سرچشمه های دروغ
سرچشمه های دروغ
زمانه ای شده که دروغ فراگیر و سخن و کردار راست کیمیاست. واقعاً دروغ چگونه و برای چه پیدا شده؟ قبل از هرچیز به دوگانه های رایج در فرهنگ عمومی نظری بیفکنیم. دروغ در مقابل راستی، تاریکی در مقابل روشنی، شر در مقابل خیر، اهریمن در مقابل یزدان. آیا دروغ موجودیت مستقل دارد یا اینکه همه آنچه ذکر شد صرفاً حضوری نمادین دارند؟ مطابق روایات کهن، پیکاری دائمی بین نور و تاریکی وجود دارد. اما حقیقت این است که تاریکی وجود مستقل ندارد و جز فقدان نور نیست و تنها نور است که وجود واقعی دارد. در عوض، شرّی که مترادف تاریکیست وجود مستقل دارد و این نیست که فقدانِ عملِ خیر باشد. همچنین است وجود مستقل دروغ یعنی اگر در پاسخ به پرسشی سکوت اختیار شود دروغ تلقی نمیشود. اما او که عمداً پاسخی گمراه کننده میدهد مشخصاً دروغ گفته است. دروغ، اثرات بسیار ویرانگر دارد که نتایج آن امروز روشنتر از روز است!
اکنون میل داریم بدانیم مهمترین سرچشمه دروغ از کجاست و زائیده چه نیازی است؟ بنظر میرسد دروغ ناشی از "ضعف" باشد چه انسان قوی نیازمند دروغ نیست. فردوسی نیز در تأیید همین نکته سروده: زنیرو بود مرد را راستی/ زسستی کژی زاید و کاستی. هم تک تک افراد و هم گروه های مردمی هرزمان دچار ضعف شده اند دروغ پا به میدان گذاشته است. تلاش بیمار گونه برای کسب قدرت عامل دیگری است که میتواند مولد دروغ باشد.
حال میپرسیم دروغ از چه زمانی بوجود آمد؟ بنظر میرسد قدمت آن به قدمت حضور انسان بر کره خاک است. که داستان کتب مقدس درباره گول خوردن آدم در بهشت و نزاع هابیل و قابیل ناظر بر همین نکته است. دروغ فقط حرف نیست بلکه در کردار نیز منعکس است. بعلاوه زشتی دروغ در آئین زرتشت نیز منعکس است. داریوش بزرگ در کتیبه بیستون گفته است "خداوند کشور را از دروغ، جنگ، و خشکسالی محفوظ نگاه دارد". که شوربختانه هر سه امروز به وفور در کشور حاکم است! در جای دیگری از همین کتیبه، علت شورش بردیای دروغین و سایر اشرار را دروغ شمرده میگوید "ای آنکه پس از این شاه خواهی بود، با تمام قوا از دروغ بپرهیز اگر میخواهی مملکت سالم بماند ...". لذا معلوم میشود دروغ مختص امروز نبوده و از ادوار کهن وجود داشته است.
بعد انقراض ساسانیان، کشور دوبار تغییر مذهب داد یکی با حمله اعراب و دیگری هنگام تشکیل دولت صفوی که مردم در دور اخیر بزور شمشیر وادار به تبدیل مذهب از سنی به شیعه شدند. بطور کلی وقتی اندیشه آزاد نباشد و تحمیل در کار باشد خود بخود دروغ هم به میان میآید. چرا که ادیان سنتی مانع از اندیشه آزاد بوده و دروغ وسیله ای میشود برای صیانت نفس در قبال تحمیل های بیرونی. اینجا نیز وقتی آدمِ ضعیف در قبال تحمیل نتواند مقاومت کند، دروغ میتواند سدّ بعدی باشد. برای از بین بردن مقاومت در برابر تحمیل، یکی از راه های مؤثر فشار اقتصادی است و میدانیم که "جزیه" برای آنان که مذهب نو را پذیرا نبودند بهمین منظور مقرر شد. این رویه نه تنها منسوخ نشده بلکه بشکل بسیار بدتری تا به امروز استمرار داشته است بطوریکه میبینیم به بهانه مذهب، اموال گروهی از هموطنان صرفاً بخاطر افکارشان، و نه چیز دیگر، توقیف، محل زندگی برسرشان آوار، و کشتزارهایشان نابود و از بدیهی ترین حقوق اولیه انسانی محروم میشوند. توگوئی آنان که نمیخواهند دروغ بگویند باید اینچنین بهای آنرا بپردازند!
