فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اختراع» ثبت شده است

۱۵
خرداد

بزرگترین اختراع بشر

    بزرگترین اختراع بشر چیست؟   چند چیز را بما یاد داده اند و گفته اند بزرگترین اختراع بشر خط بوده، برخی گفته اند چاپ بوده، برخی هم از اختراعات دیگری مانند ماشین بخار، لامپ الکتریک، رایانه و امثال آن نام برده اند.  ضمن اینکه همه اینها اختراعات بزرگی است و نقاط عطفی در پیشرفت بشر بوده اما میخواهیم اختراع دیگری را نام بریم که تصور میشود با فاصله زیادی بر صدر همه اینها که گفتیم قرار دارد : صُلح.

    عجیب است که کسی باور نمیکند که صلح مهمترین دستآورد بشر است خواه آنرا اختراع خواه اکتشاف بنامیم.  مشاهده رفتار سایر حیوانات حاکی از این واقعیت است که جنگ و ستیز در میان حیوانات، هرچند کمتر به خونریزی منجر میشود، امریست طبیعی.  حیوانات گوشتخوار برای زنده ماندن طبعاً مجبورند به گوشتخواری که تنها رژیم غذائی آنان است متکی باشند.  اما بین حیوانات گیاه خوار نیز جنگ رایج است چه برای حفظ قلمرو و چه برای تولید مثل و امثال آن باشد.  حتی کبوتر که سنتاً نماد صلح انتخاب شده از این قاعده مستثنا نیست.  وقتی دانه بقدر کافی برای گروهی از آنها ریخته شده، قلدر ترینشان مانع نشستن و دانه برچیدن سایرین میشود.

     پس تعجبی ندارد که حیات انسانی که ادامه حیات جانوری است از این قاعده کلی مستثنا نباشد.  با این تفاوت که جنگ های آدمی با کمک عقل و با طرح نقشه هم صورت گرفته و میگیرد.  حال انکه جنگ در میان حیوانات فقط بطور غریزی صورت میگیرد.  در گذشته های بسیار دور که جنگ امری رایج و دائمی بوده، همان قوه ای که برای جنگ طرح و نقشه میریخته کم کم پی میبرد که صلح با همسایگان منافع بیشتری در بر دارد.  از آنجا که برای انسان جنگ و ستیز مُد غالب در زندگی طبیعی، و طبعاً جانوری، بوده بنابراین ابداع تفکر "صلح" را میتوان از جمله اختراعات بشر تلقی کرد.  با اینکه جنگ بکلی حذف نشد اما بیشترین دستآورد های فکری انسان در دوره های صلح اتفاق افتاده و او را از سایر جانوران ممتاز کرده است.

    از اینجا به بعد است که حیات جانوری بشر، شکلی انسانی بخود میگیرد چرا که توانسته است پدیده جدیدی بنام صلح را پذیرا شود.  ممکن است گفته شود که صلح چیز جدید و اضافه ای نبوده چه اینکه نبود جنگ خود بمعنای صلح است!  این شبیه ایرادی است که بگوئیم خیر موجودیت مستقلی ندارد چرا که فقدان شرّ است.  همانطور که خیر وجود مستقل دارد، صلح نیز موجودیت مستقل داشته و لازمه آن داشتن نیت خیر برای همدلی و همکاریست.  شعرا و حکمای ما در این باب بسیار گفته اند از جمله سعدی:

واماندگی اندر پس دیوار طبیعت            حیف است و دریغ است در صلح ببستیم

و یا حافظ:

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است     ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

با وجود این مواعظ، اگر افرادی از هموطنان این دو شاعر همچنان در پی جنگ بعنوان یک فضیلت باشند جای بسی تعجب دارد.  بویژه اگر مقصود از جنگ تا رفع فتنه روی کره زمین باشد.  تعجب آورتر اگر تا رفع فتنه در منظومه شمسی باشد و بازهم عجیبتر از آن در کهکشان راه شیری باشد.  اگر تصور میکنید بزرگنمائی شده بدانید که شعار واقعی از اینها هم بسی فراتر است و جنگ تا رفع فتنه در عالم است!   تصورش را بکنید که عده ای میخواهند جنگی راه بیاندازند به گستردگی جهانی با میلیاردها کهکشان، هریک حاوی صدها میلیارد ستاره به پهناوری میلیاردها سال نوری.  و جالبست نه حاضرند پای میز مذاکره روند و نه طرفدار سازش و صلح اند الّا که جنگ را در کل کیهان با موفقیت به پایان رسانده و عقاید خود را در کل عالم حاکم سازند.

