فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیروگاه اتمی» ثبت شده است

۱۷
خرداد

غنی سازی و صنعت هسته ای

جدیداً یکی از خوانندگان طی نقدی بر مطلب سابق خواستار رمز گشائی از معماهای مستتر در پروژه "غنی سازی" شدند.

    اولین معمای بزرگ که خواننده با آن روبروست این است که آیا واقعاً در صنعت هسته ای، غنی سازی اصل است و نیروگاه اتمی فرع بر آن؟  یا درست عکس آن صحیح است؟  بد نیست به جهت مشابهت، به سوخت خودرو بپردازیم.  اولین خودروهای بدون اسب با نیروی بخار کار میکرد.  چه انسان بطور طبیعی علاقه داشت نیروی محرکه قوی تری نسبت به نیروی حیوانی داشته باشد.  نیروی بخار دست و پا گیر بود و لذا اولین خودروی امروزی را کارل بنز در 1885 با یک موتور دوزمانه درونسوز اختراع کرد.  سوخت مدل های اولیه ایشان الکل بود.  خانم ایشان در 1888 سوار بر این سه چرخه موتوری عازم شهر مجاور شده و در میان راه در میان حیرت عابرین از داروخانه محل الکل اتانول خریده در باک خالی شده ریخت.  حالا بگوئید الکل مهمتر است یا خودرو؟  آیا خودرو بخاطر الکل اختراع شد؟  اگر الکل نبود خودرو اختراع نمیشد؟  یادمان باشد اولین رأکتور دنیا برای راستی آزمائی واکنش زنجیری اورانیوم طبیعی داشت و نه غنی شده!  باری، بنزین بعنوان سوخت استاندارد موتورهای درونسوز از اوایل قرن 20 بطور گسترده جایگزین الکل شد.  چگونه؟  جالب اینکه پالایشگاه های دیوید راکفلر صاحب امتیاز استاندارد اویل، بنزین و سایر فراورده های سبک تصفیه نفت را دور میریختند زیرا محصول اصلی آنها نفت برای روشنائی چراغ های نفت سوز بود تا کم کم با رواج صنعت خودرو بنزین جایگاه خود را برای سوخت خودرو باز نمود.  پس خودرو بخاطر بنزین اختراع نشد!  بعبارت دیگر 100 کارخانه غنی سازی داشته باشید ولی نیروگاهی برای مصرف محصول آن نداشته باشید بیفایده است.  درست مثل آنکه اصرار بر تولید بنزین باشد بدون آنکه نه خودروئی برای استفاده از آن باشد و نه بازاری برای صادرات آن.  امروزه با داشتن خودرو، بنزین را از هرکجا میتوان وارد کرد کما اینکه بخاطر کمبود تولید داخلی اکنون بنزین به کشور وارد میشود. 

   معمای دوم میگوید مگر سوخت هسته ای مانند بنزین است که از هرکجا بتوان تهیه کرد؟  منتها نگاهی به دنیای واقعی چیز دیگری میگوید.  یک نمونه، کره جنوبی با اینکه به غنی سازی دسترسی ندارد و سوخت هسته  ای تولید نمیکند، مهمترین سازنده و صادر کننده نیروگاه های اتمی است.  چهار فقره آن به امارات فروخته با هزینه ای خیلی کمتر از نیروگاه بوشهر.  این کشور بزرگترین تولید کننده انرژی هسته ای است و با اینکه در آینده ممکن است قادر باشد میله سوخت لازم را نیز خود بساز معهذا ماده اولیه غنی شده را از بازار بین المللی تأمین خواهد کرد.

   معمای سوم میگوید مگر این صنعت هسته ای نیست که باعث ترقی فن آوری کشورها شده و میشود؟  اینهم اشتباه دیگری ناشی از نداشتن اطلاعات است.  نمونه مشخص، کشور آلمان که اتفاقاً سازنده اولین نیروگاه های اتمی بوشهر بوده است با دارا بودن زیرساخت های علمی و فنی بوده که وارد این صنعت شده است و نه برعکس!  جالب اینکه این کشور صنعت هسته ای خود را طبق خواسته مردم، با همه سودآوری، تعطیل کرده است.  اگر ادعای مذکور درست میبود، اکنون باید این کشور غیر صنعتی و وابسته محسوب میشد.  آیا واقعاً اینطور است؟!

    معمای چهارم در ارتباط با هزینه گزافی است که غنی سازی بر مردم تحمیل کرده است.  آیا صرف هزینه گزاف باعث مشروعیت پروژه میشود؟  لزوماً خیر.  بستگی به تبعات حاصله دارد.  یک وقت هست که کسی با صرف پول و وقت و انرژی زیاد دوست دارد آب در هاون بکوبد.  خوب بکوبد، کسی اعتناء نمیکند.  اما یک وقت همسایه ای که با شما دشمنی دارد و مرتب به خانه شما سنگ پرتاب میکند، شروع به آوردن زرنیخ و مواد منفجره میکند.  در پاسخ به نگرانی شما خواهد گفت هزینه زیادی کرده ام تعطیل نمیکنم!  یا این فرد یک بار کامیون مواد منفجره را به حیاط خود وارد کرده باشد و در پاسخ به نگرانی شما بگوید خانه خودم است بشما ربطی ندارد!  یا کسی هزینه زیادی در برنامه ریزی ترور کسی انجام داده و در میانه راه مچش را گرفته باشند.  لذا صرف هزینه زیاد لزوماً باعث مشروعیت بخشی به چیزی نمیشود.

