فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

۳۰
ارديبهشت

آسیب شناسی استبداد

    غالباً بازخورد خوانندگان در بخش نظرات، گلایه از فساد نهادینه، عدم توجه به نظر مردم و البته وجود استبداد است.  در واقع، اگر نه همه، بلکه اکثر عیوب و کاستی های جامعه را میتوان به بزرگترین عیب یعنی استبداد نسبت داد.  پرسش کلی این است که استبداد چگونه بوجود میآید و چگونه استمرار پیدا میکند؟  شاید پاسخ ساده و مختصر را در وجود فرهنگ باید دید.  گسترش فرهنگ متعالی و مترقی به تمرین و آموزش بستگی دارد.  در یک فرهنگ بدوی و طایفه ای شاید استبداد و وجود مستبد چندان عجیب نباشد، منتها وجود آن در جامعه شهری و متمدن، غیرمتعارف و غیرطبیعی است.

    نکته مهم و عجیب این است که آحاد بشر همگی مستعد مستبد شدن اند!  بعبارت دیگر این احتمال برای همه بیش و کم موجود است و تنها به شرایط زمان و مکان و شاید مقداری شانس بستگی داشته باشد.  نظراً، هر آدم عادی و بلکه هر شخصیت محترمی میتواند واجد این قابلیت باشد.  مسیری از ساده به پیچیده برای شکل گیری وجود دارد.  چگونه؟  اگر یکنفر از کار شما تعریف کند طبعاً خوشحال میشوید.  اگر تعداد زیادتری از همان کار تمجید کنند طبعاً خیلی خوشحال تر شده بخود مغرور شده از خود راضی میشوید.  معمولاً کار به همینجا ختم نمیشود.  فرض کنید اطراف فردی خودشیفته را عده ای مجیزگو و متملق احاطه کرده باشند.  اگر ارتباطات فرد با خارج از مجموعه فقط با عبور از فیلتر مجیزگویان ممکن باشد و اگر زمان کافی داده شود، دور و بری ها میتوانند از فرد مزبور یک مستبد، حتی در سطح کشور، بسازند.  بعلاوه، چنانچه پاداش مالی به مجیزگویان داده شود و شدت ارادت افزایش یابد، مستبد قلدرتری ساخته و پرداخته میشود. 

    این دستور پخت یک مستبد عادی است.  اما چنانچه موضوع متافیزیک و تخیلات ماورائی نیز درمیان باشد مستبدی خداگونه در کشور ظهور خواهد کرد.  این فرد هرچه کم مایه تر و فرومایه تر، شدت و دوام استبداد وی بیشتر است.  او یک پارانوئید تمام عیار است که از آسمان به زمینیان مینگرد.  این فرد چه بسا در شرایط عادی مثلاً کاسب خوبی هم باشد و کم فروش و متقلب هم نباشد.  منتها افتادن در مسیری منتهی به استبداد دینی شرایط را بکلی عوض میکند.  عقده های حقارت و خود کم بینی از عوامل تشدید این فرآیند است.  سواد او هرچه کمتر باشد دخالت او در امور هرچه بیشتر است و گستره آن کل علوم زمینی و آسمانی را پوشش میدهد.  منتها تبعات منفی و فاجعه بار دستورات خود را بگردن نگرفته دیگران را مقصر جلوه میدهد.  از نشانه های بارز آن، تکبر بی اندازه و عدم اذعان به شکست تصمیمات خود است.

   اما چه باید کرد که اساساً استبداد بوجود نیاید، و اگر هم آمد چگونه از شرّ آن خلاص شد؟   در وهله نخست باید به مواد اولیه آن نگاه کرد.  مهمترین مادّه اولیه، وجود فرد کم مایه، متکبر، خودشیفته و پرخاشگر است.  اما از این مسأله گریزی نیست زیرا در همه جوامع بیش و کم چنین افرادی هستند.  عامل مهم بعدی مجیزگویان اند که در فرهنگ شرقی کم نیستند.  لذا دوای آن آموزش و اصلاح فرهنگ حاکم است.  در جامعه ای مرفه که افراد هریک بکاری و شغلی سرگرم باشند احتمال پدید آمدن بیکاره ها کمتر است.  بنابراین یکی از زمینه های بوجود آمدن آن، بیکاری و فقر است.  با وجود فقر است که میتوان آدمها را خریده مرید خود ساخت.  کمترین سطح آن استخدام در حلقه مجیزگویان و بالاترین سطح آن استخدام در گروه های نیابتی برای انجام ترور و قتل مخالفان است.  بی جهت نیست که حکومت های استبدادی علاقه ای به رفاه جامعه و ترویج فرهنگ انسانی نداشته و پیاده نظام خود را از محیط فقر استخدام میکنند.

    مریدان اگر اندک باشند، دادن پول و پاداش بالاخره در توان ثروتمندان میان مایه هست.  اما در سطحی به وسعت یک کشور این کار براحتی میسر نیست.  برای اینکار باید شرایطی ایجادشود که ثروت کشور زیر نظر مستبد رفته و نظارت های متعارف را دور زده امکان پرداخت های نجومی در وسعتی گسترده مهیا شود.  در این شرایط، از بستر فقر فساد گسترده پدیدار شده کار را تمام میکند.  پیشگیری از چنین سرانجام شومی باید از همان مراحل اولیه آغاز شود که سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل!  اما چه باید کرد که اگر استبداد حاکم شد از شرّ آن خلاصی یافت؟  چکار باید کرد وقتی مواد اولیه را در دیگ ریخته آنرا پختید ولی ته گرفته سیاه و مسموم شده غیر قابل استفاده شد؟  باید دور ریخت!

خلاصه آنکه، استبداد بازتابی از روح اهالی جامعه است.  استبداد و مستبد بدون پیش زمینه مناسب روی نخواهد داد و این پیش زمینه از درون جامعه میجوشد.  دوای آن آموزش، اصلاح فرهنگ حاضر، و ترویج فرهنگ متعالی است که مؤثرترین واکسن برای پیشگیری از پا گرفتن دیو استبداد است.  تدوین قانون مدنی و محدود کردن مدت مسئولیت ها اساس کار است.

