فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

۲۹
خرداد

روژا ایگناتووا و میراث او

    شرح کامل داستان این خانم، گاهی موسوم به "ملکه کریپتو" و گاهی بنام "دکتر روژا"، را میتوانید در منابع عمومی دنبال کنید که بسیار آموزنده است.  البته از این نوع اعجوبه ها بیشمارند منتها ما برای نتیجه گیری خاص در راستای تبعات فاجعه بار "ایدئولوژی" به مثال ایشان اکتفا کرده ایم.  ایشان در سالهای حدود 2016 که رونق ارزهای دیجیتالی بود و بیت کوین بسرعت در حال افزایش قیمت بود از تشنگی بازار، فکر بکری بسرش زد و رمزارز جعلی onecoin را در رقابت با بیت کوین وارد بازار کرد.  او از بزرگترین نقطه ضعف مردم یعنی یکشبه و بدون دردسر پولدار شدن بیشترین حُسن استفاده را کرد.  اما آنچه او ادعا میکرد اصالتی که رمزارزها باید دارا باشند را فاقد بود.  اتفاقاً برخی حرفه ای ها بدین موضوع توجه داشتند و هشدارهائی به خریداران میدادند.  نکته ظریف داستان همینجاست که چگونه چیزی را که وجود ندارد میتوان در ذهن دیگران القاء کرد که وجود دارد و حتی آنان را به طرفداران شوریده ای تبدیل کرد که حاضر باشند جان در راه مراد خود فدا دهند!  رمز کار در ایراد سخنرانی های شورانگیز این خانم بود که با تکیه بر تحصیلات عالیه در آکسفورد و شخصیت کاریزماتیک و دورنمای زیبائی که برای مخاطبین به تصویر میکشید توانست میلیونها نفر از مخاطبانش را مجاب کند که روی این رمزارز تقلبی سرمایه گذاری کنند.  اما خوب که کارش گرفت و توانست با فریب 3 میلیون نفر حدود 19 میلیارد دلار به جیب زند ناگهان در اواخر 2017 بکلی ناپدید شد.  جالب اینکه علیرغم همه افشاگری هائی که خبرگان این حرفه در رسانه ها انجام دادند، سرمایه گذاران فریب خورده که محو تماشای صحبت های او در کنفرانس ها و تبلیغات مجلات و خبرنامه ها شده بودند اصلاً گوش نمیدادند.  هواداران افراطی او حتی بجای اینکه خود تحقیق کنند در عوض علیه افشاکنندگان به دادگاه شکایت کردند!  واقعاً چه میشود انسان بدین درجه از کری و کوری میرسد؟!

    بخشی از برگ برنده این خانم شناخت خوب او از روان شناسی و از نقاط ضعف مردم و البته استفاده عملی از این شناخت بود.  اما بخش دیگر سرشت ما انسان هاست که به سادگی فریب میخوریم.  نفرمائید من یکی فریب نمیخورم! موقعیت که پیش آید همه ما از صدر تا ذیل در معرض فریب خوردن هستیم.  بحث حاضر نیز در رابطه با همین بخش دوم است چه در هر حال اینجا و آنجا شیادانی در کمین اند که بر ماست مواظب خود باشیم.  مادّه اولیه برای فریب خوردن "طمع" است که در همه کم و بیش موجود است.  حال این طمع ممکن است درباره ثروت و مال دنیا باشد که اغلب چنین است.  یا این طمع ممکن است برای "سرای باقی" و همآغوشی با حور و پری باشد که در جوامع دینی چنین است.  اما آنچه در هردو مورد مشترک است اینکه شخص فریبکار "رؤیا" میفروشد و فریب خوردگان هم با رضای کامل میخرند!  مثلاً آنچه باعث موفقیت این خانم شد تبلیغات گسترده حول ارزش گرا بودن و آینده دار بودن وان کوین بود.  رویه ایشان برمبنای شرکت های هرمی بود که افراد، گروه های نزدیک به خود را جذب و مجاب به ورود به بازی میکنند تاعده هرچه بیشتری را با خود وارد کنند.  با این روش، اعتبار خریداران قدیمی در ساختار هرمی بالاتر میرفت.  آنچه خریداران را دلگرم میکرد وعده های اغراق آمیزی از درآمدهای بالا بود و بعلاوه ورود خریداران جدید و سرشناس آنها را امیدوارتر میکرد. 

    دو کاربرد مختلف از دو نوع طمع در بالا ذکر شد یکی "دنیوی" و دیگری "اُخروی" که هریک بتنهائی جذاب است تا قربانیان بیشماری را جذب کند.  با اینکه طمع فصل مشترک اغلب کلاهبرداری هاست اما تفاوتی در این دو مورد وجود دارد.  کلاهبرداری مالی بالاخره بزودی افشا میشود زیرا فریب خوردگانی که بیصبرانه منتظر دریافت سود هستند با افتادن پرده به پایان ماجرا میرسند.  اما در کلاهبرداری ایدئولوژیک دریافت پاداش موکول به قیامت است و لذا فریب خوردگان این اندازه خوش شانس نیستند که در حیات خود پی به فریب خوردگی خود برند.  در داستان خانم مزبور، فریب خوردگان حتی پس از ناپدید شدن این خانم و محکومیت قانونی وی تا مدتها حقیقت را باور نمیکردند و بعبارتی شاید میترسیدند باور کنند.  این ما را یاد گفته مشهور برتراندراسل میاندازد که از او پرسیده بودند چرا یک متعصب از شک در عقاید خود میترسد؟ راسل گفت: شاید او با خود فکر میکند که چگونه به تاول های کف پایم بگویم تمام راه را اشتباه آمده ام! 

خلاصه آنکه، میبینیم عناصر مهم در کلاهبرداری "دنیوی" چقدر با نوع "اُخروی" آن برای ما آشناست.  فروش "رؤیا"، "تبلیغات"، "تحویل به آینده دور"، "تحریک طمع"، "وجود شخصیت کاریزماتیک"،.. .  براستی اگر روزی اهریمن بخواهد بر جامعه دینی حاکم شود چه میکند؟  با شاخ و دُم ظاهر میشود؟ یا همچون خطیبی زبردست با هیئتی مقدس ظاهر شده از همه عناصر فوق بیشترین بهره را خواهد گرفت؟  آیا کلاهبرداری اُخروی نیز فرجامی دارد یا موکول است بروز واقعه؟

  • مرتضی قریب
۲۲
خرداد

ایدئولوژی و مصداق ها

   وقتی شرح و تفصیل موضوعات با مصداق همراه باشد به درک بهتری از موضوع میانجامد.  ارائه مثال از آنچه در دور و بر ما میگذرد راه مناسبی است.  میگویند مردم نسبت به حفظ اماکن تاریخی بی توجه اند و بسا خود عامل اصلی برای تخریب این ابنیه هستند.  نمونه آن قلعه دختر کرمان کهن ترین قلعه تاریخی پیش از اسلام ایران که حریم آن به دپوی ضایعات و عرصه هم به تکیه مذهبی تبدیل شده است!  دشمنی با آثار باقیمانده پیش از اسلام بسیار شدید است توگوئی قانونی نانوشته برای محو این آثار وجود دارد.  در این راستا حتی به مساجد قدیمی نیز رحم نکرده و کاشی های ارزشمند را بقصد فروش از بدنه کنده و برده اند.  با بی توجهی دولت های گذشته و حال طبعاً بعد مدتی جز خشت و گل چیزی باقی نمیماند.  همین روحیه نسبت به محیط زیست نیز وجود دارد و بنظر میرسد مردم در تخریب آن مقصرند.  حتی حیات وحش در امان نبوده و چند روز پیش به گناه حفاظت از محیط زیست، محیط بان زحمتکش دیگری علاوه بر آن 150 نفر قبلی که طی 47 سال گذشته هدف تیر صیادانِ پشتگرم به نظام قرار گرفته بودند کشته شد.  آیا در اینها و بسیاری نابسامانی های مشابه واقعاً مردم مقصرند؟   خیر!  بنظر میرسد مقصر اصلی و موتور محرکه پشت اکثر این دشمنی ها "ایدئولوژی" باشد! 