   معمای پنجم میگوید کشوری مصمم است حتی بقیمت فقیر کردن مردم، غنی سازی اورانیوم کند، به چه کسی مربوط است؟  البته که درست میگوید زیرا کسی با آب در هاون کوفتن مخالفتی ندارد.  چنانچه جامعه جهانی به ضرس قاطع اطمینان حاصل کند روند حاضر در غنی سازی قرار نیست به ساخت بمب منتهی شده و منحصر به غنی سازی حتی تا درجات 100% هم باشد، قطعاً مخالفتی با پروژه نخواهد داشت!  که اتفاقاً آنرا بهترین راه برای اتلاف سرمایه های کشور دانسته بسا آنرا هم تشویق کند!  زیرا در نبود کارخانه ها و تشکیلاتی که در مطلب پیشین گفته شد هیچگونه ارزشی ندارد.  تنها تفاوتی که با آب در هاون کوفتن دارد هزینه های نجومی است که طبعاً از کیسه ملت پرداخت شده.  اما سوأل اساسی اینجاست که آیا چنین اطمینانی قابل حصول است؟!

خلاصه آنکه، تصور نشود همه این احتجاجات که در بالا آمد، در مخالفت با غنی سازی است.  اصلاً ابداً.  بلکه بدین معناست که این هزینه های گزافی که از کیسه ملت پرداخت شده برای چه مقصود بوده است؟  واضح و مبرهن است که با توجه به استدلالات پیشین و شرایط موجود جز برای همان مقصود اصلی که همه میدانند نبوده و نیست.  سوأل اینجاست که پس چرا آن قدم نهائی که مقصود اصلی پروژه بوده بعد اینهمه دست دست کردن برداشته نمیشود؟  و اگر هم ادعا میشود مقصود آنطور که مشخص است نبوده پس این همه هزینه های مادّی و معنوی برای چه بوده و چه توجیهی دارد؟

  • مرتضی قریب
۰۱
خرداد

غنی سازی

    مدتهاست که موضوع فوق موضوع رسانه ها شده و اخیراً طوری شده که مردم عادی نیز کنجکاو شده میپرسند اصلاً مسأله چیست که اینطور باعث کشمکش شده و بنام حق ما در محافل بین المللی مطرح گردیده است.  از آنجا که در مورد مسائل فنی در جراید و رسانه ها اطلاعات نادرست زیاد است خود به سردرگمی بیشتر مردم کوچه و بازار دامن میزند.  لذا آنچه در زیر میآید سوأل و جواب بین آدمی عادی و فردی متخصص صورت میگیرد تا بلکه از نتایج آن افراد غیر متخصص نیز پاسخ سوألات خود را یافته باشند.  سوأل و جواب صرفاً علمی است و نه سیاسی.

س: غنی سازی یعنی چه؟

ج: درصد ایزوتوپ بدرد خور اورانیوم در اورانیوم طبیعی 0.7% است و برای استفاده در نیروگاه های اتمی باید تا سطح حدود 3.5% افزایش یابد.  برای استفاده های نظامی لازمست از 93% به بالا باشد.  این یعنی غنی سازی.

س: در این کشمکش سیاسی چرا ایران با تعطیلی غنی سازی مخالفت کرده استدلال اصلی او چیست؟

ج: دلیل میآورد که آنرا برای نیروگاه بوشهر و نیروگاه های آتی میخواهد.  این در حالیست که معمولاً سازندگان نیروگاه در دنیا تأمین سوخت آنرا در مدت عمر مفید تضمین کرده و سوخت مصرف شده را هم متعهد به دریافت هستند مگر قرار دیگری باشد.  برای رأکتورهای تحقیقاتی نیز قرار و مدار های مشابه وجود دارد که در حال حاضر در دنیا عمل میشود.

س: خوب چه اشکالی دارد کشور سوخت مورد نیاز خودش را خودش تأمین کند، چرا دیگران مخالفت میکنند؟

ج: هیچ اشکالی ندارد.  دیگران می پرسند آن نیروگاه های دیگر که برایش سوخت میخواهید کجاست؟

س: شاید در آینده بخواهیم بسازیم!  اصلاً ممکن است برای همین نیروگاه بوشهر بخواهیم بسازیم. چه اشکالی دارد؟

ج: اشکالش اینجاست که ساخت یک بسته سوخت نیروگاهی مقدماتی لازم دارد که آن مقدمات مفقود است.  اگر قراردادهای تازه برای نیروگاه های جدید میبندید باید کاربرد سوخت بومی خود را قید کرده باشید.  آیا اینطور است؟  حتی معلوم نیست نیروگاه در حال کار فعلی با بکار گیری سوخت جدیدی که شما ساخته اید موافقت کند. 

س: چرا؟ مگر چه مشکلاتی دارد؟ غیر از این است که در اتوموبیلی که از خارج وارد کرده ایم بنزین داخلی بریزیم؟

ج: برای ساخت چنین بسته سوختی که حدود 3 متر ارتفاع دارد ابتدا باید یکی از حدود 300 میله سوخت 3 متری آن ساخته شود.   تازه نزدیک 200 عدد از این بسته های سوخت برای شروع کار لازم دارد که جرمی نزدیک 90 تن سوخت با غنای حدود 3.5% را تشکیل میدهد.  برای کنترل کیفی باید حتماً در محیط واقعی یعنی داخل یک رأکتور تحقیقاتی تحت تابش قرار گرفته بعد مدتی در سلول های داغ حاوی دستگاه های سنجش تحت تست های غیر تخریبی و تخریبی قرار گیرد.  معمولاً بخش کوچکی از یک میله سوخت در دفعات متعدد تحت انواع آزمایشات قرار میگیرد تا سازنده سوخت مطمئن شود که در کارکرد عملی بسته های سوخت واقعاً دچار نشت رادیواکتیو و بروز حادثه ناگوار نمیشود.

