فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برق» ثبت شده است

۳۰
ارديبهشت

رمز پیشرفت

   این ایام "پیشرفت" موضوع روز است.  دیدن اخبار منطقه، داغ دل بسیاری از هموطنان را تازه کرده دست بر پشت دست زده که دریغ چرا چنین شده ایم.  صحبت از پیشرفت همسایگان است که چرا کشور ما با وجود همان منابعی که دیگران دارند، حتی غنی تر، به این حال و روز افتاده است؟  با اینکه نیروی انسانی کارآمد هم دارد اما اغلب در حال مهاجرت اند. 

   طبعاً عقل متعارف و انسان متعارف ضمن پذیرش کاستی های خود باید از پیشرفت دیگران خشنود باشد، معهذا واکنش مسئولین چیز دیگریست.  بجای پاسخی قانع کننده، میگویند این پیشرفت آنها ظاهری است و ساختمان بلند مرتبه و شبکه بزرگراه ها و سایر رفاهیات معیاری از پیشرفت نیست!  البته در معنا تا حدی هم درست است زیرا پیشرفت اساسی ابتدا در حوزه ذهن پدیدار شده سپس به دنیای واقعی تسری پیدا میکند.  در جوامع قبیله ای که افکار متعصبانه متعلق به هزار و چندصد سال پیش همچنان در اذهان جایگیر است، به محض کنار رفتن مبتکر اصلاحات، همه چیز به یکباره نقش بر آب شده به تنظیمات کارخانه برمیگردد!  با اینحال باید امیدوار بود چنین نشود که خود در گرو نقش آموزش عمومی است. 

    مسئولین ما برای توجیه عقب ماندگی به این استدلال تکیه میکنند که 100 سال پیش که برق نبود مگر مردم زندگی نمیکردند؟ نور شمع بمراتب شاعرانه تر از لامپ های پر مصرف حالا بود و اشعار زیبای حافظ در پرتو آن بوده. مگر چه عیب دارد بجای کولر بادبزن بکار برید؟  پس چه باک آفتابه و بادبزن کنار دست خود داشته باشید!  با اینکه اینها همه بجای خود درست است اما نکته اینجاست که همه اینها را داشته ایم و حالا قطع شده و مسئولین باید علت پسرفت را بگویند.  بنظر ما علت اصلی به همان مبانی پیشرفت باز میگردد.  رمز پیشرفت فقط یک چیز است: رفاه.  رفاه روح و جسم.

   بعنوان مثال، انسان غار نشین که بر آتش و حفظ آن مسلط شد یک درجه پیشرفت کرد.  وقتی توانست خانه ای بیرون غار بسازد یک درجه دیگر پیشرفت کرد.  و قس علیهذا تا امروز.  این معنای ساده پیشرفت است که برخی با سفسطه و مغلطه سعی دارند آنرا هم دور بزنند!  رفاه یعنی پیشرفت.  با این توضیح که اکتشافات و اختراعاتی که به رفاه بیشتر میانجامد نیز پیشرفت است.  نهایتِ همه زحمات بشری رفاه است، رفاهی که در تقابل با رفاه دیگران نباشد و رفاهی که باعث تخریب دائمی زیست بوم نشده فرصت احیاء بدان دهد.  مردم سواحل مکران که تنها ممر درآمدشان ماهی گیری بوده اکنون با دریائی مواجه اند که برادران چینی لایروبی کرده چیزی برجا نگذاشته اند.  قبلاً مافیای آب و سدسازی داشتیم که بخشی از بحران آب بود و هست.  حالا گویا مافیای خاک هم اضافه شده و خاکهای کمیاب بخارج مرزها قاچاق میشود.  برای جبران مافات، صنایعی مثل نساجی مازندران که در دستان مافیای دیگری بوده با خاک یکسان میشود چون سود نجومی نمیدهد.  لذا منظور از رفاه، رضایت دسته جات مافیا نیست بلکه رفاه قاطبه مردم و رضایت آنها مطرح است که نیست.  اگر قاطبه مردم سواحل جنوبی خلیج فارس از رفاه خود راضی اند و در تضاد با ما نیست چه باک!  رقابت این نیست که اگر آنها، خوب یا بد، دنبال هوش مصنوعی میروند ما هم تقلید کنیم.  تقلیدی که وکلا حتی نام آنرا هم نمیدانند و "هوش مثنوی" میگویند!  البته آنها که میدانند، معلوم است که صرفاً فقط برای تشخیص چهره و مسائل امنیتی میخواهند ولاغیر.

   بهرحال لازمه پیشرفت چیست؟  لازمه پیشرفت، حرکت و زحمت کشیدن است همانگونه که انسان غار نشین توانست گام به گام پیشرفت کند.  نام دیگر این "زحمت" انرژی است.  امروزه معادل انرژی در عنصر فراگیر دیگری بنام "پول" متبلور شده است.  اما برای کسب پول باید زحمت کشید.  گاهی هم بخت با ساکنین برخی مناطق یار است که زیر پای آنها منابع و معادنی کشف میشود مورد نیاز دیگران در جامعه پیشرفته.  در اعصار گذشته ماده نفت شناخته شده بود منتها از قیر حاصل از آن برای آببندی کشتی سود میبردند.  امروزه پیشرفت در غرب فعلاً به این مادّه حیاتی نیاز دارد و بابت آن پول آسانی نصیب کشورهای دو سوی خلیج فارس میشود.  همانقدر که حاشیه جنوبی به این پول وابسته است، بخش شمالی هم هست با این تفاوت که آنرا به ثمن بخس به برادران چینی از طرق نامتعارف فروخته بخشی بصورت اجناس درجه سه و بخش دیگر هم راهی حفره های سیاه میشود.  لذا اگر هدر رفت بد است شماتت در درجه نخست دامنگیر چه کسانی باید شود؟

خلاصه آنکه، تعابیر مختلف از پیشرفت همگی در یک نکته مشترکند و آن صلح و رفاه همگانی است.  پیشرفت واقعی توأم با رفاه، پیشرفتی پویا و مستدام در همکاری با جامعه جهانی است. ترجیحاً متکی بر مغز مردمان آموزش دیده محلی و جوشش درونی ابتکارات و اختراعات نو و مایه تحسین جهانی و نه تقلید کورکورانه و دزدی های صنعتی و اتلاف منابع طبیعی.

