فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی» ثبت شده است

۲۷
شهریور

تعامل با دیگران

    تعامل منحصر به عمل فیزیکی یا برخورد مکانیکی نیست بلکه گفتگو نیز از جنس تعامل است.  بعلاوه، شروع هر کاری با نیت یا حرف زدن آغاز میشود.  لذا حرف زدن در تغییر اوضاع بی اثر نیست بویژه اگر مخاطبین آن زیاد باشند.  اخیراً مناظره انتخاباتی دو کاندیدای دموکرات و جمهوریخواه روز 10 سپتامبر 2024 برگزار شد.  محتوای آن، همه حرف بود و اتفاقاً آینده آمریکا و بلکه جهان به مقدار زیادی بستگی به تأثیر همین حرف ها در آرای مردم دارد!  حرف گاهی چنان مهم میشود که بابت آن جان بیگناهانی گرفته میشود.  اهمیت حرف آنقدر است که در انجیل یوحنا آمده است "در ابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود".  آنچه در مدارس و دانشگاه ها تدریس میشود عمدتاً حرف است که اگر حرف بیهوده بود آنها باید تعطیل میشدند.  درست است که "زعمل کار برآید به سخندانی نیست"، منتها سخن، بویژه سخن درست، نیز اهمیت خود را داراست و برای اینکه منشاء اثر شود بر خواننده یا شنونده هوشمند فرض است که در نشر و افزایش مخاطب آن کوشا باشد!  

    مدتیست آه و ناله بلند است که با این وضع اوضاع داخلی و این بحران های خارجی که در جهان وجود دارد آیا واقعاً بشر آینده ای هم دارد؟  بحران هائی مثل افزایش دمای کره زمین و تغییرات اقلیمی یا آشفتگی سیاسی ناشی از ورشکستگی دموکراسی و امثال آن.  یا باید منتظر بود تا شاید آه دل سوختگان روزی اثر کرده خود بخود معجزه آسا همه چیز بر وفق مراد گردد.  پیشتر اشاره شد که احتمال بروز نظم بسیار کمتر از بینظمی است و جهان بی جان بیشتر میل به بینظمی دارد.  منتها نقش انسان متفکر در این است که با صرف انرژی دستکم در حوزه خود نظم ایجاد کند.  یعنی بجای ناله و فغان کاری مفید انجام دهد.  عجالتاً آنچه بنظر این وبگاه رسیده بود دستکم پیشنهاد ارگانی بین المللی بنام "شورای ملل متحد" بود که مردم دنیا خود فارغ از آنچه در بستر سازمان ملل متحد میگذرد، با تعامل بین خود به حل و فصل آشفتگی های بین المللی کمک کنند (1402/5/30).  این آشفتگی ها چیست؟  بد نیست در ادامه به مثالی خیالی برای فهم موضوع اشاره شود:

    جام جهانی فوتبال در جریان است.  از میان تمام تیم های شرکت کننده یک تیم ویژه وجود دارد. طبق قوانین فوتبال مقرر است همه پای بند اخلاق ورزشی و بازی شرافتمندانه باشند.  منتها فقط همین یک تیم است که خود را متعهد به قوانین بازی نمیداند و به چیزی جز رأی خود پای بند نیست.  او برای پنهان کردن ضعف مفرط خود همه کار میکند تا خود را پیش هوادارانش پیروز جلوه دهد.  لذا به بازیکن حریف لگد زده بر زمینش زده مقصرش جلوه میدهد.  با حقه بازی توپ را با دست وارد دروازه مقابل میکند و با داد و فریاد امتیازش را میگیرد.  توپ های به خارج رفته را به داخل میکشد و داور هم که رشوه گرفته اهمیتی نداده بالاخره با این حقه ها چند گل ناحق وارد دروازه تیم های مطرح میکند.  اعتراض تماشاگران هم بجائی نمیرسد و با آنکه این تیم را هُو میکنند ولی اعتماد به نفس کاپیتان تیم از خلافکاری تیم چیزی کم نمیکند.  چرا تیم های حریف مقابله به مثل نمیکنند؟  زیرا همه تیم ها به قوانین بازی مقیداند و دستشان بسته است.  کاری از دست آنها جز اعتراض ساخته نیست که آنهم به جائی نمیرسد.  این تیم یاغی یک تنه کار خود را پیش میبرد و معدود هوادارانش افتخار میکنند که تیم آنها مقتدر است.  از مربی تیم میپرسند پس چرا دنیا بشما اعتراض میکند؟  میگوید افتخار میکنیم که دنیا با ما دشمن است!  در چنین وضعی چه باید کرد؟  یا سایر تیم های جهان نیز خود باید همین رویه را در پیش گرفته و قوانین را زیر پا گذاشته مقابله به مثل کنند، که دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.  و یا باید با تیم یاغی دوستانه صحبت کرده او را نصیحت کرد دست از حُقه و خلافکاری بردارد.  که این نیز بعید است مورد پذیرش مربی تیم قرار گیرد.

