فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی اراده» ثبت شده است

۰۶
اسفند

موقعیت ما در گیتی

   در مطلب پیشین با پرداختن به سوژه جبر و اختیار به نتایجی رسیدیم که خلاصه آن بشرح زیر است.  دیدیم که در بخش جمادات آنچه حاکم است همانا جبر است که قاعده علت و معلولی نیز از آن نتیجه میشود.  البته استثنائاً در جهان اتم و زیر اتم این قاعده مشاهده نمیشود و شرح آن داده شد.  اما در پهنه جانداران نوعی آزادی کوتاه مدت مشاهده میشود که در مقیاس زمانی گسترده تر، بنظر میرسد سایه ای از جبر ناشی از حوادث گذشته بر روابط حال و آینده انداخته است.  گفتیم که رها شدن از زنجیرهای ذهن و اندیشیدن فارغ از قیود و قالب های زمانه، خود میتواند نشانه ای از اختیار و آزادی باشد که البته برای عده کمی دست میدهد.   پرسشی که در ادامه پیش میآید حاکی از اینست که اصولاً این بحث چه اهمیتی دارد؟  آزادی اراده برای انسان چه دستآوردی میتواند داشته باشد؟ حال آنکه انسان جزئی از دنیای جانداران است و بود و نبود جانداران کمترین تأثیری بر جهان و ساز و کار آن نداشته و نخواهد داشت.  

    خانه ما، زمین، با همه محتویاتی که دارد، نسبت به مقیاس کیهانی چون چوب کوچکی سرگردان در اقیانوس کبیر است.  فرض کنید پسر بچه ای بستنی خود را خورده و چوب آنرا در آبهای ساحلی اقیانوس پرت کرده باشد.  زمین ما به مثابه این چوبک بستنی اسیر امواج اقیانوس کبیر است و انسان و سایر جانوران روی زمین مانند میکروارگانیسم های درون این چوب هستند که از بستر آن تغذیه میکنند.  با اینکه بنظر نومید کننده میآید ولی واقعیت همین است و خوب یا بد از آن گریزی نیست.  از سوئی، فلسفه جبر همواره مستمسکی بدست مستبدین داده که رفتار زورگویانه خود را با آن توجیه کنند.  بویژه، هنگامی که با ایدئولوژی دینی آمیخته شود مؤثر ترین ابزار را در اختیار سیستم حاکمه میگذارد.  مشهور است که خلفای اموی و عباسی همواره به مردم مؤمن و ستم دیده یادآور میشدند که آنچه بر آنان میگذرد چیزی جز خواست ذات باری تعالی نیست.  لذا تأکید میکنیم که دیدگاه فلسفی ارائه شده اینجا هیچ ربطی به توجیه این نگرش ندارد.  

