فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیر» ثبت شده است

۰۸
مرداد

نیروها در طبیعت -3

    دیدیم که فکرِ جستجوگر، محور اصلی در کشف رمز و رازهاست.  با این تبصره که تفکر بتنهائی معلوم نیست به نتایج قابل اعتماد منجر شود.  مادام آزمایشات برنامه ریزی شده که با اسباب و ادوات فنی همراه است وجود نداشته باشد، توفیقی نمیتوان امید داشت.  لذا تفکر جستجوگر زمانی به کشف حقایق نائل میشود که معمولاً مستند به مشاهدات و آزمایشات باشد.  در غیر اینصورت باید محتاط بود زیرا معلوم نیست نتیجه کار درست از آب در آید.  البته گاه شهود بتنهائی ممکن است تصادفاً درست از آب درآید.  داستان دموکریتوس که قائل به وجود اتم بود از همین قسم است.  علت موفقیت او نیز بسیار ساده بود چه اینکه قضیه تقسیم پذیری ماده 2 حالت بیشتر نداشت یا تقسیم نامتناهی و یا جزء لایتجزا که او اختیار کرد. 

   از کهربای سحرآمیز باستان به نیروی برق در زمان حاضر رسیدیم.  ذهنیتی که حاکمیت دینی مروّج آن است ظاهراً رویگردانی از نوگرائی و دستآوردهای مادّی بوده مردم را به زندگی حداقلی تشویق میکند.  اما در همین بحبوحه کمبود برق، اگر برق این نهادهای مروّج "معنویات" برای مدتی قطع شود و تکلیف شود که خوبست برای مردمی که از شما تقلید میکنند نمونه باشید، داد و فریاد برآرند که مسلمانی نیست!  لذا وقتی شرایط عینی حاکم باشد نصایح و مواعظ فراموش شده یکسره باد هوا میشود. اگر فکر را هم نوعی نیروی معنوی تعبیر کنیم، دنیای امروز تقابل 2 نیروی خیر و شرّ است.  یکی نیروی تفکر آزاد و دیگری نیروی ایمان ایدئولوژیک.  اولی مانند آب سیال است و فورم پذیر و مستعد برای پذیرش هرگونه نقد و انتقاد.  دومی مانند یخ منجمد و غیر قابل انعطاف و فورم ناپذیر و چون مقدس است خود را مصون از اشتباه میداند.  اینگونه است که جامعه قطبی میشود و با سیطره ایمان سنتی بر جامعه، تفکر سازنده و ابتکار به حاشیه میرود.  چنین جامعه ای در تبلیغات و پروپاگاندا بسیار فعال و بی پروا اما در عمل و در لوازم زندگی دنباله رو و مقلد جوامع آزاد است.  قابل ذکر است که ممنوعیت تفکر آزاد، با خود تقلید را بهمراه میآورد چه اینکه ایمان ایدئولوژیک و تقلید کورکورانه هردو از یک سنخ اند.  عجیب تر اینکه ادیان در ابتدای خود علی الاصول محصول تفکری آزاد بوده، مدیون این شیوه تفکرند.  منتها بعدها ارباب دین برای بازار خود و حفظ سلطه آنرا بصورت ایمان خشک و لایتغیر درآورده تا مانع از هرگونه تجدید نظر شود.  هرگونه اصلاح واقعی، منوط به تجدید نظر در اساس، فارغ از خطوط قرمز است والا هدر رفت وقت و انرژیست.

