فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابتکار» ثبت شده است

۰۶
شهریور

محدود کردن طول خدمت

    چرا طول خدمت باید محدود باشد؟  اولین دلیل، چون سن آدمی محدود و دومین دلیل چون پیر میشود.  امروزه میانگین عمر آدمی در محدوده 70 تا 90 سال است.  قرنها پیش خیلی کمتر بوده.  پس مدت تصدی کارها باید محدود باشد زیرا عمر بشر و توان او محدود است.  واضحاً دوره تصدی یک کار نمیتواند از سن میانگین آدمی بیشتر باشد.  تنها استثناء در تاریخ بشر مربوط به شاپور دوم است که تنها کسی است که بیش از عمرش متصدی کاری بوده است.  او هنگامی که در شکم مادر بود به پادشاهی برگزیده شد!  باری، اگر 20 سال اول زندگی را هم که دوره جوانی و یادگیری است کنار گذاریم، حداکثر مدت تصدی یک شغل در زمانه ما عملاً بیش از 50 سال نمیتواند باشد.  نگاهی مختصر به گوشه و کنار جهان بیاندازید!  شاید بخش بزرگی از مشکلات امروز ما ناشی از همین طولانی بودن یا مادام العمر بودن دوره تصدی برخی پست هاست! 

    در مورد برزگر پیری که دوست دارد تا لب گور مزرعه خود را آبیاری کند چه باک؟  کهولت او زیانی به غیر نمیرساند.  اما مشاغلی که با سلامتی و امنیت دیگران سر و کار دارد متفاوت است.  مثلاً مناصب دولتی که در ارتباط با اداره کشور است از همین جمله است.  هر فرد عادی با عقل متعارف اذعان دارد که مشاغل دولتی نباید مادام العمر باشد بلکه محدود به دوره معینی باشد.  هرچه منصب عالی تر باشد محدودیت این امر بیشتر است.  امروزه عمر کاری کارمندان عادی 30 سال معین شده که فایده ای دوگانه دارد.  اول اینکه کارآئی انسان با بالا رفتن سن کاهش می یابد.  و دوم اینکه جا برای نیروی جوانتر و کارآتر باز شود.  شاید این یکی از بزرگترین ابداعات جامعه مدرن باشد که با سعی و خطا باینجا رسیده که هم امر طبیعت را رعایت کرده باشد و هم با وضع کسورات بازنشستگی به ادامه حیات فرد بازنشسته در دوران بیکاری کمک کرده تا از گرسنگی نمیرد.  خواننده جوان باور نمیکند که تا همین یکصد و اندی سال پیش، در دوره قاجار، دولتمردان پس از عزل یا کناره گیری صرفاً باتکاء اقطاع یا تیولی که پادشاه در دوران کاری مرحمت کرده بود قادر به ادامه حیات بودند.

   سوای مشاغل دولتی، این محدودیت دوره خدمت در سایر عرصه ها نیز اجرا میشود.  حاذق ترین جراح اعصاب اگر سن او از 70 گذشته باشد با یک لرزش دست سرنوشت بیمار را رقم میزند.  بی جهت نیست بیمارستانهای معتبر محدودیت سن را اجرا میکنند.  استادان دانشگاه که در سنین بالا حائز بیشترین پختگی علمی هستند دچار ضعف حافظه شده قادر به ارائه معلومات خود نیستند.  کارگردانان نیروگاه های اتمی هرساله در معرض امتحانات هوش و تن و روان هستند زیرا کمترین اشتباه آنان میتواند فاجعه بار باشد.  خلبانها خیلی زودتر به سن بازنشستگی میرسند زیرا کاهش بینائی و کُندی واکنش های عصبی جان مسافران را به مخاطره میاندازد.  اینان نیز مرتباً در معرض بازآموزی و انواع امتحانات هستند و به محض مشاهده فتور، بازنشسته میشوند.  وقتی برای شغلی مثل خلبانی که جان فقط 300 مسافر در دستان اوست این چنین قیود سفت و محکمی وضع میشود پس برای زعامت یک کشور که آینده یک ملت در دست اوست چه باید کرد؟!  اگر در همه مشاغل حد و حدودی برای دوره تصدی هست پس چرا زعامت یک کشور که خطیرترین مشاغل است از آن برکنار باشد؟!

