فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

۱۳
آذر

توزیع نرمال

   آگاهان و محققین حوادث چند دهه اخیر کشور ما را از زوایای متعدد نگریسته و تجزیه و تحلیل کرده اند.  منتها شاید کم اتفاق افتاده باشد که از دیدگاه علومِ جاافتاده نیز بررسی و تحلیل شده باشد.  قبلاً در ارتباط با مشابهت برخی پدیده های اجتماعی با "اصل اقل انرژی" مطالبی ارائه شد.  اکنون ببینیم اینبار "توزیع نرمال" چیست و چه چیزی درباره آنچه پیرامون ما میگذرد میتواند بگوید.  بعنوان مثال، توزیع نرمال چه ارتباطی با قانون باصطلاح "عفاف و حجاب" دارد!

    توزیع نرمال، همانگونه که از نام آن بر میآید ناظر بر توزیع آماری آحاد یک جمعیت است. هرچه تعداد اجزاء آن جمعیت بیشتر باشد سندیت نتایج مترتب بر آن بیشتر است.  با چند مثال آغاز میکنیم.  در یک کلاس 4 نفره، توزیع نمرات امتحانی آن چهار نفر چگونه است؟  مثلاً یکی خوب خوانده 19 شده و سه نفر دیگر در حد 10 و 11 و 12 شده اند.  به این توزیع، نرمال اطلاق نمیشود چه اینکه انتظار طبیعی اینست که نمرات حول یک متوسط معقولی پراکنده باشند.  اما اگر یک کلاس 100 نفره داشته باشیم، تعداد کمی نمره های 20 و 19 خواهند داشت و تعداد کمی هم نمره های 9 و 10 و 11 داشته ولی اکثریت کلاس حائز نمرات میانی مثل 14 و 15 و 16 خواهند بود.  اگر افراد از لحاظ نمرات از 0 تا 20 دسته بندی شوند چارتی بوجود خواهد آمد که شبیه یک زنگوله است و بدان توزیع نرمال اطلاق میشود(شکل پیوست).  اگر همه دانشجویان خوب درس خوانده باشند، میانگین نمرات و قله این توزیع در نمره مثلاً 17 خواهد بود و کمترین نمرات در حدود 12 و 13 خواهد بود.  برعکس، کلاس اگر ضعیف باشد، زرنگ ترین ها 14 و 15 و ضعیف ترین ها 4 و 5 گرفته و قله توزیع بر عدد 10 منطبق است.  در هر 3 مورد، با توزیع نرمال سر و کار داریم هرچند با متوسط های متفاوت.

   متشابهاً همین توزیع نرمال در توزیع ثروت در جامعه مطرح است منتها با مقادیر متفاوتی از متوسط.  مثلاً حقوق ماهیانه پس از کسورات در کشورهای حاشیه خلیج فارس حدود 3000 تا 4000 دلار است و در کشور ما با تمام ثروتی که دارد حدود 200 دلار است!  باید پرسید این ثروت کجا میرود، آیا مردم حق ندارند بدانند؟  لذا نرمال بودن لزوماً بمعنای به حق بودن نیست چه توزیع نرمال ثروت در کشور محروم دیگری شاید از اینهم بدتر باشد.  از همین قسم است توزیع سواد در جوامع.  تعداد بیسواد، کم سواد و باسواد و نخبه توزیعی دارد که اگر درصد آنها ترسیم شود منحنی نرمال را تداعی میکند.  

   نکته اینجاست که هر توزیع دیگری بخواهد بجای توزیع نرمال بر جمعیت تحمیل شود اگر پشتیبانی اکثریت را نداشته باشد محکوم به شکست است.  مثلاً اصلاحاتی که مقرر شد درمورد لباس مردم در دوره پهلوی اول انجام شود، بخشی از آن که حمایت عامه را داشت مثل رواج کت و شلوار بجای قبا، ردا، لباده و سرداری بعدها هم باقی ماند.  اما بخشی که شامل کلاه پهلوی بود مقبولیت عامه نیافته خود بخود کنار رفت.  امروزه تنوع لباس آقایان کم و بیش توزیع نرمال را دارد و اجبار آنچنانی وجود ندارد.  اما در مورد پوشش خانم ها بجای توزیع نرمال، حاکمیت مدتهاست که میخواهد با زور خواسته خود را بنام دین تحمیل کند.  بویژه اخیراً با آوردن چیزی من در آوردی به بهانه قانون که جریمه عدم رعایت آنرا همسنگ جرائم جنائی دانسته اند تحمیل را به نهایت رسانده اند.  این مقابله با توزیع نرمال نیز به شکست خواهد انجامید درست همانگونه که تلاش در جهت عکس که در دوره پهلوی اول در ممنوعیت چادر خانم ها وضع شده بود چون حمایت اکثریت را نداشت به شکست انجامید و اصلاً حکومت، بعد یکی دو سالی خود آنرا کنار گذاشت.  

   نکته بعدی اینجاست که با وضع قانون "حجاب و عفاف" آیا هدف تدوین کنندگان آن واقعاً حفاظت از عفاف و پاکدامنی در جامعه بوده است یا هدف اصلی آن سرکوب سیستماتیک مردم و البته کسب درآمدزائی برای جبران حیف و میل های نجومی اموال عمومی است؟  آیا 3 میلیارد دلاری که در واردات آن چای معروف گم شد عین درستی و پاکدامنی بود؟  متشابهاً هزاران هزار دزدی هائی که از ثروت ملی رسانه ای شد با عفت ادعائی منافاتی نداشت؟  پوشیده نیست که شفافیت و درستکاری نظام طبق برآوردهای سازمان های مستقل، در پائین ترین رتبه قرار دارد.  آیا دروغ و ریا را که در جامعه ترویج کرده در سایه آن اقلیتی از رانت های بیسابقه بهره مند میشوند منافاتی با عفت و پاکدامنی حضرات ندارد؟! 

خلاصه آنکه، از نظامی که بر مبنای حمایت از بیگانه شکل گرفته باشد نباید انتظار رفاه و آشتی داشت.  نظامات این چنینی هرجا در خارج با ناکامی مواجه شوند انتقام خود را به عناوین مختلف از ملت و اقشار ضعیف میگیرند بویژه وقتی که خود را زیر نقاب ایدئولوژی پنهان کرده باشند.  شگفت تر اینکه شکست خود را هم با افتخار پیروزی درخشان جار میزنند.

  • مرتضی قریب
۰۹
شهریور

غرب ستیزی

  جامعه علمی کشور بقدری رقیق و تکیده شده که نای نفس کشیدن ندارد چه رسد پاسخ به توده عظیم شبهات که هر دم بزرگتر میشود.  حدود 45 سال پیش، گفتمان غرب ستیزی مقارن نظام اسلامی در کشور تبلور یافت.  البته در ابتدا برائت از شرق و غرب هردو با هم بود ولی خیلی زود تنها دشمنی با غرب گفتمان اصلی نظام شد.  شاید ریشه های آن به دوره مشروطیت بازگردد که ارباب دیانت، نهضت جدید را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی کرده با آن به ضدیت برخاستند.

    امروز این کینه و عداوت در اعمال و رفتار حکومت بیش از پیش نمودار است و خود تبدیل به آئینی جدید شده است.  برای مثال مؤکداً گفته شد از نسخه های منسوخ غربی استفاده نکنید.  معنای این حرف چیست؟  معلوم است که از "منسوخ" چه غربی باشد چه شرقی، هیچ عاقلی استفاده نخواهد کرد آنهم اگر کاربر  ظاهراً کارشناس باشد!  بنابراین تأکید اصلی روی غربی بودن است که کماکان همان کینه تاریخی را تداعی میکند.  توده مردم شگفت زده میپرسند چرا؟  دلیل آن چیست؟

    آیا دلیل این کینه و ترس از غرب ناشی از تکنولوژی است؟  خیر. زیرا شرق هم دارای تکنولوژی است که اتفاقاً نظام به اومتکی است.  آیا بخاطر بی حجابی در غرب است؟  خیر. در شرق هم که مقتدای ماست همین رویه برقرار است.  ناشی از اعتقادات دینی هم بطور کلی نباید باشد زیرا برادران مسلکی در شرق، خود از بیخ و بن از ناباورمندان اند.  شاید بخاطر محدودیت هائی است که مسلمین در جامعه غرب احساس میکنند؟  این نیز نامرتبط است زیرا اقلیت مُسلِم در جامعه برادران مسلکی یا سرکوب یا در اردوگاه های کار اجباری محبوسند و نظام اسلامی هم با واقعیت مزبور کنار آمده است.

