فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرما» ثبت شده است

۰۱
دی

 

نگاهی دوباره به تغییر اقلیم

   موضوع تغییر اقلیم مشروحاً توسط دیگران مطرح و بحث شده است.  یکی از آگاهان، چاره را بدرستی در گسترش نیروگاه های اتمی و استفاده از انرژی های تجدید پذیر میداند(*).  ما در اینجا فقط آنچه را توجه نکرده اند می آوریم.  با اینکه نگرانی دانشمندان از خطر افزایش دمای کره زمین و نتایج وخیم آن کاملاً بجا و واقعی است، منتها در ارائه حقایق فقط بخشی که مؤید گرایش آنان است مطرح میشود.  از ارائه تصویر بزرگتر که ممکن است به استدلال آنان صدمه زند پرهیز میشود.  که پذیرش واقعیت خود نوعی شجاعت است.  در زیر، هر دو وجه ارائه و نتیجه گیری را بر عهده خواننده میگذاریم.

    مهمترین مدرک در تأیید نگرانی گرم شدن زمین و تبعات تغییر اقلیم در شکل 1 آمده است.  تغییرات دمای متوسط زمین در دوره سالهای 1880 تا 2006 در این شکل آمده است.  متوسط سالهای 1951 تا 1980 بعنوان مرجع گرفته مطابق با دمای 0 درجه سانتیگراد فرض شده انحراف از آن به تصویر آمده است.  شواهد، ماوراء هرگونه شک و تردید شیب تند افزایش دمای معاصر را نشان داده بطوریکه برون یابی آن در سالهای اخیر به حدود 1.5 درجه رسیده زنگ های خطر را بصدا در آورده است.  اگر خواننده هنوز مردد است که شاید روند دما در سالهای دورتر طور دیگری بوده، شکل شماره 2 تردید او را برطرف میسازد.  در این شکل، دمای متوسط زمین طی دوره 1961 تا 1990 بعنوان مرجع گرفته شده میبینیم که طی 1000 سال گذشته دمای متوسط زمین بین 0.2 تا 0.45 درجه سردتر بوده است.  اهمیت این اعداد هنگامی درک میشود که بدانیم حدود 18000 سال پیش در اوج یخبندان، دمای زمین فقط 4.5 درجه سردتر از دمای حالیه بوده و همین باعث ایجاد توده های عظیم یخ بر چهره زمین شده بطوریکه سطح دریاهای آزاد 100 متر پائینتر از سطح فعلی بوده است! 

    تا اینجا حقایق برله دوستان محیط زیست است.  اما اگر بازهم به عقب تر برگردیم، شکل 3 این تغییرات از 400 میلیون سال پیش تا حال را نمایش میدهد.  پیشوند K و M روی محور افقی یعنی هزار و میلیون.  با کمال تعجب میبینیم که علیرغم سردی زمین تا حدود 1 میلیون سال به عقب، ولی در دوران بازهم عقبتر، بویژه در دوره ای بلافاصله پس از انقراض دایناسورها در حدود 60 میلیون سال پیش، دمای زمین حدود 16 درجه بالاتر از دمای متوسط فعلی بوده است!  البته هنوز نوع انسان و بلکه پستانداران بر زمین ظاهر نشده بود.  افشای این واقعیت کاملاً بنفع شرکت های نفتی و مخالفت با محیط زیستی ها بوده و خطر افزایش 1.5 درجه معاصر را به تمسخر میگیرند.  حق با کدام گروه است؟