   اجازه دهید اوضاع زمین را از دید یک هوش فرازمینی نقل کنیم که از جایگاه خود در محلی بسیار دور با کمک ابزارهای فوق پیشرفته سیاره زمین را با تمام جزئیات مانیتور میکنند.  گزارش آنان حاکی از وجود موجودی پیشرفته دارد که در بیابان ها و صحاری، ساختمان هائی میسازند 1000 برابر قد و اندازه خودشان که دارای تهویه شگفت انگیزی بوده و ضمناً در میان آتشسوزی های گسترده ابداً صدمه ای نمیبینند.  احتمالاً منظور موریانه ها هستند.  اضافه میکنند که نوع دیگری هم هست که آنها هم سازنده بوده ولی بسیار خرابکارند و مرتب در حال تخریب سطح سیاره خود و زدوخورد دائمی با یکدیگرند.  آنها با یک سری خطوط فرضی (مرزها) مانع رفت و آمد آزاد هم نوعان خود هستند و تخلف را با مجازات پاسخ میدهند.  بنظر میرسد اینجا منظور نوع انسان باشد.  در ادامه توضیح میدهند، که جانور دیگری هم وجود دارد که در جوّ سیاره پرواز میکنند (پرندگان). این نوع اخیر با هوش تر از نوع قبلی است زیرا در مسافرت هایشان خطوط قرمزی وجود نداشته و آزادانه بهرجا بخواهند میروند.  گزارش فرازمینی ها نتیجه میگیرد که این موجودات با همه تفاوتها، در یک خصلت مشترکند و آن اینکه حاصل کار آنها روی این سیاره، خوردن یکدیگر و تولید فضولات است.  برخی حیوانات علفخوارند و برخی گوشتخوار، اما حیوان خرابکار همه انواع دیگر را میخورد.  زنجیره غذائی همه آنها به گیاهان ختم میشود.  گیاهان خود از چه ارتزاق میکنند؟  آنها آب و گاز کربنیک را بکمک نور آفتاب طی یک پروسه شگفت انگیز به کربوهیدرات ها که سر سلسله غذای همه حیوانات است تبدیل میکنند.  محصول فرعی آن اکسیژن است که از آن تنفس میکنند.  آنچه محور اصلی زندگی روی این سیاره است، نور ستاره مرکزی (خورشید) است که بدون آن حیات دوامی نخواهد داشت.  حیوان خرابکار (انسان) در حالی که سایر جانوران را زیر سیطره خود گرفته در عین حال از خرابکاری مداوم در سطح سیاره که خانه خودش است دست بر نمیدارد.  او بجای یک حاکمیت یگانه عقل گرایانه و مرکزی، در حوزه های جغرافیائی محدود به خطوط فرضی حاکمیت های پراکنده ای دارد که مرتب در حال ستیز با یکدیگرند.  درحالی که منابع حیاتی آب و غذا در بعضی از این حوزه ها به پایان رسیده اما سران آنها ابلهانه بر طبل افزایش شدید جمعیت میکوبند تا برتری خود را به رخ همسایگان بکشند.  با این حجم از خرابکاری و روند تصاعدی آن، بعید است آنها آینده روشنی در پیش رو داشته باشند.

   خواندن گزارش فرازمینی ها درباره زمین بسیار نومید کننده است ولی هرچه باشد چون در مرحله بسیار فراتری از هوش هستند لاجرم به بیطرفانه بودن و منصفانه بودن نظریاتشان میتوان اعتماد کرد.  گزارشی که دیگران درباره ما مینویسند میتواند تأمل برانگیز باشد.  اینگونه که از گزارش فرازمینی ها برمیآید، نابودی انسان و جانوران که هیچ، بلکه حذف سیاره زمین نیز کوچکترین خللی در نظم کیهانی ایجاد نخواهد کرد.  لذا بهتر است نکات آنها را جدی گرفته و خود فکری به حال خود بکنیم.  درست است که در اشل کیهانی جز پر کاهی سرگردان در اقیانوس عظیم گیتی نیستیم ولی در هر حال وجودمان در مقیاس زمینی خودمان واقعیتی است گریز ناپذیر.  از منظر فرازمینی، پیشرفت ما زمینی ها نه معنائی دارد و نه اهمیتی.  پیشرفت یعنی زود رسیدن.  زود رسیدن به چه؟  پیش از ما و بعد از ما زمان بینهایت است. این همه عجله برای چیست؟ مگر مسابقه است؟  البته که هست زیرا مناطقی رشد سریع داشته اند و باعث میشود دیگران زور بزنند از قافله عقب نمانند.  امروز چین برای جبران مافات سالهای انقلاب، تخت گاز میرود تا با بلعیدن سوخت های فسیلی دنیا و تبدیل به آلاینده های گازی در مسابقه پیش افتد.  از این منظر اگر منابع زیر زمینی و روی زمینی هدر شد چه باک!  اگر دریا ها از ماهیان و سایر آبزیان تهی شد چه باک!   مهم اینست که کام حکام برآید و در مسابقه اول شد!  راستی اگر آهنگ رشد کمی آرامتر میشد چه میشد؟  اگر رشد پایدار و قابل دوام حاصل میشد چه میشد؟  آیا زمان آن نرسیده که تنظیماتی فراگیر و جهانی تدوین شود و به مرحله اجرا درآید؟  همه اینها انسان خردمند را بفکر فرو میبرد.  واقعاً در این دنیای بی پایان اثر وجودی ما چیست؟   واقعیت ها تلخ اند اما تکنیک هائی هم وجود دارند که میتوان تلخی ها را دور زده آنها را نادیده انگاشت.