  • مرتضی قریب
۲۱
بهمن

آثار ذهنیت متوهّم

    نیازی به بازبینی کتاب تاریخ نیست.  مرور رویدادهای هفته اخیر، مشت نمونه خروار است.  خبری که واکنش بسیاری را برانگیخت شرح با آب و تاب افتتاح یک چراغ راهنمائی توسط مسئولین در یکی از شهرها بود!  توگوئی اهمیت چراغ با کشته شدن دانش آموزان در حادثه اتوبوس حامل آنان در کرمان برابر بوده.  روز بعد عیناً همین حادثه اتوبوس حامل عده دیگری دانش آموز در شهر دیگری اتفاق افتاد.  علت را فرسودگی ماشین ها بیان کردند اما سالهای قبل نیز همین اتفاق افتاده است.  عجیب اینکه ماشینهای اسقاطی کماکان ترمز آنها کار میکند یعنی ترمز آخرین بخشی است که از کار میافتد.  سالها پیش کامیون هائی که از چین وارد شده بود دچار این نقیصه بوده مرتباً حادثه آفریدند.  حتی اگر اتوبوس های اخیر چینی نباشند چه بسا قطعات آن، بویژه سیستم ترمز از آن کشور تأمین شده باشد.  چرا؟  چون مجبور به معامله با آنها بوده که بجای پول نفت حراج شده، هر آنچه میدهند با کمترین کیفیت دریافت کنیم.  کاسبان تحریم این وضعیت را باعث سرافرازی دانسته به فتح قلل حتی بلندتری نوید میدهند.  عده ای تحریم را مقصر میدانند، نمیدانیم بالاخره تحریم ها اثر دارد یا ندارد؟!

   اینها و هزاران مورد مشابه همه آثار ذهنیت متوهمی است که در این نزدیک نیم قرن اخیر بر جامعه ایرانی مسلط است.  با اینکه توهمات قرنهاست که در جامعه رایج بوده اما این برای اولین بار است که نبض کار را مستقیماً در دست گرفته است. بطوریکه وقتی خبری نباشد دم از فتح و پیروزی میزنند، اما اگر شکستی حاصل شود خواهند گفت مشیت الهیست.  در موضوع اتوبوس کودکان و موارد مشابه رسم است بگویند قضا و قدر است و همه جا اتفاق افتاده و میافتد!  اولیای دانش آموزان پیش از اورژانس به محل حادثه میرسند!  وقتی رئیس هلال احمرش بجرم اختلاس به 6 سال حبس در همین سیستم محکوم شود، انتظاری بیش از این زیاده خواهی محسوب میشود. در بدترین فجایع اگر نیمی از جمعیت تلف شود خواهند گفت ظاهر مهم نیست، در معنا پیروزیم!  ولی اگر آتشسوزی و سایر حوادث طبیعی برای کشورهای دیگر روی دهد میگویند آه ما دامن کفار را گرفت، اما در پشت صحنه برای بقای خود دست بدامن کافرترین کفار شده تا چند صباحی بیشتر بمانند.  پس موضوع منحصر به توهمات ساده و صادقانه نبوده بلکه به ریا و تزویر نیز آراسته است! 

   اولین دریانوردان اسپانیائی که قدم به قاره جدید گذاشتند متوجه شدند که بومیان ساده دل از تیله های رنگین آنها خوششان آمده و حاضرند طلاهای خود را با خرمهره های آنان معاوضه کنند.  اروپائیان برای اینکه این استفاده یکطرفه ادمه یابد، بومیان را به حفظ ارزش های خود تشویق میکردند زیرا نمیخواستند بومیان از خواب غفلت بیدار شوند.  نیک که نگریسته شود، همان روند را بشکل دیگری در خاورمیانه اجرا میکنند.  آنان مشوق حفظ سنت های دینی هستند و بزبان بی زبانی میگویند در خواب غفلت بمانید مبادا بیداری شما مزاحم منافع ما شود.  طبعاً ظواهر همه بر پایه حفظ احترام متقابل است.

   در محاورات میگویند "خورشید پشت ابرها رفت" یا میتوان گفت "ابرها جلوی نور خورشید را گرفت".  با این که در نتیجه تفاوتی ندارند اما فقط بیان دوم قرین حقیقت است.  متشابهاً یکی از همین حضرات چندی پیش به رسانه ها گفته بود "این آمریکاست که باید از اقتصادش خجالت بکشد که دلار او مرتب گران میشود!".  اما "ارزش ریال مرتباً در برابر ارزهای بین المللی کاسته میشود" همان نتیجه را دارد با این تفاوت که بیان اولی توهم است و نادرست و دومی درست است و واقعی.  با اینکه بومیان ساده دل بالاخره بعد یکی دو قرن از توهم خارج شدند، اما مردم ما قرنهاست در تار و پود مغالطات این حضرات اسیرند و راهی برای نجات نمیبینند.  در نظام های تکنفره داستان کماکان "لباس جدید پادشاه" است.  او اگر امروز بگوید گُل نرگس چه زیبا و چه خوش بوست، وزرا و اطرافیان متفق القول یکصدا آن را تأیید می کنند.  اما فردا اگر گفت نرگس زشت ترین و بدبوترین گُل است، اینبار همانها یکصدا نظر جدید را تأیید میکنند!   صدمات بی آبی همه ناشی از سیاست های تکنفره خودکفائی کشاورزی و سیاست غلط جمعیتی است و با اینحال سیب زمینی یافت نمیشود زیرا برای تأمین ارز صادر میشود.  از یکسو، ماینرها، در کار تولید ارز دیجیتال برای دورزدن تحریمها هستند منتها به بهای قطع برق صنایعی که قرار است رشد 8 درصدی ایجاد کرده شاید ارز واقعی وارد کنند!  ولی از سوی دیگر جوانان مایل به فرار از کشورند و کودکان در اتوبوس های ناکارآمد بقتل میرسند، منتها بودجه 275000 میلیارد تومانی برای وام فرزند آوری سال آتی تخصیص داده میشود!  و این در حالیست که وضع آموزش و پرورش چه برای معلم و چه دانش آموز اسفناک است!

خلاصه آنکه، مادام فردمحوری و توهمات ناشی از آن برقرار باشد پرداختن به حل سایر موضوعات چندان حاصلی ندارد.

 

  • مرتضی قریب
۱۲
بهمن

ورشکستگی

   در جستجوی مطلبی در صفحات مجازی، خبری از نیروگاه بوشهر جلب توجه کرد.  در بازدید از نحوه پیشرفت نیروگاه های اتمی 2 و 3 و بمناسبت پنجاهمین سال تأسیس سازمان انرژی اتمی، ریاست آن ضمن سخنانی به پاره ای از دستآوردهای نیروگاه در حال کار فعلی اشاره کرده اند.  کاری به سخنان  عمومی نداریم زیرا معمولاً حرفها همه میتواند درست و در عین حال متشابهاً همه غلط باشد.  زیرا حرفها معمولاً فقط حرفند و همه کیفی و از همین روست که مطالب فلسفی همه میتواند درست و متشابهاً همه نادرست باشد!  اما وقتی پای عدد و رقم در میان باشد مسأله فرق خواهد کرد بویژه آنجا که درباره مسائل علمی و فنی باشد.  در این حوزه نمیتوان هر ادعائی از روی هوی و هوس ابراز کرد.  اینست که اینجا فقط به آن بخش از این سخنان که حاوی عدد و رقم است پرداخته و عیناً از خبرنامه سازمان انرژی اتمی ایران نقل میکنیم:

" در واحد یکم نیروگاه اتمی بوشهر حدود 70 میلیارد کیلووات برق تولید شده و این واحد با ظرفیت هزار مگاوات ساعت، سال دهم فعالیت خود را پشت سر گذاشته و همچنان بیش از 50 سال پیش رو دارد. ...
وی خاطرنشان کرد: نیروگاه‌های اتمی پاک هستند و تنها نیروگاه اتمی ایران در یک دهه گذشته توانسته علاوه بر ممانعت از انتشار آلاینده‌ها، در مصرف حدود 105 میلیون بشکه نفت صرفه‌جویی کند."