    این ایدئولوژی است که باعث این سطح از خشونت نسبت به حیوانات بیگناه بویژه این روزها نسبت به سگ شده است.  گویا حکمی آسمانی وجود دارد که میگوید در سطح زمین بگردید و از چرنده و پرنده هرچه را خواستید بکشید حتی برای لذت.  این ایدئولوژی است که باعث قتل های باصطلاح ناموسی شده زن ستیزی را رواج داده است.  راستی چه شده که تیم ملی کشور بجای کسب آبرو در صحنه بین المللی باعث رسوائی و سرافکندگی شود.  این سیاهه همچنان ادامه دارد.

    پشت همه این نابسامانی ها آموزشِ ایدئولوژی حاکم وجود دارد.   آموزش هائی که که از بدو تولد روح و روان فرد فرد جامعه را هدف گرفته است.  مقصر اصلی این رسوائی ورزشی، ایدئولوژی حاکم است که از بدو کودکی نگاه انحرافی به زن را تعلیم داده است.  زن بی حجاب را شکار آماده و شرعی برای خود قلمداد کنند.  لذا به محض ورود به مقصد اولین بانوئی را که در هتل دیدند شکار حلال یافتند.  آموزش هائی که هر خلافی در دیار کفر را مباح میداند!  اما نمیدانند در دیار کفر قانون حاکم است و تجاوز جرم محسوب میشود حتی به زنان آنچنانی.  اگر دو نفر معصومانه حشر و نشر داشته باشند ندید حکم به فساد میدهند.  اما اگر دستگاه دیانت واسطه امر باشد صد بدتر از آنهم مباح و بلکه ثواب دنیا و آخرت دارد!  خانه های معروف به عفاف اگر در گذشته فساد بود برای این بود که زیر نظر حضرات نبود، مهم اینست که از طریق ما و با مجوز آسمان صورت گیرد!  رابطه آزاد دو انسان هرقدر هم شرافتمندانه باشد از نظر ایشان باعث وهن است فقط بخاطر آنکه ارباب دیانت تجویز نکرده اند.  خود بخود کلمه "آزادی" را مترادف ولنگاری تعریف کرده اند و لذا انسان آزادِ شرافتمند جائی در این عرصه ندارد.  و این معنا را عمیقاً وارد فرهنگ مردم کرده اند.  بطوریکه سگ آزاد در طبیعت را سگ ولگرد مینامند.  و این معنی را تسری داده هر مقوله آزادی را با عبارات حقیرانه مترادف ساخته اند.  عوارض این بدآموزیها مانند حوادثی است که در خیابان برای دختران و بانوان بوجود آورده و آخرین مورد آن جسدش اخیراً پیدا شده.  شواهد نشان ازآن دارد که قاتل از خودی هاست!  و عاقبت دادگاه های فرمایشی مربوطه نیز پیشاپیش روشن است.  "نقطه" در هندسه اقلیدسی بدون بُعد است اما فردی را بخاطر یک بی همه چیزی به 12 سال زندان محکوم کرده اند!  معهذا چیزی معادل چندصد تریلیون تومان خلاف یکی از این خودی ها طبعاً ابعادی ندارد و تبعات مالی آن از جیب مردم پرداخت میشود. 

    بعنوان نمونه از طرز فکر این طایفه، بد نیست بخشی از رساله "تذکره الغافل و ارشاد الجاهل" در مخالفت با آزادی خواهی و آزادی خواهان صدر مشروطه را بیان کنیم.  میگوید "قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی... لاجرم بنای احکام قرآن بر اختلاف حقوق اصناف بنی نوع انسان است.. و بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است" و در باب مجلس و مجلسیان میگوید "..تمام فسقه و اراذل و اوباش خواهان بساط این مجلس گردیده اند.. میخواهند بر حسب مقتضای عصر قوانین طبیعیین را آنهم به عقل ناقصه خود در ایران جاری کنند و اطفال را طبیعی تربیت نمایند".  تعجب آور نیست که ادامه و استمرار این نگرش تا به امروز مصدر همه آسیب هائی بوده و هست که فقط بخش کوچکی از آن در بالا قابل ذکر بود. 

خلاصه آنکه، این میخی که بضرب ایدئولوژی در اذهان فروکرده اند اگر با انبوه حقایق بیرون نیاید، بیرون کشیدنش چه بسا نیازمند کمک از ایدئولوژی باشد!  با کمک اندک دانایانی چه بسا از همان تبار که همچنان مُهر خاموشی بر لب زده اند!  

 

  • مرتضی قریب
۱۷
خرداد

غنی سازی و صنعت هسته ای

جدیداً یکی از خوانندگان طی نقدی بر مطلب سابق خواستار رمز گشائی از معماهای مستتر در پروژه "غنی سازی" شدند.

    اولین معمای بزرگ که خواننده با آن روبروست این است که آیا واقعاً در صنعت هسته ای، غنی سازی اصل است و نیروگاه اتمی فرع بر آن؟  یا درست عکس آن صحیح است؟  بد نیست به جهت مشابهت، به سوخت خودرو بپردازیم.  اولین خودروهای بدون اسب با نیروی بخار کار میکرد.  چه انسان بطور طبیعی علاقه داشت نیروی محرکه قوی تری نسبت به نیروی حیوانی داشته باشد.  نیروی بخار دست و پا گیر بود و لذا اولین خودروی امروزی را کارل بنز در 1885 با یک موتور دوزمانه درونسوز اختراع کرد.  سوخت مدل های اولیه ایشان الکل بود.  خانم ایشان در 1888 سوار بر این سه چرخه موتوری عازم شهر مجاور شده و در میان راه در میان حیرت عابرین از داروخانه محل الکل اتانول خریده در باک خالی شده ریخت.  حالا بگوئید الکل مهمتر است یا خودرو؟  آیا خودرو بخاطر الکل اختراع شد؟  اگر الکل نبود خودرو اختراع نمیشد؟  یادمان باشد اولین رأکتور دنیا برای راستی آزمائی واکنش زنجیری اورانیوم طبیعی داشت و نه غنی شده!  باری، بنزین بعنوان سوخت استاندارد موتورهای درونسوز از اوایل قرن 20 بطور گسترده جایگزین الکل شد.  چگونه؟  جالب اینکه پالایشگاه های دیوید راکفلر صاحب امتیاز استاندارد اویل، بنزین و سایر فراورده های سبک تصفیه نفت را دور میریختند زیرا محصول اصلی آنها نفت برای روشنائی چراغ های نفت سوز بود تا کم کم با رواج صنعت خودرو بنزین جایگاه خود را برای سوخت خودرو باز نمود.  پس خودرو بخاطر بنزین اختراع نشد!  بعبارت دیگر 100 کارخانه غنی سازی داشته باشید ولی نیروگاهی برای مصرف محصول آن نداشته باشید بیفایده است.  درست مثل آنکه اصرار بر تولید بنزین باشد بدون آنکه نه خودروئی برای استفاده از آن باشد و نه بازاری برای صادرات آن.  امروزه با داشتن خودرو، بنزین را از هرکجا میتوان وارد کرد کما اینکه بخاطر کمبود تولید داخلی اکنون بنزین به کشور وارد میشود. 