   نیروی ایمان معمولاً تداعی کننده ایمان صادقانه و بدون حشو و زوائد مثل ایمان نزد داعش و القاعده و شاید طالبان باشد. ایمان ایدئولوژیک لزوماً ربطی به مبداء قدسی ندارد کما اینکه ایمان برخی مارکسیست ها نیز از سر صدق است.  اما آنچه عملاً در سرزمین ما بنام ایمان جریان داشته سلطه یک ایمان ریائی بوده که مکرر توسط حافظ و سعدی و دیگران نقد شده.  ایمان ریائی مهمترین مانع شکل گیری تفکر آزاد در این هزار و چندصد سال گذشته بوده و نگذاشته است حس ابتکار و نوآوری چه در عرصه زندگی مادّی و چه حتی زندگی معنوی شکل گیرد.  داشته های ما در این مدت، همه ناشی از حُسن تصادف بوده که جرقه هائی اینجا و آنجا درخشیده اما نَفَس سرد ایمان ریائی مانع از گرم شدن تنور تفکر آزاد و راه افتادن فرایند زنجیری آنطور که در اروپا شد شده است.  استعارهِ مغز جوانان در داستان ضحاک از همین قسم است.  منتها امروزه چیز جدیدی که در اینسوست و نام ایمان را یدک میکشد مقوله ایست بکلی متفاوت.  در ظاهر، همان افکار تبلیغ میشود اما در عمل متکی به زر و زور و همه آن مفاسد که قبلاً ذکر شد است.  ایمان جدید، ایمان به حفظ سلطه به هر قیمت ممکن است.  حتی به بهای نابودی یک کشور کهن و حتی به بهای نابودی سایر تمدن ها!  تحت سلطه این ایمان مجعول، نه تنها تفکر آزاد محکوم به مرگ است که مبادی منطق ارسطوئی هم به چالش کشیده شده جزء، بزرگتر یا مهمتر از کل میشود!  اینگونه میشود که اصحاب فکر یا در بند یا در تبعید و یا در گوشه ای خزیده میدان عمل به جغدها و زغن ها واگذار میشود.

خلاصه آنکه، در مقام مقایسه با نیروهای مادّی، فکر را هم بمناسبت تأثیری که دارد نوعی نیرو گرفتیم.  بنظر میرسد سرنوشت ما بیش از آنکه تابع نیروهای مادی باشد، گرفتار جدال در صحنه فکر بوده است.  جدال تفکر آزاد با تفکر ایمانی.  سرنوشت غمباری که ناشی از اسارت فکر است!  دیدیم که عبور از نگرش ارسطوئی نیرو به نگرش مستدل گالیله و نیوتون باعث چه تفاوت عظیمی در چهره دنیا شد.  نظراً میتوان امید داشت که عبور از نگرش ایمانی به نگرش تفکر آزاد به چه نتایج شگرفی در حوزه انسانی منجر شود.  بیش از هزار و چند صد سال سیطره نگرش ارسطوئی مانع پیشرفت علم بود.  آیا امیدی هست که از پس قرنها، سیطره ایمان ریائی شکسته شود و نیروی ذهن از قفس جهل مقدس آزاد گردد؟!

  • مرتضی قریب
۱۳
تیر

منشاء شرّ

    مشاهده جریانات معاصر انسان را در بهت و حیرت فرو میبرد.  بهت و حیرت که براستی اینهمه دروغ و گمراهی از کجا آمده است؟  سرچشمه شرّ کجاست؟  چرا باید بنام معنویات، با وعده نسیه تأمین زندگی جاوید، انسان از حقوق حقه طبیعی و نقدِ زندگی محروم شود؟  آیا گرفتاری تاریخی ما در درک مفهوم شرّ است؟

    پرسش اساسی این است که اولاً آیا شرّ واقعاً وجود دارد یا صرفاً اصطلاحی بیش نیست؟  دوم اینکه اگر وجود دارد چگونه بوجود میآید و سوم اینکه چگونه باید دفع شود؟  پیش از هرچیز باید گفت که خیر و شرّ، در آن مفهومی که اینجا مورد بحث است، معلول وجود تمدن و شهر نشینی است.  چه انسان ها مادام که پراکنده و دور از یکدیگر زیسته با یکدیگر تعاملی نداشته باشند، شرّی از ناحیه انسان وجود نخواهد داشت.  بطور خلاصه آنچه بنظر میرسد به قرار زیر است.

