بر هم جرقه ای ایجاد شده اولین آتش به دست انسان ایجاد شد.  واضحاً اهمیت زیادی داشت که این شعله ایجاد شده خاموش نشود و در محلی حفظ و نگهداری شود تا بعداً مردم برای ایجاد آتش در خانه و کاشانه خود از آن بهره گیری کنند.  پُرواضح است که آتش در ایجاد تمدن نقش درجه اول داشته است.  پس جایگاه های ویژه ای موسوم به "آتشکده" تعبیه شد تا منبع دائمی آتش آنجا باشد تا هرکس نیاز داشت به آنجا رفته شعله ای برگیرد.  طبعاً فرد یا افرادی هم موظف به پرستاری از آتش شدند تا با آوردن بوته و هیزم نگذارند خاموش شود.  واژه آتش پرست میراث آن دوران است و ابداً ریطی به تعریفی که تازیان از "عبادت" داشتند ندارد.  در ادوار بعدی صفت مقدس به آتش و آتشکده افزوده شد تا در حفظ و نگه داشت آن کوشا باشند همانطور که آب و نگاهداشت پاکیزه آن نیز مقامی شامخ یافت.  بعلاوه، "نور" که از آتش برمیخاست نیز نمادی مقدس شده به سایر فرهنگ ها راه یافت.  بطوری که در قرآن نیز خداوند نور آسمانها تلقی شد.  چرا مقدس؟  زیرا نور، دنیای تاریک آنروزگار بشر را زندگی بخشید.  در ایران باستان، نور نماینده اهورامزدا و نشانه راستی و حقیقت است.  در جهت مخالف، تاریکی و ظلمت، نماینده اهریمن و نشانه دروغ و باطل است.  اسطوره پیکار دائمی بین خیر و شرّ و دوگانگی بین آنها از همین جاست.  گاهی خیر و گاهی شرّ پیروز است کما اینکه طی چند دهه اخیر که دروغ و باطل در کشور حکم میراند خود نشانه تسلط اهریمن و عُمّال وی است.

ایرانیان باستان چیزهای مفید برای بقای زندگی را پاس داشته و آنها را "ستایش" میکردند.  پُر بیراه هم نبود چه امروز میدانیم اگر خورشید که بعنوان منبع نور ستایش میشد خاموش میگردید، حیات رخت بر می بست.  بعلاوه، از میان قدرت های ماوراء طبیعی، اهورامزدا نیز ستایش ویژه داشت.  بینش امروز مشکل خاصی با آن ندارد.

با اینکه قرنهاست آتش دیگر آن اهمیت نخستین را ندارد، معهذا هنوز بعنوان نمود پاکی و صداقت در جشن ها و آئین های ایرانیان حضور دارد.  اما ارباب دیانت و طالبان، توجه به این مراسم را تهدیدی علیه بازار خود تلقی کرده با عناوینی چون "آتش پرستی" و امثال آن در پی محو آثار مادّی و معنوی گذشته این سرزمین هستند. 

  1. عبادت.  اما در مقابل، آنچه میراث تازیان است واژه "عبادت" است.  غالباً به اشتباه آنرا برابر پرستش میگیرند که در واقع بیشتر با واژه "ستایش" همسنخ است.  از پیش از اسلام، اعراب به برخی از ارباب انواع ارادت ورزیده و لذا خود را "عبد" یا بزبان امروزی برده آن موجود متافیزیکی قلمداد میکردند.  کتاب "الاصنام" ابن کلبی شرح مختصری از طیف وسیع بُت های عربستان را میدهد.  برخی مهم و دارای مجسمه سنگی و برخی هم کم اهمیت تا آنجا که سنگ کوچکی در محل زندگی فرد بوده که هنگام خروج بعنوان تیمُن آنرا لمس میکرده، چیزی شبیه تسبیح امروزی.  لذا افراد متشخص آن دوران خود را بنام یکی از مهم ها نامیده و اسامی عبدالعزی، عبدمنات، عبدود، عبدالمدان، عبدالله، و امثال آن رایج بود.  این تفکرات خود نیازمند بحثی جداگانه است ولی بسیار بعید مینماید آنطور که مشهور است عبادت کنندگان، قائل به آفرینش جهان بدست این اصنام بوده باشند.

خلاصه آنکه، تغییر معانی و تحریف واژگان که طی قرون صورت گرفته پاره ای عمدی و پاره ای سهوی بوده است.  بر اُدبا و فرهنگ دوستان است که در حد توان به پالایش این حوزه یاری رسانده سهمی در روشنگری و خروج از دوران سیاه داشته باشند.  از فرقه مروّج دروغ و طرفدار باطل هیچ امید آگاهی بخشی نتوان داشت بلکه باید فقط بخود متکی بود.

