فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رشد جمعیت» ثبت شده است

۲۱
آذر

آمار

    کشورهائی که مردم در آن جایگاهی دارند امور آن معمولاً در دست نخبگان و تکنوکرات هاست.  حتی اگر سیاستمداران فاسد باشند، که اغلب هستند، معهذا باز هم اداره اجرائی کشور را بدست متخصصین میسپارند تا دستکم کشوری وجود داشته باشد تا آنها بر سر کار باشند.  در یک نظام سالم، آمار و ارقام حاکم  است و بر آن نظارت دارند.  اما در یک نظام ناسالم و فاسد، اعداد و ارقام جایگاهی نداشته و گذران امور با حرف و ابراز آرزومندی است که در آتیه چنین و چنان خواهیم کرد و قله های تمدن را فتح خواهیم کرد.  اگر هم گاهی به آمار اشاره شود مانند نمونه های زیر است:

    بعلت کمبود (موسوم به ناترازی) برق و شکل های دیگر انرژی، وزیر نیرو که بالاترین مرجع تخصصی در این حوزه است، از هدر رفت انرژی گلایه داشته اظهار کرده اند "از هر 100 واحد انرژی که به نیروگاه میدهیم، 60% تلف میشود و 40% به برق تبدیل میشود!"  این اظهار نظر حیرت انگیز است.  چه طبق اصل دوم ترمودینامیک هر دانش آموزی میداند که تبدیل تمامی محتوای انرژی گرمایی به کار مکانیکی میسر نیست.  با فرض اینکه انرژی شیمیائی سوخت تماماً به گرما بدل شود، فقط بخشی، مثلاً 40%، به کار مکانیکی و نهایتاً برق تبدیل شده و مابقی 60% ناچار به محیط زیست باید داده شود که از آن به آلودگی حرارتی یاد میشود.  آن تلفاتی که ایشان پیگیر آن هستند از نوع دیگریست که زیردستان ایشان باید به او آموزش دهند!  بعلاوه، میخواهد بگوید که گویا اشتباهات از گذشته به ارث رسیده و بما ربطی ندارد!

   همین شیوه نامبارک در ارائه آمار در بحث جمعیت هم هست که اخیراً مجریان محترم هریک بدان پرداخته و نظر داده اند.  وزیر کشور در جمعی از نرخ کم رشد جمعیت اظهار نارضایتی و نگرانی کرده که با این روند رشد کم، در سال 1480 جمعیت ایران به 35 میلیون تنزل پیدا میکند.  معاون وزارت بهداشت نیز در همین زمینه اظهار نگرانی کرده و میگوید در سال مزبور جمعیت به حدود 42 میلیون میرسد.  معاون امور زنان و خانواده در دولت، همین عدد را 30 میلیون گفته اند.  اینکه مجریان یک دولت واحد در ابراز یک نظر علمی این همه متشتت اند خود قابل تأمل است.  بعلاوه اینان بگویند چگونه به چنین ارقامی رسیده اند؟!  رشد جمعیت در حال حاضر 0.7% و عددی مثبت است.  یک دانش آموز ابتدائی نیز میداند که با یک رشد مثبت، جمعیت همواره فزاینده است و نه کاهنده.  این مسئولین که هرگز مسئولیتی به گردن نمیگیرند و بر اساس رشد فعلی چنین آمار مغشوشی ارائه داده اند بخود زحمت نداده کمی حساب میکردند که با فرض رشد ثابت 0.7% بسادگی به عدد 153 میلیون می رسیدند.  اگر زحمت کشیده به اطلاعات مرکز آمار نگاه میکردند درمیافتند که رشد جمعیت کشور فراز و نشیب فراوان داشته زمانی بیشترین حدود 5% در سال 1360 و زمانی کمترین در حدود 0.4% در 1373 بوده و دوباره به 2.3% در 1394 صعود کرده ولی همواره مثبت بوده است.  شکل 1 چندین سناریوی محتمل را نشان میدهد که مرکز آمار محاسبه کرده و به محتمل ترین که 93 میلیون در 1430 است اشاره دارد.

   اتفاقاً کاش تصورات این دلواپسان به واقعیت پیوسته و جمعیت به 30 میلیون تنزل کند!  شکل شماره 2 نشاندهنده جمعیت کشور در این 140 سال اخیر است.  همانطور که ملاحظه میشود بنظر میرسد جمعیت این خطه در قرون گذشته زیر 10 میلیون بوده و تناسبی را با اقلیم خشک این سرزمین حفظ کرده ولی طی 60 سال گذشته انفجاری بوده است.  اگر قرار باشد مرتب نگوئیم گندم نداریم، خوراک دام و طیور نداریم، آب نداریم، هوا نداریم، .. و زندگی با رفاه نسبی میخواهیم این اقلیم بیش از حدود 30 میلیون را نمیتواند پشتیبانی کند.  ضمن اینکه قدرت یک ملت به تعداد نیست!  رجلی دیگر توصیه کرده بفکر رفع وابستگی به هامون و هیرمند باشید چرا که گویا اقتدار نظام زورش به چند پابرهنه طالبانی نمیرسد!!  یکی دیگر از همین دلواپسان اظهار نگرانی کرده که 80 سال دیگر، جمعیت همسایه شرقی 550 و غربی به 380 میلیون میرسند.  یعنی چه نشسته اید ملت ما عقب هستیم!  این نهایت فهم مسئولین بی مسئولیت است که مقدرات ملتی را در دست گرفته اند. 

خلاصه آنکه، اگر مشت نمونه خروار باشد، از بررسی این چند نمونه باید به باقی قضایا (1403/9/18) پی برده به حال ملتی که مسئولین آن عدد ندانند گریست.  میگویند بجای شرح مصیبت راه حل ارائه کنید.  یا بجای شرح مختصات رهنمود ارائه کنید.  در پاسخ باید توجه داشت که شما تا بیماری را نشناخته اید نمیتوانید درمان ارائه کنید.  وقتی مسأله را شناختید در بطن خودش راه حل را هم بطور ضمنی دارد.  در اداره ای که فردی در حال خرابکاری است طبعاً راه حل در اخراج اوست.  چگونه؟  حل کوتاه مدت و بلند مدت.  قبلاً شورای ملل متحد، بعنوان بلند مدت در کنار کوتاه مدت پیشنهاد شده بود. 

  • مرتضی قریب
۰۷
آذر

آلودگی

    در ادامه مطلب پیشین، پرسشی طرح شد بدین مضمون که این آلودگی های زیان آور و مسموم در آب و هوای کره زمین از کجا آمده است؟  این گازهای گلخانه ای که در جوّ زمین رها شده و مداوماً رو به افزایش بوده و باعث گرمایش کره زمین و بخطر انداختن زیست کره است از کجا آمده است؟  مگر نه اینست که مجموع عناصر روی زمین از بدو پیدایش آن ثابت و بدون تغییر بوده است؟  مگر نه اینست که چیزی از خارج به کره زمین اضافه نشده و نخواهد شد و مجموع مواد این سیاره همواره همان است که از حدود 5 میلیارد سال پیش بوده است؟  پس چه شده که در این چندین و چند ساله اخیر اینهمه سروصدا بابت آلودگی کره زمین میشنویم و مرتباً هشدار است که از مجامع آکادمیک بگوش میرسد.  اعلام خطر که آلاینده های بوجود آمده از فعالیت های بشر به مرز های خطرناکی رسیده و چه بسا از حدود مجاز فراتر هم رفته است!  مگر این موادی که از بدو تولد کره زمین بر بستر این سیاره وجود داشته از اول سمّی و خطرناک بوده که ما تاکنون خبر نداشتیم؟   و اگر سمّی نبوده، چطور شده که حالا سمّی و زهرآلود شده؟  حقیقت مطلب چیست؟

