فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقوق» ثبت شده است

۱۳
دی

درس هائی که باید از حیوانات آموخت

   باحتمال زیاد با دیدن تیتر بالا، در درستی آن شک میکنیم.  شگفت زده میپرسیم مگر میشود از حیوانات هم درس گرفت؟!  تعجب ما ناشی از عادت است.  ما انسانها اسیر عادت هستیم.  آموزه هائی که از دوران کودکی در مغز ما القا کرده و بدان خو کرده و هر چیز خلاف آنرا بدعت میپنداریم.  اگر فقط یک عادت صحیح باشد آن عادت اینست که عادت کنیم از عادات گذشته چشم پوشیده امور را با محک عقل سنجیده چیزی را به صِرف عادت برگزار نکنیم.  هرچند گزاره فوق پارادوکسیکال است منتها منظور برخی عادات روزانه بهداشتی نیست بلکه تأمل گهگاه درباره عادتها و آمادگی برای پذیرش تغییر است.

    اما حیوانات، حاوی چه محاسن اخلاقی هستند که ما اشرف مخلوقات باید از آنها درس بگیریم:  حیوان دروغ نمیگوید و اهل ریا و تزویر نیست.  حیوان همنوع خود را به قتل نمیرساند و اگر نزاعی درگیرد همانقدر که طرف مقابل صحنه را ترک کند مخاصمه پایان یافته است.  کشتن حیوانات دیگر توسط حیوانات گوشتخوار ناشی از رژیم یگانه آنهاست که از آن ناچارند.  حیوان از احتکار و دزدی و تقلب و زیاده خواهی و سایر رذایل انسانی مبراست.  حیوان مرزهای سیاسی و جغرافیائی نمیشناسد و آزادانه بدون قید وبند سرزمین ها را درنوردیده و هرجا را مناسب دید سکونت اختیار میکند.  بسیاری از حیوانات به جفت خود تا پایان وفادارند و همزیستی مسالمت آمیز همواره بین آندو باقیست.  دوستی حیوان اهلی با انسان صادقانه و بی ریاست.  ما زبان حیوانات را نمیدانیم که اگر میدانستیم شاید بسیار چیزها میتوانستیم از آنها فرا گیریم.

    اینها همه از این جهت گفته شد که در دورانی که تلاش برای حقوق بشر برپاست، راه حلی بنیادی تر پیش روی ماست و آن برسمیت شناختن حقوق حیوانات است که اگر تحقق یابد خود بخود حقوق بشر نیز مجری خواهد شد.  چون صد آید، نود هم پیش ماست!  نه تنها حقوق حیوانات، بلکه حقوق محیط زیست نیز باید برسمیت شناخته شده دست از این تخریب دیوانه وار برداشت.  اشکال اساسی اینجاست که بر مبنای آموزه های خودبافته خود را اشرف مخلوقات پنداشته تیشه به ریشه خود و دیگر موجودات میزنیم.  این مظالم همه از ذهنیات علیل میآید.  روش کار سابقاً اشاره شد (1402/5/30).

   شگفت آنکه مردمان بومی مثل بومیان آمازون، بمراتب بیش از "متمدن" ها به این حقوق پای بندند.  اما شهر نشینان آنان را "وحشی" خطاب میکنند زیرا آنها را از مواهب تکنولوژی مثل داشتن برق، ماشین، یخچال، تلفن و امثالهم بی بهره میبینند.  اتفاقاً بومیان نیز علاقه ای به این ظواهر نداشته و تنها دغدغه خود را حفظ قلمرو و حفظ تعادل در محیط زیست میبینند.  شکار اگر میکنند بقدر احتیاج است که نیازی به یخچال نداشته باشند.  این بمعنای تشویق به بازگشت به جنگل نیست بلکه منظور احترام به زیستکره و تعادل و هارمونی با سایر اجزاء است.  علف خواران هیچگاه چراگاه را پاک تراشی نکرده با حرکت بسمت مراتع مجاور اجازه میدهند زمین چریده شده احیاء شود.  اما ما چه میکنیم؟  جنگلها را پاک تراشی کرده نمیفهمیم که زمین برهوت بزودی رطوبت از دست داده دیگر قادر به برگشت به وضع نخست نخواهد بود.  آبهای زیر زمینی را با فن آوری چنان بسرعت تهی میکنیم که زمین دچار فرونشست شده سیل هم از آسمان ببارد هرگز قادر به برگشت به وضع سابق نخواهد بود!  اینها همه یعنی چه؟  یعنی آنقدر عقل نداریم که دستکم از حیوانات بیاموزیم!  حیوانات هرقدر هم انبوه باشند، آلودگی سمّی ایجاد نمیکنند.  میگویند اما کار حیوان جز خور و خواب نیست.  اما مگر کار انسان جز این است؟  فرهنگ و موسیقی و هنر و ادبیات اگر بوجود آمده در سایه بخشی از جامعه در کار تأمین خور و خواب بوده است!

