فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بت» ثبت شده است

۱۱
شهریور

پرستش

   در میانه مطلب پیشین اشاره شد که اصلاً "پرستش" یعنی چه؟  مجالی نشد بدان پاسخ داده شود و اکنون بدان می پردازیم.  هرچند معلوم نیست پاسخ ما جامع یا کافی باشد بهرحال نکات جدیدی باخود مطرح میکند که قابل تأمل است.

   پرستش واژه ای کاملاً فارسی در اصل به معنای مرقبت و نگاهبانی است، اما بتدریج معنای دیگری پیدا کرده معادل آنچه در عربی "عبادت" گفته میشود.  مثلاً آتش پرستی نیاکان ما، مراقبت از آتش بوده که با ورود دین جدید مورد تقبیح قرار گرفته و باصطلاح شرک دانسته شد.  اصولاً رویه هر دین جدید، برچسب زدن غیرواقع بر آئین جاری بوده تا توده مردم را از آئین پیشین دور و به دین تازه دعوت کند.  در دوران کهن که از کبریت و فندک خبری نبوده ایجاد آتش متضمن زحمت بسیار بوده واز اینرو اهالی روستا باید قدر آتش را دانسته در نگاهبانی آن در یک محل مشخص بنام آتشکده کوشا باشند تا اهالی هروقت بخواهند، شعله ای از آن برگرفته به اجاق خانه خود برند.  اداره اجاقِ خانه با فرزند بوده و آنها که فرزند نداشتند "اجاق کور" نامیده میشدند که هنوز هم بین مردم مصطلح است. اصطلاح دیگری که هنوز رایج و از ریشه "پرستش" است پرستار است که به کسی اطلاق میشود که مراقب بیمار است که معادل فرنگی آن نرس است.  واضحاً کار پرستار عبادت مریض نیست!  سرپرست نیز از همان ریشه است که کسانی را زیر هدایت و راهنمائی خود داشته باشد.  بعدها از واژه آتش پرست چنان مفهومی ساختند که عبادت کردن آتش را به اذهان متبادر میساخت که البته دروغ بود.  در اهمیت هر واژه باید به زمان و مکان رواج آن توجه داشت.  که اگر به نقش حیاتی آتش در زندگی اولیه توجه شود اگر بشر آنرا معبود خود اختیار میکرد جا داشت زیرا حیات او واقعاً بسته به وجود آتش بود.  آئین کهن، نور را تکریم میکرد و در مواقع خاص رو به خورشید آنرا ستایش میکرد.  از زاویه علم امروز هم که نگاه کرده شود، وجود ما بلکه وجود کل حیات وابسته به ادامه درخشش خورشید است و بود و نبود ما قطعاً بدان وابسته است!

   در معنای امروزی، پرستش را میتوان با تکریم و احترام یکی گرفت.  مثل واژه "میهن پرست" که دوست داشتن میهن است و نه عبادت کردن میهن به آن معنای ادیان ابراهیمی.  متشابهاً پرستش پرچم همان معنا را دارد که در مواقع خاص در خیابانها نصب میشود درست در همان رابطه ای که امروزه تصویر بزرگان خاندان با احترام روی طاقچه نصب میشود و یا مجسمه افراد شهیر در پارک ها.  انگ گاو پرستی که مسلمین به هندوها زده اند نیز در همین رابطه معنا پیدا میکند که چیزی جز احترام به گاو در سنت مقدس آنان نیست که وجودش را منشاء برکت دانسته اند.  این تحریف عقاید مستمسکی شد در دست مسلمین برای حمله به هند و غارت ثروت آن بنام جهاد علیه بت پرستان.  ناگفته نماند آنچه مورد ستایش هندوان است الهگان و خدایانی اند که نماد و نقش و نگاری از آنها تهیه کرده در معابد خود نصب کرده اند.

   حال برگردیم به ریشه و ببینیم منظور بشر اولیه از "پرستش" بت ها چه میتوانسته باشد؟  مشهور چنین است نقشی روی سنگ یا چوب تراشیده جلوی خود گذاشته آنرا میپرستیدند.  این یعنی چه؟!  هرطور که به موضوع بنگریم برای ما قابل فهم نیست.  قبلاً دیدیم که تلقی خالق جهان هستی بودن هم نمیتوانست درست باشد.  پس منظور چه بوده؟  بیائید تصور کنید فن عکاسی در آن روزگار کهن معجزه آسا فراهم میبود.  چکار میکردند؟  عکس بزرگان خود را قاب کرده بجای سنگ تکریم میکردند!  این پرستش، جز احترام و تکریم نبوده همان کاری که امروز ما هم میکنیم!  اگر در زمان به عقبتر برگردیم، حوادث طبیعی مثل سیل و طوفان و رعد و برق و امثال آن انسان را میترسانید و در ورای هریک از این پدیده ها موجودیتی نامرئی را محرک آنها پنداشته و از آنها درخواست ترحم و شفقت داشته است.  شبیه همین کاری که امروزه برخی علما کاغذ دعا را داخل رودخانه می اندازند تا او به رحم آید.  پدید آمدن ارباب انواع و خدایان نیز در امتداد همین فکر بوده که مرحله آنی میسم را در سلسله تطور فکر بشر تشکیل میداد.  این روند طی زمان دچار استحاله شده شکل های انتزاعی تری بخود گرفته آخرینش پدیده تک خدائی امروزی است.  این روند باز نخواهد ایستاد و سیر استعلائی خود را طی خواهد کرد منتها نباید از یاد برد که پایه همه این احترامات، ترس از طبیعت، ترس از تاریکی، و ترس از مرگ بوده است.

   در شرق دور هنوز ستایش الهگان و خدایان در جامعه بودائی و هندو جاریست.  نمادهای محترم را در محل خاصی نگاهداری و نگاهبانی میکنند موسوم به معبد یا آنچه نزد عوام مشهور است به بتکده.  مردم به رسم نذورات غذاهائی که برای خدایان میآورند میدانند که در واقع صرف راهبانی میشود که وقف خدمت رسانی هستند.  این نذورات در ادیان ابراهیمی نیز هست، منتها اگر از حد متعارف تجاوز کند باعث ثروتمند شدن طبقه روحانی شده وظیفه اصلی آنها گم میشود.  خدمت رسانی به مردم جای خود را به فرمان رانی بر مردم میدهد. 

   در دوران پیش از زرتشت، قربانی کردن گاو در آئین میترائیسم رایج بود که زرتشت هم آن و هم آزار به سایر حیوانات را مکروه دانست.  در گذشته های دور، انسان نیز میتوانست شامل حال قربانی شدن باشد که مانند سایر رسوم وارد ادیان سامی شده نشانه آنرا در داستان ابراهیم و ذبح فرزند میبینیم.  برای خشنود ساختن یهوه، بخشی از قربانی روی سکوی آلتار که مخصوص این رسم بود کباب شده بوی آنرا به بالا میفرستادند که ادامه آن بوی حلوای امروزی برای ساکنین عالَم عِلوی است.  رویه قربانی تا به امروز ادامه داشته و به مواردی مثل خرید خانه و اتوموبیل نیز تسری پیدا کرده است. 

   در اصلاحات کلیسای پروتستان، نمادهای منتسب به بت پرستی مثل نقاشی دیوارها حذف و کلیسا خیلی ساده بدون تشریفات شد.  ولی اگر منصف باشیم، هرقدر هم شخص بی تفاوت باشد، با ورود به صحن کلیساهای معروف کاتولیک و با دیدن نقاشی های خیره کننده بزرگان هنر، هرقدر هم شخص بی دین باشد، بارقه های معنویت درون وی خواهد جوشید!  بار دیگر ثابت میشود که مجسمه و نقاشی و بطور کلی هنر، محرک ذهن برای تداعی معانی بویژه در حوزه معنویات است.  سرشت انسان متمایل به قبول علائم و نمادهاست که انگیزه را برای قبول چیزهای ناپیدا قوی تر میکند.  حذف هنر از جامعه بخاطر دین، ضربه بزرگی بر فرهنگ ملل بوده است.  در سرزمین حجاز، هنوز حجر الاسود بهانه ای برای رضایت خاطر حجاج است که با کشیدن دست روی آن تیمن و تبرکی حاصل کرده باشند.  همین معنی را زوار با دیدن ضریح پر زرق و برق امامان و کشیدن دست روی آن کسب میکنند بدون آنکه بدانند اینها همه، ادامه همان ذهنیت باصطلاح بت پرستی است!