س: خوب از کجا معلوم که ما همه این تمهیدات را نیاندیشیده باشیم؟

ج: با اینکه تمهیدات چرخه سوخت در اصفهان اجرا شده است، لیکن در حدی که نیاز یاد شده را تأمین کند نیست.  تولید سوخت هسته ای فقط غنی سازی نیست.  اولاً نیازمند کارخانه تولید آلیاژ با خلوص هسته ای که خود ملحقات دیگری هم دارد ثانیاً کارخانه سوخت معظمی لازم دارد تا بتواند خوراک نیروگاه را فراهم کند.  نیروگاه بوشهر سالانه بتنهائی نیازمند 30 تن سوخت با غنای یاد شده است.  گویا قرار شده ده نیروگاه دیگر مشابه نیز در دستور کار قرار گیرد که طبعاً خروجی کارخانه مزبور را در ده ضرب کنید.  چنین تشکیلات مُعظمی وجود ندارد و برنامه ای هم برای آن در دست نیست!

س: خوب ما تا سوخت غنی شده بقدر کافی تهیه نکرده باشیم نمیتوانیم دنبال کارخانه ساخت بسته سوخت باشیم. میشود؟

ج: این تصور کاملاً اشتباه است چه اینکه پیش نیاز ساخت میله و بسته سوخت، غنی سازی نیست.  رویه اینست که کارابتدا با سوخت با غنای طبیعی آغاز شود.  ضمن اینکه اجزای یک برنامه خودکفائی انرژی هسته ای همه باید با هم پیش روند.  تولید چند صد کیلو اورانیوم 60% به تصور تأمین سوخت نیروگاه هیچ متخصصی را مجاب نمیکند.

س: یعنی با این سوخت های غنی شده فعلی نمیتوان سوخت نیروگاه فعلی و آتی را تأمین کرد؟

ج: مصرف فقط یکسال بوشهر 30 تن 3.5% است که اگر در قدرت اسمی کار کرده باشد معادل یک میلیون مگاوات-روز انرژی است.  اگر فرض کنیم 100 کیلو سوخت با غنای 100% داشته باشیم، انرژی محتوی آن حداکثر صدهزار مگاوات-روز خواهد بود که خوراک فقط یکماه بوشهر است.  برآوردی که زمین شناسان از ذخیره اورانیوم معادن ما کرده اند نشان از این دارد که کلاً جوابگوی حتی یکسال بوشهر نخواهد بود چه رسد نیروگاه های آتی.  سوخت باید از خارج وارد شود.

س: پس اگر اینطور است این غنی سازی برای چه کاریست؟

ج: این همان سوألی است که آژانس بین المللی انرژی اتمی میپرسد و پاسخ درخوری نمی یابد.  این برنامه هسته ای و غنی سازی منُضم به آن نزدیک یک تریلیون دلار خرج برداشته که به اعتقاد آگاهان با هزینه های جانبی و عدم النفع ها بیش از 2 تریلیون دلار آب خورده است.  جامعه جهانی معتقد است این همه هزینه فقط به هدف ساخت سلاح اتمی است!

س: میگوئیم اینطور نیست کشور تصمیم گرفته هزینه بالائی برای تأمین سوخت و خودکفائی برنامه هسته ای خود بپردازد.

ج: فرض کنید عربستان بجای اینکه شکر را از منبع متعارف آن یعنی مثلاً کوبا خریداری کند تصمیم گرفته باشد در صحاری خشک خود زیر گلخانه های وسیع نیشکر کاشته و با آبی که از دریا شیرین کرده و دستگاه های عظیم تنظیم رطوبت و غیره و غیره شکری با قیمت 1000 برابر کوبا تولید کند و به خودکفایی افتخار کند.  چنین برنامه ای البته به تولید سلاح اتمی منجر نمیشود و کسی هم جلوگیر نمیشود فقط به هدر رفت منابع پوزخند میزنند.  کشورهای جهان که سازنده نیروگاه های معظم هستند خود سوخت لازم را از بازار جهانی به قیمت اقتصادی تأمین میکنند. زیرا برنامه های از اکتشاف تا معدن، تا فراوری ماده اولیه، تا غنی سازی، تا تهیه آلیاژهای خلوص هسته ای، تا کارخانه های عظیم ساخت و کنترل کیفی سوخت مستلزم هزینه ای بسیار بیش از آن است تا که از چند مرکز تخصصی ساخت سوخت خریداری کنند.  هیچ عقل متعارفی برای خوردن یک لیوان شیر، دامداری احداث نمیکند!

س: پس آیا غیرقابل توجیه بودن غنی سازی مشابه مثال تهیه شکر در بیابان است که بگوئیم پولشان را دور میریزند؟  خوب بریزند، میخواهند برای نمونه تعداد محدودی سوخت با غنای بالا تولید کنند. چه اشکالی دارد؟ چرا مانع میشوند؟

ج: تفاوت این دو مسأله همانا در خروجی کار است که به ساخت سلاح اتمی منجر میشود و کشوری که NPT را امضاء کرده تعهد داده به این سمت نرود.  عقل متعارف نمیپذیرد که این هزینه گزاف فقط برای تولید چند بسته سوخت نیروگاه باشد که تازه نیازی به غنای بالای 3.5% هم ندارد و ضمناً شواهدی هم در عزم تولید سوخت نیروگاه وجود ندارد.