براستی چرا دیگران به این همه ظلم آشکار اعتراض نکرده از مظلوم پشتیبانی نمیکنند؟ دلیل آن شاید دروغ باشد! مردم برای اینکه خود مورد اجحاف قرار نگرفته متهم به همکاری با دشمن فرضی نشوند مجبورند علیرغم میل باطنی با ظالم کنار آیند. چرا؟ چون برای حفظ شغل و موقعیت اجتماعی خود جز اینکه دروغ گفته خود را با صاحبان قدرت همنظر نشان دهند راهی ندارند حتی اگر در دل مخالف باشند. وقتی فشار اقتصادی این اندازه مؤثر است چرا مردم را در فقر و بدبختی دائم نگاه نداشت تا زمام آنها بطور کامل در دست ظالم نباشد؟ این شیوه همانا شیوه بدترین نوع نظام های استبدادی است که هم اکنون در حال اجراست. آنچه باعث موفقیت بیشتر ستمگر میشود، علاوه بر فقیر نگاهداشتن مردم، فقر در آگاهی است. چه حکومت بر مردم جاهل ساده تر است. بی جهت نیست آنجا که دانش جایگاهی نداشته باشد دروغ بیش از پیش رایج است. یعنی میزان رواج دروغ با میزان عقب ماندگی از کاروان علم و معرفت متناسب است.
در حوزه دانش آنچه مطلوب است کشف حقیقت است که طبعاً با دروغ و ناراستی در تضاد است. هرجا دروغ باشد دانش پا نمیگیرد. دانش فقط پرداختن به فیزیک و شیمی نیست که ترویج تفکر علمی مایه اعتلای اخلاق عمومی جامعه نیز هست. یکی از نویسندگان صدر مشروطه درباره دشمنی محمدعلیشاه با مجلس ملی مینویسد که سبب این جهالت او، جدّش ناصرالدین شاه است! چرا؟ چون "در آن فکر نشد که اولاد و احفاد خود را تربیت نماید و علم آموزد. علم آموختن، آدم کامل شدن، سبب نیکبختی میشد ... اگر آن پادشاه حس سلطنت داشت، بعد از مراجعت از سفر اول فرنگستان سرمشقی از ایشان برداشته در فکر آبادی مملکت و ازدیاد ثروت رعیت و انتظام لشکر و قانون کشور میافتاد و ایران یکی از دول متمدنه محسوب میشد". طُرفه آنکه در همان ایام که ناصرالدین شاه در فرنگ خوش میگذراند، در پیش چشمان او یکی از شاهزادگان ژاپن نیز مهمان دولت فرانسه بوده تا از کمک آن دولت نسبت به تقویت نیروی دریائی ژاپن برخوردار شود! نویسنده در رفع تعجب خواننده مینویسد درست است که اجداد ناصرالدین شاه نیز عدالت خانه و مکتب بنا نکردند ولی آنها ندیده بودند و از این عوالم بی خبر بودند، لیکن شاه همه اینها را به کرّات به چشم خود دیده بود! خلاصه میگوید هرچه که از محمد علیشاه سر زد از عدم علم و کثرت جهل بود، سبب همه این مصایب ناصرالدین شاه بود والسلام. البته ما باید اضافه کنیم که ناصرالدین شاه پس از مراجعت از سفر فرنگ علاقمند به اجرای ترتیبات غرب در اداره کشور شد منتها امین السلطان و اطرافیان، شاه را منصرف کردند که خود ناشی از رسوبات و تحجر غالب در ذهنیت جامعه بود. اما دشمنی نیز درجاتی دارد. محمدعلیشاه اگر دشمن ملت بود که بود دستکم در دشمنی خود صادق بود و مجلس را برانداخت. اما خبیث تر از او دشمنان جدیداند که با توسل به دروغ، مجلس فرمایشی و از درون تهی شده را در ظاهر ترتیب داده یعنی: دموکراسی.