  • مرتضی قریب
۲۸
ارديبهشت

ضعف استدلال

    از خصیصه های مهم رایج در نظام استبداد، ضعف استدلال و گاه فقدان استدلال است.  شدت در استبداد نوع دینی آن بمراتب بیشتر است.  ذهن طبیعی انسان در درون خود همواره جویای پرسش است و مایل است پاسخی برای پرسش هایش داشته باشد.  چون جوابی پیدا نمیکند یا از جوابهای خود راضی نیست، به بیرون از خود مراجعه میکند.  مشکل از همینجا آغاز میشود که در جامعه زیر سلطه استبداد، بحث آزاد و بحث مستدل با خطراتی روبروست که مانع از فرایند طبیعی کار میشود.  بویژه آنجا که بحث در رسانه های رسمی بخواهد صورت گیرد، معمولاً از حالت طبیعی خود خارج شده به فرمالیته ای خنک تبدیل میگردد.  استمرار این وضعیت در جامعه استبداد زده امر استدلال را به موضوعی مبتذل مبدل میکند.

    آنچه امروزه در کشور ما بر اذهان حکومت میکند سلطه ذهنیت دینی است که خاستگاه اصلی آن حوزه علمیه است.  آنچه در رسانه های رسمی و سایر نهادهای تبلیغاتی نظام با بودجه های آنچنانی (گویا حدود 67 تریلیون تومان) تبلیغ و ترویج میشود عمدتاً دیدگاه حوزه های دینی است.  ببینیم چه میگویند.  در یکی از برنامه های تلویزیونی، یکی از حضرات آیات درباره مسأله ای به زعم خودش غامض صحبت میکرد.  با اینکه مجری سعی داشت وی را از ادامه این بحث مبتذل باز دارد، وی با سماجت ادامه داد که ای آقا، موضوعِ شیرِ الاغ از مسائل مطرح بین علماست (منظور علمای دین) یعنی اینکه اگر بچه ای در کودکی از شیر الاغ تغذیه کرده باشد، حکم این فرد در بزرگسالی با کره همان الاغ که برای خودش الاغی شده چیست؟  آیا میتواند از برادر رضاعی خود سواری بگیرد؟ و قس علیهذا.  اینجا منظور ریشخند کردن مقام این حیوان نجیب نیست که حقیقتاً از مقام آدمیانِ مردم آزار بسی بیشتر است.  بلکه منظور از طرح مسائل این چنینی نشان دادن این نکته است که موضوعات مهم نظام دینی از چه قماش و سطح استدلال در چه حد است.  واقعاً در کانون "علم" کشور چه میگذرد؟  تأکید میشود که همواره استثناء وجود دارد و حساب معدود علمای راستین جداست.

    مردمی که این بحث ها را چه از رسانه ملی و چه بواسطه رسانه های مجازی میشنوند، از خود میپرسند مگر در جامعه مشکل دیگری وجود ندارد که چنین بحث هائی بی محابا مطرح میشود؟  بحث هائی مثل فقر، دزدی های کلان، سانسور عقاید، کم آبی، جمعیت، هوا، سیل، فرونشست زمین و بسیار بی اخلاقی هائی که حکومت اخلاق مدار در جامعه رواج داده از آن جمله است.  اینها به کنار، چرا حوزه در همین مسأله حجاب که حکومت خود بوجودش آورده، آنرا عمده کرده و عده زیادی را مقتول کرده بحث نمیکند؟  بی شک حجاب از مسائل خودشان و از ضروریات دین است!  پس چرا مغز های متفکر حوزه در این مسأله مهم تأمل و تفحص نکرده راه حل نشان نمیدهند؟  پس بگذارید دستکم مسأله زیر را ما طرح کنیم:

    خانم جوانی با موهای کوتاه و قیافه ای شبیه مردان با کت و شلوار مردانه در شوارع عام قدم میزند.  هیئت ظاهری او شیبه مردان است بطوریکه کسی ابداً متوجه نمیشود.  مسأله علمی اینجاست که تشعشعات صادره از موی بی حجاب ایشان چه حکمی دارد؟  آیا مقصر است؟ آیا آسیبی که براطرافیان وارد میسازد قابل احصاء است؟  چگونه این زیان را میتوان اندازه گرفت؟  اگر قابل درک و سنجش نیست پس شاید اصلاً ضرری نداشته باشد؟  اگر ضرری نیست پس شاید آنچه درباره تشعشعات موی زنان میگویند مربوط به بلندی مو باشد و اگر کوتاه باشد زیانی نداشته باشد؟  و شاید اگر سر از ته تراشیده شود تشعشع به صفر برسد؟ اگر بلندی مو ملاک ضرر است پس اگر مردان مثل زنان موی خود را بلند کرده باشند چه؟  آیا  تشعشعات صادره و حرمت حجاب دامنگیر مردان نیز میشود؟  در مورد اخیر اگر مرد قیافه زنانه داشته باشد چه؟  آیا شدت تشعشع بیشتر میشود؟  یا شاید مثل دوران نازی ها باید سرِ هر کوی و برزن مأموری گذاشت تا با تفتیش داخلی بدن کار را به قضا و قدر واگذار نکرد؟  نباید اجازه داد با فعل حرام زلزله بر ارکان عرش حادث شود.  بالاخره حکم این مسأله چیست؟!

    اگر اندیشمندان پاسخی در خور یافتند لطفاً آنرا علناً اعلام فرمایند.  صد البته این طایفه هرگز خطر نکرده خود را در معرض داوری و پرسش و پاسخ آزادانه قرار نخواهند داد.  ضعف ذاتی در استدلال و اتکا به منقولات مانع از مباحثه منطقی این طایفه با اهل خرد است.  اگر چنین نباشد به این شبهات و صدها مانند آن بر مبنای منطق متعارف جواب میدادند.  گسترش عامدانه فقر عمومی و متعاقباً عدم تمایل طبیعی مردم به داشتن فرزند را توطئه اسرائیل و آمریکا میدانند!  اما زلزله و سیل و سایر بلایای طبیعی را ناشی از چه میدانند؟  با کمی جستجو لابلای منابع، عرایضشان را درخواهید یافت.

خلاصه آنکه، چشمداشت از نظامی بر پایه ریا و دروغ و توقع حرفِ حساب و مستدل تصوری بیهوده و خیالیست خام.