س: شاید غنای بالا برای تولید سوخت رأکتور تحقیقاتی است که بما نمیدهند و در تهیه رادیوداروهای پزشکی درمانده ایم؟

ج: تأمین سوخت رأکتور مزبور از خارج تاکنون ممانعتی نداشته ضمن اینکه رادیو داروها با اینکه میتواند تولید داخل باشد بخاطر صرفه اقتصادی از خارج وارد شده و میشود و هیچگاه ممانعتی هم وجود نداشته است.

س: پس اینهمه هزینه فقط برای آن یک کار خاص است چرا آن کار را تمام نمیکنند؟

ج: درست است، برای آن کار باید از تعهدات خارج شده و سریعاً کار را تمام کنند والا اینهمه هزینه تحمیل شده توجیه ندارد!

س: شاید مقاومت در برابر جامعه جهانی در برچیدن تأسیسات غنی سازی هزینه هنگفتی است که صرفنظر کردنی نیست؟

ج: نه لزوماً.  مقادیر هنگفت دیگری پول صرف مقابر در خارج کشور میشود و مقادیر هنگفت دیگری صرف هزینه های بیهوده دیگری میشود که ابداً توجیه ندارد.  ارزهای حاصل از صادرات نفت نیز معلوم نیست کجا رفته و میرود.  ضمن اینکه اگر هزینه زیادی در طرح کشتن یکنفر صرف کرده باشید و مچ شما را گرفته باشند استدلال میکنید هزینه داده ام!

س: پس این گیر کردن در میانه راه که نه راه برگشت پذیرفته میشود و نه آنرا تا آخر طی میکنند چه معنا و مفهومی دارد؟

ج: با توجه به همه آنچه گفته شد در وضعیت حاضر یک معنا بیشتر نمیتواند داشته باشد و آن بازدارندگی است.  یعنی مستمسکی است برای چانه زنی سیاسی برای بقا که در چارچوب علمی حاضر مفهوم نیست و اطلاعی از آن در دست نیست.  پذرش اشتباهات شجاعت لازم دارد.  لذا دولت های مسئول در اینگونه مواقع، تصمیم گیری را از روی دوش خود برداشته آنرا برعهده نظر خواهی عمومی میگذارند.  این ساده ترین راه حل است.

 

  • مرتضی قریب
۱۴
فروردين

ضرباهنگ

    پیشتر دیدیم نبود درک درست از مفهوم "نسبت" ها چقدر میتوانست و همچنان میتواند فاجعه بار باشد.  اکنون به یکی دیگر از سوء درک های کلیدی بین کارگزاران حکومت یعنی مفهوم ضرباهنگ یا خلاصه تر "آهنگ" میپردازیم.  برای درک درست آن طبق معمول به پاره ای مثالهای ساده و عملی تکیه میکنیم. 

   فرض کنید کسی میخواهد پیاده از میدان ونک به تجریش برود.  او شروع به پیاده روی کرده بعد مثلاً یکساعت بی هیچ مشکلی به آنجا میرسد.  اما در نوبتی دیگر عجله دارد میخواهد با سرعت بیشتری همین فاصله را طی کند.  شروع به دویدن کرده اما هنوز صد یا دویست متر را طی نکرده که غش کرده بر زمین میافتد.  چرا؟  برای اینکه آهنگ گرمای تولیدی در بدن وی از آهنگ گرمای دفعی به محیط بیشتر بوده مازاد آن در بدن تلنبار شده بزودی او را از پا میاندازد.  در دفعه قبلی آهنگ تولید و دفع حرارت برابر بوده مشکلی ایجاد نکرد.  جالب است همین پدیده عیناً در نیروگاه ها برقرار بوده بویژه هنگام خاموشی نیروگاه های اتمی ممکنست باعث حوادث وخیم شود.  چه حرارت پسمان ناشی از واپاشی همچنان برقرار است ولی فقدان سیستم برداشت حرارت موجب انباشت حرارت شده به ذوب هسته مرکزی میانجامد.

   همین اشتباه محاسبه را در جنگل زدائی مرتکب میشوند.  به غلط تصور میکنند اگر بخشی را پاک تراشی کردند خود بخود بعد مدتی جای زمین برهنه دوباره جنگل می روید.  حال آنکه زمین برهنه بزودی رطوبت خود را از دست داده و نه تنها جنگل احیاء نمیشود بلکه تدریجاً موجب نابودی بخش های دست نخورده نیز میشود.  در مقیاسی بزرگتر، کاری که با ریه زمین، جنگلهای آمازون، میکنند مصداق جنایت علیه بشریت است.  در مثال دیگر، فرض کنید کسی یکماه امساک کرده نیمی از غذای خود را نخورده آنرا صرفه جوئی کند.  اما روز آخر تصمیم بگیرد جبران کرده همه را یکجا میل کند.  چه میشود؟  می میرد!  زیرا آهنگ فراوری غذا در بدن با آهنگ ورود غذا در بدن تناسبی نداشته موجب مرگ او میشود.  این اشتباهات محاسبه در همه زمینه هاست کما اینکه در نیمه اول دهه 50 خورشیدی که درآمد ارزی حاصل از نفت بیکباره ده برابر شد، بجای ذخیره مازاد، تماماً وارد بازار مصرف شد. عدم تعادل مزبور به بحرانی انجامید که بخشی از علل انقلاب 1357 میتوانست از تبعات آن باشد.  بی جهت نیست اقتصاد دانان مرتب از رشد متوازن صحبت میکنند.  یک رشد بزرگ اقتصادی غیر قابل هضم برای جامعه، مصداق همان حجم غذای زیادی است که یکباره وارد بدن شود.  یک رشد نامتوازن علاوه بر سطح ملی برای جهان نیز دردسر آفرین خواهد بود.  دیدیم که عمده ترین تولید کننده گازهای گلخانه ای چین است زیرا به هدف بالاترین رشد اقتصادی و سروری دنیا، پروائی ندارد کره زمین را نابود سازد!  آلودگی هوا ناشی از دود و خاکستر بکنار!  مثال دیگر، رشد مثبت جمعیت دنیاست که مابه التفاوت آهنگ تولید مثل و آهنگ تلفات است.  در ادوار قدیم که تلفات ناشی از جنگ و بیماری های عفونی با تولید مثل برابری میکرد، برخلاف حاضر، جمعیت زمین نسبتاً ثابت بود.

