آثار ذهنیت متوهّم
آثار ذهنیت متوهّم
نیازی به بازبینی کتاب تاریخ نیست. مرور رویدادهای هفته اخیر، مشت نمونه خروار است. خبری که واکنش بسیاری را برانگیخت شرح با آب و تاب افتتاح یک چراغ راهنمائی توسط مسئولین در یکی از شهرها بود! توگوئی اهمیت چراغ با کشته شدن دانش آموزان در حادثه اتوبوس حامل آنان در کرمان برابر بوده. روز بعد عیناً همین حادثه اتوبوس حامل عده دیگری دانش آموز در شهر دیگری اتفاق افتاد. علت را فرسودگی ماشین ها بیان کردند اما سالهای قبل نیز همین اتفاق افتاده است. عجیب اینکه ماشینهای اسقاطی کماکان ترمز آنها کار میکند یعنی ترمز آخرین بخشی است که از کار میافتد. سالها پیش کامیون هائی که از چین وارد شده بود دچار این نقیصه بوده مرتباً حادثه آفریدند. حتی اگر اتوبوس های اخیر چینی نباشند چه بسا قطعات آن، بویژه سیستم ترمز از آن کشور تأمین شده باشد. چرا؟ چون مجبور به معامله با آنها بوده که بجای پول نفت حراج شده، هر آنچه میدهند با کمترین کیفیت دریافت کنیم. کاسبان تحریم این وضعیت را باعث سرافرازی دانسته به فتح قلل حتی بلندتری نوید میدهند. عده ای تحریم را مقصر میدانند، نمیدانیم بالاخره تحریم ها اثر دارد یا ندارد؟!
اینها و هزاران مورد مشابه همه آثار ذهنیت متوهمی است که در این نزدیک نیم قرن اخیر بر جامعه ایرانی مسلط است. با اینکه توهمات قرنهاست که در جامعه رایج بوده اما این برای اولین بار است که نبض کار را مستقیماً در دست گرفته است. بطوریکه وقتی خبری نباشد دم از فتح و پیروزی میزنند، اما اگر شکستی حاصل شود خواهند گفت مشیت الهیست. در موضوع اتوبوس کودکان و موارد مشابه رسم است بگویند قضا و قدر است و همه جا اتفاق افتاده و میافتد! اولیای دانش آموزان پیش از اورژانس به محل حادثه میرسند! وقتی رئیس هلال احمرش بجرم اختلاس به 6 سال حبس در همین سیستم محکوم شود، انتظاری بیش از این زیاده خواهی محسوب میشود. در بدترین فجایع اگر نیمی از جمعیت تلف شود خواهند گفت ظاهر مهم نیست، در معنا پیروزیم! ولی اگر آتشسوزی و سایر حوادث طبیعی برای کشورهای دیگر روی دهد میگویند آه ما دامن کفار را گرفت، اما در پشت صحنه برای بقای خود دست بدامن کافرترین کفار شده تا چند صباحی بیشتر بمانند. پس موضوع منحصر به توهمات ساده و صادقانه نبوده بلکه به ریا و تزویر نیز آراسته است!
اولین دریانوردان اسپانیائی که قدم به قاره جدید گذاشتند متوجه شدند که بومیان ساده دل از تیله های رنگین آنها خوششان آمده و حاضرند طلاهای خود را با خرمهره های آنان معاوضه کنند. اروپائیان برای اینکه این استفاده یکطرفه ادمه یابد، بومیان را به حفظ ارزش های خود تشویق میکردند زیرا نمیخواستند بومیان از خواب غفلت بیدار شوند. نیک که نگریسته شود، همان روند را بشکل دیگری در خاورمیانه اجرا میکنند. آنان مشوق حفظ سنت های دینی هستند و بزبان بی زبانی میگویند در خواب غفلت بمانید مبادا بیداری شما مزاحم منافع ما شود. طبعاً ظواهر همه بر پایه حفظ احترام متقابل است.
در محاورات میگویند "خورشید پشت ابرها رفت" یا میتوان گفت "ابرها جلوی نور خورشید را گرفت". با این که در نتیجه تفاوتی ندارند اما فقط بیان دوم قرین حقیقت است. متشابهاً یکی از همین حضرات چندی پیش به رسانه ها گفته بود "این آمریکاست که باید از اقتصادش خجالت بکشد که دلار او مرتب گران میشود!". اما "ارزش ریال مرتباً در برابر ارزهای بین المللی کاسته میشود" همان نتیجه را دارد با این تفاوت که بیان اولی توهم است و نادرست و دومی درست است و واقعی. با اینکه بومیان ساده دل بالاخره بعد یکی دو قرن از توهم خارج شدند، اما مردم ما قرنهاست در تار و پود مغالطات این حضرات اسیرند و راهی برای نجات نمیبینند. در نظام های تکنفره داستان کماکان "لباس جدید پادشاه" است. او اگر امروز بگوید گُل نرگس چه زیبا و چه خوش بوست، وزرا و اطرافیان متفق القول یکصدا آن را تأیید می کنند. اما فردا اگر گفت نرگس زشت ترین و بدبوترین گُل است، اینبار همانها یکصدا نظر جدید را تأیید میکنند! صدمات بی آبی همه ناشی از سیاست های تکنفره خودکفائی کشاورزی و سیاست غلط جمعیتی است و با اینحال سیب زمینی یافت نمیشود زیرا برای تأمین ارز صادر میشود. از یکسو، ماینرها، در کار تولید ارز دیجیتال برای دورزدن تحریمها هستند منتها به بهای قطع برق صنایعی که قرار است رشد 8 درصدی ایجاد کرده شاید ارز واقعی وارد کنند! ولی از سوی دیگر جوانان مایل به فرار از کشورند و کودکان در اتوبوس های ناکارآمد بقتل میرسند، منتها بودجه 275000 میلیارد تومانی برای وام فرزند آوری سال آتی تخصیص داده میشود! و این در حالیست که وضع آموزش و پرورش چه برای معلم و چه دانش آموز اسفناک است!
خلاصه آنکه، مادام فردمحوری و توهمات ناشی از آن برقرار باشد پرداختن به حل سایر موضوعات چندان حاصلی ندارد.
من هم متوهم هستم چرا که باوردارم همه واپسگرایی وادبار ماتقصیر هوخشتره است !