    واقعیت این است که هیچ یک از موارد فوق دلیل اصلی غرب ستیزی نیست.  نکته اصلی را باید در فصل مشترک نظام اسلامی با برادران مسلکی شرق جستجو کرد.  چه چیزی مشترک است؟  فقدان آزادی بیان!  البته هرکدام با دلایل خاص خود.  نظام های تمامیت خواه طبعاً میانه ای با پرسشگری و بحث آزاد ندارند.  منتها نظام اسلامی علاوه بر همه نقاط مشترک، خصیصه ای مختص خود دارد که آن دشمنی با "مدرنیته" است!  در شیعه ایرانی این رویه عملاً از آغاز مشروطیت جوانه زد.  امروز طالبانِ سُنی نیز همین رویه را دارند.  اما مگر این مدرنیته همه آن تسهیلاتی که امروز از آن سود میبرند را در اختیارشان قرار نداده؟: ارتباطات جهانی اینترنت، موبایل، ماهواره، رمزارز، اسلحه مدرن و مهمتر از همه بمب اتمی! 

    این مُدرنیسم چه کرده که علیرغم همه خدماتی که عرضه کرده بازهم مورد غضب است؟  بزرگترین گناه مدرنیته قائل بودن به آزادی تفکر است.  چه اگر فکر آزاد باشد دیگر نمیتوان آنرا کنترل و در محدوده ایدئولوژی محبوس ساخت.  مگر با زور!  این بویژه در ایدئولوژی دینی اهمیت تام دارد، چه اگر شیوه تفکر آزاد باشد و شخص در قبول ایده ها مختار باشد آنگاه ممکن است در بازار دین رخوتی ظاهر شود که بیم آن رود سود هنگفت بازار فروش دین یکسره برباد رود.  از همین رو اصطلاحات متعددی مثل ارتداد، کفر، بغی، الحاد، رفض، و امثال آن وضع شده تا مانع وقوع این کابوس شود.  در واقع، کلید واژه اصلی همانا "آزادی" است.  بنابراین نهادهای دینی با انواع روش های سرکوب مانع شکل گیری هرآنچه ذیل آزادی است خواهند شد تا مگر رونق بازار را حفظ کنند.  در پاسخ به فقدان آزادی یک جواب در آستین دارند و آن اینکه اگر آزادی باشد همه لُخت خواهند شد!  از همین منطق به کلیت این ایدئولوژی و عوام زدگی آن میتوان پی برد.

    چنین است که اختیار پوشش سر از زنان سلب و بطور کلی آزادی پوشش که امری پیش پا افتاده است از همگان سلب میشود.  نظام درمی یابد اگر از این امور جزئی کوتاه آید، در مسائل مهمتر خلع سلاح خواهد شد.  چگونه ممکن است پذیرفت راهی که یک عمر طی شده اشتباه بوده!  این اشخاص وقتی زیر تیغ جراحی قلب میروند از جراح متخصص نمی پرسند آیا او مؤمن است یا نه، اما بمحض شفا، پشت تریبون رفته دادِ سخن میدهند که کارشناس باید مؤمن باشد!   

خلاصه آنکه، در شرایط ورشکستگی محیط زیستی، بحران آب و برق و گاز و فساد سازمان یافته و در شرایطی که ارزش سوخت قاچاق سالانه سر به 4 میلیارد دلار میزند، اصرار بر غرب ستیزی، آخرین سنگر برای حفظ موجودیت نظام است.  غرب ستیزیِ شرق بخاطر رقابت است ولی غرب ستیزی نظام اسلامی برای حفظ موجودیت است. هسته مرکزی این غرب ستیزی دشمنی با خردگرائی است و عقل را نه داشته طبیعی هر انسان بلکه محصولی از غرب میپندارد! از اینرو دشمنی با مظاهر مدرنیته و راه اندازی جنگ های نیابتی در منطقه، ابزاری غرب ستیزانه شده که جز بلعیدن ثروت ملی ثمری ندارد.

  • مرتضی قریب
۲۰
ارديبهشت

جملات زیبا

    این اندیشه را عامدانه در کشور ما ترویج داده و میدهند که دانش اروپا، علم غربی است و آنچه اینسوی دنیا از قدیم رایج بوده علم شرقی است.  حال آنکه اگر واقعاً منظور دانستن حقایق باشد علم، شرقی و غربی ندارد.  به احتمال زیاد مقصود این بوده که ملت دین مدار شرق بدانند و آگاه باشند که علوم جدیده مختص غرب است و بر آن فایدتی مترتب نیست.  اگر از آن بی نصیب هستیم چه باک که علمدار علوم الهی و اسرار نهان ما هستیم!  عاملین این گمراهی با چنین غلط اندازی ها و با در تنگنا قرار دادن تفکر آزاد، هزار و چند صد سال افکار جامعه را به گروگان گرفته اند.  تا به امروز به ترویج جهل و بیخبری مشغول بوده و با دست انداختن بر حاکمیت سیاسی با شدت مضاعف به این پیشه تا به امروز مشغولند.

    با اینکه بالاترین سطح آگاهی از دنیا را انتظار است در دربارها باشد، معهذا جهل و بیخبری در افکار رایج در دربار قاجارها بیداد میکرد.  بعنوان نمونه، در آن دوره اعتقاد شاه بر این بود که ینگی دنیا (آمریکا) در ته چاه است!  فتحعلی شاه از توضیح سفیر عثمانی مطمئن شده بود که برای رفتن به آمریکا باید از داخل چاه بآنجا رفت.  احتمالاً سفیر یا دیگران خواسته بودند چنین حالی کنند که آمریکا آنسوی کره زمین است که فرضاً با سوراخ کردن زمین میتوان به آنسو رسید.  حال تو خود حدیث مفصل بخوان از سطح دانش باقی جامعه آنروزگار.  روزگاری که دنیای غرب چند سده پیشتر با خلع ید از روحانیت و آزاد کردن فکر از قید مذهب در مسیر کشف حقایق گیتی افتاده بود.  اما ناشرین گمراهی، چه دیروز چه امروز دست از جهاد برای نگاهداشت جامعه در تاریکی برنداشته و برنمیدارند.  اگر با حرف نشد با زور.  امروز ابزارها و منابع همه در انحصار بیگانگانِ اشغالگرِ این سرزمین است تا بلکه اندیشه های شیطانی خود را هر چه عمیقتر به ثمر رسانند.

    در آموزه های رایج، دو حوزه متمایز قابل تشخیص است.  یکی حوزه علوم دقیقه و دیگری حوزه معارف ذهنی و بیان عواطف.  در اولی گزاره ها دقیق و غیر قابل انعطافند، اما در دومی سیال و قابل انعطاف هستند.  نظر خواننده را به داوری درباره جملات قصار زیر جلب کرده، از او میخواهیم از 4 جمله زیر، آن را که بیشتر به دل نشسته مفید میداند انتخاب کند:

  1. امام علی (ع): آنچه هستید شما را بهتر معرفی میکند تا آنچه میگوئید.
  2. ناپلئون: آدم ها تهی از توانائی نیستند، تهی از اراده اند.
  3. ویکتور هوگو: شجاعت مانند عشق از امید تغذیه میکند.
  4. بزرگمهر: دانشمند، زنده ای است میان مردگان.

