پیری جمعیت
پیری جمعیت
اخیراً نگرانی های زیادی درباره پیر شدن جمعیت کشور شنیده میشود و افرادی هم آن را دامن میزنند. کار عمده این افراد توجیه شعار مقدس نظام است مبنی بر اینکه جمعیت کشور کم است و لذا توالد و تناسل را باید بیش از پیش شدت داده و تمایلات به تنظیم خانواده را محکوم ساخت. یکی که عضو شورای شهر تهران است و قاعدتاً باید بفکر شهر و رفع مشکلات آن باشد با کمال بیخردی و بی شرمی میگوید که در پارک های شهر، غرفه های تولید مثل مجهز با تخت ایجاد خواهد شد که با کارت مترو قابل پرداخت است. دانشمند دیگری فیلسوفانه داد سخن میدهد که حتی جنگ اتمی و زلزله های مهیب و انواع فجایع دیگر که کشتار و تخریب در سطح وسیع را ایجاد کند مسأله مهمی نیست یلکه فاجعه همانا افزایش نسبی جمعیت پیران است که باید با آن مقابله شود. باصطلاح استدلال میکند که باستناد تجربه بعد گذشت 20 یا 30 سال از جنگها وضع کشور بلازده به حالت نرمال باز میگردد. در انتها باصل مطلب میرسد که جمعیت باید زیاد شود. طبعاً با اجرت های کلانی که این افراد دریافت میکنند چنین توجیهاتی هم باید ارائه دهند. والا هیچ فرد شرافتمندی اینگونه انسان را بمثابه خس و خاشاک نمیگیرد. دلایل علمی رد چنین گوهر افشانی هائی را در بخش انتهائی مطلب حاضر خواهیم دید و اتفاقاً نشان میدهیم که حصول به شرایط نرمال که از آن دم میزنند در همان پروسه پیر شدن نیز هست و لذا توجیهات اینان از پایه غلط است.
پیش از هر چیز باید تأکید کنیم که مقصود ما مخالفت با تشکیل خانواده و داشتن فرزند نیست، چه هم اکنون بسیاری از خانواده ها داشتن 2 فرزند را حد ایده آل دانسته تجاوز از آن را صلاح نمیدانند. اما نگاه این مجنونان به خانواده به نیت 14 معصوم است که فقط از عهده بیکاره هائی که پول یامفت از خزانه ملت دریافت میکنند ساخته است. جوانان لایق ولی بیکار و اکثریت قشر زحمتکش بدلیل عدم استطاعت مالی حتی از عهده معیشت خود بسختی برمی آیند چه رسد به تولید مثل انبوه. کشور شوربختانه در دستان مشتی ابله اسیر است که کاش فقط نادان می بودند اما دزدانی هستند از نژاد بیگانه که نیتی جز غارت ثروت این کشور ندارند. چه از ابلهان برحسب تصادف گاهی هم کار درست صادر میشود اما فساد الیگارشی این اهریمنان همه در خرابکاری با طرح نقشه و با نیت قبلی است؛ بسا نقشه ای از خارج مرزها.
اینجاست که نقش روشنفکر پررنگ میگردد. منظور از روشنفکر فقط نام نیست بلکه آنچه مطرح است منظور فردی خردگرا با استدلال روشن است که نسبت به مسائل مهم واکنش نشان میدهد. که یکی از آن مسائل همین موضوع پیر شدن بافت جمعیتی است که مبتلابه سایر کشورها نیز هست. منتها هیچ جا چنین بیخردانه برخورد نمیشود. در چنین نظامی آنچه مطرح نیست موجودیت انسان بمعنای انسان است بلکه آنچه مهم است موجودیت اصل نظام است. بعنوان مثالی عملی یک بالون در حال پرواز را در نظر آورید. در طی مسیر بسمت مقصد چون ناخواسته ارتفاع کم میکند، کیسه های شن که در لبه سبد بسته اند رها میکنند تا سبک شود و ارتفاع بگیرد. چنانچه باز لازم شود اینبار وسایل داخل سبد پائین ریخته میشود تا حرکت بالون استمرار یابد. اما تصور کنید که در نهایت امر به افراد داخل سبد دستور داده شود خود را به پائین پرتاب کنند تا بالون بسلامت به مقصد برسد! توگوئی بالون اصل است و مسافرین فرع. متشابهاً با سیاست های حاضر، آنچه اوجب واجبات است حفظ بدنه و چارچوبی است که نظام نام دارد و علت وجودی آدمها فقط برای حفظ آنست! حفظ شود که چه بشود؟