    چنین افکاری قطعاً سرچشمه در حماقت دارد.  حماقت معدودی که شوربختانه سررشته امور را همانها در دست دارند.  با اینکه در فیزیک و در دنیای واقع، پدیده ای نداریم که نامتناهی باشد اما با مشاهده چنین تفکراتی چاره ای نیست جز اذعان به وجود بینهایت.  یعنی حماقت میتواند به بزرگی بینهایت باشد.  ممکنست ایراد گرفته شود که مفهوم بینهایت مخصوص ریاضی است و شاید بهتر باشد برای فرار از این مخمصه، بگوئیم این افراد عقل ندارند و بعبارتی از دید ریاضی برای آنها عقل = 0  باشد و لذا معکوس آن که حماقت تفسیر میشود بسمت بینهایت میل میکند.  شاید راه حل خوبی برای پرهیز از بینهایت باشد.  اما اشکال کار اینست که این افراد بالاخره باید داری اندکی عقل باشند چه برای تمشیت امور زندگی به حداقلی از آن نیاز است.  لذا این تفسیر درست در نمیآید و چاره ای نیست جز اینکه همچنان حماقت اینان را بینهایت فرض کنیم.  تعارضی هم با فیزیک شاید نباشد زیرا حماقت مادّه نبوده بلکه از جمله حالات و صفات است.

    اگر این شدت در حماقت محدود به حوزه نظر میشد باز مشکل بزرگی نمیبود حال آنکه این حماقت ممکنست به سایر عرصه های زندگی عملی تسری پیدا کرده باشد.  هرچه باشد، حماقت مرضیست مُسری و در محیط مناسب بسرعت شیوع می یابد. آیا نباید نگران افتادن امور اجرائی کشور در دست صاحبان این تفکر بود؟  آیا عجیب نیست که ویرانی ها یکی پس از دیگری در همه زمینه ها گسترش یافته است؟  سابقاً اشاره شد که موتور محرک هر حرکتی در هر زمینه ای ناشی از دیدگاه کوشندگان آن حرکت است.  

    در فلسفه ترکیبی هربرت اسپنسر، بخشی موقوف مسائل مدنیت است که دیدگاه ها را از منظر دیگری مورد توجه قرار داده است.  قسمتی از آنرا از "سیر حکمت در اروپا"ی ذکاء الملک فروغی عیناً نقل میکنیم: " هیئت های اجتماع بشری که پا به مرحله مدنیت گذاشته اند را به دو قسم میتوان تقسیم کرد.  «جنگجو» و «پیشه ور».  مدنیت جنگجو بر مدنیت پیشه ور در زمان تقدم دارد ولی به مرور به پیشه ور بدل میشود.  اجتماع جنگجو برای حفظ و دفاع هیئت است در مقابل دشمن و بیگانه و یا برای این است که وسایل معاش و زندگانی را از جماعات دیگر بربایند.  افراد یکسره تابع قدرت جماعتند و اصالت نداشته بلکه آلتند و باید اطاعت کنند.  آنها برای خدائی که میپرستند صفت جنگجو تصور میکنند.  اختیار مطلق با مردان که اهل رزمند است و چون در جنگ ها زیاد کشته میشوند برای جبران اتلاف نفوس مردها زنان متعدد میگیرند.  زنها در برابر مردان و مردان در مقابل دولت حکم بنده و غلام دارند.  پیش از اینها، اکثر دولتها جنگجو بوده و هنوز بسیاری هستند که بیشتر علتش اینست که جنگ قدرت مرکز را افزون میکند و خواسته ها و منافع مردم را تابع اغراض دولت میسازد.  لذا تاریخ سراسر جز حکایت کشتار و جنگ چیزی نیست و تا وقتیکه جنگ موقوف نشده تمدن جز یک رشته مصائب و بلایا چیزی نیست.  زندگی آسوده و مدنیت عالی وقتی صورت میگیرد که جنگ متروک و منسوخ شود و این موقوف است بر اینکه هیئت اجتماع بشری از حالت جنگجوئی بحالت پیشه وری درآید که حیثیت و اعتبار و آبرومندی به اشتغال به پیشه ها و کارهای مسالمت آمیز باشد.  میهن پرستی را دوستی کشور خود بدانند و نه دشمنی کشورهای دیگر.  مردها مزیت تام نخواهند داشت زنها هم حق حیات پیدا خواهند کرد.  ادیان خرافی بعقاید معقول مبدل میشود که متوجه بهبود زندگانی و منش آدمیت باشند..."