    واقعیت مهم، درباره موضوع حاضر و اصولاً درباره سایر موضوعات، اینست که ما انسان را موجودی استثنائی تلقی کرده و جمعیت انسانی کره زمین را از جمعیت سایر جانوران مستثنی کرده و میکنیم.  چنین رویه ای از اساس غلط است و بزودی به مشکلات بزرگی میانجامد که در حل آن در میمانیم.  واقعیت اینست که ما و سایر جانداران بر چهره زمین همگی یک کلیت واحد هستیم و هرگونه تبعیض از دیدگاه زمین و طبیعت یگانه آن غیر قابل قبول است.  اینکه با وجود چنین رویه ای فقط از نیم قرن اخیر است که مشکلات آلودگی به صحنه آمده و در تمام اعصار و قرون ماضی چنین بحث هائی جریان نداشته بدین علت است که جمعیت مطلق آدمها هنوز مثل امروز به آستانه بحران نرسیده بود.  اگر هم مشکلاتی بوده محلی بوده و بسطح گلوبال نرسیده بود.  با نگاه از منظر تکاملی و با نگاه از دریچه چشم زمین که مادر همه مخلوقات است، موجودات همگی محترمند و همگی متساویاً حق حیات دارند.  اما در این میان، این آدمیزاد دوپا با هوش بیشتری که نسبت به سایرین دارد، خود را مستثنی کرده اشرف مخلوقات پنداشته و باقی موجودات را زائده ای در خدمت به خود میپندارد.  مادام که چنین نگرشی حاکم باشد در برروی پاشنه غلط خواهد چرخید و هر اقدامی که بشر به زعم خود تصور کند که در جهت پیشرفت است در واقع امر حرکتی جز در جهت پسرفت نخواهد بود.  این نگرش که از اساس نادرست است، تبعات منفی بیشماری بدنبال داشته که با افزایش هرچه بیشتر جمعیت شدیدتر هم خواهد شد.  مادر همه این مشکلات، جمعیت زیاد و مرتب رو به تزاید کره زمین است.  طبعاً منظور ما جمعیت انسانی است چه اینکه جمعیت سایر جانوران چه به لحاظ کوچک شدن فضای زندگی آنها و چه به لحاظ دخالت انسان در نابودی آنها مرتباً رو به کاهش است بطوریکه امروزه نسل برخی بکلی منقرض شده است.  گاهی بشر مستقیماً دخالت کرده و هنگامی که جمعیت حیوانی مثلاً فیل ها در فلان پارک طبیعی در آفریقا زیاد میشود، خیرخواهانه خود اقدام به شکار آنها کرده تا میزان جمعیت با میزان فضای حیاتی آنها متناسب باشد.  اما نکته مهم همینجاست که بشر فراموش میکند همین مشکل درباره جمعیت خودش نیز صادق است.  در این مورد اخیر، فعلاً رده بالاتری از موجودات نسبت به ما وجود ندارد تا او از سر خیرخواهی با شکار میلیونی از ما انسانها تعادلی ایجاد کند.  گفتیم "فعلاً" زیرا شاید با خلق ابر رایانه های دست ساخت خودمان، بلکه آنها در آینده فعال مایشاء شده این خدمت را در حق مان انجام دهند!  اما اگر ما چنان هوشمند شده ایم که به حقیقت این قضیه پی برده و انجام آنرا به روبات ها سپرده باشیم، چرا هم اکنون با زبان خوش خود در صدد حل و فصل آن نباشیم؟  در این مسیر باید هوشیار بود که فریب راه حل های خوش آب و رنگ با ظاهر علمی را نخوریم.  چه اینکه برخی از کارشناسان میگویند اصلاً جای هیچ نگرانی نیست.  لازم نیست اصلاً زحمت فکر کردن بخود راه دهید، طبیعت فکر همه چیز را کرده و خودش بهترین کنترل کننده است.  ظاهر این حرف معقول بنظر میرسد.  چرا کار را بدست زمین نسپریم؟  این کارشناسان بر اساس محاسبات پیش بینی میکنند که وقتی جمعیت از 8 میلیارد فعلی به حدود 10 یا 12 میلیارد برسد شیب جمعیت نسبت به زمان، افقی شده و برای مدتها افقی مانده و سپس شیب آن منفی میشود و متعاقباً جمعیت بکندی رو به کاهش میرود.  با این طرز تفکر نه لازمست جمعیتی کشته شود و نه تحمیلی بر روش های تنظیم خانواده شود و نه بی جهت باعث نگرانی شویم.  بگذار هرچه خواهد بشود.

     موضوع مهم اینست که چه ضمانتی برای حصول چنین نتیجه گیری وجود دارد؟  اگر مرتب بالاتر رود چه؟ تازه اگر این پیش بینی صحیح هم باشد، چه ضمانتی وجود دارد که با رسیدن جمعیت به یک ماکزیمم، همچنان همه چیز بخوبی و خوشی و بدون بحران تمام شود و متضمن خوشبختی برای همه باشد.  ما در مورد موشها و اغلب جانوران دیده ایم که هرگاه جمعیت آنها بیش از اندازه زیاد شود و متعاقباً در غذا و فضای زندگی آنها کمبود بوجود آید، خود بخود زاد و ولد آنها کاهش یافته و جمعیت بسرعت فروکش میکند.  اما آیا این مطلب برای آدمها نیز صادق است.  آنچه میبینیم ظاهراً خلاف این رویه است چه اینکه میبینیم مردم در هند یا آفریقا، هرچه فقیرتر باشند زاد و ولد بیشتری دارند و مردم مرفه فرزندان کمتری را متکفل میشوند.  مگر اینکه متوقع باشیم کیفیت زندگانی چنان تنزل یابد و بدبختی چنان شدید شود که انسانها رویه جانوران را در پیش گرفته با جنگ و خونریزی جمعیت کاهش یابد.  معلوم نیست چه حکمتی وجود دارد که راه حل های ساده تر و منطقی تر دیده نمیشود؟  لازم نیست فیلسوف باشیم، منطق معمولی حکم میکند اصلاً چرا مشکلی بوجود آوریم که مجبور شویم آنرا حل کنیم.  مگر نه اینکه بهترین درمان، پیشگیری است.  شگفتا برخی خواهند گفت " که البته اینهم راه حل دیگریست"  تا شاید غیرمنطقی بودن ایده های خود را پنهان کنند.  معروفست که در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، هنگامی که صدراعظم مشهور و خرافه پرست میرزا آغاسی عهده دار مهمات کشور بود، مکتشفی با سروصدای زیاد و ادعاهای عجیب پیدا شد.  او را به حضور صدراعظم بردند تا اختراع خود را عرضه کند.  گفت که داروی قطعی ضد پشه را یافته است.  گفتند چیست؟  گفت از این معجون که در شیشه دارم شب ها کنار بالین خود میگذاری تا به محض فرود پشه بر اندام شما، آنرا گرفته و قطره ای از این دارو با قطره چکان بر چشمان آن ملعون بریزی. پشّه مزاحم کور میشود و دیگر دست از شما برخواهد داشت.  بهمین سادگی!   صدراعظم لختی فکر کرد و با اعتراض گفت اگر پشّه را با انگشتانم گرفته باشم که براحتی با کمی فشردن میمیرد و خلاص میشوم و دیگر به اختراع شما نیازی نیست.  دانشمند جوان با لبخند گفت " که البته اینهم راه حل دیگریست".  

     لذا، بجای آنکه مشکل عظیمی را بوجود آورده و سپس در پی راه حلی برآئیم که آیا جواب بدهد یا ندهد و بویژه در این موضوع جمعیت که امریست در حدّ محال، چه بهتر که مطلقاً مشکلی ایجاد نکنیم.  آنجا که حافظ میفرماید: ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم/ دامن کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم/ عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم.  در ارتباط با موضوع آلودگی و به بهانه علل مرتبط با آن، از جمله جمعیت، ذکر چند نکته ضروریست.  در فرهنگ و ادبیات، ضرب المثل ها و جملات قصار زیاد است که ریشه در گذشته ها و یا ادیان رایج دارد.  مثلاً ضرب المثل "هر که دندان دهد نان دهد" و یا " در پهنه زمین پخش شوید و متکثر شوید و از مواهب برخوردار شوید".  در زمانی که جمعیت کره زمین کم بود همه این توصیه ها متشابهاً درست بود و دستکم ایرادی بدانها نمیشد گرفت.  واقعیت اینست که بسیاری از این اشارات در دوره خودش درست بوده است اما امروز دیگر کاربردی ندارند.  بسیار کم است توصیه هائی که در همه زمانها درست باشد.  مثلاً توصیه "همسایه ات را دوست بدار همانطور که خودت را دوست داری" میتواند از این دسته اخیر و از نوادر باشد.  همانطور که قوانین اساسی کشورها از تعدادی اندک قانون کلی تشکیل شده است، اصول بنیادین اخلاقی نیز از تعدادی اندک توصیه های جهان شمول تشکیل شده که در درازنای گذشت زمان رنگ نبازد.  بسیاری از آموزه های قدیمی امروز کاربرد ندارد و یا اثر عکس دارد.  سوء درک بزرگی که امروزه گریبانگیر مردم ماست، درست انگاشتن همه ضرب المثل های قدیم است. که البته شاید در بستر زمانی و مکانی خودش در آن روزگار درست بنظر میرسیده اند.  اینکه عارف عظیم الشأن ما روزگاری گفته است: " پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود" در اولویت شمردن عنصر عشق و دریافت های احساسی بوده و نباید امروزه بعنوان مستمسکی برای نفی عقل و کاربرد استدلال تلقی شود که در آنصورت اشتباه بزرگی است.  چه امروز بیش از هر زمان دیگری به ابزار عقل و علوم دقیقه در حل مشکلات نیازمندیم.  اما در مقایسه ها نیز باید محتاط بود.  چه اگر در گذشته مردم زباله ها را به جوی آب و رودخانه های پرآب میسپردند باکی نبود زیرا چگالی زهرآبه ها کم بود.  رودخانه ها پرآب و جمعیت انسانی کم و زباله ها بی آزار مثل مواد گیاهی و بیولوژیک بود.  در عوض، امروزه رودخانه ها و عرصه های آبی کم رمق شده و جمعیت انسانی تولید کننده فضولات زیاد و نوع زباله ها امثال پلاستیک، دفع آفات، سموم شیمیائی و بسیاری چیزهای جدید خطرناک است.   رابطه بین اینها یک رابطه بشدت غیر خطیست، یعنی مثلاً اگر جمعیت فقط دو برابر شده باشد، بخاطر ارتقای سطح زندگی، مصرف منابع چه از لحاظ آب و چه کانی های دیگر، خیلی بیش از دوبرابر، مثلاً چهار برابر، شده و سمّی بودن و خطرناک بودن زباله های ایجاد شده بازهم با ضریب بزرگتری افزایش یافته است.  به زبان ساده یعنی اگر جمعیت زمین از 4 میلیارد به 8 میلیارد رسیده، فشار وارد بر زیست کره و خطر حاصل از آن بسیار بیشتر از دو برابر است!  در چنین شرایطی تشویق به ازدیاد جمعیت و زاد و ولدی چون حیوان، جز جنایت علیه بشریت و آینده آن چه میتواند باشد؟ 

