آب
آب
سالها بعناوین مختلف، در مورد بحران آب هشدار داده شد. با این تفاوت که همه نگران از ورود به بحران بودند حال آنکه ما میگفتیم اکنون درست در قلب بحران هستیم. اصولاً ویژگی نظام های اشغالگر همین است که اهمیتی به سرزمین تحت اشغال و آینده آن نمیدهند. هدف، استثمار حداکثری از امکانات سرزمین اشغالی برای مقاصد اصلی نظام است که شوربختانه کشور نزدیک نیم قرن است بدان دچار و سرزمین سوخته برجا گذاشته. گاهی اشغالگر بخاطر سهولت امور خودش هم که شده زیر ساخت های سرزمین اشغالی را توسعه میدهد مثل کاری که انگلیس در دوران استعمار هند انجام داد. اما آنچه اینجا شده در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته است. شاید رمز موفقیت، اشتراک زبانی اشغالگر با ملت است.
موضوع بحران آب و سایر امکانات زیستی به پیش از انقلاب اسلامی بازمیگردد. دولت های مزبور میدانستند که با وجود رشد مثبت جمعیت که خود ناشی از افزایش بهداشت و رفاه است معهذا منابع زیستی مثل اقلیم و آب ثابت است و بزودی کشور با بحران روبرو خواهد شد! لذا از اواخر دهه 40 خورشیدی برنامه های تنظیم خانواده تا اقصی نقاط کشور بسط داده شد تا مگر رشد جمعیت کمینه شود. در حوالی 1350 جمعیت ایران حدود 30 میلیون نفر بوده است. ممکن است در نظر بسیاری این عدد ناچیز جلوه کند بویژه با مقایسه با حدود 90 میلیون فعلی. منتها چیزی که در بادی امر دیده نمیشود غول تصاعد هندسی است. جمعیت این حوزه جغرافیائی از روزگاران کهن تا حدود 1300 ه.ش. کم یا بیش حدود 10 میلیون نفر بوده. و این در شرایطی بوده که کشور علیرغم خشکی های دوره ای، از لحاظ تأمین مواد غذائی کاملاً خودکفا، تالابها شاداب، رودها پرآب، مراتع سرسبز و یوز و پلنگ و آهو در بیشه ها در گردش بوده. ناگاه جمعیت فقط طی حدود 50 سال 3 برابر گردید! نه 5% نه 20% بلکه 300% افزایش یافت! این افزایش ناگهانی نسبت به مقدار ثابت هزاران ساله 10 میلیون یک انفجار در نوع خودش بود. تولیدِ مثل همان بود که بود منتها مرگ و میر ناشی از فقدان بهداشت و تغذیه کاهش یافت. بنابراین هر عقل متعارفی ایجاب میکرد این روند مهار شود که اقداماتی هم شد ولی با انقلاب اسلامی هرکه دندان دهد نان دهد شد که اکنون با آن دست بگریبانیم و هیچ راه حل کوتاه مدت مستقیمی مطلقاً ندارد. امروز رشد جمعیت حدود 0.7% مثبت ولی با جمعیتی فوق تحمل اقلیم! در دهه 70 خورشیدی با تشویق بجای تنظیم خانواده، ناگهان رشد از حدود 4% اوایل دهه 60 به حدود 1.2% تنزل کرده و میبایست در ادامه به نزدیک صفر کاهش داده میشد که نه تنها نشد بلکه برعکس، همان طایفه ای که جز دشمنی مُلک و ملت را در سر ندارند با متوقف کردن برنامه تنظیم خانواده و ریختن نفت بر آتش کار را بدینجا کشاندند. آیا اینان پاسخگو هستند؟ افزایش جمعیت چه سریع و آسان، کاهش آن در حد محال.