   پرستش از شکل ابتدائی خود که بر پایه "ستایش" بوده اکنون به "عبادات" تغییر شکل داده و حاوی نماز و روزه و سایر واجبات دینی است.  پرستش، بجز انجام فرائض دینی، در اصل همان ستایش است منتها اینبار برای موجودی یگانه.  با این تفاوت که حالا چون نامرئی و ناپیداست، حالتی انتزاعی بخود میگیرد که برخلاف سابق که انتساب خلقت جهان به بُت ها باور پذیر نبود اینبار میتوان آنرا بدو منتسب کرده ضمناً باورپذیر هم باشد.  وقتی به مجردات میرسیم همه چیز ممکن میشود کما اینکه خالق جدید اکنون هزاران نام و لقب دارد.  پرستش، فرایند پر پیچ و خمی در طول تاریخ طی کرده که معلوم نیست در مقطع فعلی متوقف شود.  تحول و تطور فکر بشر امریست اتصالی و پیوسته و غیر قابل توقف.  باید دید پدیده پرستش در آینده به چه سمت و سوئی خواهد رفت، اگر که بحال خود رها شود یا که نخبگان هدایتش کنند.

خلاصه آنکه، مشکل امروز جامعه ما نه "پرستش" است و نه اینکه آیا مردم چیزی را میپرستند یا نمیپرستند.  بلکه مشکل اساسی ما در این هزارو چند صدساله سنگ بنای کجی است که کار گذاشته شد.  ظهور همه آنچه بصورت مشکلات متعدد فرهنگی رخ داده محصول خشت هائی است که به عنوان آموزه های بعدی روی این سنگ بنای کج بار شده و بقول معروف تا ثریا میرود دیوار کج!  حتی اگر آموزه ها بخودی خود بد هم نباشند چون بر سنگ بنای کج استوارند نتیجه سودمند به بار نخواهد آورد.  بالاخره روزی باید این سنگ بنا راست شود تا آنچه بر آن استوار است نیز راست آید.  چون ماهیت مسأله، ذهنی است پس تخریب فیزیکی در کار نیست و حل مشکل نرم افزاری است.  فقط کافیست این پدیده پرستش، ستایش، نیایش، و هر آنچه بدان منسوب است بعنوان موضوعی شخصی به مردم واگذار شود و توجهات، مجدد به زندگی واقعی معطوف گردد.  شرط اصلی، آزاد گذاشتن ملت در حق انتخاب امور دینی و معنوی است تا خود بهترین نگاهبان آن باشند.  بگذارید سوژه "پرستش" را، هرچه میخواهد باشد، مردم به مقتضای درک و فهم خودشان خود انتخاب کنند.  آنگاه خواهید دید با توقف تجارت دین، چگونه معنویات جامعه متعالی شده جهان جای بهتری برای زیستن خواهد شد.

  • مرتضی قریب
۰۶
شهریور

بُت

    علیرغم زیانها و خسارات عظیم و جبران ناشدنی که در این نزدیک نیم قرن اخیر بر کشور وارد شده، معهذا شاید تنها حُسن نظام حاضر، برانگیخته شدن حس کنجکاوی نسل جوان در کند و کاو گذشته فرهنگی ماست.  جوانان با نگاهی انتقادی خواهان بازتعریف آموزه های سنتی گذشته اند و میخواهند بدانند چرا چنین شده.  که از میان آنها یکی هم مفهوم "بُت" و "بُت پرستی" است.  از آنجا که نگاه این وبگاه هم نقد است پس آنرا دنبال میکنیم.   

    مفهوم بُت و بُت پرستی اگر همان باشد که سنت در اذهان رواج داده، در اینصورت باید پذیرفت که بسیاری از افعال روزمره ما مصداق همین مفهوم است.  برای روشن شدن مطلب، از جائی آغاز میکنیم که برای همه آشناست: گورستان.  به گورستان میرویم و خود را به مزار عزیزان درگذشته میرسانیم تا یادی از آنها کرده و دعایی در حقشان کرده باشیم.  اما یک شکاک به اطرافیان میگوید که در خانه هم که نشسته ایم میتوان نتیجه مشابه گرفته به یاد آنها بود!  دیگران آنرا شوخی تلقی کرده به تسامح در سنت نیاکان هشدار میدهند.  یعنی نه تنها باید سرِ مزار حضور فیزیکی داشت بلکه حتی برای ارتباط قوی تر انگشت را هم بر سنگ مزار گذاشت.  اینگونه است که فرد احساس میکند که اوراد و ادعیه بطریق مقتضی راه خود را بسوی روح متوفی طی میکند.  معروف است که شب های جمعه، روح که ماده ایست لطیف، در حول و حوش مزار میت سرگردن است و منسوبین با دادن خوراک میتوانند خوشحالش کنند.  این خوراک باید با روح سنخیت داشته باشد که چون رایحه همین سنخیت را داراست (چه در ریشه لغوی و چه جنس) با پختن حلوا بوی آن نصیب روح شده و مادّه اش را به فقرا میدهند تا آنها نیز با دعائی روح متوفی را خوشنود سازند. 

   بهر حال این پرسش برای هر فرد کنجکاوی مطرح است که مگر نمیشود دعا را دور از مزار به یاد متوفی قرائت کرد؟ اگر آستانه ای وجود دارد، حداکثر فاصله چقدر است که دورتر از آن امواج دعا مستهلک شده از حیز انتفاع می افتد؟  چون چنین امری معقول نیست پس فقط یک عامل وجود دارد و آن چیزی نیست جز "دیدن"!  شگفت آور مینماید که راز عمده در پس سنت ها همانا دیدن توسط چشمان سر است.  لذا علت حضور بر مزار صرفاً دیدار فیزیکی است زیرا دیدن سنگ مزار و محوطه اطراف خاطره متوفی را بطرز روشن تری در ذهن و در حافظه تجدید میکند.  درست است که از راه دور هم میتوان به یاد عزیز از دست رفته بود اما برأی العین دیدن چیز دیگریست.  در ایام کرونا که زیارت اماکن متبرکه منع شده بود، مقامات مذهبی برنامه ای روی تلفن همراه ساختند که زیارت از راه دور را ممکن ساخت.  با اینکه برای زائر حضور قلبی نیآورد، ولی برای سازنده مداخل خوبی آورد.  بی جهت نیست با همه این امکانات مدرن مردم هنوز حضور فیزیکی را ترجیح میدهند همانگونه که بهترین شیوه عیادت بیمار حضور بر کنار بستر اوست. 

   این تعجب چندانی هم ندارد زیرا از میان حواس پنجگانه، بینائی قوی ترین حس است و دیدن با چشم مهمترین مدرک است.  در مرتبه بعدی حس لامسه است که به تصدیق اشیاء کمک میکند.  اساس علم تجربه است و آن متکی به دیدن است که حتی صوت را هم میتوان به علائم دیداری تبدیل کرد.  لذا با اینکه برای کالبد مرده در گور تفاوتی نمیکند چه از دور چه از نزدیک برایش طلب خیر شود، یا اصلاً نشود، معهذا عیادت کننده با حضور خود بر مزار متوفی ارتباط احساسی بهتری برقرار میکند؛ گو اینکه این بهتر شدن فقط بکار خودش میخورد!  استثنائاً فردی که تخیل قوی دارد و بتواند از خانه همین کار را کند چه باک!  دیدار همواره قوی تر از مکالمه غیر حضوری است و لذا اثربخشی ملاقات بیش از مکالمه تلفنی است.  اخیراً برخی کانال های تلویزیونی، سیاحت شهرهای مهم را چنان نشان میدهند توگوئی شخصاً در حال پیاده روی هستید.  منتها این هیچگاه جای سیاحت حضوری و دیدار عینی را نمیگیرد که اگر میگرفت آژانس های توریستی ورشکست میشدند.