      مادام که انسان خود را خارج از کلیت زیست-کره تلقی کند، روزگار این سیاره سیاه است و کار ما هرگز به سامان نخواهد انجامید.  اگر در یکی دو قرن گذشته برای تحصیل ثروت هر بلائی بر سر محیط زیست آورده میشد و کسی چیزی نمیگفت بدین سبب بود که جمعیت کم بود و خرابی های ایجاد شده در بستر طبیعت جذب و هضم میشد.  عرصه بقدری بزرگ بود که تغییرات بچشم نمیآمد.  یعنی اگر بعد انقلاب صنعتی، گاز کربنیک و سایر آلاینده ها ناشی از سوخت ذغال سنگ رهسپار جوّ زمین شد، بتدریج با باران شسته شده و در دریاها جذب بدن اسفنج ها و مرجان ها گردیده اثر قابل ملاحظه ای در اتمسفر باقی نگذاشت.  اگر آنروزگار صنعت و تبعات صنعتی شدن محدود به اروپا بود اما امروز دورترین شهرهای آفریقا نیز برخوردار شده بطوریکه امروز چین با جمعیت زیاد خودش بزرگترین رها کننده آلودگی ها در آب و هواست.  عده ای راه حل را در استفاده از اتوموبیل های برقی میدانند که آلاینده ای نداشته باشد.  اما این مطلق نیست زیرا آلاینده آن در محل نیروگاه فسیلی تولید برق رها میشود.  تازه اگر مسأله هوا را حل کنیم با مصرف فزاینده غذای انسانها چه کنیم؟  لابد باید از دامداری گسترده صنعتی استفاده کنیم و جنگل ها را آتش زده یا تراشیده وقف تولید علوفه این حیوانات که بنوبه خود تولید متان کرده به گرمایش زمین سهم میرساند کنیم.  غذا را حل کنیم، آب را چه کنیم؟  مسأله فقط آب خوردن نیست بلکه آن نیروگاهی که برای مصرف ماشین برقی شما برق تولید میکند خود نیازمند آب فراوان برای خنک کردن است.  کارخانه ای هم که آن ماشین را تولید میکند قطعاً به آب فراوان نیازمند است.  کشاورزی و دامداری ها نیز سهم بسیار بزرگی از آب را طلب میکنند.  حتی اگر آبیاری کشاورزی را قطره ای کنیم و به دامها و طیور نیز با قطره چکان آب دهیم، کماکان مشکل در بلند مدت پابرجاست.  مسئولین اطلاعات کافی ندارند و اگر هم دارند حقیقت را بازتاب نمیدهند.  کارشناسان نیز از ترس مسئولین و یا از ترس کمرنگ شدن پاداش آخر ماه واقعیات را نمیگویند.  معروفست که لوئی پانزدهم زیر بار اصلاحات برای رفاه آیندگان نمیرفت و میگفت فعلاً امر مهم من هستم، بعد من دنیا را سیل ببرد باکی نیست.  گویا هنوز بسیاری به این ایده ایمان دارند.  

     در اینجا میخواهیم نتیجه بگیریم که مهمترین سرچشمه آلودگی ها صرفاً وجود شریف این بشر دوپاست.  مادام که جمعیت کم باشد حاشیه ای امن برای بسیاری از فعالیت های بشری فراهم میشود و دست اندازی های بشر در بطن پروسه های طبیعی تحلیل رفته جای زخم ها التیام میابد.  بد نیست بدانیم که ما تنها تولید کننده گازهای گلخانه ای نیستیم زیرا آتشفشانهای فعال مرتباً انواع گازهای زیان آور و سمّی را به اتمسفر روانه میکنند (در کف اقیانوسها نیز وارد آب میشود).  اینجا نیز قوانین بقا حاکم است.  یعنی اگر میزان آلودگی های جوّی تولید شده توسط بشر با میزان دفع آنها توسط باد و باران و عوامل طبیعی برابر باشد تجمعی بوجود نخواهد آمد.  اما در واقع بنا به تحقیقات محققین و آمارهای آنان بنظر میرسد که عدم تعادلی شروع شده و میزان آلاینده ها از قدرت جذب و هضم طبیعت فراتر رفته است.  نکته بسیار مهم اینجاست که حتی اگر نتیجه گیری محققین اشتباه هم بوده باشد، به جهت محدود بودن منابع طبیعی، بهر حال لازمست از هم اکنون برای پیشگیری از رشد انفجاری جمعیت راهکارهای عاجل اندیشیده و بکار گرفته شود.  

    بالاخره در اینجا در پاسخ اجمالی به پرسشی که در ابتدا مطرح شد چنین میگوئیم.  اصولاً تا وقتی که انسان ظاهر نشده بود، جائی برای این پرسش و نگرانی مربوطه وجود نمیداشت.  در مقطعی از ادوار اولیه، هوای کره زمین بسیار آلوده تر از حالا بود و مناسب زندگی جانداران نبوده است.  گویا با ظهور موجودات ریزی در دریاها و مصرف گاز کربنیک و تولید اکسیژن توسط آنان، هوای زمین طی میلیونها سال تغییر کرده و به ترکیب فعلی انجامید که مناسب ظهور جانوران گشت.  البته گیاهان نیز به موازات در مصرف کربن و تبدیل آن به چوب و تنه درختان و رها سازی اکسیژن کمک فراوانی کردند.  اما اگر جمعیت یکی از این جانوران به نفع خودش و به ضرر سایر جانوران رشد انفجاری پیدا کند ممکنست باعث تغییرات قابل ملاحظه ای شود.  عملکرد انسان امروزی در همین راستا است زیرا اکسیژن را مصرف و تولید گاز کربنیک زیادی، مستقیم و غیر مستقیم، میکند که در نهایت اوضاع آنرا بهمان اوضاع ابتدائی زمین بازمیگرداند.  کربنی که طی میلیونها سال از هوا استخراج و در بدن گیاهان و جانوران انباشته شده به نفت و ذغال سنگ تبدیل شده امروزه با سوزاندن سوخت فسیلی توسط انسانها مجدداً بجای اول باز میگردد.  شاید از نظر زمین اتفاق مهمی نباشد ولی قطعاً برای جانوران و بویژه انسان تحول مهمی میباشد.  در اینجا تأکید بیشتری بر کربن داشته ایم ولی اوضاع سایر عناصر نیز بهمین منوال است.  عناصری که در شرایط زمین اولیه با یکدیگر ترکیب شده و انواع اکسید ها، کربنات ها، و مواد آلی را تشکیل دادند، امروزه با دخالت بشر احیا شده و مثلاً آهن از حالت اکسیدی خارج و مصرف میشود.  البته طبیعت هم بیکار نیست و در هردو جهت مشغول است.  مثلاً آهن مصرف شده در محصولات ما تدریجاً طی قرنها و هزاره ها اکسید شده بحال قبلی برمیگردد.  اینکه چه چیزی آلودگی تلقی میشود یا نمیشود، مسأله ما انسانهاست والا از دیدگاه سیاره زمین همه عناصر در حال تبدیل و تبادل با یکدیگرند.  مثلاً سیانوژن گازیست بسیار خطرناک و سمّی برای ما انسانها و دارای کاربرد صنعتی.  اما از دو عنصر بی آزار کربن و ازت تشکیل شده.   همه این نگرانی ها از بابت ما آدمهاست که از برای سود خویش هم که شده باید بفکر جانداران و سایر عوامل طبیعی دیگر نیز باشیم.  در دراز مدت زمین همچنان بکار خود مشغول است و ابداً کاری بکار آنچه بر چهره آن میگذرد و اینکه ما باشیم یا نباشیم ندارد.  اینکه ما آنرا به شرایط وخیم ادوار اولیه تشکیل زمین بازگردانیم و از زندگی تهی کنیم برای کره زمین حاوی هیچ سود و زیانی نیست و همچنان بعنوان عضوی از منظومه خورشیدی به گردش خود ادامه میدهد.  اما در کوتاه مدت، آنچه برای ما مهم است روند دست اندازی های بشر است که اگر سریعتر از پاسخ طبیعی محیط باشد باعث مشکلات در حال و آینده برای ما و سایر زندگان خواهد بود.  فعلاً مهمترین و عاجل ترین ابزاری که در کنترل ما انسانهاست همانا توقف رشد جمعیت  چه در مقیاس ملّی و چه در مقیاس جهانی است که دستکم اوضاع از این که هست وخیمتر نشود.