اگر سفرنامه های سیاحان خارجی را خوانده باشیم ضمن اینکه از مهمان نوازی مردم این سرزمین تمجید کرده اند اما همگی در این نکته متعجبند که چرا دروغ در بین این مردم رایج است. شاید بخش کوچکی مربوط به تعارفات رایج و توخالی باشد ولی بخش عمده همانست که ما نیز میدانیم و امروزه آنرا با چشم خود میبینیم. عمده این سیاحان مربوط به دوره صفوی و پس از آن است که مقارن بود با تحمیل شیعه بر اکثریت مردم ایران. شاهان صفوی که سخت دل در گروی ترویج مذهب نوپا داشتند با کمبود علمائی مواجه شدند که باید مروج آن میبودند. لذا به ناچار عده ای از علمای شیعه لبنان و مردم جبل عامل را به این کشور وارد کردند. اقناع مردم به باورهای جدید نیازمند حداقل هائی بود که وجود نداشت، لذا به ساختن و پرداختن اخبار و روایات ساختگی مبادرت شد تا مگر مردم پذیرا شوند. منتها در دروغ پردازی و استمرار آن چنان افراط شد که خواسته یا ناخواسته دروغ به جزئی لاینفک از بستر اصلی جامعه تا به امروز تبدیل شد. چنان شد که دروغ برای توده مردم همانقدر متعارف جلوه نماید که وجود آب دریا برای آبزیان جلوه میکند.
اگر که دروغ شیوه اصلی جامعه است پس آموزش چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ واقعیت اینست که از دوران صفوی به بعد و تا پایان دوره قاجار، معنای علم و علم آموزی چیزی جز ورود به مسائل دینی نبود. عامه مردم از علم چیزی جز لباس روحانیت نمیشناختند. که البته دارنده این لباس را بسادگی میتوان خلع لباس و درجه کرد که خود حاکی از بر آب بودن محتواست. اما با دانش و دانشمند چنین رفتاری نمیتوان کرد! گهگاه اگر نخبگانی بفکر آموزش متعارف، سوای مذهب، بودند با دشمنی شدید ارباب دیانت مواجه میشدند. با اینکه بعد سلسله قاجار و در دوره پهلوی وقفه کوچکی در این نگرش پدید آمد، متأسفانه با وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن، معنای آموزش مجدد بسمت جایگاه قدیم خود بازگشت. بطوریکه امروز غرض از آموزش در نظام مذهبی، صرفاً ایجاد باور در کودکان است و نه پرورش هوش و شکوفائی استعداد آنها. یعنی انباشتن ذهن کودک با آموزه های غالباً نادرست بجای ترویج تفکر انتقادی و بجای یاد دادن شیوه های درست فکر کردن. همین رویه در تمام مقاطع آموزشی حاکم است. پایه گذاری دانش واقعی میتوانست از همین مراحل ابتدائی آغاز شود که نشد و نمیشود و تا نظام و تفکر مذهبی بر کار است نخواهد شد. در عوض با ورود فن آوری های وارداتی به کشور، چه از راه های متعارف و چه غیرمتعارف، چنین جلوه میدهند که نه تنها با دوره قاجار فرسنگ ها فاصله است بلکه بر قله های علم و معرفت دست یافته ایم (1404/5/15, 1404/5/22).
خلاصه آنکه، یافتن سرچشمه های دروغ یک چیز است و مقابله با آن و عوارض آن چیز دیگر. بروز دروغ در هر جامعه ای دلایل خاص خود را داراست و در جامعه ما ظاهراً برای حفظ دین و واقعاً برای حفظ قدرت بوده است. پرسش اساسی این است که راستگوئی مهمتر است یا حفظ دین؟ تا به امروز، پاسخ رسمی ارباب دیانت حفظ دین بوده است. آیا در همچنان بر همین پاشنه خواهد چرخید یا بالاخره نور رستگاری تابیدن خواهد گرفت.
استاد عزیز دروغ وهزاران پلشتی دیگر از فقر وجنگ وورشکستگی اقتصادی واخلاقی وفحشا وفرار مغزها...همه از معلولهاومحصولات فرعی دیکتاتوری ونظام سیاسی حاکم بر کشور میباشد اگر از برخی تفاوتهای جزئی بگذریم میبینیم دیکتاتوریها همه دارای وجه مشترک بسیاری میباشند سرکوب آزادگان وآزادی ،فساد ،ناشایسته سالاری ،پروپاگاندگای دروغ ،تفرقه بین مردم ،جلوگیری از هرگونه تشکل سیاسی،رواج شایعه ،بزرگ جلوه دادن دست آوردهای دروغی وخداگونه ومقدس جلوه دادن دیکتاتور ونمایانترین ویژگی دیکتاتورها در دست داشتن کلیه امور کشور از سیاسی واقتصادی وفرهنگی۸۵۴۱۵ وعزل ونصب حتی کوچکترین مقامات