فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جمهوریت» ثبت شده است

۱۱
تیر

الفاظ و معانی

    پیرو آنچه درباره تأثیر الفاظ گفته شد اینک به معانی پشت آن میپردازیم.  گفتیم که الفاظ و نحوه ارائه سخنان در مناظره های انتخاباتی میتواند بسیار تأثیرگذار باشد.  منتها اثر مثبت سخنان هنگامی است که صداقتی نیز در کار باشد و خطیب آنقدر صدیق باشد که اگر کارنامه مثبتی ندارد، به اشتباهات خود، اذعان کرده و خود را در مقابل تبعات آنها، دستکم یکی، مسئول بداند.  اما اگر بجای صداقت، دروغ و ریا محور مناظرات باشد و مردم اثرات فاجعه بار کارهای سخنران را در زندگی شخصی خود دیده باشند، صد البته الفاظ نتیجه معکوس ببار خواهد آورد؛ مگر دستکاری اعداد کمکی کند.  بعبارت دیگر، اینجا نه الفاظ بلکه تجربه عینی تعیین کننده است.  تازه این تجربه عینی، ناشی از معیشت کوچک مردم است و نه آنچه نمیبینند که تخریب گسترده سرزمین و ضررهای نجومی به زیربنای صنایع ملی یا در نفت و گاز و هدر دادن فرصت هاست!

    باری، فرهنگ ما پیشینه ای دور و دراز دارد و الفاظ در این پیشینه طولانی شکل گرفته اند.  جز برخی استثنائات، واژگان امروزی ما و معانی آنها کم و بیش همانها هستند که در زمان رودکی بوده و شعرا و ادبای بعدی ادامه دهنده آن بوده اند.  اما شوربختانه موجی که در این چهل و چند ساله اخیر باعث زیر و زبر شدن همه ارزش های مادّی و معنوی شده است، الفاظ را نیز بی نصیب نگذاشته است.  که تهاجم فرهنگی، اتفاقاً از سوی همان کسانی صورت گرفته و میگیرد که فریبکارانه انگشت اتهام را بعوض خود، رو به خارج گرفته اند.  حکایت "آی دزد آی دزد" رویه غالب این زمانه است!

    بر الفاظ و معانی نیز همچون سایر چیزها در این دوران جفای بسیار رفته است.   یکی از آنها واژه "اصول" است.  این واژه همواره معنائی مثبت داشته است.  همواره اینگونه بوده است که مثلاً آنکس که پایبند اصول است یعنی فردی است محترم و منطقی و اخلاق مدار و اگر در کار تجارت است، دست پاک و اگر در کار سیاست درستکار.  اینها همه آن چیزی بوده که به ذهن مردم ما تا پیش از نظام اسلامی از واژه "اصول" تداعی میشد.  اما امروزه درست عکس آن به اذهان متبادر میشود.  نیازی به مراجعه به فرهنگ لغات نبوده زیرا مردم عادی این معانی جدید و تحریف شده را از رفتار مسئولین نظام براحتی درمی یابند.  آنچه امروز از واژه "اصولگرا" به ذهن مخاطب عادی خطور میکند درست مخالف آنچه نیاکان ما در ذهن داشته اند است.  کافیست مصادیق آن از مردم کوچه و بازار پرسش شود تا با نام و نشان بشما نشان دهند. 

    واژه تحریف شده بعدی، "اصلاح" است.  این نیز در گذشته نه چندان دور معنای مثبتی را به ذهن متبادر میساخت.  اصلاح یعنی نظم و سامان دادن به چیزی که نیازمند کمک است تا آن را از وضع حاضر به وضع بهتری ارتقا داد.  لذا اصلاح کردن امور یعنی سامان دادن و مؤثرتر کردن آن امور در جهت خیر عمومی.  در حالیکه در معنای امروزی سامان دادن و مؤثر ساختن امور در جهت "خیر خصوصی" است.  درست همانطور که خصوصی سازی برای صنایع و معادن و ثروت ملی انجام شده که نتایج آن بر همه آشکار است.  لذا واژه "اصلاح طلب" ابداً در آن معنای سابق کاربرد ندارد بلکه فرد مزبور در خدمت جریانی است که در صدد رسیدن به قدرت سیاسی و بهره خوری از مزایای آن است.

