فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
۰۸
بهمن

ماشین و انسان

     امروزه تکنولوژی به پایه ای از پیشرفت رسیده است که آدم مصنوعی (روبات) با شکل و شمایلی کاملاً انسانی ساخته میشود.   میزان ظرافت و شباهت بقدری زیاد است که صورت روبات همه حالات انسانی را بازتاب میدهد.   بعلاوه، پیشرفت در زمینه های هوش مصنوعی به اندازه ای زیاد شده که تلفیق این هوش با روبات از آن انسانی مشابه سایر انسانها و چه بسا در زمینه هائی بسیار برتر از انسان بوجود آورده است.   طبعاً پیشرفت در این زمینه ها مرتباً ادامه دارد.   اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر شخص تنهائی از بیکسی بتنگ آمده باشد و بخواهد همدمی از این نوع در محیط زندگانی خویش داشته باشد، چه خواهد شد؟   آیا حضور یکی از این آدم های مصنوعی در جوار آدمی نظر او را تأمین خواهد کرد؟

     فرض کنید این روبات دارای چنان هوش سرشاری باشد که بتواند همه سوألات شما را در همه زمینه ها پاسخ داده و احتیاجات مادی شما را نیز برآورده سازد.   مثلاً جلوی تلویزیون نشسته اید و دستور یک چای داغ با نبات میدهید و او نیز با جان و دل اطاعت کرده و فوراً خواسته شما را اجابت کند.   و بر همین روال سایر دستورات شما را نیز اجرا نماید.   تصور ما بر اینست که این روبات جای انسان حقیقی را نخواهد گرفت، هرچند دارنده صورتی کاملاً طبیعی و زیبا.   بهر حال شما خیلی زود متوجه این تفاوت شده و همچنان فقدان موجودی انسانی در کنار خود را احساس خواهید کرد.   چرا؟!!   و کجای کار اشکال دارد؟   شاید اشکال کار در اینست که انسان واقعی گاهی واکنش های غیر معمول از خود نشان میدهد در حالیکه این روبات چنین نیست و طوری برنامه ریزی شده که خواسته های شما را مو به مو اجرا کند.   پس بیائید فرض کنیم برنامه نویسان، نرم افزار آنرا چنان اصلاح کنند که این خاصیت در وی پروگرام شود.   اینبار اگر از او چای خواستید، گاهی ممکنست امتناع کند و بگوید از اینهمه دستور شنیدن خسته شده است.   پس بهتر است خودتان زحمت کشیده و رنج تهیه را بر خود هموار سازید.   چه در غیر اینصورت اگر بیشتر اصرار ورزید ممکنست وقایع پیش بینی نشده دیگری رخ دهد زیرا در برنامه آن همه گونه وقایع تصادفی (randomness) لحاظ شده است.   مثلاً در اثر اصرار بیشتر، او به آشپزخانه رفته و با کارد برگشته آنرا تا دسته در شکم شما فرو کند!    البته تقصیر آن با خودتان است چون آنرا از یک موجود حرف شنوی ماشینی منحرف کرده اید.   این بار، چنانچه از زخم او جان سالم بدر برده باشید، به برنامه نویسان مراجعه میکنید که بخش خشونت بار وقایع تصادفی از برنامه حافظه PROM  آن حذف شود و اصولاً از وقوع چنین سناریو هائی جلوگیری شود.   این مراحل رفت و برگشت اصلاح نرم افزار ممکنست در چندین مرحله تکرار شود تا در نهایت شکل ایده آلی بخود بگیرد.   اما به چه قیمت؟!    به قیمت اینکه این روبات کم کم به شخصیت معقول و راسیونال اولیه خود برمیگردد که از اول دلیل خسته کننده بودن آن همین بوده.   اینجاست که بنظر میرسد این خوی و منش انسانی ماوراء قدرت برنامه نویسی ما انسانها باشد.   نتیجه اینکه روبات مورد علاقه ما هیچگاه جای یک انسان واقعی را به عنوان یک مونس و همدم نخواهد گرفت.   ضمن اینکه حرکت در این قلمرو متضمن ریسک هائی نیز هست.   باشد که آنچه "هال" بر سر فضانوردان اودیسه فضائی (2001) آورد درس عبرتی باشد.   اما این تحلیل مختصر ما را به دو نتیجه اساسی میرساند:

     اول اینکه قدر همین همدم انسانی خود را بدانیم زیرا با هیچ بها و ترفندی مشابه سازی نتوان کرد.   دوم این پرسش که اساساً خوی و منش انسانی چیست؟   اگر برنامه نویسان از شما کمک بخواهند چه رهنمودی ارائه میدهید که آنها را قادر سازد چنان کنند تا روبات مزبور هیچ تفاوتی با شخصیت انسانی نداشته باشد و کسی متوجه این تفاوت نشود.

پی نوشت:  همچنان این پرسش اساسی مطرح است که "هویت " چیست؟  چه چیزی هویت ما را تشکیل میدهد.  شاید مثال زیر این مطلب را اندکی بازتر کند.  فرض کنید تکنولوژی چنان پیشرفت کرده که موجودی از لحاظ جسمانی عیناً مشابه شما ساخته اند که از لحاظ شباهت با اصل یکیست.  اما این کفایت نمیکند چه اینکه ذهنیات بمراتب مهمتر از جسم است.  پس بیائید فرض کنیم همه اندوخته های ذهنی شما از بدو تولد تاکنون، را نیز کپی کرده و در مغز خالی این موجود جدید بریزیم.  بنظر میرسد اکنون موجودی داریم مصنوعی (یا روباتیک) که عیناً مشابه نوع طبیعی خود است.  آیا میتوان رفتار مشابه و یکسان از هردو انتظار داشت؟  آیا واکنش آنها نسبت به عوامل بیرونی یکسان است؟  درمورد عوامل درونی چطور؟  و بالاخره پرسش اساسی اینست که موضوع هویت چگونه تعریف میشود.  آیا عنصر مفقوده ای بنام هویت هنوز موجب تشخیص اصل از کپی میگردد؟!  یا اینکه این هم صرفاً نوعی نام گذاری و قرارداد است و هویت، همان مجموعه ذهنیات ذخیره شده است.