از گفته های این 4 فرد مشهور، متدینین سنتی احتمالاً شماره 1 را مقبول و مفید تر از باقی می یابند.  اما آیا روی آن 3 تای دیگر هم تأمل کرده اند؟  اگر هم بگویند آری باز معتقدند که گزاره شماره 1 سرآمد سایرین است.  چرا؟ خودشان هم نمیدانند.  شاید بدین دلیل که افراد نادانسته به گوینده سخن نگاه میکنند و با اصلِ سخن کار ندارند.  چه بسا افراد مشهوری را میشناسیم، که مرتکب سهو و خطائی در گفتار شده اند ولی چون به او علاقه داریم سخن وی را وحی مُنزَل میگیریم.  بگذریم از اینکه حتی در وحی آسمانی نیز خطا و سهو روی داده!  نکته مهم اینجاست که خلقت، بنا بر تعریف، کامل ترین و بی نقص ترین ساحت در کون و مکان است.  در مطلب پیشین دیدیم که چگونه بروز دوجنسیتی نتیجه بروز خطا در این ساحت است.  سرطانی ها، ناقص الخلقه ها و امثال آنان نیز شاهدی بر این حقیقت اند.  اگر چنین است، پس دیگر چه انتظاری هست که در فرامین آسمانی با درجه اهمیت بعدی سهو و خطائی روی نداده باشد؟!  متأسفانه در عالم واقع چیزی کامل به معنای واقعی کلمه وجود ندارد.  اگر این گفتار صحیح باشد آنگاه با این تعصبات جاهلانه چه باید کرد؟  امروز ببینید در کشور ما امری که حتی برخی فقها نیز به وجوب آن اعتقادی ندارند (حجاب اجباری) باعث چه تعداد قتل و کور کردن و حبس و شکنجه و از دست دادن شغل و زندگی شده است.  امری که اکثر کشورهای مسلمان (99%) هم بدان اعتقادی نداشته و ظن قریب به یقین میرود که تمسک بدان چیزی جز تلاش برای جبران اقتدار پوشالی از دست رفته نظام نباشد. 

خلاصه آنکه، جز در حوزه علوم دقیقه، در بسیاری از جملات، آموزه ها و سخن بزرگان، میتوان کلمات را چنان جابجا کرد که کماکان بچشم خواننده زیبا نماید.  بدرستی ایراد میگیرند که سعدی در "بنی آدم اعضای یکدیگرند" بجای واژه آخر بهتر میبود "یک پیکرند" می آورد.  ولی نیآورده و خون از بینی کسی هم نیآمده!  قشریون را باید حذر داد که تعصبات نه برای حفظ دین و نه حتی اخلاق، بلکه برای محکم کردن پایه های استبداد و حاکمیت جهل و جور است. ختم کلام آنکه گویندگانِ جملات قصار چهارگانه بالا را عمداً جابجا آورده ایم تا مگر درسی باشد که اهمیت نه به گوینده بلکه به سخن است!

  • مرتضی قریب
۰۲
ارديبهشت

معماها -20

    از میان بیشمار معمائی که وجود دارد حل یا دستکم طرح برخی اهمیت ویژه ای در این دوره و زمانه دارد.  امروز آنچه بیش از پیش اهمیت دارد تقدس زدائی از حقه بازی هاست.  امروزه بیش از پیش تضاد بین حرف و عمل در حوزه حاکمیت خودنمائی کرده و چون حاکمیت مدعی نمایندگی دین است، توده مردم با دیدن تضادهای بیشمار در رفتار و سخنان ایشان از آنچه ایشان مدعی نمایندگی هستند اظهار برائت میکنند.  هرآنکس که صاحب رأی و ایده معقولی باشد و ریگی در کفش نداشته باشد ابداً نیازمند تبلیغات نیست چه رسد آنهم تبلیغات دروغ!  والا معلوم میشود صداقتی در بین نیست.

  1. سبک زندگی.  این روزها مشاهده میشود که نواندیشان دینی از سر دلسوزی در مقام  پند و اندرز به حاکمیت برآمده لشکرکشی او به خیابانها در سرکوب زنان را مورد انتقاد قرار میدهند.  برای اینکه حرفشان گوش شنوائی برای آنها که خود را نماینده دین میدانند داشته باشد، اظهارات خود را مستند به اعمال و رفتار پیامبر و صحابه در حدود 1400 سال پیش میکنند.  به تصور اینکه شاید مؤثر افتد.  اما آب در هاون سائیدن است به دلایل زیر:

اول اینکه گوش شنوائی نیست چه اینکه اصلاً دغدغه دین مطرح نیست!  دوم اینکه بفرض هم گوش شنوائی باشد و هم دغدغه دین باشد، سوأل این است که ما تا کی برای به کرسی نشاندن سخنان معمولی خود باید مرتب به 1400 سال پیش برگردیم؟  برای اینکه ببینیم حرفی که میزنیم درست است یا نه باید آنرا با سالهای اولیه هجری مقایسه کنیم.  برای اینکه رفتارمان را ببینیم صحیح است یا نه باید جستجوگر رفتار آدمها در یک دوره 20 یا 30 ساله بعد هجرت باشیم.  بعبارت دیگر، 1400 سال منهای یکی دو دهه یاد شده همه پوچ بوده، بمثابه سطور سفید و تهی در کتاب تاریخ است که براحتی میتواند پاک شود!  بازگشت به عقب اگر خوبست چرا به عصر حجر نه؟!

اما اینکه پیروی حاکمیت از این دوره 20 یا 30 ساله آیا از سر صدق و وفاداریست، خود جای بسی تردید است.  کما اینکه بعنوان مثال مالیات شرعی صرفاً بر جو و گندم و خرما و .. مطابق آن دوره اخذ نمیشود بلکه از هر روزنه ای که بتوانند مالیات استخراج کرده و گوششان بدهکار شرع نیست.  زیرا این شوخی ندارد، پای پول و ثروت در میان است.  مثالهای کافی در این باب ذکر کرده ایم.  اما ناگهان یک موضوع درجه صدم که به اعتقاد عده ای از مؤمنین جای تردید و باعتقاد خردمندان از اساس طرح آن مبتذل و بیهوده است مسأله درجه اول شده به حیات و ممات حاکمیت تبدیل میشود.  موضوع مزبور که حجاب است اساساً در همه کشورهای اسلامی موضوعی اختیاری و غیر قابل بحث است البته جز طالبان و داعش که معرف حضور همه است.  اینکه مجدد به این موضوع پرداخته شد ناشی از شدت بیرحمی در برخورد با زنان در ادامه تلفات مردم در این یکسال و نیم گذشته است.  البته عده ای علت آنرا، جبران ناکامی و سرخوردگی نظام در عرصه های دیگر میدانند.

صرفنظر از اینکه محرک اصلی پشت این بحران چیست و با احترام به شیوه زندگی قدما، اصل مطلب که موضوعی صد در صد منطقی است نکته زیر است.  این دلسوزان جامعه از کتاب "حجاب شرعی در عصر پیامبر" در مورد رفتار پیامبر با زنان نقل میکنند که " در حالیکه سوار بر مَرکب همراه یارانش در حرکت بود، در این حال چنانچه با بانوی آشنائی در بیرون از شهر روبرو میشد؛ حضرت از درِ نوعدوستی به آن بانو پیشنهاد میکرد که بر تَرک وی سوار شود تا او را به خانه اش برساند".  نقل چنین توجیهاتی به معنای چیست؟  آیا خیر خواهی برای زنان؟  خیر. فقط یک معنا میتواند داشته باشد و آن تشویق به کنار گذاشتن عقل و شعور است.  یعنی تفکرات عُقلای تاریخ، تعطیل و برای هر کاری باید به بازه زمانی یکی دو دهه بعد هجرت مراجعه کرد!  رفتار این "اندیشمندان"، کهنه و نو، همگی دربست بمعنای ضدیت با بشر و فکر آزاد انسان و اخلاق بنیادی او و سایر ارزش های انسانی است.  که در پیروی از همان عقایدِ کهنه خود نیز قائل به تبعیض هستند.  تبعیض در همه جا و همه چیز.

خلاصه آنکه، سبک زندگی به شیوه 1400 سال پیش چه معنا دارد؟  بویژه که مروّجین این تفکر، خود ابداً بدان پایبند نیستند.  پس تحمیل اینهمه هزینه بر مردم برای چیست؟!  فقط یک پاسخ دارد: کسب ثروت و قدرت در پس پرده مقدسات! پیش نیاز آن نمایش اقتدار است.  که بی زحمت ترین اقتدار، در حوزه حجاب بانوان است.  حتی اگر معلوم شود حکمی در ابتدا اشتباه بوده، مستبد ضعیف النفس از ترسِ زیر سوأل رفتن هیمنه پوشالی، شجاعت اعتراف به خطا و اشتباهات را ندارد.

