فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمزارز» ثبت شده است

۳۰
شهریور

خوش خیالی

    خوش خیالی چیست؟  نوعی باور است که علیرغم اینکه شخص خودش میداند غلط است با اینحال آنرا باور دارد!  مثل چه؟  بطور دائم تبلیغات وسیعی در روزنامه و رسانه درباره رویش مجدد مو میبینیم.  تبلیغ درباره انواع شامپو برای جلوگیری از ریزش مو، درمان مو، رویش مجدد مو و امثال آن.  محافل دانشگاهی به تأکید میگویند چنین چیزی ممکن نیست معهذا با اینکه ما از این واقعیت باخبریم، باز هم گول این وعده ها را میخوریم.  مثل این است که دوست داریم گول بخوریم و حاضر باشیم پول گزاف برای این موادی که میدانیم صحتی در قولشان نیست بپردازیم.  این نمونه ای از روشن ترین مصادیقی است که نشان میدهد در درجه نخست این ما هستیم که دوست داریم فریب بخوریم.  در درجه بعد، فریب دهندگان هستند که صرفاً از این خاصیت آدمیزاد استفاده میبرند. 

    حال باید پرسید واقعاً چرا با وجودی که افراد میدانند شامپو در این کار مؤثر نیست باز هم توجه نمیکنند.  شاید اگر هم اندک تأثیری باشد آنرا باید بحساب ماساژی گذاشت که پوست سر با شامپو یا بی شامپو دریافت میکند.  شاید فرد پیش خود حساب میکند حتی اگر نیم درصد هم حقیقتی در معجزه ای که ادعا میشود باشد حاضرم پولم، بلکه جانم، را فدای همان نیم درصد کنم!  این نوع استدلال ما را یاد استدلال معروف یکی از مقدسین میاندازد که هنگام حج به دهریون توصیه میکرد تا دیر نشده دست از لجاجت برداشته به خیل حجاج بپیوندند که اگر باور مؤمنین راست باشد آنها رستگار و شما خاسر، و اگر راست نباشد هیچکس زیانی نکرده.   مشابه همین استدلال را بعدها در برهان ارائه شده توسط فیزیکدان فرانسوی، بلز پاسکال، میبینیم.  استدلال او معروف به شرط بندی پاسکال از این قرار است که باور به وجود خدا پاداشی بینهایت (بهشت جاودان) دارد و عدم اعتقاد جریمه ای بینهایت (دوزخ).  او بر مبنای احتمالات ثابت میکند صرفه در اعتقاد به وجود خداست و آدم عاقل در این موضع بین نفی و اثبات، گزینه باور به خدا را انتخاب میکند زیرا حتی اگر عقیده ناباورمندان درست باشد، بازهم هیچکس زیانی نکرده است. 

   البته در برهان فوق ایراداتی وارد کرده اند که بدان نمیپردازیم که در مراجع آمده است.  اما ایراد مهم دیگری که در بطن اینگونه استدلالات نهفته است اینست که مدعی ممکن است ما را متقاعد کند فلان کاری که زیان آشکاری ندارد انجام دهیم بخاطر پاداشی که در آخر نصیب میشود.  زیرا اگر هم نصیب نشود زیانی نکرده ایم.  با این استدلال انجام هرکار حشوی باید محل اعتنا قرار گیرد!   روش جادو جنبل نویسان در همین راستا توجیه میشود.  در جامعه ای که ماوراءالطبیعه حاکم باشد تجارت از این نوع رونق میگیرد.  امروزه در دنیای حاکمیت پول میبینیم چگونه خوش خیالی به درآمدهای بادآورده و البته زیانهای خانمان بر بادده انجامیده است.  نمونه آنرا در رمزارز خانم "روژا ایگناتووا" قبلاً دیده ایم که چگونه پیروان خوش خیال بر قداست او سوگند میخوردند.  میتوان تصور کرد، و حتی برأی العین دید، که وقتی حاکمیت پول با حاکمیت ماوراءالطبیعه و خرافات درآمیزد چه معجون عجیبی از کار در میآید. 

   باید پرسید با وجود تجاربی که دیگران داشته اند و با وجود دسترسی به اخبار در دوران رسانه های مجازی، چرا هربار باید تجربه ها را تکرار کنیم؟  مگر تجربه ها انباشته نمیشود؟  چرا تجارب گذشتگان بسادگی فراموش میشود؟  یا شاید تاریخ را نمیخوانیم؟  همه اینها به کنار، عقل متعارف که در اختیارمان هست چرا استفاده نمیکنیم؟  چرا بسادگی فریب وعده های جذاب ولی توخالی را میخوریم؟  پیشنهاداتی چنان جذاب که نتوان رد کرد.  باور کردن اینکه آب و برق و سایر خدمات دولتی را برای شما مجانی میکنیم؟  این خوش خیالی از کجا سرچشمه میگیرد؟  اما فریب خوردگان در آخر، نتایج فاجعه بار طبیعی آنرا برأی العین میبینند.  در مجاب کردن خوش خیال ها دستکم دو اصل در نظر گرفته میشود.  یا باید پول را در ویترین گذاشت و یا باورها را.  گاهی هم هردو را که بسیاری سخت طالب هم دنیا و هم آخرت هردو با هم هستند.