   اما همه اینها چه ربطی به بت پرستی دارد؟  میدانیم که آموزه های سنتی ما عموماً پذیرش دربستی است و چون و چرا در آن نیست.  بطوریکه افراد منطقی و تحصیل کرده نیز کمتر بفکر می افتند که چرا فلان چیز آنطور است و اینطور نیست؟  در اینجا به نقطه ای میرسیم که بایست از بت پرستان اعاده حیثیت شود و تاریخ طور دیگر تفسیر گردد.  پرسش اساسی اینست که آیا واقعاً بُت را می پرستیده اند؟  پرستش یعنی چه؟  لابد به اعتقاد عوام، آنها بُت را خالق زمین و آسمان و هرآنچه درون آن است میدانستند.  اما آیا واقعاً اینطور بوده؟  ابداً چنین نبوده و نیست.  این طرز تلقی، بشر را احمق تصور کرده چه اگر تاریخ گذشتگان مرور میشد و در دستآوردهای آنان تأمل میشد چنین نمیگفتند.  در اصطلاح رایج، بُت چیزی جز تکه سنگ یا تکه چوبی نیست که آنرا بصورت انسان یا حیوان تراشیده باشند.  حتی عقب مانده ترین ذهن ها هم نمیتواند قائل به این باشد که این جسم، خالق فرد هنرمند باشد چه رسد خلقت دنیا.  واقعیت اینست که ادیان برای اینکه متاع خود را بفروشند چاره ای نداشتند جز اینکه متاع و رویه رقبای پیش از خود را تخطئه و تخریب کنند.

   بُت های رایج پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان در کتاب الاصنام ابن کلبی مشروحاً توضیح داده شده است.  اما فلسفه وجودی این بُت  ها چه بوده است؟  یک فرض اینست که ادامه احترام به ارباب انواع بوده است.  فرض دیگر اینکه در ادوار کهن در سرزمین مزبور رؤسای محترمی بوده اند مورد وثوق مردم که جز خاطره ای محو از آنان در اذهان باقی نمانده و برای زنده نگاه داشتن آن خاطره ها مبادرت به ساخت نمادها یا مجسمه هائی شده است.  چرا؟  زیرا دیدار فیزیکی صوَر بسیار مؤثرتر از حفظ خاطره در سینه هاست!  درست همانطور که در مقدمه در دیدار مزار عزیزان گفته شد، با دیدن و لمس احساس شهودی روشن تری به انسان دست میدهد.  مانی نیز کتاب ارژنگ خود را به نقوش مزین کرد تا مضامین آن بهتر درک گردد.  انگشتری در حوزه مذهب و عرفان در همین راستاست بویژه با نوشتن و حک دعا روی نگین که به فرد دارنده آن قوت قلب بیشتری میبخشد.  همین ایده در مورد بُت های عهد عتیق رایج بود که در کتاب الاصنام درج است.  در آنجا میگوید برخی بُت ها بمثابه یک پاره سنگ ساده بودند که استفاده شخصی داشتند.  بزرگ خانواده حین خروج از منزل، بعنوان تیمن و تبرک روی آن دستی کشیده عازم میشد.  متشابهاً همین حضور قلب را امروزه تسبیح انجام میدهد.  در واقع بسیاری از آنچه امروز انجام میدهیم مترادف همان آیین بُت پرستی سابق است بدون آنکه خود متوجه باشیم.

   سنی های تندرو، شیعه را بخاطر علاقه مفرط به مقابر، خارج از دین میدانند حال آنکه خودشان هم بخاطر نگهداری و تکریم برخی یادگارها مشمول انتقادی بمراتب تندتر هستند.  چه طبق همان تعریفی که دین خودشان ارائه داده تکریم نمادهای مقدس خود نوعی بُت پرستی بشمار میرود!  رجال عرب پیش از اسلام بخاطر علاقه زیاد به نیاکان، خود را "عبد" یا برده بُت خاصی شمرده و خود را بدان مُلقب میکردند که خود قرینه ای بر تأیید آنچه در بالا گفته شد است.  مهمترین مدرک ما در اینکه عرب، بُت را خالق گیتی به آن معنا که مشهور شد نمیدانست در کتب مقدس آمده.  در داستان ابراهیم بت شکن، آنجا که مردم پس از مراسم به شهر برمیگردند و بُت ها را شکسته و تبر را در دست بُت بزرگ میبینند، توضیح ابراهیم که بت بزرگ مرتکب این کار شده را نمیپذیرند.  یعنی اعتقادی به فعال مایشاء بودن بُت ندارند!  درست است که مردم قدیم فاقد علم و فن آوری امروز ما بوده اند اما احمق هم نبودند!  بعبارت دیگر، جامعه آن روزگار عرب، برخلاف شایعات، جاهل نبودند و جاهلیت انگی است که آئین جدید برای تخطئه آنان بر او زده است.  نه جامعه عربستان و نه مردم میانرودان و نه هیچ کجای دیگر این اندازه ابله نبوده ونیستند که چیزی را که خود ساخته اند بگویند خالق جهان!

   اگر بُت پرستی طیره عقل است پس مقصر را باید در محرک اصلی دانست که چیزی نیست جز تصدیق چیزها با "دیدن".  یعنی سرشت طبیعی انسان برای تأیید عینی پدیده ها.  از مهمترین حواس بشر در وهله نخست دیدن و سپس لمس کردن است.  ما همه روزه مشغول همین کاریم.  برای بزرگداشت خاطره نیاکان فقط به یادآوری ذهنی اکتفا نکرده بلکه عکس یا نقاشی آنان را در قاب روی طاقچه میگذاریم تا با مشاهده مستمر به یادشان باشیم.  گاهی هم از مجسمه استفاده میشود که مؤثرتر است.  طُرفه آنکه علیرغم کراهت نقش صورت و مجسمه، نظام اسلامی مجسمه برخی بزرگان دین را سر چهار راه ها نصب کرده تا باورمندان به یادشان باشند.  اکنون متوجه میشویم که چرا حق با آنان است که رفتن بر سرِ مزار را ترجیح میدهند.  اگر ترکیب سنگ با نقش و احترام به مجموعه به معنی بُت پرستی باشد پس همه آنها که تصویر عزیز متوفی را بر سنگ مزار نقش میکنند بُت پرستند!  شاید وهابی ها بهمین خاطر شیعه را رافضی میدانند.  به اینجا که میرسیم شاید لازم باشد از بُت پرستان کهن اعاده حیثیت شود.  ما همواره حق داریم آئینی را برحق و آئین دیگر را ناحق بدانیم ولی حق نداریم بخاطر عقیده خود متبادر به دروغزنی شده رقیب را لجن مال کنیم.  نقاشی و مجسمه سازی صوَر انسانی و حیوانی در جوامع غیر اسلامی باعث اعتلای علوم و هنرها شده، و تحریم آن نزد جوامع اسلامی اثر معکوس داشته است.  در یک کلام، همه آنچه موجب زایش دانش و تولید علم شده همه در پرتو دیدن، یا مشاهده در معنای عام خود، است.

خلاصه آنکه، وجود عقب افتادگی مزمن در خاورمیانه ناشی از وجود مشکلی هست که باید آنرا تشخیص داده و سپس رفع گردد. با یک بررسی اساسی همه آنچه سنتاً جاری و ساری بوده باید مورد نقد و بازبینی قرار داده سره را از ناسره تشخیص داد که نیمی از درمان، تشخیص است.  در این مرحله موضوع بُت و بُت پرستی مثال زده شد که متوجه شویم چقدر در تلقی موضوعات ما را به اشتباه انداخته اند.  تخریبی که ارباب یقین طی سده های متوالی بر شیوه آموزش وارد ساخته بیرون از حدس و گمان است.  پس بجای انگ زنی و تخطئه دیگران چه بهتر کمر همت بسته نیروی فکری خود را اعتلا بخشیم.