  • مرتضی قریب
۰۵
ارديبهشت

واژگان

    اخیراً یکی از خوانندگان در واکنش به آخرین مطلب ما، با ناراحتی گلایه کرده اند که امروزه واژگان گویا از معنا تهی شده اند.  بعنوان مصداق، واژه "روشنفکر" را مثال آورده اند که تا چه اندازه معنای آن دچار دگردیسی شده است.  البته این واژه همچنان در وجه مثبت آن قابل کاربرد است ولی منظور اینست که آدم روشنفکر به معنای اصیل آن بسی کمیاب است.  به ایشان پاسخ داده شد که واژگان مانند سایر چیز های دیگر، آنها نیز مشمول ستم شده اند.  وقتی عقربه های ساعتی در جهت خلاف میگردد، شک نکنید که تمامی چرخ دنده های داخل آن در جهت خلاف میچرخند.  در سرزمینی که "خلاف" قاعده و "درستی" استثناء است، جز این چه انتظاری میتوان داشت؟  اکثریت واژگانی که امروزه بکار میبریم دچار دگردیسی در معنا شده اند و اکنون به تعدادی که بچشم میآیند در زیر اشاره خواهیم کرد.

1- ماءالشعیر: یک واژه عربی است که تا وقتی عربیست محترم و حلال، اما به محض ترجمه لفظ به لفظ فارسی فوراً حرام میشود و نجس.  ترجمه فارسی مزبور آبجو است، منتها در عمل، علاوه بر دارا بودن خاصیت آبِ جو کمی هم الکل دارد و همین باعث بدنامی آن شده است.

2- مُتعه: این واژه نیز در کاربرد عربی آن حلال و بلکه ثواب بسیار دارد که در محاوره عامیانه گاهی "صیغه" نیز گفته میشود، اما ترجمه فارسی آن و کاربرد آن از عداد گناهان کبیره است.  در گذشته های بسیار دور، زوجین با هم زندگی میکردند بدون بیان هیچ لفظ عربی و در عین حال و با کمال تعجب با صلح و صفا و وفاداری میزیستند و این از شگفتی های روزگار است.

3- مضاربه: این واژه نیز تا وقتی عربی بکار رود حلال است و موضوع سرمایه گذاری و مشارکت در سود است.  اما فعالیت های مشابه میتواند محل اشکال باشد و صرفنظر از اینکه سرمایه گذاری مزبور هر قدر هم برای جامعه مفید باشد قابل پیگرد قانونی در جوامع اسلامی است.  کما اینکه سود حساب های بانکی در ملل غیر اسلامی حدود 1% و حتی کمتر است اما همین میزان اندک با نام "سود" در جوامع اسلامی حرام است. اما تحت الفاظ دیگر ناگهان تفاوت ماهوی پیدا میکند.  مثلاً  سود پولی که افراد در بانک ها گذاشته اند ممکنست در حدود 20% و شاید هم بیشتر باشد معهذا تحت عناوین شرعی اشکالی نخواهد داشت.

4- غیرانتفاعی: این نامیست اتفاقاً مورد استفاده مؤسسات انتفاعی.  منتها برای مراعات مسائل شرعی و پاره ای ملاحظات دیگر از لفظ غیرانتفاعی استفاده میشود هرچند مؤسسه مزبور تماماً به هدف سود جوئی تأسیس شده باشد.  مانند مدارس "غیرانتفاعی" که همه پذیرفته اند یعنی "انتفاعی".  به بیان دیگر اگر والدین کودک دنبال مدارس رایگان مطابق قانون اساسی باشند باید سراغ مدرسه "انتفاعی" را بگیرند!

5- اختلاس: این واژه چنان مکرر استفاده شده که دیگر واکنشی را بر نمی انگیزد.  چشم و گوش مردم اعداد بزرگ را در نمی یابد زیرا جهان را در حد و اندازه معیشت خود درک میکنند.  اینگونه است که اتفاقات پیش پاافتاده مثل خرید لباس بچه از خارج یا تملک چند واحد آپارتمان لوکس چند میلیون دلاری توسط مسئولین، آنها را به هیجان میآورد.  برای اینکه معنای واقعی اعداد درک شود به یک مثال عینی توجه کنید.  این روزها تبعات تجاوز روسیه به اکرایین را در تلویزیون ها و رسانه های مجازی همگان شاهدند.  تقریباً نیمی از این کشور صنعتی با خاک یکسان شده است و زیر ساخت ها و کارخانه ها و فرودگاه ها و مدارس و فروشگاه ها و بیمارستانها و البته خانه های مسکونی مردم عادی، همه و همه بکلی تخریب شده است.  گستردگی تخریب را در خبر ها دیده اید که حقیقتاً غیرقابل باور و در عین حال بسیار تأثر انگیز است.  اما چیزی که باور نمیشود اینکه بانک جهانی حجم همه این خسارات را کلاً 60 میلیارد دلار تخمین زده است.   مقایسه کنید این عدد را با 150 میلیارد دلاری که بعد از توافق برجام چند سال پیش بصورت نقد به کشور پرداخت شد.  یعنی با این پول کلان امکان ساخت یک کشور تمام و کمال از صفر و از هیچ موجود بود!  چه شد؟  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.  