   پس بیائید یک سناریوی خیالی را در نظر آوریم.  فرض کنید در گوشه ای از دنیا سرزمینی وجود دارد که رهبرش نیم قرن بر آن سیطره مطلقه دارد.  زبان همه زبان آوران را بریده و هرکس سری در میان سرها داشته آنرا از بدن جدا ساخته و بطور کل همه را سرکوب و منکوب و داغدار کرده، کشور را تسلیم دزدان و جنایتکاران کرده است.  شعار هائی را فرا راه خود قرار داده که نهایتاً اگر هم بپذیرد اشتباه بوده از آن گزیری ندارد.  روانشناسان به او گفته اند دچار پارانویاست و بهتر است کرسی خدائی را رها کند!  مگر نه اینکه رهبر پیر کشور دیگری وقتی فهمید ناتوان است از حقش گذشت کرد.  اما بعد اینهمه شعارهای دهان پرکن مگر میشود بسادگی تغییر جهت داد؟  کنار برود که چه کسی بیاید؟  مگر خدا شریک دارد؟  برفرض که فرزند هم نصب شود، از کوزه همان برون تراود که در اوست.  شوربختانه تاریخ نشان داده خودکامه، هرگز به میل خود کناره نگرفته بلکه عوامل بیرونی او را وادار ساخته است.  پس چه باید کرد و راه درست کدام است؟

خلاصه آنکه، چندین قرن پیش اروپا به فراست دریافت که این شیوه باید تغییر یافته، طول مدت تصدی رهبری کشور کوتاه شده به انتخاب جمهور مردم واگذار شود.  در نظام هائی که به حفظ پادشاهی علاقه دارند، نظام مزبور را چون گذشته ارج نهاده منتها قدرت سیاسی و مسئولیت به نمایندگان منتخب مردم سپرده شود.  این شیوه منطقی ترین و طبیعی ترین راه عبور از خودکامگی است که هیچ ربطی به اروپا نداشته هر عقلانیتی با قدری تأمل هر جای دیگری به همین نتیجه میرسد.

  • مرتضی قریب
۲۶
مرداد

زمانی برای تفکر

    امروزه برای هر کاری وقت تخصیص میدهیم الا برای فکر کردن.  کارها از روی تفکر نیست.  در محاورات از جملات یکدیگر تقلید میکنیم.  در چیزهائی که مینویسیم از روی دست یکدیگر برداشت میکنیم.  گاهی هم اگر ندرتاً به تفکر میگذرانیم از روی کلیشه است.  کوتاه سخن اینکه وقتی را برای شکل دادن ایده های ناب تخصیص نمیدهیم.  بهانه میآوریم که معیشت وقتی برای انسان باقی نمیگذارد.  تا حدودی درست است اما نه کاملاً.  زیرا اوضاع فعلی معلول همین رویه ای بوده که قرنها استمرار داشته است.  علت اصلی تا حدودی در خلال گفتارهای سابق بیان شده است.  باری، بنظر میرسد هوش مصنوعی هم در راه است که وارد بازار شده قرار است ما را از شرّ این وظیفه "نامیمون" بکلی نجات بخشد.

    منظور از تفکر، اندیشه ورزی سیستماتیک است والّا مغز همواره درگیر صورت های گذرائی است که میآید و میرود، حتی هنگام خواب!  فرآیندهائی که درون مغز روی میدهد درون قالب های از پیش طراحی شده ای کار میکند که متأثر از تجربیات زندگانی است.  نکته ای که هست این است که این تجربیات معمولاً درون چرخه بسته ای مرتب تکرار میشود و ایده جدید و تازه ای خلق نمیشود.  زیرا ایده های جدید و ابتکارات متضمن تفکر مستقل و خارج شدن از قالب های از پیش طراحی شده است که طبعاً به پیشرفت و تعالی منجر میشود.  در زندگی روزمره، مرتباً در حال نشخوار ذهنیات پیرامونی بوده، چیزهائی میشنویم و ناخودآگاه آنها را رله کرده به دیگران تحویل میدهیم.  در این فرآیند چیز جدیدی بوجود نمیآید.