   معمای دوم میگوید مگر سوخت هسته ای مانند بنزین است که از هرکجا بتوان تهیه کرد؟  منتها نگاهی به دنیای واقعی چیز دیگری میگوید.  یک نمونه، کره جنوبی با اینکه به غنی سازی دسترسی ندارد و سوخت هسته  ای تولید نمیکند، مهمترین سازنده و صادر کننده نیروگاه های اتمی است.  چهار فقره آن به امارات فروخته با هزینه ای خیلی کمتر از نیروگاه بوشهر.  این کشور بزرگترین تولید کننده انرژی هسته ای است و با اینکه در آینده ممکن است قادر باشد میله سوخت لازم را نیز خود بساز معهذا ماده اولیه غنی شده را از بازار بین المللی تأمین خواهد کرد.

   معمای سوم میگوید مگر این صنعت هسته ای نیست که باعث ترقی فن آوری کشورها شده و میشود؟  اینهم اشتباه دیگری ناشی از نداشتن اطلاعات است.  نمونه مشخص، کشور آلمان که اتفاقاً سازنده اولین نیروگاه های اتمی بوشهر بوده است با دارا بودن زیرساخت های علمی و فنی بوده که وارد این صنعت شده است و نه برعکس!  جالب اینکه این کشور صنعت هسته ای خود را طبق خواسته مردم، با همه سودآوری، تعطیل کرده است.  اگر ادعای مذکور درست میبود، اکنون باید این کشور غیر صنعتی و وابسته محسوب میشد.  آیا واقعاً اینطور است؟!

    معمای چهارم در ارتباط با هزینه گزافی است که غنی سازی بر مردم تحمیل کرده است.  آیا صرف هزینه گزاف باعث مشروعیت پروژه میشود؟  لزوماً خیر.  بستگی به تبعات حاصله دارد.  یک وقت هست که کسی با صرف پول و وقت و انرژی زیاد دوست دارد آب در هاون بکوبد.  خوب بکوبد، کسی اعتناء نمیکند.  اما یک وقت همسایه ای که با شما دشمنی دارد و مرتب به خانه شما سنگ پرتاب میکند، شروع به آوردن زرنیخ و مواد منفجره میکند.  در پاسخ به نگرانی شما خواهد گفت هزینه زیادی کرده ام تعطیل نمیکنم!  یا این فرد یک بار کامیون مواد منفجره را به حیاط خود وارد کرده باشد و در پاسخ به نگرانی شما بگوید خانه خودم است بشما ربطی ندارد!  یا کسی هزینه زیادی در برنامه ریزی ترور کسی انجام داده و در میانه راه مچش را گرفته باشند.  لذا صرف هزینه زیاد لزوماً باعث مشروعیت بخشی به چیزی نمیشود.

   معمای پنجم میگوید کشوری مصمم است حتی بقیمت فقیر کردن مردم، غنی سازی اورانیوم کند، به چه کسی مربوط است؟  البته که درست میگوید زیرا کسی با آب در هاون کوفتن مخالفتی ندارد.  چنانچه جامعه جهانی به ضرس قاطع اطمینان حاصل کند روند حاضر در غنی سازی قرار نیست به ساخت بمب منتهی شده و منحصر به غنی سازی حتی تا درجات 100% هم باشد، قطعاً مخالفتی با پروژه نخواهد داشت!  که اتفاقاً آنرا بهترین راه برای اتلاف سرمایه های کشور دانسته بسا آنرا هم تشویق کند!  زیرا در نبود کارخانه ها و تشکیلاتی که در مطلب پیشین گفته شد هیچگونه ارزشی ندارد.  تنها تفاوتی که با آب در هاون کوفتن دارد هزینه های نجومی است که طبعاً از کیسه ملت پرداخت شده.  اما سوأل اساسی اینجاست که آیا چنین اطمینانی قابل حصول است؟!

خلاصه آنکه، تصور نشود همه این احتجاجات که در بالا آمد، در مخالفت با غنی سازی است.  اصلاً ابداً.  بلکه بدین معناست که این هزینه های گزافی که از کیسه ملت پرداخت شده برای چه مقصود بوده است؟  واضح و مبرهن است که با توجه به استدلالات پیشین و شرایط موجود جز برای همان مقصود اصلی که همه میدانند نبوده و نیست.  سوأل اینجاست که پس چرا آن قدم نهائی که مقصود اصلی پروژه بوده بعد اینهمه دست دست کردن برداشته نمیشود؟  و اگر هم ادعا میشود مقصود آنطور که مشخص است نبوده پس این همه هزینه های مادّی و معنوی برای چه بوده و چه توجیهی دارد؟

  • مرتضی قریب
۱۵
خرداد

تلخ و شیرین

    یکی از مشهورترین ضرب المثل های فارسی میگوید "حرف حق تلخ است"!  شاید این همه آن چیزی باشد که در صدد توضیح بودیم.  سوی دیگر این ضرب المثل شاید میخواهد بگوید که حرف های ناحق تلخ نباشد و چه بسا شیرین هم باشد.  سبب طرح ضرب المثل این پرسش اساسی است که فکر را همواره آزار میدهد: چرا در مقام مقایسه دنیای واقعیات (عین) با دنیای غیرواقع (غین)، دومی با اقبال بیشتری مواجه شده و کشش مردم بسوی دنیای غین بمراتب بیشتر از دنیای عین است.  یا بعبارت دیگر، چرا حوزه متافیزیک  شیرین تر از حوزه فیزیک است؟ 

   فرض کنید در محل همایش ها هستید.  در سالن اول، سخنرانی درباره بهینه سازی تبدیل فوریه در کاربست ارتباطات رادیوئی راه دور است و در سالن دوم، سخنرانی درباره تعبیر خوابهای شبانه و کاربست آن به نیت افزایش طول عمر است.  حتی متخصص هم باشید، باحتمال زیاد دومی را برای حضور انتخاب میکنید.  چرا؟ شاید دلیل واقعی ریشه در فطرت آدمی دارد که عاشق اِعجاب است.  میدانیم که دومی درباره دنیای غین است و لذا شیرینی خاص خود را داراست.  در حالیکه اولی درباره دنیای عینی بوده و با مباحث خشک سروکار داشته گیرائی ندارد.  دنیای غین، بخش تحلیلی مغز را بکار نمیگیرد و به تمرکز چندان نیازی ندارد حال آنکه کار در دنیای عین مقدار زیادی منطق میطلبد.  در دنیای واقعی اشتباه جایز نیست و اگر قرار بر تولید محصولی باشد ممکنست موجب خسران شود.  اما در حوزه متافیزیک علی الاصول اشتباه معنا ندارد زیرا در به روی همه ممکنات باز است چه قرار نیست مصنوعی از آن بیرون آید.  همه دعاوی متشابهاً درست اند و همه شیرین و دوست داشتنی.  از همین رو در سالن اولی یک نفر متکلم وحده است ولی در دومی همه حضار متشابهاً میتوانند صاحب نظر باشند!  بهمین قیاس میتوان فهمید که چرا مبحث سالن اول خشک و تلخ است و دومی چرب و شیرین!