  • مرتضی قریب
۲۶
ارديبهشت

جهان بینی های متضاد

    پیرو مطلب پیشین، عدد 12 نظر عده ای را جلب کرد.  همانطور که هفت جسم سماوی سرگردان میان ثوابت موجد هفت فلک و نهایتاً تقدس عدد 7 شده، هفته بدان تخصیص یافته، عدد 12 نیز بدلائلی که ذکر شد سرشتی ملکوتی یافت.  متعاقباً بروج 12 گانه نیز در همین ارتباط شکل گرفت.  اصولاً برای انسان کهن، آسمانِ لایتغیر و وابستگانِ آن مقدس و "آسمانی" بوده است.  چنین است که هر پدیده مدعی تقدس، خود را به نوعی به این اعداد منتسب میکرد.  به جز اسباط 12 گانه یهود، یعقوب نیز 12 فرزند داشت، یا باید میداشت!  در دیانت بعدی، مسیح نیز 12 حواری از خود بجا گذاشت.  امامان 12 گانه هم همینطور.  شاید 12 روز جشن نوروز و تعطیلی سیزدهمین روز به همین مبانی باز میگردد.  آنان که سیزده بدر را خرافه میدانند بهتر است با توجه به این سوابق متوجه عواقب گفتار خود باشند.  پیشینه همه اینها به دوران حمورابی و بلکه فرهنگ های بس کهن تر از آن باز میگردد.  آئین های مذهبی حاضر، همه بیش و کم ریشه در این عقاید بسیار دور دارند.  بسا آزادگانی بخاطر عدم وفاداری به اصول مقدسی اعدام میشوند که خود مقتبس از باصطلاح "کُفار" بوده است. اصلاً واژه "دین" از "دئنا"ی اوستا مشتق است که وارد عربی شده، حتی نمازهای پنجگانه و اوقات خاص آن مقتبس از آئین زرتشت است.  لذا بعنوان نتیجه اخلاقی، باید از آنان که از بنیاد گرائی دم میزنند پرسید چرا فقط به 1400 سال پیش؟  اگر بنیادها خوبند چرا به عقبتر و ریشه های اصیل تر نه؟  اصلاً چرا به عصر آدم و حوا نه؟!  این رشته سرِ دراز دارد.

    بنابراین واضح است که جهان بینی آسمانی ره به کجا میبرد.  جهان بینی غیرآسمانی (زمینی)، در آنجا که به شیوه های متفاوت از مدیریت جامعه مربوط میشود به نتایجی عجیب منجر میشود.  بطور عادی اگر اخلاق طبیعی ملاک کار باشد، طبعاً مدیریت و اداره جامعه باید با دخالت و نظر آن مردمی باشد که جامعه از آنان تشکیل شده.  تا پیش از رواج تفکرات آزادی خواهانه چند سده اخیر، قاطبه مردم رعایائی تلقی میشدند که زعیم یا پادشاه، ارباب مطلق العنان همه بود.  برخلاف آنچه ارباب دیانت ادعا دارند، تفکرات آزادی خواهانه و اصول اساسی حقوق بشر چیزهائی نیست که صرفاً غربی باشد یا مختص آن دیار باشد.  قبلاً هم گفتیم این تفکر غلط درباره علم هم رایج بوده که گویا نوع غربی و شرقی دارد!  تفکرات آزادی خواهانه و انسان مدارانه ریشه در سرشت انسان فی نفسه دارد و شرقی و غربی ندارد.  منتها عطش قدرت و خودخواهی فرقه گرایانه سردمداران، تفاوت هائی بس شگرف میتواند به بار آورد.  بد نیست به مصادیق نگاه کنیم.

    مرور تطور افکار و سیر عقاید ایدئولوژیک هرچند شیرین و آموزنده است، اما چنانچه ابزارِ تحمیلِ حاکمیت مستبدانه شود، تبعات آن بسیار وحشتناک است.  امروز، نظام های ایدئولوژیک در صدد سیطره بر دنیای آزادند منتها با همه تفاوت ها در یک چیز مشترکند: استبداد.  مردم شبه جزیره کره با اینکه از یک نژاد و دارای فرهنگ مشترکند منتها دو جهان بینی متضاد بر هرکدام حاکم است که تفاوت های شگرفی را بوجود آورده است.  در شمال چون قوت لایموت کفاف خوراک مردم را نمیدهد مجبور به خوردن جلبک های دریا اند.  تمایل عمومی فرار از این بهشت است.  منتها حاکمیت میگوید نگران نباشید در عوض موشک داریم!  آیا آشنا نیست؟ در جنوبِ متنعم که موشک ندارند، مردم از سرِ دلسوزی برنج و چند دلار در بطریهای پلاستیکی ریخته، به امواج دریا میسپارند بلکه بدست خویشان گرسنه شمالی برسد.

    عیناً همین شباهت برای حدود نیم قرن در دو بخش شرقی و غربی آلمان وجود داشت.  جهان بینی ایدئولوژیک کمونیستی در بخش شرقی حاکم بود و بهشتی را بوجود آورده بود که همه مایل به فرار از آن بودند!  آیا آشنا نیست؟  هردو بخش از یک نژاد و با یک فرهنگ اما با یک دنیا تفاوت.  نمونه دیگری از جهان بینی های متضاد را در شبه قاره هند شاهدیم که چگونه بعد جنگ دوم جهانی منجر به دوپاره شدن شد.  اما اینبار بر اساس ایدئولوژی دینی!  بخش غربی مسلمان که خود را پاک میدانست با مساعدت دولت فخیمه از بدنه "کافر" جدا شده طبعاً پاکستان نام گرفت.  مردمانی همه از یک تبار و یک پیشینه فرهنگی اما وجود تعصب دینی عاملی برای انشقاق.  طُرفه آنکه جمهوری اسلامی معامله با بخش "مُشرک" را ترجیح میدهد!  گواهی دیگر که شعار های وی همه توخالی و رفتار و گفتارش هدفی جز تحمیق عامه را دنبال نمیکند.

خلاصه آنکه، توجه به تطور عقاید و ادیان نشان از سطحی بودن اقتدار توخالی ایدئولوژی ها بویژه نوع دینی آن دارد.  نظام دینی تهی از هرگونه منطق مستدل، چاره را فقط در سرکوب میبیند.  حاشیه امن صرفاً از آنِ کسانی است که یا فاقد قوه فهم (ضریب هوشی پائین) یا مطیع درگاهند.  دارندگان توأم هردو خصلت البته از مقربین دستگاهند.  در دشمنی نظام با مردم و بیگانگی آنان با فرهنگ این سرزمین تردیدی نیست، اما آنچه معماست کشف ریشه این دشمنی است.  آیا ایدئولوژیک و ادامه دهنده حمله اعراب است؟  یا صرفاً منحصر به غارت اموال مردم و تصرف ثروت ملیست؟  یا شاید ریشه دیگری دارد؟!