    بنا بر شواهد علمی، نوع انسان برآمده از شاخه ای از نخستی هاست.  پرسش اساسی اینجاست که چگونه شد که اخلاق ما از اخلاقیات اسلاف منحرف شده است؟  شاید پاسخ را باید در تراکم جمعیت دانست که خود موجب تداخل منافع گروه های همجوار شده ترفندها شکل میگیرد.  برای یک انسان یکه، مفاهیمی مثل دروغ و حقه بازی بی معناست.  اکنون که زیستگاه میمونها در آفریقا کوچک و کوچکتر میشود، اختلاف و نزاع بین گروه های همجوار بخاطر قلمرو بیشتر شده بطوریکه گاهی در این تنازعات از یکدیگر اسیر گرفته آنرا کشته و خورده اند!  درست برخلاف آنچه گفته شد که همنوع خود را به قتل نمیرسانند!  شاید اینهم نوعی تحول در جهت هوش بیشتر باشد که با خود ترفند و نیرنگ را نیز بارمغان میآورد.

خلاصه آنکه، بشر حق ندارد زمین را ملک طلق خود بداند.  گرم شدن زمین و غیر قابل تحمل شدن اقلیم در رابطه تنگاتنگ با انفجار جمعیت است.  این نادانی نسبی که در بالا به بشر نسبت داده شد، منظور نادانی و تهی مغزی افرادیست با درکی بمراتب فروتر از درک حیوانی که شوربختانه در تحولاتی خاص بر جامعه و مقدرات ملی و بین المللی حاکم شده اند.

  • مرتضی قریب
۰۴
تیر

تعریف زیبائی

     نیم قرن پیش که کتاب جمهوریت افلاطون بدست نگارنده این سطور افتاده بود با علاقه ای وصف ناپذیر خوانده شد.  هر یک یا دو ورقی که خوانده میشد مرتب به پشت جلد مراجعه میشد که نکند مؤلف یک نویسنده امروزی است و نه شخصیتی متعلق به دوهزار و چند صد سال پیش!  نحوه بیان و استدلالات افلاطون که از زبان سقراط ادا میشد بقدری جذاب و گیرا بود، البته هنوز هم هست، که هر خواننده ای را به شگفتی وامیدارد.  اما امروز که گوشه هائی از آن را به یاد می آوریم متوجه نکته بزرگی میشویم که هسته مرکزی تقریباً تمامی مضامینی است که تاکنون در این وبگاه نوشته شده است. 

    آن روح اصلی در بطن همه نوشته های گذشته ما فقط یک چیز است و آن اینکه گفتار و افعال گذشتگان هرچه هست، نیک یا بد، متأثر از دوران خود و ذخایر ماقبل خودش است!  ما از گذشتگان و آرای آنان فایده میبریم اما به هیچ وجه به معنای این نیست که تخته بند افکار و افعال آنان بوده و هرآنچه گفته اند پذیرا باشیم.  اقوال مختلف را باید شنید اما گوش دادن چیز دیگریست.  جدای از گفتار دیگران، نهایتاً باید از ذهن و فهم خود مدد گرفت.  مانند این است که  از فواید آب بهداشتی لوله کشی صرفنظر کرده آفتابه لگن را از موزه ها درآورده آب انبار را جایگزین کنیم!  البته آرای گذشتگان نیز همچون دست ساخته های آنان محترم است ولی باید حفظ شده در آموزش تاریخ عقاید استفاده شود.  ممکن است ایراد کنند که مثلاً ایده "اتم" دموکریتوس که پیش از سقراط میزیست همچنان امروزهم پابرجاست و گفته ما را نقض میکند.  حال آنکه ایده مزبور هیچ شباهتی با آنچه علم روز میگوید ندارد.  آن ایده ناظر بر این بوده که آیا تقسیم مادّه نهایتی دارد یا خیر؟  چه بسا بسیار پیشتر از دموکریتوس هم کسانی به همین "جزء لایتجزا" رسیده بودند که امروز نامی از ایشان نیست. 