  • مرتضی قریب
۳۰
فروردين

معماها -19

    چنانچه سلسله معماها را همینطور ادامه دهیم شاید قرین سلسله نامتناهی اعداد شود که هرچه جلوتر رویم به انتها نزدیک نخواهد شد!  فقط کافیست نیم نگاهی به اوضاع جاری داشت تا به حجم وسیع معماها پی برد.  کما اینکه خواننده ای به معمای "ربا" اشاره کرده با این مضمون که در کشوری اسلامی با قوانین سفت و سخت حرمت ربا، بانک های متحول شده آن سرآمد ربا در جهان اند هرچند نامش "کارمزد" و امثال آن است.  همچنین است معمای "رشوه" که آن نیز در قانون اسلامی عقوبت سخت برای طرفین دارد.  از همین قسم است، دزدی، اختلاس، خیانت در امانت، قتل، و این رشته سرِ دراز دارد که چون همگان با این مسایل آشنایند، به موردی عجیب تر که فلسفه را به چالش کشیده میپردازیم.

  1. معمای کُپه.  که در کتاب های فلسفه با "پارادوکس کُپه" نیز شناخته میشود از جهاتی با برخی معضلات تولید شده توسط نظام مرتبط است.  توضیح آن چنین است.  فرض کنید توده ای شن روی زمین ریخته شده است.  شما یک دانه از آن را برمیدارید.  آیا آنچه باقیست هنوز یک توده یا کُپه تلقی میشود؟  قطعاً چنین است زیرا با کم و زیاد شدن یک دانه شن، وضعیت کُپه عوض نمیشود.  اما بیائید یکی دیگر را هم بردارید.  چطور؟  چیزی عوض شد؟ خیر.  همینطور این روند را ادامه دهید تا سرانجام فقط چند دانه شن باقی مانده باشد.  آیا هنوز یک کُپه شن دارید؟  واضحاً خیر زیرا یک یا چند دانه شن یک کُپه تلقی نمیشود.  لذا از وضعیت یک کُپه شن میرسیم به وضعیت غیر کُپه.  پرسش اساسی اینجاست دقیقاً کجای کار، نقطه ترانزیشن یا تحول از وضعیت نخست به وضعیت آخر بوده؟

مثال مشابه، در مورد طاس بودن یک فرد است.  اگر از یک فرد مودار یک تار مو کم شود آیا طاس تلقی میشود؟ خیر.  اگر این عمل تکرار شود نهایتاً به یک فرد طاس میانجامد.  در کدام مرحله فرد مو دار به فرد طاس تبدیل میشود؟  از چه تعداد تار مو به بعد، فرد وارد مرحله طاسی میشود؟  ظاهراً موضوع پیش پا افتاده ای بنظر میرسد اما مهم این است که چگونه میتوان مرز برخی پدیده ها را بدرستی تعیین کرد.  مثال اخیر برای ما اهمیت خاصی پیدا کرده که نزدیک نیم قرن بانوان را دچار معضلی کرده اند که پاسخ علمی و دقیق آن در همین معمای کپه است.

نظام، بویژه در این دوساله اخیر، با ایراد صدمات جانی و روحی بر بدنه ملت تلاش بسیار در به کرسی نشاندن حرف خود، که ادعائی بیش نیست، دارد.  اغلب خانم هائی که حجاب روسری دارند، بخشی از موی تارک آنها پیداست.  هرچند پیشتر "بدحجابی" تلقی میشد فعلاً بعنوان حجاب مورد پذیرش نظام است!  اما آنها که موی تمام سر بکلی هویداست مورد عتاب و عذاب اند.  مرز حجاب و بی حجابی کجاست؟  مسأله اینجاست که اگر قرار بر انتشار اشعه باشد همان بخش مشهود تارک، حتی یک تار مو، اثر خود را خواهد کرد.  حال اگر روسری 1 سانتیمتر عقبتر رود چه؟  از نظر نظام مشکلی نخواهد بود هرچند احتمالاً شدت اشعه منتشره بیشتر میشود.  بنابراین سوأل اساسی اینجاست که از چه مرزی روسری پس تر رود گناه کبیره منجّز میشود؟  برای باورمندان باید مهم باشد هرچند از دید عقل متعارف طرح این معضل از اساس مبتذل است.  آیا منطق عُقلای نظام حکمی دارد؟!

اما این منطق هرچه باشد، در خصوص دزدی میبینیم نتیجه عکس میدهد.  آفتابه دزد شدیداً مجازات میشود ولی دزدی هرچه بزرگتر و در مقیاس نجومی مورد حمایت قرار میگیرد.  این و بسیاری موارد مشابه یعنی اینکه علی الاصول منطقی، آنگونه که عقل متعارف انتظار دارد، در کار نیست!  بیهوده دنبال منطق نباید بود.  ولی شاید هیأت حاکمه دارای "برهان قاطعی" باشد که از عُقلا پوشیده است.  آن برهان چه میتواند باشد؟ 

معروف است که امام فخر رازی در جلسات درس خود مرتب از اسماعیلیان انتقاد کرده خواهان برهان قاطعی در اثبات عقاید آنان بود.  تا آنکه یکی از شاگردانش که گویا از اسماعیلیه (طرفداران حسن صباح) بود روزی او را بکناری کشیده کاردی از لای کتاب درآورده بر گلوی امام نهاده گفت این است برهان ما! مبادا زین پس از ما بد گوئی.  از آن روز به بعد، امام مثل سابق از آنان بد نمیگفت و در جواب شاگردان که پرسیدند آیا استاد در عقاید خود تغییری داده، گفت عقیده ام عوض شد چون برهان قاطع آنان را دیدم!  حالیه اسلحه مدرن جایگزین کارد شده.

خلاصه آنکه، تضاد بین وابستگی به نتایج مادّی علم و ذهنیات کهنه دودش فقط به چشم مردمان خسته از خرافات میرود.

  • مرتضی قریب
۲۶
فروردين

معماها -18

    دیدیم که یکی از مهمترین مشکلات ما در اینسوی کره زمین، پاگذاشتن روی شواهد و بی توجهی به عقل است.  اگر به دقت سلسله علل بررسی شود نهایتاً ریشه این مشکل را در آزمندی و طمع برای کسب ثروت و قدرت خواهیم دید.  همه راه ها معمولاً به یکجا ختم میشود: پول!  دوای این درد جز آموزش درست و تدوین قوانین بدست نخبگان و دادن سررشته امور به نمایندگان منتخب نیست.  از موادی که بافت اصلی قانون را تشکیل میدهد، هنجارهاست. همه مدعی هنجارها هستند، اما چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ؟

  1. هنجار.  هنجار عبارت از الگوهائی است که روابط اجتماعی را تنظیم میکند و اکثریت جامعه خود را بدان پایبند میدانند.  شکستن هنجارها را جامعه نمی پسندد و لذا اگر هنجار به قانون تبدیل شده باشد، شکستن آن با برخورد قانونی مواجه میشود.  اکنون علیرغم خطر گسترش جنگ و متعاقباً تشدید بحران اقتصادی که جامعه را به حد ورشکستگی رسانده باید دید آیا طرح مجدد "حجاب" بعنوان هنجار و راهی کردن نیروی نظامی در خیابانها برای برخورد با "ناهنجاری" عملی عاقلانه و در خور تحسین است؟

ابتدا بهتر است معمائی دیگر را مطرح ساخت.  واقعاً انسان در میماند که این چه معمائی است که از یکسو در صدد محو یک قوم تاریخی هستند، اما از سوی دیگر آداب دینی همان قوم را که اقتباس کرده سرلوحه کار خویش قرار داده، مردم خود را بخاطر عدم رعایت آنها سرکوب کنند؟!  یکی از این آداب مسأله موی زن و حجاب بوده است (1402/12/21).  این معما هرگز حل نشده است.  بنظر میرسد چنین رویه شگفت آوری فقط از یک نظام دینی تمامیت خواه ساخته باشد. 