  • مرتضی قریب
۲۴
ارديبهشت

جهان بینی انسانی

    پیرو مطالب پیشین، پرسش شد که درباره فلسفه عدد 12 جز آنچه برای تقسیمات ساعات روزانه ذکر شد دلایل دیگری هم دارد یا خیر؟  شاید کهنترین دلیل اتخاذ عدد 12 تعداد ماه های قمری طی مدتی باشد که به آن "سال" گفته میشود.  یک سال یعنی تعداد روزهائی که فصلی خاص مجدداً تکرار میشود و تقریباً 12 بار ماه های 28.5 روزه قمری را شامل میشود.  از آنجا که برای قدما آثار آسمانی قداست ویژه داشت، همین عدد 12 نیز خود مقدس شده وارد پندارهای دینی شد.  از آنچه  میشناسیم، فقط به اسباط 12 گانه یهود و متشابهاً امامان 12 گانه شیعه اشاره میکنیم.  مرور تاریخ گذشته به ما میفهماند که آنچه فرهنگ دینی امروز را ساخته چیزی جز ملقمه ای از آموزه های بسیار دور گذشتگان نیست با این تفاوت که چون ارتباط ظاهری آن با مفاهیم قبلی قطع شده رنگ تقدس و استقلال بخود گرفته است.  مادام که نگاه انسان از آسمان منقطع نشده بسوی خودش بازنگردد، جنگ و خونریزی، خود بینی و خودپرستی، و نادانی همچنان استمرار خواهد داشت.

    در همین ارتباط ببینیم جهان بینی انسانی چیست و چه میتواند باشد.  ذکر دومثال از هزاران نمونه موجود شاید وافی مقصود باشد.  جهان بینی آسمانی بر اساس همان تقدس 12 و عقبه های آن که به بابل و کلده و آشور میرسد، میگوید کافیست فقط یک نم و نه حتی قطره ای اشک، اگر در چشم تو بخاطر یکی از 12 امامان تظاهر کند مطمئن باش خداوند تمام گناهان تو از صغیره و کبیره را یکجا خواهد بخشید!  بهمین سادگی.  پس بی جهت نیست در نظامی دینی اینهمه جنایت و ظلم توسط ارباب دیانت حاکم باشد و آب از آب تکان نخورد.  پشتگرم به این بینش، هر جنایتی مرتکب شوی، رستگاری!

    نقطه مقابل آنرا در جهان بینی انسانی داریم که نمونه آنرا از بوستان سعدی میآوریم.  آنجا که حکایت سگی تشنه است: یکی در بیابان سگی تشنه یافت/ برون از رمق در حیاتش نیافت.  کله دلو کرد آن پسندیده کیش/ چو حبل اندر آن بست دستار خویش. بخدمت میان بست و بازو گشاد/ سگ ناتوان را دمی آب داد. خبر داد پیغمبر از حال مرد/ که داور گناهان ازو عفو کرد..الخ.  دو جهان بینی متباین با وابستگان و باورمندان خود وجود دارد.

    ملاحظه میفرمایید که دو گونه عفو کردن وجود دارد.  یکی با نمی در چشم و دیگری با کاری عملی و زمینی در حق سگ، حیوانی که باورمندان دینی آنرا نجس دانسته (مقتبس از آئین یهود که سگ و خوک هردو را ناپاک میداند) چه رسد حقی برایش قائل باشند.  سعدی خود از اجله بزرگان دین بوده و بقول فروغی "متدین و مذهبی، بلکه متعصب است.  اما تعصب و تدین را هیچگاه دست آویز آزار مخالفان دین و مذهب خود نمیسازد...براستی انسان دوست و انسانیت پرست است".  بنظر ما این جهان بینی انسانی سعدی ربطی به دین و آئین او نداشته بلکه بر اساس همان اخلاق طبیعیست که ذاتاً در سرشت  هر انسانی نهادینه است مگر زیر حجاب شرعیات مدفون شده باشد.  سعدی هر مسلک دیگری هم میداشت همین بینش را ارائه میکرد.  او به "گاوان و خران باربردار، به زآدمیان مردم آزار" اعتقاد داشت زیرا ذات او در اعماق ناخودآگاه او همان خصلت "اخلاق طبیعی" بود و هرگاه از این ذات غافل میشد به همان خصلت خشک مذهب سنتی بازمیگشته است.  این ضدیت با سگ، وفادارترین یار انسان، در ادبیات مولانا نیز هست آنجا که میگوید "کریمان جان فدای دوست کردند/ سگی بگذار ماهم مردمانیم".  که اتفاقاً حقیقت عکس آن است زیرا این سگ است که جان فدای دوست کرده و بارها آنرا ثابت کرده!  بهرحال، مولانا نیز شخصیتی انسان دوست بوده و این قبیل کاستی ها در اشعار او ناشی از سیطره آموزه های دینی در افکار اوست.  در جهان بینی آسمانی، شأن همه حیوانات در قعر دنیای وجود است و آفرینش آنها صرفاً جهت خدمت به انسان است ولاغیر.  این میزان از یکسویه نگری را نه فقط در حق حیوان بلکه به کل محیط زیست تسری داده اند!

   چون موضوع سگ مطرح شد، بد نیست بدانیم سگ از خانواده گرگ سانان است و ده ها هزار سال پیش گرگی بوده تصادفاً نزد انسان آمده اهلی و یار وفادار او چه در حفاظت از خودش و چه نگهبانی از احشام او شده است.  متقابلاً انسان نیز خوراک او را متعهد شد.  اما امروزه که انسان شهرنشین بی نیاز از خدمات اوست، تعهد خود را زیرپا گذاشته این حیوان همچنان وفادار را در شهرها بی آب و غذا سرگردان رها کرده است.  گویا کم نبود، سنگ هم میزنند.  سعدیا کجائی؟!

خلاصه آنکه، جهان بینی انسانی با ظهور ادیان ابراهیمی به اعماق ناخودآگاه انسان نزول کرد.  انسانیتِ پاکِ نخستین زیر پرده ای ضخیم از مجردات مستور گشت.  امروز جهان بینی آسمانی با وعده بهشتِ نسیه، نقدِ دنیای حاضر را گروگان گرفته به جهنمی مبدل ساخته است.  مادام که این جهان بینی حاکم باشد، دنیا ابداً روی سعادت و رستگاری نخواهد دید.