تکنیک ها

   منظور ما در اینجا از تکنیک، ترفندی است که ممکنست بخودی خود مستلزم حقیقتی نباشد ولی بهر حال مشکل پیش رو را حل میکند.  در ریاضی به وفور از آن بهره میبرند.  بد نیست به ذکر نمونه ای چند بسنده کنیم:

1- در آئین زرتشت، پیامبر ایرانی، نبرد نور و تاریکی محور اصلی فلسفه او را تشکیل میدهد.  اما گفته بودیم که تاریکی وجود مستقل ندارد و صرفاً نبود نور تلقی میشود.  با اینحال این مانع از آن نیست که این ایده زیبا را نصب العین قرار داده و بعنوان فقط یک تکنیک محور و راهنمای زندگی معنوی خود قرار دهیم.

2- آئین هندو به تناسخ اعتقاد دارد یعنی روح متوفی در چرخه مکرری که برای پالایش نیاز دارد ممکنست گاهی به بدن حیوانات حلول کند و ازاینرو در آئین هندو آزار حیوانات پسندیده نیست.  شاید این تکنیکی بوده که نیاکان آنان ابداع کرده اند تا بدینوسیله آزار حیوانات را منسوخ کرده باشند.  حقیقت امر نیز چیزی جز این نیست که انسانیت بدون به رسمیت شناختن حقوق حیوانات میسر نیست.  درجه تمدن هر جامعه ای را میتوان از تعهد آن بدین موضوع دانست.  هرچه باشد، حیوانات صاحب اصلی این سیاره قبل از پیدایش انسان بوده اند.  این تکنیک نیز در جهت متقاعد کردن انسان به یک هدف عالی در زندگیست.

3- انسان برای استمرار زندگی معنوی خود نیازمند انگیزه است.  او نیازمند دادن معنا به حیات خود است و این میسر نیست مگر بکمک تکنیک.  ایدئولوژی مهمترین انگیزه محسوب میشود چه اینکه تغییر ناپذیر است و از همین رو مستحکم و لذا قابل اتکا و اعتماد است.  از انواع ایدئولوژی ها، ایدئولوژی دینی از همه کهن تر و دیرپا تراست و چون ریشه در گذشته ها دارد مقبول توده هاست.  متشابهاً مکاتب عرفانی و درون نگری همین نقش را ایفا میکنند.  برای بسیاری، انگیزه های دیگری ممکنست مطلوب باشد، مثل انسان گرائی، کمک به همنوع، موفقیت در دانش و فن آوری، تجارت، هنر و امثال آن.  یک محور معنوی، حیات فرد را کانالیزه میکند تا او خود را در راستای آن هدایت کند.  هریک از این انگیزه ها متشابهاً برای معنا بخشی زندگی مؤثر میتواند باشد. 

4- مهمترین فضیلت انسان حس نافرمانی و امتیاز او بر حیوانات است.  نافرمانی لزوماً شورش نیست هرچند آنهم میتواند باشد ولی تکنیکی است که باتکاء آن میتوان احساس آزادی و اختیار کرد.  نافرمانی یعنی استقلال فکری و مقاومت در مقابل تحمیل قالب های سنتی فکر.  نافرمانی یعنی عدم پیروی از تقلید و تکرار مکررات.  بدون حس نافرمانی، افکار متعالی بوجود نمیآیند و انسان از نظر فکری ترقی نخواهد کرد.  این تکنیکی مؤثر در دست انسان مدرن است که ممکنست سایر روش ها را نپسندد.