موضوع بسیار ساده است ولی نه برای همه. موضوع آب مانند کالری دریافتی است. اگر کالری دریافتی بیش از مصرف باشد، شخص اضافه وزن و اگر کمتر باشد کاهش وزن پیدا میکند. فقط در صورتی که تعادل بین ورودی و خروجی باشد وزن شخص ثابت میماند. موضوع کم آبی فلات ایران از زمان هخامنشیان شناخته شده بود و اینطور نبوده و نیست کسانی که عامدانه جمعیت را بسمت یک نقطه بی بازگشت هدایت کردند بر حسب بی اطلاعی و قضا و قدر بوده. نه فقط جمعیت، بلکه از اوایل دهه 70 خورشیدی وقتی مقرر شد آبهای ورودی به دریاچه ارومیه سد شود دستور قتل آن صادر شد. برخی اینها را از روی سادگی سوء مدیریت میپندارند حال آنکه با نگاه به سایر اقدامات شکی در عمدی بودن دشمنی نیست.
باری، برای برون رفت چه میتوان کرد؟ مشکل فراتر از خرابکاری مسئولین در سرقت آب برای تولید فولاد و کاشی در کویر است. بسیار فراتر از سدهای اشتباهی و انتقال آب که مافیا با پشتیبانی مسئولین وقت انجام داده. بنام خودکفائی کشاورزی، 85% آبها تلف میشود. آیا امروز میشود این آب را از کشاورز پس گرفت؟ چگونه؟ با نیروی سرکوب؟ بر فرض که بشود، در عوض به آنها چه داده شود؟ شغلشان چه؟ خوراک مردم چه میشود و از کجا وارد شود؟ زمانی بود با برنامه ریزی میشد مشاغل جایگزین در روستا تدارک دیده از فشار بر منابع آبی کاست. ولی برنامه و جُهّال؟! با وجود امثال معاون وزیر کشاورزی که گفته بود مشکل آب نداریم، برای 2 میلیارد نفر هم آب داریم چگونه برنامه ریزی میسر است؟ مگر تعطیل سازمان برنامه در دوره ریاست جمهوری یکی از این نوابغ نبود؟ زمانی هم که برپا بود جز نام نبود! میگویند در عوضِ شکست در همه ابعاد حکومت طی این 47 سال، دستکم اخلاق داریم. اما کدام اخلاق؟ ماحصل حدود نیم قرن تحمیل عقاید ایدئولوژیک نظام بر بچه های انقلاب در پرونده اخلاقی ورزشکاران در کره جنوبی نمایان است. اگر که نخواهیم سایر جنبه های اخلاقی مثل اختلاس، دزدی، دروغ، ریا، آدم ربائی، قتل، و حبس و غیره را هم ضمیمه کرده باشیم.
خلاصه آنکه، حکایت ما داستان سنگی است که یک مجنون داخل چاه میاندازد هزار عاقل نمیتوانند بیرون آورند. راه حل اصولی جز کاهش جمعیت نیست که آنهم فقط در بلند مدت ممکنست نتیجه دهد. ضمن اینکه به پیری جمعیت و امثال آن نباید گوش سپرد که جز فرافکنی نیست. آب اگر نباشد زندگی نیست، بعلاوه، خشکی زمین موجب آلودگی هوا نیز هست و غبار و نمک از دریاچه های خشکیده شهرها را در نوردیده سرزمینی سوخته برجای میگذارد. لذا بحران آب فقط نمونه ای از هزاران بحرانی است که ذاتی نظام حاضر است. چه مدیریت کشور در دست کسانی است که تصور میکنند جمعیت به مرز 150 میلیون آرمانی آنان که برسد می ایستد! با اینکه فقط به بحران آب اشاره شد، معهذا آنچه میان همه باصطلاح ناترازی ها اولویت اول را دارد شاید ناترازی "عقل" باشد. عُقلا در تبعید و ناقص عقلان بر مسند قدرت حاکم. اما ای کاش فقط بی عقلی مطرح میبود، با این دشمنی آشکار چه باید کرد؟ که شاعر با آوای حزین میگوید:
کاش گشوده نبود چشم من و گوش من کآفت جان من است عقل من و هوش من
چگونه باید به این توده ایها گفت آقا استالین مردومارکسیسم به توالت تاریخ انداخته شده وسیفون آنهم کشیده شده وعصر موسوی وکروبی هم چنین .زندگانی وکشورمان را با خردمندی ودانش روز بسازیم