    لذا منازعه دو جریان "اصلاح طلب" و "اصولگرا" باید در معنای امروزی دیده شود.  در حقیقت آنچه در پشت این دو واژگان نهفته است چیزی جز تقلا برای قبضه قدرت سیاسی نیست.  یعنی قرار گرفتن در موقعیتی که افراد جریان پیروز به آب و نوایی رسیده و در غارت ثروت ملی از رقیب عقب نماند.  نه اصلاحی درکار است و نه اصولی در معنای حقیقی در کار است.  واژه خدمت نیز از همان قسم واژگان تحریف شده است.  منظور از خدمت نه برای مردم بلکه برای نظام است!  بی جهت نیست اکثریت با دیدن رفتار و عملکرد هردو جریان از آنها تبرّی جسته اند.  جامعه در این موارد نیازی به فرهنگ لغات ندارد بلکه تجربه عینی راهنمای اوست.  میزان عوامفریبی اولی بیش از دومی است چه اینکه اولی توده عوام را با اصطلاحات شیک و فریبا به گمراهی میکشاند و جفائی که در حق مُلک و ملت کرده و میکند بیش از دیگری است.

خلاصه آنکه، از همین قسم است الفاظ دیگر مثل "مردم سالاری" که مرتب بکار میرود.  یا لفظ "جمهور" که از همان قسم الفاظ تهی شده از معناست.  در لغت به معنای "همه مردم" یا جمهور مردم است حال آنکه در عمل به جمهور یکنفر تنزل داده شده که طبعاً بی معناست.  نکته مهم دیگر در این راستا مربوط به حوزه روان شناسی است که وقتی سخنران در یک مجلس 100 نفری با دست زدن حُضار روبرو شود خود را گم کرده با توهُم اینکه میلیونها طرفدار دارد دچار پارانویا میشود.  اینها مطالب مهمی است که باید مفصلاً توسط محققین تحلیل و بررسی شود، هرچند قشر حاکم با هرگونه روشنگری ضدیت دارد.

  • مرتضی قریب
۰۴
تیر

تعریف زیبائی

     نیم قرن پیش که کتاب جمهوریت افلاطون بدست نگارنده این سطور افتاده بود با علاقه ای وصف ناپذیر خوانده شد.  هر یک یا دو ورقی که خوانده میشد مرتب به پشت جلد مراجعه میشد که نکند مؤلف یک نویسنده امروزی است و نه شخصیتی متعلق به دوهزار و چند صد سال پیش!  نحوه بیان و استدلالات افلاطون که از زبان سقراط ادا میشد بقدری جذاب و گیرا بود، البته هنوز هم هست، که هر خواننده ای را به شگفتی وامیدارد.  اما امروز که گوشه هائی از آن را به یاد می آوریم متوجه نکته بزرگی میشویم که هسته مرکزی تقریباً تمامی مضامینی است که تاکنون در این وبگاه نوشته شده است. 

    آن روح اصلی در بطن همه نوشته های گذشته ما فقط یک چیز است و آن اینکه گفتار و افعال گذشتگان هرچه هست، نیک یا بد، متأثر از دوران خود و ذخایر ماقبل خودش است!  ما از گذشتگان و آرای آنان فایده میبریم اما به هیچ وجه به معنای این نیست که تخته بند افکار و افعال آنان بوده و هرآنچه گفته اند پذیرا باشیم.  اقوال مختلف را باید شنید اما گوش دادن چیز دیگریست.  جدای از گفتار دیگران، نهایتاً باید از ذهن و فهم خود مدد گرفت.  مانند این است که  از فواید آب بهداشتی لوله کشی صرفنظر کرده آفتابه لگن را از موزه ها درآورده آب انبار را جایگزین کنیم!  البته آرای گذشتگان نیز همچون دست ساخته های آنان محترم است ولی باید حفظ شده در آموزش تاریخ عقاید استفاده شود.  ممکن است ایراد کنند که مثلاً ایده "اتم" دموکریتوس که پیش از سقراط میزیست همچنان امروزهم پابرجاست و گفته ما را نقض میکند.  حال آنکه ایده مزبور هیچ شباهتی با آنچه علم روز میگوید ندارد.  آن ایده ناظر بر این بوده که آیا تقسیم مادّه نهایتی دارد یا خیر؟  چه بسا بسیار پیشتر از دموکریتوس هم کسانی به همین "جزء لایتجزا" رسیده بودند که امروز نامی از ایشان نیست. 