نتیجه گیری

   همانطور که مشاهده شد، دیدیم که حضور ما در اشل کیهانی جز پر کاهی سرگردان در اقیانوس عظیم گیتی نیست.  درک این واقعیت حاصل نشد مگر به یُمن یافته های علمی و دانش معاصر.  حدود 5 قرن پیش ابداً نه چنین درکی وجود داشت و نه حتی تصوری نزدیک به آن میتوانست در مخیله کسی خطور کند.  جهان آنروزگار به زمین منحصر میشد یعنی مرکز گیتی.  ارزیابی ما از موقعیت و محل زندگی خود در گیتی موجب یأس و نومیدی است.  اینکه وجود و عدم وجود ما علی السویه است.  از آمدنم نیود گردون را سود/ وز رفتن من جاه و جلالش نفزود. یا: زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل/ زین پس چو نباشیم همان خواهد بود.  گواینکه حقیقت امر بسیار فراتر و دهشتناکتر از گمانه زنی حکیم نیشابور است.  بگذریم، پذیرش این حقیقت هرچند ممکنست تأثرآور باشد لیکن شاید متضمن نکات مثبتی نیز باشد.  اینکه متوجه شویم مشکلاتی که برای خود ساخته ایم چقدر پوچ و بی معناست.  جنگ هائی که برای برتری جوئی شده است چقدر بیهوده بوده اند.  منازعات مذهبی همه ناشی از کوتاهی فکر بوده و هستند.  خانه خود را با تخریب محیط زیست و انفجار جمعیت در حال از دست دادنیم. مواقعی هم هست که ممکنست بدین نتیجه عجیب برسیم که شاید زندگی تحت رژیم های استبدادی چندان هم بد نیست زیرا در اینجا آزادی در چیزهائی که جای دیگر پیش پا افتاده اند به ما توهم آزادی و اختیار را القا میکند.  لحظاتی هست که خود را در زیرپا گذاشتن قیود من درآوردی آزاد و مختار میبینیم.  گاهی درخفا حرفی بزنی که ممنوع است.  یا در ذهن خود به چیزهائی اعتقاد داشته باشی که نباید داشته باشی.  یا چیزی بنوشی یا بخوری که جرم است ولی آزاری به کسی نمیرساند.  یا بانوئی که پنهانی دوچرخه سوار شده و لحظه ای روسری اش عقب رفته خود را از گرما میرهاند.  آزادی و اختیار از نوع دیگری که جای دیگری پیدا نمیشود. بقول سعدی: از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است.

 

  • مرتضی قریب
۲۷
بهمن

جبر و اختیار

   موضوع حاضر، یکی از مسائل اساسی و در عین حال پیچیده فلسفه میباشد.  بنابراین نباید توقع داشت که در چند پاراگراف موضوعی بدین اهمیت و گستردگی، حق مطلب ادا شود.  در ادامه سعی خواهد شد با استنباطی که از مباحث دانش روز کسب کرده ایم، بدون گم شدن در پیچ و خم های دور و دراز گفتارهای فلسفی، نوری هرچند اندک بر این مقوله بیفکنیم. برای برخوردی سیستماتیک، اجازه دهید بررسی خود را به دو پهنه جمادات و جانداران بشرح زیر اختصاص دهیم.

1- جمادات: 

    اگر به اکثریت معتقد باشیم، باید گفت کل جهان ما مختص همین حوزه جمادات است.  به اعتبار اطلاعات فعلی، حجم جانداران روی کره زمین در مقایسه با توده کلی جماد در جهان چیزی نزدیک صفر است.  البته گفته میشود، و حکمت نیز چنین اقتضا میکند، که کرات مسکون دیگری با زندگی جانوری محتملاً  در جاهای دیگری از کیهان وجود داشته باشد.  که اگر هم چنین باشد، بازهم نسبت یاد شده چندان تغییری نخواهد کرد.  لذا از یک دید فرا کیهانی، جهان ما جهان جمادات است که فراوانترین عنصر (جوهر) آن همانا هیدروژن حدود 75% و هلیوم حدود 25% میباشد.  سایر عناصر جدول تناوبی فوق العاده ناچیز است و فراوانی آنها در کره زمین نباید ما را باشتباه اندازد.  