6- افساد فی الارض: این واژه عربی بعنوان کارت برنده در مناقشات بکار میرود.  هرگاه هیچ ایرادی از طرف مقابل نتوانند گرفت، این اصطلاح کار را بنحو تمام و کمال انجام میدهد.  معنی ظاهری آن اینست که متهم روی کره زمین فساد کرده است.  اما چه فسادی کرده چیزی گفته نمیشود چون واقعاً چیزی وجود ندارد که اگر داشت همان را میگفتند.  اتفاقاً، اغلب این واژه درباره کسانی بکار میرود که خود در حال مبارزه با فساد حکومتی ها و افشای آن هستند و این اتهام که بالاترین مجازات را درپی دارد بر افشاگر وارد میشود.  براستی چه جرمی بالاتر از این که مسئولینی که با زحمت و صرف وقت در حال حیف و میل ثروت ملی هستند را افشا کرده بی آبرو ساخت؟  فسادی که بزرگترها مرتکب میشوند خدمت جلوه داده میشود و البته برای مبارزه با "فساد" گاهی هم دست آفتابه دزد قطع میشود.

7- حیوان: علاوه بر واژگان، حیوانات نیز تحت ستم هستند.  از این لحاظ تبعیضی وجود ندارد.  اینکه از صدقه سر توجهات فرهنگ رایج، حیوانات زیر همه گونه شکنجه هستند شکی نیست.  گویا قرار است هر حیوانی بمعرض دید رسید کشته شود.  اما در اینجا منظور اینست که حتی نام حیوان را هم لکه دار کرده و ستمی مضاعف بر او روا میدارند.  در یک فرهنگ تبهگن، نام "حیوان" مترادف زشتکاری و درّندگی است در حالیکه زشتکارتر و درّنده تر از انسان موجودی نیست.  حیوانات یا معصومانه علف خوارند یا بنا به ذات خود گوشت خوارند و اگر شکار میکنند باندازه رفع گرسنگی است.  ضمن اینکه گوشتخوار، جز گوشت غذای دیگری ندارد که او را وحشی خطاب میکنند.  حیوانات اگر مخاصمه ای در میان نوع خود داشته باشند هیچگاه به قتل منجر نمیشود و به دور کردن رقیب اکتفا میشود.  در میان حیوانات خر نامنصفانه به حماقت و سگ، وفادار ترین دوست انسان، به پلیدی معروف شده.  آیا زندگی انسانی اخلاق مدارانه تر است یا زندگی حیوانی؟  براستی، طالبان و همفکران او، در اینجا و آنجا، حیوان اند یا جانور معصومی که کار بکار کسی ندارد؟  کدامیک حیوان و کدامیک وحشی است؟!  امروز واژه حیوان به چه تعبیر باید بکار رود؟

8- بت پرستی: تعلیمات رایج از گذشته چنین آموزش میداد که مردمان پیش از پیدایش ادیان ابراهیمی "بت پرست" بوده اند.  منظور این بود که سنگی یا چوبی که بشکل انسان درآورده بودند یا بهر شکل و شمایل دیگر مورد پرستش مردمان بوده است.  این اتهامی ساده انگارانه بیش نیست.  اگر کمی تاریخ خوانده باشیم متوجه این نکته خواهیم شد که با اینکه سطح تکنولوژی در اعصار گذشته پائین بوده، معهذا درجه ای از هوش و فراست همواره در توده مردم وجود داشته است و پرستیدن یک قطعه چوب یا سنگ بعنوان آفریننده جهان باور پذیر نیست.  اتفاقاً بهترین مدرک آن را خود کتب مقدس در اختیار ما میگذارند.  در داستان ابراهیم، میخوانیم زمانی که جوان بود و تنها در بتخانه مانده بود، مردم پس از بازگشت از مراسمی که در خارج شهر داشتند با ملاحظه تخریب بت ها تقصیر را منطقاً گردن ابراهیم گذاشتند.  اما او با زیرکی تبر را در دستان بت بزرگ گذاشته بود و اشاره کرد که کار اوست.  اما مردم نمیپذیرند و میگویند بت که حرکتی ندارد و داستان در انتها نتیجه میگیرد که مردم از بت پرستی متنبه شدند.  اما نکته اصلی و مغفول داستان اینست که علاقه مردم نه از سر اعتقاد به آفرینش جهان توسط بت ها بوده بلکه تعظیم و تکریمی هست که همین دوران نیز مردم نسبت به عکس و آثار درگذشتگان خود بخرج میدهند.  یا تعظیم و تکریمی که به آثار و اماکن متبرکه نشان میدهند.  اگر آن بت پرستی بوده، پس این چیست؟!  امروز، مردم مؤمن صد چندان گرفتارترند.