    بخش عمده "جمهوریت" ناظر بر دیالوگ سقراط با مخاطبین خود است.  در جائی بحث بر سر زیبائی است و سقراط میپرسد زیبائی چیست؟  مخاطب شروع میکند از اسب های زیبا و شعر و موسیقی زیبا مثال های فراوان آوردن ولی سقراط گوشزد میکند اینها همه مصداق است و نگفتی زیبائی، خودش چیست؟  متعاقباً بحث های دیالکتیک در میگیرد ولی عاقبت چیزی عاید نمیشود الا اینکه بنا بر مشهور، سقراط بر نادانی خود و مخاطب اذعان میکند.  متأسفانه حتی امروز هم میبینیم که بسیاری از دوستان گرفتار اینگونه بحث ها هستند و انگار در ظرف زمان منجمد شده اند.  میتوان با یک تعریف کلی و پذیرش نسبی بودن زیبائی در تعریف آن گفت :"هر آنچه انسان را به وجد میآورد زیبائی است".  سپس مصادیق را که بسیار مهم اند برای روشنگری و توضیح بیشتر ارائه داد.  ترساندن ما از اینکه پیشینیان همه چیز را روشن کرده اند و پا گذاشتن در این یا آن عرصه کار هرکس نیست ما را نه تنها جلو نمیبرد بلکه برعکس، به قهقرا هُل میدهد. 

    متشابهاً امروز نیز، به نوع دیگری، همچنان گرفتار همین بحث های بی حاصل هستیم.  موضوع روز ما درباره حدود اختیارات مردم است.  مثل اینکه فرد مخیّر باشد از آب جوی بنوشد یا از آبریزگاه طویله مجاور.  انسان خردمند اگر گرفتار تشنگی در حد مرگ نباشد باید بگوید هیچکدام!  اما او که در قید اجبار است یا از تشنگی در حال هلاک است مخیر است بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کرده طبعاً آبِ جوی را بنوشد.  غافل از آنکه آبِ جوی شیرابه همان طویله است.  فرد پرستی و پرستش کیش شخصیت چنان در ضمیر ناآگاه ما رخنه کرده که تحصیل کردگان را نیز دچار کرده ناچارند به گفتار این یا آن بیاویزند.  توگوئی روح ارباب رعیتی هنوز حاکم است و جامعه بخود نمیبیند که از خود استقلال رأی داشته باشد.  در حکومت استبدادی، تبلیغات چنان ذهن ها را شکل میدهد که میتواند از چوب خشک برای عوام یک قدیس بسازد.

    مادام که ذهنیات فعال مایشاء باشد، همه چیز را چنان درهم و برهم میریزد که راه را برای غارت اموال مردم هموار میسازد.  از ذهنیتی که برای رفع مشکل مستمر سیل، به انداختن دعا در آن بسنده میکند انتظار پیشرفت امیدیست بی فرجام.  دشمنی این طایفه با این سرزمین فقط منحصر به قتل و غارت نیست بلکه تخریب عامدانه و سیستماتیک محیط زیست جای هیچ شک و شبهه ای در تأیید آن باز نمیگذارد.  تجربه، چراغ روشنی است که نشان میدهد شنیدن حرفهای فردی که تمام عمرِ کاری خود را دروغ بافته امریست مکروه و دور از عقل متعارف، چه رسد گوش دادن به آن. 

خلاصه آنکه، تاریخ طولانی این سرزمین مشحون است از دشمنی با ایده های نو، و کشتن صاحبان فکر.  هیچگاه فرصت بحث آزاد و منصفانه برای ارزیابی ایده ها داده نشده که خود همیشه ناشی از تبانی دو رکن سلطه سیاسی و سلطه دینی بوده است.  لذا خواسته ها منحصر میشود به یک معیشت حداقلی که حقوق بشر در هیاهوی مناظره گرگ ها گم شده است.

  • مرتضی قریب