   مثلاً میدانیم که انسان دارای تولدی است و نهایتاً مرگی که فاصله بین این دو نقطه به زندگانی موسوم است.  این واقعیتی است که همه بزرگان گفته اند و ادیان نیز بر آن صحه گذاشته اند.  اما آیا واقعاً همین طور است؟  مگر درختان پس از مرگ زمستانی مجدد در بهار به زندگی برنمیگردند؟  فقط نباتات نیست، برخی حیوانات مانند خرس نیز همینگونه اند.  میگویند این مرگ نیست فقط خواب زمستانی است مثل خوابی که ما شبها داریم.  با اینحال شواهد جدید حاکی از وجود قورباغه ها و لاک پشت هائی در نواحی سردسیر است که در زمستانهای سخت بدن آنها منجمد و قلب بکلی از کار می ایستد.  آیا این مرگ نیست؟  منتها با کمال شگفتی با اولین پرتوهای بهاری مجدد زنده میشوند.  آیا حق نداریم با خروج از قالب های سنتی، چنین پدیده ای را برای انسان نیز پیش بینی کنیم؟  هرچه باشد انسان نیز نوعی جانور است.  منظور، لزوماً پشتیبانی از چنین فکری نیست بلکه تأکید بر این نکته است که اندیشه ورزی به بیرون قالب هاست که میتواند زایا و پیشرونده باشد.

    در زمانه ما همه چیز "بسته" ای شده است.  نه تنها مصنوعات بلکه ایده ها نیز بسته ای شده و بسته ها همه در معرض فروش است.  کافیست با پول خریداری شوند.  آنجا هم که تحریم ها اجازه نمیدهد، با چمدانی پر از پول نقد همه موانع برطرف میشود!  مثلاً در حوزه اتوموبیل سازی، قرار نیست از صفر تا صد، مطابق صد و اندی سال پیش، همه چیز در کارخانه ساخته شود.  امروزه طراحی را انجام داده و سایر قطعات را بطور پیش ساخته از جاهای دیگر سفارش میدهند.  حتی طراحی را هم میتوان خرید.  صنایع مصرفی و حتی صنایع نظامی مشمول چنین رویه ای است.  مبنا صرفه اقتصادی است.  روزگاری جزیره انگلیس مرکز تولیدات نساجی بود که به سراسر جهان صادر میشد.  امروز مرکز ثقل آن به بنگلادش رفته و باعث نجات مردم آنجا از فقر مزمن شده است.  هرچند طراحی ها از جای دیگر وارد میشود.  جهانی شدن بازار موجب شده هر قطعه از مسیرهای مختلف که صرفه ایجاب میکند آمده یکجا جمع شده مصنوع مورد نظر مونتاژ شود.

   همین شیوه متشابهاً درباره فکر نیز میتواند صادق باشد.  ترجیحاً فکر باید تولید محلی باشد، منتها اگر میسر نباشد آنرا هم میتوان مانند هر مصنوع دیگری خریداری کرد.  نگاه کنید ببینید کشورهائی که تعصبات احمقانه را کنار گذاشته اند چگونه با خرید فکرهای صنعتی و ثبت اختراعات، در حوزه هائی که هیچ تجربه قبلی نداشته اند پیشرفت کرده حتی از کشور مبداء نیز جلوتر افتاده اند.  همین شیوه درباره هر نوع تفکر دیگری نیز صادق است.  اگر یک فکر سیاسی جائی جواب داده چرا اقتباس نشود؟  ارجح آن است خود زمانی را به تفکر اختصاص دهید.  اگر مجبورید از افکار دیگران استفاده کنید از آنی استفاده کنید که تبلیغات نداشته و امتحان خود را پس داده.  آنکه حقیقتی دارد نیاز به تبلیغ ندارد. 

خلاصه آنکه، اگر فرصت تفکر نداریم دستکم خواهان اقتباس (نه تقلید) از افکاری باشیم که امتحان خود را داده باشد. فضا در جامعه پر از تکرار مکررات است. او که بر بالاترین مسند اجرائی تکیه زده به الفاظ عربی بسنده کرده برای ارائه مطلقاً هیچ ندارد.  بقول شاعر دهان پر از عربیست! همه در حال نشخوار حرفهای یکدیگرند، هیچ ابتکار و هیچ حرف نو وجود ندارد.

 

  • مرتضی قریب