فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آب» ثبت شده است

۲۶
تیر

نقدی بر علت العلل

با نگاه به مسأله آب و جمعیت

     اکنون در صددیم نقدی بر برخی واژه ها که جایگاه مهمی در ادراک حسّی و فلسفی ما دارد وارد کنیم.  یکی از این واژگان که خیلی از آن صحبت شد "علت العلل" میباشد.  این واژه را در مباحث پیشین بویژه در بحث "حکمت مشاء" زیاد بکار بردیم.  همانطور که سابقاً در ابتدا گفته بودیم، بر حکمت ارسطو و نتایج آن انتقادات زیادی وارد است و خوانندگان را توجه دادیم که غرض از مرور آن، صرفاً تطور علوم از دیدگاه تاریخی است و بیان آنها لزوماً نه به مثابه تأیید آنهاست.  اما دیده شده که گاهی در گفتگو های عادی آنجا که مردم در صدد یافتن علت اصلی هستند از علت العلل میپرسند.  این نحوه برخورد و پیگیری در مباحث جاری و زندگی این جهانی باعث سوء برداشت های بیشماری میشود.

     مثلاً کسی چاق است و در جهت درمان بیماری خود در صدد یافتن علت آنست.  میپرسد علت العلل چاقی من از چیست؟  طبعاً مخاطب او در مرور سلسله عوامل، اول از همه انگشت را میگذارد روی پرخوری او.  اینجا مجدداً سوأل میکند علت این یکی چیست؟  مخاطب در جواب ممکنست یکی دو عامل مثل فعالیت بدنی زیاد یا عوامل ارثی را خاطر نشان سازد.  اما اگر سلسله علل همینطور دنبال شود در نهایت به علت اول یا ذات باری تعالی میرسد.  این نحوه تفکر ممکنست اندکی باعث آسودگی خاطر بیمار شود اما مسلماً هیچ فایده ای برای درمان او نخواهد داشت.  اگر او واقعاً نگران احوال خویشتن است باید نزدیکترین عوامل در سلسله نامتناهی عوامل را دنبال کند.  مثلاً باید روی پرخوری یا عوامل ژنتیک متمرکز شود.  با این طرز تفکر سراغ هر مسأله دیگری برویم نهایتاً علت اصلی همانا علت نخستین یعنی علت العلل است و مسبب اصلی اوست.  مثال دیگری در این رابطه مشکل عظیم بی آبی و ویرانی محیط زیست است که در آینده نزدیک، چه در منطقه و چه در سطح جهان، باعث فاجعه و مهاجرت توده های بیشمار خواهد شد.   علت العلل این امر چیست؟   اگر بهمان سبک قبلی روی آوریم بزودی انگشت اشاره بسمت ذات باری نشانه میرود و عجیب اینکه توده زیادی بر همین باور هستند.   لذا بجای آنکه خود دست بکار شده و با تکیه بر خرد خود در صدد چاره جوئی باشند به استغاثه روی آورده و متکی بر انواع اوراد و ادعیه حل مشکل را از آسمانها طلب میکنند.  گاهی هم برعکس شده و افزایش بارندگی باعث سیل و تخریب میگردد.  اینجا نیز با انداختن مُهر نماز و امثال آن بداخل سیل خروشان بجای پرداختن به علل اصلی، رفع بلا را از علت العلل طلب کرده مردم را منحرف میسازند.  در بهترین حالت، آنچه در این باره در رسانه ها دیده و شنیده میشود اشاره به عوامل جزئیست و با فرافکنی مشکلات را ناشی از ناسازگاری آسمان میدانند.  با کمال تعجب، در مورد خشکسالی، دانشمندان محیط زیست مدعو در صدا و سیما با این ساده انگاری عوامانه همنوائی کرده و با جملاتی با رنگ و لعاب عالمانه و دانشگاهی اظهار فضل میکنند.  قابل ذکر است که گاهی رابطه علت و معلولی برای توجیهات سیاسی استفاده میشود.  معمول است که حکومت های تمامیت خواه علت و گناه تمام کاستی ها و شکست های خود را بگردن سیستم قبلی میاندازند و خرابکاری های خود را معلول سیستم قبلی جلوه میدهند.  علت از بین رفتن جنگل ها و تخریب محیط زیست چیست؟ لابد انگشت اتهام بسوی نظام قبلی نشانه میرود.  حتی اگر او گناهی هم نداشته باشد میتواند نظام ماقبل را علت تلقی کند و همینطور ممکنست در پی علت واقعی به قهقرا رفته به حکومت هخامنشیان رسید!.   در توجیه افکار عمومی گاهی دانشمند نمایان برای انحراف افکار و برای آنکه نقش تعیین کننده جمعیت را کمرنگ کنند (زیرا قرار است افزایش جمعیت مقدس باشد) میگویند سهم آب مصرفی مردم فقط 3 تا 5 درصد است.  مقصر مصرف کننده اصلی آب، بخش کشاورزی است که حدود 90 درصد را بخود اختصاص داده.  با این نوع ادله آنها نیز مردم را فریب داده و از گفتن حقیقت طفره میروند.  توگوئی کشاورزی و محصولات آن برای مصرف جامعه انسانی نیست و آبی که بابت آن مصرف میشود ربطی به انسان و جمعیت زیاد مصرف کننده ندارد!  لذا برای اینکه علت عمده را جمعیت زیاد مصرف کننده معرفی نکنند به ترفندهای دیگری میآویزند.  مثلاً میگویند علت اصلی، تغییر اقلیم در ناحیه خاور نزدیک است و این خود نیز متأثر از گرم شدن جهانی کره زمین است.  