    در نهایت اگر از دیدگاه کیهانی به مشکل خود نگاه کنیم باید گفت که هیچ اتفاق مهمی در جریان نبوده و نیست.  آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.  تنها چیزی که هست، نگران نسل های آینده هستیم و برخلاف لوئی پانزدهم فکر میکنیم باید یک زمین متعادل و عاری از آلودگی ها را به آیندگان واگذار کنیم.  چنین باشد.

 

     

  • مرتضی قریب
۰۶
فروردين

بلای جان آیندگان

     بلای جان آیندگان پروسه های واگرای طولانی مدت است.  البته مهمترین نوع این واقعه همانا بزرگ شدن خورشید در پایان عمر و فروگرفتن زمین و سیارات نزدیک به آن میباشد که پایان زندگی کره زمین و کل محتویاتش را بعنوان یک سیاره در بر دارد.  منتها چون این سرنوشت چندین میلیارد سال دیگر رخ خواهد داد و بقدر کافی از زمان حال دور است از ذکر مصیبت آن در میگذریم.  در عوض دو پروسه واگرای بسیار مهم دیگر وجود دارد که هم اینک در زمان حال در حال رخ دادن است و اگر دخالتی در کنترل آنها نشود، همین دو پروسه کافیست که بلای جان ساکنین زمین در آینده نزدیک شده و کار به چند میلیارد سال بعد نکشد.  از "دخالت" نام بردیم زیرا واژه کلیدیست چه این وقایع در حال اتفاق ناشی از حضور انسان و عملکرد اوست و جز با دخالت خود او تغییری نخواهد کرد.  البته رویدادهای واگرای دیگری نیز همزمان در جریان است منتها چون به نوعی تابع این دو تای اصلی است بعنوان مکمل ارائه خواهد شد.  این دو رویداد واگرای اصلی بترتیب عبارتند از انفجار جمعیت و گرم شدن کره زمین که در ادامه شرح داده میشود. 

تعریف پروسه واگرا:

     با این پروسه ها اغلب در طی زندگی روزمره آشنا هستیم منتها چون کوتاه مدت و کم اثر هستند بدان توجهی نداریم.  مثلاً وقتی در یک روز زمستانی که بخاری اتاق روشن است و پنجره را باز میکنیم، گرما از داخل به خارج هجوم میبرد و کم کم اتاق سرد میشود.  این نمونه یک پروسه واگراست.  اما همانطور که حدس میزنید عاقبت کار به یک تعادل می انجامد و دما در سطحی نازل تر پایدار میماند.  لذا بعنوان یک نتیجه عمومی، پایان هر پروسه واگرا یک تعادل در سطحی جدید است.  آنچه در اینجا بیان میشود پروسه های واگرای طولانی مدت و با نتایج وخیم برای زندگی ما انسانهاست.  مثلاً ادامه انتشار گازهای گلخانه ای به گرمتر شدن مداوم زمین منجر شده ولی نهایتاً در مقطعی متوقف میشود.  لیکن طی این روند و پیش از توقف، حیات جانداران به مخاطره افتاده بویژه به نابودی انسان میانجامد.

1- انفجار جمعیت

    از حدود 5 میلیارد سال عمر سیاره زمین، دستکم صدها میلیون سال آن تحت اشغال موجودات زنده بوده است.  طی این مدت گونه های مختلفی بوجود آمده و سپس منقرض شده اند.  از ظهور و انقراض خیلی ها بیخبریم اما ادامه حضور برخی از آنها را پس از میلیونها سال هنوز حس میکنیم.  این ها نفت و گاز حاصل از بدن آنهاست که امروزه مصرف میکنیم.  ناگفته نماند اکسیژنی که تنفس میکنیم نیز حاصل موجودات ریز دیگری بوده که بسیار پیشتر در دریاهای اولیه بوجود آمده بودند.  در مقیاسی که ارائه شد، ظهور انسان نسبتاً جدید بوده و با اینکه به حدود چند میلیون سال اخیر محدود میشود اما در عین حال بیشترین اثر را او بر محیط زمین بر جای خواهد گذاشت.  جمعیت زمین هنگام تولد مسیح حدود 300 میلیون تخمین زده میشود.  اما رشد جمعیت به دلائل مختلف از قبیل نبود بهداشت، فقر، جنگ، و امثالهم تقریباً حدود صفر بوده است بطوریکه در سال 1000 میلادی جمعیت کره زمین در همین حدود بوده و امید به زندگی فقط حدود 30 سال بوده است (در مقایسه با حدود 70 سال کنونی).  پانصد سال بعد یعنی در 1500 میلادی، جمعیت به حدود 500 میلیون افزایش یافت و به عبارتی در عرض 500 سال فقط 1.6 برابر گردید.  این در حالیست که پانصد سال بعدتر یعنی سال 2000 میلادی جمعیت کره زمین به حدود 6 میلیارد رسید و نسبت به دوره مشابه 12 برابر افزایش یافت.  هفده سال بعد یعنی در سال 2017 جمعیت کره زمین به بیش از 7.5 میلیارد رسید.  به دیگر سخن، در عرض این 17 سال اخیر جمعیتی که اضافه شده یعنی این 1.5 میلیارد نفر اضافی 30 برابر جمعیت کل دنیا از زمان ظهور انسان تا سال 1500 میلادی بوده است.  دقت شود، یعنی 17 سال اخیر نه تنها مترادف است با چندین میلیون سال حیات بشر بلکه 30 برابر هم بیشتر است!   پیش بینی میشود در سال 2050 جمعیت بالغ بر نزدیک به 10 میلیارد نفر برسد.  این آمار وقتی ما را تکان خواهد داد که اطلاعات این 2000 سال را روی چارت برده آنرا رسم کنیم.  با دیدن منحنی مزبور به معنای واقعی کلمه مفهوم انفجار جمعیت را درخواهیم یافت.  این رشد انفجاری به یمن پیشرفتهای علمی و فنی حاصل شده است.  پیشرفت های پزشکی و اعتلای بهداشت فردی و اجتماعی موجب کاهش بیماریها و کاهش نرخ مرگ و میر شده و لذا افزایش امید به زندگی را بدنبال داشته است.  از سوی دیگر، انواع آفت کش ها و اختراع ادوات پیشرفته کشاورزی و مکانیزه شدن آن و ایجاد مراکز بزرگ کشت و صنعت باعث رشد تولیدات کشاورزی و دامی شده عرضه غذا را فراوان ساخت.  سابقاً، در اغلب کشورهای آفریقائی و آسیائی نرخ زاد و ولد بالا بود زیرا تعداد زیادی از فرزندان در خردسالی از تبعات ناشی از گرسنگی یا نبود بهداشت و بیماری های مسری تلف میشدند و لذا یک حالت تعادلی برقرار میشد.  اما پس از پیشرفتهای دایم التزاید علمی، با اینکه مرگ و میرها مرتباً کم شد لیکن زاد و ولد، بویژه در آسیا و آفریقا، در همان سطح قبلی ادامه یافت.  چنین شد که آهنگ رشد جمعیت در این کشورها عدد بزرگی شد.  با اینکه بهبود در راندمان تولیدات کشاورزی همچنان ادامه خواهد یافت ولی حقیقت آنست که آهنگ رشد جمعیت تصاعد هندسی است و نقطه ای میرسد که از تولید غذا پیشی گرفته و قحطی و گرسنگی آغاز شود.  حتی بسیار پیشتر از اینکه این بحران فرا رسد، بحران مهمتری ظهور میکند و آن کمبود منابع حیاتی بویژه آب است.  تفصیل این قضایا را قبلاً گفته ایم (مطلب تعادل، 97/6/4 و حدّ 97/5/11) و جاهای دیگری نیز وجود دارد که خواننده کنجکاو میتواند به آنجا مراجعه کند.  کوتاه سخن آنکه جمله معروف "هر آنکه دندان دهد نان دهد"  احتمالاً فقط در دوران زمین مستوی نامحدود مستقر در مرکز جهان میتوانست معنائی داشته باشد.  امروزه بیان این نوع جملات نوعی فرافکنی است و جالبتر اینکه انواع دیگری نیز این روزها باب شده از زبان مسئولین شنیده میشود که مصایب طبیعی را "رحمت الهی" عنوان کرده خود را از هرگونه پاسخگوئی خلاص میکنند.