    اول اینکه، برخلاف دوگانه نور و ظلمت، شرّ وجود واقعی داشته و بمثابه فقدان خیر تلقی نمیشود.  اما چگونه بوجود میآید؟  بنظر میرسد عامل اصلی آن گمراهی است و از دل گمراهی شرّ پیدا میشود.  گمراهی خود از طریق ایدئولوژی، دینی یا غیر دینی، نشر و تکثیر میشود.  حال باید دید گمراهی چگونه از ایدئولوژی تولید میشود.  گمراهی میتواند به میانجی گری عوامل مادّی یا صرفاً بر مبنای الفاظ و عواطف انسانی ایجاد شود.  در حالت نخست مثل این میماند که کسی یک چوب خشک را در دست گرفته و ادعا کند که این کوه دماوند است!  سپس با القاء این ناممکن در ذهن دیگران و کنترل اذهان بخواهد مخاطبین را در خدمت خود آورد.  اینکه او خودش به این ناممکن معتقد باشد یا نباشد البته چیز دیگریست.  پُرواضح است کسی آنرا باور نکرده و طبعاً عقل سلیم نمیپذیرد.  اما گزینه ساده تری وجود دارد و آن این است که مدعی بجای توسل به عینیات، به الفاظ و ذهنیاتی روی آورد غیر قابل لمس.  مثلاً بگوید که ارواح زیرِ زمین مدتیست بر او ظاهر شده او را دعوت به ارشاد مردم کرده اند.  و با این ادعا متوقع پیروی مردم و گرد گشتن زیر پرچم خود باشد.  اما انسان در طول تاریخ همواره به چشمان خود اعتماد بیشتری داشته و دارد تا به ذهنیات.  لذا از مدعی خواسته میشود قدرت فائقه خود را در امری مادّی و ملموس متبلور سازد تا باور پذیر باشد.  در تاریخ ادیان، این امر به "معجزه" موسوم است یعنی طرف کاری کند که مردم عادی از انجام آن عاجز باشند.  مثلاً خواسته شود چوبی را در دست بگیرد و آنرا تبدیل به کوه کند.  مسلماً چنین چیزی ناممکن است و مدعی در این مرحله عموماً واپس کشیده به همان اندک باورمندان اولیه دل خوش میکند. 

    اما مدعی ممکن است در این مرحله میدان را واگذار نکند و بگوید هرکس او را باور نکند به عذاب الیم از سوی ارواح زیرزمین دچار خواهد شد.  اما بعد مدتی که خبری نشود و ضمناً با بیشتر شدن پیروان، فرقه او اندک قوتی یافته باشد میتواند دستور دهد عذاب الیم را بر ناباوران وارد کرده موجب عبرت مردد ها شده فرقه نوپای خود را قوام بیشتری بخشد.  طبعاً در چنین صورتی عده زیادی از ترس جان، اجباراً او را باور کرده کمر به خدمت در راه او خواهند بست.  این چنین است که گمراهی مانند بهمنی مرتباً بزرگ و بزرگتر شده به اطراف و اکناف سرایت میکند.  لذا این گمراهی با استبداد رأی رابطه مستقیم داشته با هذیان و خودبزرگ بینی به اوج میرسد. 