   رؤسای جمهور و سیاستمداران اگر در بیان اطلاعات علمی دچار لغزش شوند، باری، غمض عین رواست که مهندس نیستند اما آنها که در بالاترین مقامات فنی کشورند این امر قابل چشم پوشی نیست.  میزان تولید برق کیلووات ساعت است و نه کیلووات که عدد 70 برایش گفته اند!  اگر این سهو زبان باشد دومی و سومی را چه کنیم که به مگاوات ساعت به عنوان ظرفیت اشاره کرده اند که اشتباه و واژه درست مگاوات است که عدد 1000 بیان شده.  ببینیم اعداد چه میگویند.

برق ورودی به شبکه اگر نیروگاه در توان اسمی خود کار کرده باشد حداکثر حدود 900 مگاوات است زیرا حدود 100 مگاوات برای مصارف داخل نیروگاه مصرف میشود.  اگر خوشبینانه 300 روز سال هم مداوماً کار کرده باشد لذا:

انرژی یکساله برق  =  MWe  900*  day 300* h 24= MWh  6500000

و لذا برق حاصل از کار دهساله آن نظراً 65 میلیون MWh خواهد شد که نزدیک به رقم 70 مذکور در بالاست.  حال ببینیم عددی که راجع به صرفه جوئی در مصرف نفت ارائه کرده اند چطور است.  میدانیم هر بشکه نفت برابر 159 لیتر و حدوداً معادل  1.7 MWh گرما میباشد.  اگر این عدد را در 105 میلیون بشکه مذکور ایشان ضرب کنیم معادل 178 میلیون مگاوات ساعت خواهد شد که با راندمان یکسوم حدوداً 59 میلیون MWh برق میدهد و نه عدد 70!  کدام درست است؟!  برای یافتن پاسخ صحیح به گزارش عملکرد 6 ماهه نخست 1403 در همان صفحه نخست خبرنامه میرویم.  با کمال تعجب جلوی عبارات "میزان کل برق تولیدی" و "ساعت بهره برداری" و سایر مشخصه ها خالیست!! گزارش تماماً یک صفحه سفید است!  وقتی چنین اطلاعات ساده ای وجود ندارد جای شک و شبهه باز نمیشود؟  یا طبق معمول بنا بر پنهان کاری نیست؟  که برخی معتقدند عددها همه ساختگی بوده که با افتان و خیزان بودن کار نیروگاه دور نیست. 

خلاصه اینکه، این ورشکستگی منحصر به آب و هوا و خاک و جنگل و کوه و دشت و اقتصاد و نفت و گاز و انرژی نیست بلکه به اخلاقیات تسری و کل ارکان نظام بدان مبتلاست.  از انرژی اتمی گذشته نگاه کنید به اظهار معاون وزیر نیرو که از آمادگی صادرات برق حاصل از انرژیهای تجدید پذیر میگوید.  توگوئی برق آن از جنس دیگریست والا با این کمبود برق درباره صادرات نمیگفت!  یا یکی از رؤسای آموزش و پرورش که در واکنش به میانگین 10 در معدل دانش آموزان گفته بد هم نیست.  با این تصور که عده ای 19 و 20 شده اند ولی نمیداند به همین عده زیر 10 هم باید باشند!  آگاهی بر این موارد همه در حد معلومات متوسطه است!  وقتی عامل زیان چند ده میلیاردی کرسنت خود مدعیست و چنان میشود که مفسد و اختلاسگر، عزیز و محترم و خیّرین محکوم به حبس و اعدام باشند معلوم است که حوزه علم و معرفت از این جریان مستثناء نباشد.  بمصداق تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد، بهتر است این عزیزان کماکان به سخنان عمومی و تسلی بخش خود بسنده کرده به آمار و ارقام کار نداشته باعث تشویش اذهان عمومی نشوند.  بقای چنین نظامی در غفلت و بی خبری مردم است که از دنیا بریده باشند و آرزوئی جز یک معیشت حداقلی در سر نداشته باشند.

  • مرتضی قریب
۲۱
آذر

آمار

    کشورهائی که مردم در آن جایگاهی دارند امور آن معمولاً در دست نخبگان و تکنوکرات هاست.  حتی اگر سیاستمداران فاسد باشند، که اغلب هستند، معهذا باز هم اداره اجرائی کشور را بدست متخصصین میسپارند تا دستکم کشوری وجود داشته باشد تا آنها بر سر کار باشند.  در یک نظام سالم، آمار و ارقام حاکم  است و بر آن نظارت دارند.  اما در یک نظام ناسالم و فاسد، اعداد و ارقام جایگاهی نداشته و گذران امور با حرف و ابراز آرزومندی است که در آتیه چنین و چنان خواهیم کرد و قله های تمدن را فتح خواهیم کرد.  اگر هم گاهی به آمار اشاره شود مانند نمونه های زیر است:

    بعلت کمبود (موسوم به ناترازی) برق و شکل های دیگر انرژی، وزیر نیرو که بالاترین مرجع تخصصی در این حوزه است، از هدر رفت انرژی گلایه داشته اظهار کرده اند "از هر 100 واحد انرژی که به نیروگاه میدهیم، 60% تلف میشود و 40% به برق تبدیل میشود!"  این اظهار نظر حیرت انگیز است.  چه طبق اصل دوم ترمودینامیک هر دانش آموزی میداند که تبدیل تمامی محتوای انرژی گرمایی به کار مکانیکی میسر نیست.  با فرض اینکه انرژی شیمیائی سوخت تماماً به گرما بدل شود، فقط بخشی، مثلاً 40%، به کار مکانیکی و نهایتاً برق تبدیل شده و مابقی 60% ناچار به محیط زیست باید داده شود که از آن به آلودگی حرارتی یاد میشود.  آن تلفاتی که ایشان پیگیر آن هستند از نوع دیگریست که زیردستان ایشان باید به او آموزش دهند!  بعلاوه، میخواهد بگوید که گویا اشتباهات از گذشته به ارث رسیده و بما ربطی ندارد!