     نتیجه اینکه جلوی این رشد انفجاری باید گرفته شود که در غیر اینصورت تمدن جهانی با مخاطره روبرو خواهد شد.  اما اگر برای جمعیت دنیا نمیتوان کاری کرد، باری، بهتر است برای مشکل خود فکری کرد.  هر روز که میگذرد بیش از پیش مشخص میشود که بار جمعیتی این کشور بیش از ظرفیت منابع طبیعی آنست.  با توجه به اقلیم خشک این کشور، جمعیت متعادلی حدود 30 میلیون نفر ممکنست منطقی و بهینه بنظر رسد.  زیرا دیر یا زود نفت تمام میشود و جمعیت باید به منایع طبیعی دیرپا یا تجدید پذیر متکی باشد.  کمبود آب شیرین، کمبود سرپناه، نبود شغل و درآمد کافی، جریان دائم فرار مغز ها و بسیاری نشانه های موجود تأییدی بر این حقیقت است که جمعیت فعلی نه تنها کم نیست بلکه بیش از ظرفیت نیز هست.  گویا همین اواخر یکی از مسئولین پیام داده که دانش آموختگان خارج از کشور بهتر است به میهن بازنگردند زیرا تضمینی برای کار نیست.    لذا پرسش اینجاست که با این اوضاع چرا اینطور بر طبل جمعیت کوفته میشود که این کم است و باید بسیار بیش از این بشود که هست؟  از مزدوجین جوان پرسش میشود چرا بچه دار نمیشوند، میگویند اگر گاو و گوسفند هم بخواهیم نگه داریم آب و علف میخواهند چه رسد تأمین نیازهای بچه.  با وضع فعلی آنها هم که یک یا دو بچه دارند درمانده اند.  دوستی میگفت نیمی از درآمدش صرف هزینه مدرسه دو کودک خردسالش میشود.  اما این همه پول برای تحصیل بچه ها صرف میشود که آخرش چه شود؟  فرض کنید با صرف این همه هزینه، بچه ها دبیرستان را به پایان رسانده و با معدل عالی وارد بهترین دانشگاه ها شده و با صرف هزینه هائی که والدین و دولت میکنند سرانجام مدرک دانشگاهی بگیرند.  چه میشود؟  اغلب کار نیست و بیکار و افسرده در کنجی میخزند.  درصد کمی هم که با نمرات درخشان مدارج عالیه را طی کرده و از دانشگاه های خارج موفق به اخذ پذیرش برای دوره دکتری میشوند نهایتاً در خارج کشور رحل اقامت افکنده باز نمیگردند.  تجربه نشان داده که اصولاً هدف دانشجویان نخبه در تلاش مضاعف از ابتدا آنست تا رزومه قابل قبولی حین تحصیلات داخل کشور تهیه کرده تا بتوانند باستناد آن از جائی خارج کشور اخذ پذیرش کنند.  پس تکلیف روشن است.  از بچه هائی که متولد میشوند، آنها که موفق به تحصیلات دانشگاهی میشوند یا اغلب بیثمر و عاطل و باطل میمانند یا با مهاجرت به خارج به آرزوئی که اکثر جوانان در سر میپرورانند جامه عمل میپوشانند.   در نبود یک اقتصاد پویا، باقی جوانان یا به دستفروشی و مشاغل غیر مولد روی آورده یا شوربختانه برای تأمین معاش جذب کارهای خلاف میشوند.  نهایت اینکه جمعیت چندصد میلیونی را برای چه منظوری میخواهیم؟!  اخبار نادرستی که توسط دولت دامن زده میشود و ممکنست بر گفته های ما تردید بیفکند، حاکی از آنست که گویا رشد جمعیت منفی است و تشویق مردم به تولید جمعیت از اینروست.  حال آنکه رشد جمعیت مطلقاً مثبت است و این آهنگ تغییر آنست که منفی است.  یادآور میشویم که کشورهای فقیر و با فرهنگ ضعیف دارای بیشترین نرخ رشد جمعیت بوده حال آنکه کشورهای مرفه و با سطح فرهنگی بالاتر دارای رشد کوچک و حتی صفر و در پاره ای موارد منفی میباشند.  کشور ایران همواره دارای رشد مثبت و نسبتاً بالا بوده دستکم در این چهل سال اخیر هیچگاه منفی نبوده است.  متوسط نرخ رشد سالانه به نقل از مرکز آمار در دوره های اخیر بشرح زیر است:

1375 تا 1385      رشد= %1.60

1385 تا 1390                 %1.29

1390 تا 1395                 %1.24

تخمین کنونی                  %1.20

همانطور که این اعداد نشان میدهد، رشد همواره مثبت بوده است.  نرخ رشد به این معنیست که مثلاً اگر امسال جمعیت  1000 نفر باشد، با نرخ رشد کنونی %1.20 جمعیت سال آینده 1012 (=1.012*1000) نفر خواهد شد.  سال بعدتر، مجدداً عدد اخیر در  1.012 ضرب شده و جمعیت بیشتر شده به 1024 افزایش یافته و در سالهای بعدی نیز مانند یک تصاعد هندسی بیشتر و بیشتر میشود.  مثلاً با همین نرخ رشد فعلی، جمعیت 80 میلیونی ما در 50 سال بعد به بیش از 145 میلیون نفر بالغ خواهد شد.  آیا امکانات کشور جوابگو خواهد بود؟  طبعاً مسئولین فعلی وجود نخواهند داشت که پاسخگو باشند که اگر هم باشند فرقی نخواهد داشت و با گفتن رحمت الهی از سر باز میکنند.  اما نکته ای که دیگران اشاره میکنند و از آن غولی ساخته اند روند نزولی نرخ رشد است که همانگونه که در بالا دیده میشود خیلی آهسته کوچک شده است.  لذا به لحاظ فنی میگوئیم: "آهنگ نرخ رشد سالانه منفی است".  یعنی اینکه مثلاً سال گذشته 1.24 بوده اما امسال کمتر شده و 1.20 است و این نه تنها ترسی ندارد بلکه اصلاً یک ضرورت است.  همانطور که گذشت منابع این کشور در حال حاضر کشش این جمعیت فعلی را هم ندارد.  ضمن اینکه اصلاً فرض کنیم همین فردا جمعیت به عدد آرمانی 150 میلیون برسد.  میخواهید با آن چکار کنید؟  برای سالهای بعدش آیا ترمزی برای توقف وجود دارد؟  یا میخواهید همان روشی که مدتی در چین و هند پیش گرفتند و جواب نداد در پیش بگیرید.  مگر اینکه مأموریت خاصی برای این جمعیت زیاد در نظر گرفته شده باشد که دانسته نیست.  زمانی در گذشته، شهرهای پرجمعیت مترادف با رفاه و آبادانی بود.  کشورهای پرجمعیت، صاحب اعتبار و ارتش پرتعدادی بود.  امروزه معیارهای دیگری در کار است و دانش جایگاه والاتری یافته است.  یک جمعیت کوچک اما مرفه و باسواد و بافرهنگ بمراتب قدرت بیشتری از یک جمعیت زیاد، اما فقیر و بیسواد و مستأصل دارد.  ضمن اینکه فقرا را همواره میتوان مورد سوء استفاده قرار داده با پرداخت پول به انجام کارهای غیر متعارف واداشت.  

     لذا هرگونه که محاسبه شود سرریز جمعیت اضافی را به هیچ طریقی نمیتوان توجیه کرد جز اینکه نهایتاً بلای جان آیندگان گردد.  آیندگانی که مسببین این کار را نخواهند بخشید.  بناهای اضافی را میتوان خراب کرد، کالاهای اضافی را میتوان معدوم ساخت، اما جمعیت اضافی و همچنان رو به تزاید را چکار باید کرد؟  در این مورد خاص، همواره کم را میتوان زیاد کرد اما زیاد را نمیتوان کم کرد!  مانند بسیاری دیگر از پروژه ها، این نیز بنظر نمیرسد فکری در پشت آن باشد.   فشار جمعیتی که از حدی فراتر رود، مرزهای جغرافیائی و سیاسی را در مینوردد و سیل آوارگان، مهاجرت و پناهندگی آغاز میشود.  در اینجاست که کره زمین محدودیت های خود را آشکار خواهد ساخت.  عدم مدیریت جمعیت در سطح ملی و عدم مدیریت آن در سطح بین المللی شرایط وحشتناکی را برای آیندگان بوجود خواهد آورد که موجب آن خواهد شد تا فقر و گرسنگی و بیماری مستولی شده و کنترل طبیعی جمعیت را در دست گیرد.  