  • مرتضی قریب
۰۲
بهمن

معجزه لوله کشی

    روزی از روزها که در آشپزخانه مشغول شستن ظروف بودم ناگاه جرقه ای در مخیله ام تیر کشید (چون برق جهان زابر آزار!).   شرایطی ایجاد شد که لگن ظرفشوئی و شیر آبی که در مقابلم قرار داشت چون معجزه ای آسمانی برایم تداعی گردید.   فکر نمیکنم که دیگران در شرایط مشابه، چه در آشپزخانه و چه در دستشوئی، هرگز به این نتیجه رسیده باشند.   آب لوله کشی که اکنون در همه خانه ها بسهولت در دسترس شماست موهبتی است الهی و شاید بالاتر از خیلی از مواهب دیگر.   از طلوع بشریت تا یکصد سال پیش، آب لوله کشی بدین صورت که در خانه های امروزی ما معمول است جایگاهی نداشت.   تصور اینکه آدمیانی که در پهنه طبیعت میزیستند چگونه از آب رودخانه ها و دریاچه ها احتیاجات خود را تأمین میکرده اند چندان مشکل نیست.   اما در شهرها وضع به گونه ای دیگر بود.   برای نسل حاضر شاید تصور اینکه تا قرن پیش و چه بسا تا نیم قرن گذشته وجود آب در خانه ها، در غیاب لوله کشی، چگونه تأمین میشده است تصور مشکلی باشد.   معدود خانه های اشراف و متمولین شاید از این مزیت برخوردار بودند که چشمه یا مظهر قناتی در اراضی آنان بوده و به تمیز ترین آب دسترسی داشتند.   معهذا چیزی بشکل لوله کشی در کار نبوده و شستن ظروف و دست و رو و البسه و تقریباً هر کار دیگری سر حوض انجام میگرفت.   این حوض محل ذخیره آبی بود که از قنات به آن وارد و سرریز آن بصورت نهر یا جوی آب بخارج از خانه برای استفاده سایر شهروندان جاری میگشت.   لذا سایر مردم آب مصرفی خود را از محل قنات هائی که در چند منطقه شهر قرار داشتند تأمین میکردند.  در سالهای نزدیکتر که  نیروی برق در شهرها جریان یافته بود، چاه های نیمه عمیقی در بخش های مختلف شهر حفر و آب آن در شبها داخل جوی های کثیف زیر نظر "میرآب" روانه منازل مردم میشد.   معمولاً علاوه بر حوض، خانه ها دارای آب انبار نیز بودند که این آب در آب انبار ذخیره میشد و تکافوی یک یا چند ماه خانه را میداده است.  هنگام نیاز، آب را یا با سطل و یا بصورت مدرن تری توسط یک تلمبه تنفسی از آب انبار برداشته و بداخل حوض میریختند.  از حوض نیز همانطوری که گفته شد سایر حوایج را برآورده میکردند.   بگذریم از اینکه آب از همان ابتدا غیر بهداشتی بوده و هر چه زمان میگذشت بر آلودگی و تعفن آب داخل آب انبار نیز اضافه شده و علاوه بر گرد و خاک گاه انواع حشرات نیز به داخل آن سقوط میکرد.   از اینرو بسیاری از مردم دچار انواع بیماری ها شده و بسا به مرگ میانجامید.   آنها که خوش شانس تر بودند دچار امراض سبکتری چون سالک میشدند که داغی آن تا پایان عمر بر چهره آنان میماند.   شاید هنوز اثر آنرا بتوانید یر چهره پدربزرگ ها یا مادر بزرگ های خود ببینید.    استحمام در حمام های عمومی شهر انجام میشد که آب آنها نیز از محل قنات تأمین شده و در خزینه هائی برای مدتها نگهداری میشد.    در طی این مدت، بدون آنکه آب تعویض شود، همگان در این آب که طبعاً  "کر" بشمار میرفت شستشو کرده و آنهائی هم که از آشامیدن آب منزل مبتلا نشده بودند به نوعی دیگر مبتلا به انواع بیماری های پوستی میشدند.   جهل بقدری رواج داشت که عده ای بر این اعتقاد بودند که خوردن قدری از آب خزینه شفا بخش است.  

      غرض از بیان تاریخچه مختصر فوق این بود که ما اغلب موهبت آنچه را که کسب کرده ایم نمیدانیم و در عرصه هائی چه بسا آنرا با ندانم کاری از دست میدهیم.   نسل جدیدی که گذشته را نمیدانند از ارزش این آب تمیزی که با باز کردن یک شیر بسهولت بر دستان آنان میریزد بی خبرند و نمیدانند برای تحقق این امر چه زحماتی کشیده شده و از سد چه مخالفانی (عمدتاً ارباب عمایم) که نگذشته .   هر کس دیگری هم که در حال دست و رو شستن است اگر برای یک لحظه شرایط بهداشتی آن زمان را ( که خیلی هم دور نیست)، به نظر آورد او نیز معجزه آب را باور میکند.   اما راست آنست که معجزه از آب نیست بلکه از پیشرفت ذهن و دانش بشر است.   پیشرفت در دانش ها و درک بیشتر بشر و دوری از خرافات است که شرایط زندگی را بیش از پیش بهبود میبخشد.   ولی اکنون جامعه به شرایطی رسیده است، که گویا همینقدر که دستآوردهای گذشته خود را حفظ کند راضی و خشنود است.   یکی از همین دستآوردها تأمین آب تمیز و بهداشتی لوله کشی است که روز به روز کیفیت آن تنزل کرده بطوریکه خرید آب آشامیدنی بصورت بطری به امری رایج درآمده.   در سطحی بالاتر، آب، چه بهداشتی و چه غیر بهداشتی، خود بعنوان مسأله ای ملی نمایان شده و روز به روز ابعاد آن گسترده تر میشود.   سالهای سال است که متخصصین هشدار میدهند با این روند مصرف، بحران آب در پیش است.   اما اکنون دیگر به میان همین بحران رسیده ایم و با اینکه همگان میدانند که این کشور در منطقه خشکی هست معهذا هیچ اقدامی در رفع بحران صورت نمیگیرد، که هیچ، با اقداماتی نظیر برنامه های تشویقی افزایش جمعیت بر آتش آن نفت هم میریزند.   تو گوئی عقل سلیمی در کار نیست.   با پذیرش این واقعیت که این کشور در منطقه خشکی از سیاره زمین واقع شده، جمعیتی را که منابع کشور میتواند بصورت پایدار پشتیبانی کند از حدود 30 میلیون نفر بیشتر نیست.   با زیر پا گذاشتن این واقعیت جغرافیائی و افزایش بی رویه جمعیت و همزمان انتظار بجای مردم برای ارتقاء بهداشت که مستلزم سهم بیشتری از مصرف آب است، همه و همه موجب وخامت هر چه بیشتر اوضاع میگردد.   مگر برنامه بر این باشد که از قطر و کویت آب وارد کنیم!!   متأسفانه نبود فضای باز برای بیان آزاد مشکلات از سوی متخصصین مربوطه راه را برای هرچه شدیدتر شدن آثار مخرب زیست محیطی و تبعات اجتماعی آن باز و بازتر میکند.   پس بیائید قدر آبی را که فعلاً در لوله ها جاریست بدانیم و آنرا مسئولانه مصرف کنیم.   هرچند گفته میشود کل سهم آب مصرفی خانگی بیشتر از 4% نیست!