9- بانک: این لفظ که وارداتی است در اصل ناظر بر مؤسساتی بوده که باید پس اندازهای مردم را یک کاسه کرده در سرمایه گذاری های گسترده ای که از عهده مردم عادی خارج است بکار اندازند.  اما در عمل چیزی که اینجا مشاهده میشود عکس آن فلسفه ایست که بخاطر آن این مؤسسات ایجاد شده اند. این بانک ها که امتیاز تأسیس آنها فقط به اشخاص نظرکرده داده میشود از ابتدا به هدف دلالی و خرید و فروش املاک و مستغلات و احیاناً کارهای خلاف دیگر ایجاد میشوند.  بجای اینکه کمکی در اقتصاد ورشکسته باشند عاملی در اختلاس های کلان مالی و تسریع در ورشکستگی هستند!  این لفظ نیز از معنا تهی شده است.

10- ییلاق: شمیران، منطقه ای خوش آب و هوا حول و حوش میدان تجریش، در دوره ناصری ییلاق مردم دارالخلافه تهران بوده است.  آنها که از تمکن مالی برخوردار بودند، برای فرار از گرمای شهر، تابستانها را در باغ یا باغچه ای سپری میکردند.  در دوران بعدی بویژه چهل ساله اخیر، هجوم مردم برای آب و هوای سالمتر و ضمناً نبود حساب و کتابی در ضوابط شهری، باعث تخریب کلی فضای سبز آن شده و حالا بجای درخت و گل و بلبل، بتون و آهن و آجر جای آنرا گرفت.  بطوریکه بجای هوای ییلاقی، هوائی آکنده از دود و بجای آرامشی طبیعی همهمه ای سرسام آور جایگزین شد.  دلیلش چیست؟  فقط یک چیز است و آن چیز پول است که مبنای همه چیز است!  اکنون همین برنامه برای محیط سبز شمال کشور تدارک دیده شده است.  با برنامه ای که برای تبدیل کشور به بیابان در دستور کار است و موفقیت نظام در افزایش جمعیت و خشک ساختن تدریجی کشور، عیناً همین برنامه برای همان اندک نوار باقیمانده سبز رنگ شمال در برنامه است.  در این موفقیت مردم تنها نیستند بلکه حکومت در چوب بری و جنگل زدائی بویژه در مناطق باصطلاح حفاظت شده الگو ونمونه ای عالی است! 

11- حفاظت از محیط زیست: همانطور که در بند قبلی گفته شد، حفاظت از محیط زیست که ارثیه نظام سیاسی پیشین بوده است امروزه به عبارتی بی معنا بدل شده است.  در یک کلمه، حفاظت یعنی تخریب.  بودجه این سازمان و سازمان های مشابه مثل حفاظت از ابنیه و میراث فرهنگی فقط کفاف حقوق کارمندان خود را میدهد.  که اگر بودجه ای هم میداشتند تفاوتی نمیکرد زیرا اصلاً قرار نیست از محیط زیست حفاظت شود.  متشابهاً میراث تاریخی، بویژه قبل از اسلام، بنا نیست حفظ شود.  نگاه کنید به برادران طالبان و داعش که با چه شجاعت و دلیری هرآنچه میراث گذشتگان است نابود میسازند.  در ایدئولوژی حاکم، صحبتی از محیط زیست و امثال آن نبوده، نیست، و نخواهد بود.  در دیدگاه اینان، دلسوزی برای طبیعت و جانور و گیاه و آثار مادّی و معنوی پیشینیان در تکالیف ما نیامده است.  بحران محیط زیستی در مناطقی که تراکم جمعیت، مانند شمال کشور، بیشتر است شدیدتر است.  در سایر شهرهای دنیا نیز زباله تولید میشود اما برای دفع آن راه هائی وجود دارد.  اکنون برخی از شهرهای شمالی کشور با کوهی، بمعنای واقعی، از زباله دست بگریبانند که عوارضش مردم را مستأصل کرده است- تصویر پیوست.  برای بسیاری از مسائل غیر ضرور و بسا زیان بخش پول و امکانات به وفور هست اما برای سلامت محیط زیست بودجه نیست، سهل است، داوطلبینی که بی اجر و مزد مددرسان اند با خطر دستگیری و زندان مواجه اند!