2- گرم شدن زمین

     مهمترین گاز گلخانه ای بخار آب است که درباره آن صحبتی نمیشود.  زیرا آب بطور طبیعی بر پهنه زمین وجود داشته و در حال تعادل با بخار خود که در جوّ زمین است میباشد و تحت تأثیر فعالیتهای بشری نیست.  بخار آب باعث میشود که بخشی از گرمای دریافتی زمین که بصورت تشعشع راهی فضا میشود در جوّ زمین بدام افتاده و به سطح زمین بازگشت کند.  از همین رو هوای مناطق کویری پس از غروب آفتاب بشدت سرد میشود زیرا رطوبت هوا در این مناطق خشک بسیار کم است.  از دیگر سو، در شهرهای ساحلی تغییرات دمائی کمتری بین شب و روز وجود دارد زیرا رطوبت زیاد هوا مانعی برای از دست رفتن گرمای شهر است.  مقام دوم گاز گلخانه ای گاز کربنیک است که مدام درباره آن صحبت میشود (مقام سوم و چهارم متان و ازون است).  این گاز همواره کسر کوچکی از هوا را تشکیل میداده است و اثر مهمی در تعادل گرمائی زمین داشته است.  اما پس از انقلاب صنعتی و اختراع ماشین بخار و مصرف زیاد ذغال سنگ و متعاقب آن، کشف نفت و گاز و مصرف گسترده آن در موتورهای درون سوز و وسایل گرمایشی و سایر واحد های صنعتی، به یکباره موجودی این گاز در جوّ زمین رو به افزایش گذاشته و در حال حاضر تراکم آن حدود دوبرابر گذشته است.  این تغییرات یکسره ناشی از عملکرد انسان و در نتیجه فعالیتهای او بوده است.  متعاقباً دمای متوسط کره زمین حدود 2 درجه سانتیگراد افزایش یافته است.  با اینکه عدد 2 ممکنست ناچیز جلوه نماید با اینحال آنقدر زیاد بوده که طی دهه های اخیر تغییرات بزرگ آب و هوائی را بدنبال داشته است.  این تغییرات متأسفانه واگراست بدین معنا که افزایش گرما، آب شدن یخهای قطبی را بدنبال داشته و این بنوبه خود باعث کاهش بازتاب نور خورشید به فضا و لذا جذب بیشتر گرما و تولید رطوبت بیشتر جوّ که خود عامل اصلی گرمایش بیشتر کره زمین است میشود.  این چرخه مرتب باعث وخامت بیشتر و بیشتر میگردد و لذا به چرخه معیوب موسوم است.  البته به موازات، پروسه های دیگری نیز وجود دارند که هریک بر وخامت کار میافزاید.  یکی از این پروسه ها جریانات اقیانوسی است که تعادل گرمائی را در سطح کره حفظ میکند.  گازهای گلخانه ای این تعادل را برهم زده و موجب تغییرات شدید آب و هوائی میگردد که معروفترین آن به "ال نینیو" موسوم است.  پدیده واگرای گرم شدن زمین، چنانچه با همکاری و مداخلات بین المللی متوقف نشود، مداوماً دمای زمین را بالاتر و بالاتر میبرد.  تا کجا؟  شاید تا آنجا که وضع ما شبیه سیاره ناهید شود که دستکمی از جهنم ندارد.  بالاخره شاید دمای سطح زمین به بالاتر از نقطه جوش آب رسیده، افزایش آهنگ تشعشع، ما را به نقطه تعادلی جدیدی برساند.  منتها خیلی پیش از این تعادل زندگی رخت بر بسته است.   

     در این پدیده های واگرا، برخلاف شایعات، کره زمین از بین نمیرود و همچنان مسیر خودش را ادامه خواهد داد حتی اگر کل حیات از صحنه آن پاک شده باشد.  بنا بر شواهد تجربی، احتمالاً زمان هائی بوده است که زمین شاهد چنین تغییرات گسترده ای بوده و در دوران هائی با گرمایش شدید یا گاهی با عصر یخبندان دست بگریبان بوده است.  منتها نکته اینجاست اینکه ما نمیخواهیم بعنوان نوع انسان قربانی چنین پدیده های خانمان براندازی شویم.  بویژه آنکه عامل بوجود آورنده آن خودمان باشیم.  همانطور که در ابتدای مقال گفته شد، روزی، میلیاردها سال دیگر، ستاره خورشید ما را فرو خواهد بلعید و همراه آن همه نگرانی ها هم پاک خواهد شد. منتها در ایجاد این وضعیت آخرالزمانی ما تقصیری نخواهیم داشت و در این پروسه واگرای نهائی نقشی بازی نمیکنیم.  سخن اینجاست که در برهه کنونی که آرامشی برقرار است، خود را با دست خود منقرض نکنیم.  نکته دیگری که لازمست اشاره شود اینکه مجموع عناصر موجود در کره زمین از ابتدا مقداری ثابت و مشخص بوده و تا زمان آخر نیز ثابت خواهد ماند.  چیزی که تغییر کرده و میکند ترکیبات عناصر است.  بعنوان مثال، کل کربن و اکسیژن موجود در کره زمین مقداری ثابت بوده و هست.  در زمانی در گذشته دور، موجوداتی پدید آمدند که با فعالیت خود کربن را از گاز کربنیک هوا گرفته وارد پوسته خود کرده و اکسیژن را رها ساختند.  در زمانی دیگر، انبوه این موجودات همراه با گیاهانی که آنها نیز کربن را توسط فوتوسنتز در خود حبس کرده بودند در زیر لایه های خاک مدفون شده و تدریجاً به ذغال سنگ و سایر سوخت های فسیلی تبدیل شدند.  زمانی دیگر موجودی بنام انسان پدید آمد که مجدداً کربن زیر زمین را بصورت گاز وارد جوّ ساخته پروسه معکوس را بوجود آورد.  در مقیاس طبیعی، سرعت این دگرگونی اخیر چنان سریع بوده است که سایر عوامل طبیعی قادر به جذب و مقابله نیستند.  یکی از این عوامل عرصه های جنگلی است که تدریجاً توسط خود او نابود شده است.  از همین رو دوستداران محیط زیست توصیه هائی دارند که کمتر شنیده میشود و حتی در برخی کشورها دستگیر و زندانی میشوند.  نکته آخر اینکه گرمایش زمین پدیده ای کاملاً مستقل نیست بلکه تا حدود زیادی متأثر از جمعیت انسانی کره زمین نیز هست.  جمعیت زیاد باعث حساس تر شدن پارامترها  میشود.  مثلاً اگر مصرف سرانه سوخت های فسیلی %10 کاهش یابد ممکنست روند تخریب را کند سازد حال آنکه جمعیت کمتر حاشیه امن را بزرگتر کرده آزادی بیشتری به انسان داده بطوریکه دست اندازی های انسانی بسرعت توسط طبیعت ترمیم میشود. 

نتیجه:

    با آنکه محیط زیست نیز از جمله پدیده هائی است که در آینده وضعیت پرمخاطره ای دارد، معهذا خود، علت نیست بلکه معلول است.  معلول چه چیزی؟  معلول تراکم زیاد جمعیت انسانی که جائی برای محیط طبیعی باقی نمیگذارد.  بعلاوه، برآورده ساختن احتیاجات زندگی بشر، بیش از پیش بار بزرگی بر گرده محیط طبیعی زمین تحمیل میسازد.  برای فضای بیشتر ناچار از جنگل زدائی و خشک کردن مردابها و فقیر کردن سفره های آب زیرزمینی و سطحی و خلاصه خالی کردن حساب مادر طبیعت است.  او حتی برای زندگی سایر جانوران نیز حقی قائل نیست و با دست اندازی خود به محیط ، موجب انقراض آنان میشود.  این مطالب ناظر بر آینده دور نیست چه اینکه هم اکنون در دل بحران واگرائی هستیم.  در تحلیل نهائی، این تصور باطل که همه چیز برای راحت او آفریده شده عاقبت الامر خود بلای جان وی خواهد شد.  داروی شفابخش نیز چون حقیقت تلخ است.  اولین قدم در اصلاح کارها، تجدید نظر در دیدگاه های رایج است.  اصلاحات از مغز آغاز میشود.

پیشگوئی برای آینده ای دور

    کسی چه میداند، شاید در اثر پدیده های واگرا که شرح آن گذشت نوع انسان و احتمالاً بسیاری دیگر از جانوران همانگونه که دایناسورها از صحنه روزگار حذف شدند منقرض شود.  ممکنست دهها میلیون سال سپری شود تا مجدداً آب و هوای بحران زده زمین بحالت عادی برگشته و آماده پذیرش نوع دیگری از حیات شود.  کسی چه میداند، شاید نوع جهش یافته جدیدی مشابه انسان دوپا ظهور کند.  احتمالاً ممکنست مغز بزرگتری داشته دارای هوش خیره کننده ای باشد.  عجیب نیست اگر معدود بازماندگانی از انسان که در شرایط بدوی دوام آورده اند هنوز باقی باشند.  کسی چه میداند، شاید نوع جدید، این نگون بختان را تحت سلطه خود درآورده و چه بسا در تحقیقات خود با آنها رفتار انسانی کرده و بعنوان موش آزمایشگاهی استفاده کند.  احتمالاً در این هنگام انسان رفتار مشابه خود با میمونها را بیاد نخواهد داشت.  کسی نمیتواند پروسه حیات را موظف به چارچوب خاصی کند.  حیات روند خود را طی کرده و به چارچوب عقاید مقدس انسانها وقعی نمی نهد.  قانون حیات بیرحم است و به گذشته درخشان انسان ارجی نمی نهد.  ناتوان پایمال توانا میشود.  راستی، نوع جدید با محیط زیست خود چگونه رفتار خواهد کرد؟  آیا از اشتباهات جانوران پیشین درس خواهد گرفت؟

  • مرتضی قریب
۰۸
ارديبهشت

بحث شیرین آب

  مدتیست که در رسانه ها در خصوص موضوع آب و کمبود مزمن آن در شهر های بزرگ بحث های مفصلی در جریان است.  این بحث ها به ویژه در فصول گرم سال تشدید شده و به اصطلاح داغ میشود و از منظر های مختلف بدان نگریسته میشود.  مثلاً اخیراً در یکی از رسانه های غیر دولتی، از منظر پول های بی حساب و کتابی که تحت عنوان مبارزه با کمبود آب به جیب شرکت های بزرگ سدسازی جاری میشود بدان پرداخته شده است.  رسانه مزبور مدعی است که باید بیشتر به آبهای زیرزمینی پرداخته شود و به فکر استفاده از آن بود، اما چون پول های گزاف در پروژه های بزرگ و بی در و پیکر سدسازی صرف میشود لذا سرمایه ها در مسیر درست هدایت نمیشود.  بدون آنکه بخواهیم وارد صحت و سقم این ادعا شویم، میخواهیم موضوع را از منظر دیگری که هیچگاه بدان پرداخته نمیشود بررسی کنیم.   گو اینکه با انتشار اخبار سدسازی های بی رویه و مثلاً صرف میلیاردها میلیارد پول برای ساختن سدی روی گنبد های نمکی و نهایتاً تباه شدن پول، انرژی، فرصتها، و از همه مهمتر محیط زیست طبیعی چاره ای جز قبول سوء مدیریت شرکت هائی از این دست باقی نمیماند.   