    اصولاً طرح مباحث علمی و موضوعات قاعده مند برای ذهن ثقیل است و پذیرش آن مترادف تلخی در حالیکه مباحث مِن عِندی نقطه مقابل آن است.  رفاه امروز ما در سایه درافتادن با طبیعت است که مستلزم زحمت و مرارت و تلخی بوده است.  که اگر این نمیبود، بشر در پرتو گرمی متافیزیک همچنان به زندگی شیرین در غار ادامه میداد.  همین را در زندگانی روزمره شاهدیم که تناول شیرینی جات با همه لذتی که دارد باعث انواع بیماری هاست.  در مقابل، آنچه انسان را ازچنگ مرض و نکبت نجات میبخشد تجویز داروی تلخ است یعنی شفا بایدت داروی تلخ نوش!  میپرسند زندگی بر بستر تمدن یا در آغوش غار کدام شایسته تر است؟  اگر از منظر یک موجود فرازمینی نگریسته شود در حقیقت هیچ یک از ایندو بر دیگری برتری ندارد.  از منظر هوش کیهانی انسان متمدن و انسان نامتمدن هردو یکسان اند!  درک و قبول این معنا بسیار سنگین است.

   نگارنده روزی بر حسب تصادف، میزان اقبال مخاطبین را به عناوین مختلف این وبگاه مورد سنجش قرار داد.  مشاهده شد از میان موضوعات متنوع این سالهای اخیر آنچه بیشتر استقبال شده مطالبی با رنگ و لعاب عرفان و متافیزیک بوده است.  مثلاً با کمال تعجب، موضوعی کاملاً فنی با عنوان "غنی سازی" که لابد باید بیشر جلب نظر خواننده را میکرد جلب توجه نکرده ولی موضوعی با عنوان "عین و غین" و از این دست بیشتر مورد توجه واقع شده است.  این مقایسه سرانگشتی نشان از این دارد گویا طبقه باسواد دیگر علاقه ای به جزئیات زندگی نداشته دچار نومیدی شده نوعی میل به رفتار مشابه آنچه بعد حملات مغول به کشور بود دیده میشود.  که اصلاً نشانه خوبی نیست.  از یکسو با وجود چنین تمایلی و از سوی دیگر با وجود رشد فزاینده علم و جایگاه شامخ آن، متولیان حوزه غین برآن شده اند دعاوی خود را در زرورق های زیبا از علم پیچیده آن را ترویج دهند.  به این ترفند جدید "شبه علم" گفته میشود که شرح آن در مطالب قبلی رفته است.  اخیراً کلیپ هائی از این دست زیاد پخش میشود.  برخی از آنها کاملاً مشهود است که در اتاق فکر پرورش دهندگان خرافات ساخته میشود تا اذهان را سرگرم نگاه دارند.  نمونه آن یکی دو روز پیش دریافت شد که از قول انیشتن "راز" هائی را برملا میکرد و اتفاقاً در فواید دنیای غین سخن میگفت!  از دید تولیدکنندگان این مطالب گوئی یگانه دانشمند جهان انیشتن بوده.  شاید هم کس دیگری جز او را نمیشناسند و برای تزریق خیالات خود کانالی جز او نمیدانند. 

خلاصه آنکه، زهر شیرینی های کاذب امروز بیش از هرزمانی نمایان است.  ایران آینده نیازمند انقلابی فکری و عمیق است.  نه فقط جبران عقب ماندگی و نه فقط تعامل سازنده با دنیا بلکه فراتر از همه اینها، تولید کننده واقعی علم وفنآوری باشد و بجای تقلید و مصرف، در عوض اجازه دهد دیگران دنباله رو او باشند که این جز با شکست تحقیر کنندگانِ خِرد ممکن نیست!

  • مرتضی قریب
۱۳
خرداد

متافیزیک در عصر جدید

    یک نظام ایدئولوژیک دینی سعی میکند همه امور را حول محور ایدئولوژی هدایت کند چه در غیر اینصورت رشته امورش گسیخته میشود.  هنر و فرهنگ نیز از جمله این امور است.  چیزی که این ایام مردم را شگفت زده کرده شبیه ساز جهنم در یکی از شهرستانها است که در واکنش، بسیاری نظر داده اند وقتی زندگی را برای مردم جهنم ساخته اند چه نیازی به نمونه بدلی دارد؟  سالها پیش فیلمی بنام "شب نشینی در جهنم" به موضوع یک بازاری بی انصاف بنام حاجی جبار پرداخته بود که در خواب با عقوبت حقه بازی های خود در جهنم روبرو میشد بلکه پندی باشد برای مخاطبین.  اما مگر آنان که باید درس بگیرند اعتناء میکنند؟  باری، همه این تشبثات به ایدئولوژی دینی همه و همه به سرچشمه اصلی آن باز میگردد که همانا "متافیزیک" (مابعدالطبیعه) است.  اگر کلید واژه "ایدئولوژی" در این وبگاه دنبال شود بیش از 70 عنوانِ مرتبط را خواهید یافت که از زوایای مختلف بدان پرداخته است.  با اینحال باز هم کم است زیرا ریشه مشکلات همانجا است.  در یکی از همین مطالب پیشین تحت عنوان "رسم زمانه" مشروحاً بدان پرداخته ایم و اینجا فقط بخش کوتاهی از آنرا بعنوان مقدمه بازنشر میکنیم:

"... حال میخواهیم ببینیم، فلسفه و فیلسوف در این زمینه چه دارد بگوید.  چنانچه نیک بنگریم، سرچشمه مشکل خود را در طلوع فلسفه خواهیم یافت آنجا که دو مکتب مهم موسوم به "اصالت مادّه" و "اصالت ایده" شکل گرفت.  مشهورترین بانیان اولی، دموکریتوس و اپیکور بوده و بانی مکتب دومی افلاطون بوده است.  مکتب اولی بعدها مشهور شد به رئالیسم و گاهی ماتریالیسم (با ماتریالیسم مارکس اشتباه نشود!) و دومی به ایده آلیسم.  اولی حول و حوش اصالت مادّه است و اینکه عالم وجود چیزی جز مادّه نیست و گفتگو از وجود، بدون مادّه بی معناست.  در مقابل، افلاطون به وجود چیزهائی غیر مادّی بنام "ایده" ها (= صُوَر = مُثُل) معتقد بود و اینکه آنها موجودات حقیقی و ابدی در عالم معنا (عالم مثالی) بوده و دنیای مادّی جز رونوشتی کم دوام از آنها نیست.  عمده مباحثات فلسفه و مجادلات بین فلاسفه ادامه همین دو خط فکری از ابتدا تاکنون بوده است.  اکنون ببینیم کدام راست میگوید و مشکل ما چه ربطی به دعوای آنها دارد؟