   نکته باریکتر از مو که کمتر توجه میشود همینجاست.  اگر منظور ما از "خطر"، در خطر بودن کره زمین است باید گفت خطری متوجه آن نیست حتی اگر دوزخ شود.  مگر سیاره ناهید با دمای سطح 400 درجه همچنان با آرامش در مدار خود بدور خورشید نمیگردد؟  چه بسا زمانی دور بر بستر خود صاحب حیات بوده!   از این منظر حق با صاحبان چاه های نفت و مصرف کنندگان عمده ذغال سنگ مثل چین است.  اما اگر منظور خطر برای حیات ما انسانها باشد، که هست، قطعاً این خطر واقعی و جدی است و برای حل آن باید به تولید کنندگان عمده گازهای گلخانه ای مثل چین فشار وارد آورد.  رهبر حزب کمونیست این کشور به خیال خود میخواهد آمریکا را پشت سر گذاشته قدرت اول دنیا شود.  خوب بشود ما که بخیل نیستیم!  منتها نه او و نه هیچ کس دیگر حق ندارد پیشرفت اقتصادی را با مسموم کردن کره زمین که مالکیت مشاء همه هست بدست آورد.  ادعا میکند غرب بار خود را بسته و حالا که نوبت ماست نمیگذارند ذغال سنگ های خود را بسوزانیم تا آقای اقتصاد دنیا شویم!  حتی مردم چین خود نسبت به این هوای مسموم و ناپاک معترضند ولی چه سود که قربانی مطامع یک نفرند.  در نظام های دیکتاتوری همواره ملت و منافع او تحت الشعاع منافع حزبی و ایدئولوژیک مستبد است.   اشکال اساسی استدلال هائی از این دست مانند اینست که بگوئیم، غرب سالها از د.د.ت. برای مبارزه با مالاریا و انواع انگل ها استفاده میکرد، حالا که نوبت ماست که بهداشت را ارتقا دهیم میگویند نکنید!  یا شبیه استدلالی که کشوری که خودش NPT را امضاء کرده اقدام به زیر پا گذاشتن آن کرده بگوید چون دیگران بمب ساختند ما چرا نسازیم؟!  این استدلالها هر چند ظاهرش مقبول ولی باطن همگی معیوب است که وارد آن نمیشویم.  یا کشوری که بمنزله ریه زمین است رهبرش بخود حق دهد بخاطر گاوداری، آمازون را پاک تراشی کرده تا صادر کننده نخست گوشت شود.  در دفاع از ارتکاب خویش میگوید پس چگونه جمعیت زیاد دنیا را غذا دهیم؟  باری، چرا زیاد کردید که درمانده شوید؟  حقیقت آن است که زمین قابلیت پشتیبانی از این حجم از جمعیت را ندارد.  از دید این تولید کنندگان انبوه، افزایش جمعیت نعمتی است برای مصرف بیشتر.  یا میگویند آتشفشان ها مقادیر عظیمی گاز گلخانه ای وارد جوّ میکند ما چرا نکنیم؟  منتها نمیدانند کره زمین بعنوان یک واحد ارگانیک در یک تعادل نسبی بوده و سوزاندن سوخت های فسیلی با این آهنگ سریع لاجرم ما را به همان دورانی برمیگرداند که حیات جانوری بر زمین نبوده است.  البته کره زمین کماکان برجای خود خواهد ماند ولی سایر جانداران و نوع انسان چه؟  احتمالاً در آن زمان شاید فقط سوسک ها تنها ورّاث زمین باشند. 

