نگرش ها
نسبت به پدیده هائی که در اطراف ما جریان دارد دو نگرش متفاوت میتواند وجود داشته باشد و عملاً هم وجود دارد. یکی نگاه ایده آلیستی است و دیگری نگاه رئالیستیک. بعبارتی، در مقابل نگاه خیال پردازانه یک نگاه واقع گرایانه وجود دارد. مهمترین مثالی که میتوان آورد، مثال درباره وجود و مقام ما در عالم هستی است.
نگرش ایده آلیستی: چقدر باید خوشبخت باشیم و خداوند را شاکر باشیم که روی کره ای بنام "زمین" آفریده شدیم. سیاره ای که در فاصله ای درست، نه خیلی زیاد و نه خیلی کم، از ستاره ای متوسط، نه خیلی درشت و نه خیلی کوچک، موسوم به خورشید قرار گرفته است. طرز گردش این سیاره بدور خود و بدور خورشید چنان منظم و بی نقص است که توالی شبانروزی بی نقص و گاهشماری دقیق برای ما ایجاد کرده است. بعلاوه، انحراف محور زمین از عمود بر معدل النهار، نه خیلی کم و نه خیلی زیاد، چنانست که تولید فصول چهارگانه را با همه زیبائی ها میسر ساخته است. شاید این تنها "انحراف" در عالم امکان باشد که نه انحراف و نه کژی و اعوجاج که یک "راستی" و درستی است! درجه حرارت مناسب و مجموعه سایر عواملِ موافق، باعث آفرینش نیکوترین شکل خلقت بر زمین شد. معلوم نبود اگر شکل گیری نوع ما انسانها بر بستر سیاره ای دیگر صورت میگرفت وضعیت چگونه میبود و آیا زندگی ما همینقدر شیرین میبود یا نه.
نگرش رئالیستی: تا این اواخر پرسش جامعه علمی این بود که چطور است در این کیهان لایتنهاهی فقط حیات بر بستر کره زمین ما شکل گرفته و فقط انسان اشرف مخلوقات توانسته از میان انواع اَشکال حیات سربلند کند. تلسکوپهای جدید در این چند دهه اخیر توانسته وجود سیارات دیگری را بر گرد برخی ستارگان در کهکشان راه شیری به روشنی اثبات کند. با توجه به وجود صدها میلیارد ستاره در کهکشان خودی و با توجه به وجود صدها میلیارد کهکشان دیگر در کیهانِ رؤیت پذیر، میتوان پذیرفت کسری از این همه ستاره ممکن است دارای منظومه سیاراتی بدور خود باشند. کسری از این کسر میتواند بطور اتفاقی دارای سیاره ای در فاصله مناسبی از ستاره ای مناسب باشد. و برخی از سیارات مزبور ممکن است شرایطی مناسب برای آغاز حیات در فورم اولیه را داشته باشد و کسری از همانها ممکنست به حیات در شکل بسیار متکامل مانند ما انسانها و حتی بسیار برتر منجر شده باشد. نکته عجیب و غافلگیر کننده این است که یکی از این معدود موارد قطعاً خود ما هستیم! لذا تمام آنچه بعنوان خوشبختی در نگرش ایده آلیستی برشمرده شد چیزی جز آمار صرف نیست. چه بسیار ستارگان که منظومه ندارند. چه بسیار منظومه ها که سیاره ای در فاصله مناسب ندارند و چه بسیار از آنها که شرایط مناسب را هم داشته اند، حیات بدان صورتی که ما انتظار داریم رخ نداده است. چه بسا بر آنها هم که حیات اولیه آغاز شده به حیات هوشمند منجر نشده. و چه بسا موجود هوشمندی شبیه ما هم اگر داشته دچار انقراض شده باشند. سیارکی که حدود 66 میلیون سال پیش با زمین برخورد کرده موجب انقراض دایناسورها و بسیاری از اشکال حیات شد اگر کمی بزرگتر میبود چه بسا کل حیات از صحن زمین رخت بر میبست و مجالی نمیبود تا نوبت به ما رسد.
این دو نمونه از دو نگرش متداول را آوردیم تا بدانیم نحوه زندگی و تعاملات اجتماعی ما و نیز مشکلاتی که با آن دست بگریبان هستیم چگونه تحت تأثیر هریک از این دو نگرش شکل گرفته است. سوأل اینجاست که آیا ما مردم این سوی مشرق زمین ذاتاً خیال پرست بوده ایم؟ یعنی خشت ما را از ابتدا از آب و گِل توهمات زده اند؟ یا نه؛ ما هم زمانی انسان های متعارفی بودیم و به مرور با کار مستمر روی ذهنیات ما نسل اندر نسل کم کم خیال پردازی و رؤیا بافی خصلت ثانویه ما شده است؟ عجبا معناگرایانی که دم از معنویت میزنند با چسباندن انگ "مادّی"، واقع گرایان را کم ارزش جلوه میدهند.
از آنسو، عده ای منطقاً بر این اظهارات خرده گرفته میگویند اصلاً چه ایرادی دارد خیال پردازی عادت ثانویه ما باشد؟ طبایع بشر متفاوت است مگر قرار است همه مانند هم باشند؟ مگر نه اینست که تکثر امر ممدوحی شمرده شده و گونه گون بودن دسته های مختلف نژادی و فرهنگی به گل های گلزار تشبیه شده باشند؟ چه عیبی دارد هر جامعه ای همانند گل های مختلف بوستان رنگ و بوی خاص خود را داشته باشد؟ گل لاله بر نسترن چه امتیاز خاصی دارد؟
خلاصه آنکه، طرح این سوألات چه بسا پاسخ صریحی نداشته باشد اما حُسن آن اینست که ذهن را درگیر میکند. باید اجازه داد ذهن مدتی با این قبیل پرسش ها روبرو شده کلنجار رود تا بلکه همگان تشویق شوند در اینگونه طوفان های فکری شرکت کرده بازخورد خود را بیان کنند. آیا حفظ توأم هردو نگرش میسر است و میتواند با پیشرفت سازگار باشد؟!