    بخش عمده "جمهوریت" ناظر بر دیالوگ سقراط با مخاطبین خود است.  در جائی بحث بر سر زیبائی است و سقراط میپرسد زیبائی چیست؟  مخاطب شروع میکند از اسب های زیبا و شعر و موسیقی زیبا مثال های فراوان آوردن ولی سقراط گوشزد میکند اینها همه مصداق است و نگفتی زیبائی، خودش چیست؟  متعاقباً بحث های دیالکتیک در میگیرد ولی عاقبت چیزی عاید نمیشود الا اینکه بنا بر مشهور، سقراط بر نادانی خود و مخاطب اذعان میکند.  متأسفانه حتی امروز هم میبینیم که بسیاری از دوستان گرفتار اینگونه بحث ها هستند و انگار در ظرف زمان منجمد شده اند.  میتوان با یک تعریف کلی و پذیرش نسبی بودن زیبائی در تعریف آن گفت :"هر آنچه انسان را به وجد میآورد زیبائی است".  سپس مصادیق را که بسیار مهم اند برای روشنگری و توضیح بیشتر ارائه داد.  ترساندن ما از اینکه پیشینیان همه چیز را روشن کرده اند و پا گذاشتن در این یا آن عرصه کار هرکس نیست ما را نه تنها جلو نمیبرد بلکه برعکس، به قهقرا هُل میدهد. 

    متشابهاً امروز نیز، به نوع دیگری، همچنان گرفتار همین بحث های بی حاصل هستیم.  موضوع روز ما درباره حدود اختیارات مردم است.  مثل اینکه فرد مخیّر باشد از آب جوی بنوشد یا از آبریزگاه طویله مجاور.  انسان خردمند اگر گرفتار تشنگی در حد مرگ نباشد باید بگوید هیچکدام!  اما او که در قید اجبار است یا از تشنگی در حال هلاک است مخیر است بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کرده طبعاً آبِ جوی را بنوشد.  غافل از آنکه آبِ جوی شیرابه همان طویله است.  فرد پرستی و پرستش کیش شخصیت چنان در ضمیر ناآگاه ما رخنه کرده که تحصیل کردگان را نیز دچار کرده ناچارند به گفتار این یا آن بیاویزند.  توگوئی روح ارباب رعیتی هنوز حاکم است و جامعه بخود نمیبیند که از خود استقلال رأی داشته باشد.  در حکومت استبدادی، تبلیغات چنان ذهن ها را شکل میدهد که میتواند از چوب خشک برای عوام یک قدیس بسازد.

    مادام که ذهنیات فعال مایشاء باشد، همه چیز را چنان درهم و برهم میریزد که راه را برای غارت اموال مردم هموار میسازد.  از ذهنیتی که برای رفع مشکل مستمر سیل، به انداختن دعا در آن بسنده میکند انتظار پیشرفت امیدیست بی فرجام.  دشمنی این طایفه با این سرزمین فقط منحصر به قتل و غارت نیست بلکه تخریب عامدانه و سیستماتیک محیط زیست جای هیچ شک و شبهه ای در تأیید آن باز نمیگذارد.  تجربه، چراغ روشنی است که نشان میدهد شنیدن حرفهای فردی که تمام عمرِ کاری خود را دروغ بافته امریست مکروه و دور از عقل متعارف، چه رسد گوش دادن به آن. 