   باید توجه داشت حتی اگر در ابتدا ایده اولیه بیراه نبوده باشد، معهذا طی گذشت قرنها کم کم رنگ باخته و از فرقه که نام و نشان اولیه را یدک میکشد جز پوسته ای متورم ولی تهی شده از معنا باقی نخواهد ماند.  در این مرحله است که محتوا فراموش و صورت بر محتوا غلبه کرده تبدیل به اصل میگردد.  آنچه عمده میشود صرفاً "نام" است و برای حفظ آبرو هر کاری مباح است.  که اگر قدرت و سلطه هم در کار باشد "نان" هم خواهد داشت که برای حفظ آن عبور از همه چیز، حتی اصول مقدسه، نه تنها مباح بلکه واجب خواهد بود.  طبعاً برای بقای فرقه و حفاظت در برابر گزند روزگار، دستگاه وتشکیلاتی لازم میآید که مهمترین وظیفه آن تولید گمراهی و جلوگیری از روشنگری و سرکوب پرسشگر است.  لذا بیشترین شرّ از دل گمراهی و بزرگترین گمراهی از بطن ایدئولوژی میآید.  نبرد با گمراهی و دفع شرّ فقط با کمک دانش میسر است.

خلاصه آنکه، شرّ نیز مانند خیر امریست نسبی.  شرّ از گمراهی و آن از ایدئولوژی زائیده میشود.  گاهی ایدئولوژی در سطح اولیه خود بمثابه نوعی فلسفه متوقف میماند همانگونه که آئین زرتشت در اصل نظریه ای فلسفی بود. گاهی هم بعلت هوای نفس یا فوران خیالات وارد مراحلی میشود که شرح آن رفت.  و بدترازبد وقتی که مدعی نمایندگی آسمان هم باشد.  نوشداروی شرّ و دوای گمراهی آموزش عمومی است و لاغیر.  و پا گرفتن این نیز در گرو حضور نظمی پاسخگو و مردمسالار است.

  • مرتضی قریب
۱۵
خرداد

خیر پنهان در شرّ

    در هر شرّی خیری پنهان و در هر خیری شرّی مستتر است، چیزی شبیه متغیرهای پنهان در کوانتوم!.  در 1923 پدر و مادری دست فرزند 3 ساله خود را گرفته و روسیه بحران زده ناشی از تنگناهای انقلاب بلشویکی را بقصد آمریکا ترک کردند.  خانواده طی مهاجرت و پس از آن با سختی های فراوان روبرو بود اما از دل این مهاجرتِ اجباری فرزندی پرورده شد که آیزاک آسیموف (اسحاق عظیم اف) معروف شد.  اگر این مهاجرت صورت نگرفته بود، چه بسا طفل مزبور بعدها در خیل شهروندان عادی حل میشد و یا بسا میان خیل عظیم قربانیان گمنام انقلاب روسیه دفن شده نامی از وی باقی نمیماند.  پس در این سفر مخاطره آمیز، دستکم خیری پنهان بود که بعداً شکوفا شد.  بسیاری از مهاجرت ها ممکنست چنین باشند.

    این پدیده در امور دیگر نیز قابل مشاهده است.  مثلاً کشور هلند در منطقه ای از اروپا بنام فروبومان است که سطح اراضی عموماً پائین تر از سطح دریاست.  مکرر در اثر طغیان دریا برخی زیست گاه ها به زیر آب میرفت.  مردم به مرور زمان یاد گرفتند چگونه با ساخت آب-بند ها نه تنها جلوی این حوادث را بگیرند بلکه بخش های بزرگتری از دریا را با تخلیه آب، به اراضی مفید تبدیل ساخته و کشور را به یکی از قطب های کشاورزی و بویژه پرورش گل دنیا بدل کنند.  فایده پنهانی که در کار بود، آنرا از ظلم طبیعت استخراج ساختند.  در گوشه و کنار دنیا، بسیاری از مجرمین به حبس محکوم شده و عمر خود را به بطالت سپری میکنند.  گهگاه اتفاق افتاده که زندانی از این شرّ آشکار حُسن استفاده را کرده و با استفاده از فراغت بی پایان، با مطالعه نظام مند در علوم، متخصصی ماهر در روز آزادی از زندان مرخص شود. از این موارد کم  نیست.  از آنسو، اغنیا اغلب با زیاده روی در خوراک، این خیر نمایان به شرّ پنهان انواع بیماری ها منجر میشود.