    بنابراین به هر نتیجه ای که درباره جبر و اختیار برسیم، میتوان فرض کرد که نتیجه ای درست برای کل عالم است.  اکنون پرسش اینست که درون عالم آزادیست یا جبر حکم فرماست.  باید یادآور شویم که آنچه از جبر به ذهن تداعی میشود خود بخود از روابط علت و معلولی (علّی) سرچشمه میگیرد.  پیشتر گفتیم که پدیده های جهان در قالب شبکه رویدادها بهم مربوطند و اگر پدیده های همزمانی (coincidence) را استثناء کنیم، غالب حوادث از نوع علت و معلولی اند.  بنابراین آنچه وجه رایج در جهان است همانا جبر است و دنیای جمادات تحت سیطره جبر است.  در نبود روابط علّی و جبر، شکل گیری دانش بشر ممکن نمیشد.  تمام پیش بینی های علمی بر همین اساس صورت میگیرد.  استفاده از آمار و احتمالات (شانس) ناقض این نتیجه نیست چه اینکه آمار، جبران کننده نقص اطلاعات ماست و اینجا جنبه بنیادی ندارد.

   در دنیای اتم و ذرات بنیادی، اوضاع به وجه دیگری است.  در اینجا علّیت آنطور که در دنیای بزرگ مقیاس (که شامل حال میکروب و باکتری و غیره هم هست) کار میکند، در این حوزه کارگر نیست.  قبلاً مثال هائی از رادیواکتیویته آورده بودیم.  بنابراین اگر میل داشتید میتوانید آنرا اختیار یا "آزادی اراده" برداشت کنید.  حال اگر جهان بزرگ مقیاس ما از تجمع همین ذرات بنیادی تشکیل شده باشد آیا نباید نتیجه گرفت که در جهان بجای جبر، آزادی حکمفرماست؟  مگر این ذرات بنیادی حاملین شانس و اقبال نیستند؟ خیر! بگمان نگارنده چنین نتیجه ای درست نمینماید.  واقعیت این است که جهان ما حاصل "کُپه" شدن ماده است.  توگوئی تجمع ماده باعث بی اثر شدن آزادی ذاتی و به زبان دیگر باعث هویدا شدن "علیت" میگردد.  مثال خوبی از این دست که بتواند مشابهتی با این جریان داشته باشد را در "حرکت براونی" دیده بودیم.  ذرات بسیار ریز گرده بسبب کم بودن جرم، تحت تأثیر حرکات تصادفی مولکولهای آب دچار قدم زدن تصادفی میشوند.  در حالیکه برگ کوچکی که در حوض آب افتاده چنین تحت تأثیر قرار نخواهد گرفت.  اولاً منتجه نیروها بسیار کوچک و ثانیاً جرم زیاد برگ توأماً مانع از حرکت خواهد بود.  به مثال دیگری که قبلاً هم ارائه کرده بودیم توجه کنید.  یک اتاقی داریم خالی از هوا و سپس از طریق دریچه ای هوا با فشار جوّ وارد اتاق میشود.  ادعا میکنیم که هوا نیمی از اتاق را پر میکند و نیم دیگر خلاء کامل است.  آیا باور میکنید؟  ابداً خیر.  زیرا آنچه همواره از روابط علت و معلولی ناظر بوده ایم حکم میکند که کل اتاق بطور یکنواخت از هوا پر شود.  اما میدانیم که هوا مثل هر گاز دیگری، تجمع تک تک مولکولهاست.  حال اگر هوای وارد شده فقط حاوی 2 مولکول باشد، شانس خوبی باندازه 50% وجود دارد که نیمی از اتاق خلاء کامل باشد.  آیا چنین چیزی عجیب نیست؟  ابداً.  اگر هوا شامل 3 مولکول باشد، این احتمال کمتر شده و میشود 25% که هنوز هم قابل توجه است.  خواننده کنجکاو خود حساب کند که در شرایط متعارف این احتمال چقدر میشود.  واقعاً صفر نمیشود ولی از هر عددی که تصور کنید کوچکتر است!  علیّت اساساً یک امر بدیهی و به زعم برخی فلاسفه "از پیشی" نیست اما در جهان کپه شده ای که ما زندگی میکنیم وجه رایج و غالب است.  از همین رو، ذهن ما فقدان علیت را نمیتواند هضم کند زیرا دنیای بزرگ مقیاسی که ما در آن زندگی میکنیم به وجود علیت عادت کرده ایم..