  • مرتضی قریب
۲۰
ارديبهشت

جملات زیبا

    این اندیشه را عامدانه در کشور ما ترویج داده و میدهند که دانش اروپا، علم غربی است و آنچه اینسوی دنیا از قدیم رایج بوده علم شرقی است.  حال آنکه اگر واقعاً منظور دانستن حقایق باشد علم، شرقی و غربی ندارد.  به احتمال زیاد مقصود این بوده که ملت دین مدار شرق بدانند و آگاه باشند که علوم جدیده مختص غرب است و بر آن فایدتی مترتب نیست.  اگر از آن بی نصیب هستیم چه باک که علمدار علوم الهی و اسرار نهان ما هستیم!  عاملین این گمراهی با چنین غلط اندازی ها و با در تنگنا قرار دادن تفکر آزاد، هزار و چند صد سال افکار جامعه را به گروگان گرفته اند.  تا به امروز به ترویج جهل و بیخبری مشغول بوده و با دست انداختن بر حاکمیت سیاسی با شدت مضاعف به این پیشه تا به امروز مشغولند.

    با اینکه بالاترین سطح آگاهی از دنیا را انتظار است در دربارها باشد، معهذا جهل و بیخبری در افکار رایج در دربار قاجارها بیداد میکرد.  بعنوان نمونه، در آن دوره اعتقاد شاه بر این بود که ینگی دنیا (آمریکا) در ته چاه است!  فتحعلی شاه از توضیح سفیر عثمانی مطمئن شده بود که برای رفتن به آمریکا باید از داخل چاه بآنجا رفت.  احتمالاً سفیر یا دیگران خواسته بودند چنین حالی کنند که آمریکا آنسوی کره زمین است که فرضاً با سوراخ کردن زمین میتوان به آنسو رسید.  حال تو خود حدیث مفصل بخوان از سطح دانش باقی جامعه آنروزگار.  روزگاری که دنیای غرب چند سده پیشتر با خلع ید از روحانیت و آزاد کردن فکر از قید مذهب در مسیر کشف حقایق گیتی افتاده بود.  اما ناشرین گمراهی، چه دیروز چه امروز دست از جهاد برای نگاهداشت جامعه در تاریکی برنداشته و برنمیدارند.  اگر با حرف نشد با زور.  امروز ابزارها و منابع همه در انحصار بیگانگانِ اشغالگرِ این سرزمین است تا بلکه اندیشه های شیطانی خود را هر چه عمیقتر به ثمر رسانند.

    در آموزه های رایج، دو حوزه متمایز قابل تشخیص است.  یکی حوزه علوم دقیقه و دیگری حوزه معارف ذهنی و بیان عواطف.  در اولی گزاره ها دقیق و غیر قابل انعطافند، اما در دومی سیال و قابل انعطاف هستند.  نظر خواننده را به داوری درباره جملات قصار زیر جلب کرده، از او میخواهیم از 4 جمله زیر، آن را که بیشتر به دل نشسته مفید میداند انتخاب کند:

  1. امام علی (ع): آنچه هستید شما را بهتر معرفی میکند تا آنچه میگوئید.
  2. ناپلئون: آدم ها تهی از توانائی نیستند، تهی از اراده اند.
  3. ویکتور هوگو: شجاعت مانند عشق از امید تغذیه میکند.
  4. بزرگمهر: دانشمند، زنده ای است میان مردگان.

از گفته های این 4 فرد مشهور، متدینین سنتی احتمالاً شماره 1 را مقبول و مفید تر از باقی می یابند.  اما آیا روی آن 3 تای دیگر هم تأمل کرده اند؟  اگر هم بگویند آری باز معتقدند که گزاره شماره 1 سرآمد سایرین است.  چرا؟ خودشان هم نمیدانند.  شاید بدین دلیل که افراد نادانسته به گوینده سخن نگاه میکنند و با اصلِ سخن کار ندارند.  چه بسا افراد مشهوری را میشناسیم، که مرتکب سهو و خطائی در گفتار شده اند ولی چون به او علاقه داریم سخن وی را وحی مُنزَل میگیریم.  بگذریم از اینکه حتی در وحی آسمانی نیز خطا و سهو روی داده!  نکته مهم اینجاست که خلقت، بنا بر تعریف، کامل ترین و بی نقص ترین ساحت در کون و مکان است.  در مطلب پیشین دیدیم که چگونه بروز دوجنسیتی نتیجه بروز خطا در این ساحت است.  سرطانی ها، ناقص الخلقه ها و امثال آنان نیز شاهدی بر این حقیقت اند.  اگر چنین است، پس دیگر چه انتظاری هست که در فرامین آسمانی با درجه اهمیت بعدی سهو و خطائی روی نداده باشد؟!  متأسفانه در عالم واقع چیزی کامل به معنای واقعی کلمه وجود ندارد.  اگر این گفتار صحیح باشد آنگاه با این تعصبات جاهلانه چه باید کرد؟  امروز ببینید در کشور ما امری که حتی برخی فقها نیز به وجوب آن اعتقادی ندارند (حجاب اجباری) باعث چه تعداد قتل و کور کردن و حبس و شکنجه و از دست دادن شغل و زندگی شده است.  امری که اکثر کشورهای مسلمان (99%) هم بدان اعتقادی نداشته و ظن قریب به یقین میرود که تمسک بدان چیزی جز تلاش برای جبران اقتدار پوشالی از دست رفته نظام نباشد. 

خلاصه آنکه، جز در حوزه علوم دقیقه، در بسیاری از جملات، آموزه ها و سخن بزرگان، میتوان کلمات را چنان جابجا کرد که کماکان بچشم خواننده زیبا نماید.  بدرستی ایراد میگیرند که سعدی در "بنی آدم اعضای یکدیگرند" بجای واژه آخر بهتر میبود "یک پیکرند" می آورد.  ولی نیآورده و خون از بینی کسی هم نیآمده!  قشریون را باید حذر داد که تعصبات نه برای حفظ دین و نه حتی اخلاق، بلکه برای محکم کردن پایه های استبداد و حاکمیت جهل و جور است. ختم کلام آنکه گویندگانِ جملات قصار چهارگانه بالا را عمداً جابجا آورده ایم تا مگر درسی باشد که اهمیت نه به گوینده بلکه به سخن است!

