فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقلید» ثبت شده است

۰۳
اسفند

حکومت آرمانی -11

    گاهی درباره نام ها و عناوین باید تأملی دوباره کرد.  عناوینی مثل دموکراسی، سوسیالیسم، سرمایه داری، و امثالهم ذهن را در چارچوب هائی مقید میسازد.  این اسامی و عناوین نباید ذهن را از تفکر آزاد و هدف اصلی دور سازد.  حال آنکه آنچه در جامعه مشاهده میشود، تمایل مردم برای گِرد شدن حول عناوین است.  اما آیا عنوان بتنهائی کفایت میکند؟

    وقتی صحبت از دموکراسی است، همه خود را طرفدار و سرسپرده آن میدانند.  حتی خونریز ترین مستبدین نیز ادعای دموکرات بودن دارند تا آنجا که در تعریف دموکراسی میگویند: رفتار من!  با آنکه مستبد آگاهانه دروغ میگوید اما پیروان ساده لوح او همین ادعاها را تکرار کرده تصور میکنند به صِرف حرف، ادعای آنان فعلیت پیدا میکند.  گاه جامعه روشنفکری نیز دچار همین سوء فهم است.  تصور میکنند اگر کشوری تابلوی "سوسیالیزم" را بر سردر خود نصب کرده باشد، قطعاً کارش درست است و پیروی بی چون و چرا از رهبرش واجب عینی است.  چه بسا لازم هم نباشد این عنوان مربوط به امروز باشد، کافیست سالها پیش چنین بوده باشد و تصور میکنند همین بر حقانیت او کفایت میکند.

    با مشاهده اخبار رقابت های حزبی که در این ایام در پاکستان در جریان است، تصور همگانی بر اینست که دموکراسی در سیاست پاکستان برقرار است.  اتفاقاً ممکن است انتخابات هم سالم و بدون تقلب انجام شده باشد.  منتها باید پرسید این آیا همان حکومت آرمانی یا دستکم نزدیک به آن است که در مخیله داشتیم؟  آیا به صِرف تقلید ضوابطی از غرب میتوان امید به فعلیت مفهوم دموکراسی داشت؟  نگاهی به وضع جامعه و روابط درونی آن ما را دچار تردید میکند.  شاید در ظاهر این گامی به پیش باشد ولی با آنچه که باید باشد یک دنیا فاصله دارد.  نیک میدانیم تشریفات دموکراسی و مراسم انتخابات در کشورهای استبدادی فقط حفظ ظواهر و بیشتر به قصد نمایش و فریب افکار عمومی چه در داخل و چه در غرب است.  مستبد اگر باندازه سرِ سوزنی صداقت میداشت، این ریاکاری را کنار میگذاشت.  قره قوش این امتیاز را داشت که عدالت را به شیوه خود و بی پرده به نمایش میگذاشت.  او هرچه بود خودش بود و ادعای دموکراسی نداشت!

    با بازگشت به مثال پاکستان باید این امتیاز را به او داد که بالاخره مسأله احزاب و انتخابات آزاد است.  اما اینکه حکومت، بدون دخالت نظامیان باشد جای شک دارد.  بیائید فرض کنید در افغانستانِ طالبانی نیز تعیین رهبر بشیوه دموکراتیک باشد.  کجای کار خراب است؟  ایدئولوژی!  همانطور که پیش تر اشاره شد، با حضور فعال ایدئولوژی در جامعه و بویژه دخالت آن در امر حکومت، امید به حکومت نرمال هم محال است.  علی الخصوص آنجا که نهاد دین خود یک تنه عهده دار حکومت باشد و ایدئولوژی دینی اساس حکومت قرار گیرد.  زیرا از آن مفهوم لایتغیر حاصل است و محصول نهائی جز تحجُر نیست.  البته این امر دارای طیف است و حکومت دینی انتهای این طیف است.  لذا تعالی انسان در هیچیک از اَشکال آن میسر نیست.

    واقعیت این است که دموکراسی های غربی هم دارای طیف اند.  در واقع سرشت طبیعت بگونه ای است که اجازه نمیدهد شما همه امتیازات مثبت را یکجا داشته باشید.  لاجرم در جوامع آزاد نیز عده ای ناراضی خواهند بود.  مثلاً طبق قانون اساسی آمریکا داشتن اسلحه مجاز است که اجازه میدهد مردم درموقع لزوم از دموکراسی خود دفاع کنند.  منتها با سوء استفاده و حوادثی که اتفاق افتاده بخشی از مردم، ناراضی و خواهان اصلاح قانون اند.  نیک که بنگریم شاید نیاز کشورهای استبداد زده شرق به قانون حمل آزاد اسلحه خیلی حیاتی تر باشد.  کما اینکه پیروزی آزادیخواهان در بثمر رساندن مشروطه در سایه سنت قدیمی مالکیت آزاد اسلحه اتفاق افتاد.  چیزی که امروز همه حسرت آن را میخورند.