خلاصه آنکه، بحرانی که امروزه دنیا را فرا گرفته بی شباهت به سناریوی تخیلی بالا نیست.  دموکراسی که طبق تعریف، جمع سه عنصر آزادی، برابری، و حاکمیت ملی است دچار بحرانی فراگیر شده.  بطوریکه عنصر اصلی یعنی آزادی در همان مفهومی که از ابتدا از آن مراد بوده، دچار دگردیسی شده از کارکرد اولیه خود دور افتاده است.  عجیب هم نیست زیرا هر مفهومی در بستر زمان در معرض دگرگونی است.  دموکراسی در شکل اصلی خود بشرطی در حیطه بین المللی کارآمد است که همه اعضا بدان پای بند باشند.  ارگان ها و سلولها در یک بدن زنده طبق نظم خاصی رشد میکنند.  اگر در نقطه ای از بدن، معدودی سلول عاصی بخواهد به رشد بی قواره اقدام کند چه میشود؟  بدن دچار سرطان میشود و حیات سایر سلولها و بلکه حیات کلی بدن در خطر قرار میگیرد.  چه باید کرد؟  باید بخش سرطانی جراحی و خارج شود.  چه کسی حق این کار را دارد؟  یا در این خصوص جامعه جهانی بعنوان یک کل ارگانیک چه باید بکند؟  سازمان ملل متحد بیش از هرزمانی با ناکارآمدی مواجه است.  شاید شورای ملل متحد بدیلی کارآمدتر در جوارش باشد تا مگر گامی مؤثر و مفید برداشته شود.

  • مرتضی قریب
۰۹
شهریور

غرب ستیزی

  جامعه علمی کشور بقدری رقیق و تکیده شده که نای نفس کشیدن ندارد چه رسد پاسخ به توده عظیم شبهات که هر دم بزرگتر میشود.  حدود 45 سال پیش، گفتمان غرب ستیزی مقارن نظام اسلامی در کشور تبلور یافت.  البته در ابتدا برائت از شرق و غرب هردو با هم بود ولی خیلی زود تنها دشمنی با غرب گفتمان اصلی نظام شد.  شاید ریشه های آن به دوره مشروطیت بازگردد که ارباب دیانت، نهضت جدید را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی کرده با آن به ضدیت برخاستند.

    امروز این کینه و عداوت در اعمال و رفتار حکومت بیش از پیش نمودار است و خود تبدیل به آئینی جدید شده است.  برای مثال مؤکداً گفته شد از نسخه های منسوخ غربی استفاده نکنید.  معنای این حرف چیست؟  معلوم است که از "منسوخ" چه غربی باشد چه شرقی، هیچ عاقلی استفاده نخواهد کرد آنهم اگر کاربر  ظاهراً کارشناس باشد!  بنابراین تأکید اصلی روی غربی بودن است که کماکان همان کینه تاریخی را تداعی میکند.  توده مردم شگفت زده میپرسند چرا؟  دلیل آن چیست؟

    آیا دلیل این کینه و ترس از غرب ناشی از تکنولوژی است؟  خیر. زیرا شرق هم دارای تکنولوژی است که اتفاقاً نظام به اومتکی است.  آیا بخاطر بی حجابی در غرب است؟  خیر. در شرق هم که مقتدای ماست همین رویه برقرار است.  ناشی از اعتقادات دینی هم بطور کلی نباید باشد زیرا برادران مسلکی در شرق، خود از بیخ و بن از ناباورمندان اند.  شاید بخاطر محدودیت هائی است که مسلمین در جامعه غرب احساس میکنند؟  این نیز نامرتبط است زیرا اقلیت مُسلِم در جامعه برادران مسلکی یا سرکوب یا در اردوگاه های کار اجباری محبوسند و نظام اسلامی هم با واقعیت مزبور کنار آمده است.

    واقعیت این است که هیچ یک از موارد فوق دلیل اصلی غرب ستیزی نیست.  نکته اصلی را باید در فصل مشترک نظام اسلامی با برادران مسلکی شرق جستجو کرد.  چه چیزی مشترک است؟  فقدان آزادی بیان!  البته هرکدام با دلایل خاص خود.  نظام های تمامیت خواه طبعاً میانه ای با پرسشگری و بحث آزاد ندارند.  منتها نظام اسلامی علاوه بر همه نقاط مشترک، خصیصه ای مختص خود دارد که آن دشمنی با "مدرنیته" است!  در شیعه ایرانی این رویه عملاً از آغاز مشروطیت جوانه زد.  امروز طالبانِ سُنی نیز همین رویه را دارند.  اما مگر این مدرنیته همه آن تسهیلاتی که امروز از آن سود میبرند را در اختیارشان قرار نداده؟: ارتباطات جهانی اینترنت، موبایل، ماهواره، رمزارز، اسلحه مدرن و مهمتر از همه بمب اتمی! 