تحمیل کنندگان این رویه مدعی اند حجاب یک هنجار است و عدم رعایت آن موجب فساد جامعه میشود.  اما واقعیت حاکی از این است که پیش از وقوع انقلاب اسلامی 1357، هنجار جامعه، آزادی پوشش بود و فسادی که اکنون هست در آن دوره نبود.  چنانکه انقلابیون اسلامی و رؤسای آن همه از پرورش یافتگان آن دوران هستند!  اتفاقاً نظر غالب حضرات حوزه های دینی هم تآکید همین واقعیت است که دینداری جامعه آن روزگار بسی بیش از امروز بوده است.  پس اگر غیر از این باشد، آیا جوشش انقلاب 1357 حاصل یک جامعه فاسد بود؟

لذا این که میگویند حجاب یک هنجار است خود محل تردید است.  زیرا همانطور که در تعریف گفته شد، "هنجار" الگوهائی است که مردم خود انتخاب میکنند که البته در طول زمان میتواند تغییر کند.  هنجارها و قوانین را مردم مشخص میکنند و نه یک فرد.  اهمیت نقش مردم، خود هنجاری طبیعی و جهانی است.  آنها که هنجارها و قوانین را یک رشته موضوعات از پیش مدون شده و اغلب دلبخواه منافع گروهی خودشان فرض میکنند، خود دچار یک "ناهنجاری" بزرگ هستند.  سبب این ناهنجاری، مردم را برای دین و نه دین را برای مردم خواستن است.

  1. منطق ارسطوئی.  طبق ساده ترین اصول منطق، کل همواره بزرگتر از جزء است و جزء نمیتواند از کل پیشی بگیرد.  فرض بگیریم مکشوف شدن مو گناه است.  اما طبق همان ضوابط، آیا دزدی و اختلاس از مال مردم، گناه بزرگتری نیست؟  و آیا ارتکاب قتل، گناه بزرگتری از هردو نیست؟ و بالاخره در صدر لیست همه گناهان، آیا دروغ گناه عظیمتری از همه اینها نیست؟ چه اینکه طبق همان تعلیمات، دروغگو دشمن خداست و سزای دشمن خدا هم معلوم.  که اگر قرار بر اجرای این کیفر باشد، از طبقه حاکمه نظام چیزی باقی نمیماند!  دروغ چنان در ارکان نظام دینی رسوخ کرده که با شستن دروغ، کل نظام شسته خواهد شد.

چون منطق کار نمیکند، حماقت حاکم میشود.  معمای دیگر اینست که چرا نظام دینی که در کار حریف خود ناکام میماند، سرکوب ضعیف ترین بخش جامعه، به زعم خودش، را سرلوحه کار قرار میدهد؟  اینکار، بچه لجوج و سرکشی را تداعی میکند که هنگام استیصال، اسباب بازی های خود را پاره میکند.  رهبران ضعیف از همین قسم اند که با مردم خود سرِ لج داشته، مخالف خواسته های مردم پا فشرده و جنگ را نعمت بدانند.

خلاصه آنکه، برای فهم آنچه میگذرد از عقل کاری ساخته نیست، شاید بهتر باشد برای یکدست شدن یکسره کنار گذاشته شود!

 

  • مرتضی قریب
۲۱
اسفند

معماها -3

    قابل ذکر است که منظور از نقد، دشمن تراشی نیست بلکه صرفاً طرح یک پرسش ساده و انتظار برای یک پاسخ منطقی است، همین.  هدف کلی از طرح این سلسله مطالب تلاش برای ارائه زاویه ای جدید برای دیدن جهان است بلکه ذهنیت ما و جامعه ما از آلودگی های هزار ساله برکنار باشد.  بعلاوه، اگر روش را مفید یافتید تلاش در حد مقدور برای نشر آن است.   نقد علمی حاضر، بی شباهت به نگاه معصومانه  بچه ای خردسال نیست که والدین را مرتب سوأل پیچ کرده و اغلب هم بی پاسخ میماند.  آنچه مورد سوأل است فراوان و ناچار فقط به آنها که موضوعات روز هستند بسنده میشود.

  1. مو.  بله با کمال تعجب یکی از معضلات امروز کشوری کهنسال مانند ایران با سابقه ای درخشان در تمدن دنیا همین موضوع پیش پا افتاده مو است!  بخاطر این مو چه اجحافاتی که بر زنان و دختران نرفته است.  فقط در همین یکی دو سال اخیر چه تعداد جوانان که در بیان خواسته خود توسط عوامل نظام دینی در خیابانها کشته نشدند و چه تعداد بیشتر مجروح و کور و چه تعداد حبس و شکنجه نشدند.  و بالاخره عددی که هرگز نشنیده اید و کسی توجه نکرده، مجموع همه آنها را در عددی مانند 100 و یا حتی بیشتر ضرب کنید تا تعداد شکنجه شدگان و آسیب دیدگان روحی چه از خانواده های آنان و چه از مردمی که از رسانه ها این تجاوزات را شنیده یا میبینند بدست آید.  اگر بنا به معاینه باشد، ملتی اکنون دچار آسیب روانی است!  آخرین صحنه آن در درمانگاهی در قم بدست فردی معمم اجرا شد.  شایع است نظام برای جبران ناکامی در انتخابات اخیر انتقام میگیرد.  از چه کسانی؟  در درجه اول، بطور سنتی از زنان و سپس بازنشستگان و دیگرانی که تصور میشود ناتوان از احقاق حقوق خود هستند.

در این نظام، مو که جنس آن در موجودات یکسان و از کراتین است، وقتی بر چهره مردان می روید "محاسن" تلقی میشود اما بر سر زنان رشد کند تلویحاً "معایب" فرض میشود.  راه حل چیست؟ نظام میگوید "حجاب".  از کجا میگوید؟  هیچ شناخته نیست فقط با قلدری میگوید چون من میگویم!  برخی فقها در همین رسانه ها بشدت آنرا زیر سوأل برده و میگویند نه در سنت و نه در قوانین فقهی و نه در کتاب است.  برفرض هم که دستور دینی باشد این پرسش مطرح است که چرا از میان 53 کشور مسلمان چرا فقط دامنگیر ما و افغانستان باید باشد؟  قرینه دیگری که نظام فکری هردو حکومت یکسان است.  ضمن اینکه طالبان با همه قساوت، مرتکب قتل بخاطر حجاب نشده اند!  در عربستان، مهد ظهور اسلام، جز در یکی دو شهر مذهبی حجاب اجباری نیست.  در سوریه، عزیز دُردانه نظام، و مصر و سایر بلاد اسلامی حجاب حتی موضوعی برای مطرح شدن هم نیست.  آیا در هیچیک از این 51 کشور با این همه تندروهای مسلمان درک درستی از دین وجود نداشته است؟   طبعاً اگر مطابق سنت حضرات هم قائل به اجماع باشیم معلوم است که کجا درک درستی وجود نداشته و همچنان لجوجانه پافشاری میکند.

اما از دیدگاه منطق اولاً چه تفاوتی در موی دو جنس وجود دارد که اهمیت آن چنان باشد که حکومت به چنین روش جنایت کارانه ای دست زده و به اوباش حق اجرای دلبخواه قانون داده باشد؟  موی زن اشعه ساطع میکند؟ در هیچ منطقی مطلقاً چنین چیزی مفهوم و پذیرفتنی نیست.  دوم از لحاظ شکلی این سوأل وارد است که چرا در همه بلاد اسلامی، بویژه در مسقط الرأس آن، حجاب اجباری نیست و امریست اختیاری و فردی؟  با توجه باینکه اغلب سنت ها و مراسم دینی اسلام مقتبس از آئین یهود است، و با توجه باینکه سرچشمه حجاب از آنجاست، ببینیم زنان ارتودکس یهود چه راه حلی یافته اند.  آنان از کلاه گیس استفاده کرده موی خود را زیر پوشش موی شخص دیگری پنهان میکنند.  طبعاً پرتو نگاه نامحرم موی آنها را درک نمیکند و بر موی زن ناشناخته ای اصابت میکند.  چه باک!  ولی درهرحال آنجا نیز حجاب اختیاری است و کسی بخاطر مشتی مو کشته نمیشود.

خلاصه آنکه، علیرغم همه اینها چیزی که نظام را به این ورطه کشانده ملتی را سخت متأثر ساخته هنوز مورد سوأل است؟  شاید تنها پاسخ جهل و جنون باشد.  راه حل کوتاه مدت، اتحاد و یکدلی قاطبه مردم است که قبلاً هم نشان داده اند.  وقتی تنها هستید ضربه پذیرید ولی در جمع خیر، همانطور که گروه عظیم ماهی ها در مقابله با کوسه قاتل رفتاری هماهنگ نشان داده، شکارچی را گیج و مستأصل میکنند.  اما حرکت اساسی تر همانا اتحاد جهانی مردم در قالب شورای متحدی در مقابله با کنفدراسیون اهریمنی تبهکاران و جنایتکاران از شرق تا غرب است.  نه تنها حجاب بلکه سایر معضلات حل میشود.