    در مطالب پیشین (نقش استدلال در علم و مذهب) نشان دادیم که چگونه مشاهده آسمان شب توسط نیاکان ما در آن شبهای دراز بهت و تکریمی را ایجاد کرده او را بفکر وامیداشت.  فرزانگان در طی قرون و اعصار باین نتیجه رسیدند که ذوات آسمانی نامیرا و ابدی هستند و آنچه میرا و ناپایدار است همانا موجودات زمینی هستند.  نتیجه گیری عجیبی نیست چه همین امروز از یک روستائی ساده دل در منطقه ای دور افتاده سوأل کنید احتمالاً همین پاسخ را میشنوید.  از اینجا بود که "آسمانی" در مقابل "زمینی" قرار گرفت.  طبعاً آنچه آسمانی و ابدی هست قدسی نیز هست و لابد از جنسی متفاوت با موجود مادّی زمینی باید باشد.  ترس از عوامل سرسخت طبیعی، بویژه ترس از مرگ و عواقب ناشناخته پس از آن موجب تقویت این فکر گردید تا دستها را رو به آسمان بالا برده و با اهدای قربانی و نذورات، سلامتی دنیوی و رستگاری اُخروی خود را مطالبه نماید.  طبعاً نیایشگاه های خود را بر بلندی ها میساخت تا هرچه بیشتر به آسمان قدسی نزدیک باشد.  گیاهان خوشبو یا بخشی از گوشت قربانی را بر آتش میریخت تا دود آن به بالا رفته بلکه به برآورنده نیاز برسد.  تا اینجا همه چیز عادی و طبیعی است و ایرادی بر این ذهنیت نتوان گرفت.

   در این مرحله دو واقعیت مهم وجود دارد که پیش از هر چیز باید پذیرفته شود زیرا بدون آنها هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود.  و آن عبارت از قبول علم زمانه و دوم پذیرش تکامل علم و افزایش معرفت بشری است.  واقعیت اینست که رفتارهای شخصی و اجتماعی انسان تابع علم، یا رسم زمانه است و مهمتر اینکه با پیشرفت علم و افزایش آگاهی، رفتارها نیز دگرگون شده و میشود.  یعنی مثلاً وقتی میکروب کشف شد و بعنوان عامل بیماری زا معرفی گردید، بهداشت عمومی نیز متحول شد.  یا ستارگانی که نامیرا و قدسی پنداشته میشدند امروز میرا و خاکی هستند.  یا وقتی وسایل جدید نقلیه اختراع شد، درشکه و اسب و استر بکناری رفت.  اینها واقعیات غیر قابل انکار است که همگان اذعان دارند مگر گروهی خاص که عناد ورزیده در حرف قبول ندارند.

   ضمناً موضوع دیگری که ایده آلیسم را برحق نشان میداد همانا چیز عجیبی بود که در مغز انسان میگذشت.  که البته امروز میدانیم مختص انسان نیست و جانوران را نیز شامل میشود.  این چیز عجیب، هوش و آگاهی بود که مثل سایر چیزها ملموس نبود و عجیبتر که بعد مرگ ناپدید میشد.  بهرحال این چیز نامتعارف از نوع همان مادّه ای که جسم را تشکیل میداد نمیتوانست باشد و روح یا نفس نامیده شد.  این موضوع مدتهای مدید مورد بحث و مناقشه بین فلاسفه و ارباب ادیان قرار گرفت.  این چیز عجیب چون مادّه نمیتوانست باشد پس لاجرم در طبقه بندی قدسیات (غیر مادی) قرار گرفته به عالم معنا که در آسمانهاست منسوب شد.  این تعریف، موجبات خرسندی انسان را هم فراهم آورد که تکلیف سرنوشت بعد مرگ خود را مشخص دید.  تأکید میشود که این موضوعی بسیار قدیمی و به قرنها پیش از فلاسفه یونان بازمیگردد.  کتاب مردگان مصر باستان حکایت گر سفر پس از مرگ با شرح جزئیات است که بسیار دلکش و شاعرانه است.

   موضوع عقل، نفس، و روح قرنها فلسفه را درگیر خود کرده و حکمای عالیقدری چون کانت عمری را صرف شناخت حقیقت آن کردند.  چیزی که امروزه شاهدیم این است که فلاسفه کلاسیک هنوز بر سر عقاید ارسطو و افلاطون و بعدی ها مثل دکارت و کانت و هگل و امثالهم بحث کرده هیچ به آنچه نتایج علم است توجه ندارند.  توگوئی عده ای بیکار در آزمایشگاه ها نشسته کار خود میکنند و ما نیز اینسو نشسته پنبه خود میریسیم!  مگر مقصد اصلی فلسفه نیل به حقیقت نیست؟  نه تنها فلسفه بلکه مقصود  همه مکاتب و نحله ها بایست وصول به حقیقت باشد. در ساحت حرف البته همه همین را ادعا میکنند ولی در حوزه عمل است که باید دید چگونه رفتار میکنند. باری، در قرن بیستم، بویژه از نیمه دوم آن بدینسو، اکتشافات مهمی درباره عملکرد مغز و موضوع شناخت صورت گرفته که به هیچ وجه نمیتوان بدان بی اعتناء بود.  خلاصه آن، همانگونه که قبلاً عرض شد (نگاهی نو به ماوراءالطبیعه)، اینست که عقل = ذهن = نفس = روح همگی یک چیزند و هیچ ربطی به دنیای ماوراء نداشته بلکه وابسته به مادّه و دنیای جسمانی اند.  جزئیات را باید در ژورنالهای تخصصی پی گرفت اما به بیان ساده، عوارض خارجی از طریق هر یک از حواس پنجگانه به پالس های الکتریکی تبدیل و پس از درک در مغز ادراک میشود.  یا به زبان کانت در قالب هائی که مغز آشناست ریخته میشود.  عملکرد مغز نیز با همه پیچیدگی هایش مشابه رایانه های امروزیست که هم حافظه دارد و هم قابلیت تجزیه و تحلیل.  در زمان فیلسوفان یاد شده این درجه از معرفت موجود نبود که اگر بود، دکارت عزیز ما اینگونه دچار ابهام نمیشد.  تأکید میکنیم که آنچه حکمای ماضی گفته اند همه در سایه معرفت زمان خود بوده و همه قابل احترام و از نظر تاریخی ارزشمند اند.  که اگر امروز بدنیا برمیگشتند، قطعاً عقاید دیگری میداشتند.  پس نظرات ما نه اینست که از آنها بیشتر میفهمیم بلکه اینست که بر سطح بالاتری از علم زمانه دسترسی داریم.  لذا این ما هستیم که باید از کیش شخصیت دست برداشته و در سایه دانش زمان تحقیق و اظهارنظر کنیم. زهی سعادت آیندگان که درک دقیق تری نسبت به ما راجع به موضوعات خواهند داشت.