  • مرتضی قریب
۲۵
دی

تصادم دو کشتی 

    دیروز خبر تأسف بار غرق کشتی نفت کش ایرانی در دریای چین شنیده شد.  کشتی غول پیکر نفت کش با طولی نزدیک 300 متر، بالاخره پس از 8 روز که از تصادم کشتی چینی با آن میگذشت، پس از آتش گرفتن غرق شد.   اما در این حادثه نکات مبهمی وجود دارد که دستکم از نظر علمی برای ما در این وبگاه بسیار مشکوک مینماید.   در زیر به پاره ای از این ابهامات میپردازیم.  شاید در آینده با بررسی های بیشتر توضیح قانع کننده ای برای آنها یافت شود.

    اولین مطلبی که بسیار سوأل برانگیز مینماید اینکه آتش سوزی اولیه و محل آن بسیار دورتر از محل اسکان خدمه و مجموعه هدایت و کنترل کشتی قرار داشت.  حتی تا چندین روز، اینطور که از فیلم حادثه دیده شد، کانون آتش تا محل خدمه (با توجه به طول بسیار بزرگ نفت کش) آنقدر زیاد بوده که شعله مستقیم آتش نمیتوانسته مانع عکس العمل آنان شود-- دستکم در ساعات اولیه.   این سوألی است که بطور طبیعی برای هرکه فیلم ماجرا را دیده باشد پیش میآید.  دیگر آنکه این نوع کشتی ها به آخرین سیستم های حفاظتی چه از نظر مقابله با آتش و چه بسته شدن شیر های خودکار برای ایزوله کردن مخازن محتوی نفت و جلوگیری از توسعه آتش و چه و چه مجهزند و بقول معروف "حفاظت در عمق" بطور کامل در چنین سازه های مهم اجرا میگردد.  حتی در هنگام طراحی و ساخت چنین سازه های عظیمی به این احتمال توجه شده و امکان تصادف و آتش سوزی و مقابله با آن اندیشیده میشود.  چطور به این سادگی مسأله اینگونه پیش رفته و به چنین سرانجامی رسید؟   صرفنظر از حفظ کشتی و محموله آن، چرا هیچ واکنشی از سوی خدمه برای نجات خود و استفاده از قایق های نجات بعمل نیامد؟  حتی اگر قایق نجاتی هم در کار نبوده باشد، اولین واکنش طبیعی حادثه دیده پرت کردن خود در دریا به امید نجات است.   

    چرا اصولاً دو کشتی ممکنست یکدیگر را ندیده باشند؟  عده ای میگویند رادار های آنان خاموش بوده که البته حرف غلط و بی ربطی است.  مثل اینست که بگوئیم یک اتوبوس عمداً ترمزش را بریده و بدون ترمز حرکت میکند.  یا دستکم بگوئیم در مسافرت شبانه در جاده با چراغ خاموش میرود.  وقتی قایق های معمولی نیز به رادار مجهزند طبعاً کشتی های بزرگ نه یکی بلکه باید چندین رادار برای تأمین افزونگی (redundancy) داشته باشند.  بعلاوه، ایمنی اقتضا میکند که علاوه بر افزونگی، چند گونگی (diversity) نیز باید رعایت شده و سیستم های متفاوت مبنی بر اصول متفاوت در کار باشد.  مثلاً یکی از این سیستم های موازی، دستگاه ترانسپوندر (transponder) میباشد.  شخص مطلعی از حوزه دریانوردی میگفت شاید کشتی نفت کش با ترانسپوندر خاموش حرکت میکرده است!   ترانسپوندر روی هواپیماهای غیر نظامی نیز سوار است که کارش اینست که بطور اتوماتیک سیگنال به ماهواره فرستاده و محل خود را برای برج های مراقبت نشان میدهد.  برای کشتی های تجاری نیز، اینها محل و موقعیت خود را بکمک آن مرتباً و بدون نیاز به مداخله انسانی، به مراکز کنترل در بنادر اعلام میکنند.  یکی از کاربرد های دیگر این دستگاه، کنترل ایمنی ترافیک دریائی و بنادر برای جلوگیری از نزدیکی بیش از حد و پرهیز از تصادم کشتی هاست.   شنیده شده که ممکنست ترانسپوندر نفت کش خاموش بوده و علاقه ای نداشته است تا دیگران بدانند محموله آن کجا میرود!   اما در هر حال رادارهای هر دو کشتی میبایست خطر برخورد را خیلی پیش از برخورد هشدار میداده است.