 

  • مرتضی قریب
۲۶
شهریور

معنویت گرائی یا مادّه گرائی

    بجای چسبیدن به الفاظ و پرداختن به بازی های لفظی که هیچگاه به جائی نمیرسد آیا بهتر نیست به نتایج واقعی هریک از این دو نحوه تفکر متفاوت نگاه کنیم؟   قبلاً در بحث نظری، به نقد هر دو مکتب ایده آلیسم و ماتریالیسم پرداختیم (رسم زمانه 1401/6/5).  دیدیم که براهینی که ایده آلیسم برآن بنا شده بود از دید دانش امروز بسی سست میباشد.  لذا از دیدگاه نظری تفکرات دیگری که بر اساس آموزه های ماورائی دنباله ایده آلیسم و نتایج حاصل از آن باشند دچار همین اشکال میباشند.  این نه به معنای ردّ معنویتی که مترادف اخلاقیات است باشد که اتفاقاً اخلاق درست در همان جائی رشد میکند که انتظارش نمیرود.  بر گفتارهای اخیر خرده گرفتند که به مشکلات مبتلابه امروز ما نمیپردازد و بیش از اندازه به مبادی فلسفی میپردازد.

    گویا نوعی بیماری مزمن در روشنفکران ما وجود دارد که شفا نمی پذیرد و مدام وابسته به گزاره های قالبی این و آن هستند و خود راه حل ندارند.  ذهن ما نوعاً وابسته است و گاهی این وابستگی را تعصب تلقی کرده بدان افتخار میکنیم. که اگر در کشور ما مکاتب روشنفکری بطور طبیعی رشد کرده بود بدین فلاکتی که امروز دچاریم گرفتار نمیشدیم.  شاید مهمترین کاستی رژیم گذشته همانا پیشگیری از روند طبیعی رشد مکاتب فکری و سیاسی بوده است احتمالاً از ترس اینکه ارتجاع سرخ حاکم شود ولی در  نهایت چه شد؟ هم گرفتار سرخ و هم نوع سیاه آن شدیم!   بنظر نمیرسد که جامعه به رستگاری رسد مگر جامعه روشنفکری از خواب غفلت بیدار شده بجای درجا زدن در مجادله های بیحاصل بر سر دولت های 70 یا 80 سال پیش که تقصیر قوام بود یا مصدق یا وثوق که برای نسل حاضر ذره ای مفهوم نیست به مسائل بسیار مهم روز بپردازند.  اینکه قرار و مدارهای 20 و 25 ساله پنهان با استعمارگران جدید شرق چیست؟  چرا تعهداتی برای نسل های آتی درباره خزر و خلیج فارس و بسیار چیزهای دیگر ایجاد شده که نه تنها مردم بی اطلاعند بلکه نمایندگان دستچین شده مجلس نیز بی خبرند؟  فردا روزی که کشور آزاد شود با این تعهدات چه باید کرد؟ لذا مطالبی که عرضه میشود صرفاً جهت توجه قشر روشنفکر و پرداختن به مسائل روز است بجای بحث های کهنه که جای آن نیست. مردم مستأصل ما نیازمند راهنمائی و رهبری روشنفکران هستند، روشنفکرانی که خود در مرتبه نخست روشن شده باشند.

    پس از بحث نظری، اکنون بپردازیم باینکه عملکرد هر یک از این دو مکتب فکری در زندگی واقعی چگونه است.  تکلیف کشورهائی که ادعای معنویت نداشته و بمردم چنان تلقین شده که مادّی گرا هستند روشن است و مردم ما که سفر کرده اند از نزدیک دیده اند که برعکس تلقینات چقدر اخلاق مدارند.  حال چه خوب باشند چه بد، مربوط به خودشان است بهتر است ببینیم دستگاهی که کوس معنویت آن گوش فلک را کر کرده در چه حال و روز است.  خوشبختانه یا بدبختانه مردم فرصت کافی داشته اند تا در این چهل و اندی سال آنرا از نزدیک تجریه کنند.

    پیش از ورود به مشاهدات تجربی، لازمست در همین ابتدا به یک واقعیت محرز اشاره کنیم.  کسی که داناست، هرگز برای خود تبلیغ دانائی نمیکند.  همچنین است کسی که متخلق به اخلاق نیکوست چنین نمیکند که اگر بکند ریاکار و از جرگه اخلاق مداری خارج است.  متشابهاً همین روابط برای نهادهای ایدئولوژیک است.  نهادی که واقعاً اهل معنویت و اخلاق است متواضع است و مطلقاً ادعائی ندارد.  اما نظامی که خود را معنویت گرا نشان داده و تبلیغ او دنیا را بستوه آورده مطلقاً دروغ است و هر شخص بیطرفی بسرعت آنرا درمی یابد.

    از هر منظر نگاه کرده شود، این بساط "معنویت گرا" جهنمی بوجود آورده برای همه و حتی برای آنها که دین مدار سنتی و صلح طلب بوده اند.  نگاه کنید به دستآورد اخیر این نظام که طبعاً قرار نیست آخرین باشد.  دختر ایرانی بیگناهی را گشت اراذل و اوباش دستگیر و بزور روانه بازداشتگاه کرده، در آنجا کشته و برای خوشنامی، جسد مرگ مغزی شده را تحویل بیمارستان میدهند.  بجای عذرخواهی، نزدیکان تحت فشار قرار میگیرند تا شاید پذیرفته در نمایشات تلویزیونی شرکت کرده و بگویند اصلاً گناه از ما بوده و از قاتلین عذر خواهی میکنیم!  سوگواران را نیز تا آنجا که بتوانند به گلوله میبندند تا زیادی آه و فغان نکنند مبادا دل مسئولین آزرده شود.  گویا قاتل نیز سرهنگ پاسداری بوده که بزودی طبق روال معمول پاداش گرفته ترفیع مقام می یابد.  همان روالی که قاتل آن بانوی عکاس با زدن دوربین او به سرش علاوه بر سایر پاداش ها، یک قلم، محتوی صندوق های بازنشستگی حقوق بگیران را بالا کشیده و با درآمدن گند آن چند روزی به زندان مصلحتی رفته و مانند دیگر برادران، از در عقب به مرخصی دائمی رفته یا مأمور خرید زندان شده به سواحل آفتابی اروپا تشریف برده اند.  اما در این میان پولهای مردم چه شد؟  چرا پولهای مردم را از او پس نگرفتند؟  زیرا مشکل بسادگی حل شد و هزاران میلیارد پولهای دزدیده شده مردم مثل سایر اختلاس ها توسط دولت تأمین شد.  از کجا؟  خوب معلوم است از جیب همان مردم دزد زده!  یعنی دزدی دوبله.  کدام دولت در دنیا پروای چنین کاری دارد؟  خوب معلومست دولتی که خود شریک دزد باشد.  هماهنگی برای چنین مواقعی است و کار اصلی دولت نیز هماهنگی بین "امور" مختلف است مبادا خطوط قرمز تخطی شود.  باری، باید اذعان کرد که آنان که پایشان به هریک از بازداشتگاه های نظام ایدئولوژیک باز شود، اگر زنده خارج شوند دیگر تا آخر عمر آدم معمولی نخواهند بود.  روان پریشی دامن شخص و خانواده اش را برای همیشه خواهد گرفت.  تاوان آنرا چه کسی باید پرداخت کند؟  دوستی هست که حدود 30 سال پیش چنین بلائی برسرش آمد.  مدت کوتاهی در سلول انفرادی سر کرد و چون سید بود با او بدرفتاری خاصی نشد.  معهذا بعد از تبرئه و خروج از حبس، دیگر آدم نرمالی نشد و با وجودی که هر شب یک خروار قرص خواب میخورد خواب به چشمانش نمی آید و مجبور است از نیمه شب راهی کوهستان شود و با گذاشتن موسیقی در گوشی خود مگر صحنه های هولناک را برای ساعاتی فراموش کند.  این تازه شرح کسی است که عطوفت اسلامی شامل حالش شده تو خود حدیث مفصل بخوان از باقی.   