   همین شیوه نامبارک در ارائه آمار در بحث جمعیت هم هست که اخیراً مجریان محترم هریک بدان پرداخته و نظر داده اند.  وزیر کشور در جمعی از نرخ کم رشد جمعیت اظهار نارضایتی و نگرانی کرده که با این روند رشد کم، در سال 1480 جمعیت ایران به 35 میلیون تنزل پیدا میکند.  معاون وزارت بهداشت نیز در همین زمینه اظهار نگرانی کرده و میگوید در سال مزبور جمعیت به حدود 42 میلیون میرسد.  معاون امور زنان و خانواده در دولت، همین عدد را 30 میلیون گفته اند.  اینکه مجریان یک دولت واحد در ابراز یک نظر علمی این همه متشتت اند خود قابل تأمل است.  بعلاوه اینان بگویند چگونه به چنین ارقامی رسیده اند؟!  رشد جمعیت در حال حاضر 0.7% و عددی مثبت است.  یک دانش آموز ابتدائی نیز میداند که با یک رشد مثبت، جمعیت همواره فزاینده است و نه کاهنده.  این مسئولین که هرگز مسئولیتی به گردن نمیگیرند و بر اساس رشد فعلی چنین آمار مغشوشی ارائه داده اند بخود زحمت نداده کمی حساب میکردند که با فرض رشد ثابت 0.7% بسادگی به عدد 153 میلیون می رسیدند.  اگر زحمت کشیده به اطلاعات مرکز آمار نگاه میکردند درمیافتند که رشد جمعیت کشور فراز و نشیب فراوان داشته زمانی بیشترین حدود 5% در سال 1360 و زمانی کمترین در حدود 0.4% در 1373 بوده و دوباره به 2.3% در 1394 صعود کرده ولی همواره مثبت بوده است.  شکل 1 چندین سناریوی محتمل را نشان میدهد که مرکز آمار محاسبه کرده و به محتمل ترین که 93 میلیون در 1430 است اشاره دارد.

   اتفاقاً کاش تصورات این دلواپسان به واقعیت پیوسته و جمعیت به 30 میلیون تنزل کند!  شکل شماره 2 نشاندهنده جمعیت کشور در این 140 سال اخیر است.  همانطور که ملاحظه میشود بنظر میرسد جمعیت این خطه در قرون گذشته زیر 10 میلیون بوده و تناسبی را با اقلیم خشک این سرزمین حفظ کرده ولی طی 60 سال گذشته انفجاری بوده است.  اگر قرار باشد مرتب نگوئیم گندم نداریم، خوراک دام و طیور نداریم، آب نداریم، هوا نداریم، .. و زندگی با رفاه نسبی میخواهیم این اقلیم بیش از حدود 30 میلیون را نمیتواند پشتیبانی کند.  ضمن اینکه قدرت یک ملت به تعداد نیست!  رجلی دیگر توصیه کرده بفکر رفع وابستگی به هامون و هیرمند باشید چرا که گویا اقتدار نظام زورش به چند پابرهنه طالبانی نمیرسد!!  یکی دیگر از همین دلواپسان اظهار نگرانی کرده که 80 سال دیگر، جمعیت همسایه شرقی 550 و غربی به 380 میلیون میرسند.  یعنی چه نشسته اید ملت ما عقب هستیم!  این نهایت فهم مسئولین بی مسئولیت است که مقدرات ملتی را در دست گرفته اند. 

خلاصه آنکه، اگر مشت نمونه خروار باشد، از بررسی این چند نمونه باید به باقی قضایا (1403/9/18) پی برده به حال ملتی که مسئولین آن عدد ندانند گریست.  میگویند بجای شرح مصیبت راه حل ارائه کنید.  یا بجای شرح مختصات رهنمود ارائه کنید.  در پاسخ باید توجه داشت که شما تا بیماری را نشناخته اید نمیتوانید درمان ارائه کنید.  وقتی مسأله را شناختید در بطن خودش راه حل را هم بطور ضمنی دارد.  در اداره ای که فردی در حال خرابکاری است طبعاً راه حل در اخراج اوست.  چگونه؟  حل کوتاه مدت و بلند مدت.  قبلاً شورای ملل متحد، بعنوان بلند مدت در کنار کوتاه مدت پیشنهاد شده بود. 

  • مرتضی قریب
۳۰
آبان

دکترین هسته ای

    حدود 20 سال است که در داخل و خارج مرتباً تکرار و تکرار میشود که برنامه هسته ای نظام صلح آمیز است.  اول از همه اینکه چیزی اگر واقعاً صلح آمیز باشد چه نیاز به اینهمه هیاهو دارد.  مثل اینست که سازمان ملل مرتب در بوق و کرنا کند که مثلاً غذائی که به گرسنگان آفریقا میرساند عملی صلح آمیز است!  کسی که از عمل خود شک نداشته باشد چه نیاز دارد که مرتب قسم و آیه بیاورد که کار من درست است!  معمولاً دروغگویان مرتکب این اعمال میشوند.

   دوم و مهمتر اینکه این "برنامه صلح آمیز"، مثل سایر برنامه ها، هدفی پیش رو دارد که باید انجام شود.  خوب، چرا انجام نمیدهند؟ آیا برای انجام یک برنامه صلح آمیز چند دهه کافی نیست؟  گفته شده تولید سوخت با غنای بالا برای مصرف در نیروگاه است.  اگر منظور نیروگاه بوشهر باشد که نیازی به سوخت غنای بالا ندارد و تازه اگر نیاز باشد هم هیچ اقدامی صورت نگرفته.  اگر منظور ساخت نیروگاه متکی به صنعت داخلی است که برای برپائی آن نیز هیچ اقدامی در این چند دهه صورت نگرفته و اگر هم صورت بگیرد غنای اقتصادی سوخت همچنان غنای پائین است زیرا باید برق تولیدی بصرفه باشد.  در هر حالت، نخستین گام این میبود که دستکم یک بسته سوخت قابل استفاده برای نیروگاه ساخته میشد تا شاید شک و تردید دیگران مرتفع شود.  متخصصین میدانند که ساخت بسته های سوخت مورد نیاز نیروگاه های اتمی خود نیازمند تشکیلات وسیع صنعتی جدی است و با های و هوی فاصله بسیار دارد.  ساخت یک نیروگاه نوعی مشابه بوشهر و حتی از آنهم بهتر، حدود چهار یا پنج سال بدرازا می انجامد.  هر زمانی بیش از این مدت، در تناقض با اقتصادی بودن نیروگاه است و اگر چند دهه بطول انجامد حاکی از هدف دیگری جز تولید برق بوده مشکوک به اهداف دیگری میباشد.  برفرض هم که بالاخره با کمک خارجی یک نیروگاه 1000 مگاواتی از دل این "برنامه" بیرون آید، برق خروجی آن، گرانتر از طلا میشود!  چه هزینه های مستقیم و غیر مستقیم تولید برق با این برنامه که بر کشور تحمیل شده، از تصور خارج است.  ضمن اینکه وجود یک یا دو نیروگاه اتمی نقش چندانی در مصرف کل کشور نداشته گشایشی در معضل بی برقی نخواهد داشت.