    این مُدرنیسم چه کرده که علیرغم همه خدماتی که عرضه کرده بازهم مورد غضب است؟  بزرگترین گناه مدرنیته قائل بودن به آزادی تفکر است.  چه اگر فکر آزاد باشد دیگر نمیتوان آنرا کنترل و در محدوده ایدئولوژی محبوس ساخت.  مگر با زور!  این بویژه در ایدئولوژی دینی اهمیت تام دارد، چه اگر شیوه تفکر آزاد باشد و شخص در قبول ایده ها مختار باشد آنگاه ممکن است در بازار دین رخوتی ظاهر شود که بیم آن رود سود هنگفت بازار فروش دین یکسره برباد رود.  از همین رو اصطلاحات متعددی مثل ارتداد، کفر، بغی، الحاد، رفض، و امثال آن وضع شده تا مانع وقوع این کابوس شود.  در واقع، کلید واژه اصلی همانا "آزادی" است.  بنابراین نهادهای دینی با انواع روش های سرکوب مانع شکل گیری هرآنچه ذیل آزادی است خواهند شد تا مگر رونق بازار را حفظ کنند.  در پاسخ به فقدان آزادی یک جواب در آستین دارند و آن اینکه اگر آزادی باشد همه لُخت خواهند شد!  از همین منطق به کلیت این ایدئولوژی و عوام زدگی آن میتوان پی برد.

    چنین است که اختیار پوشش سر از زنان سلب و بطور کلی آزادی پوشش که امری پیش پا افتاده است از همگان سلب میشود.  نظام درمی یابد اگر از این امور جزئی کوتاه آید، در مسائل مهمتر خلع سلاح خواهد شد.  چگونه ممکن است پذیرفت راهی که یک عمر طی شده اشتباه بوده!  این اشخاص وقتی زیر تیغ جراحی قلب میروند از جراح متخصص نمی پرسند آیا او مؤمن است یا نه، اما بمحض شفا، پشت تریبون رفته دادِ سخن میدهند که کارشناس باید مؤمن باشد!   

خلاصه آنکه، در شرایط ورشکستگی محیط زیستی، بحران آب و برق و گاز و فساد سازمان یافته و در شرایطی که ارزش سوخت قاچاق سالانه سر به 4 میلیارد دلار میزند، اصرار بر غرب ستیزی، آخرین سنگر برای حفظ موجودیت نظام است.  غرب ستیزیِ شرق بخاطر رقابت است ولی غرب ستیزی نظام اسلامی برای حفظ موجودیت است. هسته مرکزی این غرب ستیزی دشمنی با خردگرائی است و عقل را نه داشته طبیعی هر انسان بلکه محصولی از غرب میپندارد! از اینرو دشمنی با مظاهر مدرنیته و راه اندازی جنگ های نیابتی در منطقه، ابزاری غرب ستیزانه شده که جز بلعیدن ثروت ملی ثمری ندارد.

  • مرتضی قریب
۲۷
مرداد

استبداد و آزادی

    نسل جوان که از یُمن وجود اینترنت و رسانه های مجازی توانسته سایر بخش های دنیا را هم زیر نظر داشته باشد دیگر مانند نسل های پیشین، چشم و گوش بسته نیست.  او وضعیت خود را با دنیا قیاس کرده بحق میپرسد چرا چنین شدیم؟  میپرسد مگر از حیث مغز و دیگر شاخصه های جسمی با سایر دنیا تفاوت فاحش داریم که چنین ظلمی بر ما رفته است؟  این مرحله از بهت و حیرت مشابه همان شگفت زدگی عباس میرزای ولیعهد حدود 200 سال پیش است!  او سوأل کرد چه شده که دچار چنین ادبار و سیه روزی شده ایم.  او امروز نیست ببیند گامی که به پیش نرفته ایم، هیچ، هزار سال هم به عقب تر بازگشته ایم!  باری، او برای جبران مافات، جوانانی را برای کسب علوم روز به خارج گسیل داشت.  معصومانه تصور میکرد مجهز شدن به زرّادخانه مدرن راهگشاست.  بعدِ او، روشنفکران دوران بعدی، خروج از ادبار و نکبت را در راستای همین خط فکری دانسته و تغییر در ظواهر زندگی را در اولویت گذاشتند.  شوربختانه آنچه تصور میشد محقق نشد.