  • مرتضی قریب
۱۹
اسفند

 

سواد واقعی

    زمانه ایست که بُت ها شایع و حاکم شده اند.  در حالی که در بخش اعظم کره خاک زندگی متعارف جریان دارد، در بخش دیگر زندگی غیر متعارف برقرار است.  بدین معنی که در بخش اخیر، حاکمیت ایدئولوژی خود را زیرکانه به "دنیای پس از مرگ" گره زده است.  چه اگر مانند روال متعارف در حکومت های سکولار، "دنیای زندگان" ملاک قرار گیرد، حاکمیت مجبور است مرتب بابت کوتاهی ها و سوء مدیریت ها پاسخگو بوده و نهایتاً تسلیم اعتراضات شده سکان مدیریت را به دیگری واگذار کند.  اما آنجا که پای دنیای پس از مرگ در میان باشد همه دعاوی حاکمیت میتواند علی الظاهر درست باشد زیرا راهی برای راستی آزمائی وجود ندارد.  هرگاه قافیه تنگ شود خواهند گفت شهادت برای ما از عسل شیرین تر است!  یا اگر جامعه به فقر مفرط و عوامل آن اعتراض کند خواهند گفت کتب مقدسه توصیه کرده اگر در تنگنا قرار گرفتید بفرمائید مهاجرت کنید!  یا نمیتوانید مهاجرت کنید، دستکم از اندام های زوج بدن خود مثل کلیه و چشم، یکی را بفروشید، چه عیبی دارد؟  که اغلب، راه حل های پیشنهادی را به گزاره های دنیای پس از مرگ پیوند زده یارای مقابله با آن نباشد.  لذا اتکای حاکمیت به این ترفند، لزوماً از سر اعتقاد به دین نبوده بلکه صرفاً ابزاری برای کنترل و عدم پاسخگوئی است.

   چنین شیوه ای در جوامعی با سطح بالای سواد عمومی میسر نیست.  جالبست نکته آنرا در کتاب سیاست گزاران دوره قاجار اثر خان ملک ساسانی ببینیم.  در بخشی از آن، ناصرالدین شاه به چند نفر از محارم که تقاضائی داشتند روی کرده چنین میگوید ".. من از مزایای آزادی مردم و آزادی قلم و زبان اطلاع دارم ولی ملت ایران جاهل است و معنی آزادی را نمیفهمد.  تا ملت سواد پیدا نکند آزادی به ضرر ایران است.  شما تبلیغات در میان مردم برای درس خواندن و سواد پیدا کردن بکنید که حقوق خودشان را بدانند.  وقتی که صحبت قانون میشود، حقوق مرا معین میکنند بدون آنکه تکالیف خودشان را بدانند.  شما به مردم چیزهائی یاد بدهید که بدانند وطن یعنی چه.  مملکت چه چیز است.  اختیارات یک دولت کدام است.  که وقتی یک پادشاه خارجی از صدراعظم ما حمایت میکند و ما نتوانیم او را معزول کنیم ملت جوابش را بدهد."  البته منظور او در جمله آخر، امین السلطان بوده که حمایت روسیه را داشت. 

   اما نکته اصلی شاه همانا سواد است و نه صرفاً سواد خواندن و نوشتن بلکه بنظر میرسد منظور او "سواد واقعی" است.  او این نکته را طی دیدار از فرنگ بدرستی دریافته بود ولی هرگاه شروع به اصلاحات میکرد بلافاصله به شکست منجر میشد.  علت اصلی همانا مخالفت شدید با گسترش سواد و ممانعت از وقوف عامه به حقوق طبیعی خود بود که از سوی همان طبقه ای ابراز میشد که امروز ادامه آن به روشنی دیده میشود.  هرچند تعطیل کامل آموزش و پرورش امروز دیگر میسر نیست اما به بهانه های مختلف میتوان آنرا تق و لق کرد.  حقوق معلمان را به زیر خط فقر کشاند بطوریکه برای ادامه حیات مجبور به مشاغل دوم و سوم شوند.  نمایندگانشان را که خواستار اصلاح این وضعیت وخیم باشند به زندان افکنده از کار اخراج کرد.  با تحریفاتی که در کتب درسی مرتباً ایجاد میکنند آنچه را هم که هست متدرجاً بی رمق تر کرده تا بالاخره همان شود که از ابتدا خیال آن داشتند.  کار بجائی رسیده که مردم به روزگار قاجار غبطه خورند!  البته همواره برای تمشیت امور تعدادی آچار بدست لازم است که ربطی به سواد واقعی ندارد.  در بهترین حالت، پیشرفت علمی و فنی که در آنسوی جهان صورت میگیرد ما حتی الامکان از آنها رونوشت گرفته تقلید کرده آنرا بحساب پیشرفت خود میگذاریم! 

خلاصه آنکه، فقدان سواد واقعی یعنی همینها که امروز شاهدیم.  یعنی بجای کاربرد واژه کمبود، بگوئیم "ناترازی" حال آنکه ناترازی شامل اضافه بودن نیز هست که ربطی به کمبود گاز و برق و آب و غیره ندارد.  ادعا شده اگر 100 تا را نابود کردند 1000 تا میسازیم!  اما همزمان از تعمیرات و به روز رسانی یک نیروگاه نیمه جان درمانده ایم.  یا یکشبه 30000 مگاوات برق خورشیدی آنهم از چین وارد شود تا کمبود برق معجزه وار حل شود.  برای رفع آلودگی مزمن هوا نیز از همان کشور 2 میلیارد دلار اتوبوس برقی خریداری کرده که دودزا از آب در میآیند!  که اگر دودزا هم نمیبودند، باری، به فسادی دیگر آلوده میبوند.  روزدرختکاری 3 نهال غرس میشود یعنی بفکر محیط زیست هستیم، منتها بخش اعظم محیط زیست و جنگلها نابود شده است.  سدهای تأمین آب شرب به حجم مرده رسیده و چشمها به آسمان دوخته است.  معهذا سیل هم از آسمان ببارد کمبود آب حل نخواهد شد زیرا سفره آبهای زیرزمینی خشکیده صرف افزایش جمعیت بیحساب شده جبرانش هزاران سال طول خواهد کشید!  سرزمین نیمه خشک ما هرگز قادر به پشتیبانی از این حجم جمعیت که رندانه بدان دامن زده اند نبوده ونیست!  سایر خرابکاری ها قابل جبران باشد این یکی هرگز نیست.  براستی کدام دشمن میتوانست چنین تیشه به ریشه ما زند؟

 

  • مرتضی قریب
۲۸
بهمن

بُت ها و ایدئولوژی

    اول بار اصطلاح "بُت" برای موانع ذهنی در دریافت حقایق را فرانسیس بیکن بکار برد.  او این موانع فکری را در قالب بت های چهارگانه حدود 400 سال پیش در کتاب "ارغنون نو" تشریح کرده و مروج سبک تجربه گرائی در تحصیل علوم بوده است.  همعصر او، رنه دکارت شیوه عقل گرائی صرف را ترویج داده و هردو از پیشگامان علوم جدید بوده اند. 

   بطور خلاصه، صرفنظر از نامگذاری، دسته اول از این موانع، خیالبافی و کاستی های حواس بشر فارغ از رنگ و نژاد است.  البته امروز میدانیم که موانع مزبور با ابداع سنجشگرها بطور بیسابقه ای مرتفع شده است.  دسته دوم این بت ها، ناشی از نوع تربیت و تحصیل که اختصاصی هر فرد است.  دسته سوم، موانعی است که در اثر گفتگوهای کوچه و بازار ذهن فرد را شکل میدهد و امروزه میتوان آنرا از همان قسم اطلاعات غلطی پنداشت که سازمان ها و حکومت های نابکار در رسانه ها منتشر و عامدانه با لفاظی ذهنیت مردم را از دریافت حقایق منحرف میسازند. 

   اما دسته چهارم که بطور مشخص مد نظر ماست، موانعی است که بنظر بیکن توسط فلسفه یا مذهب ایجاد شده و تصویری کاذب از حقیقت را ارائه میدهند.  از همین رو بیکن توصیه میکند که در قبول قول پیشینیان باید دست از تعبد برداشته و در عوض، نیروی اندیشه را بکار گرفت.  کما اینکه مطالب پیشین ما نیز خواننده را مکرر از تقلید برحذر داشته بود!  به همین جهت، او فلسفه قدما را مورد نقد قرار داده و اشاره میکند که دیدگاه های افلاطون و ارسطو موجب یکسو نگری شده انسان را قرنها از راه درست تحصیل معرفت منحرف ساخته است.  بویژه متکلمان و روحانیان را نمایندگان ضلالت آفرین این دسته میشمارد.  او استدلال صرفاً عقلی که با شواهد تجربی همراه و سازگار نشده باشد را رد کرده نمونه غلط روش قدما تلقی میکند.  از آنسو، گردآوری مشتی اطلاعات تجربی بدون آنکه نظریه ای درصدد تعمیم آنها باشد را نیز ناکافی دانسته است.  خوشبختانه امروز میدانیم که روش درست همانا ترکیب توأم نظر و تجربه هردو با هم است.