   بنابراین، با توجه به صحبت هائی که از مشاوران نظام شنیده میشود، شاید برنامه اصلی همانا ساخت بمب باشد؟  پرسش اینجاست که اگر چنین است پس چرا انجام نمیشود؟  آیا زمانی بالغ بر بیست سال کافی نبوده؟  مردم تا کی باید همچنان هزینه های سرسام آور آش نخورده و دهان سوخته را بدهند؟  آیا عاقبتِ کار، مصداق آن ضرب المثل معروف نخواهد بود که "هم پیاز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد"؟  قبلاً طی چند مطلب دنباله دار (1402/5/8) تاریخچه مختصر صنعت اتمی و حکایت پروژه منهتن ذکر شد.  ساخت اولین بمب اتمی از هیچ آغاز شد و فقط طی 3 سال از 1943 لغایت 1945 آمریکا موفق به ساخت آن شد.  این در حالی بود که از سطح تقریباً صفر آغاز و دانش تجربی و علمی آن طی این مدت ایجاد شده منجر به چنین دستآوردی آنهم با صرف کلاً فقط  3 میلیارد دلار گردید.  امروز نه تنها تمام آن اطلاعات  فراهم است بلکه امکانات وسیع محاسباتی و سایر اجزاء دیگر در دسترس بوده و درنگ بی اندازه، سوأل برانگیز شده است.  لذا منطقاً میپرسند پس چرا "برنامه" را به ثمر نمیرسانید؟  اینهمه تردید و تغییر خط برای چیست؟  تحریم و هزینه های کمر شکن که مرتباً در افزایش و بر مردم سرشکن میشود تا کی باید ادامه یابد؟  مگر هر برنامه ای نباید پایانی داشته باشد؟

   اما اکنون صحبت از "تغییر دکترین هسته ای" در میان است.  این به چه معناست؟  سالها گفتگوی زیاد و پر تنش و دامنه دار با طرف های درگیر، همه و همه در اثبات صلح آمیز بودن برنامه هسته ای نظام بوده که به نتایجی هم دست یافت.  اکنون که صحبت از تغییر دکترین هسته ای است آیا به معنای اینست که این برنامه دیگر قرار نیست صلح آمیز باشد؟  مگر اینهمه هزینه و تحمیل تحریم ها بر توده مردم برای اثبات صلح آمیز بودن نبوده که حالا عکس آن در برنامه قرار گرفته؟  آیا این به معنای تأیید همان حرفهائی نیست که تاکنون ادعای کذب میخواندیم؟  این یک بام و دو هوا تا کی مقرر است استمرار داشته باشد؟  آیا این تغییر دکترین، دادن چراغ سبز رندان به رقیب حاضر به یراق نیست که آنرا بهانه کرده از ترس سفت کردن آخرین پیچ و مهره های بمب، حمله پیشگیرانه را آغاز و برنامه "صلح آمیز" را یکسره بر باد دهد؟!

نتیجه آنکه، موضوع ترس آنطور که برخی القا میکنند ناصحین ترسیده اند نیست بلکه حرف اساسی اینست که کار بالاخره در یکجا باید تمام شود.  حالت تعلیق و آویزان جز هدر دادن آخرین ته مانده سرمایه های ملی ثمری ندارد. وقت آن است ریاکاری معمول کنار گذاشته شود وآنچه در برنامه هست، ولو بدون رضایت ملت، یکسره انجام و تکلیف روشن شود. 

  • مرتضی قریب
۳۱
تیر

منطق ارسطوئی

    منطق چیزی نبوده که اختراع شده باشد.  اولین بار ارسطو اصول آن را که همان اصول طبیعی ذهن آدمی بوده مدون و مُنقح ساخته است.  مثلاً کل بزرگتر از جزء است و یا دو چیز مساوی با یک چیز، خود با هم برابرند.  بحث در موضوعات پیچیده و مهم چنانچه با مصادیق همراه باشد، به فهم روشن تری می انجامد.  عجیب نیست که در گذشته های دور و بلکه همین امروزه، مردمان به بت (مجسمه) احترام گذاشته و میگذارند.  اساساً پرستشِ مصنوعِ دست هیچگاه مطرح نبوده که بسا به نیروهای غیبی معتقد بوده اند.  ولی دیدن جسمی مُجسم به تمرکز بهتری انجامیده و هنوز هم می انجامد.  پس گزاف نباشد اگر گفته شود نیایش بودائی ها پیشگاه مجسمه بودا بمراتب عمیقتر از نیایش یکتاپرستان فاقد مجسمه است!  متشابهاً موضوعی که در دایره علم کاملاً محرز است: یک نمودار، آموزنده تر از صدها برگ حاوی عدد و رقم است.

    اکنون به ذکر چند مصداق بسنده میشود که چگونه در محیط های بسته استبدادی، منطق ارسطوئی با تمام سادگی از نفس افتاده، الفاظ و معانی و اصولاً همه معیارها بطرز غریبی درهم ریخته دچار وارونگی میشود.  گاهی جزء بزرگتر از کل شده و ریاضیات تابع مصلحت میشود!  مثلاً در نظام های قانونمند کسی که ورشکسته به تقصیر باشد یا جرم بزرگی مرتکب شده باشد نمیتواند نامزد احراز مشاغل مهم دولتی باشد و صلاحیت او رد میشود.  اما در نظام های خودکامه، او که قبلاً ردِ صلاحیت شده اکنون میتواند شاغل پست های بالاتر و حساس تر شود.  آیا عجیب نیست؟!  یا برعکس، او که قبلاً سالها شاغل مهمترین پست های سیاسی و اجرائی بوده ناگهان بی هیچ دلیلی ردّ صلاحیت میشود.  وقتی هم علت را جویا میشود، چیزی ندارند به او بگویند.  اتفاقاً اگر رد صلاحیت واقعی و جدی باشد منطق متعارف ایجاب میکند او را بعلت اشغال مناصبی که حق او نبوده و بعداً معلوم شده صلاحیت لازم را نداشته پاسخگو و محکوم کنند.  اگر این رویه های خلاف عقل و منطق، سوأل برانگیز نباشد تنها میتواند یک توجیه داشته باشد و آن اینکه تکرار مکرر آموزه های غلط در حلقه اول حاکمیت، هر امر خلاف عقلی را میتواند قاعده جلوه داده در اذهان پرسشی نه انگیزد.