تا چندی پیش بر طبل افزایش جمعیت میکوبیدند و هنوز هم میکوبند، با این تفاوت که جدیداً روش دیگری هم اضافه شده و آن همین اظهار نگرانی از پیر شدن بافت جمعیتی است. یعنی چه نشسته اید، که باید دست بکار تولید مثل بطور انبوه شوید تا جمعیت جوان زیاد شود. اما راه حل دیگری هم وجود دارد که بی سروصدا در حال انجام آن هستند و آن خلاص شدن از توده پیرهاست، چگونه؟ با غارت موجودی صندوق های بازنشستگی و متعاقباً تولید فقر در بازنشسته ها و همزمان اختلال در سیستم درمان و دارو که مهمترین نیاز این توده است مرگ پیران را سرعت میدهند. اما درواقع، غایت نظر نظام تولید و تربیت نسل های جدید طبق ضوابط خاص برای ایجاد سربازان گوش بفرمان است. افزایش جمعیت تا سطح 150 یا 200 میلیون را طالبند که بلکه با افزایش نسبی جوانها، پیری جمعیت درمان شود. نمیدانند که در این سطح متوقف نخواهد ماند. اصلاً این عدد را از کجا آورده اند؟! گیریم که درهمین عدد تا ابد باشد، آب و نان این تعداد از کجا تأمین شود؟ مهم نیست، سرباز که باشند لابد با کمترین ها میسازند. پیری فقط بهانه است، تولید مغز شسته های گوش بفرمانم آرزوست. خواسته اصلی اینست. این سیاست خیانت کارانه بمعنی تخریب کامل مملکت و وارد ساختن آن به یک چرخه واگرا و غیر قابل بازگشت است که مطلقاً هیچگونه آینده ای را باقی نخواهد گذاشت. نه از تاک نشان خواهد ماند نه از تاک نشان. امکانات طبیعی این کشور حتی تکافوی جمعیت 30 میلیونی را هم بزحمت میدهد چه رسد جمعیت بالای 80 میلیون که عواقب عملی آنرا اکنون برأی العین میبینیم. چون قبلاً در تبعات این پدیده بقدر کافی صحبت شده میپردازیم به مکانیزم این پدیده.
بحث علمی: شاید بهتر باشد پیش از پرداختن به موضوع جمعیت، برای درک بهتر مطلب مثالی از یک جوی آب بیاوریم. با توجه به شکلی که در پائین، در اصل برای جمعیت، آورده ایم، فرض کنید چشمه ای در سمت چپ وجود دارد که آب از آن جوشیده وارد جوی میشود. میزان ورودی آب موسوم به دبی را با A نشان میدهیم مثلاً 100 لیتر بر ثانیه. در طی راه مقداری از آن تبخیر شده وارد هوا میشود و مقداری هم جذب خاک شده و کلاً تلفات محسوب شده میزان آنرا با B نشان میدهیم. نهایتاً میزان خالص آبی که در انتها به مقصد میرسد را با C نشان میدهیم. طبق قانون بقا که اصل اساسی کلیه فعل و انفعالات جهان هستیست و در دانشگاه تحت عنوان معادله پیوستگی از آن یاد میشود، لاجرم بالانس بین مقادیر برقرار است. بیائید حالات متفاوت زیر را در نظر آوریم.
1- حالت عادی که معمولاً در باغات و مزارع شاهد هستیم. مثلاً B= 20 l/s و C= 80 l/s. طبعاً A= B+C = 100 میباشد. این مثالی از شرایط مانا یا Steady State میباشد یعنی تولید برابر تلفات بعلاوه محصول نهائی است. مسائل اقتصادی و دخل و خرج خانواده و حساب بانکی و بسیاری امور روزمره نیز در شرایط نرمال همین مشابهت را خواهد داشت.
2- حالت ایده آل که فرض میکنیم بجای جوی آب، لوله پولیکا بین مبداء تا مقصد گذاشته و تلفاتی نداریم. پس B=0 و C=100 و طبعاً A=B+C= 100 این نیز مبین شرایط ماناست.
3- حالت ترانزینت یا Time Dependent که تابع زمان بوده به موضوع اصلی ما نیز مرتبط است. برای سادگی بحث، حالت 2 را در نظر بگیرید که تلفات بین راه نداریم و B=0. فرض کنید دبی چشمه ناگهان کاهش یافته به مقدار 80 لیتر برثانیه نزول کند. در لحظات اولیه خروجی همچنان C=100 میباشد. لذا در این لحظه A برابر C نیست و معادله ما یک معادله تابع زمان خواهد بود. بطور ساده یعنی مرتباً دبی خروجی کاهش یافته تا سرانجام برابر 80 گردد. مجدد به یک شرایط نرمال جدید میرسیم که در آن A=C= 80 میباشد. عکس آن نیز ممکنست اتفاق افتد اگر مثلاً پمپ آب داشته و آنرا زیاد کنیم. مدتی طول میکشد تا دبی خروجی نیز زیاد شده ثابت شود.
