حکومت آرمانی -9
حکومت آرمانی -9
در این موقعیت و با توجه به موارد مطروحه از خود میپرسیم واقعاً کدام عامل کلیدی مانع از تحقق حکومت آرمانی است؟ باید یکبار دیگر از خود بپرسیم این حکومت آرمانی چیست؟ بزبان ساده و همه فهم یعنی حکومت بر جامعه ای که طبیعی باشد. یعنی حکومتی که در آن مردم آزاد باشند و آزادی هر فرد تا آنجا باشد که آزادی دیگری آغاز میشود. یعنی هر رفتاری آزاد باشد مگر آن رفتار که به غیر آسیب رساند. و بالاتر از همه یعنی آزادی اندیشه وجود داشته باشد و کسی را بجرم داشتن این یا آن تفکر، دینی یا غیر دینی، نتوان مجرم شمرد. و مهمتر از همه، نشر اندیشه آزاد باشد و نتوان گروهی را بجرم داشتن و نشر فلان دین از حقوق اجتماعی محروم ساخته، آنان را از هرگونه کسب و کار ممنوع کرده، حتی کودکان و جوانان آنان را از کسب دانش محروم ساخته راهی زندان یا تبعید کرد. که چنین جنایتی را تاریخ کمتر بخود دیده است. نام چنین سیستمی هرچه میخواهد باشد زیرا نام مهم نیست و به صرف عنوان نه چیزی خوب میشود و نه بد. بهر حال این طرز تلقی از جامعه در مجموعه ای از روابط منطقی بنام "قانون" مدون شده و با آرای اکثریت اجرائی میشود.
عوامل زیادی ممکن است مانع تحقق چنین نگرشی شود. اما مهمترین آن، تحجُر است. چه چیزی تحجر را میسازد؟ ایدئولوژی! بویژه نوع دینی آن که میتواند تا ابد مستدام باشد. که مشخصه ایدئولوژی عدم تغییر است. ایدئولوژی خود نوعی منطق است و بخودی خود منشاء اثر نیست و مانند نرم افزار برای پیاده شدن نیازمند سخت افزار است. مغز انسان همان محلی است که ایدئولوژی روی آن سوار میشود و مادام که با محرکات خارجی و تجارب عینی مواجه نشود پاسخ ثابتی برای همه پرسش ها دارد. لذا عملاً به این واقعیت میرسیم که مهمترین مانع تحقق حکومت آرمانی همانا خودِ مردم و ذهنیتِ حاکم در مغز مردم است. توگوئی مردم خود علاقمند به پذیرش ایدئولوژی بوده اند.
اما چگونه این نرم افزار سوار بر مغزها شده؟ گفتیم که بطور طبیعی وقتی فرد از طریق حواس پنجگانه خود با طبیعت رابطه برقرار کند، خود بخود تحریکات خارجی ناشی از تجربه های عینی وارد مغز میشود. اگر ایدئولوژی در مغز باشد، ادراکات جدید با ایدئولوژی موجود، مقایسه و در اثر تضاد ممکن است رأی بر رد بخشی از ایدئولوژی دهد. یعنی بطور طبیعی خیلی زود ایدئولوژی دچار دخل و تصرف شود. منتها، ایدئولوژی یک واحد یکپارچه است که اگر بخشی از آن رد شود بمنزله رد کلیت آن و اخراج از مغز است. لذا اگر با طبیعت تعامل نمیبود، ایدئولوژی با یکبار ورود به مغز برای همیشه در مغز ماندگار میشد. اما تعامل با واقعیت های عینی باعث میشود که به مرور زمان آموزه های دیگری ناشی از تجربه حسی جانشین آموزه های ایدئولوژیک شده تشکیک در مبانی ایدئولوژیک را بوجود آورد.
پس برای جلوگیری از تردید، طایفه ای شکل میگیرد تا مانع از تبخیر ایدئولوژی دینی از اذهان شود! این طایفه ارباب دیانت هستند. منافع اینان در استمرار ایدئولوژی است و تمام کوشش خود را بعمل میآورند مبادا ذهنیت دینی افراد تضعیف گردد. در گذشته، حافظه های جانبی رایانه چندان دوامی نداشت و اپراتور هر از گاهی آنها را احیاء (refresh) میکرد. کار طایفه ارباب دیانت بی شباهت نیست و همواره با تکرار مفاهیم ایدئولوژیک، مغزها را تغذیه کرده مبادا مفاهیم فراموش شود. بویژه محیط فکری مردم را از هرگونه آگاهی دیگر محافظت کرده تاوان سنگین بر تخطی از خطوط قرمز مقرر میکنند. حال آنکه اگر گفتمانی مفید باشد و لیاقت ماندن داشته باشد نیازی به چوب و چماق و جنگ و خونریزی ندارد!
خلاصه آنکه، در نظر اول، مردم با ذهنیتی که دارند خود مانع اصلی در تحقق حکومت آرمانی هستند که در ایجاد استبداد نیز. از سوئی، ذهنیت مردم ساخته و پرداخته آنان نیست و لذا در نظر دوم این ایدئولوگ ها یا ارباب دیانت هستند که اجازه روبرو شدن مردم با واقعیات را نداده مثلاً با ایجاد ترس از دنیای دیگر و سرکوب در همین دنیا، اذهان را گروگان میگیرند. در نهایت امر، با تسخیر حکومت و اجرای استبداد مطلقه دینی کار را به نهایت میرسانند. اتفاقاً واکنشی که ایجاد میشود، برخلاف خواسته ارباب دیانت، به روشن شدن یکباره افکار میانجامد که با مشاهده آنچه از رفتار بنام دین در مقام قدرت میبینند توهمات زایل میگردد. منتها دیکتاتوری دینی که متعاقباً شکل گرفته به پای خود از کرسی قدرت پائین نمیآید و دادخواهی توده آگاه شده بجائی نمیرسد. چه باید کرد؟! در غرب نیز مردم به نوعی دیگر اسیر سیاست بازانند. چاره کار اینست که مردم دنیا خود بفریاد خود رسند که دولت ها در غرب در پی حفظ کرسی خود و در شرق حفظ استبدادند. از میان گزینه های مختلفی که قبلاً ارائه شد، شاید اتحاد مردم دنیا در نهادی واحد که فریادش شنیده شود مسیری متمایز باشد (1402/5/30).
جناب دکتر به باور من جستارهاى کوتاه وپربارشما که تا کنون هر نه شماره آن را خوانده ام بیشتر نظرى وتئوریک أست وبیشتر بکار دانشجویان وفرهیختگان میخورد جامعه آرمانى ، آزادى،ایدئولوژى… چنین کلماتىداراى معانى مشخصى که متفق علیه همه فلاسفه وروشنفکران و سیاسیون باشد ندارد مثلاً در جامعه آرمانى جستار اخیرتان آزادى رامقدم دانسته اید درحالیکه بسیارى براین باورند که سنگ بناى جامعه آرمانى معیشت وامنیت أست وآزادى و فرهنگ روبنائى أست که بداًشکل میگیرید من فکر میکنم اگر التفات بیشترى براى برون رفت از این آفات و نکبتى که به آن مبتلا هستیم بنمائید بهتر میباشد البته مرادم نشان دادن راه عملى که کم هزینه ترین نیز باشد است