    مثال دیگر در مورد کمبود برق است.  بخش عمده تولید برق متکی به نیروگاه های حرارتی است که آنهم در زمستانها با کمبود گاز روبرو میشود.  کشوری که خود روی مخازن عظیم گاز خوابیده و حتی از مخازنی که بیهوده هدر میرود نه خود منتفع و نه دیگران بهره، بلکه مبالغ عظیمی هم باید از جیب مردم خسارت دهد!  باری، علیرغم همه تبلیغات، فقط حدود 1% برق تولیدی کشور از نیروگاه اتمی است، تازه آنهم اگر در کار باشد.  همان یک درصدی که کل اقتصاد بلکه سرنوشت کشور را گروگان خود کرده که بگوید نیت اصلی آن جز تولید برق نیست و خود فعلاً در بن بستی دراز مدت گرفتار است.  در اینجا هم میبینیم که جزء، مهمتر از کل تلقی میشود!  نظام میگوید تقصیر از مردم است که زیاد مصرف میکنند، حال آنکه بگفته متخصصین، حدود 15% برق تولید شده در شبکه انتقال پیش از رسیدن بدست مصرف کننده تلف میشود.  چاره آن است که صرفاً با تخصیص چند میلیارد دلار شبکه نوسازی شود.  با اینکه هزینه هنگفتی بنظر میرسد، اما فقط کسر کوچکی از ارزی است که بیرون مرزها بیهوده تلف میشود.  بازهم شاهدی دیگر بر رویه خلاف منطق، که یعنی حواشی مهمتر از اصل است!  بطوریکه ضرب المثل ها همه زیر و رو شده و "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است" کارکرد خود را از دست داده است.  گاهی میگویند سیستم ناکارآمد است در حالی که ناظر بیطرف اتفاقاً معتقد است خیلی هم کارآمد است.  اگر سمت نگاه عوض شود، معلوم میشود مردم مورد نظر نظام آنها هستند که بیرون مرزهایند.  نیک که نگریسته شود، تلفات در سرشت و نهاد سیستم است که منحصر به تلفات مادّی نیست.   منابع انسانی نیز در حال تلف شدن است که غیر از فرار نیروی انسانی، قتل بیگناهان در کوی و برزن و بر گردن نگرفتن از جمله آنهاست.  اخلاقیات نیز در حال تلف شدن است که تخریب مزار کشته شدگان و آزار و اذیت مادران و زندانیان و صاحبان افکار مستقل و هنرمندان و خلاصه ابناء بشر در دستور کار سیستمی مولد ترس و وحشت است.  طُرفه آنکه علیرغم ناتوانی در دادن خدمات به جمعیت حاضر، دستگاه تبلیغات در صدد رساندن جمعیت به 150 تا 200 میلیون است تا بحران را از این هم که هست بیشتر کند.

نتیجه آنکه، شاید با پول بشود برق را به تعادل رساند، اما خساراتی که منطقی ضد بشر به سرزمین وارد ساخته با هیچ پولی جبران پذیر نیست!  شاید هزاران سال لازم باشد تا آبهای اندوخته زیرزمینی تلف شده بلکه احیا شود که با فرونشست زمینها جای تردید است.  در این نظام فکری بهر سو که نگریسته شود جزء بزرگتر از کل است.  توگوئی در برنامه ای نانوشته، چنان مُقدر است که هرآنچه تلف کردنیست از مادّی و معنوی همه نابود و سرزمینی سوخته تحویل آیندگان شود.

  • مرتضی قریب
۰۷
تیر

اینهمه تنوع طبیعت از کجاست؟

     هیچ از خود پرسیده ایم این همه کارهای محیرالعقول که رایانه انجام میدهد از کجاست؟  سرچشمه اینهمه توانائی و این همه کارهای متفاوت که رایانه انجام میدهد از چیست؟  اگر چنین پرسشی را تاکنون از خود نپرسیده اید، نگران نباشید زیرا مانند اکثریت قریب باتفاق توده مردم هستید که چیزی کنجکاوی شما را تحریک نمیکند.  بعبارت دیگر، ابداعات و اختراعات جدید خیلی زود برایمان عادی شده توگوئی چیز عجیبی در میان نیست.  نه تنها رایانه و سایر اختراعات، بلکه با خود طبیعت نیز چنان خو گرفته ایم که آن نیز ابداً اعجابی را در ما بر نمی انگیزد. اما اگر توانستید راز رایانه را به درستی دریابید باید بگوئیم به پاسخ درست سوألی که در تیتر بالا آورده ایم نزدیک شده اید.  براستی سرچشمه اینهمه تنوعی که در طبیعت ملاحظه میکنیم از کجاست؟

    پس اجازه دهید ابتدا از چیزی آغاز کنیم که دست پرورده خودمان است و بر آن اِشراف کامل داریم.  سپس، در گام بعدی، به آنچه در طبیعت است خواهیم پرداخت.  در بادی امر، رایانه را مشتمل از 2 گوهر بکلی متفاوت درخواهیم یافت: یکی سخت افزار و دیگری نرم افزار.  عملکرد رایانه و هنرنمائی های آن حاصل تلفیق همزمان هردو گوهر با هم است.  هیچ یک به تنهائی مصدر هیچ کاری نیست. مطلقاً هیچ. 

    سخت افزار مانند سایر دستگاه ها، همانطور که از اسمش پیداست، موجودیست ملموس و قابل مشاهده.  اما نرم افزار چیزی نیست که از جنس مادّه ملموس باشد و دیده شود.  در حقیقت نوعی منطق است که البته هم میتوان آنرا روی کاغذ نمایش داد و هم روی محیط مغناطیسی و یا روی هر نوع محیط مادّی دیگر ذخیره کرد.  نرم افزار در هر حال نیازمند یک محمل مادّی است و اگر میگوئیم مادّی نیست منظور این نیست که ربطی به دنیای مادّی ندارد چه بدون دنیای مادّی معنائی ندارد درست همانطور که حالات و انفعالات انسانی مثل خوشی و غم و خشم و امثال آن غیر مادّی هستند اما بدون بدن مادّی معنا و مفهومی ندارند.  متشابهاً، نرم افزار بدون سخت افزار محال است کمترین کارکردی داشته باشد.  نرم افزار بمثابه روح، یا بعبارتی عقل، در بدن است.  

