مرز بین گناه و مُباح
نهم آبان از سوی مردم میهن پرست بعنوان روز کوروش بزرگ در حالی انتخاب شده که نامی از آن در تقویم ها و اسناد دولتی نیست. امسال نیز نظام مانع حرکت مردم بسوی آرامگاه او و ادای احترام شد. چرا؟ در آنچه در ادامه میآید در میان انبوه تناقضات موجود، در جستجوی منطق این مخالفت هستیم.
فرض کنید یکنفر یکه و تنها بقصد زیارت آرامگاه کوروش وارد محوطه پاسارگاد شود. آیا کسی ابراز مخالفت میکند؟ آیا دلواپسان ناراحت شده انتقاد میکنند؟ خیر! کار او باعث رنجش کسی نیست و کسی قائل به این نیست که گناهی اتفاق افتاده باشد. حال اگر بجای یک نفر دو نفر باشد چه؟ باز هم اتفاقی نمی افتد و کسی مزاحم آندو نمیشود. طبعاً برای سه نفر هم پیامدی نخواهد داشت. لذا اگر n نفر بروند و اتفاقی نیفتد انتظار اینست برایn+1 نفر هم همین باشد. اما عملاً اینگونه نیست و اگر n عدد بزرگی حدود چندصد و بیشتر باشد نتایج متفاوت خواهد بود. در چنین حالتی ناگهان آشکار سازهای عفت عمومی به صدا درآمده آژیر خطر، گشت های ارشاد و قوای انتظامی را بسیج میکند. که چه؟ که گناه بزرگی واقع شده! لذا اگر بنا باشد تعداد متنابهی برای پاسداشت روز کوروش آنجا جمع شوند تمامی راه های دسترسی بسته میشود مبادا گناه بزرگی اتفاق افتد و پیشاپیش از وقوع آن جلوگیری شود.
اینجا نه تنها منطق این ممانعت زیر سوأل است بلکه اساساً ما را با پارادوکسی روبرو میکند که مشابه آنرا قبلاً در مسأله موی زنان دیده بودیم (1403/1/30). در آنجا این سوأل مطرح بود که از چه شماره ای از تارهای موی یک زن به بعد گناه اتفاق میافتد؟ زیرا بنظر میرسد بخشی از گیسو که زیر روسری پنهان نیست و بیرون و هویداست مشکلی را ایجاد نمیکند. آیا شدت اشعه ای که خارج میشود زیر آستانه مؤثر است؟ یا دلایل دیگری دارد که کسی نمیداند؟ اینجا نیز همین پارادوکس مطرح است که عدد n از چه عددی بالاتر برود اوضاع بشدت فرق خواهد کرد؟ مرز بین گناه و مباح کجاست؟ متأسفانه پاسخی منطقی وجود ندارد و اگر هم بنا باشد پاسخی باشد احتمالاً جز ضرب و جرح نیست.
در چنین محظوراتی، ارباب دیانت آنرا به درک مردم ربط داده مسأله را تمام شده فرض میکنند. یا وقتی صحبت از "آب قلیل" است آنرا بر عهده فهم متعارف میگذارند زیرا در گذشته اسباب سنجش به آن صورت که امروزه معمول است وجود نداشت و مقیاس حجم آبِ پاک وجب مکعب بوده است. اما امروز که قانون میخواهد امری را جُرم انگاری کند مجبور است دقیق باشد. مثل اینکه سرعت خودرو در جاده از چقدر تجاوز کرد سرعت غیر مجاز تلقی شده خاطی جریمه شود. اینجا نیاز به ذکر عدد و رقم است و نمیتواند به درک شخصی مجری قانون واگذار شود. متشابهاً وقتی قانون راه های ورود به پاسارگاد را میبندد باید جواب دهد که n از چه عددی بیشتر شود مبادرت به این امر خلاف اندر خلاف خواهد کرد.
که خلافِ مهمتر در نفس عمل است که در دید مردم عادی جز ریا و تزویر نظام نیست. چرا؟ همه به یاد دارند که بلافاصله بعد از جنگ 12 روزه اخیر، ناگهان آواز ای ایران در مجامع حکومتی سر داده شد، مجسمه آرش ساخته شد و شعارهای ملی بر در و دیوار نقش بست. یعنی اینکه ملت بداند نظام به ایران فکر میکند. اما خیلی زود که آبها از آسیاب افتاد و دما کاهش یافت، در بر همان پاشنه چرخید که از ابتدای انقلاب اسلامی میچرخید؛ تحقیر و تخفیف نمادهای ملی! مسأله فقط حرف نیست، بلکه باید دید در عمل چه میگذرد. بودجه سازمان های حفظ آثار ملی و منابع طبیعی مقایسه شود با بودجه های نجومی تخصیص یافته به نهادهای پُرشمار خودی و تبلیغاتی صرفاً مصرف کننده. و نه تنها این، بلکه توجه شود به یک قلم 60 میلیون دلار هدیه اخیر نظام به لبنان که خوشبختانه رد میشود و التماس دامداری ها و مرغداری های صنعتی که اگر فوراً تخصیص ارز جهت واردات نهاده های دامی صورت نگیرد مجبور به کشتار دام شیرده و مرغ های تخم گذارند. صعود تصاعدی بهای اقلام مزبور در کنار سایر خوراکیها علیرغم گسترش روز افزون فقر، خود گواه نگرش این نظام است.
خلاصه آنکه، حرف و عمل در این نظام آکنده از تناقض و راستی و صداقت در آن گم است. بطور خصوصی فاش میکنند مقابله با روز کوروش بخاطر ترس از تجمعات مردمی است نه چیز دیگر اما نمیگویند مگر تجمعات فرمایشی حکومتی ترس ندارد؟ پس آشکار میشود از دید نظام دو نوع مردم وجود دارد یک اقلیت خودیِ رام و یک اکثریت غیر خودیِ ترسناک که باید با او مقابله شود. بعلاوه اگر ایدئولوژی محکم باشد از شعار چند تن و پاره کردن چند عکس بر خود نمیلرزد! این تناقضات مشت نمونه خروار است. بدترین نوع اِشغال یک کشور، نوعی است که اِشغالگر به زبان بومی مردم صحبت کند!