   خواننده پاک نهاد ایراد میگیرد که مگر ممکنست بهمین سادگی روز روشن میلیاردها دلار، و نه ریال!، دزدی شود و آب از آب تکان نخورد؟  اما در نظامی با پوشش "معنویت" فکر همه چیز شده.  مگر این خیل عظیم طلاب و آیات عظام و انواع و اقسام نهاد های مقدس بازیچه و ملعبه اند؟  برای هر مشکلی راه خروجی اندیشیده شده است.  مثلاً این اختلاس را که مردم بغلط "دزدی" میگویند، عبارت درست آن "خیانت در امانت" است که کیفر مهمی ندارد جز مدت کوتاهی زندان که آنهم در سایه رأفت اسلامی با یک مرخصی یا مأموریت برای خرید، آنگونه که شرح آن رفت حل و فصل میشود.  هزاران میلیارد دلار اختلاس هیچ ربطی با گناه کبیره آن آفتابه دزد بینوا ندارد که لازمست برای عبرت خلایق انگشتانش قطع شده تا معنویت حفظ شود.  که در صورت تکرار دست و پایش قطع خواهد شد ولی آنهم طبق ضوابط شرعی بصورت ضربدری تا مبادا بعلت تغییر مرکز ثقل بدن، در تلاش برای رزق حلال وی خللی افتد!

    حجم گسترده ای از ثروت کشور بطور مستمر غارت میشود و کوچکترین اتفاقی نمی افتد زیرا خبرنگار باوجدانی که اندکی پرده از یکی از هزاران مورد، را پس زده باشد بجرم تشویش اذهان عمومی شکنجه و زندانی میشود.  اما برای نشان دادن اوج معنویت، کولبری که برای زنده ماندن هیچ کاری در منطقه خود نیافته، و مجبور به حمل باری بیش از وزن خود است در کشاکش کوه بضرب گلوله کشته میشود.  یا شهروندان بلوچ که در اثر بی آبی مستمر تنها راه رزق حلال را خرید بنزین و فروش آنسوی مرز با هزار زحمت با مختصر سودی میبینند با آنان نیز معامله بهتری نمیشود.  گناه باندازه خردل هم باشد گناه است. بالاخره قاچاق، قاچاق است و چند گالن بنزین نیز قاچاق حساب شده برای نظام معنویت، خوبیت ندارد.  اما بنزین مجانی که از کیسه ملت کشتی کشتی برای مزدوران برون مرزی ارسال شود ابداً قباحتی ندارد.  مردم بر اقتصاد نفت کوچکترین نظارتی ندارند و چون تماماً در دست دولت است تصور نمیکنند که این ثروت خودشان است که آن نیز دزدیده میشود و بزرگترین رقم ها را تشکیل میدهد.

    طی این چهل و اندی سال، بیش از 6 میلیون ایرانی از جهنمی که برایشان ساخته اند مجبور به فرار یا مهاجرت شده اند.  بسیاری در جنگل های برنئو گیر افتاده، عده ای در دریای مدیترانه یا مانش غرق شده اند و بسیاری همراه با جنگ زدگان افغانستان و عراق و غیره در مرزهای ترکیه و اروپا با صبر و مقاومت آرزوی رسیدن به کشورهای مادّی گرا را در دل میپرورانند.  اینها همه آدمهای عادی هستند که در پاسخ به علت فرار میگویند برای نجات آینده فرزندانشان خود را به آب و آتش زده اند.  کارآفرینانی که کارخانجات و اموالشان در همان ابتدای کار دزدیده شد نسبت به مهاجرت های اخیر اکنون کسر کوچکتری بشمار میروند.  کسر مهم امروزه مغزهای جوان کشورند که از ترس خورده شدن مغزشان توسط مارهای ضحاک ریسک فرار از راه های غیرقانونی را بجان می خرند.  تلاش حداکثری اغلب دانشجویان نخبه دانشگاه از همان ابتدای کار  معطوف به تهیه یک رزومه قوی برای پذیرش در هرجای دیگری غیر از میهن خود میباشد.  

    با این سطح از بیکاری و این حجم فرار از کشور، تبلیغات فرزند آوری برای چیست؟  برای اینست که اینهمه خرجشان کنی و بگذارند بروند؟  همینها را که هستند چرا درنمی یابید؟  طبق آمار برای داشتن سرپناه حداقلی دستکم باید یکصد سال هیچ نخوری و کل درآمد را ذخیره کنی تا شاید بتوانی امکان تشکیل خانواده داشته باشی.  حتی او که سرپناه دارد از پس هزینه های خودش بر نمیآید چه رسد زن و فرزند.  اما فرزند را برای چه میخواهند، لابد مثل اتوپیای افلاطون خواستار تعلیمات متعالی اند!  اینها حتی تعلیمات عادی را نیز برنمی تابند که عزم بر تعطیلی کانون پرورش فکری کودکان یکی از آخرین نمونه هاست.  البته تعلیمات "معنوی" قاری قرآن و معلمین متعهد و بلائی که سر کودکان آمده و شکایاتشان هم نادیده گرفته شد هیچگاه فراموش نمیشود.  شاید هم مخاطب این تبلیغات انگل هائی هستند که از کیسه ملت ارتزاق کرده و از عدد 12 و 14 دم میزنند.   صدها محل درآمدی از بودجه عمومی مردم با عنوان های مقدس برای پشتیبانی آنان ایجاد شده تا جز خوردن و خوابیدن کار دیگری نداشته و تولید مثل "حیوانی" را تنها کار تولیدی خود تحویل دهند.  ضمن اینکه باید از حیوانات نیز عذر خواهی کرد که فرهنگ غلط ما هر کار نادرست را به آنها منسوب میکند.  حیوان دزد و اختلاسگر نیست و اگر شکار کند بقصد سد جوع است و سالی یکبار تولید مثل کرده هیچ شباهتی با اخلاق "انسانی" این پارازیتها ندارد.  روزی باید در فرهنگ ما، کلمات حیوانی، انسانی، سگی، توحش، درنده خو و امثال آن تجدید نظر گردد.  باری، کاش برای فرزند آوری به تبلیغات بسنده میشد حال آنکه امکانات تنظیم خانواده را بکلی از دسترس عامه ملت خارج کرده و مثل باقی قضایا اینجا نیز اجبار است، اجبار که به توصیه ای بنیاد برانداز تن در دهی. 

    چرا بنیاد برانداز؟!  حوادث روزانه و کشته و زخمی شدن کنشگران حقوق بشر، حواس جامعه را از توطئه عظیمی که در دست اجراست منحرف ساخته است.  سالهای اخیر با کم آبی و خشکسالی مستمر روبرو بوده ایم و سال بسال بدتر و بدتر میشود.  خبرها را همه میدانند که حتی استانهای پرآب کشور دچار کم آبی و زمینهای زراعی در اثر برداشت بی رویه آبهای زیرزمینی دچار فرونشست وسیع شده اند (1400/9/5).  دریاچه ای نمانده که خشک نشده باشد.  همسایگان نزدیک دریاچه ارومیه، دریاچه های وان و سوان در ترکیه و ارمنستان اند هردو پرآب و شاداب.  پس تقصیر اقلیم نیاندازید. تقصیر کی بیاندازیم؟  تقصیر جمعیت زیاد مصرف کننده بیاندازید.  اشتباه برخی را تکرار نکنید که میگویند سهم آب مصرفی مردم 2% است!  پس زراعت و فولاد و معدن و باقی مصارف آب برای کیست؟  از باصطلاح کارشناسان هم که پرس و جو میکنند یا شاید تقیه میکنند و یا دید دوربرد نداشته اکتفا میکنند به گفتن صرفه جوئی در مصرف و پناه بردن به تکنیک های جدید زراعی و غیره.  البته در کوتاه مدت مفید اند ولی از بیان فاجعه اصلی طفره میروند و راستش را نمیگویند.  مگر اینان عقل ندارند که اگر مثلاً با مرارت 10% صرفه جوئی شد، رشد مثبت جمعیت بزودی آنرا خواهد بلعید.  توگوئی "رشد پایدار" در این نظام واژه غریبی است!  کسی معنای آنرا نمیداند! فاجعه همانا طرح افزایش جمعیت بسمت 150 یا 200 میلیون است که البته بسیار پیش از رسیدن به این اعداد فاتحه کشوری بنام ایران و تمدن قدیمی آن خوانده شده است (1401/3/27). اشتباه نکنید، ما بسمت بحران پیش نمیرویم، بلکه هم اکنون در قلب بحران هستیم !!!  جمعیت 80 میلیونی فعلی، مدتهاست از خط قرمزها گذشته و اکثریت بحران های زیست محیطی یاد شده ناشی از همین جمعیت زیادی است که در اثر سوء سیاست عده ای خشک مغز بر اقلیم خشک فلات ایران سنگینی میکند.  سوء سیاست هائی که قبلاً در برنامه واکسن و غیره و غیره دیده شد.  پیشتر گفته بودیم که علیرغم همه اقدامات تنظیم خانواده در رژیم پیشین جمعیت به حدود 30 میلیون رسیده بود که کم و بیش حداکثر بار تحمل اقلیم ما بوده.  رودخانه ها و دریاچه ها آب داشت و تعادل نسبی بین بارش و مصرف هنوز حاکم بود.  باید همینجا تأکید کنیم مخالفتی با داشتن فرزند نیست و داشتن متوسط 2 فرزند تا حدودی حجم جمعیت را دستکم در همین سطح ثابت، ولی کماکان زیاد، نگاه خواهد داشت.  در اخبار است که حتی داروهای خاص بانوان باردارکه منتظر فرزند اند نایاب یا گران است چه رسد به وسایل پیشگیری.  نظام به محروم ساختن زنان، بویژه زنان کم درآمد، برای دسترسی به مراقبت های تنظیم خانواده ادامه میدهد که خود جنایتی خاموش است تا پروژه شیطانی خود را تسریع کند.  چگونه عرض کنیم که فرزند آوری فقط یک بهانه است و نظام حاکم مصمم به نابودی مملکت است حال با واسطه خارجی یا بیواسطه.  دشمنی با ایران و ایرانی از همان ابتدا در صدر سیاست های نانوشته این نظام بوده است و روشن ترین شاهد آن شلیک گلوله به مردمی است که تنها حرفشان اینست که این معنویت ضدمردمی شما را نمیخواهیم.  بیانات مسئولین بلند پایه بارها خود حاکی از ضدیت آنان با مبانی این کشور و فرهنگ آن بوده و به انحاء مختلف تبار بیگانه خود را بروز داده اند.