2- جانداران:

    سهم جانداران، اعم از انسان و سایر جانوران، بخش بسیار ناچیزی از جهان مُدرک را تشکیل میدهد.  معهذا چون ما انسان ها خود را خیلی مهم میدانیم و تصور میکنیم اصلاً جهان بخاطر ما و برای ما آفریده شده، خود را ملزم میدانیم درباره آن اندیشیده و پاسخی داشته باشیم.  آنچه جانداران را از جمادات متمایز میکند آگاهی و شعور است که گاهی متشابهاً روح هم نامیده میشود، والّا بدن جانداران همچنان مقهور جبر است و از این لحاظ تفاوتی با دنیای جمادات ندارد.  آنچه ماده و فیزیک جانداران را تحت تأثیر خود دارد نه تنها مسأله ساده شیمی است بلکه عواملی مانند ژنتیک، جغرافیا، و سایر عوامل طبیعی میباشند.  پس، از این حیث، مطلب همانست که در بخش اول گفتیم.  بعبارت دیگر، آنچه در وهله اول بر زندگی همه جانوران سایه انداخته است جبر است که از آن گریزی نیست.  پدری که همسران متعدد دارد، طبعاً فرزندان او باعتبار مادر میتوانند ژنتیک بسیار متفاوتی نسبت به برادران و خواهران ناتنی داشته باشند.  شجره نامه ها سنتاً همه برمبنای پدر و اولاد ذکور است در حالیکه 50% نیز از مادر سهم میبرند و شجره نامه های واقعی باید با قید هردو یعنی پدر و مادر باشد.  آیا آینده فرزندی که در محرومترین نواحی سیستان و بلوچستان متولد میشود با آینده همان طفل اگر والدین او وی را در یکی از کشورهای برخوردار در غرب متولد کنند یکسان است؟  اینها چیزی نیست که فرد بر آن اختیاری داشته باشد.  جبری که در اینجا بر جامعه انسانی حاکم است از نوع آن جبر دنیای جمادات نیست بلکه بمنزله اینست که وضع امروز ما نتیجه قهری اعمال گذشتگان ماست.  نوع حاکمیت های سیاسی در هر جامعه ای احتمالاً ریشه در این نوع از جبر را دارد.  پس در تقریب اول، آنچه درباره جانداران درست است همانا نظریه جبر است.  