    حال که صحبت از مشروطه شد، بسیاری از روشنفکران را عقیده بر این است که با پیروزی مشروطه، کشور صاحب دموکراسی شد.  پس چرا این چنین شد؟  علت به جزئیاتی که تاکنون گفته ایم بر میگردد.  اِشکال عمده همانا حاکمیت ایدئولوژی دینی در اذهان بود که مستبدین با اتکا به احکام دینی و در دست داشتن زمام ذهنیت توده بالاخره آن شد که امروز شاهدیم.  طُرفه آنکه یگانه اثر مثبتِ آمدن حکومت دینی در این چند دهه اخیر زایل شدن مشکل فوق است و به همین دلیل به آینده کشور میتوان امید بسیار داشت.  بشرطی که هرکس سهم خود را انجام داده و فضای نومیدی را شکست داد.

خلاصه آنکه، اسیر عناوین نباید شد. مردم دنیا اسیر سیاستمدارانی اند که در غرب صرفاً در پی کسب رأی و حفظ کرسی و در شرق استبداد زده، مرهون عنایات مستبدِ مادام العمرند.  مردم دنیا خود بفریاد خود رسند، که کمکی از غیر نیست!

  • مرتضی قریب
۱۹
خرداد

دنباله روی

   دنباله روی چیست؟!  به مثال های زیر توجه کنید:

مثال 1.  با دوستی قرار گذاشته اید به جائی بروید و قرار است هریک با اتوموبیل خود عازم شوید.  چون با محل مورد نظر آشنا نیستید،  هردونفرتان آدرس دقیق را پرسیده اید.  منتها دوست شما اول حرکت میکند و بلافاصله شما او را تعقیب میکنید.  به گمان اینکه دوست شما مطابق نقشه راه حرکت میکند، شما که از پشت اتوموبیل وی را تعقیب میکنید دیگر چندان به آدرس مکتوب توجهی ندارید و آنرا نگاه نمیکنید.  حتی ممکنست دیگر به علائم راهنمائی و تابلو های مسیر هم توجه نکنید و حواس خود را صرفاً وقف دنبال کردن ماشین او کنید، به گمان اینکه او راه را بهتر بلد است.  بعد طی مسافتی، ماشین جلوئی متوقف میشود و دوست شما با اظهار تأسف پیاده شده میگوید راه را اشتباه آمده ایم.  در اینجاست که متوجه میشوید دنباله روی چه عواقبی میتواند در پی داشته باشد.

    سناریوی فوق که ممکنست برای هرکسی اتفاق افتاده باشد، چندان چیز عجیبی نیست و اغلب ممکنست نتایج وخیمی نداشته باشد.  اما چه بسا ممکنست به جاهای باریک نیز کشیده شود.  حتی ممکنست به جهنم ختم شود.  اگر دنباله روی برای یافتن آدرس محلی ما را به مقصد نرساند، باری، خود بخود بزودی آشکار میشود و پی به اشتباه خود میبریم.  اما مشکل اصلی در دنباله روی های فکریست که اغلب متوجه اشتباه خود نمیشویم.  چه بسا در مسیر اشتباهی باشیم و هیچگاه بدان واقف نشویم. یکی از مشکلات مردم، دنباله روی از رهنمودهای سیاست بازان است.

   علت دنباله روی چیست؟  همانطور که از مثال بالا میتوان متوجه شد، شاید علت اصلی یا مهمترین علت همانا راحت طلبی باشد.  از جنبه بدنی و فیزیکی بخوبی قابل درک است چه اینکه اصلی تحت عنوان " اصل اقل انرژی" در فیزیک وجود دارد که طبق آن، پروسه های طبیعت راهی را انتخاب میکند که مستلزم صرف حداقل انرژی یا کار باشد.  اما راحت طلبی فکری مقوله دیگری است که گو اینکه با اصل فیزیکی یاد شده همخوانی دارد اما نتایج وخیم تری برای فرد و جامعه در بر دارد.  باید دانست که فکر کردن نیز عمل انرژی بری است و کارهای فکری  انسان را خسته میکند.  برای راننده ای که دنبال آدرسی میگردد راحت تر اینست که از نرم افزارهای راه یابی که روی گوشی های موبایل نصب است استفاده کند تا بخواهد مدام مغزش را درگیر پیدا کردن آدرس کند.  بنابراین تعجبی ندارد که مغز انسان مایل است در پائین ترین تراز انرژی یعنی در سطح پایه فعال باشد. گاهی این، متضمن هزینه های دیگریست.

   نوع دیگری از دنباله روی، الگوبرداری بدون تفکر از کارهای دیگران است که نام دیگرش "تقلید" است.   بار معنائی آن منفی است کما اینکه از قدیم گفته اند "خلق را تقلیدشان بر باد داد".  الگو برداری از دیگران اگر با دخل و تصرفاتی همراه باشد که کارکرد آن کار را بهتر کند ایرادی ندارد، اما تقلید کورکورانه واقعاً نابخردانه و مشکل آفرین است.  در کارهای جاری ما این نوع دنباله روی بشدت رایج است و انواع مفاسد را تاکنون ببار آورده است.  یک نمونه آن در مسائل سیاسی است.  فحوای آن در مثال زیر روشن تر دیده میشود.