   نقطه عطف بحث حاضر، گرمایش زمین است.  برخی هشدار افزایش دمای کره زمین را جدی نگرفته و بدرستی میگویند گاز کربنیک و سایر گازهای گلخانه ای همواره از آتشفشان ها در حال ورود به جوّ زمین است و مقدار آن دستکمی از بخش صنعتی انسان ندارد.  اما واقعیت این است که گاز کربنیک همواره توسط دریاها و نیز نباتات جذب شده و بطور طبیعی آهنگ تولید و جذب آن کم و بیش در توازن است.  اما آنچه اضافی توسط انسان تولید میشود با آهنگی است که طبیعت مجال جذب و هضم آنرا ندارد.  واقعیت دوم این است که این بخش صنعتی که حاصل سوخت های فسیلی است خود زمانی پوسته حیوانات و نباتاتی بوده که روی زمین زندگی میکرده اند.  نکته اینجاست که آهنگ تولید این گازها بسیار فراتر از قدرت طبیعت در جذب آن و شاید تبدیل دوباره به نبات و حیوان باشد.  فرآیند اخیر بسیار زمان بر است و آهنگ تجسد این گازها بصورت بدن های جامد اولیه بسیار کند تر از ورود این گازها به اتمسفر زمین است.  نتیجه نهائی؟  قطعاً گرمایش مستمر کره زمین.

خلاصه، اکنون که فرزانگان در حصرند و بی هنران بر تخت، بر جوانان نیک خواه فرض است تا آنجا که ممکن است این اصول اولیه را بر دست اندرکاران دیرفهم آموزش دهند بلکه بفهمند که آهنگ نزولات آسمانی ثابت است و آهنگ رو به تزاید جمعیت مصرف کننده آب نمیتواند و نبایستی حتی بدان نزدیک شود چه رسد از آن عبور کند!  هرچند بیفایده بنظر رسد ولی گرچه دانی که نشنوند بگوی، هرچه دانی زنیکخواهی و پند،.. . توگوئی در ایجاد سرزمین سوخته رقابتی بین دو گروه در جریان است: گروهی برای نابودی کشور ما و گروهی برای غیر قابل زیست کردن مابقی کره زمین!

 

  • مرتضی قریب
۱۲
بهمن

ورشکستگی

   در جستجوی مطلبی در صفحات مجازی، خبری از نیروگاه بوشهر جلب توجه کرد.  در بازدید از نحوه پیشرفت نیروگاه های اتمی 2 و 3 و بمناسبت پنجاهمین سال تأسیس سازمان انرژی اتمی، ریاست آن ضمن سخنانی به پاره ای از دستآوردهای نیروگاه در حال کار فعلی اشاره کرده اند.  کاری به سخنان  عمومی نداریم زیرا معمولاً حرفها همه میتواند درست و در عین حال متشابهاً همه غلط باشد.  زیرا حرفها معمولاً فقط حرفند و همه کیفی و از همین روست که مطالب فلسفی همه میتواند درست و متشابهاً همه نادرست باشد!  اما وقتی پای عدد و رقم در میان باشد مسأله فرق خواهد کرد بویژه آنجا که درباره مسائل علمی و فنی باشد.  در این حوزه نمیتوان هر ادعائی از روی هوی و هوس ابراز کرد.  اینست که اینجا فقط به آن بخش از این سخنان که حاوی عدد و رقم است پرداخته و عیناً از خبرنامه سازمان انرژی اتمی ایران نقل میکنیم:

" در واحد یکم نیروگاه اتمی بوشهر حدود 70 میلیارد کیلووات برق تولید شده و این واحد با ظرفیت هزار مگاوات ساعت، سال دهم فعالیت خود را پشت سر گذاشته و همچنان بیش از 50 سال پیش رو دارد. ...
وی خاطرنشان کرد: نیروگاه‌های اتمی پاک هستند و تنها نیروگاه اتمی ایران در یک دهه گذشته توانسته علاوه بر ممانعت از انتشار آلاینده‌ها، در مصرف حدود 105 میلیون بشکه نفت صرفه‌جویی کند."