    او در ادامه افزوده که: " انسان وقتی به پایه بلند زندگانی میرسد که هر فردی در کار خود مختار باشد و اجبار و حدود فقط تا درجه ای باشد که برای حفظ نظم و امنیت لازم است.  افراد برای هیئت اجتماع نیستند بلکه اجتماع برای حسن جریان احوال فرد است.  زندگانی برای کار نیست بلکه کار برای زندگانی است..".   علاقمندان میتوانند شرح کامل را که اتفاقاً توگوئی برای وضع حاضر ما نگاشته از مراجع دنبال کنند.   کوتاه سخن آنکه امروزه که حدود 200 سال از زمان اسپنسر میگذرد، جامعه جهانی بنوعی اذعان دارد که صلح و دوستی منافع بیشتری دارد و بر جامعه پیشه وری که شاید همان سرمایه داری امروزی باشد مهر تایید میزند.  سازمان ملل نیز از نتایج چنین تفکریست که متاسفانه آنگونه که باید و شاید کارآئی ندارد مگر بجای دولت ها نماینده و سخنگوی ملت ها باشد.

    همانطور که پیشتر گفته شد ما نیز همچون ملل دیگر اسیر عادت ها هستیم و به رستگاری نخواهیم رسید مگر بندها را پاره کرده و عادات زشت و غیرسازنده را فروگذاریم.  لازمه آن آموزش است که هنگامی مؤثر خواهد شد که فراگیر و در سطح ملی باشد و این ممکن نیست مگر اداره امور در دست ملت باشد و نه آن هیئت مدیره جنگجو که برای جنگ های پیش رو به سرباز نیاز داشته کارخانه تولید مثل براه انداخته است.  

خلاصه آنکه، بهترین تنیجه گیری شاید مجدد در کلام حافظ باشد که گفت "ای نور دیده، صلح به از جنگ و داوری".  جالب است که داوری همان است که شوربختانه امروز دچار آنیم یعنی تعدادی کشورهای دیگر که در مورد ما باید داوری کنند که خود البته از تبعات جنگ است.