    اما مطلب عجیب تری که وجود دارد و هیچ جا اشاره نشده بقرار زیر است.  اول اینکه هیچ صحبتی از کشتی چینی نیست و بر آن چه گذشته است؟   گفته شده یک کشتی معمولی حمل غله بوده و طبعاً از نظر سایز و وزن کوچکتر از تانکر غول پیکر نفتی بوده است.  گفته شده کشتی چینی و خدمه آن نجات یافته اند.  این نیز جای تعجب بسیار دارد.   چینی ها اظهار کرده اند که سرنشینان نفت کش در لحظه تصادم در دم جان سپرده اند.  ولی چگونه؟   چون از ظواهر امر همانگونه که اشاره شد آتش مستقیماً نمیتوانسته است مرگ آور بوده باشد.  میگویند دودهای مسموم حاصل از آتش باعث مرگ شده.  باز هم شواهدی که فیلم ها نشان میدهد، زبانه آتش و دود حاصله، از محل اسکان خدمه بسیار دور و بسمت آسمان بوده و تازه اگر نه چنین باشد، ماسک حفاظتی در دسترس افراد بوده است!   اما این گمانه زنی آخر را هم داشته باشید.  آیا توجه کرده اید که در تصادمات اتوموبیل آنچه عمدتاً بر سر سرنشینان میآید همانا قانون اول نیوتون است؟  یعنی اتوموبیلی که ناگهان به حالت ایست رسیده، سرنشینان با همان سرعت اولیه به جلو پرتاب شده چه بسا شیشه جلو را هم شکانده بخارج پرتاب شوند.  کمربند ایمنی برای پرهیز از همین مسأله است.  گو اینکه شتاب حاصله ممکنست چنان شدید باشد که همان کمربند نیز باعث مرگ شود.  در هر حال مسأله، مسأله اینرسی است و متشابهاً اینجا برای کشتی ها نیز معتبر است.  شاید در اثر برخورد و در لحظه تصادم چنان شتابی به خدمه وارد شده که آنها را به اطراف پرت کرده و صرفاً برخورد با در و دیوار و صدمه فیزیکی باعث مرگ شده.  ولی چرا همه؟!   تازه اینجا مسأله جدیدتری وارد میشود و باید عمل مشابه نیز در کشتی چینی اتفاق افتاده باشد.   اما گویا همگی نجات یافتند.  اتفاقاً مسأله صدمات ناشی از اینرسی باید آنجا بسیار شدید تر باشد چه اینکه همه از فیزیک میدانیم جسم کوچکتر و سبکتر متحمل تغییر اندازه حرکت بیشتری میگردد.  شما اگر توپی را به دیوار بزنید مجدداً بسمت خودتان برمیگردد.  دیوار پر جرم تکان نمیخورد!   بنابراین موضوع بسیار غیر عادی مینماید و باید تا بررسی های  بیطرفانه و اعلام آن منتظر ماند.

  • مرتضی قریب
۱۴
دی

واکنش ما نسبت به اخبار پیرامون

   پرسش اصلی اینست که ما نسبت به اخبار واصله چگونه واکنش نشان میدهیم و چگونه باید نشان داد؟   البته اینجا منظور ما عمدتاً اخبار علمی است، گو اینکه نتایجی که بر این بحث مترتب است قابل تسری به مسائل عمومی نیز خواهد بود.   همانطور که شاهد بوده ایم، یکماه گذشته زمین لرزه های زیادی در ایران رخ داده و نظر بخش مهمی از مردم را متوجه خود ساخته است.  طبیعی است که در چنین مواقعی گمانه زنی های زیادی، چه درست و چه نادرست، بر سر زبانها می افتد و بویژه در فضای مجازی فراگیر میگردد.  ضمن اینکه هیچ ایرادی بر این گمانه زنی ها نیست اما لازمست طبقه(1) روشنفکر و تحصیلکرده را در قبال واکنش به آنها قدری روشن ساخت.  در مطالب اخیر در باره پروژه هارپ و رابطه آن با زمین لرزه در این وبگاه اندکی نوشته آمد.  اما در این چند روز گذشته یکی دیگر از عزیزانی که مطالب ما را دنبال میکنند با اطمینان خاطر گفت که دانشمندی پیدا شده که زمین لرزه های متعدد اخیر را چه از نظر زمانی و چه از نظر مکانی و چه حتی از نظر قدرت ریشتر با دقت خوبی پیش بینی کرده و برای آینده نزدیک نیز در حال پیش گوئی کردن میباشند.  شنیدن چنین خبری، دتکتور کسی را که در حیطه علوم کار میکند و خود را ملتزم به قواعد آن میداند به صدا در آورده و تق تق آن بلند میشود.  بد نیست بدانیم در وجود همه ما، کما بیش، چنین خاصیتی وجود دارد که البته باید تربیت و تقویت شود.  این دتکتور نمادین، در مواجهه با داستان های غیر واقع، شروع به هشدار و سرو صدا میکند که البته فقط خودمان میشنویم!.  در پاسخ به این پرسش که پیشگو چگونه به این چیزها پی میبرد، راوی در ادامه افزود که وی دستگاهی اختراع کرده که آنرا به ثبت نیز رسانده و توسط آن به جزئیات زلزله های آتی پی میبرد.   در این هنگام  صدای دتکتور اینجانب بصورت جیغ ممتدی درآمد که آزار دهنده بود و لذا از استماع باقی داستان صرفنظر شد.   ضمن ادای احترام به دانشمند محترمی که در این باره اختراعی کرده اند و نام او را هم نمیدانیم، باید متذکر شد که همواره این احتمال وجود دارد که روزی روزگاری چنین وسیله ای ابداع شود و چه بسا آن روز همین امروز باشد.   اما نحوه ارائه این داستان بطور عادی ما را به شک میاندازد که آنرا باور نکنیم.  اختراعات و اکتشافات مهم معمولاً اولین بار در انجمن های علمی مطرح و یافته های آن نیز در مجلات تخصصی علمی درج میگردد.  تازه در همین مرحله جامعه علمی بسادگی تن به قبول آن نمیدهد و مدتها میگذرد تا پس از انجام آزمایشات لازم توسط سایر محققین و آزمایشگاه های معتبر کم کم مورد پذیرش واقع گردد.  نگاهی به آنچه در دنیای فیزیک گذشته، ما را به این روند متقاعد میسازد.  