مثال 2.  از میان هزاران داروئی که برای درمان سرطان ساخته شده و در بازار موجود است، وزارت بهداشت 7 عدد از بهترین ها و مؤثرترین ها را برای درمان بیماران انتخاب کرده است.  از میان آنها قرار است یکی بهترین باشد و بعنوان درمان نهائی معرفی شود.  اما وزارت بهداشت تعیین آنرا بعهده توده ها واگذار کرده که با اکثریت آرا یکی از میان آن 7 دارو را انتخاب کنند.  مردم کوچه و بازار میپرسند شما که خبره پزشکی و داروشناسی هستید و با استفاده از تمام ظرفیت کارشناسی خود آن 7 دارو را از میان خیل هزاران انتخاب کرده اید، چرا این یک گام آخرا را هم خود بر نمیدارید؟  درمان، موضوع پیش پا افتاده ای نیست و مسأله حیات و ممات مردم است.  چرا باید زندگی مردم را به قضا و قدر واگذار کرد؟  اگر اصلح انتخاب نشد جوابگو کیست؟  منطق این موضوع بقدری روشن و آشکار است که حتی یک کودک دبستانی نیز به بداهت عقل آنرا درمی یابد.  کودک میگوید شما که بخش اعظم زحمت را کشیده اید، چه شده که از تشخیص این بخش نهائی عاجزید!  یا شاید موضوع دیگری در میانست که همگان نباید بدانند.  دنباله روی از الگوی انتخاباتی سیستم های دموکراتیک بقصد تظاهر و نمایش شباهت با آنها جز فریب معنائی ندارد.

    دنباله روی های نوع دیگری در مقوله فرهنگ و آداب اجتماعی وجود دارند که ممکن است ذاتاً خوب باشند ولی چون بدون پشتیبانی آموزشی میباشد، عملاً  مقصود حاصل نمیشود.  الگوبرداری از شیوه های غربی اگر با فرهنگ استفاده از آنها همراه نباشد بیحاصل و گاه زیانبار خواهد بود.  چه بسا ما خود قادر به ارائه ابتکاراتی حتی مؤثرتر از آنان باشیم که نیازمند ترویج حس اعتماد به خود میباشد. مثال زیر از آن دست است.

مثال 3.  یکی از جاهائی که سطح فرهنگ یک ملت از آن نمایان میشود، پارک هاست.  در پارک های شهری که قدم میزنید، با اینکه هر چند قدم یک سطل برای آشغال گذاشته اند اما انبوه ته سیگار را ملاحظه میکنید که بر زمین و چمن ریخته اند.  گهگاه قوطی خالی نوشابه و پلاستیک و امثال آنرا میبینید که در چند قدمی سطل زباله بر زمین افتاده است.  متشابهاً همین طرز برخورد را در پارک های جنگلی میبینید که ضایعات و انبوه کیسه های پلاستیکی در طبیعت سرگردان است.  گردشگران بخود زحمت نمیدهند که حتی در غیاب سطل زباله، ضایعات خود را در کیسه ای جمع آوری کرده و با خود تا اولین محل دفع زباله حمل کنند.  اصولاً استفاده ما از طبیعت دقیقاً در راستای دشمنی با آن است. آیا شهرداری مقصر است؟  خیر، آنها زحمت خود را کشیده اند.  آیا مردم مقصرند؟  از جهاتی بله و از جهاتی خیر.  در روستا های ما رسم بوده و شاید هنوز هست که زباله خود را در جوی روستا یا رودخانه محل می ریخته اند.  این تفکر را چه کسی باید اصلاح کند؟ آموزش و پرورش با ارائه آموزش رفتار درست در مدارس.  طبعاً وزیر صاحب اختیار آموزش و پرورش باید این شیوه را رایج کند.  وزیر با دانش و فرهنگ را چه کسی انتخاب میکند؟ دولت برآمده از مردم.  مجدد میرسیم به ابتدای مسأله و سطح فرهنگ مردم.  در مطالب پیشین درباره خروج از این دور باطل بسیار گفته ایم.  مشکلات ما مردم، برآمده از آموزه های کهنه و اشتباه فرد فرد آدمهاست.  سیه روزی چهل ساله اخیر عمدتاً بازتاب همین عقاید است.  شاید اگر معجزه آسا ممکن میبود که یکشبه این عقاید از ذهن تک تک آدمها پالایش میشد، طبعاً اوضاع و روال زندگانی مردم نیز یکشبه بهبود می یافت.  اما چه میتوان کرد که معجزه ای در کار نیست و این تغییر مستلزم آموزش است.  آموزش درست توسط دولت درست و باز هم دور تسلسلی که راه حل ساده ندارد.

نتیجه آنکه الگوبرداری بخودی خود امر بدی نیست ولی اگر با یک زمینه فکری و خردورز همراه نباشد میتواند بیحاصل و حتی زیانبار باشد.  ترویج این شیوه مستلزم استقرار یک نظام ملی و خردمند است.  دنباله روی و تقلید کورکورانه همواره به نتایج وخیمی منتهی شده و تجربه نشان داده دستکم هیچگاه بار مثبتی نداشته است.

  

  • مرتضی قریب