  اما از سوی دیگر، نگاه کنیم که مخازن آبهای زیرزمینی این کشور چقدر است؟  مگر تا کجا میشود این آبها را استخراج کرد و صرف گسترش شهرها کرد؟  آیا مگر آب در زیر زمین تولید میشود و یا احیاناً جن و پری در اعماق زمین با جاد و جنبل برای ما آب میسازند تا بی آب نمانیم ؟!!  واقعیت اینست که آب از هیچ تولید نمیشود و آبهای زیرزمینی همان آبهائی است که زمانی بالای سر ما بوده و پس از بارش و فروروی در زمین، تدریجاً با رسیدن به لایه های نفوذ  ناپذیر زمین جمع شده و به حال خود مانده است.  در زمانهای پیشین، قبل از ظهور موتور پمپ های امروزی، مردم این سرزمین با حفر قنوات به یک شیوه پایدار برای استفاده از آبهای زیرمینی دست یافته بودند.  میزان آبهای زیرزمین هیچگاه کاهش نمی یافت و چشمه های آب همواره برقرار بود.  اما با رواج حفر چاه، بسادگی و با استقرار موتور پمپ های قوی وضع فرق کرد.  در ابتدا متعجب شدیم که چگونه از نعمات زیر پای خود غافل بوده ایم در حالیکه با انتقال آب از داخل چاه دیدیم به چه راحتی شکوفائی ایجاد شده و ثروت و نعمت به ما روی آورده است.  اما کم کم در طی زمان مشاهده شد که سطح آب در چاه مرتباً فروکش میکند و مرتباً باید چاه را عمیق تر کرد.  معهذا نه این و نه حتی تدابیر دولتی در محدود ساختن حفر بی رویه چاهها  نیز ثمر بخش نبود.  در طول مدتی که آب پاک چه از طریق احداث سدها و چه حفر چاهها جریان داشت گمان همگان بر این بود که در رحمت برای همیشه گشوده خواهد بود.  شاید فقط تعداد اندکی بر واقعیات اشراف داشته و میدانسته اند که اوضاع براین روال ادامه نخواهد داشت.  مقصود ما البته بازگشت به گذشته و کنار گذاشتن تکنولوژی نیست بلکه تعامل خردمندانه با آنست.

  امروزه واقعیات، حضور خود را تحمیل کرده است چه خوشمان آید چه بدمان.  واقعیت از روز اول هم معلوم بود منتها پرده پوشی اجازه خودنمائی واقعیات را نمیداد.   فهم مسأله بسیار آسان است و امروز چنین میتوان مثال زد که اگر در بانک یک حساب قرض الحسنه داشته باشید و مرتباً برای مخارج خود از آن برداشت کنید بزودی ته کشیده و به شما چیزی نخواهد رسید.  البته این افلاس دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!   حتی اگر این حساب هر ماهه سودی هم بشما بدهد حق ندارید بیش از آن مبلغ خرج کنید چه در غیر اینصورت دیر یا زود حسابتان بسته خواهد شد.  فرض کنید منزل ما در بیابان است و تنها منبع استفاده از آب، آب باران است.   فرض کنید روی پشت بام مخزن روبازی داریم که آب باران را در خود ذخیره میکند.  زیر آن نیز شیری برای استفاده وجود دارد.  هر بچه دبستانی میداند که میزان استفاده شما از این منبع نباید بیش از نرخ متوسط بارندگی باشد چه در غیر اینصورت با بحران مواجه خواهید شد.  امروزه با اطلاعات دقیقی که موجود است میزان متوسط نزولات آسمانی برای این سرزمین معلوم است.  با جمعیت فعلی، در حال حاضر در آستانه سر- به- سر شدن میزان بارش با میزان مصرف هستیم.  با افزایش جمعیت (مصرف) و ثابت بودن میزان بارش بزودی بالانس ما منفی خواهد شد.  برخی مخالف این نظر بوده ادعا میکنند کشش مصرف تا جمعیت 100 میلیون نیز فراهم است و لذا برای افزایش جمعیت و طبعاً افزایش مصرف نگرانی وجود ندارد.  به این دسته که فقط زمان حال را مینگرند و دغدغه ای برای فردا و فردا ها ندارند باید گفت که برفرض حرف شما درست،  اما چندی بعد که جمعیت به 100 میلیون رسید آیا ترمزی برای توقف وجود دارد یا خیر؟!  یا اینکه میخواهید در آن موقع قانونی برای تک فرزندی وضع نمائید؟  البته در آن زمان چه کسی مرده و چه کسی زنده و لابد اشکالات را به نام شما نخواهند نوشت و نام شما در زمره نیکان روزگار باقی خواهد ماند.  این روش گذران زندگی و احاله کردن مشکلات به آینده و آیندگان مدتیست باب شده و اثرات مخرب خود را در تمام مسائل زندگی، ازجمله بحران آب بجا گذاشته است.  عده ای چنین توجیه میکنند که عمده مصرف آب در کشاورزی است و با صرفه جوئی میتوان بر بحران غلبه کرد.  توگوئی تولیدات کشاورزی برای دکوراسیون است و نه برای مصرف آدمها و مربوط به جمعیت آنها!!  سوء برداشت دیگری که آگاهانه یا ندانسته ترویج میشود در خصوص رشد جمعیت است (ر.ک. مقاله رشد).  شبهه انداخته اند که منفی است و بشتابید بسمت زاد و ولد بیکران.  در حالیکه اصلاً اینگونه نیست و جمعیت این کشور، مانند اکثر کشورهای در حال توسعه، دایم التزاید در حال افزایش است.  آنچه منفی است نرخ رشد جمعیت است و نه خود رشد.  مطلب، دقیقاً مشابه تورم در این سالهاست که با اینکه تورم خود همچنان وجود دارد، اما سرعت افزایش آن کمی کاسته شده است.  مثلاً تورم سال گذشته 15% بوده در حالیکه تورم سال جاری 10% پیش بینی شده است (براساس اطلاعات دولت).  این به این معنی نیست که امسال قیمتها افزایش نمی یابد بلکه به این معنی است که همچنان گرانی هست اما با شتاب کمتری.  و لذا در بیان اقتصاد دانان گفته میشود که نرخ رشد قیمتها منفی است.  در قبول برخی اطلاعات باید محتاط بود و لذا انتظار میرود کارشناسانی که به رسانه ها دعوت میشوند واقعیات را آنگونه که هست برای مردم مطرح کرده و برای این شبهات روشنگری کنند.  

  برخی خسارات قابل جبران است.  پول های بر باد رفته بالاخره قابل جبران بوده و بهر روی میتوان جلوی ضرر های آتی را بنحوی گرفت.  اما برخی خسارات مطلقاً قابل جبران نیست.  مثلاً اگر جمعیت از 100 به 120 میلیون و بیشتر برسد، اضافه را نمیتوان معدوم ساخت.  در هر فرایندی همواره باید یک حاشیه ایمن اندیشیده شود چه در غیر اینصورت نگاهداری یک پدیده در شرایط لبالب امریست به غایت خطرناک و بحران آفرین.   خانواده ای با دریافتی ماهی 10 میلیون تومان در شرایط حاضر باید دارای زندگی مرفهی باشد.  اما همین خانواده اگر دارای 20 نفر نانخور باشد زندگیش در مرز فقر سپری  خواهد شد.  لذا با داشتن منابع محدود، جمعیت کمتر به معنای آموزش بهتر، خدمات اجتماعی بهتر، سرانه ثروت بیشتر و کیفیت بهتر زندگی خواهد بود.  در گذشته ها کشاورزان با تعداد فرزندان بیشتر، درآمد بیشتری کسب میکردند اما امروزه ماشین آلات جایگزین کارهای یدی شده و تمایل به تعدد فرزندان کمرنگ تر شده است.  ایضاً در امور نظامی نیز تکنولوژی دست برتر را دارد تا تعدد سربازان.  تجربه نشان داده است که نتایج مفید فقط در شرایطی حاصل میشود که برنامه ریزی توسط مردم دانا انجام شود.