    همه اینها گفته شد تا یک نتیجه گیری مهم از آن عاید شود.   و آن اینکه صرفنظر از اینکه دیگران چه میگویند و در دنیای پیرامون ما چه میگذرد، لازمست خود را در قبال اخبار واصله و تبعات احتمالی آن بیمه کنیم.   بهترین و مطمئن ترین نوع بیمه، پذیرش درجه ای از شک و شکاکیت است.  باید همواره نسبت به آنچه میگویند و عمل میکنند با چشم تردید نگاه کرد.   البته منظور ما اینجا موضوعات علمی و فنی است والا در خصوص مباحث اجتماعی و روزمره، نسبت به آنچه که آشکارا دروغ میگویند نباید که تردیدی روا داشت.   چه اینکه گاه کسی چیزی را اختراع میکند و در مورد آن ادعائی میکند که خود خبر ندارد باطل است.  مواقعی هم هست که مثلاً کسی آگاهانه گیاهی بی خاصیت را بعنوان کشف داروی ضد سرطان در ازای مبالغی هنگفت به بیماران عرضه میدارد.   لذا لازمست در همه حال، همه، بویژه طبقه درس خوانده خود را در قبال این واردات بیمه کرده و همواره با درجه ای از شک و تردید با این مقولات برخورد نماید.   تاکید میکنیم با درجه ای از تردید زیرا  اگر به همه موضوعات برخورد منفی داشته باشیم، آنگاه هیچگاه چیزی جز انچه داریم نخواهیم آموخت و به هیچ کجا نخواهیم رسید.   این هنری است که باید لابلای دروس دانشگاهی به دانشجویان عرضه شود.   بنابراین، این دتکتور درونی نیازمند تنظیم است.   طبعاً درجه آنرا نباید روی آخر گذاشت زیرا علم پیشرفتی نخواهد داشت.   از طرفی، خاموش هم نباید کرد زیرا خرافه جهان را پر خواهد ساخت.   پس لابد در جائی میانه باید تنظیم گردد.   رویکرد ما نسبت به دعاوی واصله باید چنان باشد که در درجه نخست نسبت به چیز هائی که با بدنه اصلی علم منافات دارد بشدت سخت گیر باشد.   مثلاً اختراع دستگاهی که بدون هیچ نیروئی مداوماً کار میکند را نباید پذیرفت زیرا با اصل بقای انرژی (که از طلوع بشریت تاکنون شاهد نقض آن نبوده ایم) در تضاد است.   یا کسی مدعی تشخیص دقیق زلزله در هر کجا است در حالیکه هنوز مقدمات علمی آن فراهم نشده است.   البته جا را باز میگذاریم که اگر کسی خلاف آنرا نشان داد، تعصبی نداشته و آنرا میپذیریم.   بنابراین موضوع تعصب (علمی و غیر آن) در میان نیست.   از سوی دیگر باید نسبت به موضوعات جدیدی که در فرایند علمی متولد میشوند سختی کمتری نشان داد.   چیزهائی را که ما با چشم خود کارکرد آنرا میبینیم نمیتوان حاشا کرد.   چیز هائی هم در کتب درسی هست که در مدرسه و دانشگاه بما آموزش داده میشود و درستی همه آنها را در آزمایشگاه خود شخصاً مشاهده نکرده ایم.   چرا باید اینها را هم قبول کنیم؟   ما اینها را نیز میپذیریم بصرف آنکه به بدنه جامعه علمی اطمینان داریم و میدانیم که در درجه نخست طی فرایندی سخت و زمان بر پالایش شده و بتدریج وارد کتب درسی شده.   ضمن اینکه کارکرد درست خیلی از چیزها که شاهد آنیم در گرو درستی مضامین قبلی و کارکرد درست آنهاست.   

     نتیجه آنکه باید خود را مجهز به فیلتری بنام شکاکیت کنیم تا ما را در کوران زندگی حفظ کند.   بعلاوه آنرا با اطرافیان و سایر آحاد جامعه نیز در میان بگذاریم تا نه فقط خود، بلکه کل جامعه را در افت و خیز زندگی حفظ کند.   درد مشترک جوامع عقب مانده نبود درجه کافی از شک و تردید است.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- به اشاره یکی از دوستان قبلاً قشر روشنفکر مینوشتم، اما امروزه نظر به تعداد زیاد درس خوانده ها نباید بگوئیم طبقه؟!

  • مرتضی قریب
۰۱
دی

زمین لرزه - از گمانه زنی تا واقعیت

    با توجه به زمین لرزه های اخیر و حرف و حدیث هائی که اینجا و آنجا در خصوص تکرار آن شنیده میشود لازمست مطالبی مطرح شود.  دوستانی نیز با اظهار علاقه خواستار بحث در مورد صحت و سقم گمانه زنی های موجود شده و بویژه با استناد به بحث قبلی همین وبگاه زیر عنوان "نقد علمی" خواستار نقد بحث های رایج شده اند.  