12- دروغ: این واژه نیز اکنون در معنای دیگری بکار میرود.  اگر حقیقتی درباره ارتکاب کسانی که مصونیت آهنین دارند افشا شود، طبعاً "دروغ" نامیده میشود.  برعکس، اگر بنا به بدنام کردن شخص یا گروهی باشد هر دروغی بنام "حقیقت" در روزنامه های کذائی رسانه ای شده اگر لازم باشد به دادگاه عالی فرستاده میشود.  در شکل دیگرش، دروغ در پوشش "مصلحت" ساخته و پرداخته میشود.  چه اینکه اگر مصلحت ایجاب کند سایر قوانین معلق میشود.  که اگر قدرتی ماوراءالطبیعه میداشتند قوانین طبیعی نیز در جائی که اقتضا میکرد معلق میگردید.  مثلاً بجای صیانت از فضای مجازی، چه چیزی بهتر و کاراتر از کم کردن سرعت نور در اینترنت برای غیر خودی ها و البته افزایش آن برای خودی هاست؟

نتیجه اینکه، دایره واژگان دگردیسی شده بسی فراتر از شمار حاضر است.  در جائی که "دروغ" قاعده و "راستی" استثناء باشد جز هردم افزایش شعاع این دایره چه انتظاری میتوان داشت؟

  • مرتضی قریب
۲۱
فروردين

نگاهی نو به مابعدالطبیعه -7

    در بحث پیشین، در واکاوی واژگانی که در متافیزیک جا خوش کرده اند، واژه "تقدس" و ترکیبات آن مطرح و تحلیل شد.  این بار در ادامه به سایر واژگانی می پردازیم که شاید اهمیت "تقدس" را نداشته باشند ولی در هر حال بنوعی با موضوعات متافیزیکی درآمیخته و سوء تعبیر ایجاد کرده است.  در این چهار دهه اخیر، اخلاقیاتی که در هر حال، دستکم از نظر ظاهر، قبلاً مورد احترام جامعه بوده چنان دچار بحران شده که بسیاری از مفاهیم را از معنای اولیه خود جدا انداخته و کارکرد های دیگری بر آن ساخته است.  

مفاهیم تحریف شده

    اهمیت این موضوع بیشتر از آن لحاظ است که آغاز هر بدآموزی از واژگان شروع میشود.  طبعاً، واژگان بخودی خود گناهی ندارند و این فرقه ها و گروه های تبهکارند که واژگان را در خدمت منافع گروهی خود تحریف کرده خلقی را گمراه میسازند.  هرچند، گاهی هم مرور زمان است که به تهی شدن واژه از معنا میانجامد.  شاید برخی از این واژگان که در ادامه خواهد آمد، مستقیماً ربطی به متافیزیک نداشته باشند منتها در جامعه متافیزیک زده، گروه های سیاسی- مذهبی آنها را بصورت تحریف شده در جایگاه های متافیزیکی مورد نظر خود بکار گرفته اند.  

1- معنویات

   این واژه از لحاظ لغوی جمع معنوی و از ریشه معناست.  معنا در فرهنگ عامّه معمولاً در مقابل صورت است.  به عقیده دکارت، حقایق عالم 3 بیشتر نیست ( در مقابل مقولات ده گانه و کلیات پنجگانه ارسطو).  جوهر (شامل خدا، نفس، جسم)، صفت نفسیه یا صفت اصلی جوهر، و حالات و عوارض جوهر که بدون جوهر متصور نیست.  در این آخری ما نیز با دکارت همعقیده ایم، منتها میگوئیم حالات وابسته به مادّه و نه جوهر.  مثلاً خوبی، بدی، خشم، مهر، زبری، نرمی، ... که در محاوره فراوان بکار میبریم مادّه نیستند اما وابسته به مادّه اند و بدون مادّه متصور نیست.  پاره ای از این حالات به انسان مربوط است و معنویات در اصل، بخش مثبت حالات انسانی را شامل میشود.  در اصطلاح عامّه، معنویات یعنی امور مربوط به اعتلای روح و تعالی نفس نیک بشر.  در این معنا، معنویات در مقابل مادّه گرائی که عشق به ظواهر زندگی است میباشد.  