با اینکه این مطلب حقیقت داشته و یکی از عوامل جنبی است ولی اتفاقاً خود دلیل دیگریست بر اینکه اگر قرار باشد این تغییر اقلیم پابرجا باشد و اگر قرار باشد این خشکسالی استمرار داشته باشد، جمعیت مصرف کننده آب باید کاهش یابد.  اشاره کنیم که اقلیم ما خشک است و اگر گاهی هم سیل از آسمان ببارد مشکل اصلی حل نمیشود.  واقعیت اینست که افزایش جمعیت و حذف برنامه های تنظیم خانواده علت اصلی بوده و بحران های ناشی از آن بصورت یک پدیده واگرا هر سال وخیمتر از سال پیش شده و سایر بحران های زیست محیطی از قبیل خشک شدن دریاچه ها و رودخانه ها و پدیده ریزگردها و تخریب جنگلها و فرونشست زمینها و امثال آن همه از تبعات این عامل است.  پاره ای از علما معتقدند که حل بحران را کشف کرده اند و با کمی صرفه جوئی در مصرف آب و بکار بردن شیوه های نوین آبیاری مشکل بکلی حل میشود.  اولاً باید پرسید اگر "شیوه های نوین" شیوه پسندیده ایست چرا در سایر شئون کشور بکار گرفته نمیشود.  دوم اینکه فرض کنید بنحو معجزه آسائی ظرف یک شب 5 درصد در مصرف آب صرفه جوئی شود.  اما 4 سال دیگر که جمعیت 5 درصد اضافه شود (با فرض رشد فعلی جمعیت %1.2) تمام ابتکارات شما نقش بر آب میشود.  حقیقت آنست که ما کنترلی بر آسمان نداریم که بارش ها را کم یا زیاد کنیم.  ضمناً کنترلی هم بر موقعیت جغرافیائی خود نداریم که بر فرض آنرا به منطقه خوش آب و هوائی منتقل کنیم.  اما چیزی که بر آن کنترل است همانا جمعیت است.  بنظر میرسد بیشترین جمعیتی را که این اقلیم با منابع طبیعی خود بتواند پشتیبانی کند حدود 30 میلیون است.   وسعت زیاد خاک، لزوماً بمعنای پذیرش جمعیت زیاد نیست بویژه این حقیقت که فقط 10 یا 12 درصد این خاک قابلیت کشاورزی پایدار را دارد.   30 میلیون مرفه و با فرهنگ، کاراتر از خیل پابرهنگان و درماندگان است.  در سالهای دهه پنجاه، حکومت وقت، از ترس رشد سرسام آور جمعیت که به یمن توسعه بهداشت و کم شدن مرگ و میر ناشی از آن بوجود آمده بود به برنامه های تنظیم خانواده در سطح کشور پناه برد.  در گذشته های دور، تنظیم جمعیت خود بخود با مرگ و میر ناشی از فقر و انواع بیماریها بطور طبیعی صورت میگرفت.  ارتقاء سطح بهداشت، بدون کاهش نرخ زاد و ولد باعث افزایش افسار گسیخته جمعیت شده بویژه اگر تشویق زاد و ولد هم در کار باشد.  ضمناً، ارتقاء بهداشت، حتی اگر افزایش جمعیت نباشد، خود بتنهائی مصرف آب را افزایش میدهد.  نکته مهم اینست که هر سیستم خردمند برای هر کاری یک حاشیه امن در نظر میگیرد.  یک خانواده، کل درآمد خود را تا انتهای ماه خرج نمیکند بلکه قدری را هم برای مسائل پیش بینی نشده ذخیره میکند.  حکومت های خردمند نیز همین تفکر را در مورد منابع خود در پیش میگیرند.  اگر حداکثر جمعیت قابل پشتیبانی کشوری 30 میلیون باشد در اینصورت جمعیت فعلی آن باید کمتر از این باشد تا با یک رشد کوچک پس از سالها به مقدار نهائی خود نزدیک شود.   آگر جمعیت در همان حدود 30 میلیون حفظ میشد، اولاً با چنین فاجعه زیست محیطی عظیم روبرو نمیشدیم و ثانیاً با داشتن حاشیه امن، هرگونه تغییرات وخیم اقلیمی را میتوانستیم با کمترین تبعات از سر بگذرانیم.  هر چقدر حاشیه امن بیشتر باشد ضربه پذیری در مقابل عوامل طبیعی کمتر خواهد بود. بسیاری از کشورهای متمدن رشد جمعیتی نزدیک صفر دارند تا این حاشیه امن را برای خود حفظ کرده باشند.  ممکنست کسی ایراد بگیرد که چه بسا در آینده روش های نبوغ آمیزی برای کاهش مصرف آب و صرفه جوئی در منابع پیدا شود و لذا نباید جلوی رشد جمعیت گرفته شود.   در پاسخ باید عرض کرد که اگر این آرزو تحقق نیافت چه؟  آیا از سرریز جمعیت بوجود آمده میتوان خلاص شد؟   آیا کسی جوابگو خواهد بود؟  قطعاً هیچ کس جوابگو نخواهد بود.  هند را ببینید و درس عبرت بگیرید.  اما از آنسو با داشتن جمعیت کم و متعادل در صورت لزوم میتوان سیاست رشد را تشویق کرده و یا در نهایت امر، مهاجر پذیرفت.   برای نابود کردن یک ملت، مؤثرترین سلاح تشویق به رشد بالای زاد و ولد است که در اینصورت هم سرزمین و هم آینده آن را بکلی نابود خواهد کرد، این روندی است که هم اکنون در برخی کشورهای آفریقائی در جریان است.    ترساندن عامه از اینکه جمعیت پیر میشود نیز دلیل موجه ندارد و برخلاف آنچه میگویند فاجعه ای قرار نیست رخ دهد کما اینکه در ژاپن پیرها همچنان در کارها شرکت داده میشوند که هم کمک به جامعه است و هم برای بهداشت روانی سالمندان مفید است.  فاجعه حقیقی، حاکمیت جهل است.  ترس از پیر شدن جمعیت مانند اینست که از ترس غرق شدن احتمالی کشتی، پیشاپیش به دریا پریده خود را غرق کنیم!