   مقصود از این نوشته، شرح برخی انگاره های اشتباه است که سهواً یا عامداً توسط عده ای دامن زده میشود.  یکی از صدها تبعات گرمایش زمین، ذوب یخ های قطبی و بالا آمدن آب دریاهاست که بسیاری سرزمین های پست مثل بنگلادش را غرق خواهد کرد.  برخی هموطنان با بی تفاوتی نگریسته میگویند سرزمین ما که مشکلی ندارد به ما چه مربوط، که بط را زطوفان چه باک.  اتفاقاً همین نگرش خودخواهانه و خطرناک جامعه را به وضع حاضر دچار کرده، عقل متعارف را به گوشه رانده است.  گاهی فعالان محیط زیست نیز از روی خیرخواهی دم از صرفه جوئی میزنند یا با دیدن این وضعیت آب و هوا میگویند "مدیریت درست وجود ندارد".  حال آنکه آنان که کمرِ همت برای نابودی این سرزمین و مردم آن بسته اند اتفاقاً با مدیریت و عزم راسخ مشغول همین کارند!  متشابهاً همانها که ادعا میکنند خطری از جانب گرمایش زمین کره زمین را تهدید نمیکند آنها هم راست میگویند زیرا جز تولید و مصرف برای صرفه نهائی خود نظر به خطری که حیات را تهدید میکند ندارند.  مادام که امور جهان از دریچه منافع شخصی نگریسته شود حاصلی جز زیان کلی ندارد.  جانوران بسیار پیشتر از ما پا بر عرصه زمین گذاشته اند اما انسان آنها را به دو دسته مفید و مضر تقسیم کرده است!  با درختان نیز همین معامله را کرده آنها را که میوه باب طبع او ندارند "درختان بی ثمر" یاد کرده جز هیمه گلخن جایگاه دیگری برای آن نمیداند!  ما چنین میپنداریم که آلودگی هوا مختص زمستانهای سرد است، حال آنکه این ناپاکی در سرتاسر سال تولید ولی تنها زمستانها پائین آمده بچشم میآید!  مادام که نوع نگاه را تغییر نداده یا زاویه دید را عوض نکنیم، تغییری در وضعیت ما رخ نخواهد داد.  تغییر دادن نگاه عمومی مستلزم آموزش همگانی و آن نیز در گرو برآمدن نظامی معقول و مردمی است.  عجالتاً آنچه در کوتاه مدت میسر است همانا تغییر در نوع نگاه نخبگان است.

خلاصه آنکه، حضور انسان و جمعیت زیاد او بر روی زمین به مرحله ای رسیده که میتواند آینده حیات بر بستر سیاره را تیره و تار سازد.  برای حل معضلات ملی و جهانی، باز برمیگردیم به همان چاره اندیشی "شورای ملل متحد" که قبلاً بطور مبسوط اشاره شده بود.  ساز و کارهای سازمان ملل متحد با همه خیر اندیشی تاکنون نتوانسته بطور مؤثر از سنگ اندازی نظام های سرکش و ضد مردمی جلوگیری کند.  شاید این شورای جدید با پشتوانه عزم قوی ملل عالم بتواند از پس نظام های افسار گسیخته برآمده آنها را مجبور به تبعیت از خواسته ملت ها کند.  بی تفاوتی و فقدان روحیه مطالبه گری موجب خسارت در دنیا و آخرت است!  ویروس ایدز از این جهت خطرناک است که بیگانه ایست که به لباس خودی درآمده، واکنشی ایجاد نکرده به نابودی میزبان میپردازد.  تصور کنید مردمی را که سرپناه نداشته از فرط استیصال پشت بام خوابی و گور خوابی در پیش گرفته اما پولشان برای مسکن نیابتی بیگانه به بیروت و حومه برده میشود.  یا در عین بی برقی و کمبود انرژی، نیروگاه چندصد مگاوات با پول همین مردم فقیر در نجف ساخته مجاناً به بیگانه اهدا و ثروت های زیرزمینی آنها برای اعوان و انصار حاکمیت در سرزمین های بیگانه تلف شود.  اینها همه و همه یادآور همان ویروس نابکار است که کاری ندارد جز نابودی کامل!  باید پرسید آیا زمان تغییر فرا نرسیده؟  تغییری که باید از ذهن آغاز و بعمل ختم شود!

شکل 1

 

 

شکل 2

 

شکل 3

  • مرتضی قریب
۱۱
مرداد

جایگاه ما در کیهان

     برای اینکه بر مشکلات خود فائق شویم گاهی لازم است از بالا به موقعیت خود در عالم وجود نظاره کنیم.  چون اینکار از عهده خودمان ساخته نیست پس چه بهتر که از نگاه موجودی فرازمینی به اوضاع انسان و کارکرد او بر روی سیاره زمین بنگریم.  فرض میکینم این هوش فرازمینی مجهز به ادواتی چنان پیشرفته است که میتواند از محل خود از کرانه های گیتی اوضاع بشر و محیط زندگی او را نظاره کند.