   در زمانه ما روال کارها چنان به بیراهه رفته که وقتی صحبت از درست کردن معنویات است، در عمل آنچه حاصل میشود جز پرداختن به مادّیات نیست.  آنهم در زشت ترین وجه آن.  بعبارت دیگر در این زمانه معنای رسمی و حکومتی "معنویات" درست در ضدیت با تعریف آن در قاموس لغات است.  کافیست به گفتار و کردار مدعیان معنوی نظری انداخت.  بنام معنویات داخل شهرها را دیوارکشی میکنند تا محیط زنانه و مردانه شود، مبادا شیطان دخول کند.  صدای زن از معنویات دور میکند. نه که مبلغین مزبور خود به اینها باور داشته باشند؛ چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.  بلکه همه این تلاش ها برای روشن نگاه داشتن چراغ این کهنه دکان است که باعث استمرار "معنویات" و افزایش رزق و روزی حلال برای مروجین آن است.  

2- عقب ماندگی

   این نیز یکی دیگر از واژگانی است که بسیار دچار سوء تعبیر شده است.  فرض کنید در میدان مسابقه دو، عده ای در حال رقابت اند و یک نفر پیشتاز است و باقی کم و بیش او را دنبال میکنند.  آخرین نفری که علیرغم تلاش بسیار از همه پس مانده است را میگوئیم "عقب مانده" است.  یعنی باوجود تلاش برای پیشروی، کم آورده و بطور نسبی عقبتر از بقیه افتاده است.  منتها امروزه صحبت از نظامی میکنند که میگویند از لحاظ فکری عقب مانده است.  این اصطلاح در این مورد خاص کاملاً غلط است زیرا نظامی که در 1400 سال پیش متبلور شده است، خوب یا بد، اصلاً دارای حرکتی نیست که بخواهد عقب مانده باشد.  اما فلان کشور آفریقائی را میگویند عقب مانده است زیرا علیرغم تلاش برای پیشرفت و سازندگی، امکانات مادّی و فکری او باندازه کافی نبوده و در حرکت نسبی رو به جلو نسبت به سایرین عقب مانده است.  کاربرد اصطلاح "عقب ماندگی" برای نظام های ایدئولوژیک امثال طالبان و همفکران او در این رابطه کاملاً نامربوط است چه اینکه  متحجر بودن یا "سنگواره" بودن شاید مناسبت بیشتری داشته باشد.  این نظامات اصلاً حرکتی در جهت فکری ندارند که پیشرفت یا پسرفت معنی داشته باشد بلکه در حالت جمادی بسر میبرند.  حتی اصطلاح "مرتجع" که گروه های چپ بکار میبرند نیز نابجاست زیرا "رجعت" خاص کسی است که میخواهد به عقب مراجعت کند که لازمه اش حرکت است.  یا به کسی میگویند که قدری جلو رفته و حالا میخواهد بجای نخست برگردد.  وقتی کسی از جایش حرکتی نکرده رجعت چه معنی میدهد؟!  برای نظامی که در نقطه ای از زمان منجمد شده مرتجع بودن نیز بی معناست.  اما چه کنیم که بخاطر رواج گسترده اصطلاح عقب ماندگی، ما نیز ناچار از بکار بردن این غلط رایج باشیم.

3- روحانی

   این واژه یعنی امور منتسب به "روح".  منتها چون از گذشته های دور روح را غیر مادّی و جوهری آسمانی میدانستند لذا واژه روحانی در مقام دوری از مادّیات و علائق دنیوی استعمال میشده است.  کاهنان مصری عهد باستان و پیشوایان سایر ادیان وظیفه خود را در ارتباط با حفاظت از روح متوفی و دلالت روح به رستگاری میدانستند و بسبب این ارتباط، "روحانی" نامیده شدند.  لذا از همان ابتدا، دعوی اینان روگردانی از عالم جسم و مادّه و ارتباط با عالم بالا بوده حال آنکه در عمل از ثروتمندان دوره خویش بوده اند.  بنابراین اساساً این واژه از همان ابتدا از معنای اصیل خود تهی بوده است.  ضمن اینکه در مباحث پیشین (نگاهی نو به مابعدالطبیعه 1400/11/29) مشروحاً عقاید پیرامون روح را مطرح کرده نشان دادیم که روح همان عقل یا شعور است که گاهی مترادف با نفس پنداشته و همه اینها مرتبط با مغز مادّی و کارکرد آن است.  لذا از زاویه علمی نیز اگر بنگریم، "روحانیت" هیچ تفاوتی با "جسمانیت" ندارد.  بویژه، روحانیتی که در امور جنسی و جمع مال غوطه ور است و گوی سبقت از مادّه پرستان ربوده است.  مردم به ته مانده مهر و عطوفت اینان دلبسته بودند اما ناگفته پیداست که در روزگار ما این طایفه چه میزان از مهر و عاطفه بدور بوده و جز مادّه پرستی بنحو اتمّ و اکمل کار دیگری ندارند.  لذا این واژه و ترکیبات آن در عمل معنای عکس خود را یافته است.