   بحث حاضر درباره دسته چهارم از موانع فکر است که بنظر میرسد هسته اصلی ایجاد ذهنیت های نادرست و مشکل مبرم امروز ما و بلکه منطقه است. بی شک تعصب در دامن زدن به اعتقادات نادرست و استمرار آن از عوامل مهم و از ملزومات حوزه ایدئولوژی است. خوشبختانه علوم تحققی با انفکاک تاریخی خود از حوزه ایدئولوژی، تعصب را پشت سر باقی گذاشته  بطوریکه امروز جائی در بحث علوم ندارد.  هر مقوله ای از علم که سازگاری با تجربه یا بدنه اصلی علم را از دست داده باشد بدون هیچگونه تعصب یا جنگ و نزاعی بکناری نهاده میشود!  نیک بختانه، دست اندرکاران حوزه نظر یعنی فلاسفه نیز دریافته اند که نظرات و دعاوی خود را بدون تعصب و درگیری فیزیکی ارائه کرده و از اینکه دیگران از مکتب آنان انتقاد کرده آنرا به چالش کشیده و رد میکنند کینه ای به دل نگیرند.  اما ادیان چطور؟

   شوربختانه مطلب در مورد ایدئولوژی دینی بکلی متفاوت است و ورود روانشناسان و جامعه شناسان را میطلبد.  از آنجا که مذهب خود نوعی ایدئولوژیست، مانند هر مکتب فلسفی گوهر آنرا معدودی باورهای ثابت موسوم به "اصول دین" تشکیل میدهد.  این اصول صرفاً نظری و مربوط به عقیده و حوزه ذهن بوده و متفاوت است با آنچه که یک سری مراسم عملی و دستورات شرعی بنام "فروع دین" است.  عامه معمولاً بخش اخیر را گوهر دین گرفته از "اصول" عقاید غافلند!  تازه همین اصولِ لایتغیر هم در ادیان مختلف متفاوت بوده بسا با یکدیگر در تناقض باشند.  بعلاوه، همانگونه که پیشتر گفته شد گزاره های فلسفی از آنجا که صرفاً مبتنی بر نظر بوده ملازم تجربه نیستند لذا همگی متشابهاً میتوانند درست و در عین حال متشابهاً نادرست باشند.  بنابراین جای بسی حیرت است که چگونه اتباع ادیان مختلف یکدیگر را تحمل نمیکنند.  مثلاً مردمی معتقد به اصولی متفاوت، در عین صلح و همزیستی با سایر شهروندان، لیکن نظام دینی تمامیت خواه صرفاً بر اساس تفاوت آرای نظری، آنها را مقتول یا زندانی کرده، بازماندگان را خانه خراب و از حقوق شهروندی محروم ساخته کسب و کار آنها را تعطیل و فرزندان آنها را از حق آموزش، حتی در خانه، محروم ساخته است.  این درجه از جنایت حقیقتاً بیسابقه است.  این بکنار، حتی آنان که اصول یکسان داشته اند صرفاً بخاطر عقایدی عادی، فرزند مقتول، پدر دستگیر، بستگان مرعوب، مادر هم دستگیر و متعاقباً از فرط استیصال خودکشی و هیچکس جوابگو نیست.  عجبا اعدام! صرفاً بخاطر آنچه در ذهن میگذرد؟!  جامعه ای این چنین و آب از آب تکان نخوردن حقیقتاً شگفت انگیز است.

خلاصه آنکه، ثروت و قدرت بویژه رکن اصلی نظامات اهریمنی بوده که تشنگانِ آن خود را ریاکارانه شیفته خدمت مینمایانند!

 

  • مرتضی قریب
۰۶
بهمن

بُت های ذهن

    هرقدر درباره شبهات و توهماتی که جامعه دچار آن است نوشته شود باز هم کم است.  قبلاً شرح داده شد که چگونه جامعه ما از این بیماری رنج برده تاوان سنگینی برای آن پرداخته است.  طبعاً مبارزه با یک بیماری بدون شناخت آن میسر نیست.  اخیراً در صدا و سیما که تبلیغات رسمی نظام است چنین رسم شده در پایان مصاحبه با کارآفرینان به آنها "کفن" هدیه داده میشود.  این نه تنها با واکنش منفی دریافت کنندگان روبرو شده بلکه از سیمایشان چیزی خوانده میشود که از بیان آن واهمه دارند.  میخواهند بگویند این کفن باید به آنهائی اعطا شود که در آرزوی شهادت میسوزند ولی بر بالای منابر پیر و جوان را به شهادت دعوت میکنند.  اما عجبا که وقتی شهادت به چند قدمی آنان میرسد، حتی اگر احتمال آن باشد، فوراً درها را بسته جلیقه ضد گلوله بر تن میکنند!  پس این شهادت و فوز عظیم چگونه باید آنان را دریابد؟  پس این همه محافظ و نگهبان برای چیست؟  و آنان که در پای منابر به این مواعظ گوش سپرده این ریاکاری ها را میبینند چه فکر میکنند؟  طبیعتاً مخاطبین نیز از این ریا کاری ها درس گرفته و جامعه تدریجاً رنگ ریا بخود میگیرد.  که از قدیم گفته اند "الناس علی دین ملوکهم".  مادام که چنین ملوکی بر سر کار باشند اوضاع چنین خواهد بود. 

    خوشبختانه در روزگار جدید، اوضاع تغییر کرده با امکانات جدیدی که بوجود آمده و دریچه های تازه ای که گشوده شده، دسترسی به منابع مستقل برای اخذ اطلاعات ممکن شده است.  بی جهت نیست که نظام های تمامیت خواه با تمام توان و با وضع انواع قوانین و تضییقات مانع از ارتباطات آزاد میشوند.  زیرا این نظام ها فقط به نشر افکار خود اجازه داده و با همسان سازی افکار جامعه میخواهند بقای خویش را تضمین کنند.  چنین نظام هائی طبعاً ایدئولوژیک هستند که فقط به ایدئولوژی خود حق حیات میدهند.  از همه خطرناکتر ایدئولوژی مذهبی است که در مقام امر و نهی بر علائق مذهبی مردم سوار شده با سوء استفاده از آن زیان کسان از پی سود خویش، بجویند و دین اندر آرند پیش!  از همین رو مرتباً با تبلیغات فریبکارانه عامّه را میترسانند مبادا بفکر حکومت مستقل از دین باشند که دنیا را تباه خواهد کرد!

    باید دانست هر سیستم دینامیکی تابع زمان نیاز به مکانیزمی دارد که او را در ظرف زمان، متناسب با فراز و فرودها، تنظیم کند.  بدون مکانیزم کنترلی، شبیه آن اتوموبیل فرمان بریده و ترمز بریده آرزوی برخی است!  حکومت ها نیز بمنزله یک سیستم دینامیک هستند که باید به چنین مکانیزمی مجهز بوده خود را با تغییرات داخلی و خارجی تنظیم کنند.  اما حکومت ایدئولوژیک که بنا بر ماهیت خود در ظرف زمان منجمد است فاقد انعطاف بوده قادر به تنظیمات مؤثر نیست.  بنابراین سوار شدن مذهب بر نظام حکومتی، آنرا از چنین قابلیتی محروم ساخته و تعامل آن با زمانه از دست میرود.  عدم تعامل با زمان یعنی فروریزی.  اگر احیاناً خلاف این دیده میشود، ناشی از تصرف یکجانبه منابع ثروت ملی مثل نفت و معادن در دستان نظام تمامیت خواه است.  قطع این منابع، واماندگی را موجب میشود.  بی جهت نیست که خردمندان دنیا بدین نتیجه رسیده اند که دو نهاد حکومت و دین باید مجزا از هم باشند.  اختلاط ایندو موجب تباه شدن هردوست. 