     با مختصاتی که او در دست دارد، ابتدا از میان صدها میلیارد کهکشان، کهکشان راه شیری را پیدا میکند.  تصویری که او میبیند عیناً مشابه آنچه ما از دیگر کهکشانها در تلسکوپ میبینیم است یعنی لکه کوچکی شبیه سایر ستارگان.  سپس با افزایش بزرگنمائی و افزایش قدرت تفکیک، از میان صدها میلیارد ستاره، بزحمت محل ستاره ای بنام خورشید را پیدا کرده آنرا تثبیت میکند.  از میان سیارات، طبق نقشه، سومی را انتخاب کرده دستگاه خود را روی آن قفل میکند.   بکمک ادوات محیرالعقولی که دارد بازهم بزرگنمائی و قدرت تفکیک تصاویر را افزایش داده و زندگی انسان را تحت نظر میگیرد.  گزارش زیر، ماحصل تحقیق و بررسی ایشان است:

     " موجودی دوپا موسوم به "انسان" در این سیاره کوچک موسوم به "زمین" زندگی میکند.  او یکی از بیشمار انواع جانداران بر سطح سیاره است.  بعلت قابلیت های بدنی ویژه ای که نسبت به سایر جانداران دارد، نوع انسان برتری بیشتری پیدا کرده است.  از همین رو خود را اشرف جانداران بشمار میآورد.  البته او سایر جانداران را "حیوان" خطاب میکند که در گفتگوی او نامی تحقیر آمیز است و بمنزله فروتر بودن سایر انواع نسبت به اوست.  اما در مجموع، حاصل کارش چندان تفاوتی با سایر جانداران ندارد.  مشاهدات ما نشان میدهد هم حیوان و هم انسان دست اندرکار تخریب زیستکره هستند.  با این تفاوت که آسیب رسانی  انسان صد چندان بیشتر است و شاید حق دارد خود را اشرف مخلوقات بداند.  مثلاً موجود دیگری هم هست بنام موریانه که آنهم دارای همان طرز زندگی انسان است.  موریانه دخل و تصرفاتی در بستر زمین انجام داده و خانه هائی میسازد با ارتفاعی چند صد برابر طول قد خودش.  اما دخل و تصرفات انسان گستره بزرگتری به وسعت کل سیاره دارد و دریا و زیر دریا را نیز شامل میشود.  فعالیت انسان در یک چیز خلاصه میشود و آن برهم زدن تعادل عناصر پوسته زمین و تبدیل آنها به مواد دیگری که زندگی او را راحت تر میسازد.  با زیاده روی در این کار، اقلیم سیاره را برهم زده و آینده خودش را بخطر انداخته است.  اما هدف او از این همه کوشش چیست؟  فقط زندگی!  ولی این زندگی برای او چه معنائی دارد؟  او برای ادامه زندگی رویه ای اختیار کرده متضمن ایجاد بیشترین بینظمی و بعبارتی بیشترین گرما.  استمرار زندگی وی وابسته به خوراکی است متکی به گیاهان و سایر حیوانات.  این دو بنوبه خود متکی به تغذیه از خاک هستند.  خاکی حاوی انواع عناصر شیمیائی و ترکیبات آنها.  این مواد شیمیائی و آلی از خاک وارد بدن گیاه و جانور شده و متعاقباً از طریق آنها بعنوان خوراک وارد بدن انسان میشود.  کسر کوچکی جذب بدن و ایجاد انرژی شده ولی عمده آن بصورت فضولات بسطح سیاره بازمیگردد.  عملکرد او بمنزله ماشینی با راندمان کم است که ورودی آن مواد خام و خروجی آن تولید فضولات و حرارت و تغییر در ساختار فیزیکی و شیمیائی سیاره است.  تلاش برای ادامه زندگی محدود به خوراک نیست بلکه با تجزیه و ترکیب مواد، ضایعاتی بوجود میآورد با حجمی هزاران برابر فضولات خودش که ضمناً در چرخه طبیعی بسادگی حل نمیشود.  بدن خودش عمدتاً از اکسیژن، ئیدروژن، نیتروژن، کربن، کلسیم، فسفر، و بعضاً مقدار کمی از سایر عناصر تشکیل شده که خوشبختانه پس از مرگ دوباره به خاک برگشته دچار استحاله میشود.  در یک کلمه، ثمره یک عمر زندگی هریک از این انسانها فقط یک چیز است و آن برهم زدن نظام عمومی سیاره به نفع فقط خودش و به زیان سایرین. "