4- پیشرفت

   در نظام های باصطلاح "عقب مانده"، مرتب سخن از واژه متضاد آن یعنی "پیشرفت" است.  تبلیغات و رسانه ها از بام تا شام در وصف آن داد سخن داده دم از پیشرفت های محیرالعقول میزنند.  در اینجا منظور از پیشرفت، عمدتاً پیشرفت مادّی و رفاه ظاهری جامعه است و نه پیشرفت در حوزه فکر و ترقیات معنوی.  بی شک پیشرفت در زمینه معیشت زندگی و رفاه نیز مهم است و یکی از نتایج ترقی در علم، بالا رفتن سطح آسایش مردم است.  اما ببینیم پیشرفت امروزی ما نسبت به 100 سال پیش چگونه حاصل شده؟  آیا غیر از این است که این رفاه عمدتاً از بابت فروش نفت و خرید دستآوردهای غرب با پول آن بوده؟  بعبارت دیگر اگر غرب به سطحی از ترقی نمیرسید که مصرف کننده نفت و مشتقات آن باشد، آیا ما کماکان در همان اوضاع و احوال زندگانی روستائی بسر نمیبردیم؟  نه اینکه درجا زدن در زندگی روستائی بد باشد، بلکه منظور این است که پیشرفتی که از آن دم زده و میزنند پیشرفتی تبعی است و نه واقعی و مستقل و متکی به نیروی ملی.  البته منکر این نباید شد که پیشرفت ملت ها دوشادوش هم و با همکاری صورت میگیرد.  منتها پرسش این است که جز مقداری کپی کاری، سهم واقعی ما در پیشرفت مادّی چقدر بوده؟  چقدر از ابداعات و اختراعات در این 100 ساله کار ما بوده؟  بدتر از بد اینکه با بازی با این واژه،  گمراه کردن جامعه بطور سیستماتیک در حال گسترش است.  بدترین نوع دزدی، دزدیدن عقول است.  

5- کوانتوم

   در این هیاهوی پیشرفت، گاهی سخنانی شنیده میشود که فرد از فرط تعجب بیهوش میشود.  در این وانفسای جمود فکری صحبت از پیشرفت های خیره کننده در حوزه کوانتوم است که محرمانه است و نباید بگوش اغیار برسد!  و عجیب تر آنکه فلاسفه مسلمان، هزار سال پیش از کوانتوم گفته بودند و کسی متوجه نشده بود.  تعجبی هم ندارد زیرا این ادعاها بجای طرح از طرف مقامی متخصص از دانشگاه، از سوی کسی با کسوت رزم مطرح میشود که سابقه آنرا قبلاً در بشقاب کرونا یاب دیده بودیم.  مطابق تبلیغات تکراری، ما همه چیز را میدانستیم منتها این غربی های بی انصاف آنرا از لابلای کتب ما دزدیده بنام خود چاپ زده اند.  آنها که 2500 سال پیش اول بار واژه "اتم" را پیش کشیدند، متواضعانه هیچ نمیگویند اما او که هیچ نمیداند ادعای کوانتوم دارد.  داد سخن درباره کوانتوم و ادعا در سایر شاخه های علوم مدرن فقط تلاشی است تبلیغاتی برای دور کردن اذهان از آنچه زیر پرده میگذرد و پیش کشیدن اصطلاحاتی مثل "دانش بنیان" درِ رحمتی است گشوده به روی دکان های جدیدی که نمونه آنرا در تولید واکسن کرونا و غیره دیده ایم.

6- جمعیت

   این اصرار شدید بر افزایش جمعیت معمائی شده است که کم از سایر معماهای متافیزیک ندارد.  معما از این جهت که در حالیکه برای جمعیت هشتاد و چند میلیونی منابع کافی آب و غذا نداریم، بیکاری و فقر بیداد میکند، دارو نیست و محیط زیست هر روز بیابانی تر میشود، میگویند جمعیت کم است!  به دروغ شایع میکنند رشد جمعیت منفی است و برای زاد و ولد جایزه تعیین میکنند تا دختران بین 10 تا 14 سال مجاب به ازدواج و تولید مثل شوند؛ چیزی که از دید حقوق بین الملل تجاوز محسوب میشود.  از هر زاویه که نگریسته شود، منطق قضیه درست در نمیآید.  استدلال آنها که بر طبل ازدیاد جمعیت میکوبند اینست که جمعیت در حال پیر شدن است.  خوب بشود. گمان نداریم که خودشان نیز بدرستی میفهمند چه میگویند.  معمولاً عده ای باصطلاح باسواد این مشاورات را برایشان ساخته و پرداخته میکنند.  اگر نیاز به ورود جمعیت نوجوان و آماده بکار است، بسیار خوب چرا از این برادران مهاجر افغان که پناه آورده اند بجای حصر در اردوگاه، در میدان عمل استفاده نمیکنند و آنها را بکار نمیگمارند؟  ضمن اینکه هم الان آماده بکارند و نیازی به صبر چند دهساله برای بزرگ شدن نوزادان نیست.  اگر بگویند کار نیست، پس ادعا برای چیست.  اگر بگویند خارجی هستند، پس این لاف و گزاف برابری و برادری برای چیست.  مگر انسان نیستند؟  مگر نیروی کار نمیخواستید؟ 

