جایگاه ما در کیهان
جایگاه ما در کیهان
برای اینکه بر مشکلات خود فائق شویم گاهی لازم است از بالا به موقعیت خود در عالم وجود نظاره کنیم. چون اینکار از عهده خودمان ساخته نیست پس چه بهتر که از نگاه موجودی فرازمینی به اوضاع انسان و کارکرد او بر روی سیاره زمین بنگریم. فرض میکینم این هوش فرازمینی مجهز به ادواتی چنان پیشرفته است که میتواند از محل خود از کرانه های گیتی اوضاع بشر و محیط زندگی او را نظاره کند.
با مختصاتی که او در دست دارد، ابتدا از میان صدها میلیارد کهکشان، کهکشان راه شیری را پیدا میکند. تصویری که او میبیند عیناً مشابه آنچه ما از دیگر کهکشانها در تلسکوپ میبینیم است یعنی لکه کوچکی شبیه سایر ستارگان. سپس با افزایش بزرگنمائی و افزایش قدرت تفکیک، از میان صدها میلیارد ستاره، بزحمت محل ستاره ای بنام خورشید را پیدا کرده آنرا تثبیت میکند. از میان سیارات، طبق نقشه، سومی را انتخاب کرده دستگاه خود را روی آن قفل میکند. بکمک ادوات محیرالعقولی که دارد بازهم بزرگنمائی و قدرت تفکیک تصاویر را افزایش داده و زندگی انسان را تحت نظر میگیرد. گزارش زیر، ماحصل تحقیق و بررسی ایشان است:
" موجودی دوپا موسوم به "انسان" در این سیاره کوچک موسوم به "زمین" زندگی میکند. او یکی از بیشمار انواع جانداران بر سطح سیاره است. بعلت قابلیت های بدنی ویژه ای که نسبت به سایر جانداران دارد، نوع انسان برتری بیشتری پیدا کرده است. از همین رو خود را اشرف جانداران بشمار میآورد. البته او سایر جانداران را "حیوان" خطاب میکند که در گفتگوی او نامی تحقیر آمیز است و بمنزله فروتر بودن سایر انواع نسبت به اوست. اما در مجموع، حاصل کارش چندان تفاوتی با سایر جانداران ندارد. مشاهدات ما نشان میدهد هم حیوان و هم انسان دست اندرکار تخریب زیستکره هستند. با این تفاوت که آسیب رسانی انسان صد چندان بیشتر است و شاید حق دارد خود را اشرف مخلوقات بداند. مثلاً موجود دیگری هم هست بنام موریانه که آنهم دارای همان طرز زندگی انسان است. موریانه دخل و تصرفاتی در بستر زمین انجام داده و خانه هائی میسازد با ارتفاعی چند صد برابر طول قد خودش. اما دخل و تصرفات انسان گستره بزرگتری به وسعت کل سیاره دارد و دریا و زیر دریا را نیز شامل میشود. فعالیت انسان در یک چیز خلاصه میشود و آن برهم زدن تعادل عناصر پوسته زمین و تبدیل آنها به مواد دیگری که زندگی او را راحت تر میسازد. با زیاده روی در این کار، اقلیم سیاره را برهم زده و آینده خودش را بخطر انداخته است. اما هدف او از این همه کوشش چیست؟ فقط زندگی! ولی این زندگی برای او چه معنائی دارد؟ او برای ادامه زندگی رویه ای اختیار کرده متضمن ایجاد بیشترین بینظمی و بعبارتی بیشترین گرما. استمرار زندگی وی وابسته به خوراکی است متکی به گیاهان و سایر حیوانات. این دو بنوبه خود متکی به تغذیه از خاک هستند. خاکی حاوی انواع عناصر شیمیائی و ترکیبات آنها. این مواد شیمیائی و آلی از خاک وارد بدن گیاه و جانور شده و متعاقباً از طریق آنها بعنوان خوراک وارد بدن انسان میشود. کسر کوچکی جذب بدن و ایجاد انرژی شده ولی عمده آن بصورت فضولات بسطح سیاره بازمیگردد. عملکرد او بمنزله ماشینی با راندمان کم است که ورودی آن مواد خام و خروجی آن تولید فضولات و حرارت و تغییر در ساختار فیزیکی و شیمیائی سیاره است. تلاش برای ادامه زندگی محدود به خوراک نیست بلکه با تجزیه و ترکیب مواد، ضایعاتی بوجود میآورد با حجمی هزاران برابر فضولات خودش که ضمناً در چرخه طبیعی بسادگی حل نمیشود. بدن خودش عمدتاً از اکسیژن، ئیدروژن، نیتروژن، کربن، کلسیم، فسفر، و بعضاً مقدار کمی از سایر عناصر تشکیل شده که خوشبختانه پس از مرگ دوباره به خاک برگشته دچار استحاله میشود. در یک کلمه، ثمره یک عمر زندگی هریک از این انسانها فقط یک چیز است و آن برهم زدن نظام عمومی سیاره به نفع فقط خودش و به زیان سایرین. "
" چگونگی مدیریت انسان ها بر خود نیز عجیب است. اول اینکه در میان نوع خودش نیز جنگ و جدال دارند که ریشه در جهل و خودبینی دارد. البته در میان خود، اندیشه ورزانی دارند که برای تنظیم روابط بین خود چارچوبی موسوم به "اخلاق" وضع کرده اند. اما آنها بجای داشتن یک اداره یکپارچه و کارا، خودشان را در سطح سیاره به قطعات جغرافیائی متعدد موسوم به "کشور" مقید کرده و هر قطعه به محض مختصر توش و توانی میخواهد بر همسایگان چیره شود. لذا بهره هوشی متوسط آنان در کل، مقداریست اندک و مایه شرمساری. بعنوان نمونه، فکر میکنند ستاره مرکزی بخاطر آنان بوجود آمده در حالی که سهم دریافت انرژی زمین از خورشید حتی کمتر از یک میلیاردیم است. درواقع، علت بقای نوع انسان مدیون بخش بسیار کوچکی، کمتر از 0.1%، صاحب بهره هوشی بالاست که جبهه دانش و فن آوری را به پیش میبرند. باقی، همه در سایه تلاش این گمنامانِ بی ادعا گذران زندگی میکنند. عجیب اینکه، بهره هوشی هرچه پائین تر، ادعا بالاتر و نخوت و خود بزرگ بینی افزون تر. و عجیب تر از عجیب اینکه اداره کشور در دستان بهره هوشی پائین هاست که در بخش عمده سیاره برقرار است. این طرز اداره و این نحوه کشورداری را خودشان "سیاست" میگویند. نیک که مینگریم سیاست سردمداران تأمین منافع شخصی و گروهی است بجای اینکه بفکر آینده سیاره و حفظ آن در برابر گرمایش زیاد و مقابله با انفجار جمعیت و تبعات آن باشند. آنچه از آینده زمین میتوانیم پیش بینی کنیم همانست که بر سر سیاره سرخ پیش آمد. در گزارش بازدید دو قرن پیش از سیاره سرخ، واقع در منظومه 1445 از کهکشان بیضوی استفان، مشابه همین روند را دیده بودیم که پیش بینی ها درست از آب درآمد و چندی پیش منجر به نابودی سیاره و تمدن آن گردید. مادام که اداره کشور در دستان بهره هوشی پائین ها باشد وضع انسان و سیاره وی متدرجاً بدتر و بدتر خواهد شد."
