طمع و قوانین آن
قبلاً صحبت از این شد که "تعادل ناپایدار" پذیرای عقل متعارف نبوده و انسان منطقی وجود آنرا در زندگی برنمیتابد. اما چه میشود که بسیاری از امور بی منطق در زندگی ما پذیرفته شده و گاه از آنها استقبال هم میشود؟ اشاره شد که "طمع" عامل مهمی در پذیرش این پدیده است؛ اینرسی و تعادل، 1401/1/30. اکنون علاقه بر اینست که آیا پدیده طمع قابلیت قانون مند شدن دارد یا خیر؟ یا حتی المقدور تلاشی درمورد آن انجام شود.
چنانچه اندازه و شدت طمع را با حرف G، اول واژه Greed، نشان دهیم ابتدا ببینیم تابع چه متغیرهائی است و سپس با رابطه ای متغیرها را به تابع ارتباط دهیم. همینجا باید تأکید کرد که اساساً مباحث انسانی مانند قواعد فیزیک قابل تبیین نیست و بسادگی نمیتوان بصورت کمّی بصورت معادله درآورد. اما بهرحال، هرقدر هم ساده انگاری باشد، فورموله کردن آن به فهم پدیده کمک خوبی کرده و برای اصحاب علوم دقیقه میتواند جالب باشد.
مهم ترین متغیر هائی که در وهله نخست دیده میشوند عبارتند از:
P = قدر مطلق وعده که طمع با آن نسبت مستقیم دارد. هرچه وعده بزرگتر و چشمگیرتر باشد، طمع شدیدتر و بلکه با مجذور آن متناسب میباشد.
t = فاصله زمانی بین دادن وعده تا تحقق آن. طبعاً طمع با آن نسبت عکس دارد یعنی هرچه این فاصله کوتاهتر باشد شدت طمع بیشتر است.
C = ضریب ثابت. اگر تناسب را بصورت رابطه تساوی بخواهیم بیان کنیم، ضریب ثابت تناسب لازم میآید. درواقع، این ضریب باید یک پارامتر باشد که اندازه آن بستگی به شرایط حاکم بر پدیده دارد. مثلاً آیا وعده داده شده آسمانی است یا زمینی؟ آیا تحقق و پاداش وعده از جنس مادّی است یا معنوی؟ و شرایط دیگری از این قبیل. بنظر میرسد بزرگترین مقدار C، بجز موارد خاص، برای وعده زمینی و پاداش از نوع مادّی باشد.
لذا در اولین تقریب، رابطه زیر برقرار است:
G = C
همانطور که ملاحظه میشود، بیشترین شدت طمع با وعده داده شده یعنی P متناسب است زیرا با مجذور آن تغییر میکند. علت انتخاب رابطه مجذوری به دلیل برخی شرایط مرزی است. مثلاً میدانیم طمع درباره وعده های اُخروی و بهشتی تقریباً نامتناهی است. از سوی دیگر، فاصله زمانی تا تحقق وعده، فاصله ای نامعلوم و دست نایافتنی است. لذا t در مخرج بسمت بینهایت میل میکند. از آنسو، وعده های این چنینی، یعنی P، بینهایت بزرگ و خارج از تصور معمول است. در این حالت، حد کسر وقتی صورت و مخرج بسمت نامتناهی میل کنند، پس از رفع ابهام، کماکان نامتناهی خواهد ماند که قرار است جواب ما، یعنی طمع G، نیز نامتناهی باشد.
این رابطه شاید تا حدی گویای جنایات طالبان و داعش و همفکران آنها نیز باشد که طمع نامتناهی چگونه شکل میگیرد. بطوریکه جاذبه زیادِ وعده، وقتی مجذور شود، طمعی نگفتنی چنان شدید ایجاد میکند که فرد را قادر بهر کار، حتی به کشتن دادن خودش، میکند. با اینکه وعده آسمانی است ولی پاداش مادّی میباشد. در این موارد شاید نکته دیگری هم کمک میکند و آن این توّهم که نامتناهی بودن مخرج کسر، یعنی زمان تحقق وعده، در نظر آنان بلافاصله پس از انجام جنایت، کوتاه و محقق میشود. بعبارت دیگر، فاصله زمانی t در نظر آنها نامتناهی نیست بلکه بلافاصله پس از ارتکاب جنایت محقق میشود.
در افراد خردورز آنچه طمع را بر میانگیزد معمولاً وعده های مادّی است، بویژه اگر زمان تحقق کوتاه باشد. نکته قابل تأمل آنکه ضریب C مقداریست غیر صفر و در همه کم و بیش وجود دارد. منتها هرچه فرد دیرباورتر باشد، مقدار آن کوچکتر است ولی در هر حال صفر نیست. اینکه کلاهبرداران حساب بانکی برخی افراد را با کمک و راهنمائی خودشان خالی میکنند ناشی از همین حس طمع است. شیادان نیک میدانند که چگونه با ارائه وعده های زیبا حس طمع را در فرد برانگیزند و او را فریب دهند. حقیقت اینست که ما انسانها همه به نوعی در معرض گول خوردن هستیم و شاید خود نیز بشکلی مایل به گول خوردن باشیم! توگوئی ذاتاً فریب را دوست داریم. هرچه فرد منطقی تر و مستدل تر باشد ضریب C در او کوچکتر و حاشیه امن او بیشتر است.
طمع منحصر به شخص نمیشود بلکه شامل جامعه و گروه ها نیز هست. بیشترین شدت آن هنگامی است که جامعه دچار درماندگی باشد و پای وعده ای رنگین و خیال انگیز درمیان باشد. جامعه نیز در طمع نیل به چنین وعده های خیالی فریب میخورد. شخص طماع اگر بر مسند حکومت قرار گیرد تبعات خاصی را ایجاد میکند. چه اگر مستبد برای مدت طولانی بر سریر قدرت باشد او را دچار پارانویا میکند. بتدریج تصورات چنان در ذهنش القا میکند که گوئی رسالتی برعهده دارد. طمع گسترش قدرت کار را بجای باریک میکشاند چه اگر در کار خود ناکام شود ضربه روحی حاصل ممکنست به دیوانگی بیانجامد. او همه را بچشم دشمن میبیند. این دیوانگان خطری جدی برای دنیا خواهند بود. اگر پارانویا آسمانی باشد و القای قدرت از بالا باشد، تبعات آن بمراتب شدیدتر و ماندگارتر است.
نتیجه آنکه، طمع یکی از عوامل فساد در جامعه است. با اینکه سعی شد طی رابطه ای اجزای دخیل در آن تحلیل شود، معذالک همچنان این سوأل مطرح و بدون پاسخ مانده است که چه باید کرد تا طمع در سطح فرد و جامعه کمرنگ شود؟ آیا جامعه ای قانون مند و عدالت محور با برقراری سطح معینی از رفاه برای شهروند قادر به پاسخ گوئی به این معضل هست؟