حکومت مطلوب
حکومت مطلوب
سرنامه بالا از عبارات رایج در تقریرات حکمای سقراطی عاریه گرفته شد که غایت آن همانا آرمانشهر افلاطونی بود. گفتگوی این روزهای مردم، چه تصریحاً و چه تلویحاً، اغلب حول همین محور دور میزند و میپرسند بهترین نوع حکومت آتی چیست؟ موضوع مزبور نه تنها در مکالمات حکمای یونان بلکه در بین نخبگان ایران باستان نیز مطرح بوده است. اگر نخواهیم خیلی دور برویم بد نیست بخشی از تقریرات نویسنده کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیک را عیناً بیاوریم. مطالب حول و حوش اوایل سلطنت مظفرالدین شاه است که کورسوی امیدی در دلها ایجاد شده بود. مینویسد: اوائل شورش و آشوب فرانسه، حکیمِ با سیاست میرابو خطاب به ملت فرانسه کرده میگوید: " ای فرزندان فرانس بدانید و آگاه باشید که هر فردی از افراد بنی بشر که از کِتم عدم به دایره وجود قدم نهاده، لابد است به حکم عقل سلیم از نعمت حرّیت بر وجه اکمل بهره مند باشد؛ و حرّیت کامله بر دو قسمت است: یکی حرّیت روحانیه، دیگری حرّیت جسمانیه. حرّیت روحانیه ما را اولیای دیانت مسیحیه کاملاً از دستمان گرفته، عموم ما را در امور روحانیه عبد ذلیل و بنده مطیع اوامر خود کرده اند و ما را در این ماده هیچ گونه حق مداخله متصور نیست، چنانکه جسارت نداریم یک مسئله را مکرر از ایشان بپرسیم که فوراً چماق تکفیر را به گرده مان میزنندو داغ ارتداد بر جبین مان مینهند. در این صورت، در مواد روحانی باید بنده فرمانبردار اولیای دیانت و از نعمت آزادی محروم باشیم. حرّیت جسمانیه ما را هم فرمانفرمایان، یعنی ظالمان مستبدین، از دست ما گرفته، ما را در این پنج روزه حیات دنیویه بالکلیه محکوم احکام و فرامین خود شمرده، بر طبق مشهیات نفس سرکش خود بارکش انواع تحمیلات و تکلیفات شاقه خارج از حیز قدرت هر انسان نموده اند. در این ماده نیز عبد ذلیل و بی اختیار مطلق در نزد ظالمان مستبد بوده از نعمت حرّیت و آزادی بی بهره و محرومیم. ای فرزندان فرانسه و ای ابنای وطن عزیز و ای برادران فلکزده و پریشان روزگار! در این صورت تکلیف ما بیچارگان چیست و دستگیر ما کیست؟ آیا غیرت و حمیت شما رضا میدهد که ما در این حال بدبختی مانده، در این آتش جگرسوز که بیرون از حکم خداوندی و خارج از انصاف و انسانیت است بمانیم؟ هنوز که وقت باقیست باید چاره علاج خودمان را بکنیم و پرده غفلت را از دیده بصیرت بدریم و خود را به سعادت ابدی برسانیم! مطالبه ما حق است و این آزادی بسته به جنبش غیورانه و غیرت شماست".
نویسنده کتاب که نظم بعدی ممالک فرنگ را دیده مینویسد: "در ممالک مغرب زمین، از ملت هرکس که قلمی دارد، از هر طبقه ای که هست، ولو که دیوانه باشد، هرگاه مقاله ای به لحاظ منافع ملیه نوشته به روزنامه بدهد فردای آن خواهی دید که تمامی عقلای قوم مقاله آن دیوانه را میخوانند. اگر حرف سودمندی دیدند بدان عمل میبندند وگرنه روی هم ترش نکرده چینی به ابرو نیاورده میگذرند. بالعکس هرگاه در مملکت ما عاقلی از این مقوله چیزی بگوید و یا نوشته در روی کاغذ به نظر عموم برساند، بسبب کوتاهی نظر و تنگی حوصله بیکباره صدا بلند میکنند که "بابا چنان چیزی در عالم نمیشود" آن قدر هوهو میکنند که آن عاقل دیوانه میشود. فرق میان ما و ملل مغرب زمین همین قدر است که به ایشان هرکس هرچه بگوید ولو که محال باشد تا آخر گوش داده پس از آن رأی خود را در آن باب بیان میکنند. ولی ما با همه محدودی خیال، در نیمه مطلب، از هر طرف ناسنجیده و نیندیشیده داد میزنیم که محال است! خصوصاً که گوینده چون من، از مال دنیا تهی دست باشد. و گذشته از اینها، هرگاه یکی را بخت مساعدت کند و سخن سودمند خود را از این همه عقبات صعب المرور بگذراند بجز از دو کلمه بی بهای آفرین! ثمری از آن به حال گوینده و ملت حاصل نخواهد شد. نمیدانم از آزادی افکار و قلم برای دولت و ملت چه ضرری حاصل تواند شد که زبان گویندگان را بسته و خامه نویسندگان شکسته اند؟" نویسنده در ادامه، شرح مختصر دیدار خود از وطن را میدهد: "همه چیز هست، چیزی که نیست قانون است. نظم ندارد. از اینرو، وظیفه احدی از حاکم و محکوم، رعیت و صاحب منصب معلوم نیست، و بدین سبب مکتب ندارد، مالیات ندارد، رشوت دارد، استبداد دارد، اجحاف دارد، شهرها خراب مانده، صحراها لم یزرع مانده، آب ها گندیده، گدایان وزیر گشته، وزیران گدا شده، کار در دست غیراهلش افتاده، ..."
خلاصه آنکه، نظم و قانون در غرب ادامه منطقی همان "حکومت مطلوب" افلاطون است که به توسعه قوای روحی و جسمی تأکید فراوان داشته. میگوید برای حکومت باید نخبه ها انتخاب شوند و نه مردمی که دائماً بدنبال ثروت اند بلکه حکام باید خردمند و خرسند به زندگی ساده باشند. تعلیمات ابتدایی باید در کودکی صورت گیرد ولی نه با اجبار! اما آنچه او پیش بینی نمیکرد دشمنی آتی ارباب دیانت با زندگی توأم با خرد بود که تمدن را با وقفه ای هزار و چند صد ساله روبرو کرد.


قانون ومقرات فروعات ومعلولهستند اول تئوری و نهضت ورهبری امام خمینی وجود داشت سپس حکمومت اسلامی واساسنامه آن بوجود آمد انقلاب فرانسه هم حاصل دوسده مبارزات پیشروان فلسفی وسیاسی منتسکیوولاک وروسو وولتر...میباشد که خواهان لائیسیته ولیبرالیسم وتفکیک قواو لغو موروثی امتیازات نجیب زادگی وشاهزادگی وغیره بوده وسپس انقلاب ورستاخیز رخ داد
داشت سپس