    نتیجه آنکه پرداختن به موهومات و وارد کردن آن به عرصه زندگی فاجعه بار است.  در عوض، با تکیه بر خرد میتوان از بروز مشکلات پرهیز و در صورت بروز، آنرا با میانجیگری عقل حل کرد.  سوء استفاده از بحث علت و معلول میتواند به نتایج وخیم بیانجامد.   گاهی اگر چند برگ از یک درخت تناور دچار آفت باشد علت را باید در همان محدوده جست.  اگر یک شاخه کوچک دچار آفت باشد، علت را در شاخه بزرگتری که از آن منشعب شده باید جست و نیازی نیست به کلیت درخت آسیب وارد شود.  گاهی هم پیش میآید که تمام شاخه ها دچار آفت شده و علت اصلی در اصل، همان تک درخت است.  گاهی هم بخشی از جنگل ممکنست دچار آفت شده باشد.  منظور اینست که در یافتن علت اصلی باید به نزدیکترین عوامل پرداخته شود که تأثیری در ایجاد آن داشته اند.  مختصر آنکه پرداختن به آموزه های قرون گذشته داروی حل معضلات امروز نیست.  با آنکه ارسطو و استادان وی انسانهای شریفی بوده اند معذالک افکار ایشان و امثال اقران آنها لزوماً بکار امروز نمیآید.  این افکار ارزش تاریخی داشته و برای پی بردن به متدولوژی علم و فلسفه میتواند بسیار مفید باشد.   مدتهاست دوره "هرکه دندان دهد نان دهد " سپری شده.  سخن خوب را دریابید که سخنران خوب زیاد است.