    پس ببینیم راز نرم افزار در چیست.  نرم افزار برای جایگیر شدن در سخت افزار نیازمند بنیادی ترین واحد حافظه موسوم به "بیت" میباشد.  آنچه در بیت ها جایگزین میشود در وهله نخست دستورالعمل یا همان منطق و در وهله بعدی اطلاعات و اعداد میباشد.  در رایانه های رایج، هر بیت مشتمل بر 0 یا 1 میباشد که نیروی برق آنرا تدارک میبیند.  پس آیا میتوانیم ادعا کنیم که الکتریسیته جان مایه نرم افزار است؟  لزوماً خیر.  صفر و یک میتواند بطور مکانیکی هم ایجاد شود چه نمودی از بود و نبود است که مدتها پیش از ظهور رایانه، توسط صفحات سوراخ دار در صنایع پارچه بافی برای کنترل ماشین آلات مربوطه استفاده میشد.  لذا اولین رایانه ها مکانیکی و بسیار بزرگ بوده اند که البته بعدها برق بطور مؤثرتری در حجم بسیار کوچکتری حافظه را ایجاد و رایانه های مدرن متولد شد.  

    پس راز اصلی حافظه، ترکیبات متنوعی است که از کنار هم قرارگیری دو یا چند چیز متفاوت ایجاد میشود.  در مورد رایانه 2 چیز متفاوت بیشتر نداریم 0 و 1.  ممکنست گفته شود مگر با این بضاعت مزجات ممکنست صاحب چیزی شد؟  بله، اگر مخزنی حاوی بیشمار صفر و مخزن دیگری حاوی بیشمار یک داشته باشیم با کنار هم قرار دادن چینش های مختلف از 0 و 1 میتوان بینهایت ترکیب های مختلف تولید کرد که هر یک مترادف چیز یا عمل خاصی باشد.  فهم آن مشکل نیست، مگر با 32 حرف الفبا تمام کتابها و نوشته جات آنچه از ازل بوده تا آنچه تا ابد خواهد بود تولید نشده و نخواهد شد؟  قبلاً در مطلب احتمال چاپ کتاب سیاست نامه بطور الابختی، 1394/7/9، مشروحاً به این نکته پرداخته بودیم.  بجای 32 حتی فقط 2 حرف هم میداشتیم علی الاصول همه آنچه گفتیم قابل تولید میبود.  با برق 2 حالت بیشتر وجود ندارد، یا سیگنال هست یا نیست که نشانه یک بیت است.  رسم بر اینست که هر 8 بیت را یک بایت و هر 4 بایت را یک "کلمه" مقرر کرده و با ترتیباتی که ذکر آن در درس اصول رایانه آمده میتوان علاوه بر اعداد اعشاری، حروف الفبا و مهمتر از آن، دستور العمل های منطقی مثل جمع و تفریق یا مقایسه و تصمیم سازی را مطابق نظم خاصی مقرر ساخت.  البته شما رسم خود را میتوانید داشته باشید زیرا قاعده ای آسمانی وجود ندارد.  قابل ذکر است که برنامه نویسان حرفه ای قادرند با همین صفر و یک ها تعامل کرده اصطلاحاً به زبان ماشین برنامه نویسی کنند.

    اکنون جای هیچ شبهه ای باقی نمیماند که همه این صور خیال و این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود از کارهای رایانه جز بر اساس 0 و 1 ناقابل و چینش های مختلف آن در بنیادی ترین سطح میسر نشده است.  بدون رایانه، بسیاری از دستآورد های مدرن ناممکن میبود. باورکردنی نیست اما واقعیت دارد.  همین شباهت در دنیای بی جان نیز برقرار است.  ساده ترین و بنیادی ترین عنصر عالم هستی هیدروژن و از اولین تظاهرات مادّه است.  جوشش مکرر هسته های این عنصر در مرکز ستارگان، عناصر سبک را بوجود آورده و جوشش اینها بنوبه خود در پروسه انفجار ابرنواختران، عناصر سنگین تر را تولید کرد.  مشروح فرایند ظهور عناصر و تولید انواع مولکول ها و ترکیبات معدنی و آلی در مطالب پیشین آمده است، مثل شگفتی، 99/5/7 و دنیای ناممکن، 99/2/18 و نظم جهان، 97/7/25.  بطور خلاصه، همه آنچه از مواد معدنی یا آلی که در طبیعت میبینیم، یا بقول شاعر از جرم گل سیاه تا اوج زحل، همه و همه بر اساس تک آجر سازنده گیتی یعنی هیدروژن سرچشمه گرفته.  کل مواد معدنی و آلی موجود در دنیا چیزی جز چینش های متفاوت این 92 عنصر نیست که خواصی بسیار متمایز از عناصر متشکله دارند.   مثلاً نمک طعامی که در غذا مصرف میکینم، ترکیب دو عنصر سمی سدیم و کلر است که هریک بتنهائی ما را میکشد و بسیار شگفت انگیز است.  قطعاً کسانی خواهند گفت ما همه اینها را میدانیم!   اما به این عزیزان باید گفت دانستن های مکتبی رایج و محفوظ بر محفوظات انباشتن یک چیز است و تأمل درباره این دانسته ها و تفکر در ژرفای آنها چیز دیگریست.  بسیاری چیزها را میخوانیم و میبینیم و میشنویم ولی تأمل نمیکنیم و این همان چیزیست که اتفاقاً گریبانگیر ما و مشکل مزمن جامعه ما طی قرون متمادی در همه زمینه ها بوده است.  طرز فکر و طرز نگاه ما نیازمند یک بازنگری انقلابی و تاریخی است تا بلکه راه نجات گشوده شود.

    بنظر میرسد مراحل مذکور در فوق مورد قبول همگانی بوده جای بحث نباشد.  اما به محض اینکه دامنه موضوع بطور طبیعی به حوزه حیات کشیده میشود، اختلاف آرا پدید میآید.  تفاوت نظر فقط منحصر به بحث علمی نیست بلکه چون پای آدمیزاد در بین است، ایدئولوژی نیز بمیان آمده تنش های فکری و دسته بندی ها نمایان میشود.  بیان و گفتار علم روشن و سرراست است و قبلاً شمه ای در منابع یاد شده در فوق گفته ایم.  بطور خلاصه، ساده ترین ملکولهای آلی با ترتیبات مختلفی که کنار هم قرار میگیرند ملکولهای پیچیده تر را ساخته و نهایتاً اولین تظاهرات حیات هویدا میشود.  گفته میشود ویروس خط جدائی بین حیات و جماد است که البته هنوز محل بحث است.  با اینکه در مراحل قبلی اختلاف نظری وجود نداشته اما، نظر به اعتقادات ایدئولوژیک، ادامه سیر طبیعی موضوع را برخی نمی پسندند.