   همانطوریکه در مباحث سابق عرض کردیم، حقایق گیتی به مدد علم روزبروز گشوده تر شده و ریزه کاری های آن بطور سیستماتیک آشکارتر و عیان تر میگردد.  ضمن اینکه خود علم و روش علمی نیز روزبروز دقیقتر و موشکافانه تر و جامعتر میگردد.  نویسنده این سطور بخوبی به یاد میآورد که چگونه در دوره ابتدائی و حتی متوسطه در خصوص کره زمین و چگونگی پیدایش آن و لایه های آن در کتابهای درسی آموزش داده میشد.  مثلاً کوه ها و ناهمواری های سطح زمین را ناشی از سرد شدن پوسته اولیه و داغ زمین میدانستند و اینکه بر اثر سرد شدن، چروک برداشته و چین خوردگی ها بصورت رشته کوه ها و عوارض طبیعی هویدا میگردد.  در حالیکه نظریه دقیقتر که با مشاهدات همخوانی بهتر دارد، حاکی از اینست که صفحات قاره ای روی لایه نیمه مذاب زیرین بطور مداوم ( و البته خیلی آرام) در حال لغزش هستند و موسوم است به continental plate tectonics.  ایجاد رشته کوه ها یکی از تجلیات این نظریه میباشد که در محل برخورد این صفحات و فشار ایجاد شده، رشته کوه ها سر بر میآورند.  رشته کوه هیمالیا ناشی از فشار مداوم و رانده شدن شبه قاره هند بر صفحه آسیا است.  در مورد صفحه ای که فلات ایران بر روی آن قرار دارد، این صفحه عربستان و ملحقات آنست که مداوماً فشاری رو به شمال ایجاد کرده و شاید رشته کوه های داخلی از عوارض آن باشد.  بگذریم از اینکه امروزه علاوه بر فشار تکتونیکی، فشارهای سیاسی نیز اضافه شده است.  بهر حال بدانید و آگاه باشید که برخلاف عقیده پیشینیان که زمین را یک جزیره ثبات و آرامش میپنداشتند، زمین زیر پای ما یک موجود دینامیک و بالقوه خطرناکی بوده، منتها تغییرات اندرونی و زیر پای ما نسبت به مقیاس زندگی ما بسیار آرام و مداوماً در حال تحول است.  

    ماده داغ و نیمه مذاب درون زمین ( که البته پس از رسیدن به سطح زمین و کاهش فشار بصورت مذاب و روان در میآید) یک حالت نیمه کشسان شبیه گز اصفهان خودمان دارد.  بطوریکه وقتی آرام نیرو وارد میآورید حالت نرم داشته و شکل میپذیرد.  اما وقتی نیرو ناگهانی وارد شود (درست همانگونه که با گز آردی اصفهان رفتار میکنید) تغییر شکل ناگهانی داده و گسسته میشود.  ضربه ناشی از این گسستگی همانست که ما بصورت امواج ارتعاشی زمین لرزه احساس میکنیم.  معمولاً ضربه اولیه شدید بوده و چون تنش ها هنوز کاملاً خالی نشده، با ضربات خفیف تری موسوم به پس لرزه دنبال میشود.  مثلاً صفحه اقیانوس آرام تدریجاً در برخورد با صفحه آمریکای شمالی و جنوبی در حال فرورفتن به زیر آن بوده و لذا شاهد زمین لرزه هائی در سواحل غربی قاره آمریکا هستیم.  گاهی اصطکاک صفحات باعث ایجاد حرارت بیشتر و فوران بصورت آتشفشان میگردد.  با نگاهی به نقشه دنیا، وقوع اغلب آتشفشان ها را در حوزه اقیانوس آرام مشاهده میکنیم.  

   بنابراین علت اصلی زمین لرزه، حالت دینامیکی لایه های پر جنب و جوش زمین بوده و مسئول دیگری ندارد.  عده ای را عقیده بر اینست که برخی فعالیت های مشکوک ممکنست مسئول فعال کردن یک زمین لرزه در حال شکل گیری باشد.  یعنی این ماده خمیری شکل تحت تنش با یک تلنگر ساده به حد تسلیم رسیده و گسسته شده و زمین لرزه را به دنبال آورد.  البته این میتواند نظر جالبی باشد ولی ببینیم آیا امواج الکترومنیتیک واقعاً میتواند نقش این تلنگر را بازی کند؟  بسیار بعید است.  چیزی که به این گمانه زنی ها دامن میزند اغلب ریشه در تفکرات توطئه که اتفاقاً عمدتاً از گروه های خاص "دائی جان ناپلئونی" آنسوی اقیانوس اطلس صادر میشود دارد.  این موضوعی است که جای بحث بسیار دارد و متأسفانه بسیاری از روشنفکران ما را نیز درگیر خود کرده است.  اینها موضوعاتی است که مرتب از رسانه ها دیداری پخش میشود و البته در جای خود جذاب و گیراست.  یکی از این گروه های "شبه علمی" موسوم به موفون معتقد است که بشقاب پرنده ها مرتباً در حال رفت و آمد به زمین بوده، منتها دولت آمریکا آگاهانه پرونده های مربوطه را سری و دور از دسترس مردم نگاهداری میکند.  نگارنده این سطور با آنکه اعتقادی به صحت این دعاوی ندارد ولی با علاقه برنامه های جذاب آنان را تماشا کرده و لذت میبرد.  اگر فضای آزادی برای بیان نظرات مختلف باشد وجود این و البته هرگونه عقاید دیگری بیخطر است.  مشکل در مواردی بروز میکند که بیان آرا و عقاید با تبعاتی همراه باشد.  مثلاً در برنامه صبح پنجشنبه 30 آذر در صدا و سیمای خودمان، مجری از مهمان برنامه که شخص اول ذیصلاح لرزه نگاری است میپرسد که زمین لرزه تهران پیش لرزه بود و آیا لرزه بزرگتری در راه است یا خیر؟  در این مواقع شخص در محظور است چه بگوید.  اگر بگوید بله، و اتفاقی نیفتد متصف به تشویش اذهان عمومی میگردد.  و اگر بگوید خیر و چند روز بعد لرزه بزرگتری پیش آید متهم به عدم شفافیت شده و مسئول همه خرابی ها معرفی میشود.  پس صرفه در اینست که راه عافیت در پیش گرفته و اجازه داد زمان حلال مشکلات باشد.  اما راست است که اطلاعات ما برای پیش بینی حرکات زمین زیر پای خودمان با کمال تعجب بسیار کمتر از اعماق فضا میباشد.  مهمترین راهنمای ما اطلاعات آماری گذشته میباشد و مرور این اطلاعات حاکی از اینست که صفحه فلات ایران امروزه فعال شده و تنش های جمع شده دهه های گذشته در حال تخلیه میباشد.  نظر کارشناسان بر اینست که وقوع زمین لرزه بزرگ در منطقه البرز (شامل تهران) با توجه به سوابق قبلی با احتمال زیادی روبروست.  سخن آخر اینکه بهترین راهکار مقابله با زمین لرزه، مقاوم سازی سازه ها (اعم از ساختمان ها و تأسیسات بزرگ) و اطلاع رسانی درست است.  در چنین حالتی نه پروژه هارپ و نه هیچ توطئه دیگری، برفرض اگر موفق هم باشند، نمیتوانند صدمه ای وارد سازند.  پیشگیری بهترین درمان است.