خلاصه آنکه، تاریخ طولانی این سرزمین مشحون است از دشمنی با ایده های نو، و کشتن صاحبان فکر.  هیچگاه فرصت بحث آزاد و منصفانه برای ارزیابی ایده ها داده نشده که خود همیشه ناشی از تبانی دو رکن سلطه سیاسی و سلطه دینی بوده است.  لذا خواسته ها منحصر میشود به یک معیشت حداقلی که حقوق بشر در هیاهوی مناظره گرگ ها گم شده است.

  • مرتضی قریب
۱۵
مهر

حقوق حیوانات

     پیرو اعتراضات اخیر و واکنش های جهانی به حمایت از آن، یکی از بازیکنان سابق تیم ملی ایران در شرحی در فضای مجازی نوشت: "بخاطر مردم ایران، صدای همه دنیا بلند شد به غیر از 290 ... که در مجلس نشستند و خود را نماینده ایران خواندند".  واژه توهین آمیز را حذف کردیم و این طرز خطاب محکوم باید گردد.  بعلاوه، همه کسانی را که مانند ایشان از دایره ادب خارج شده و چنین عباراتی را بکار میبرند باید ارشاد کرده از آنها تجدید رویه را طلب کرد.  سالهای سال است که به دنیای حیوانات جفا روا میداریم و هرچه نامردمی و پستی و دنائت است به آنان نسبت میدهیم.  حقیقت اینکه حیوان هیچگاه همنوع خود را نمی کُشد و آنها هم که گوشتخوارند، چاره ای جز این ندارند چه در رژیم غذائی خود بجز گوشت چیز دیگری ندارند.  لذا مجبورند برای زنده ماندن، حیوانات نوع دیگر را شکار کنند.  

    پس این صفات "وحشی"، "درنده"، "خونخوار"، و امثال آن سزاوار گوشتخواران نیست.  چه اگر این حیوانات تربیت شوند، دیده ایم که رام شده حتی دست از شکار برداشته و غذای خود را از دست آدمیان میگیرند.  گوشتخواران که در رأس لیست باصطلاح وحوش هستند این چنین اند، تکلیف باقی حیوانات خود بخود معلوم است.  یکی از حیواناتی که در پائین این لیست وجود دارد، گاو است که برای نوع انسان مفید ترین جانور روی زمین بوده است.  حتی آنها هم که گیاه خوارند صبح ها روز خود را دستکم با یکی از فراورده های این حیوان آغاز میکنند.  مقایسه نادانی و جهالت دیگران با این حیوان جفائی نابخشودنی در حق این حیوان است.  درست است که گاو بیسواد است اما نه همنوع را میکشد نه غیر نوع خود را آزار و شکنجه میدهد، نه تهدید و ارعاب میکند، نه رانت خواری میکند و ثروت دیگران را میدزدد، نه گفتار زشت دارد، و نه هیچیک از زشتی ها و پلشتی های "آدم" های انسان نما را مرتکب میشود.  با اینحال بسبب آموزه های غلط، به این وجود نجیب، صفات ناروا نسبت داده میشود.

   سایر حیوانات نیز کم و بیش در معرض همین نسبت های ناروا هستند.  دروغگوئی را به سگ، یار صدیق انسان نسبت میدهند.  بُز حیوانیست نترس و همیشه جلودار رمه است، معهذا به آدم ترسو میگویند "بزدل"!  ترسوها همانها هستند که با داشتن توپ و تفنگ معهذا حتی از جسد آنها که کشته اند نیز هراس دارند.  آدمهای بی اندازه بیخرد را گاو یا گوساله و اغلب "خر" خطاب میکنند، حال آنکه خر راه بازگشت خود را خوب میداند و اینگونه نیست که هوش مختص انسان باشد.  او که بخیال خود جوانانِ خواهان حقوق طبیعی را "حیوان" خطاب میکند، بیچاره نمیداند خود از حیوان بمراتب فروتر است.  گویا در ایام کهن به فرومایگان پست تر از نوع حیوان، "دیو" یا "دیو صفت" میگفتند.  شاید اینگونه، از آلوده کردن شأن حیوانی اجتناب میکردند.  