  • مرتضی قریب
۲۷
آذر

بحران بزرگ

اکثر مردم که عبارت بالا را دیده یا شنیده اند سری تکان داده و با استهزا از آن میگذرند.  شاید هم حق دارند زیرا زندگی روزمره خود را در خطری فوری نمیبینند.  اما صاحبان عقل را بفکر فرو میبرد که چه بحرانی ممکن است اینقدر بزرگ باشد که شایسته دلمشغولی ما باشد.  البته بحران هائی هست که برای خیلی حائز اهمیت است مثل بحران بیکاری، فساد همه گیر، بیماری، رکود، تورم، نبود امنیت شغلی و اجتماعی و .. خیلی چیز های دیگر.  اما همه و همه در مقابل آن بحران بزرگی که میخواهیم بگوئیم هیچ است و اصلاً بحران تلقی نمیشود.  این بحران بزرگ مربوط به کل سیاره زمین و حیات جانداران روی آن، از جمله انسان، است.  چون مراجع زیادی در این خصوص موجود است و رسانه ها اغلب در این زمینه اطلاعاتی داده اند، بد نیست این بار از زاویه دیگری و با نگاه دیگری آن را بررسی کنیم.

  شواهد بسیار زیاد علمی حکایت  از آن دارد که حدود 66 میلیون سال پیش سنگی آسمانی با قطری حدود چندین ده کیلومتر با زمین اصابت کرد و شدت آن چنان بود که برای مدتهای مدید زندگی را تقریباً از روی زمین محو کرد.  اگر انسانی در آن روزگار بر زمین میزیست به احتمال زیاد نسل او نیز مانند نسل اغلب جانوران بزرگ جثه آن زمان منقرض میگردید.  گفته میشود گودال بزرگ زیر دریا در خلیج مکزیک باقیمانده این زخم دیرینه است.  امروز در قرن 21 میلادی اگر چنین اتفاقی بخواهد روی دهد دیگر مثل قبل مرگ مفاجات نخواهد بود.  بشر امروز دارای چنان توانی است که اولاً سالها پیش از رسیدن این اجل معلق مسیر آن را در مراحل اولیه شناسائی و به دقت سیر آن را محاسبه مینماید.  ثانیاً، مجال کافی برای تدارک تجهیزات مناسب برای مقابله با چنین امری را داشته و به احتمال زیاد موشک هائی با بار مخرب به استقبال آن خواهد فرستاد تا بسیار پیش از نزدیکی به زمین آن را به قطعات ریز منفجر و از حیز انتفاع خارج سازد.  اما این کارساز خواهد بود؟

مسأله:  بنا بر قواعد مکانیک آسمانی، قطعات خرد شده کماکان مسیر اولیه خود را حفظ و برخورد مقدر شده عاقبت الامر اتفاق خواهد افتاد ولی به جای یک جسم بزرگ یکپارچه تعداد زیادی قطعات کوچکتر به زمین اصابت و امر مقرر شده سرانجام به واقعیت خواهد پیوست.  انسان کجا و اراده آسمانی کجا!  راستی که در این مسأله هزار نکته باریکتر از مو مکتوم است که کشف آن را بعهده شما خواننده تیزبین وامیگذاریم و منتظر اشارات شما هستیم.

باری، نتیجه مهمی که از اینجا حاصل میشود اینکه بشری که دارای چنین توانائی هست که سرنوشت محتوم و لایتغییر خود را تغییر دهد چگونه است که در قبال مظالمی که بر کره زمین رفته و میرود چنین مستأصل و ناتوان است؟  شاید نکته در این است که خود در ایجاد بسیاری از این مظالم دست داشته و خود متهم ردیف اول است!  که اگر زمین در معرض یک تجاوز خارجی قرار میگرفت خود بخود همه سرنشینان آن با یک دست متحد در صدد مقابله برمیآمدند.  پس طبق ضرب المثل معروف: "که از ماست که برماست" و یا "تو چون خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را"،بشر دوپا خود در ایجاد بحران بزرگ دست داشته است.  جنبه دیگری از این بی عملی را شاید بتوان به بطئی بودن فرایند هائی که به بحران زمین منجر شده است نسبت داد.  اما در هر حال ابعاد بحران به چنان درجه ای رسیده که دولت ها را مجبور به تشکیل نشست بین المللی و اتخاذ تصمیمات سخت، همچون روزهای گذشته، وادار کرده است.  انسان چون وقایع را با مقیاس زمانی مألوف خود میسنجد وقایع چند دهه گذشته را کند میپندارد در حالیکه اگر از دیدگاه زمین بنگرید این تحولات نه تنها سریع بلکه انفجاری است.  مثلاً جمعیت کره زمین از چند هزار سال پیش تقریباً ثابت بوده ولی طی یکی دو سده گذشته با شیب ملایم و این یکی دو دهه گذشته با شیب انفجاری به بالا صعود کرده.  درست است که ما از گازهای گلخانه ای شکایت داریم و مسبب افزایش دمای زمین و بسیاری تبعات دیگر قلمداد میکنیم.  و درست است که از کاهش جنگلها گلایه داشته و از پائین رفتن مداوم آبهای زیرزمینی و خشکیدن زمینها و همینطور خشکی لب و دهان مردم و عطش روزافزون آنها داد و فغان داریم.  اما یادمان باشد که همه اینها به خاطر تعداد زیاد آدم هاست.  آب کم میآوریم چون کشاورزی زیاد شده.  جنگل های بارانی را خشک میکنیم که کشت و زرع کنیم.  بخاطر چه؟  بخاطر دهان های زیادی که با رشد انفجاری زیاد و زیادتر میشود.  این نفوس دایم التزاید نه تنها آب و غذا میخواهد بلکه انرژی هم میطلبد.  و برحسب سرانه بسیار هم بیشتر از نیاکان ما میطلبد زیرا کیفیت زندگی ترقی کرده.  مصرف برق من به عنوان یک انسان نوعی امروز چقدر است و پدر من چقدر بوده و پدربزرگ من چقدر؟  جالب اینکه در 3 نسل پیش مصرف برق پدربزرگ های ما چیزی نزدیک صفر بوده بطوریکه در پایتخت، برق امین الضرب در خیابان امیرکبیر (موسوم به چراغ برق) به تازگی افتتاح و یکی دو شعله لامپ کم نور را در تعدادی از منازل اعیان روشن میکرده است.  ما کجا، آنها کجا؟!  گرمایش منازل آن دوران فقط به زیر یک کرسی محدود بوده و قسمت اعظم فضای خانه سرد بوده در حالیکه اکنون روز و شب کل فضای داخل باید در زمستانها گرم و در تابستانها سرد نگاهداشته شود.  به چه هزینه ای؟!  به هزینه گرم کردن سیاره زمین!   صد سال پیش شاید فقط یکی دو اتوموبیل در کل این سرزمین موجود بود و آلودگی هوا از غرائب بشمار میرفت.  اما اکنون چه؟  آیا آلودگی هوا مجالی برای تنفس باقی گذاشته؟  و مهمتر از همه اینکه مصرف این همه انرژی چه برای تولید برق و چه برای حرکت بی هدف این همه وسایل نقلیه همه و همه باعث افزایش دمای متوسط کره زمین در این مدت بسیار کوتاه شده است.  آیا این ضیافت انرژی دوام خواهد آورد؟  این همه که در رسانه ها گفته میشود سهم مصرف آب مردم فقط 5 تا 10 درصد است نوعی دادن آدرس غلط است.  مگر 90 تا 95 در صد باقی برای مصرف آب برای مردم کره مریخ است؟  بیشک 100 درصد مصرف آب برای مردم است اما از راه های مختلف.  حتی آبی که در نیروگاه ها مصرف میشود آن نیز نهایتاً برای تولید برق برای همین مردم است و دادن اطلاعات غلط باعث حل مشکل نشده بلکه صد گره دیگر نیز علاوه میکند.  واقعاً چگونه میشود سوء تفاهمات را برطرف و اصل قضایا را بر مردم عرضه کرد؟  آیا هنگامی که آتشسوزی ناشی از باز بودن شیر گاز است باید آن را گشوده تر کنیم تا آتش گسترده تر شود؟  یا اینکه برعکس، اولین اولویت بستن شیر گاز و کنترل از مبداء است؟  آیا عقل غیر از این حکم میکند؟!  پس خوبست کارشناسان هم واقعیات را آنچنانکه هست بیان کرده از مجامله بپرهیزند و روند واگرای فرآیندهای زمینی را آنطور که هست نشان دهند.  در حالیکه بشر، آینده محتوم و مقدر خویش را قادر است به مدد خرد و دانش تغییر دهد دیگر بهانه ای برای بی عملی در قبال بحران بزرگ زمین ندارد.  تازه آنهم بحرانی که دست ساخته خودش بوده و سرنوشت و تقدیر در آن راهی ندارد.   آیا بالاخره از گذشته درس میگیریم؟؟

  • مرتضی قریب