    حال این پرسش اساسی مطرح است که علت اصلی این رفتار مستبدانه و ریاکارانه نظام تمامیت خواه با مردم خودش چیست؟  آیا سوای احساس دشمنی با مردم، علل دیگیری هم دخیل هست؟  بعقیده فلاسفه و روانشناسان، علت مهم چه بسا خودِ مردم باشند که ناآگاهانه خود نیز مسبب این شرایط هستند.  چگونه؟  باعتبار آنچه در ذهن جایگیر است چه بصورت سنن چه عادات اجتماعی و چه پیشینه عمیق تاریخی.  در بالا گفته شد که مردم پیرو مذهب سران خود هستند اما اینجا میشود گفت که رئوس جامعه خود برکشیدگان همان مردمند!  دایره بسته ای که خروج از آن جز با شهامت و داوری بیطرفانه ممکن نیست.  برای دیدن بیماری های ذهن باید دید دیگران در این باب چه گفته اند.  یکی از منابع خوب در این باره، بررسی بُت های چهارگانه ذهن که بیکن در کتاب ارغنون نو برشمرده است میباشد.  او آنها را بت های قبیله، بت های غار، بت های بازار، و بت های نمایشخانه نامیده است.  او میگوید "اصنام و عقاید غلط که بالفعل فاهمه بشر را تسخیر کرده و در آن ریشه عمیق دوانده اند، نه تنها ذهن آدمی را طوری دگرگون میکنند که دخول حقیقت در آن دشوار میگردد، بلکه بعد از دخول هم موقعی که دست به احیای علوم میزنیم آنها باز اسباب زحمت ما خواهند شد مگر شخص بیدار و برحذر شود و در مقابل هجوم آنها مجهز گردد".  گوئی این کلماتی که به 400 سال پیش متعلق است برای امروز ما گفته شده است!

خلاصه آنکه، بر نخبگان جامعه ماست که با کوششی گسترده ذهن جامعه را از بت های مزاحم پاکسازی کنند.  ادامه دارد.

 

 

  • مرتضی قریب
۲۳
اسفند

معماها -4

    اسامی زیادی وجود دارد که معانی آن طی زمان دگرگونه شده و امروزه تلقی دیگری از آنها نزد مردم است.  این سوای حجم عظیم تحریفی است که در این چند دهه اخیر توسط نظام مذهبی ایجاد شده و حوزه ادبیات را نیز از تجاوز مصون نگذاشته است.  به آنها نیز پرداخته خواهد شد.  اکنون به واژه ای پرداخته میشود که بی ارتباط با مراسم پایان سال نیست.

  1. پرستش.  در لغت به معنی مواظبت است کما اینکه "پرستار" عنوان کسی است که مواظب چیزی است و امروزه مشخصاً برای مراقب بیمار بکار میرود که همه با آن آشنا هستیم.  اما در گذشته های خیلی دور پرستار میتوانست نام کسی باشد که مراقب آتش است و مواظب است مبادا خاموش شود!  مگر چه اهمیتی داشت؟  اهمیت آن امروز برای ما که بسادگی با فندک یا کبریت آتشی بر میفروزیم ناملموس است.  از شاهنامه، کشف آتش را خوانده ایم که چگونه با اصابت دو سنگ بر هم جرقه ای ایجاد شده اولین آتش به دست انسان ایجاد شد.  واضحاً اهمیت زیادی داشت که این شعله ایجاد شده خاموش نشود و در محلی حفظ و نگهداری شود تا بعداً مردم برای ایجاد آتش در خانه و کاشانه خود از آن بهره گیری کنند.  پُرواضح است که آتش در ایجاد تمدن نقش درجه اول داشته است.  پس جایگاه های ویژه ای موسوم به "آتشکده" تعبیه شد تا منبع دائمی آتش آنجا باشد تا هرکس نیاز داشت به آنجا رفته شعله ای برگیرد.  طبعاً فرد یا افرادی هم موظف به پرستاری از آتش شدند تا با آوردن بوته و هیزم نگذارند خاموش شود.  واژه آتش پرست میراث آن دوران است و ابداً ریطی به تعریفی که تازیان از "عبادت" داشتند ندارد.  در ادوار بعدی صفت مقدس به آتش و آتشکده افزوده شد تا در حفظ و نگه داشت آن کوشا باشند همانطور که آب و نگاهداشت پاکیزه آن نیز مقامی شامخ یافت.  بعلاوه، "نور" که از آتش برمیخاست نیز نمادی مقدس شده به سایر فرهنگ ها راه یافت.  بطوری که در قرآن نیز خداوند نور آسمانها تلقی شد.  چرا مقدس؟  زیرا نور، دنیای تاریک آنروزگار بشر را زندگی بخشید.  در ایران باستان، نور نماینده اهورامزدا و نشانه راستی و حقیقت است.  در جهت مخالف، تاریکی و ظلمت، نماینده اهریمن و نشانه دروغ و باطل است.  اسطوره پیکار دائمی بین خیر و شرّ و دوگانگی بین آنها از همین جاست.  گاهی خیر و گاهی شرّ پیروز است کما اینکه طی چند دهه اخیر که دروغ و باطل در کشور حکم میراند خود نشانه تسلط اهریمن و عُمّال وی است.

ایرانیان باستان چیزهای مفید برای بقای زندگی را پاس داشته و آنها را "ستایش" میکردند.  پُر بیراه هم نبود چه امروز میدانیم اگر خورشید که بعنوان منبع نور ستایش میشد خاموش میگردید، حیات رخت بر می بست.  بعلاوه، از میان قدرت های ماوراء طبیعی، اهورامزدا نیز ستایش ویژه داشت.  بینش امروز مشکل خاصی با آن ندارد.

با اینکه قرنهاست آتش دیگر آن اهمیت نخستین را ندارد، معهذا هنوز بعنوان نمود پاکی و صداقت در جشن ها و آئین های ایرانیان حضور دارد.  اما ارباب دیانت و طالبان، توجه به این مراسم را تهدیدی علیه بازار خود تلقی کرده با عناوینی چون "آتش پرستی" و امثال آن در پی محو آثار مادّی و معنوی گذشته این سرزمین هستند. 

  1. عبادت.  اما در مقابل، آنچه میراث تازیان است واژه "عبادت" است.  غالباً به اشتباه آنرا برابر پرستش میگیرند که در واقع بیشتر با واژه "ستایش" همسنخ است.  از پیش از اسلام، اعراب به برخی از ارباب انواع ارادت ورزیده و لذا خود را "عبد" یا بزبان امروزی برده آن موجود متافیزیکی قلمداد میکردند.  کتاب "الاصنام" ابن کلبی شرح مختصری از طیف وسیع بُت های عربستان را میدهد.  برخی مهم و دارای مجسمه سنگی و برخی هم کم اهمیت تا آنجا که سنگ کوچکی در محل زندگی فرد بوده که هنگام خروج بعنوان تیمُن آنرا لمس میکرده، چیزی شبیه تسبیح امروزی.  لذا افراد متشخص آن دوران خود را بنام یکی از مهم ها نامیده و اسامی عبدالعزی، عبدمنات، عبدود، عبدالمدان، عبدالله، و امثال آن رایج بود.  این تفکرات خود نیازمند بحثی جداگانه است ولی بسیار بعید مینماید آنطور که مشهور است عبادت کنندگان، قائل به آفرینش جهان بدست این اصنام بوده باشند.

خلاصه آنکه، تغییر معانی و تحریف واژگان که طی قرون صورت گرفته پاره ای عمدی و پاره ای سهوی بوده است.  بر اُدبا و فرهنگ دوستان است که در حد توان به پالایش این حوزه یاری رسانده سهمی در روشنگری و خروج از دوران سیاه داشته باشند.  از فرقه مروّج دروغ و طرفدار باطل هیچ امید آگاهی بخشی نتوان داشت بلکه باید فقط بخود متکی بود.