" حیرت بر حیرت ما افزوده شد وقتی در میان بهره هوشی پائین ها، کشوری را مشاهده کردیم که سیاست خاص خود را داشت. این تفاوت خاص ناشی از ایدئولوژی بود. نیروی قهریه که معمولاً مختص حفظ کشور از دشمن خارجی است اینجا برای سرکوب شهروندان بکار میرود به بهانه های مختلف. گویا موی بلند جرم است و تلاش نیروی قهریه معطوف به آنهاست که موی بلندشان هویداست پس گیس آنها را کشیده با اقتدار کامل به بازداشتگاه میبرند. سایرین فقط نظاره گرند و از ترس یا بزدلی واکنشی نشان نمیدهند. در کاتالوگ تمدن های سیاره ای که جستجو کردیم چنین مشابهتی ندیدیم. شهروندان بیگناه را صرفاً بدلیل آنچه در مغز آنان میگذرد متهم کرده و نه تنها حبس و شکنجه میکنند بلکه خانه و کاشانه آنان را نیز به غنیمت گرفته، از هستی ساقط و فرزندانشان را نیز از تحصیل و فی الجمله از تمام حقوق نوع انسانی که ادعای آنرا دارند محروم میسازند. زمانی پیش تر در تاریخ این سیاره موارد مشابه بوده اما قرنهاست بسر آمده. مجادله برسر موهومات هزاران هزار کشته به بار آورده است. باری، سردمداران مزبور مدعی هستند سیاست آنان از ازل در لوح محفوظ نوشته شده و تا ابدالدهر لایتغیر باقی خواهد ماند. جهان و سازوکار جهان و جهانیان هرجا که هستند و هست و خواهند بود باید مطابق میل آنان عمل کند. بهره هوشی این گروه حتی قابل محاسبه هم نیست چه مطلقاً فاقد عقل میباشند. زیرا حوائج حیوانی آنها مانند خورد و خواب و زادوولد و غیره مطابق آن نوع عقل انجام میشود موسوم به "نفس حیوانی" که با نیاکان حیوانی خود مشترک بوده و ربطی به عقل سلیم ندارد. این واقعیات را در کاتالوگ کیهانی درج میکنیم تا مایه عبرت شده بدانند حتی در یک نوع پیشرفته مثل انسان تفاوت ماهوی از کجاست تا بکجا. معهذا، همین انسان های فاقد عقل که از همه مواهب تولیدی دسترنج انسانهای دارای عقل سود میبرند در عین حال هر موجود صاحب عقلی را شکنجه و آزار داده در صدد خاموش کردن عقل و نابودی عقلانیت اند. "
" چیز تازه ای که در میان بهره هوشی پائین ها دریافتیم این بود که چگونه بود و نبود انسان به یک لقلقه زبان او بستگی دارد. با یک ورد یا زمزمه ای زیر زبان، ناگهان طبیعت انسان دچار استحاله میشود. توگوئی بیان یا عدم بیان این کلمات کلیدی مترادف بین وجود و عدم است. چنین استحاله ای اصلاً برای ما قابل درک نیست و مشاهده نشده بود. شاید در عصری از تاریخ آنان موسوم به عصر "کیمیاگری" بتوان سابقه ای از آن یافت. دوره ای که انسان تصور میکرد با کیمیاگری میتواند مس را به طلا مبدل کند. اعتقادی که بعداً فهمید عبث است. تصور میشد متنبه شده و به عقل رسیده اما اینبار دیدیم که هیچ تفاوتی با انسان ادوار کهن ندارد مگر اینکه سر و وضع بهتری پیدا کرده و اسباب راحتی برای زندگانی یافته، که صدالبته همه را مرهون تلاش همان 0.1% های مذکور در قبل است. دستکم در دوره کیمیاگری او با مواد و عناصر عینی سروکار داشت و بر او خُرده نتوان گرفت، اما اکنون فقط حرف است که کیمیاگری میکند! با اینکه متفکرین آنان تذکر داده اند تغییر انسان با رفتار است و نه با حرف، گویا در قشریون بی عقل که مواضع سیاسی را اشغال کرده اند بی اثر است. بنا بر همان چارچوب اخلاقی خودشان، حیوانات بسی شریف تر از این سیاسیون بی عقل اند. "
خلاصه: در اینجا گزارش هوش فرازمینی نیمه تمام میماند. گویا خیلی زود بدین نتیجه رسیدند که صرف وقت درباره موجودی که خودش برای خود و محل زندگی خود ارزشی قائل نیست کار بیهوده ایست. با این حال، همین قدر هم که هست باید به دید همه بویژه تصمیم سازان و سیاسیون رسانده شود شاید مؤثر افتد. باید منتظر ماند و نتیجه اش را دید.
استاد گرامى اگراز کهکشانى بسیار دورتراز کهکشان راه شیرىموجودى که ملیونها برابر انسان خاکى هوشمندتر باشد به زمین بنگرد بگونه اى بسیارروشن میداند که عمر زمین کى بپایان خواهد رسید و شاید بوسیله سیاه چاله اى به درون کشیده خواهد شد پس ما در سرنوشت کره زمین دخالتى نداریم به باور من این آدم خاکى پیش از آنکه کره زمین برابردستورات دانش فیزیک نابود شود خود این کره را مانند مرده و غیر مسکون در خواهندآورد چندان نیازى به روشن کردن نیست
گرمروآزادگان دربند روسپى نا مردمان در کار
باید دست از درپرده سخن گفتن برداشت