   در بررسی روش علمی دیدیم (جمعبندی عقاید گذشته و ارائه نگرش جدید) باعتبار اینکه ابزار شناخت عالم چیست دو مکتب "اصالت تجربه" و "اصالت عقل" در مقابل یکدیگر ایستاده اند.  دیدیم که بدون مشاهده و تجربه امکان شناخت وجود ندارد و روش "علم" تلفیق هردو مکتب است.  لازم به توضیح است که "عقلی" که در اصالت عقل آمده منظور ذهن است و نه آن عقل سلیم رایج در علم.  از سوی دیگر در پاسخ باینکه حقیقت عالم چیست دو مکتب فکری "اصالت واقع" یا رئالیسم و "اصالت تصور" یا ایده آلیسم نیز در دوسوی طیف قرار دارند.  همانگونه که در پاراگراف سوم گفتیم، سوأل اساسی فلاسفه حول این محور بوده که حقیقت جهان ما آیا مادّه بتنهائی است یا اینکه ایده ها (در بستر تعریفی که افلاطون کرد) اصل بوده مقدم بر اشیاء هستند.  ایده آلیست ها معتقدند که ذهن و روح آدمی چیزیست وراء مادّه و بعلاوه آنچه حقیقت اصیل است ذوات غیرمادّی اند که مادّه سایه آنست. کانت و برخی معتقدند که عقل نظری ما فقط به عوارض دسترسی داشته از فهم موجودات فی نفسه (خواه معقول خواه مادّی) عاجزاست ولی وجود مادّه لزوماً رد نمیشود.  ادیان، بویژه ادیان توحیدی، واضحاً متأثر از مکتب ایده آلیسم هستند.  تندترین وجه این فلسفه میگوید که اصلاً مادّه ای در کار نیست و هرچه هست تصورات است.  در اثبات آن میگویند که هرآنچه ما بظاهر از عوارض جهان خارج دریافت کرده و معرفت محسوب میکنیم همگی از طریق حواس بوده و در نهایت امر بصورت تصوراتی در مغز خانه میکنند.  ما هیچ راهی مطلقاً برای درک ذوات حقیقی بیرون ذهن یعنی موجوداتی که هستند یا احتمالاً هستند نداریم.  هرچه هست حواس است و نهایتاً تصورات داخل ذهن.  ظاهراً استدلالیست قوی و متین. ..."  توصیه میکنیم متن کامل در "رسم زمانه" مطالعه شود.

   متاسفانه تصور غلطی در فرهنگ ما رایج شده که هرچه را منطقی و مستدل باشد به فرهنگ غرب منسوب کرده و عده ای که خود را پاسدار فرهنگ دینی مینمایانند بدین بهانه با موضوعات منطقی دشمنی کرده مردم را از شنیدن چیزی جز آنچه خود مُبلغ آنند برحذر میدارند.  چرا؟ زیرا خود چیزی قابل دفاع در چنته ندارند و نمیخواهند مشتریان بازار خود را از دست بدهند.  خوب مگر سایر مکاتب نیز همین رویه را دنبال نمیکنند؟  خیر! در روش مستدل علمی اولاً ادعای دانستن همه چیز نیست و دوم اینکه اگر چیزی مشخص شود که اشتباه بوده در پذیرش آن تردید نمیشود.  در علم اگر چیزی درست باشد صرفنظر از گوینده و آئین و مرام او صحیح است و تا خلاف آن ثابت نشده باشد همان است.  خوب مگر دیگران روش دیگری دارند؟  بله.  در متافیزیک، که مبنای ایدئولوژی دینی است، صحت و سقم موضوعات قرار نیست با واقعیات مقابله و سنجش شود و لذا برله هر مدعائی میتوان بدلخواه برهانی ارائه کرد و همزمان همان برهان را هم میتوان برعلیه آن اقامه کرد!  زیرا آنچه مستند قرار میگیرد منقولات و ذهنیات است که لزوماً تأیید تجربی با خود ندارد.  لذا زمانی که متافیزیک مبنای دعاوی ایدئولوژیک باشد، چون امور بر مبنای حرف است خود بخود، خواسته یا ناخواسته، دروغ هم وارد صحنه میشود.

   مادام که متافیزیک در حوزه خودش باشد مکتبی است برای ورزش ذهن و محترم ولی به محض دخالت در دنیای واقعی مصیبت آغاز میگردد.  لذا اصولاً مخالفتی با متافیزیک یا ایدئولوژی، از هرقسم آن، نیست بلکه مطلب همانست که گفته شد.  حال سوأل میشود با اینکه مبانی متافیزیک بر آب است پس اینهمه اشتیاق مردم از کجاست؟  پاسخ برمیگردد به دوگانگی مادّه و روح که بسیار پیش از ظهور ادیان رسمی ذهن بشر را تسخیر کرده بود.  بشر از یک سو خود را مستثناء از سایر حیوانات میپنداشت و لذا برای خود حساب دیگری قائل بود.  از سوی دیگر در وقت مرگ و فقدان آگاهی تنها تفاوت بین انسان زنده و بدن مرده را در "تنفس" میدید.  پس منطقاً آنچه بدن میت را ترک کرده هوا (= نَفَس = پنوما = فانتوم = ..) یا سیالی بسیار لطیف میباشد که ملموس نیست و بنظر نمیرسد از جنس مادّه رایج باشد.  از اینجا مفهوم "روح" (مشتق از ریح بمعنای باد) بوجود آمد که هویت فرد را میسازد و آگاهی فردی از آن ناشی میشود.   بی سبب نبوده از قدیم پس از عطسه به شخص "عافیت باشد" میگفتند مبادا روح از بدن او بیرون پریده باشد!  پس حاصل مرگ این است که روح نابود شدنی نیست بلکه به جای دیگری پرواز کرده.  کجا؟  طبعاً به آسمان قدسی رفته که آنهم نباید مادّی باشد!  و این موجب خرسندی او شد  که تکلیف سرنوشت بعد مرگ خویش را روشن دید.  تأکید میشود این مفاهیم هیچ ربطی به ادیان متأخر نداشته نهفته در بطن تاریخ است و امروزه در پرتو دانش همه متحول شده است. دانش امروز به روشنی در این فیلم های مستند نشان داده که خیلی از حیوانات نیز در دیدن مرگ اعضای خانواده دچار احساسات شده مرگ برای آنها مفهوم است و ضمناً دارای درجاتی از هوش و استعداد استفاده از ابزار هستند و نوع انسان فقط در انتهای این طیف قرار گرفته است.  منتها هنوز به حکمای کهن چسبیده ایم حاضر نیستیم "علم زمانه" و دستآوردهای دانش را پذیرا باشیم و همچنان بزرگترین معمای جهان را "مرگ" میدانیم حال آنکه در عصر ما بزرگترین راز، "حیات" است! 