خلاصه آنکه، خوش خیالی را با خوش بینی متعارف اشتباه نگیریم.  خوش بینی معقول محرک پیشرفت و اعتلا میشود و خوش خیالی باعث دردسر.  خوش خیالی اغلب سرچشمه در بلاهت و کند ذهنی دارد و طمع عامل تشدید آن.  گاهی هم سرچشمه در دروغ بافی و شیادی دارد.  فقط قسمت پُر لیوان را ببینید!  آنجا که شکست ها و ناکامی ها را پیروزی جلوه داده ملتی را گمراه میکنند.  آنچه موجب مهار خوش خیالی است چیزی جز پرسشگری و محیطی آزاد برای طرح آن نیست که خود الزامات دیگری را میطلبد که پیشتر بدان اشاره شده است.

 

  • مرتضی قریب
۲۹
خرداد

روژا ایگناتووا و میراث او

    شرح کامل داستان این خانم، گاهی موسوم به "ملکه کریپتو" و گاهی بنام "دکتر روژا"، را میتوانید در منابع عمومی دنبال کنید که بسیار آموزنده است.  البته از این نوع اعجوبه ها بیشمارند منتها ما برای نتیجه گیری خاص در راستای تبعات فاجعه بار "ایدئولوژی" به مثال ایشان اکتفا کرده ایم.  ایشان در سالهای حدود 2016 که رونق ارزهای دیجیتالی بود و بیت کوین بسرعت در حال افزایش قیمت بود از تشنگی بازار، فکر بکری بسرش زد و رمزارز جعلی onecoin را در رقابت با بیت کوین وارد بازار کرد.  او از بزرگترین نقطه ضعف مردم یعنی یکشبه و بدون دردسر پولدار شدن بیشترین حُسن استفاده را کرد.  اما آنچه او ادعا میکرد اصالتی که رمزارزها باید دارا باشند را فاقد بود.  اتفاقاً برخی حرفه ای ها بدین موضوع توجه داشتند و هشدارهائی به خریداران میدادند.  نکته ظریف داستان همینجاست که چگونه چیزی را که وجود ندارد میتوان در ذهن دیگران القاء کرد که وجود دارد و حتی آنان را به طرفداران شوریده ای تبدیل کرد که حاضر باشند جان در راه مراد خود فدا دهند!  رمز کار در ایراد سخنرانی های شورانگیز این خانم بود که با تکیه بر تحصیلات عالیه در آکسفورد و شخصیت کاریزماتیک و دورنمای زیبائی که برای مخاطبین به تصویر میکشید توانست میلیونها نفر از مخاطبانش را مجاب کند که روی این رمزارز تقلبی سرمایه گذاری کنند.  اما خوب که کارش گرفت و توانست با فریب 3 میلیون نفر حدود 19 میلیارد دلار به جیب زند ناگهان در اواخر 2017 بکلی ناپدید شد.  جالب اینکه علیرغم همه افشاگری هائی که خبرگان این حرفه در رسانه ها انجام دادند، سرمایه گذاران فریب خورده که محو تماشای صحبت های او در کنفرانس ها و تبلیغات مجلات و خبرنامه ها شده بودند اصلاً گوش نمیدادند.  هواداران افراطی او حتی بجای اینکه خود تحقیق کنند در عوض علیه افشاکنندگان به دادگاه شکایت کردند!  واقعاً چه میشود انسان بدین درجه از کری و کوری میرسد؟!

    بخشی از برگ برنده این خانم شناخت خوب او از روان شناسی و از نقاط ضعف مردم و البته استفاده عملی از این شناخت بود.  اما بخش دیگر سرشت ما انسان هاست که به سادگی فریب میخوریم.  نفرمائید من یکی فریب نمیخورم! موقعیت که پیش آید همه ما از صدر تا ذیل در معرض فریب خوردن هستیم.  بحث حاضر نیز در رابطه با همین بخش دوم است چه در هر حال اینجا و آنجا شیادانی در کمین اند که بر ماست مواظب خود باشیم.  مادّه اولیه برای فریب خوردن "طمع" است که در همه کم و بیش موجود است.  حال این طمع ممکن است درباره ثروت و مال دنیا باشد که اغلب چنین است.  یا این طمع ممکن است برای "سرای باقی" و همآغوشی با حور و پری باشد که در جوامع دینی چنین است.  اما آنچه در هردو مورد مشترک است اینکه شخص فریبکار "رؤیا" میفروشد و فریب خوردگان هم با رضای کامل میخرند!  مثلاً آنچه باعث موفقیت این خانم شد تبلیغات گسترده حول ارزش گرا بودن و آینده دار بودن وان کوین بود.  رویه ایشان برمبنای شرکت های هرمی بود که افراد، گروه های نزدیک به خود را جذب و مجاب به ورود به بازی میکنند تاعده هرچه بیشتری را با خود وارد کنند.  با این روش، اعتبار خریداران قدیمی در ساختار هرمی بالاتر میرفت.  آنچه خریداران را دلگرم میکرد وعده های اغراق آمیزی از درآمدهای بالا بود و بعلاوه ورود خریداران جدید و سرشناس آنها را امیدوارتر میکرد. 