  • مرتضی قریب
۰۷
فروردين

مهندسی معکوس !

  این روزها در اوایل بهار، طبق معمول، کشور با بارندگی های فصلی روبروست.  البته برخی سالها کمتر و برخی سالها بیشتر.  اما بطور قطع و یقین همه میدانند که آغاز فصل بهار همراه است با باران و جاری شدن آب در سطح شهرها و آبگرفتگی همیشگی معابر و طبق معمول غافلگیر شدن شهرداری ها.  اما مهمتر اینکه همین آبگرفتگی ها  همواره بصورت سیل و طغیان رودخانه ها در سطح روستاها و مناطق بین شهری رخ داده و موجب خسارات هنگفت به زمینهای کشاورزی و سایر زیرساخت ها میگردد.  با اینکه روستائیان از بارندگی فصلی خوشحال میشوند اما نباید از نظر دور داشت که براه افتادن سیل، علاوه بر همه خسارات مشهود، باعث شسته شدن قشر سطحی خاک مرغوب کشاورزی شده و زمین برجا مانده را ضایع میسازد.  یکی از کارهای پیشگیرانه که مستمراً باید انجام شده و توسط دولت پشتیبانی شود تثبیت خاک با سرسبز و مرطوب نگهداشتن آن با گیاهان و تشویق به درختکاری و پیشگیری از جنگل زدائی و قطع درختان است (ر.ک. به نوشتارهای قبلی).  اما کار دیگر در سطح وسیعتر، کنترل سیلاب های فصلی و انباشت آن برای روزهای گرم تابستان است.  کاری که هنوز بطور جدی انجام نشده و هنوز در این اخبار نوروزی شاهد جاری شدن سیل در جنوب کشور میباشیم.

   شاید همه به یاد داشته باشند که در دو یا سه دهه پیش، یکی از شعار های دولت وقت اهتمام به سد سازی به جهت جلوگیری از طغیان رودخانه های فصلی و انباشت آن برای روزهای گرم تابستان بوده است.  البته برای این کار شاید احتیاجی هم به بر پا کردن سدهای عظیم نبوده است بلکه با ساخت کانالهای انحرافی و هدایت سیلآب بطرف حوضچه های طبیعی، این مهم با هزینه هائی صدچندان کمتر از ساخت سدهای عظیم اجرا میگردید.  اما در عوض در طی این سالهای گذشته شاهد جنون سد سازی آنهم در جاهائی که هیچگونه توجیهی نداشته و مورد تأیید کارشناسان خبره نبوده بوده ایم.  نمونه اخیر آن ساخت سد عظیم گتوند روی رودخانه کارون در محل یک گنبد نمکی شناخته شده بود!  البته طی شاهکارهای قبلی شاهد خشک شدن دریاچه ارومیه (بزرگترین دریاچه دائمی ایران) و سایر دریاچه ها و تالابهای دیگر و هزاران هزار مشکل دیگر بوده ایم.  مشکل جدید و بسیار بزرگ فعلی عبارتست از شور شدن رودخانه کارون و ضایع شدن دشت های کشاورزی پائین دست آن و در یک کلمه بیابانی شدن تدریجی خوزستان که زمانی انبار غله ایران بود.  اخیراً، گویا، مدیر بهره برداری مربوطه مژده داده که با ساخت خط لوله ای بطول حدود 250 کیلومتر آب شور پشت سد را قرار است به خلیج فارس هدایت کنند.  اکنون روشن میشود که اینهمه تبلیغات بابت مهندسی معکوس که گوش فلک را کر کرده چیست.  شاید یکی از دستآورد های آن همین باشد.  یعنی در دنیا آب شور دریاها را شیرین و به داخل کشور میفرستند اما مهندسی معکوس و یگانه ما، آب شیرین رودخانه را شور کرده و با صرف هزینه های میلیاردی وارد دریا میکند!  البته این هزینه غیر از هزینه های سرسام آور آشکار و پنهان در ساخت خود سد است.  