     " چگونگی مدیریت انسان ها بر خود نیز عجیب است.  اول اینکه در میان نوع خودش نیز جنگ و جدال دارند که ریشه در جهل و خودبینی دارد.  البته در میان خود، اندیشه ورزانی دارند که برای تنظیم روابط بین خود چارچوبی موسوم به "اخلاق" وضع کرده اند.  اما آنها بجای داشتن یک اداره یکپارچه و کارا، خودشان را در سطح سیاره به قطعات جغرافیائی متعدد موسوم به "کشور" مقید کرده و هر قطعه به محض مختصر توش و توانی میخواهد بر همسایگان چیره شود.  لذا بهره هوشی متوسط آنان در کل، مقداریست اندک و مایه شرمساری. بعنوان نمونه، فکر میکنند ستاره مرکزی بخاطر آنان بوجود آمده در حالی که سهم دریافت انرژی زمین از خورشید حتی کمتر از یک میلیاردیم است.  درواقع، علت بقای نوع انسان مدیون بخش بسیار کوچکی، کمتر از 0.1%، صاحب بهره هوشی بالاست که جبهه دانش و فن آوری را به پیش میبرند.  باقی، همه در سایه تلاش این گمنامانِ بی ادعا گذران زندگی میکنند.  عجیب اینکه، بهره هوشی هرچه پائین تر، ادعا بالاتر و نخوت و خود بزرگ بینی افزون تر.  و عجیب تر از عجیب اینکه اداره کشور در دستان بهره هوشی پائین هاست که در بخش عمده سیاره برقرار است.  این طرز اداره و این نحوه کشورداری را خودشان "سیاست" میگویند.  نیک که مینگریم سیاست سردمداران تأمین منافع شخصی و گروهی است بجای اینکه بفکر آینده سیاره و حفظ آن در برابر گرمایش زیاد و مقابله با انفجار جمعیت و تبعات آن باشند.   آنچه از آینده زمین میتوانیم پیش بینی کنیم همانست که بر سر سیاره سرخ پیش آمد.  در گزارش بازدید دو قرن پیش از سیاره سرخ، واقع در منظومه 1445 از کهکشان بیضوی استفان، مشابه همین روند را دیده بودیم که پیش بینی ها درست از آب درآمد و چندی پیش منجر به نابودی سیاره و تمدن آن گردید.  مادام که اداره کشور در دستان بهره هوشی پائین ها باشد وضع انسان و سیاره وی متدرجاً بدتر و بدتر خواهد شد."