    دو کاربرد مختلف از دو نوع طمع در بالا ذکر شد یکی "دنیوی" و دیگری "اُخروی" که هریک بتنهائی جذاب است تا قربانیان بیشماری را جذب کند.  با اینکه طمع فصل مشترک اغلب کلاهبرداری هاست اما تفاوتی در این دو مورد وجود دارد.  کلاهبرداری مالی بالاخره بزودی افشا میشود زیرا فریب خوردگانی که بیصبرانه منتظر دریافت سود هستند با افتادن پرده به پایان ماجرا میرسند.  اما در کلاهبرداری ایدئولوژیک دریافت پاداش موکول به قیامت است و لذا فریب خوردگان این اندازه خوش شانس نیستند که در حیات خود پی به فریب خوردگی خود برند.  در داستان خانم مزبور، فریب خوردگان حتی پس از ناپدید شدن این خانم و محکومیت قانونی وی تا مدتها حقیقت را باور نمیکردند و بعبارتی شاید میترسیدند باور کنند.  این ما را یاد گفته مشهور برتراندراسل میاندازد که از او پرسیده بودند چرا یک متعصب از شک در عقاید خود میترسد؟ راسل گفت: شاید او با خود فکر میکند که چگونه به تاول های کف پایم بگویم تمام راه را اشتباه آمده ام! 

خلاصه آنکه، میبینیم عناصر مهم در کلاهبرداری "دنیوی" چقدر با نوع "اُخروی" آن برای ما آشناست.  فروش "رؤیا"، "تبلیغات"، "تحویل به آینده دور"، "تحریک طمع"، "وجود شخصیت کاریزماتیک"،.. .  براستی اگر روزی اهریمن بخواهد بر جامعه دینی حاکم شود چه میکند؟  با شاخ و دُم ظاهر میشود؟ یا همچون خطیبی زبردست با هیئتی مقدس ظاهر شده از همه عناصر فوق بیشترین بهره را خواهد گرفت؟  آیا کلاهبرداری اُخروی نیز فرجامی دارد یا موکول است بروز واقعه؟

  • مرتضی قریب
۲۵
خرداد

پول مجازی

    این روزها تب همستر کامبت که یک نوع بازی در تلگرام است بالا گرفته است.  اما این فقط بازی نیست بلکه قرار است به یک منبع درآمد از پول مجازی تبدیل شود از همان نوع که بیت کوین قبلاً شده بود و اکنون هم موفق است.  اما مگر صرفاً با ضربه زدن روی موبایل میشود نمره گرفت و با کسب امتیازات موفق به دریافت سکه مجازی شده محملی برای تراکنش های اقتصادی شد؟  با پول مجازی میشود همان کاری را کرد که با پول واقعی میشود کرد.  بالاتر و مهمتر از آن، بخاطر عدم ثبت تراکنش ها وسیله خوبی برای پولشوئی است.  برق ارزان نسبت به کشورهای دیگر، مشوقی برای خلافکاران سازمان یافته در مصرف بی رویه برق کشور به زیان مصرف کنندگان عادی است.  فقر، بیکاری، تورم، سقوط ارزش ریال و کوهی از مشکلات اجتماعی باعث اقبال گسترده شهروندان عادی بسمت این بازی شده است.  اما پرسش اساسی اینجاست که نه تنها این پول جدید بلکه بیت کوین و سایر انواع پول های مجازی موسوم به "رمزارزها" چگونه ارزش یافته است؟  چه زحمتی کشیده شده یا چه خدماتی یا چه اکتشافاتی شده که ارزش پیدا کرده اند؟  راستش هرقدر کاوش کردیم که رمز این معما را دریابیم کمتر موفق شدیم.  لذا سعی میکنیم گام به گام جلو رویم بلکه نوری بر مسأله بتابد.