   شهروند معمولی و بیخبر از همه جا انگشت به دهان میماند که چطور با اینکه با صرف هزینه های بسیار کمتر میشد از بروز این سیلاب های همیشگی خلاص شده و کمکی برای ساکنین منطقه باشد، ولی در عوض آنچه ملاحظه میشود اجرای پروژه های عظیم (اصطلاحاً ملی) که نه تنها موجب آبادانی نمیشود بلکه تخریب غیر قابل بازگشت سرزمین را بدنبال دارد میباشد.  باید پذیرفت که در این میان پروژه های کوچکتر و با صرفه تری نیز انجام شده که متأسفانه در میان پروژه های بزرگ گم است.  نکته دقیقاً در همین کلمه کلیدی "عظیم" نهفته است.  چه آنها که عقل معاش داشته و از رانت های خاصی پشت گرمند هیچگاه وقت عزیز خود را بیهوده صرف پروژه های کوچک و حقیر نمیکنند.  اینگونه کارهای کوچک که نان و آب حسابی ندارد به درد مهندسین و شرکت های نوپائی میخورد که خود را با شعار "خدمت به مردم" سرگرم کرده و دل را خوش دارند که مشکلی را حل میکنند.  این مهم نیست که حاصل پروژه بزرگ چه باشد و آیا مشگل گشا باشد یا نه (که البته گاهی هم مشگل گشاست) ولی اصل مطلب در پر خیر و برکت بودن آن برای مجریان است و باقی دیگر حرف است.  شهروندان کم کم با این رویه آشنا شده و مصادیق آن را روز به روز در سایر زمینه ها به روشنی می بینند.  اما آنچه که در پرده ابهام است و برای بسیاری هنوز مجهول است این است که آیا در سایر مهمات کشور هم همین "مهندسی معکوس" بکار رفته؟!

  • مرتضی قریب
۰۸
ارديبهشت

بحث شیرین آب

  مدتیست که در رسانه ها در خصوص موضوع آب و کمبود مزمن آن در شهر های بزرگ بحث های مفصلی در جریان است.  این بحث ها به ویژه در فصول گرم سال تشدید شده و به اصطلاح داغ میشود و از منظر های مختلف بدان نگریسته میشود.  مثلاً اخیراً در یکی از رسانه های غیر دولتی، از منظر پول های بی حساب و کتابی که تحت عنوان مبارزه با کمبود آب به جیب شرکت های بزرگ سدسازی جاری میشود بدان پرداخته شده است.  رسانه مزبور مدعی است که باید بیشتر به آبهای زیرزمینی پرداخته شود و به فکر استفاده از آن بود، اما چون پول های گزاف در پروژه های بزرگ و بی در و پیکر سدسازی صرف میشود لذا سرمایه ها در مسیر درست هدایت نمیشود.  بدون آنکه بخواهیم وارد صحت و سقم این ادعا شویم، میخواهیم موضوع را از منظر دیگری که هیچگاه بدان پرداخته نمیشود بررسی کنیم.   گو اینکه با انتشار اخبار سدسازی های بی رویه و مثلاً صرف میلیاردها میلیارد پول برای ساختن سدی روی گنبد های نمکی و نهایتاً تباه شدن پول، انرژی، فرصتها، و از همه مهمتر محیط زیست طبیعی چاره ای جز قبول سوء مدیریت شرکت هائی از این دست باقی نمیماند.   