اکنون مثال فوق را به موضوع جمعیت تسری میدهیم. حالت 1 مشابه کشورهائی است که رشد جمعیت صفر است (یا یک محیط تکثیری که ضریب تکثیر آن واحد باشد). این وضعیتی پایدار است و اقتصاد آن نیز یک اقتصاد پایدار میتواند باشد. حالت 2 یک کشور آرمانی است که تصادفات و جنگ و مرگ های نابهنگام وجود نداشته همه به پیری میرسند و در اثر مرگ طبیعی میمیرند. حالت مورد علاقه ما، حالت 3 است. مثال مزبور برای برخی کشورهای اروپائی اطلاق میشود که رشد جمعیت منفی است و معمولاً هرم جمعیتی معکوس میشود یعنی بطور نسبی جمعیت کهن سالان بیش از جوانان است. اما این به معنی پایان دنیا نیست زیرا اگر مانند مثال بالا میزان زادوولد 100 نفر بر روز بوده و ناگهان به 80 تقلیل پیدا کند برای برهه ای تفاوت وجود دارد ولی بلاخره ایندو مساوی شده و خروجی 80 و حالت پایا که نرمال میگوئیم برقرار میشود. البته بعید است ولی اگر رشد منفی برای مدت مدید ادامه داشته باشد کشور نهایتاً از جمعیت خالی میشود. اما آنچه فیلسوفان نظام در صدد آنند اینست که 100 را مثلاً 200 کنند که جمعیت جوان بطور نسبی افزایش یابد. اما غافل از اینکه بعد یکی دو نسل، شرایط نرمال احراز شده و بجای 80 خروجی اینبار 160 خواهیم داشت. اما اگر کشور یک رشد جمعیتی مثبت داشته باشد، که معمولاً هم همینطور است، سال بعد چشمه تولید جمعیت بجای 200 میشود 400 و سال بعدتر 800 و قس علیهذا. طبعاً نسبت ها هم مرتباً خود را تصحیح کرده و کسر جامعه کهن سالان همان خواهد بود که اول بود. فقط اتفاقی که می افتد جمعیت کل بطور تصاعدی افزایش می یابد! فقط کافیست رشد جمعیت مثبت باشد که درحال حاضر برای کشور ما مثبت حدود 1% میباشد. برخلاف دروغ هائی که میگویند، رشد جمعیت مثبت و جمعیت کشور با همین رشد در حال افزایش مداوم است. آنچه منفی بوده آهنگ رشد جمعیت است که مثلاً چهل سال پیش رشد 3.6% بوده بعداً شده 3 و سپس 2 و اکنون 1% یعنی شدت افزایش کمتر شده ولی همچنان مثبت است و جمعیت رو به ازدیاد.
تلاشی که فیلسوفان نظام بخرج میدهند برخلاف آنچه میپندارند کمکی به حل مسأله پیر شدن جامعه نکرده بلکه زهری است که با افزایش بی رویه جمعیت هرآنچه را هم که تاکنون در کشور سالم باقی مانده نابود خواهد کرد. بر عمل اینان در این راستا جز خیانت و جز جنایت نام دیگری نمیتوان داد. باضافه اینکه مطلقاً جبران پذیر نیست. عجیب است که آنان که در سازمان آمار نشسته اند میبینند و دم بر نمیآورند! اتفاقاً نکته جالب و مثبت در داشتن جامعه بزرگ از کهن سالان خود نشانه خوبی است که مردم به سن کهن سالی میرسند. نمیدانیم این چه اشکالی دارد که بخاطر آن میخواهند کل کشور را نابود کنند- مثال بالون یادتان هست؟ در حالت ایده آل، هرم جمعیتی تقریباً استوانه ای شکل میشود، برخلاف گذشته های دور که هرم نوک تیزی بوده است. رشد جمعیت صفر یا نزدیک به صفر بهترین حالت است و جمعیت دستکم در همین سطح فعلی پایدار مانده، شاید فرصتی برای اصلاح امور دست دهد. همانطور که پیشتر اشاره شد هم اکنون نیز با اضافه جمعیت روبروئیم که ماوراء امکانات طبیعی کشور است.
خلاصه آنکه، موضوع جمعیت موضوعی تخصصی است و این نیست که افراد نادان در سیاست گذاری آن دخالت کنند. و بدتر آنکه سازمانهای تخصصی مربوطه کنار نشسته نظاره گر باشند. در اصطلاحات "رشد" و "آهنگ رشد" سوء درک زیادی وجود دارد که رسانه ها در فهم آن کمک که نمیکنند هیچ، دامن هم میزنند. قشر عاقل و خردگرای کشور باید پا به میدان گذاشته و جلوی فاجعه ای که در مسیر آن هستیم را بگیرند که هم الان هم دیر است. در یک کلام، بهترین نقشه و مؤثرترین سیاستی که بخواهد کشور را برای همیشه از صحنه روزگار حذف کند همانا سیاست حاضر در موضوع جمعیت است.
طرح تنظیم خانواده توطئه ای بود که باید خنثی شود. ابلهانی که شعار تنظیم خانواذه میدهند یکی نیست بگوید هر خانواده ای استطاعت خود را بهتر میداند ولذا یک خودتنظیمی اوتوماتیک در ساختار کائنات است که نیازی به این بحث ها ندارد. این بحث ها طراحی شده است برای کشورهایی مثل ایران که می خواهند با کاهش جمعیت آن راحت تر به منافع شیطانی خود در منطقه برسند ولی کور خوانده اند. همه مردم ما الحمدلله مثل نویسنده این نوشتار قلابی نیستند که از کسر هوش رنج ببرند.