  • مرتضی قریب
۱۶
آذر

ترانس ژن  (Trans gene)

   ضمن تشکر از خوانندگان این وبگاه و توجه به نوشته های پراکنده آن و تشکر ویژه از آندسته که با بازخورد خود هر بار خط جدیدی پیشنهاد میکنند، اخیراً یکی از همین دوستان پرسشی در خصوص موضوع فوق مطرح و خواهان توضیح شده اند.  با اینکه در این رشته صاحب نظر نیستم، معهذا با جستجوئی در فضای مجازی اطلاعات مختصری کسب کرده عرضه خواهم کرد.  بعلاوه نظر شخصی و پیش بینی های خود را نیز بدان اضافه خواهم کرد. و اما موضوع چیست؟

   مدتیست که بحث GMO در رسانه ها، اینجا و آنجا، بالا گرفته بطوریکه مردم را به دو دسته تقسیم کرده و عده ای موافق و عده ای مخالفند.  حقیقت آنکه عده مخالفین بیشتر است و اینها توده عمومی مردم اند که به آسانی تحریک شده و به هر صدائی گوش میسپارند.  موافقین نیز، علاوه بر دست اندر کاران این صنعت، عمدتاً قشر روشنفکر جامعه را تشکیل میدهند.  GMO کوتاه شده (Genetically Modified Organism ) میباشد که در فارسی به "محصول تراریخته" ترجمه شده است.  این محصول میتواند گیاه یا حیوان یا هر موجود بیولوژیک دیگر باشد.  مقصود از GMO ارگانیسم هائی است که DNA آنها از راه مهندسی ژنتیک دستکاری شده و تغییر یافته است.  عملاً این دستکاری توسط  DNA یک ارگانیسم دیگر مثل باکتری، ویروس، گیاه، یا حیوان صورت پذیرفته و محصول تراریخته ( GMO) را تولید میکند.  گاهی این ارگانیسم ها به ارگانیسم های "ترانس ژنیک" (Transgenic) موسوم است.  لذا از اینجا به مفهوم ترانس ژن میرسیم.  

    اما "ترانس ژن" به آن ژن یا ماده ژنتیکی اطلاق میشود که از یک ارگانیسم به ارگانیسم دیگری منتقل شده باشد، خواه بصورت طبیعی خواه توسط هر یک از فنون مهندسی ژنتیک.  در معنی دقیق خودش، ترانس ژن یعنی برداشتن بخشی از DNA  یک ارگانیسم حاوی توالی ژنتیک خاص  و انتقال و جایگزینی آن به ارگانیسم دیگر میباشد.   این بخش تازه وارد در DNA  میزبان حاوی خصوصیاتی است که موجب تغییر در رفتار عادی ارگانیسم میگردد.  مثلاً ارگانیسم اگر گندم است به گندم مقاوم تری در برابر آفت ها بدل میگردد.  یا اگر گاو است به گاو پر شیرده ای تبدیل میشود.  نظر نگارنده این است که صورت طبیعی تغییرات ژنتیکی نه هزارها بلکه میلیونها سال است که خود بخود در پهنه طبیعت صورت گرفته و میگیرد.  اما آنچه که موضوع روز است و مناقشه برانگیز اینکه اکنون انسان خود وارد این وادی شده و به نوعی با مادر طبیعت به رقابت برخاسته است.  نظر نگارنده بر اینست که ما چیز جدیدی اختراع نکرده ایم بلکه همان کار طبیعت را که چه بسا در آینده ممکنست واقع شود اکنون به منصه ظهور ساخته ایم.  بی جهت نیست به آن مهندسی ژنتیک گفته میشود بهمانگونه که در سایر مهندسی ها کماکان از عوامل موجود طبیعی استفاده میشود.  امروزه این مهندسی بیشتر در صنعت داروسازی و نیز در کشاورزی استفاده میشود هرچند بالقوه درباره انسان و حیوان نیز قابل گسترش میباشد.  تنها موجود از این دسته، گوسفندی بوده که در اواخر قرن بیستم تولید شد.  مناقشه ای که امروز وجود دارد در خصوص محصولات کشاورزی تراریخته است که عده ای بشدت نسبت بدان بدبین هستند.  

    حقیقت آنست که هر اختراع و نوآوری محصول احتیاج است و احتیاج است که انسان را وادار به کشف راه حل های نو و ابتکارات جدید میکند.  اختراع گاری و درشکه حاصل نیاز انسان به حمل و نقل مؤثرتر و اختراع اتوموبیل و قطار و هواپیما نیز ادامه منطقی همین نیاز بوده است.  با بودن این امکانات بعید است کسی یک مسافرت دور و دراز را با قاطر آغاز نماید، مگر اینکه قصد تفنن داشته باشد.  یکی از مسائل بسیار بسیار مهمی که مرتباً به عناوین مختلف در این وبگاه بدان توجه شده است مسأله انفجار جمعیت و تحلیل رفتن منابع حیاتی سیاره و تبعات بسیار وحشتناک آن چه برای نسل حاضر و چه بسیار بدتر برای نسل های آتی است.  گاهی از ترس پیر شدن بافت جمعیت، رشد جمعیت تشویق میگردد.  اما اگر درصد سالمندان بیشتر شود چه باک؟  مگر خلبان میتواند به بهانه سالم رساندن هواپیمای معیوب مسافران را یکی یکی از آن به بیرون پرتاب تا بتواند هواپیمای خالی را بر باند نشاند؟  مگر هدف صحت و سلامت سرنشینان نیست؟  دو آموزه غلط در میان اکثریت آدمیان رواج دارد و بر قشر روشنفکر است که آنرا اصلاح کند.  یکی آنکه ما نسل خود را غایت خلقت پنداشته و شاید ناآگاهانه توجهی به نسل های آتی نمیکنیم.  حقیقت اینکه نه صدها بلکه هزارها و شاید میلیونها سال دیگر قرار است بشر بر این سیاره زندگی کند و منابع و موجودی آن همین است که هست.  طرفه اینکه این تفکر در برخی دولتها نیز هست که به بهای برجای گذاشتن ویرانه ای برای آیندگان، سعی میکنند گلیم دولت خود را به ساحل نجات برسانند.  آموزه غلط دوم این تصورکه کره زمین فقط مختص ما آدمیان است و سایر چیزها از جاندار و جماد گرفته تا هرچه در عالم امکان هست فقط برای ما تعبیه شده است.  اگر گفته اند انسان زمین را مسخر کند، باری منظور این نبوده که آنرا غارت کند.   کره زمین فقط مختص ما آدمیان نیست بلکه ما فقط بخشی از ساکنان آنیم و  باید با احترام به این حقیقت در تعادل و تعامل با سایر بخش ها باشیم.