  • مرتضی قریب
۱۶
ارديبهشت

معمای جنسیت

    در خصوص هفته، پرسش شد عدد 7 از کجا آمد که آن نیز به دانش قدما درباره هفت گنبد آسمان بازمیگردد.  اگر زمین مرکز کائنات فرض شود، بترتیب فلک ماه، تیر، ناهید، خورشید، بهرام، برجیس، و کیوان قرار دارند و اسامی روزهای هفته هم بهمین ها تخصیص یافته که هنوز در زبان لاتین کم و بیش باقیست.  جالب اینکه گمراهی کم نبود، عده ای وبگاهی برای ترویج زمین تخت مرکز کائنات راه اندازی کرده و برایش علم فیزیک را مصادره کرده و میکنند!  احتمالاً مستظهرند به حاکمیتی عقبگرا.  بر حسب کنجکاوی سوأل کردم اینها که میچرخند از کجای زمین تخت عبور میکنند؟  پاسخ دادند "بروید وب سایت را مطالعه کنید تا از گمراهی در بیایید!"  متعاقباً نظرات بعدی را هم پاک کردند حتی در پاسخ باینکه اجازه میدهید سایت شما را بدیگران معرفی کنم؟ آنرا نیز پاک کردند.  گویا سایت مختص خودی هاست!  زیرا نمیخواهند در جمود فکری خود و مریدانشان رخنه ایجاد شود.  این یعنی عدم صداقت و کتمان حقیقت.  اتفاقاً از جهتی وجود این قبیل سایت ها و شبهه افکنی ها بد نیست تا درس خوانده ها عقاید خود را امتحان کنند.  اگر زمین میگردد چرا حس نمیکنیم؟  مگر چه اشکالی دارد که ما ثابت و دنیا دور ما بچرخد؟  شاید بهتر باشد حفظیات و منقولات را کنار گذاشته به استدلال منطقی پرداخت!  باری، دست شستن از باورهای گذشته اگر نه غیر ممکن، شاید بسیار سخت باشد.  یکی از این باورها، عقیده عمومی درباره جنسیت زن و مرد است که تبعات آن دامنگیر نظام های مذهب محور شده بلائی بر سر مردم خود آورده اند نگفتنی.

    اما جنسیت چیست؟  حرف آخر این است که همه چیز ما به شیمی مربوط میشود.  البته در پایان به فیزیک ختم میشود زیرا تمایلات و بند های شیمی را نیروی الکتروستاتیک دیکته میکند (99/2/18 و 1399/5/7 ).  مسأله جنسیت توسط مقدار بسیار کمی از مواد شیمیائی تعیین میشود بنام هورمون.  بطور کلی دو نوع هورمون بیشتر در بدن نیست، هورمونهای پروتئینی و هورمونهای استروئیدی.  برای بوجود آمدن این همه تفاوت ظاهری بین مرد و زن مقدار کمی از هورمونهای استروئیدی لازم است.  ریشه همه ظلم و ستمی که بر یک ملت این روزها روا میشود به هورمون اخیر برمیگردد که توسط غدد جنسی هم ساخته میشود.  دو شکل مختلف آن که شیمی زن را کنترل میکند، استروژن و آنکه شیمی مرد را کنترل میکند، آندروژن است.  جالب است که غدد جنسی مرد و زن هر دو نوع را تولید میکند که در مردها مقدار آندروژن و در زنها مقدار استروژن بیشتر است.  مولکول های آنها کاملاً شبیه هم و به مثابه تقارن آیینه ای یکدیگرند! 

   در بدو تولد، نوزادان شبیه هم اند و در ظاهر تفاوتی ندارند.  در بچگی هم همین شباهت هست تا دوران نزدیک بلوغ که تفاوت ها بخاطر فعالیت هورمونهای یاد شده بارز میگردد.  جالب اینکه در دوران جنینی تا مدتی هردو عضو جنسی با هم وجود داشته با هم رشد میکنند تا اینکه یکی بنفع آن یکی کوچک و پنهان شده تا دیگری تظاهر کند.  اما از آنجا که برخلاف عقیده قشریون دنیا کامل نیست، در خلقت گاه اشتباهاتی رخ داده سبب ناهنجاری در شیمی هورمونها شده بچه دو جنسی متولد میشود.  این اتفاق که اصلاً دست فرد نبوده در بزرگسالی او را دچار بحرانهای روحی میکند.  توگوئی این کم نیست، قشریون بی خرد نیز این افراد را مورد آزار قرار داده درد آنان را در جامعه مذهبی دوچندان میکنند. 

   بنظر میرسد که پستانداران اولیه اصلاً دوجنسی بوده اند کما اینکه در دریاها در حال حاضر آبزیانی هستند دوجنسی و نیز مواردی هست که در برخی ماهی ها که جنس نر کم میشود یکی از ماده ها استحاله پیدا کرده به نر تبدیل میگردد!  بعدها در اثر تکامل و رویه تخصصی شدن وظایف، دو جنس نر و ماده از هم تفکیک شدند.  وجود تظاهرات دو جنسی بازمانده آن دوران ابتدائی است.  جالب اینکه در اساطیر ماقبل میترائیسم، انسان اولیه موجودی دوجنسی بنام "زروان" بوده که از او دوقلوهای هورمزد و اهریمن زاده شدند (متن گاهان: اشاره به سپند مَینو و اَنگره مَینو).  بنظر علمی تر از گزارش آدم و حوا باشد.  بنظر میرسد که این دوجنسی بودن، شکل اولیه تری از حیات بوده کما اینکه دنیای گیاهان، اغلب تک پایه هستند یعنی مادگی و پرچم یکجا در گل هستند، اما گیاهان متکامل تر و تخصصی تر مثل نخل دوپایه و نر و ماده جدا هستند.

   همه اینها گفته شد تا بدانیم که تعصبات ما تا چه مایه از سر نافهمی و جهل است.  آنزیم ها تمام واکنش های شیمیائی ما که رفتارها نیز جزئی از آن هست را کنترل میکند.  هورمونها بر کار آنزیم ها نظارت دارند و هورمونهای جنسی در پیدایش شکل های متفاوت زن و مرد دخالت دارند بی آنکه بما ربطی داشته باشد.  مردها هم اگر موی خود را کوتاه نکنند گیسوی بلند مانند زنها خواهند داشت چه بسا غفلتاً توسط حاکمیت جریمه شوند! علم درمانده که این اشعه از جنس چیست آخر؟

خلاصه آنکه، موتور محرک نظام های دینی، آموزه های ضد علمی است تا توده ها را در جهل و بیخبری نگاهداشته خود بر خر مراد سوار باشند.  از همین رو آموزش را در دست نهادهای خودی گذاشته خرافات را ترویج میدهند.  نمونه آن، تلقی جنسیت در این نظام است!