    اول ایرادی که میگیرند تعداد پرشمار ترتیبات تصادفی است.  نظر به همان قاعده ای که خود گفتیم، ادعا میکنند تعداد ترکیبات متفاوتی که از کنار هم چینی اجزاء ساده تر قابل ایجاد است عملاً سر به بینهایت زده و لذا شانس ظهور حیات چیزی در حد صفر باید باشد.  ولی چون حیات بوجود آمده پس نظریات مذکور در فوق نمیتواند درست باشد.  اما این عزیزان یک چیز را فراموش میکنند.  یک حقیقت بسیار مهم را نادیده میگیرند.  درباره اعداد ریاضی البته ادعای آنان صحیح است ولی به محض آنکه پای عنصر و ملکول و ترکیبات پیچیده تر آنها بمیان آید پای الکتریسیته نیز بمیان میآید.  باتکای صِرف ریاضی البته یک ملکول حاوی چند میلیارد مثلاً سدیم و کلر کنار هم قابل تصور میبود.  اما قوانین الکتریسیته ساکن و وجود والانس اتم ها چنین رویه ای را اجازه نداده و محدودیتی بر ترتیبات صرفاً ریاضی تحمیل میکند.  میتوان چنین تصور کرد که ملکول و اجزای ساده تر دارای دندانه ها و تضاریسی هستند که فقط بنحو یگانه ای در یکدیگر جفت و جور شده و ترتیبات تصادفی دیگر را ممنوع میکند.   دوم ایرادی که میگیرند موضوع حیات است که محل اصلی اختلاف نظر است.  سرچشمه همه اشکال تراشی ها منحصر به نوع انسان است.  کسی برای حیات گاو و استر یقه درانی نمیکند که در بحث دکارت گفتیم که او اصولاً منکر وجود روح و آگاهی در حیوانات بود.  آیا تاکنون کسی با تعصب از حیات ویروس جانبداری کرده؟  همه گفتگوها حول بشر دوپاست زیرا ما آدمیان خود را تافته جدا بافته یافته و اصلاً خلق عالم را بخاطر وجود ذی جود خودمان دانسته ایم.  چنان در این عقیده راسخیم که حاضریم برای اثبات آن جهان را بخاک و خون کشیده یکسره نابود کنیم!  آیا بنظر آشنا نمیآید؟  مستبدی برای اثبات رأی خویش حاضر باشد کشورش به آتش کشیده شود.

    از مجموع آنچه گفته شد چنین برمیآید که سرچشمه اصلی تنوع در هستی در درجه اول ترتیبات ریاضی است همانگونه که در رایانه میبینیم.  در درجه دوم الکتریسیته است که در هردو دنیای جماد و جاندار ملاحظه میشود.  بنظر میرسد اینهمه نقش های متنوع در عالم وجود حاصل همراهی این دو پدیده باشد.  ضمناً بدن ما و سایر جانداران بسیار مرهون عملکرد الکتریسیته است.  از کجا میدانیم؟  اگر گاهی پا بر میخ یا چیز نوک تیزی گذاشته باشیم بلافاصله دردش را در مغز احساس میکنیم.  فقط الکتریسیته و امواج الکترومغناطیسی است که چنین سریع فاصله نوک پا تا سر را طی میکند.  آنچه درک در حواس پنجگانه را موجب میشود تغییرات شیمیائی در محل هریک از حسگرهاست.  هرچه باشد شیمی خود نوعی تبادل الکتریکی است.  سپس این درک بلافاصله توسط امواج به مغز رسیده ادراک میسر میشود.  جزئیات را میتوان در مقالات علمی مربوطه دنبال کرد.  این جزئیات امروزه در شمار علوم جاافتاده بوده و صرفاً نظریه نیست.  اگر دکارت زنده میبود او نیز بنا به سرشت پاک جستجوگر خویش در عقاید پیشین تجدید نظر میکرد.  ثبات رأی باید منحصر شود به انگشت شمار مبادی اولیه.  

     آنچه موجب بیشترین کشمکش است پیدایش هوش و آگاهی یا آنچه موسوم است به روح میباشد.  این نیز اعجاب آور و باورنکردنی مینماید.  منتها بیش از اعجابی نیست که به فردی عامی دست دهد وقتی در توضیح عجایب رایانه بشنود که همه شیرین کاری ها محصول صفر و یک اند.  قدما، متأثر از کتب مقدسه، آنرا مختص نوع انسان می پنداشتند حال آنکه درجاتی از هوش و معرفت در همه اصناف طبیعت وجود دارد.  شکل گیری دست و پای مناسب در یکی از راسته ها همراه شد با حسن تصادف و اتفاقی میمون که هوش گسترده تری در این نوع خاص را ظاهر ساخت.  برخی فلاسفه مانند برگسون این تفاوت ها را از جنبه جبر و اختیار یا فطرت و عقل طبقه بندی کرده و چهار رده کلی اختیار کرده اند بقرار زیر.  گیاه در پائین مرتبه دارای فطرت یا غریزه برای زندگی که حاکمیت جبر را تداعی میکند.  در مرتبه بالاتر، حشرات اجتماعی مانند مور و زنبور و موریانه با قدری اختیار بیشتر.  در مرتبه سوم پستانداران با درجات بالاتری از شعور و طبعاً اختیار بازهم بیشتر قرار دارند.  واضحاً در بالاترین رتبه باید آدمیزاد باشد دارای عقل کامل و مختار بتمام معنا.   اینکه این تقسیم بندی چقدر با دانش امروز و حقایق روی زمین منطبق است را بر عهده خواننده وامیگذاریم.  آیا این عقل کامل فقط سعادت بخش است یا شقاوت آفرین هم هست؟

   خلاصه اینکه، جهان ما سراسر شگفتی است و اگر فرصتی برای تأمل باشد از درک این همه شگفتی دچار اعجاب میشویم.  دیدیم که چگونه از ساده ترین عنصر، سایر عناصر هستی شکل گرفت و متعاقباً با بهم چسبیدن آنها بنا بر میل شیمیائی، انواع مواد معدنی و آلی ایجاد شد.  از دنیای جمادی، عالم حیات سر برافراشت که تا امروز موجب تحیر و شگفتی ماست.  اما شگفت انگیز تر از معمای حیات، معمای جمادات است که ابداً توجه ما را جلب نمیکند.  چه چیزی شگفت آورتر از اینکه گازی نرم و لطیف مثل هیدروژن سرانجامی سخت و سنگین چون آهن پیدا کند؟  یا نمک طعامی حیات بخش از دو جزء کشنده بوجود آمده باشد؟  یا صرفاً طرز متفاوت قرار گرفتن اتمهای یکسان، یکبار ذغال نرم سیاه و بار دیگر الماس سخت درخشان را دست دهد؟  الکتریسیته نقش اساسی را در این شعبده بازی میکند.  در نهایت، شگفت آورترین شگفتی ها، بنظر ما، که چیزی جز عصاره این گفتار نیست همانا یک دستور ساده ریاضی است.  ترتیب یا combination مقام نخست را در عواملی که منجر به ظهور و بروز اینهمه تنوع است کسب میکند.  شکل های مختلف ناشی از چینش های متفاوت شاید علت همه علت هاست.

  • مرتضی قریب