دو امپاس بزرگ
دو امپاس بزرگ
امروزه با دو امپاس یا تنگنای بزرگ روبرو هستیم. یکی در سطح ملی و دیگری در سطح بین المللی، بشرح زیر:
1- امپاس ملی: امروز آنچه واضح و روشن است مطابق آمارهای دولتی حدود 8 دهک جامعه اگر نه زیر خط فقر بلکه محتاج معیشت روزانه اند. از دو دهک برتر که در فقر و مسکنت نیستند قشر کوچکی از صدقه سر تحریم ها و دور زدن آنها از ثروت های نجومی برخوردار شده و بلحاظ منافع شخصی مایل به استمرار همین شیوه هستند. باقیمانده از دو دهک برتر، طبقه متوسط رو به زوالی هستند که با ادامه این اوضاع، آنها هم ناگزیر به خط فقر و زیر آن خواهند رسید. نتیجه؟! شگفت آنکه آنچه در این اقتصاد ورشکسته حاکم است ارز کشوری است که دشمنی با آن از اوجب واجبات است!
در عموم کشورهای راقیه در صورت وقوع چنین بحران هائی و بسا بسیار پیش از نمود بحران، حاکمیت سیاسی استعفا داده و راه را برای هیئت حاکمه ای جدید با رهیافتی جدید باز میکند. بدیهیست که ادامه حاکمیت قبلی با سماجت بر سیاست های خود نه تنها موفقیتی حاصل نمیکند بلکه بحران را مداوماً عمیق تر میکند. این وضعیت بویژه در رژیم های دیکتاتوری و علی الخصوص از نوع دینی بمراتب شدیدتر و فاجعه بارتر است. چسبیدن فرد خودکامه بر کرسی قدرت راه خروج از امپاس را باز نگذاشته که هیچ، تنگنا را هم هردم تنگتر میکند. او حتی اجازه یک همه پرسی ساده را هم نمیدهد هرچند که برای سایرین تجویز میکند. در چنین شرایطی کشورداری به موضوع "ماندن" بر قدرت تقلیل می یابد حتی شده با ایجاد رعب و وحشت در مردم و اعدام زندانیان سیاسی. بحران سیاست خارجی و بحران معیشت داخلی همه به کنار، امکانات بالقوه و بالفعل کشور، چه مادّی چه معنوی، همه زیر سایه الیگارشی طبقه حاکمه در حال زوال است. که البته حرف دقیقی نیست چه اینکه عملاً بخش عمده این امکانات نابود شده و چیز زیادی برای "زوال" باقی نمانده! نه تنها دریاچه ها و رودخانه ها را خشکانده اند بلکه مهمترین سرمایه کشور یعنی آبهای زیرزمینی فسیل شده حاصل تجمع میلیونها ساله در ظرف چند دهه بر اثر سوء مدیریت و مُلهم از برنامه غلط افزایش جمعیت بصورت برگشت ناپذیر نابود شده است. چه بسا از دید بسیاری، این "سوء مدیریت" نیست بلکه برای آنها که برنامه نابودی کشور را تضمین شده میخواسته اند فوزی عظیم است. آنچه همگان میبینند بحران آب و هوا و انرژی است اما آنچه از دید عامه پنهان است رها کردن محوطه های باستانی در دست غارتگران اشیاء زیر خاکی و رها کردن نگاهداری بناهای تاریخی و فرونشست شهرهای مهم ناشی از عوارض یادشده و البته از دست رفتن درختزارها و مراتع و در یک کلام گسترش بیابان در سطح کلان است. آینده بلند مدت نیز طی قراردادهائی با حفظ نگاه به شرق به بیگانگان فروخته شده و قرار نیست چیز قابلی برای نسل های آتی برجا ماند. سیاست کُرنش در برابر شرق بدیلی نامتعارف برای رابطه متعارف با جامعه بین الملل بوده است.
2- امپاس بین المللی: مهمترین سازمان بین المللی موجود همانا سازمان ملل متحد (یا خلاصه UN) میباشد. شاید در بدو تشکیل خود در مواردی موفق به حفظ صلح بین الملل بوده اما تدریجاً در خدمت سیاست بازان ریاکار درآمده است. نمونه امروزی آن دبیرکل فعلی است که علیرغم همه شواهد که همگان در رسانه های معتبر شاهد و ناظر که چگونه غیر نظامیان بیگناه اُکراینی در خانه های خود هدف بمباران شدید بوده و منابع اصلی اقتصادی و کشاورزی آنها زیر بمباران کشور همسایه نابود میشود معهذا دبیر محترم خم به ابرو نمیآورد! اما اگر در بخشی از خاورمیانه خدانکرده کسی عطسه کند داد و فریاد برآرد که حقوق بشر نابود شد! او و نهادهای موازی همفکر باصطلاح حمایت از حقوق بشر چشم خود را بر نقض حقوق بشر در نواحی خاص بسته اما دم از صلح جهانی میزنند. لذا بدلیل این ناکارآمدی ها باید چشم امید از این تشکیلات پرخرج بریده و در عوض، ملت ها خود بدنبال سازمان دیگری باشند که بدرستی در پی حفظ حقوق آنها باشد. در مطالب پیشین مکرر به چنین سازمانی با نام "شورای ملل متحد" (یا خلاصه UC) اشاره شد که بلکه آنها که دست اندر کاران سیاست و حقوق بین الملل اند بفکر ایجاد این سازمان یا چیزی شبیه آن باشند (1402/5/30). خوشبختانه امروزه ارتباطات جهانی بیش از پیش اجازه چنین کاری را میدهد که مردم دنیا بدون واسطه بتوانند با هم در تماس و گفتگو و از مشکلات خود باخبر بوده و با وجود چنین تشکلی امیدوار بود با اتحاد و یکپارچگی مستقلاً در روند تصمیم سازی جهانی مؤثر باشند. باشد که این شورا بدیلی مناسبتر از سازمان ملل برای مقابله با فساد اتحاد نامقدس مستبدین باشد. بگذارید سازمان ملل متحد نیز همچنان بکار خود سرگرم باشد شاید در آن هم فوایدی باشد.