  اما از سوی دیگر، نگاه کنیم که مخازن آبهای زیرزمینی این کشور چقدر است؟  مگر تا کجا میشود این آبها را استخراج کرد و صرف گسترش شهرها کرد؟  آیا مگر آب در زیر زمین تولید میشود و یا احیاناً جن و پری در اعماق زمین با جاد و جنبل برای ما آب میسازند تا بی آب نمانیم ؟!!  واقعیت اینست که آب از هیچ تولید نمیشود و آبهای زیرزمینی همان آبهائی است که زمانی بالای سر ما بوده و پس از بارش و فروروی در زمین، تدریجاً با رسیدن به لایه های نفوذ  ناپذیر زمین جمع شده و به حال خود مانده است.  در زمانهای پیشین، قبل از ظهور موتور پمپ های امروزی، مردم این سرزمین با حفر قنوات به یک شیوه پایدار برای استفاده از آبهای زیرمینی دست یافته بودند.  میزان آبهای زیرزمین هیچگاه کاهش نمی یافت و چشمه های آب همواره برقرار بود.  اما با رواج حفر چاه، بسادگی و با استقرار موتور پمپ های قوی وضع فرق کرد.  در ابتدا متعجب شدیم که چگونه از نعمات زیر پای خود غافل بوده ایم در حالیکه با انتقال آب از داخل چاه دیدیم به چه راحتی شکوفائی ایجاد شده و ثروت و نعمت به ما روی آورده است.  اما کم کم در طی زمان مشاهده شد که سطح آب در چاه مرتباً فروکش میکند و مرتباً باید چاه را عمیق تر کرد.  معهذا نه این و نه حتی تدابیر دولتی در محدود ساختن حفر بی رویه چاهها  نیز ثمر بخش نبود.  در طول مدتی که آب پاک چه از طریق احداث سدها و چه حفر چاهها جریان داشت گمان همگان بر این بود که در رحمت برای همیشه گشوده خواهد بود.  شاید فقط تعداد اندکی بر واقعیات اشراف داشته و میدانسته اند که اوضاع براین روال ادامه نخواهد داشت.  مقصود ما البته بازگشت به گذشته و کنار گذاشتن تکنولوژی نیست بلکه تعامل خردمندانه با آنست.