  • مرتضی قریب
۲۹
شهریور

مهمترین اختراع بشر

   گاهی برخی پدیده ها برای ما آنقدر پیش پا افتاده است که به اهمیت آن فکر نمیکنیم.  اصولاً غرق شدن در روزمره این خطر را بدنبال دارد که راجع به چیزهائی که میبینیم آنگونه که باید و شاید توجه نمیکنیم و اغلب آنها را بدیهی می انگاریم.  یکی از این بدیهیات موضوع "زبان" یا محاوره است.  بنظر میرسد که مهمترین یا دستکم یکی از مهمترین اختراعات یا ابداعات بشری همین باشد.  زبان یکی از راه هائی است که بشر افکار و خواسته ها و امیال خود را به همنوع خود انتقال میدهد.  اشکال ابتدائی تر آن بین حیوانات نیز برقرار است ولی یگانه راه ارتباطی نیست.  چه بسا برخی با ایما و اشاره و بدون باز کردن دهان ارتباط برقرار میکنند و برخی پرندگان با نوک زدن و تماس بدنی یا امثال آن منظور خود را منتقل میکنند.  اما در هر حال ارتباط صوتی شایع ترین نوع ارتباط بین حیوانات و البته انسان است.  اینکه چگونه انسان با تولید آواهای مختلف توانسته یک خط ارتباطی با همنوع خود برقرار کند واقعاً شگفت انگیز و قابل تأمل است.  برای آنان که موضوع بدیهی مینماید باید عرض کرد که از لحاظ نظری بستر های دیگر نیز همواره موجود بوده و علی الاصول قابل بهره برداری بوده است.  مثلاً ارتباط بصری از طریق تکان دادن دستها یا اجزای صورت بهمان اندازه میتوانست و میتواند مؤثر باشد.  امروزه برای آنان که مشکلات شنوائی یا آوائی دارند ارتباط بصری کماکان همین کار را میکند.  سالهاست که برای این دسته از ناتوانی های جسمی یک قرارداد عمومی وضع شده و برای آنها بصورت یک زبان بین المللی کاربرد دارد و از این مزیت هم برخوردار است که برخلاف "زبان" در همه کشورها به یکسان قابل فهم است.  البته برای زبان نیز چنین قراردادی بین المللی امکانپذیر است و در گذشته ها تحت نام  "اسپرانتو" ابداع شده بود.  اساس این زبان قراردادی بر بنیان زبان لاتین و لذا دارای بیشترین فایده برای گویندگان زبانهای لاتینی بوده است.  

    با اینکه برد علائم نوری بیشتر از آوای صوتی است (فارغ از سرعت نور که بیشتر از سرعت صوت است)، معهذا در فرآیند تحول پستانداران، ارتباطات صوتی جایگاه ویژه ای یافته است.  اتفاقاً بشر تا قبل از دوران ارتباطات جدید، به این موضوع واقف بوده و در بحبوحه جنگ ها و بحران ها برای انتقال پیام از راه دور از علائم بصری مثل ایجاد دود روی تپه ها استفاده میکرده است.  ولی بهر حال هنوز این سوأل باقیست که چرا در میان انواع ارتباطات، ارتباط آوائی جایگاه نخست را یافته است.  شاید یکی از دلائل آن، تکامل تارهای صوتی بسیار پیشتر از آزاد شدن دستها در اجداد ماقبل تاریخ ما باشد.  برای ارتباطات بصری استفاده از دستها بسیار مؤثرتر از اجزای صورت است، زیرا از مسافت های دور بهتر دیده و درک میشود.  دلیل دیگر شاید در نحوه انتشار این دو پدیده فیزیکی است.  نور به خط مستقیم سیر میکند در حالیکه صوت از منیع خود در همه جهات منتشر میشود.  منظور اینست که برای دیدن علامت نوری، شما باید روبروی ناشر آن باشید تا دو چشم شما که در یکطرف بدن است آنرا دریافت کند.  این در حالیست که برای شنیدن یک علامت صوتی، گوش های شما آنرا از هرطرف که فرستاده شده باشد دریافت و درک میکند.  احتمال دارد در فرایند تکاملی جانوران این نوعی مزیت محسوب میشده که جانور از خطرات پشت سر نیز بسرعت آگاه میشده است.  لذا شاید این موارد همه دست در دست هم باعث برتری و تفوق سامانه گفتاری در ارتباط میان آنها شده باشد.  

   اما از آنجا که تکامل راه خود را رفته و به حرف کسی گوش نمی سپارد، چه بسا در آینده های دور و در پس قرون و اعصار، نوع دیگری از ارتباطات شکل بگیرد که ماوراء هرگونه گمانه زنی باشد.  بعید نیست با پدیدار شدن تکنولوژی های جدید ارتباطی، زبان محاوره ای کم کم رو به افول گذاشته و روش مؤثرتر دیگری، که نمیدانیم چیست، جایگزین آن گردد.  تکامل منحصر به گذشته های دور نیست بلکه همواره در جریان بوده و اثرات آن تدریجاً در  طی زمانهای طولانی آشکار میشود.  امروزه شاهدیم که چگونه تلویزیون و سایر وسایل ارتباطی مدرن کم کم جایگزین محاوره سنتی بین والدین و کودکان شده و گاهی نیز منجر به بروز اختلالاتی میگردد.  اینکه این روند خوبست یا بد جای بحث بسیار دارد.

  • مرتضی قریب