   شاید نکته ای هست که نمیتوانند بر زبان آرند.  جمعیت از نظر نظام حاضر یک قدرت تلقی میشود.  منتها جمعیتی از پابرهنگانِ مطیع.  لذا ازدیاد جمعیت فقرا و پابرهنگان یک مزیت بالقوه است که بعلت بیسوادی مزمن و رایج، قابلیت بهره برداری از آنها بعنوان موج انسانی در بحران های داخلی و خارجی وجود خواهد داشت.   اما مگر نه اینست که امروز این اقشار اعتراض میکنند و کم مانده بر علیه حاکمیت شورش کنند؟  چطور ممکن است مطیع دستورات باشند؟  نکته همین جاست که این اعتراضات بابت معیشت و سقوط به زیر خط فقر است و نه اعتراض به نقض حقوق بشر و مسائل سیاسی.  شاید نکته ناگفته در ازدیاد جمعیت، امکان بسیج آنان با حداقل دستمزد برای روز مباداست.  در محیطی که بیسوادی قاعده باشد، جمعیت چون موم در دست حاکمیت است.  ضمن اینکه این گمانه با آنچه قبلاً بعنوان نقشه بزرگ برای آمادگی کشور در پذیرش شرایط قراردادهای استعماری گفته شده نیز مباینتی ندارد.  گزینه دیگری بنظر نمیآید.

7- کشتار جمعی

   در تجاوز اخیر روسیه به اُکرائین نگرانی از استعمال سلاح شیمیائی شنیده میشود.  مدتهاست که کاربرد سلاح های شیمیائی بعنوان سلاح کشتار جمعی در قوانین بین الملل ممنوع اعلام شده است.  اما اینهم از زمره واژگانی است که دچار بدفهمی شده است.  بمبی را روی تئاتر شهر میاندازند و 200 یا 300 نفر را زیر آوار میکشند.  مگر این کشتار جمعی نیست؟  آیا فقط شیمیائی بطور جمعی میکشد؟  منظور، دفاع از کاربرد سلاح شیمیائی نیست بلکه، بعکس، منظور تقبیح کاربرد سایر سلاح هاست.  بمباران خانه های مردم با موشک و تانک و هواپیما و کشتار آنها ایرادی ندارد زیرا از نظر مقررات بلامانع است!  شاید هم تک تک میکشد و نه جمعی.  باورهای غلطی که در میان انداخته اند مثل اینکه همه موجودات دنیا برای مصرف انسان بوجود آمده و این میشود که گرمایش کره زمین و تغییرات دائمی اقلیم.  از جمله دیگر اصطلاحات غلط انداز "سازمان ملل" است که در واقع سازمان دولت هاست و نه ملت ها.  علت ناکارآمدی این سازمان دقیقاً از همینجاست و دوای آن تأسیس سازمان واقعی ملت هاست که به یمن وجود سیستم رسانه ای فراگیر در روزگار ما غیرممکن نیست. 

نتیجه آنکه، به یمن وجود نخبگان و متفکرین، باورهای غلط اصلاح میشود.  مهم نیست که تعداد نخبگان کم است، مهم آن است که صدائی داشته باشند.  و مهمتر آنکه این صدا، صدای خودشان باشد و حاصل تفکر خودشان و نه تقلید از این و آن و نگاه به شرق و غرب.  باور های غلط ما بسیار فراوان تر از آنچه ذکر شد میباشد.  متأسفانه، باور غلط رایج دیگر همین اتکا و نگاه به خارج است که چنین ضعف و فتوری را در چند صد سال اخیر به بار آورده است.  چنین شده که گاهی تکیه به غرب و گاهی غش کردن در آغوش شرق.  آیا امیدی به تغییر هست؟  آیا زمانی برای خانه تکانی هست؟  

  • مرتضی قریب