    در اینکه نحوه زیست و ظواهر زندگانی بر ذهنیات تأثیر میگذارد شکی نیست.  چه بسا نخبگان و خیرخواهان نیز همین گونه انتظار داشتند و چندان بیراه هم نبودند.  منتها در جوامعی که ایدئولوژی دینی حاکم است این امر بسادگی میسر نبوده قرنها زمان میبرد.  اما اگر تلاش از آنسوی قضیه صورت گیرد یعنی ذهنیات خرافه پرست اصلاح شده و باورهای انسانی و مثبت جایگزین خرافات شود، هم مؤثرتر و هم نتایج آن پایدارتر بوده با وزش یک باد همه چیز درهم نمیریزد.  اصل، ذهنیات است که اگر سالم و هنجار باشد خودبخود زیست سالم وآنچه لازمه یک زندگی شرافتمندانه توأم با سرفرازیست مهیا میشود.

   اما همه اینها چه ربطی به موضوع بحث یعنی استبداد و آزادی دارد؟  نکته اینجاست که ذهنیات در خلاء شکل نمیگیرد.  نسل جوان از خود میپرسد چرا غرب مرکز ابداعات و اختراعات است؟  چرا نسبت به شرق پیشرفته تر است؟  چرا همه مسیرها رو به غرب است؟  پاسخ در آزادی تفکر مذکور در قبل نهفته است.  فکر فقط وقتی میتواند رشد کند و بالنده شود که آزاد باشد.  و این میسر نیست مگر در محیطی که فرد در آن زیست میکند آزادی های اساسی برای او فراهم شده باشد.  بی جهت نیست که یک جریان دائمی از جوانان جویای رشد بسمت غرب در حرکت است.  شدت این جریان بستگی به میزان استبداد در مبداء دارد بطوریکه در شرایط حاضر سایر صنوف هم به آب و آتش میزنند تا از جهنم استبداد دینی فرار کنند. 

    حکومت استبدادی وقتی با دین توأم شود ترکیب خانمان برباد دهی را بوجود میآورد بنام استبداد دینی.  محور زندگی ایمان است که در واقع چیزی جز ایمان ریائی که شرح آن قبلاً رفت نیست.  اولین بلائی که بر سر مردم در چنین نظامی میآید، تهی ساختن آنان از فضایل انسانی است.  در مرحله بعدی او را چنان خوار و مستأصل میسازند که تن به هر حقارت داده اظهار وفاداری و هواداری کند.  حکومت بر مردم فقیر آسانتر است بویژه که ثروت آنها یا به میدان جنگ نیابتی ها ارسال میشود و یا در ظاهر هزینه اقتداری است که همه میدانند پوشالی است.  سودهای کلانی که در این معاملات به یُمن محرمانه بودن امور عاید دلالان و مباشرین میشود راهی جزایر بهشتی شده آینده ای مطمئن را رقم میزند.  در ظاهر از وفاق ملی دم زده میشود اما منظور، وفاق بین همین مباشرین است که رقابت در تقسیم غنایم را تعدیل کنند.  مردم عادی دشمن تلقی شده در کوی و برزن سرکوب میشوند تا یادشان نرود در کجا زندگی میکنند.  برای حفظ اخلاقیات ریائی، در شب ظلمانی موی زنان در خودرو رصد شده و با گلوله جنگی او و خودرو را با هم تارومار میکنند.  اما ثروت ملی که روز روشن سرقت میشود بجائی بر نمیخورد.  پول مالیات دهندگان برخلاف رضای مردم هزینه راهیان کربلا میشود تا رضای خدایشان جلب شود. در نظامی که واجباتِ ساقط شده شخص مثل نماز و روزه وکالتی انجام میشود، چگونه است که مستحباتی مثل راهپیمائی اربعین را نمیشود به یکنفر وکالت داد تا از سوی همه انجام داده ثروت ملی با اینهمه فریاد صرفه جوئی که گوش فلک را کر کرده به هبا و هدر نرود!  قطعاً همه اینها را نیک میدانند منتها تبلیغات برای حفظ نظام در رأس امور است و اگر بهای آن ورشکستگی کشور است چه باک!  روزشماری میکنند تا مثلاً 25 سال دیگر خصم خود را نابود کنند.  اما به محض اینکه فرصت طلائی دست میدهد مصلحت اندیشی کذائی بکمک میآید تا علیرغم فشار مؤمنین، از تقابل مستقیم پرهیز کنند.  طالبان با اینکه ده نفر از دیپلماتهای نظام را در افغانستان کشته بود از انتقام سخت دم زده نشد زیرا ایمان طالبان شوخی بردار نیست.  آنها آب را بر ملت شیعه بستند، خبری از اقتدار نشد!  معهذا اقتدار و آزادی ما را دنیا ندارد!!

خلاصه آنکه، استبداد و آزادی در بیان جملات نمیگنجد، آنان که آنرا در عمل تجربه کرده اند روشنترین تعاریف را دارند.

  • مرتضی قریب