   اما از سوی دیگر، ما انسانها خود را در تصمیم گیری های خود آزاد احساس میکنیم.  اگر منظور از آزادی امور پیش پا افتاده ای نظیر این باشد که مثلاً الان میتوانم دستم را بلند بکنم یا نکنم و در این امر کاملاً مخیرم، بله در این صورت میتوان ادعا کرد که اجباری وجود ندارد و اختیار حاکم است.  با این تلقی و در این محدوده انسان مختار است و آزادی عمل کامل وجود دارد.  اما در محدوده ای وسیعتر، همانطور که در بالا عرض شد، عوامل زیادی که در کنترل فرد نیست مسیر زندگی او را کانالیزه کرده و سمت و جهتی خاص پیش روی او میگذارد.  او میپندارد که با اختیار خودش این مسیر را انتخاب کرده در حالیکه نه تنها خُلقیات والدین بلکه آباء و اجداد وی و جغرافیای محل تولد و حجم عظیم فرهنگی که پیش از او شکل گرفته همه و همه در شکل گیری شخصیت او و اصطلاحاً سرنوشت آتی او کاملاً مؤثرند.  پس آیا راه فراری از جبر نیست؟  چرا، احتمالاً وجود دارد.  گاهی در خواب دچار کابوسی وحشتناک شده و ضربان قلب همراه با آدرنالین بالا رفته، عرق بر پیشانی نشسته خود را در دو قدمی مرگ احساس میکنیم.  از فرط وحشت تکانی بخود داده بیدار میشویم شاکر از اینکه از کابوس نجات یافته ایم.  ما همواره زنجیرهای آهنینی که بر دست و پایمان افتاده باشد را حس میکنیم و میتوانیم خود را از آنها رها کنیم.  اما بند های محکمی که ذهن را به زنجیر کشیده چه؟  ما معمولاً آنرا نه احساس میکنیم و نه از وجود آن با خبریم.  بدترین زندان، زندان ذهن است.  اینجا منظور از ذهن متشابهاً شعور، آگاهی، روح، نفس و هر آنچه که نقش نرم افزار بدن را بازی میکند مورد نظر است.  همه از وجود چنین واقعیتی آگاه نیستند بلکه فقط معدودی از عقلای هر جامعه بی نام یا تحت نام فیلسوف، دانشمند، حکیم، عارف ممکنست بدان وقوف داشته باشند.  برای خلاصی از جبر باید تکانی بخود داده از کابوس هزاران ساله بیدار شد.  یا شخص خود به صرافت افتاده باید از خواب برخیزد یا آن معدود فرهیختگان کمکش کنند.  لذا در این محدوده وسیع زندگی که سرنوشت شما قلم خورده است، تنها مفرّ آزادی، دادن تکانی شدید بخود (شوک) و پاره کردن زنجیرهای فکر است.  لحظه ای بحرانی فرا میرسد که باید همه ذهنیات را بر زمین ریخته، احتمالاً معدودی درخشنده ها را حفظ کرده و جای خالی باقی با تأمل و تدبر و دقت در روزگار بتدریج پر گردد.  بنابراین اگر اختیاری باشد، منحصر به حوزه ذهن است که در موارد نادر فرد میتواند تار و پود های متصلب را پاره کرده خود اختیار آنرا در دست بگیرد.  اینکه بتوانید فارغ از قیود و قواعد و قالب های زمانه خود بیاندیشید خود نشانه اختیار و آزادی اراده است.  پس شاید در حوزه اندیشه قاعده همانا جبر باشد و اینکه میگویند "بر اندیشه گرفت نیست" موکول به شرایط استثنائی باشد.  با اینکه در عالم، جبر حاکم است معهذا میل داریم بنا به خصوصیات انسانی خود فرض کنیم "درون عالم آزادی است" و آنرا بعنوان یک تکنیک بپذیریم.  زیرا فقط در اینصورت است که میتوان برای وجود خود در عرصه گیتی توجیهی قائل شده بدان دلخوش و امیدوار بود.  پذیرش آن پیشرفت را میسر میسازد.  ضمناً تأکید میکنیم که پذیرش جبر به معنای قبول تقدیر نیست.  قبلاً مثالی راجع به سقوط سنگ آسمانی عظیم زده بودیم که اگر 500 سال پیش اتفاق می افتاد، نابودی زمین مقدّر میبود.  اما اگر امروزه بخواهد اتفاق افتد، با نابود کردن آن پیش از برخورد میتوان جلوی تقدیر را گرفت.

    انتقادی که بر این شیوه فکری مطرح شده میتوان وارد ساخت اینست که فرض کنید ثابت کردیم که استثنائاً انسان دارای آزادی مطلق است و دستکم در اندیشه و افعال خود مختار است.  منتقد ما ممکنست بگوید با همه این احوال مگر در سیر کلی حرکت کیهانی تفاوتی میکند که ما چگونه باشیم؟  مگر چه تفاوت دارد که ما حس کنیم آزادیم ولی واقع امر آزاد هم نباشیم؟  مگر مهم حس و احوال ما نیست؟  مگر در انیمیشن های فضای مجازی از گذاردن یک کاسکت بر سر و رفتن به دنیای مجازی همان احوال خوب بما دست نمیدهد؟  این ها پرسش هائی است که جوابش را نمیدانیم. شاید جا دارد در آینده جداگانه بدان پرداخته شود:  موضع ما در جهان بزرگ چیست؟

  • مرتضی قریب