   رؤسای جمهور و سیاستمداران اگر در بیان اطلاعات علمی دچار لغزش شوند، باری، غمض عین رواست که مهندس نیستند اما آنها که در بالاترین مقامات فنی کشورند این امر قابل چشم پوشی نیست.  میزان تولید برق کیلووات ساعت است و نه کیلووات که عدد 70 برایش گفته اند!  اگر این سهو زبان باشد دومی و سومی را چه کنیم که به مگاوات ساعت به عنوان ظرفیت اشاره کرده اند که اشتباه و واژه درست مگاوات است که عدد 1000 بیان شده.  ببینیم اعداد چه میگویند.

برق ورودی به شبکه اگر نیروگاه در توان اسمی خود کار کرده باشد حداکثر حدود 900 مگاوات است زیرا حدود 100 مگاوات برای مصارف داخل نیروگاه مصرف میشود.  اگر خوشبینانه 300 روز سال هم مداوماً کار کرده باشد لذا:

انرژی یکساله برق  =  MWe  900*  day 300* h 24= MWh  6500000

و لذا برق حاصل از کار دهساله آن نظراً 65 میلیون MWh خواهد شد که نزدیک به رقم 70 مذکور در بالاست.  حال ببینیم عددی که راجع به صرفه جوئی در مصرف نفت ارائه کرده اند چطور است.  میدانیم هر بشکه نفت برابر 159 لیتر و حدوداً معادل  1.7 MWh گرما میباشد.  اگر این عدد را در 105 میلیون بشکه مذکور ایشان ضرب کنیم معادل 178 میلیون مگاوات ساعت خواهد شد که با راندمان یکسوم حدوداً 59 میلیون MWh برق میدهد و نه عدد 70!  کدام درست است؟!  برای یافتن پاسخ صحیح به گزارش عملکرد 6 ماهه نخست 1403 در همان صفحه نخست خبرنامه میرویم.  با کمال تعجب جلوی عبارات "میزان کل برق تولیدی" و "ساعت بهره برداری" و سایر مشخصه ها خالیست!! گزارش تماماً یک صفحه سفید است!  وقتی چنین اطلاعات ساده ای وجود ندارد جای شک و شبهه باز نمیشود؟  یا طبق معمول بنا بر پنهان کاری نیست؟  که برخی معتقدند عددها همه ساختگی بوده که با افتان و خیزان بودن کار نیروگاه دور نیست. 

خلاصه اینکه، این ورشکستگی منحصر به آب و هوا و خاک و جنگل و کوه و دشت و اقتصاد و نفت و گاز و انرژی نیست بلکه به اخلاقیات تسری و کل ارکان نظام بدان مبتلاست.  از انرژی اتمی گذشته نگاه کنید به اظهار معاون وزیر نیرو که از آمادگی صادرات برق حاصل از انرژیهای تجدید پذیر میگوید.  توگوئی برق آن از جنس دیگریست والا با این کمبود برق درباره صادرات نمیگفت!  یا یکی از رؤسای آموزش و پرورش که در واکنش به میانگین 10 در معدل دانش آموزان گفته بد هم نیست.  با این تصور که عده ای 19 و 20 شده اند ولی نمیداند به همین عده زیر 10 هم باید باشند!  آگاهی بر این موارد همه در حد معلومات متوسطه است!  وقتی عامل زیان چند ده میلیاردی کرسنت خود مدعیست و چنان میشود که مفسد و اختلاسگر، عزیز و محترم و خیّرین محکوم به حبس و اعدام باشند معلوم است که حوزه علم و معرفت از این جریان مستثناء نباشد.  بمصداق تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد، بهتر است این عزیزان کماکان به سخنان عمومی و تسلی بخش خود بسنده کرده به آمار و ارقام کار نداشته باعث تشویش اذهان عمومی نشوند.  بقای چنین نظامی در غفلت و بی خبری مردم است که از دنیا بریده باشند و آرزوئی جز یک معیشت حداقلی در سر نداشته باشند.

  • مرتضی قریب
۳۰
آبان

دکترین هسته ای

    حدود 20 سال است که در داخل و خارج مرتباً تکرار و تکرار میشود که برنامه هسته ای نظام صلح آمیز است.  اول از همه اینکه چیزی اگر واقعاً صلح آمیز باشد چه نیاز به اینهمه هیاهو دارد.  مثل اینست که سازمان ملل مرتب در بوق و کرنا کند که مثلاً غذائی که به گرسنگان آفریقا میرساند عملی صلح آمیز است!  کسی که از عمل خود شک نداشته باشد چه نیاز دارد که مرتب قسم و آیه بیاورد که کار من درست است!  معمولاً دروغگویان مرتکب این اعمال میشوند.