  امروزه واقعیات، حضور خود را تحمیل کرده است چه خوشمان آید چه بدمان.  واقعیت از روز اول هم معلوم بود منتها پرده پوشی اجازه خودنمائی واقعیات را نمیداد.   فهم مسأله بسیار آسان است و امروز چنین میتوان مثال زد که اگر در بانک یک حساب قرض الحسنه داشته باشید و مرتباً برای مخارج خود از آن برداشت کنید بزودی ته کشیده و به شما چیزی نخواهد رسید.  البته این افلاس دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!   حتی اگر این حساب هر ماهه سودی هم بشما بدهد حق ندارید بیش از آن مبلغ خرج کنید چه در غیر اینصورت دیر یا زود حسابتان بسته خواهد شد.  فرض کنید منزل ما در بیابان است و تنها منبع استفاده از آب، آب باران است.   فرض کنید روی پشت بام مخزن روبازی داریم که آب باران را در خود ذخیره میکند.  زیر آن نیز شیری برای استفاده وجود دارد.  هر بچه دبستانی میداند که میزان استفاده شما از این منبع نباید بیش از نرخ متوسط بارندگی باشد چه در غیر اینصورت با بحران مواجه خواهید شد.  امروزه با اطلاعات دقیقی که موجود است میزان متوسط نزولات آسمانی برای این سرزمین معلوم است.  با جمعیت فعلی، در حال حاضر در آستانه سر- به- سر شدن میزان بارش با میزان مصرف هستیم.  با افزایش جمعیت (مصرف) و ثابت بودن میزان بارش بزودی بالانس ما منفی خواهد شد.  برخی مخالف این نظر بوده ادعا میکنند کشش مصرف تا جمعیت 100 میلیون نیز فراهم است و لذا برای افزایش جمعیت و طبعاً افزایش مصرف نگرانی وجود ندارد.  به این دسته که فقط زمان حال را مینگرند و دغدغه ای برای فردا و فردا ها ندارند باید گفت که برفرض حرف شما درست،  اما چندی بعد که جمعیت به 100 میلیون رسید آیا ترمزی برای توقف وجود دارد یا خیر؟!  یا اینکه میخواهید در آن موقع قانونی برای تک فرزندی وضع نمائید؟  البته در آن زمان چه کسی مرده و چه کسی زنده و لابد اشکالات را به نام شما نخواهند نوشت و نام شما در زمره نیکان روزگار باقی خواهد ماند.  این روش گذران زندگی و احاله کردن مشکلات به آینده و آیندگان مدتیست باب شده و اثرات مخرب خود را در تمام مسائل زندگی، ازجمله بحران آب بجا گذاشته است.  عده ای چنین توجیه میکنند که عمده مصرف آب در کشاورزی است و با صرفه جوئی میتوان بر بحران غلبه کرد.  توگوئی تولیدات کشاورزی برای دکوراسیون است و نه برای مصرف آدمها و مربوط به جمعیت آنها!!  سوء برداشت دیگری که آگاهانه یا ندانسته ترویج میشود در خصوص رشد جمعیت است (ر.ک. مقاله رشد).  شبهه انداخته اند که منفی است و بشتابید بسمت زاد و ولد بیکران.  در حالیکه اصلاً اینگونه نیست و جمعیت این کشور، مانند اکثر کشورهای در حال توسعه، دایم التزاید در حال افزایش است.  آنچه منفی است نرخ رشد جمعیت است و نه خود رشد.  مطلب، دقیقاً مشابه تورم در این سالهاست که با اینکه تورم خود همچنان وجود دارد، اما سرعت افزایش آن کمی کاسته شده است.  مثلاً تورم سال گذشته 15% بوده در حالیکه تورم سال جاری 10% پیش بینی شده است (براساس اطلاعات دولت).  این به این معنی نیست که امسال قیمتها افزایش نمی یابد بلکه به این معنی است که همچنان گرانی هست اما با شتاب کمتری.  و لذا در بیان اقتصاد دانان گفته میشود که نرخ رشد قیمتها منفی است.  در قبول برخی اطلاعات باید محتاط بود و لذا انتظار میرود کارشناسانی که به رسانه ها دعوت میشوند واقعیات را آنگونه که هست برای مردم مطرح کرده و برای این شبهات روشنگری کنند.  

  برخی خسارات قابل جبران است.  پول های بر باد رفته بالاخره قابل جبران بوده و بهر روی میتوان جلوی ضرر های آتی را بنحوی گرفت.  اما برخی خسارات مطلقاً قابل جبران نیست.  مثلاً اگر جمعیت از 100 به 120 میلیون و بیشتر برسد، اضافه را نمیتوان معدوم ساخت.  در هر فرایندی همواره باید یک حاشیه ایمن اندیشیده شود چه در غیر اینصورت نگاهداری یک پدیده در شرایط لبالب امریست به غایت خطرناک و بحران آفرین.   خانواده ای با دریافتی ماهی 10 میلیون تومان در شرایط حاضر باید دارای زندگی مرفهی باشد.  اما همین خانواده اگر دارای 20 نفر نانخور باشد زندگیش در مرز فقر سپری  خواهد شد.  لذا با داشتن منابع محدود، جمعیت کمتر به معنای آموزش بهتر، خدمات اجتماعی بهتر، سرانه ثروت بیشتر و کیفیت بهتر زندگی خواهد بود.  در گذشته ها کشاورزان با تعداد فرزندان بیشتر، درآمد بیشتری کسب میکردند اما امروزه ماشین آلات جایگزین کارهای یدی شده و تمایل به تعدد فرزندان کمرنگ تر شده است.  ایضاً در امور نظامی نیز تکنولوژی دست برتر را دارد تا تعدد سربازان.  تجربه نشان داده است که نتایج مفید فقط در شرایطی حاصل میشود که برنامه ریزی توسط مردم دانا انجام شود.

  • مرتضی قریب