    ناگفته نماند، تشخیص خیر پنهان از میان شرّ آشکار و کاربست آن بستگی بسیار به آگاهی و اراده آدمیانی دارد که با آن در ارتباطند.  مثلاً اگر جفای طبیعت بجای هلند در آسیا یا جای دیگری اتفاق می افتاد معلوم نبود مردم آن ناحیه به صرافت افتاده آنرا به فایده بدل کنند.  بعبارت دیگر ذهنیت آدمها و نوع فرهنگ و آموزش های اولیه در شناخت پدیده و تبدیل شرّ به خیر بسیار مؤثر است.  چه بسیار محکومینی که ایام محبس را به بطالت گذرانده و کم باشند کسانی که آنرا در امری مفید استحاله کرده باشند.  کاریل چسمان، زاده 1921، مجرمی بود که بخاطر سرقت و تجاوز به عنف به اعدام محکوم شده بود.  معهذا در زندان با مطالعه علم حقوق و دفاع از خود توانست چند سالی اجرای حکم را به تعویق انداخته و ضمناً چهار کتاب پرفروش در زندان نوشت که جنبشی را برای براندازی مجازات اعدام بوجود آورد.  او از فرصت بوجود آمده در زندان استفاده کرد منتها بخت یارش نشد و عاقبت اعدام شد.  دستکم، او تلاش خود را کرد.

    اما امروز این مقال به چه کار ما میآید؟!  میدانیم که در این سوی دنیا موسوم به خاورمیانه، مردم در رنج و عذاب اند.  گویا تاریخ چنین مقدر کرده این ناحیه هرگز روی خوش نبیند.  از آن جمله، نزدیک نیم قرن است که ما محنتی عظما را تجربه میکنیم.  صد البته آنچه امروز موجود است خود متأثر از گذشته  بوده و چیزی نیست یک شبه حادث شده باشد.  رنج امروز ماحصل تجربه ای هزاران ساله است که به دوره بعد اسلام هم محدود نیست.  تأمل در تاریخ گذشته نشان از آن دارد مادام متافیزیک امری اختیاری و شخصی بوده و نهاد حکومت دخالتی در آن نداشته، خِرد پیشگان فرصت کار داشته و رفاه و امنیت کم و بیش وجود داشته است.  زمان هائی هم که نهاد دین در امر حکومت دخالت داشته و یا اصلاً خود حکومت را در قبضه داشته، جامعه با انواع سختی ها روبرو شده، پیشرفت کُند یا یکسره راه پس در پیش گرفته.  اما امروز چه؟ عقیده عموم چنین است که میان هزار موضوع مختلف مبتلابه کشور، همه آن هزار مورد در جهت خلاف منافع عمومی و خیر کلی کشور انجام گرفته است.  پرسش کلیدی همینجاست که در میان همه این ابتلائات، آیا هیچ خیر پنهانی در دریای شرّ نهفته نیست؟  بنظر میرسد شاید تنها و تنها خیر ممکن درک عمیقی باشد که جامعه از حاکمیت دین در این تجربه نزدیک نیم قرن بصورت بلاواسطه بدست آورده باشد.  چه اگر این تجربه عینی دست نمیداد، قرون متمادی حصول همین نتیجه گیری بطول انجامیده یا هرگز روی نمیداد.  پس بر نخبگان است که ضمن درک اهمیت آن، حُسن بهره برداری را در تعالی آتی بعمل آورند.

خلاصه آنکه، مقصود این نیست که در شرّ فایده باشد.  مقصود این است که هرگاه علیرغم همه تمهیدات شرّی واقع شود، با وجود همه زیان ها چگونه میتوان دستکم نتیجه ای مفید استخراج کرد.  با بودن افراد هوشمند و دلسوز و نهادهای مردمگرا، امثال خیر پنهان را میتوان در گستره ای وسیع در معرض عموم قرار داده با همکاری آنرا به امری مفید بدل ساخت.

  • مرتضی قریب