   دوم و مهمتر اینکه این "برنامه صلح آمیز"، مثل سایر برنامه ها، هدفی پیش رو دارد که باید انجام شود.  خوب، چرا انجام نمیدهند؟ آیا برای انجام یک برنامه صلح آمیز چند دهه کافی نیست؟  گفته شده تولید سوخت با غنای بالا برای مصرف در نیروگاه است.  اگر منظور نیروگاه بوشهر باشد که نیازی به سوخت غنای بالا ندارد و تازه اگر نیاز باشد هم هیچ اقدامی صورت نگرفته.  اگر منظور ساخت نیروگاه متکی به صنعت داخلی است که برای برپائی آن نیز هیچ اقدامی در این چند دهه صورت نگرفته و اگر هم صورت بگیرد غنای اقتصادی سوخت همچنان غنای پائین است زیرا باید برق تولیدی بصرفه باشد.  در هر حالت، نخستین گام این میبود که دستکم یک بسته سوخت قابل استفاده برای نیروگاه ساخته میشد تا شاید شک و تردید دیگران مرتفع شود.  متخصصین میدانند که ساخت بسته های سوخت مورد نیاز نیروگاه های اتمی خود نیازمند تشکیلات وسیع صنعتی جدی است و با های و هوی فاصله بسیار دارد.  ساخت یک نیروگاه نوعی مشابه بوشهر و حتی از آنهم بهتر، حدود چهار یا پنج سال بدرازا می انجامد.  هر زمانی بیش از این مدت، در تناقض با اقتصادی بودن نیروگاه است و اگر چند دهه بطول انجامد حاکی از هدف دیگری جز تولید برق بوده مشکوک به اهداف دیگری میباشد.  برفرض هم که بالاخره با کمک خارجی یک نیروگاه 1000 مگاواتی از دل این "برنامه" بیرون آید، برق خروجی آن، گرانتر از طلا میشود!  چه هزینه های مستقیم و غیر مستقیم تولید برق با این برنامه که بر کشور تحمیل شده، از تصور خارج است.  ضمن اینکه وجود یک یا دو نیروگاه اتمی نقش چندانی در مصرف کل کشور نداشته گشایشی در معضل بی برقی نخواهد داشت.

   بنابراین، با توجه به صحبت هائی که از مشاوران نظام شنیده میشود، شاید برنامه اصلی همانا ساخت بمب باشد؟  پرسش اینجاست که اگر چنین است پس چرا انجام نمیشود؟  آیا زمانی بالغ بر بیست سال کافی نبوده؟  مردم تا کی باید همچنان هزینه های سرسام آور آش نخورده و دهان سوخته را بدهند؟  آیا عاقبتِ کار، مصداق آن ضرب المثل معروف نخواهد بود که "هم پیاز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد"؟  قبلاً طی چند مطلب دنباله دار (1402/5/8) تاریخچه مختصر صنعت اتمی و حکایت پروژه منهتن ذکر شد.  ساخت اولین بمب اتمی از هیچ آغاز شد و فقط طی 3 سال از 1943 لغایت 1945 آمریکا موفق به ساخت آن شد.  این در حالی بود که از سطح تقریباً صفر آغاز و دانش تجربی و علمی آن طی این مدت ایجاد شده منجر به چنین دستآوردی آنهم با صرف کلاً فقط  3 میلیارد دلار گردید.  امروز نه تنها تمام آن اطلاعات  فراهم است بلکه امکانات وسیع محاسباتی و سایر اجزاء دیگر در دسترس بوده و درنگ بی اندازه، سوأل برانگیز شده است.  لذا منطقاً میپرسند پس چرا "برنامه" را به ثمر نمیرسانید؟  اینهمه تردید و تغییر خط برای چیست؟  تحریم و هزینه های کمر شکن که مرتباً در افزایش و بر مردم سرشکن میشود تا کی باید ادامه یابد؟  مگر هر برنامه ای نباید پایانی داشته باشد؟

   اما اکنون صحبت از "تغییر دکترین هسته ای" در میان است.  این به چه معناست؟  سالها گفتگوی زیاد و پر تنش و دامنه دار با طرف های درگیر، همه و همه در اثبات صلح آمیز بودن برنامه هسته ای نظام بوده که به نتایجی هم دست یافت.  اکنون که صحبت از تغییر دکترین هسته ای است آیا به معنای اینست که این برنامه دیگر قرار نیست صلح آمیز باشد؟  مگر اینهمه هزینه و تحمیل تحریم ها بر توده مردم برای اثبات صلح آمیز بودن نبوده که حالا عکس آن در برنامه قرار گرفته؟  آیا این به معنای تأیید همان حرفهائی نیست که تاکنون ادعای کذب میخواندیم؟  این یک بام و دو هوا تا کی مقرر است استمرار داشته باشد؟  آیا این تغییر دکترین، دادن چراغ سبز رندان به رقیب حاضر به یراق نیست که آنرا بهانه کرده از ترس سفت کردن آخرین پیچ و مهره های بمب، حمله پیشگیرانه را آغاز و برنامه "صلح آمیز" را یکسره بر باد دهد؟!

نتیجه آنکه، موضوع ترس آنطور که برخی القا میکنند ناصحین ترسیده اند نیست بلکه حرف اساسی اینست که کار بالاخره در یکجا باید تمام شود.  حالت تعلیق و آویزان جز هدر دادن آخرین ته مانده سرمایه های ملی ثمری ندارد. وقت آن است ریاکاری معمول کنار گذاشته شود وآنچه در برنامه هست، ولو بدون رضایت ملت، یکسره انجام و تکلیف روشن شود. 

  • مرتضی قریب
۳۱
تیر

منطق ارسطوئی

    منطق چیزی نبوده که اختراع شده باشد.  اولین بار ارسطو اصول آن را که همان اصول طبیعی ذهن آدمی بوده مدون و مُنقح ساخته است.  مثلاً کل بزرگتر از جزء است و یا دو چیز مساوی با یک چیز، خود با هم برابرند.  بحث در موضوعات پیچیده و مهم چنانچه با مصادیق همراه باشد، به فهم روشن تری می انجامد.  عجیب نیست که در گذشته های دور و بلکه همین امروزه، مردمان به بت (مجسمه) احترام گذاشته و میگذارند.  اساساً پرستشِ مصنوعِ دست هیچگاه مطرح نبوده که بسا به نیروهای غیبی معتقد بوده اند.  ولی دیدن جسمی مُجسم به تمرکز بهتری انجامیده و هنوز هم می انجامد.  پس گزاف نباشد اگر گفته شود نیایش بودائی ها پیشگاه مجسمه بودا بمراتب عمیقتر از نیایش یکتاپرستان فاقد مجسمه است!  متشابهاً موضوعی که در دایره علم کاملاً محرز است: یک نمودار، آموزنده تر از صدها برگ حاوی عدد و رقم است.