خلاصه آنکه، عبور از تنگناهای خوفناک مستلزم ابراز شجاعت و دلیری ستُرگ است. چیزی رایگان و بدون هزینه بدست نمیآید که تجربه تاریخی نیز بکرّات ثابت کرده که قول خدمات مجانی جز ترفندی فریبکارانه نبوده است. راه حل های جادوئی هیچگاه جواب نداده و نخواهد داد. میگویند کشور در شُرُف نابودیست که البته هست ولی در واقعِ امر بخش بزرگی تاکنون نابود شده، مگر اینها که اتفاق افتاده نابودی نبوده است؟! بخش بزرگی از گاز کشور همچنان تلف شده یا بیهوده مشعل سوزی میشود که خود زیان بزرگی است. بطور کلی، حذف مستبد شرط لازم هست اما کافی نیست، چه فراوان اند مستبدین بالقوه زیر پوست جامعه مُترصد شرایط مناسب تا بصورت بالفعل برخیزند! پس چه باید کرد؟ باید جلوی بالفعل شدن این مقوله گرفته شود. چگونه؟ با تدوین قانون، قانونی عقلائی، انسانی، و عملی. یعنی بموازات حذف مستبد، تدوین قانون از همان اهمیت برخوردار است. تنها در سایه چنین قانونی است که خطر بالفعل شدن استبدادهای نهفته را بتوان کاهش داد. متأسفانه، اخلاق با همه مزایائی که دارد بتنهائی قادر به ایجاد جامعه ای "انسانی" نیست. بعلاوه، ایجاد شورای ملل متحد علاوه بر نقش بین المللی خود بر امپاس های ملی نیز غلبه خواهد کرد. مشکل بزرگ امروز دنیا مستبدینی هستند که پول های یامفت را در انحصار و اختیار گرفته آنرا بی محابا صرف استخدام طیف وسیع اوباش دنیا بمنظور بحران آفرینی بین المللی میکنند. صدالبته زیر پرچم مقدس کمک به مظلومین جهان و زیر سایه باصطلاح صلح جهانی! از جامعه شناسان و حقوق دانان و سایر اهل فن انتظار میرود تجارب خود را در برون رفت از این دو تنگنای بزرگ ارائه کنند.
استادعزیز:این روزهادردورنج مردم جان وجهان مارادرگیر کرده وآرامش واسایش وهرگونه شادی رااز ماگرفته شاید درهیچ روزگاری از زمانیکه انسان اجتماعی وشهر نشین شده اینهمه درد ومصیبت وجود نداشته است ازسایه شوم جنگ که هم اکنون روزانه جان هزاران نفر را گرفته شهرها رابصورت اتلالی درمیاورد وخود زنگ خطری است برای آخرین جنگ جهانی بروی کره زمین تا وجود انواع آلودگیهای ایدئولوژیکی مسموم وتورم وفقر واختلاف طبقاتی و نابودی طبیعت وافزایش جمعیت۰۰۰
که هیچ دست آوردی برای انسان نداشته سهل است که مانع هرگونه برابری وآزادی ودادگستری گردیده
بنظر میرسد دردارالمجانین بزرگی بنامکره زمین زندگی میکنیم سرنوشت وزندگانی انسانها به خواست دیکتاتورهاوثروتمندان ودولت های بزرگ وبر حسب منافع آنهاتعین میشودواکثریت مطلق مردم در تعیین سرنوشت خود هیچ دخالتی نداردوهمچون رباتی عمل میکند من که نوشته های شمارا از ابتداء دنبال میکنم تمام این مسائل را بگونه ای ساده وعلمی آورده ایددوامپاس بزرگ نیز چنین است چگونه میتوان باور کرد نزدیک به ده ملیون انسان بیش از هشتاد سال است زیر یوغ سه پادشاه ادای زندگی را در میاورند ویا در کوبا وروسیه ...نیز.متأسفانه انسان آزادی راببهای ناچیزی یعنی کمی بیشتر زنده ماندن وبهتر خوردن وخوابیدن ومال اندوزی فروخته این نوشته بسیار طولانی را بگونه وجیزه ای بپایان میبرم
جناب استاد متعهد زمین گزاردن قلم خود خیانتی است ولو اینکه مقالات شمارا اندکی بخوانند به هر صورت باید حقیقت راگفت من فکر میکنم شما هم نباید مخالف این نظر باشید که در این ایام سیاه ومحدودودیکتاتوری نهادهای مردم نهاد ngo را تقویت کنیم حتی ngo های حمایت از حیوانات ،حمایت از انتخاب پوشش ،گروهای کتاب خوان وهنرونویسندگی وبحثهای فلسفی وغیره که در بلند مدت میوه شیرین خواهد داشت
روزگاری