  • مرتضی قریب
۲۳
اسفند

اخلاق عملی و نظری

     بدون آنکه وارد تعریفات کلاسیک و پیچیده گوئی های فلاسفه دراین باب شویم، بنا به تقاضای تنی چند از خوانندگان کمی روشنگری لازمست.  در یکی دو بحث قبلی سخن از اخلاق طبیعی و مزایای آن رفت بدون آنکه مصادیق آن ذکر شود.  جمله ای درباره بت پرستی گفتیم و بحث آنرا به آینده واگذاشتیم.  اکنون هردو را که بهم مرتبطند و به نوعی اساس تفکر ما بدان وابسته است در زیر بطور خلاصه به محل بحث میگذاریم.  ناگفته نماند که هردو سوژه در گرو موضوع مهم آموزش است که این روزها جامعه ما سخت تشنه آنست.  

       آیا دروغ خوبست یا بد؟  دزدی خوبست یا بد؟  معیار خوب و بد بودن چیست؟  آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟  مبنای حسن و قبح چیست؟  آیا اخلاق از عالم بالا نازل شده یا ساخته و پرداخته خودمان است؟  اینها از جمله تردیدهائی بود که خواننده ای ذیل مطلب "چرخه درست کدام است؟" مطرح کرده بود.  حقیقتی که همواره بر آن تأکید داشته ایم و معمولاً فراموش میکنیم دو نکته مهم است: 1- حیات انسان و تاریخ او نه محصول یک یا دو هزار سال گذشته بلکه حاصل میلیونها سال تحول و تطور است.  2- قوه فکر انسان همواره در کار بوده و شیوه استدلال او فقط به دوران جدید محدود نمیشود.  منتها قوه عاقله او متناسب با تکنولوژی بالا نرفته است و چه بسا آدمهائی باشند که سوار لامبورگینی میشوند اما هنوز مغزشان در حد و اندازه انسان نئاندرتال است.  لذا در سرتاسر بررسی های خود باید این دو نکته مهم را پیش نظر داشته و ظهور ساخته های مدرن ما را به اشتباه نیاندازد.  

     دروغ ناپسند است و ادیان آنرا از یافته های خود میدانند.  در حالیکه اینگونه نیست و برای درک آن بد نیست به مثالی متوسل شویم.  فرض کنید بر عرصه سیاره زمین فقط 5 نفر زندگی میکنند، آنهم دور از یکدیگر  هر کدام در یک قاره.  در اینصورت "دروغ" چه معنائی میتواند داشته باشد؟  هیچ!  متشابهاً "راستی" هم لفظی بی معنا خواهد بود چه اینکه وقتی ارتباطی بین افراد نباشد این عبارات فاقد معنا خواهد بود.   میتوان تصور کرد که این وضعیتی حاکم در دوران نخستین بوده که تراکم انسان بسیار کم بوده است.  به محض آنکه افراد در جوار یکدیگر قرار میگیرند این عبارات مفهوم می یابد.  "دزدی" نیز همین وضع را دارد.  جامعه آنرا ناپسند میداند نه بخاطر آنکه خداوند آنرا دوست ندارد بلکه بسبب آنکه جامعه هزینه کمتری میپردازد.  چگونه؟  اگر به روش ریاضی تابع "هزینه" ای تعریف کنیم که فاکتورهای روابط انسانی را در خود داشته باشد، جامعه ای در حالت طبیعی و پایدار خود بسر خواهد برد که تابع مزبور کمینه گردد.  هر جامعه چه در شرق چه در غرب، چه در شمال چه در جنوب، از ابتدا تاکنون، به روش سعی و خطا به این نتیجه رسیده است که پرهیز از دروغ و دزدی بهترین رویه برای کمینه کردن هزینه است و باعث آرامش مردم میشود.  تصورش ساده است که در غیر اینصورت، همگان باید شبانروز در تب و تاب حفظ اموال خود باشند که خود شامل حال جناب دزد نیز هست.  جامعه در این شرایط در یکی از سطوح برانگیخته بحران بسر میبرد و هزینه زیادی میپردازد که غیر طبیعی است.  بدان میماند که هرمی را از رأس تیز بر زمین گذاشته و مرتب با صرف انرژی بخواهید مانع از افتادن آن باشید.  حالت پایه و طبیعی جامعه همانا با اخلاق طبیعی میسر است که در اصطلاح علمای اخلاق با کاربست "اخلاق حسنه" میسر است.  یعنی مجموعه خُلق و خوئی که تابع هزینه را کمینه کند.  اخلاق طبیعی نیازی به آسمان و موجودات آسمانی ندارد (همانطور که سیر نور نیازی به اثیر ندارد!) زیرا آنچه دارد از دستآوردهای خودش است.  در طی زمان، پیامبران و مصلحین اجتماعی تکرار کننده همین رویه بوده اند و چیز تازه ای نیفزوده اند.  آنها در بهترین حالت، مروج همین اخلاق بوده اند.  هرجا قاعده هست، البته استثناء نیز هست و دروغگوئی بعنوان ابزاری برای پیش افتادن شخصی استعمال میشود هرچند به زیان دیگران تمام شود.  اخلاق نیازی به این دین یا آن دین ندارد چه در همین دوران قبایل بدوی دور از تمدنی وجود دارند که اگر نزدشان روید بعنوان مهمان از شما پذیرائی کرده و شب بهترین جای خواب را تعارف میکنند.  آنها با شما بخوبی رفتار میکنند بدون آنکه کلمه ای از دین بگوششان خورده باشد.  در حقیقت چکیده اخلاق همان عبارت معروف قدیمی است که میگوید " در حق دیگران همان کن که دوست داری در حقت کنند".  شکلهای دیگری هم دارد که "همسایه ات را دوست بدار آن چنانکه میخواهی دوستت بدارند".  لذا آنچه زیر نام انسانیت میشناسیم در واقع همه و همه ساخته و پرداخته خود انسان است و جوامع مدرن امروزی آنرا تحت "حقوق بشر" نام نهاده اند و شرقی و غربی و غیره ندارد زیرا سرچشمه آن از انسان است.  امروزه این اخلاق طبیعی لابلای قوانین مدون کشورها جای گرفته و بیش از هر زمان دیگری هویت انسانی را به رسمیت میشناسد.  مسائل زناشوئی نیز از همین دست است.  مثلاً مردم به تجربه از قدیم دریافته بودند که ریسک ازدواج با نزدیکان همخون بالاست و ممکنست نتایج خوبی به بار نیاورد که البته امروز تحت عنوان ژنتیک پذیرفته شده است.  ادیان این قاعده را فورموله کرده و بنام دین ارائه کرده اند.  اما قطعیتی وجود ندارد جه اینکه فراعنه مصر برای حفظ خون پادشاهی با خواهران خود ازدواج کرده و آسمان به زمین نمیآمده است.  ادیان معمولاً سنن جا افتاده پیشین را با سربرگ خودشان مجدد نسخه پیچی کرده روانه بازار میکنند.  در اغلب ادیان مشهور رد پای سنت های قبلی به وضوح نمایان است و شخص خردمند به روشنی تشخیص میدهد.  