 

  • مرتضی قریب
۱۴
ارديبهشت

معمای روزهای هفته

    معماها نه تنها از لحاظ کمیت، بلکه از نظر کیفی نیز گسترده اند.  چه بسا معمائی از عهد عتیق که امروز نیز در قرن 21 میلادی هنوز با آن دست بگریبانیم.  بد نیست بدانید که وبگاهی وجود دارد که ثابت میکند زمین تخت و ثابت در مرکز گیتی است!  هم از علم و هم از احادیث دلیل آورده است!  با بازگشت به مسائل جدی تر، یکی از معماها که این روزها عنوان بسیاری از رسانه ها شده تردید دولت بر تعطیل رسمی پنجشنبه یا شنبه است.  اهالی اقتصاد خواهان تعطیل رسمی شنبه هستند تا مغایرت کاری ما با باقی دنیا محدود به 3 روز از هفته باشد.  این در حالیست که اصولگرایان قشری بر پنجشنبه تاکید میکنند زیرا نمیخواهند شائبه پیروی از روز تعطیل مقدس یهود بوجود آید، حتی اگر این شائبه  به قیمت ضربه زدن بر اقتصاد کشور باشد و مغایرت کاری با اقتصاد دنیا را 4 روز از هفته کند.  از دید آنان هیچ چیز جز افکارشان مهم نیست زیرا مادام که از پول بادآورده نفت و سایر رانت ها ارتزاق میکنند گو دنیا را آب ببرد.  حکومتِ حامی این قشر نیز گویا موافق همین نظر است و چه بسا اجرا کرده باشد.  اکنون برای روشن شدن نظری به ریشه های امر میاندازیم.

    موضوع نگاه داشت زمان و گذشت روزگار همواره دغدغه مهم از گذشته های بسیار دور بوده است.  در مطالب قدیمی بطور مشروح بدان پرداخته بودیم.  اما بطور خلاصه بهترین و طبیعی ترین مرجع ما برای نگاهداشت زمان، پدیده های دوره ای و ثابت است.  فعلاً دقیق ترین مرجع، ساعت اتمی بر مبنای فلز اسکاندیم در ANL است که بیراهی آن 1 ثانیه در هر 300 میلیارد سال است.  مقایسه شود با عمر کیهان!  اما آنچه انسان کهن در اطراف خود داشت نه بدین دقت، اما باندازه کافی دقت داشت که هنوز هم مورد استفاده ماست.  دم دست ترین آن، چرخش شب و روز بود که روز را از دمیدن آفتاب تا غروب آن به 12 بخش مساوی موسوم به "ساعت" تقسیم کرد.  چرا عدد 12؟ بخاطر علاقه ستاره شناسان بابل به عدد 12 که قابل تقسیم بر 4،3،2، و 6 است.  در بابل، ریاضیات و نجوم پیشینه ای بس کهن داشته که بعداً مورد اقتباس یونانیان و سایرین قرار گرفت.  باری، 6 ساعت از دمیدن آفتاب تا نیمروز و 6 ساعت از نیمروز تا غروب.  ساعت آفتابی نیز یادگار آن دوران است.  طول شب را به سه "پاس" یا کشیک بخش کردند که امروزه در سربازخانه ها هنوز برای کشیک استفاده میشود.  بعدها البته طول شب را نیز به 12 ساعت تقسیم کردند که مجموعاً شبانروز 24 ساعته را تشکیل داد. 

    اما امروزه مردم هنوز با تساهل "روز" را بجای شبانروز بکار میبرند اما شروع شبانروز را از نیمه شب حساب میکنند.  تمدن های کهن شروع شبانروز را از دمیدن آفتاب آغاز میکردند ولی یهود شروع شبانروز را از غروب آفتاب تا غروب بعدی محسوب کرده و هنوز مراسم دینی را بدین ترتیب انجام میدهند.  تسری این روش به سایر اقوام سامی و سپس به ما هنوز در گفتگوها شنیده میشود که وقتی میگوئیم "شب جمعه" منظور جمعه شب نیست بلکه غروب روز پنجشنبه بسمت شب است.  ولی برای وقایع طولانی تر به واحد بزرگتری از شبانروز نیازمندیم.  فاصله زمانی بین ظهور دو هلال ماه نو، 29 یا 30 روز، این نیاز را پاسخ داده به مدت یک "ماه" موسوم گشت.  برخی اقوام مراسم دینی خود را بر پایه تقویم موسوم به "قمری" گذاشته اند که البته مشکلات عدیده خود را دارد که قبلاً شرح داده ایم ( 1395/3/6).  خورشید بمراتب قابل اتکاتر است و فاصله دو عبور متوالی آن از اعتدال بهاری (یا متشابهاً پاییزی)، 365.2224 روز میباشد. 

    غیر از واحدهای روز (شبانروز) و ماه، واحد هفته را داریم.  بار دیگر سنت بابلی ها بر این بود که طول مدت ماه را به چهار بخش هفت روزه موسوم به "هفته" تقسیم کنند.  این سنت بعداً از طریق عبرانیان که در بابل اسیر بودند به سایر ملل راه پیدا کرد که امروز ما نیز استفاده میکنیم.  منتها شاید روش ایرانیان کهن که ماه را 30 روز گرفته به هریک از روزها نامی میدادند بر هفته برتری داشت زیرا یک ماه قمری حامل تعداد درستی از هفته نیست ( 28= 7*4).  با اینکه سال هم تعداد درستی از روزها نیست و اثبات این حقیقت است که برخلاف تصور قشریون، هیچ چیز کاملی در آسمان نیست، معهذا گاهشماری خورشیدی که امروز استفاده میکنیم بر نوع قمری برتری روشن دارد.  باری، هفته وارد مذهب شد و آخرین روز آن را که خداوند استراحت کرد، بنا بر عقاید یهود روز استراحت یا شبات است (= سبت= السبت = شنبه).  اصولاً نیایش های یهود پس از رؤیت هلال ماه نو توسط خاخام ها و اعلام رسمی آن به مردم صورت میگیرد (آیا آشنا نیست؟!).  لذا برای مردم دانا هیچ قداستی در ایام هفته نیست و قشریونی که بر سر تعطیل شنبه بحران میسازند شاید با فهم حقایق بالا و اینکه عاداتی را یدک میکشند مقتبس از قومی که در صدد محو آن اند اندکی عرق شرم بر ناصیه آنان ظاهر سازد!  