   ای کاش موضوعات در همین حد باقی میبود.  ترس انسان از مرگ و سرنوشت او پس از مرگ از قدیم الایام باعث ظهور مکاتبی شد که کاهنان از این وحشت استقبال کرده آنرا دستمایه آئین و مناسکی قرار دادند.  تا اینجا هم هیچ ایرادی وارد نیست.  اما مشکل از زمانی آغاز شد که آئین ها و مناسک با ثروت و قدرت عجین شد.  و چون ثروت و قدرت مرزی برای خود قائل نیست، تجارتی بزرگ حول محور ادیان از گذشته تا به امروز شکل گرفت.  برای افزایش ثروت باید اشتیاق به جاودانگی را دامن زد و این شاید نقطه شروعی شد برای دروغ و ریا و تولید خرافات.  با اینکه مبادی اولیه متافیزیک معصومانه و بر درک حسی اولیه انسان از طبیعت استوار بود، معهذا با ترکیب با ایدئولوژی دینی و مداخله در دنیای واقعیات، خود تبدیل به مشکلی جدید شد.  دنیای غین و دنیای عین حکم آتش و پنبه را دارد که باید از هم جدا نگاهداشته شود همچنانکه جوامعی که بدین کار توفیق یافتند روی آرامش یافتند. 

خلاصه آنکه، اندیشیدن مهم است اما هر اندیشه ای قرین حقیقت نیست مگر به محک تجربه آزموده شده باشد.  بطور خلاصه مشکل اصلی جامعه آمیختگی دنیای عین با دنیای غین یعنی عالم متافیزیک و توالی آن در ثروت و قدرت است.  بعنوان مثال، ما معرفت جدید در باب ساختار جهان را پذیرفته و ساختار اتمی را جایگزین عقاید کهنه مثل عناصر اربعه میکنیم.  در این باب همه اتفاق نظر دارند.  منتها آنجا که پای شگفتی های مغز انسان است به انبوه دستآورد های علم پزشکی یکسره بی اعتناء بوده همچنان به آرای فرسوده متافیزیک میآویزیم!  چرا؟ چون مشوق این بخش اخیر طایفه ای هستند که از استمرار آموزه های خود و ترویج آن سود کلان برده از نگرانی ما در خصوص آینده پس از مرگ حُسن استفاده میبرند.  میگویند مشتاقان متافیزیک جویای اعجاب آن هستند.  برای داوری، کافیست یک نمونه نظر متافیزیک و نظر علم را در خصوص انسان بدانیم: اولی میگوید انسان از عناصر اربعه تشکیل و روح درون او دمیده شده و دومی نه فقط انسان بلکه کل عالم را از جوشش ساده ترین عنصر یعنی هیدروژن میداند.  کدام اعجاب انگیزتر است؟  با این تفاوت که دومی واقعی هم هست!  هیچ دردی بدتر از جهالت نیست و هیچ ظلمی بالاتر از تحمیل جهل و اشاعه آن نیست. 

  • مرتضی قریب
۰۱
خرداد

غنی سازی

    مدتهاست که موضوع فوق موضوع رسانه ها شده و اخیراً طوری شده که مردم عادی نیز کنجکاو شده میپرسند اصلاً مسأله چیست که اینطور باعث کشمکش شده و بنام حق ما در محافل بین المللی مطرح گردیده است.  از آنجا که در مورد مسائل فنی در جراید و رسانه ها اطلاعات نادرست زیاد است خود به سردرگمی بیشتر مردم کوچه و بازار دامن میزند.  لذا آنچه در زیر میآید سوأل و جواب بین آدمی عادی و فردی متخصص صورت میگیرد تا بلکه از نتایج آن افراد غیر متخصص نیز پاسخ سوألات خود را یافته باشند.  سوأل و جواب صرفاً علمی است و نه سیاسی.

س: غنی سازی یعنی چه؟

ج: درصد ایزوتوپ بدرد خور اورانیوم در اورانیوم طبیعی 0.7% است و برای استفاده در نیروگاه های اتمی باید تا سطح حدود 3.5% افزایش یابد.  برای استفاده های نظامی لازمست از 93% به بالا باشد.  این یعنی غنی سازی.

س: در این کشمکش سیاسی چرا ایران با تعطیلی غنی سازی مخالفت کرده استدلال اصلی او چیست؟

ج: دلیل میآورد که آنرا برای نیروگاه بوشهر و نیروگاه های آتی میخواهد.  این در حالیست که معمولاً سازندگان نیروگاه در دنیا تأمین سوخت آنرا در مدت عمر مفید تضمین کرده و سوخت مصرف شده را هم متعهد به دریافت هستند مگر قرار دیگری باشد.  برای رأکتورهای تحقیقاتی نیز قرار و مدار های مشابه وجود دارد که در حال حاضر در دنیا عمل میشود.

س: خوب چه اشکالی دارد کشور سوخت مورد نیاز خودش را خودش تأمین کند، چرا دیگران مخالفت میکنند؟

ج: هیچ اشکالی ندارد.  دیگران می پرسند آن نیروگاه های دیگر که برایش سوخت میخواهید کجاست؟

س: شاید در آینده بخواهیم بسازیم!  اصلاً ممکن است برای همین نیروگاه بوشهر بخواهیم بسازیم. چه اشکالی دارد؟

ج: اشکالش اینجاست که ساخت یک بسته سوخت نیروگاهی مقدماتی لازم دارد که آن مقدمات مفقود است.  اگر قراردادهای تازه برای نیروگاه های جدید میبندید باید کاربرد سوخت بومی خود را قید کرده باشید.  آیا اینطور است؟  حتی معلوم نیست نیروگاه در حال کار فعلی با بکار گیری سوخت جدیدی که شما ساخته اید موافقت کند. 

س: چرا؟ مگر چه مشکلاتی دارد؟ غیر از این است که در اتوموبیلی که از خارج وارد کرده ایم بنزین داخلی بریزیم؟

ج: برای ساخت چنین بسته سوختی که حدود 3 متر ارتفاع دارد ابتدا باید یکی از حدود 300 میله سوخت 3 متری آن ساخته شود.   تازه نزدیک 200 عدد از این بسته های سوخت برای شروع کار لازم دارد که جرمی نزدیک 90 تن سوخت با غنای حدود 3.5% را تشکیل میدهد.  برای کنترل کیفی باید حتماً در محیط واقعی یعنی داخل یک رأکتور تحقیقاتی تحت تابش قرار گرفته بعد مدتی در سلول های داغ حاوی دستگاه های سنجش تحت تست های غیر تخریبی و تخریبی قرار گیرد.  معمولاً بخش کوچکی از یک میله سوخت در دفعات متعدد تحت انواع آزمایشات قرار میگیرد تا سازنده سوخت مطمئن شود که در کارکرد عملی بسته های سوخت واقعاً دچار نشت رادیواکتیو و بروز حادثه ناگوار نمیشود.