      بت پرستی از کی و از کجا پیدا شد؟  طی تاریخ، سوءتفاهمات زیادی درباره مراسم مذهبی پیشینیان بوجود آمد و باور های دروغی را رایج ساخت.  یکی از آنها "بت پرستی" است.  مگر بت قابل پرستیدن است؟ منظور ما از پرستیدن چیست؟  پیشینیان هرقدر هم که عقب افتاده بودند، آنقدر شعور داشتند که سنگ یا چوبی را سازنده جهان ندانند.  در بالا گفتیم که شعور متوسط انسان کم نبوده است.  گاهی ما برای تأیید سبک تفکر خودمان، نسبت دروغ به سبک فکری قدما میدهیم تا آنها را باطل و خود را برحق جلوه دهیم.  هم اکنون در سرزمین های سرخپوستان شکلک های بزرگی از چوب درختان برپا میکنند و به یاد نیاکان بدان احترام میکنند.  در شبه جزیره عربستان که غالباً چوب نایاب بوده، مجسمه هائی از سنگ بدین منظور میساختند.  گاهی هم سنگی که ساده و بیشکل بود و اغلب نزدیک خانه اشان بود هر روز بعنوان تیمن دستی بر آن کشیده و آرزوی درآمدی خوب برای آنروز میکردند.  تفصیل این سنت در کتاب الاصنام ابن کلبی آمده که شرحی بر انواع بت های پیش از اسلام است.  امروز وقتی تسبیح ساخته شده از سنگ را در دست میچرخانیم یا انگشتری از سنگ عقیق (گاهی با دعائی حکاکی بر آن) بر دست میکنیم کما بیش همان فکر و ذکر را در سر میپرورانیم.  بسیار بعید است که کسی، چه امروز و چه آنروز، سنگی یا چوبی را خالق جهان بداند.  منطقاً بسیار بعید است که بگوئیم مردم بت میپرستیده اند. چه بسا آیندگان، اقبال زیادی را که حجاج به سنگ سیاهی در مکه نشان میدهند حاکی از بت پرستی امروز ما بدانند.  قدما نیک میدانستند که این مجسمه ها جان ندارند تا حرکتی داشته باشند چه رسد خلق جهان.  احترام آنها چیزی مشابه احترام ما به مجسمه بزرگان درگذشته و یا قاب عکس پدربزرگ و مادر بزرگ روی پیشخوان است.  اتفاقاً دلیلی که بر این امر داریم از همان منابع متقن مذهبی است که بت پرستی را مذموم شناخته.

  در داستان ابراهیم خلیل آمده است که وی در فرصتی که اهالی شهر به بیرون رفته بودند، همه بت ها به جز بت بزرگ را شکست و تبر را در دست او میگذارد.  اهالی در بازگشت که او را در بتخانه تنها می یابند وی را متهم به تخریب میکنند.  اما او با اشاره به بت بزرگ میگوید کار اوست.  اما هیچکس حرف او را باور نکرده اعتراض میکنند مگر او زنده است که تکلم کند؟  از اینجا داستان به نتیجه اخلاقی خود میرسد که ابراهیم آنانرا به راه راست و یگانگی خالق جهان ارشاد میکند.  در حالیکه همین متن به روشنی گواه آنست که این بیچارگان خود از ابتدا باور داشتند که مجسمه ها حتی حرکت نمیکنند چه رسد خلق جهان و اینکه شایسته عبادت باشند.  جای تأمل است که ابراهیم با این ارتکاب عظیم همچنان زنده میماند در حالی که امروز پاره کردن فقط گوشه عکسی از بت بزرگ در یکی از میادین شهر مجازاتی شدید دارد.  ناظر بیطرف لاجرم به نتیجه میرسد که بت پرستان انسان ترند.  

     امروزه اصطلاح "بت" معنی عام تری پیدا کرده و به هر آنچه که برای جذب مردم بکار میرود گفته میشود.  هر آنچه جنبه تقدس افراطی پیدا کند بطوریکه روبروی عقلانیت قرار گیرد نوعی بت تلقی میشود.  مسجد و کنیسه و کلیسا که از مصالح ساختمانی ساخته میشوند همگی دست ساخت بشر است و کارکردی بیش از آنچه برایش تدارک شده ندارد.  این ابنیه امروزه کارکردی تبلیغاتی پیدا کرده کما اینکه میبینیم رقابتی در هرچه بزرگتر ساختن مسجد بین رؤسای ترکیه و روسیه وجود دارد!  بسیاری از چیزها معنی اولیه خود را از دست داده و در عوض در دست دولت ها در جهت تحکیم سیاست های انسداد آزادی بکار میرود.  خانه اصلی خدا نیز مقداری سنگ و خاک است و طبق تاریخ چند بار توسط سیل شسته شده و چندین بار نیز در اختلافات قبیله ای ویران شده است.  اخیراً نیز کوچکترین موجود میکروسکوپی دنیا باعث تعطیلی بزرگترین مرکز معنوی دنیا شده.  بنظر میرسد اکنون زمان برای تجدید نظر در افکار و زدودن مهملات فرا رسیده باشد.  امروز نوعی بت پرستی جدید هزاران هزار بار خطرناکتر از خطرناکترین ویروس دنیا حاکم شده است.  خطر اصلی، وجود این ویروس به درازنای تاریخ است.  آیا زمان عمل فرا نرسیده؟!

    "پرستش" نیز از کلماتیست که مورد سوء استفاده واقع شده است.  در لغت به معنی تیمار است و پرستار که کارش مراقبت از بیمار است از همین ریشه است.  ایرانیان باستان به آتش پرستی متهم میشدند تا شیوه تفکرشان زیر سوأل برده شود.   آتش پرست یعنی کسی که مراقب آتش مقدس است تا خاموش نشود.  زیرا در اعصار گذشته تولید آتش کار آسانی نبود و لذا پس از ایجاد آتش، بسیار مراقب بودند تا همچنان برقرار بماند و دیگران هم بتوانند آتش خود را از آن برگیرند.  ضمن اینکه آتش نقش مهمی در زندگی داشته و مقام آن با اهمیت برق امروز قابل مقایسه است.  پس عبادت آتش نیز دروغی بوده تا بدینوسیله آئین جدید، خود را برتر نشان دهد.  ضمناً عبادت از ریشه "عبد" است به معنی برده و بردگی که عرب برای اظهار ارادت به بت قبیله خود، خودش را برده آن بت معرفی میکرده است.  نام های زیادی با پیشوند عبد یا غلام آغاز میشود که استفاده آن برای ما ایرانیان قبیح است و مایه شرمساری.  ایرانیان باستان ضمن اعتقاد به اهورامزدا بعنوان خالق هستی و منبع نیکی، به دوگانگی خیر و شرّ معتقد بوده اند.  یعنی در مقابل هر امر خیر، متشابهاً امر شرّی وجود دارد و دائم بین این دو ستیز است.  زیبائی این فلسفه را امروز در جهان علم بعنوان حقیقتی شاهدیم که در برابر هر ذرّه ماّدی در جهان هستی، ضد ذره ای مخالف آن وجود دارد که به محض رویاروئی نابود میشوند.  البته نباید زیاده روی کرده و این تقارن زیبا را وحی مُِنزل تلقی کرد.  مثلاً در مورد دوگانگی نور و تاریکی، امروز میدانیم که هردو یک چیزند و تاریکی امر مستقلی نبوده و فقدان نور  تلقی میشود.  در حالیکه خیر و شرّ موجودیت مستقل دارند.  مردم باستان انسان را مختار و هدف متعالی انسان را آبادانی زمین و پشتیبانی از نیروهای خیر میدانسته اند.

      در رقابت های سیاسی، تبلیغات امریست قابل درک چه اینکه هرکس مایل به احراز بالاترین پست سیاسی بوده تا در سایه آن از مزایای دنیوی آن برخوردار شود.  در جریان این رقابت ها، تهمت و افترا و دروغ و پشت هم اندازی به قصد غلبه بر رقیب امریست عادی و شناخته شده.  اما آنچه قابل درک نیست، موضوع تبلیغات در امر دین و امور معنوی است.  هدف از آن چیست؟  میگویند آباد کردن آخرت مردم و سعادت اخروی آنان.  اگر مردم مقاومت کرده نپذیرند چه؟  اینجاست که معلوم میشود اهداف مادّی مد نظر است والا از نظر منطقی چه اجباری باید باشد.  با شمشیر شکم طرف را سفره میکنند چون نخواست آخرتش آباد شود.  این کم نیست و بعنوان جریمه زن و فرزندش به بردگی برده میشوند تا درس عبرتی باشد برای آنها که مانع سعادت اخروی اند.  در زمانه ای که منطق و استدلال اساس کارهاست، این تناقضات چگونه توجیه میشود.  نسل حاضر در پیچ و خم این تناقضات اسیر و گرفتار است و استمداد میطلبد.  با عنایت به نزدیکی نوروز و سنت پسندیده خانه تکانی، یکبار برای همیشه خود را از خرافات و مهملات رها کنید.  سعادت آتی در گرو طرد جعلیات و پناه بردن به اخلاق طبیعی است.  گویا مولانا نیز همین نظر را داشته و گفته:

نه مسلمانم نه ترسا نه یهود       سر به حکم عقل می آرم فرود

 

  • مرتضی قریب