    قرنهاست که به حیوانات ظلم میشود و حقوق طبیعی آنان نادیده گرفته میشود.  که بواقع اگر حقوق حیوانات برسمیت شناخته شود، حقوق بشر نیز طبعاً رعایت خواهد شد.  مگر نه اینست که انسان خود حیوانیست سخن گو؟  در گوش عده ای متحجر و مست لایعقل، صحبت از حقوق حیوان، صحبت از حفظ محیط زیست، جنگل، آب، خاک، هوا، دریاچه، رودخانه، و سایر آنچه مادر طبیعت به رایگان در اختیار گذاشته ابداً شنیده نمیشود چه رسد درک شود.  

   بمحض باز کردن بحث پیرامون چنین مسائلی، تنها صحبتی که از سوی متحجرین مطرح میشود این است: "مگر زنان میخواهند لخت شوند"؟!  نهایت فهم و شعور آنان در همین حد است و این خود حاکی از دلمشغولی دائم فکر آنها در رابطه با شکم بارگی و شهوت رانی است.  جز این کاری نمیدانند ولی خود را اشرف مخلوقات میپندارند.

    بحث از حقوق حیوان و محیط زیست احتمالاً تعجب همه را بر می انگیزد که در این وانفسای سرکوب و اختناق چه جای این سخنان است.  حال آنکه چون صد آید نود هم پیش ماست.  در واقع، این بمعنای دست کشیدن از خواسته های حقوق انسانی نیست بلکه یادآور این نکته است برای داشتن یک رشد پایدار، چنین اهدافی باید همواره در پس ذهن جویندگان آزادی باشد.  حقوق انسانی، جزئی از حقوق کلی تر زیست بومی است که در آن زندگی میکنیم.  حتی در مقیاسی وسیعتر باید خواهان حفظ سلامت کره زمین بود.  از فضا که نگاه کنیم خبری از خطوط مرزی نیست یعنی زمینیان همه به یکسان در معرض خطرات بالقوه و بالفعل پیش رو هستند.  واژه کلیدی "رشد پایدار" است.

    معنای رشد پایدار چیست؟  در فردای ایران آزاد که به جبران مافات فکر شود، چیزهائی هست مثل پولهای دزدیده شده که شاید بتوان بازگرداند شاید هم نتوان، که اهمیتی ندارد زیرا ثروت مجدد ایجاد میشود.  اما چیزهائی هم هست بسیار مهمتر که غیر قابل بازگشتند.  جنگل های پاک تراشی شده بسادگی قابل احیاء نیست، آبهای زیرزمینی فروکش کرده نیز قابل احیاء نیست و اگر هم باشد با این جمعیت زیاد رو به تزاید فوراً بلعیده میشود.  سرزمین های فرونشسته نیز بجای خود باز نخواهد گشت زیرا حفر میلیونها چاه آب، فشار زیرین را تحلیل برده است.  وقوع ریزگردها پدیده ای غالب شده است.  متشابهاً احیاء زیست بوم ها، تالاب ها، حیات وحش، خاک های کشاورزی شسته شده با سیل، و امثال آن بسادگی میسر نیست.  در رأس همه اینها و در کنار استبداد، آنچه باعث تشدید همه آنچه در بالا ذکر شد و به پدیده های ناواگشتنی منجر شده و میشود همانا افزایش جمعیت انسانی فوق طاقت منابع سرزمین است که او خود نیز پدیده ای ناواگشتنی است!

خلاصه آنکه، در کنار همه تلاش ها، کوششی لازمست تا فرهنگ واژگان از خرافات و هرآنچه نسبت های نارواست پیراسته گردد.  دوم آنکه حقوق حیوانات برسمیت شناخته شود و آدم های جاهل و خیانتکار با گاو و سایر حیوانات مقایسه نشده شأن حیوانی لکه دار نشود.  سوم و در سطحی وسیعتر، کوشش برای حفظ و احیاء محیط زیست صد چندان شده و با عواملی که در جهت ویرانی سرزمین میباشد مقابله گردد.  و بالاخره در مقابل تبلیغات دروغین به روشنگری پرداخت.  

  • مرتضی قریب