خلاصه آنکه، مادام که نظام جهل و جنون در کار باشد، هیچ امر خردمندانه ای میسر نیست و کارها همچنان بر محور دشمنی و نادانی میگردد.

  • مرتضی قریب
۰۲
ارديبهشت

معماها -20

    از میان بیشمار معمائی که وجود دارد حل یا دستکم طرح برخی اهمیت ویژه ای در این دوره و زمانه دارد.  امروز آنچه بیش از پیش اهمیت دارد تقدس زدائی از حقه بازی هاست.  امروزه بیش از پیش تضاد بین حرف و عمل در حوزه حاکمیت خودنمائی کرده و چون حاکمیت مدعی نمایندگی دین است، توده مردم با دیدن تضادهای بیشمار در رفتار و سخنان ایشان از آنچه ایشان مدعی نمایندگی هستند اظهار برائت میکنند.  هرآنکس که صاحب رأی و ایده معقولی باشد و ریگی در کفش نداشته باشد ابداً نیازمند تبلیغات نیست چه رسد آنهم تبلیغات دروغ!  والا معلوم میشود صداقتی در بین نیست.

  1. سبک زندگی.  این روزها مشاهده میشود که نواندیشان دینی از سر دلسوزی در مقام  پند و اندرز به حاکمیت برآمده لشکرکشی او به خیابانها در سرکوب زنان را مورد انتقاد قرار میدهند.  برای اینکه حرفشان گوش شنوائی برای آنها که خود را نماینده دین میدانند داشته باشد، اظهارات خود را مستند به اعمال و رفتار پیامبر و صحابه در حدود 1400 سال پیش میکنند.  به تصور اینکه شاید مؤثر افتد.  اما آب در هاون سائیدن است به دلایل زیر:

اول اینکه گوش شنوائی نیست چه اینکه اصلاً دغدغه دین مطرح نیست!  دوم اینکه بفرض هم گوش شنوائی باشد و هم دغدغه دین باشد، سوأل این است که ما تا کی برای به کرسی نشاندن سخنان معمولی خود باید مرتب به 1400 سال پیش برگردیم؟  برای اینکه ببینیم حرفی که میزنیم درست است یا نه باید آنرا با سالهای اولیه هجری مقایسه کنیم.  برای اینکه رفتارمان را ببینیم صحیح است یا نه باید جستجوگر رفتار آدمها در یک دوره 20 یا 30 ساله بعد هجرت باشیم.  بعبارت دیگر، 1400 سال منهای یکی دو دهه یاد شده همه پوچ بوده، بمثابه سطور سفید و تهی در کتاب تاریخ است که براحتی میتواند پاک شود!  بازگشت به عقب اگر خوبست چرا به عصر حجر نه؟!

اما اینکه پیروی حاکمیت از این دوره 20 یا 30 ساله آیا از سر صدق و وفاداریست، خود جای بسی تردید است.  کما اینکه بعنوان مثال مالیات شرعی صرفاً بر جو و گندم و خرما و .. مطابق آن دوره اخذ نمیشود بلکه از هر روزنه ای که بتوانند مالیات استخراج کرده و گوششان بدهکار شرع نیست.  زیرا این شوخی ندارد، پای پول و ثروت در میان است.  مثالهای کافی در این باب ذکر کرده ایم.  اما ناگهان یک موضوع درجه صدم که به اعتقاد عده ای از مؤمنین جای تردید و باعتقاد خردمندان از اساس طرح آن مبتذل و بیهوده است مسأله درجه اول شده به حیات و ممات حاکمیت تبدیل میشود.  موضوع مزبور که حجاب است اساساً در همه کشورهای اسلامی موضوعی اختیاری و غیر قابل بحث است البته جز طالبان و داعش که معرف حضور همه است.  اینکه مجدد به این موضوع پرداخته شد ناشی از شدت بیرحمی در برخورد با زنان در ادامه تلفات مردم در این یکسال و نیم گذشته است.  البته عده ای علت آنرا، جبران ناکامی و سرخوردگی نظام در عرصه های دیگر میدانند.

صرفنظر از اینکه محرک اصلی پشت این بحران چیست و با احترام به شیوه زندگی قدما، اصل مطلب که موضوعی صد در صد منطقی است نکته زیر است.  این دلسوزان جامعه از کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در مورد رفتار پیامبر با زنان نقل میکنند که " در حالیکه سوار بر مَرکب همراه یارانش در حرکت بود، در این حال چنانچه با بانوی آشنائی در بیرون از شهر روبرو میشد؛ حضرت از درِ نوعدوستی به آن بانو پیشنهاد میکرد که بر تَرک وی سوار شود تا او را به خانه اش برساند".  نقل چنین توجیهاتی به معنای چیست؟  آیا خیر خواهی برای زنان؟  خیر. فقط یک معنا میتواند داشته باشد و آن تشویق به کنار گذاشتن عقل و شعور است.  یعنی تفکرات عُقلای تاریخ، تعطیل و برای هر کاری باید به بازه زمانی یکی دو دهه بعد هجرت مراجعه کرد!  رفتار این "اندیشمندان"، کهنه و نو، همگی دربست بمعنای ضدیت با بشر و فکر آزاد انسان و اخلاق بنیادی او و سایر ارزش های انسانی است.  که در پیروی از همان عقایدِ کهنه خود نیز قائل به تبعیض هستند.  تبعیض در همه جا و همه چیز.

خلاصه آنکه، سبک زندگی به شیوه 1400 سال پیش چه معنا دارد؟  بویژه که مروّجین این تفکر، خود ابداً بدان پایبند نیستند.  پس تحمیل اینهمه هزینه بر مردم برای چیست؟!  فقط یک پاسخ دارد: کسب ثروت و قدرت در پس پرده مقدسات! پیش نیاز آن نمایش اقتدار است.  که بی زحمت ترین اقتدار، در حوزه حجاب بانوان است.  حتی اگر معلوم شود حکمی در ابتدا اشتباه بوده، مستبد ضعیف النفس از ترسِ زیر سوأل رفتن هیمنه پوشالی، شجاعت اعتراف به خطا و اشتباهات را ندارد.

  • مرتضی قریب