   بهرحال هیچ منطقی شلیک به مردم عادی را نمیپذیرد بویژه به مردم خودی.  چطور چنین توحشی امکان دارد؟  او که در اکرائین به مردم شلیک میکند و خانه های آنان را آتش میزند، بالاخره مردم آن کشور را دشمن تلقی میکند.  اما کشتن مردم خودی و بی سلاح و خراب کردن خانه مردم برسر آنان بحساب تفاوت اندیشه و تصرف شرعی اموال شهروندان بیگناه و سرکوب زن و بچه مردم در خیابان بجرم چند تار مو حکایت از قضیه دیگری دارد.  اینها هیچ کجای دنیا مستحق کیفر نیست.  قضیه شاید نمایش اقتدار باشد که چون در جای دیگری انبار مهمات دود شده بهوا میرود و نیروهای مزدور از دست میروند و جرأت مقابله بمثل نیست پس چه بهتر برای جبران مافات بجان خودی ها افتاد تا مبادا اقتدار داخلی خدشه دار شود.  افتادن بجان دختران مردم در خیابانها و کشیدن بدن آنها در شهر سهل ترین شیوه است برای نمایش مردانگی پوشالی و شاید بهترین سرپوش باشد برای ناکامی ها در آن جای دیگر.  دروغ و ریا از ابتدا با این نظام عجین بوده.  زیرا اگر معنویت مطرح میبود، منطقاً ارشادگران میبایست ایتدا گریبان دزدان و مهره های اصلی را میگرفتند.  منطق دیگری که شاید پشت گشت اراذل و اوباش باشد باحتمال قوی انحراف افکار عمومی از آن نقشه شیطانی در دست اجراست که قبلاً عرض شد و باید بزرگترین ترس ملت باشد.

    همانطور که پیشتر گفته شد، در نظامات "معنویت گرا"، مقدسات پوششی برای جمع ثروت است (اهمیت حجاب!).  اما این ثروت از کجا باید تأمین شود؟  طبعاً یا بطور مستقیم تصرف شرعی (غنیمت) اموال مردم یا غیر مستقیم از دزدی از حاصل کارشان با اخذ مالیات و جزیه و امثال آن و یا بهتر از همه، دست انداختن بر نفت وگاز و معادن زیرزمینی و فروش خام یا فراوری شده مثل پتروشیمی و فولاد و مواد معدنی که در اصل ثروت ملی است و مردم کمتر بدان توجه دارند.  اما ثروت را راحت نمیتوان از دست صاحبان آن خارج کرد زیرا بقیمت فقر و تولید نارضایتی است، اینجاست که پای قدرت در میان است و چون رضایتی در بین نیست قدرت مزبور نیازمند سرکوب است.  سرکوب کی؟  سرکوب صاحبان اصلی همان کشور! و سرکوب بدون حبس و شکنجه و قتل و تبعید امکانپذیر نیست که ابزار لازم دارد.  ابزاری که نیروهای مسلح پلیسی و امنیتی و بسیجی و پاسدار و لباس شخصی و امثال آن میباشند و کسر بزرگی از بودجه عمومی بلعیده میشود.  در سیستم های "مادّی گرا" نیروی مسلح اصلی ارتش است برای برون مرز و پلیس است برای حفاظت از امنیت مردم.  حال آنکه در "معنویت گرا"، طیف نیروهای یاد شده برای امنیت نظام و لذا سرکوب در داخل است.  اینها خصوصیات سیستم استاندارد بوده حال آنکه نوع "سوپر" آن در واقع علاوه بر داشتن همه اینها، پیش فروش کلیت سرزمین را نیز در برنامه دارد و تغییر مرزهای جغرافیائی برایش علی السویه است. ایران در فقر و فساد میسوزد و نام آن مترادف کشورهای آواره خیز است.

    در انتها برای توضیح به آن عزیزانی که توصیه میکنند درباره مسائل محیط زیستی و آلودگی پلاستیک و کم آبی و موارد مشابه نوشته شود، باید گفت، با شرحی که داده شد، با اینکه پیگیری آنها هنوز خوبست اما داستان ما از این مراحل گذشته است.  تصور کنید شیر گاز در منزل باز بوده و خانه آتش گرفته است.  ساکنین و شاید همسایگان مرتب بر آتش آب میریزند بگمان اینکه خاموش شود.  حال آنکه عقل حکم میکند ابتدا شیر گاز بسته شود.  خانه بزرگ ما امروز در آتش است و پرداختن به اولویت های دیگر مفید بفایده نیست.  ابتدا شیر گاز باید قطع شود!  

خلاصه اینکه، مختصری از خصوصیات یک نظام باصطلاح "معنویت گرا" که اغلب با آن آشنایند ارائه شد.  نظام "معنویت گرا" مردم را برده میخواهد.  مردم آزاد در این چارچوب معنائی ندارند و در عوض، نظام، مردم آزادیخواه را برای تحقیر"مادی گرا" خطاب میکند.  این نظام چون بر پایه تبلیغات استوار است لذا جز بر محوریت دروغ و دغل کار نمیتواند کند.  هرجا و هر زمان اقتضا کند معترض دچار تیر غیب میشود.  کشته به تیر غیب باید فوراً دفن شود و صحبت از پزشکی قانونی و علت مرگ و یافتن مسبب جزو اسرار مگوست.  نظامات "مادّی گرا" در مقایسه، بدلیل اینکه خودشان هستند و ادعائی ندارند سالم تر و اخلاقی ترند.  به یک دلیل روشن، نظامات "معنویت گرا" باطل هستند.  طبق تعریف، میگویند که دروغ و اهریمن مترادف یکدیگرند و این معنی در فرهنگ باستان ما نیز بچشم میخورد.  چنانچه روزگاری اهریمن بخواهد بر جامعه ای حاکم شود چه شکل و شمایلی را اختیار خواهد کرد؟  جز اینست که بخواهد به هیئت مقدسین مورد اعتماد مردم ظاهر شود؟!  حال اگر نظامی مدعی "معنویت" باشد و ضمناً دروغ های مکرر در مکرر او برملا شده باشد چه نتیجه ای میتوان گرفت؟  چه نتیجه ای غیر از این که نظام مزبور اهریمنی و باطل است.  

  • مرتضی قریب