س: خوب از کجا معلوم که ما همه این تمهیدات را نیاندیشیده باشیم؟

ج: با اینکه تمهیدات چرخه سوخت در اصفهان اجرا شده است، لیکن در حدی که نیاز یاد شده را تأمین کند نیست.  تولید سوخت هسته ای فقط غنی سازی نیست.  اولاً نیازمند کارخانه تولید آلیاژ با خلوص هسته ای که خود ملحقات دیگری هم دارد ثانیاً کارخانه سوخت معظمی لازم دارد تا بتواند خوراک نیروگاه را فراهم کند.  نیروگاه بوشهر سالانه بتنهائی نیازمند 30 تن سوخت با غنای یاد شده است.  گویا قرار شده ده نیروگاه دیگر مشابه نیز در دستور کار قرار گیرد که طبعاً خروجی کارخانه مزبور را در ده ضرب کنید.  چنین تشکیلات مُعظمی وجود ندارد و برنامه ای هم برای آن در دست نیست!

س: خوب ما تا سوخت غنی شده بقدر کافی تهیه نکرده باشیم نمیتوانیم دنبال کارخانه ساخت بسته سوخت باشیم. میشود؟

ج: این تصور کاملاً اشتباه است چه اینکه پیش نیاز ساخت میله و بسته سوخت، غنی سازی نیست.  رویه اینست که کارابتدا با سوخت با غنای طبیعی آغاز شود.  ضمن اینکه اجزای یک برنامه خودکفائی انرژی هسته ای همه باید با هم پیش روند.  تولید چند صد کیلو اورانیوم 60% به تصور تأمین سوخت نیروگاه هیچ متخصصی را مجاب نمیکند.

س: یعنی با این سوخت های غنی شده فعلی نمیتوان سوخت نیروگاه فعلی و آتی را تأمین کرد؟

ج: مصرف فقط یکسال بوشهر 30 تن 3.5% است که اگر در قدرت اسمی کار کرده باشد معادل یک میلیون مگاوات-روز انرژی است.  اگر فرض کنیم 100 کیلو سوخت با غنای 100% داشته باشیم، انرژی محتوی آن حداکثر صدهزار مگاوات-روز خواهد بود که خوراک فقط یکماه بوشهر است.  برآوردی که زمین شناسان از ذخیره اورانیوم معادن ما کرده اند نشان از این دارد که کلاً جوابگوی حتی یکسال بوشهر نخواهد بود چه رسد نیروگاه های آتی.  سوخت باید از خارج وارد شود.

س: پس اگر اینطور است این غنی سازی برای چه کاریست؟

ج: این همان سوألی است که آژانس بین المللی انرژی اتمی میپرسد و پاسخ درخوری نمی یابد.  این برنامه هسته ای و غنی سازی منُضم به آن نزدیک یک تریلیون دلار خرج برداشته که به اعتقاد آگاهان با هزینه های جانبی و عدم النفع ها بیش از 2 تریلیون دلار آب خورده است.  جامعه جهانی معتقد است این همه هزینه فقط به هدف ساخت سلاح اتمی است!

س: میگوئیم اینطور نیست کشور تصمیم گرفته هزینه بالائی برای تأمین سوخت و خودکفائی برنامه هسته ای خود بپردازد.

ج: فرض کنید عربستان بجای اینکه شکر را از منبع متعارف آن یعنی مثلاً کوبا خریداری کند تصمیم گرفته باشد در صحاری خشک خود زیر گلخانه های وسیع نیشکر کاشته و با آبی که از دریا شیرین کرده و دستگاه های عظیم تنظیم رطوبت و غیره و غیره شکری با قیمت 1000 برابر کوبا تولید کند و به خودکفایی افتخار کند.  چنین برنامه ای البته به تولید سلاح اتمی منجر نمیشود و کسی هم جلوگیر نمیشود فقط به هدر رفت منابع پوزخند میزنند.  کشورهای جهان که سازنده نیروگاه های معظم هستند خود سوخت لازم را از بازار جهانی به قیمت اقتصادی تأمین میکنند. زیرا برنامه های از اکتشاف تا معدن، تا فراوری ماده اولیه، تا غنی سازی، تا تهیه آلیاژهای خلوص هسته ای، تا کارخانه های عظیم ساخت و کنترل کیفی سوخت مستلزم هزینه ای بسیار بیش از آن است تا که از چند مرکز تخصصی ساخت سوخت خریداری کنند.  هیچ عقل متعارفی برای خوردن یک لیوان شیر، دامداری احداث نمیکند!

س: پس آیا غیرقابل توجیه بودن غنی سازی مشابه مثال تهیه شکر در بیابان است که بگوئیم پولشان را دور میریزند؟  خوب بریزند، میخواهند برای نمونه تعداد محدودی سوخت با غنای بالا تولید کنند. چه اشکالی دارد؟ چرا مانع میشوند؟

ج: تفاوت این دو مسأله همانا در خروجی کار است که به ساخت سلاح اتمی منجر میشود و کشوری که NPT را امضاء کرده تعهد داده به این سمت نرود.  عقل متعارف نمیپذیرد که این هزینه گزاف فقط برای تولید چند بسته سوخت نیروگاه باشد که تازه نیازی به غنای بالای 3.5% هم ندارد و ضمناً شواهدی هم در عزم تولید سوخت نیروگاه وجود ندارد.

س: شاید غنای بالا برای تولید سوخت رأکتور تحقیقاتی است که بما نمیدهند و در تهیه رادیوداروهای پزشکی درمانده ایم؟

ج: تأمین سوخت رأکتور مزبور از خارج تاکنون ممانعتی نداشته ضمن اینکه رادیو داروها با اینکه میتواند تولید داخل باشد بخاطر صرفه اقتصادی از خارج وارد شده و میشود و هیچگاه ممانعتی هم وجود نداشته است.

س: پس اینهمه هزینه فقط برای آن یک کار خاص است چرا آن کار را تمام نمیکنند؟

ج: درست است، برای آن کار باید از تعهدات خارج شده و سریعاً کار را تمام کنند والا اینهمه هزینه تحمیل شده توجیه ندارد!

س: شاید مقاومت در برابر جامعه جهانی در برچیدن تأسیسات غنی سازی هزینه هنگفتی است که صرفنظر کردنی نیست؟

ج: نه لزوماً.  مقادیر هنگفت دیگری پول صرف مقابر در خارج کشور میشود و مقادیر هنگفت دیگری صرف هزینه های بیهوده دیگری میشود که ابداً توجیه ندارد.  ارزهای حاصل از صادرات نفت نیز معلوم نیست کجا رفته و میرود.  ضمن اینکه اگر هزینه زیادی در طرح کشتن یکنفر صرف کرده باشید و مچ شما را گرفته باشند استدلال میکنید هزینه داده ام!

س: پس این گیر کردن در میانه راه که نه راه برگشت پذیرفته میشود و نه آنرا تا آخر طی میکنند چه معنا و مفهومی دارد؟

ج: با توجه به همه آنچه گفته شد در وضعیت حاضر یک معنا بیشتر نمیتواند داشته باشد و آن بازدارندگی است.  یعنی مستمسکی است برای چانه زنی سیاسی برای بقا که در چارچوب علمی حاضر مفهوم نیست و اطلاعی از آن در دست نیست.  پذرش اشتباهات شجاعت لازم دارد.  لذا دولت های مسئول در اینگونه مواقع، تصمیم گیری را از روی دوش خود برداشته آنرا برعهده نظر خواهی عمومی میگذارند.  این ساده ترین راه حل است.

 

  • مرتضی قریب