    فرض کنید فردا صبح که از خواب برخاستید ناگهان ملاحظه کنید تمام اشیاء آهنی منزل شما به طلا تبدیل شده.  با شعف زیاد خانواده را بیدار میکنید که دعاها مستجاب شده و از بدبختی نجات پیدا کرده اید.  مقداری از قاشق چنگال ها و حتی پیچ و مهره ها را که طلا شده است باخود به مغازه صرافی میبرید که بفروشید.  او با پوزخند کرکره مغازه را نشان میدهد که یک پارچه طلا است.  به مغازه لبنیاتی میروید تا در عوض طلا پنیر برای صبحانه بگیرید، آنجا هم با دست رد مواجه میشوید چه اینکه در سطح شهر اجناس آهنی یکشبه طلا شده.  حتی درپوش فاضلاب شهری مورد علاقه گدایان نیز طلا شده!  اما از آنسو، طلا هم به آهن بدل شده فلزی نایاب شده.  دنیای صنعت و اقتصاد یکشبه با بحرانی عظیم روبرو میشود زیرا پایه صنعت، فولاد است که اکنون حکم کیمیا پیدا کرده و طلا هم که پشتوانه تبادلات اقتصادی بود بی ارزش شده است.

   در اینجا این پرسش پیش میآید که حاکمیت طلا چگونه بوجود آمد؟  برای پاسخ باید به گذشته های بسیار بسیار دور برگردیم به زمانی که مراودات اقتصادی مردم پایاپای بود.  یعنی طبیعی ترین و قابل فهم ترین شکل اقتصاد!   دامدار که گوسفند داشت، پشم آنرا میریسید تحویل قالیباف (نه هر قالیبافی!) میداد و گلیم کوچکی برای خانه دریافت میکرد.  محصولات لبنی را به کشاورز میداد، حبوبات دریافت میکرد و خلاصه همه از کار یکدیگر منتفع شده بدون آنکه صحبتی از پول باشد.  کم کم با آزمون و خطا دریافتند بهتر است کالائی را مرجع قرار دهند که کارها را آسانتر کند.  بازهم آزمون و خطا به فلز طلا رسید. زیرا اولاً کمیاب است و ثانیاً با چیزی میل ترکیبی نداشته از بین نمیرود و ضمناً بطور مصنوعی هم از مواد دیگر قابل استخراج نیست.  هرچند قرنهای مدید کیمیاگران عمر خود را بر سر آن گذاشتند.  البته پیش از اینکه طلا ملاک تبادلات اقتصادی قرار گیرد، این فلز هیچ ارزش مبادلاتی نداشت و تنها کاربرد آن در تزئینات کاخ پادشاهان و معابد یا بصورت ظروف طلا برای آن مکان ها بود.  اگر کسی ظرفی طلا از معبد میدزدید و پیش دامدار میبرد چیزی دریافت نمیکرد زیرا دامدار نمیتوانست با طلا تبادل دیگری انجام دهد جز آنکه فقط آنرا نگهدارد.  متشابهاً در داستان خیالی بالا نیز وضع همین بوده که شما خانه ای پر از طلا داشتید ولی قابل تبادل برای سایر کالاها نبود.  جواهرات و سنگ های قیمتی نیز از همین قسمند که ارزشمندی آنها بخاطر کمیابی و نیز کاربردشان در تزئینات است.  پس گنج واقعی کارِ تولیدی است.

    بنظر میرسد تولید پول مجازی مشابه استخراج طلا از معادن، آن نیز نوعی استخراج باشد که اتفاقاً به عامل این کار اصطلاحاً "ماینر" یعنی معدنکار گفته میشود!  یک برنامه یا الگوریتمی، که از حقیقت آن بی خبریم، در کامپیوتر ریخته اند و افراد با تلاش در حل آن امتیاز کسب میکنند.  بالاخره کار، کار است و مادام که مورد قبول اجماع بزرگی باشد ارزش پیدا میکند هرچند ارزش حقیقی نداشته باشد.  کما اینکه زمانی در هلندِ قرون 17 و 18، تخم گل لاله ارزشی در حد طلا پیدا کرده و در مبادلات بجای وجه رایج بکار میرفت!  حتی همین کاغذهای موسوم به اسکناس که بخاطر حرف حکومت ارزش یافته است، چنانچه ملت فردا به خزانه مراجعه و تقاضای طلای پشتوانه آنرا کند، چیزی دستش را نخواهد گرفت.  بر فرض هم که طلای کافی در برابر اسکناس باشد، طلا نان و آب نمیشود!  یعنی معدن واقعی همانا، کار و تولید ثروت است!

خلاصه آنکه، مادام که ترتیباتی خاص مورد قبول جمعیت باشد، آن ترتیبات کار میکند حتی اگر حقیقتی پشت آن نباشد.  که این ترتیبات درباره هر چیز دیگری هم میتواند صادق باشد.

  • مرتضی قریب