     " حیرت بر حیرت ما افزوده شد وقتی در میان بهره هوشی پائین ها، کشوری را مشاهده کردیم که سیاست خاص خود را داشت.  این تفاوت خاص ناشی از ایدئولوژی بود.  نیروی قهریه که معمولاً مختص حفظ کشور از دشمن خارجی است اینجا برای سرکوب شهروندان بکار میرود به بهانه های مختلف.  گویا موی بلند جرم است و تلاش نیروی قهریه معطوف به آنهاست که موی بلندشان هویداست پس گیس آنها را کشیده با اقتدار کامل به بازداشتگاه میبرند.  سایرین فقط نظاره گرند و از ترس یا بزدلی واکنشی نشان نمیدهند.  در کاتالوگ تمدن های سیاره ای که جستجو کردیم چنین مشابهتی ندیدیم.  شهروندان بیگناه را صرفاً بدلیل آنچه در مغز آنان میگذرد متهم کرده و نه تنها حبس و شکنجه میکنند بلکه خانه و کاشانه آنان را نیز به غنیمت گرفته، از هستی ساقط و فرزندانشان را نیز از تحصیل و فی الجمله از تمام حقوق نوع انسانی که ادعای آنرا دارند محروم میسازند.  زمانی پیش تر در تاریخ این سیاره موارد مشابه بوده اما قرنهاست بسر آمده.  مجادله برسر موهومات هزاران هزار کشته به بار آورده است.  باری، سردمداران مزبور مدعی هستند سیاست آنان از ازل در لوح محفوظ نوشته شده و تا ابدالدهر لایتغیر باقی خواهد ماند.   جهان و سازوکار جهان و جهانیان هرجا که هستند و هست و خواهند بود باید مطابق میل آنان عمل کند.  بهره هوشی این گروه حتی قابل محاسبه هم نیست چه مطلقاً فاقد عقل میباشند.  زیرا حوائج حیوانی آنها مانند خورد و خواب و زادوولد و غیره مطابق آن نوع عقل انجام میشود موسوم به "نفس حیوانی" که با نیاکان حیوانی خود مشترک بوده و ربطی به عقل سلیم ندارد.   این واقعیات را در کاتالوگ کیهانی درج میکنیم تا مایه عبرت شده بدانند حتی در یک نوع پیشرفته مثل انسان تفاوت ماهوی از کجاست تا بکجا.  معهذا، همین انسان های فاقد عقل که از همه مواهب تولیدی دسترنج انسانهای دارای عقل سود میبرند در عین حال هر موجود صاحب عقلی را شکنجه و آزار داده در صدد خاموش کردن عقل و نابودی عقلانیت اند. " 

     " چیز تازه ای که در میان بهره هوشی پائین ها دریافتیم این بود که چگونه بود و نبود انسان به یک لقلقه زبان او بستگی دارد.  با یک ورد یا زمزمه ای زیر زبان، ناگهان طبیعت انسان دچار استحاله میشود.  توگوئی بیان یا عدم بیان این کلمات کلیدی مترادف بین وجود و عدم است.  چنین استحاله ای اصلاً برای ما قابل درک نیست و مشاهده نشده بود.  شاید در عصری از تاریخ آنان موسوم به عصر "کیمیاگری" بتوان سابقه ای از آن یافت.  دوره ای که انسان تصور میکرد با کیمیاگری میتواند مس را به طلا مبدل کند.  اعتقادی که بعداً فهمید عبث است.  تصور میشد متنبه شده و به عقل رسیده اما اینبار دیدیم که هیچ تفاوتی با انسان ادوار کهن ندارد مگر اینکه سر و وضع بهتری پیدا کرده و اسباب راحتی برای زندگانی یافته، که صدالبته همه را مرهون تلاش همان 0.1% های مذکور در قبل است.  دستکم در دوره کیمیاگری او با مواد و عناصر عینی سروکار داشت و بر او خُرده نتوان گرفت، اما اکنون فقط حرف است که کیمیاگری میکند!  با اینکه متفکرین آنان تذکر داده اند تغییر انسان با رفتار است و نه با حرف، گویا در قشریون بی عقل که مواضع سیاسی را اشغال کرده اند بی اثر است.  بنا بر همان چارچوب اخلاقی خودشان، حیوانات بسی شریف تر از این سیاسیون بی عقل اند. "

خلاصه: در اینجا گزارش هوش فرازمینی نیمه تمام میماند.  گویا خیلی زود بدین نتیجه رسیدند که صرف وقت درباره موجودی که خودش برای خود و محل زندگی خود ارزشی قائل نیست کار بیهوده ایست.  با این حال، همین قدر هم که هست باید به دید همه بویژه تصمیم سازان و سیاسیون رسانده شود شاید مؤثر افتد.  باید منتظر ماند و نتیجه اش را دید.

  • مرتضی قریب