    اکنون به ذکر چند مصداق بسنده میشود که چگونه در محیط های بسته استبدادی، منطق ارسطوئی با تمام سادگی از نفس افتاده، الفاظ و معانی و اصولاً همه معیارها بطرز غریبی درهم ریخته دچار وارونگی میشود.  گاهی جزء بزرگتر از کل شده و ریاضیات تابع مصلحت میشود!  مثلاً در نظام های قانونمند کسی که ورشکسته به تقصیر باشد یا جرم بزرگی مرتکب شده باشد نمیتواند نامزد احراز مشاغل مهم دولتی باشد و صلاحیت او رد میشود.  اما در نظام های خودکامه، او که قبلاً ردِ صلاحیت شده اکنون میتواند شاغل پست های بالاتر و حساس تر شود.  آیا عجیب نیست؟!  یا برعکس، او که قبلاً سالها شاغل مهمترین پست های سیاسی و اجرائی بوده ناگهان بی هیچ دلیلی ردّ صلاحیت میشود.  وقتی هم علت را جویا میشود، چیزی ندارند به او بگویند.  اتفاقاً اگر رد صلاحیت واقعی و جدی باشد منطق متعارف ایجاب میکند او را بعلت اشغال مناصبی که حق او نبوده و بعداً معلوم شده صلاحیت لازم را نداشته پاسخگو و محکوم کنند.  اگر این رویه های خلاف عقل و منطق، سوأل برانگیز نباشد تنها میتواند یک توجیه داشته باشد و آن اینکه تکرار مکرر آموزه های غلط در حلقه اول حاکمیت، هر امر خلاف عقلی را میتواند قاعده جلوه داده در اذهان پرسشی نه انگیزد.

    مثال دیگر در مورد کمبود برق است.  بخش عمده تولید برق متکی به نیروگاه های حرارتی است که آنهم در زمستانها با کمبود گاز روبرو میشود.  کشوری که خود روی مخازن عظیم گاز خوابیده و حتی از مخازنی که بیهوده هدر میرود نه خود منتفع و نه دیگران بهره، بلکه مبالغ عظیمی هم باید از جیب مردم خسارت دهد!  باری، علیرغم همه تبلیغات، فقط حدود 1% برق تولیدی کشور از نیروگاه اتمی است، تازه آنهم اگر در کار باشد.  همان یک درصدی که کل اقتصاد بلکه سرنوشت کشور را گروگان خود کرده که بگوید نیت اصلی آن جز تولید برق نیست و خود فعلاً در بن بستی دراز مدت گرفتار است.  در اینجا هم میبینیم که جزء، مهمتر از کل تلقی میشود!  نظام میگوید تقصیر از مردم است که زیاد مصرف میکنند، حال آنکه بگفته متخصصین، حدود 15% برق تولید شده در شبکه انتقال پیش از رسیدن بدست مصرف کننده تلف میشود.  چاره آن است که صرفاً با تخصیص چند میلیارد دلار شبکه نوسازی شود.  با اینکه هزینه هنگفتی بنظر میرسد، اما فقط کسر کوچکی از ارزی است که بیرون مرزها بیهوده تلف میشود.  بازهم شاهدی دیگر بر رویه خلاف منطق، که یعنی حواشی مهمتر از اصل است!  بطوریکه ضرب المثل ها همه زیر و رو شده و "چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است" کارکرد خود را از دست داده است.  گاهی میگویند سیستم ناکارآمد است در حالی که ناظر بیطرف اتفاقاً معتقد است خیلی هم کارآمد است.  اگر سمت نگاه عوض شود، معلوم میشود مردم مورد نظر نظام آنها هستند که بیرون مرزهایند.  نیک که نگریسته شود، تلفات در سرشت و نهاد سیستم است که منحصر به تلفات مادّی نیست.   منابع انسانی نیز در حال تلف شدن است که غیر از فرار نیروی انسانی، قتل بیگناهان در کوی و برزن و بر گردن نگرفتن از جمله آنهاست.  اخلاقیات نیز در حال تلف شدن است که تخریب مزار کشته شدگان و آزار و اذیت مادران و زندانیان و صاحبان افکار مستقل و هنرمندان و خلاصه ابناء بشر در دستور کار سیستمی مولد ترس و وحشت است.  طُرفه آنکه علیرغم ناتوانی در دادن خدمات به جمعیت حاضر، دستگاه تبلیغات در صدد رساندن جمعیت به 150 تا 200 میلیون است تا بحران را از این هم که هست بیشتر کند.

نتیجه آنکه، شاید با پول بشود برق را به تعادل رساند، اما خساراتی که منطقی ضد بشر به سرزمین وارد ساخته با هیچ پولی جبران پذیر نیست!  شاید هزاران سال لازم باشد تا آبهای اندوخته زیرزمینی تلف شده بلکه احیا شود که با فرونشست زمینها جای تردید است.  در این نظام فکری بهر سو که نگریسته شود جزء بزرگتر از کل است.  توگوئی در برنامه ای نانوشته، چنان مُقدر است که هرآنچه تلف کردنیست از مادّی و معنوی همه نابود و سرزمینی سوخته تحویل آیندگان شود.

  • مرتضی قریب