    چون این اصول رعایت نمیشود بنابراین از یک طرف افزایش بی رویه جمعیت و از سوی دیگر فشار مضاعف بر منابع به جهت افزایش سطح رفاه زندگی، همگی دست در دست هم موجب عدم تعادل در منابع آب، هوا، خاک، زمینهای کشاورزی، و کوچکتر شدن فضای حیاتی میگردد.  اینجاست که مهندسین و محققین باید بفکر چاره افتاده و فشارها را حتی الامکان کاهش دهند.  یکی از این ابتکارات آبیاری قطره ای است که بنوبه خود مؤثر بوده است.  راه دیگر، استفاده از کودهای شیمیائی و انواع آفت کش هاست.  این نیز مؤثر بوده اما با عوارض جانبی چندی همراه است.  ابتکار بسیار مؤثر دیگر استفاده از ماشین آلات کشاورزی بویژه در زمین های بزرگ و همراه ساختن با کشت و صنعت است.  همه اینها بسیار مؤثر بوده و به نوبه خود ترفند هائی برای به تعویق انداختن پیش بینی های مأیوسانه مالتوس بوده است.  اما فقط تعویق؛ مشابه ترفند بانک های پوشالی با وعده سود های کلان برای جذب بیشتر سرمایه بجهت تأمین تعهدات قبلی!!  اخیراً، یکی از این ابتکارات بهره گیری از مهندسی ژنتیک است.  اینجا، بجای استفاده از روش سنتی اصلاح نباتات که وقت گیر است، با تغییر ژنتیک در DNA گیاه میتوان بلافاصله محصولی تولید نمود که به آفت کش ها نیازی نداشته و ضمناً پر بارتر و مغذی تر بوده و کارآئی کشاورزی را بیش از پیش افزایش دهد.  این کار نیز، طبعاً، مانند سایر روشها ممکنست عوارض خاص خود را داشته باشد.  اصولاً هیچ چیز در طبیعت خیر مطلق نیست.  برای هر چیزی باید بهائی پرداخته شود.  برخی ادعا میکنند تولید محصولات تراریخته بنفع شرکتهای خاصی در این صنعت بوده و در یک کلام یک خیانت معرفی میشود.  اگر چنین است پس باید به کشاورزی سنتی اکتفا کرد که راندمان پائین تری دارد.  این یعنی محصول کمتر برای تکافوی جمعیت کمتر.  بعبارت دیگر رشد جمعیتی باید صفر یا نزدیک صفر باشد.  این بهائی است که آنها که دم از جلوگیری از این صنعت میزنند باید پرداخت نمایند.  اما در عوض اینها اغلب همانها هستند که دم از هرکه دندان دهد نان دهد میزنند.  خلاصه کلام آنکه در هر پدیده ای نتایج مثبت و منفی هردو باهم باید دیده شود.  با وضع موجود رشد جمعیت، صنعت تراریخته خدمت بزرگی برای بشر است.  البته گفته میشود ریسک هائی نیز ممکنست بر آن مترتب باشد که باید آنرا پذیرفت.  از قبیل اینکه اثرات بلند مدت آن و اینکه ژن های دستکاری شده بعدها جهش های ناخوش آیندی از خود بروز دهند فعلاً ناشناخته است.  در حال حاضر حجم وسیعی از کشاورزی صنعتی جهان با کمک مهندسی ژنتیک صورت میگیرد و بنظر نمیرسد بازگشت به عقب میسر باشد.  ضمن اینکه تاکنون خبری مستند از آثار سوء آن گزارش نشده است.  در حال حاضر مردم بدون آنکه بدانند بخشی بزرگ از مواد غذائی آنان محصولات تراریخته است.  در برخی کشورهای غربی رسم براینست که این محصولات نشاندار شوند تا مردم حق انتخاب داشته باشند.  با این وجود مواد اولیه ای که در ساخت مواد فراوری شده دیگری استفاده میشود خود از محصولات تراریخته بوده و لذا پرهیز قطعی از آن بسیار مشکل، اگر نگوئیم غیر ممکنست.  بگذریم از اینکه این پرهیز در برخی کشورها مضحک جلوه میکند.  در جائی که ما با دست خود هزاران الودگی را وارد آب و هوای مورد مصرف روزانه کرده ایم، در جائی که عمداً امواج سرطان زای پارازیت را پخش میکنیم، و ... مبارزه با صنعت تراریخته کمی خنده دار جلوه نمیکند؟  

  • مرتضی قریب
۰۲
آذر

صلاحیت اختیار علم

    براستی چه کسی صلاحیت آنرا دارد که علم را در اختیار داشته باشد؟  این پرسش ممکنست قدری بی معنی نشان دهد اما واقعاً سوألی بود که در آخرین روز آبان 1396 در رادیو فرهنگ مطرح گردید و کارشناس مدعو برنامه بصورت زیر به آن پاسخ داد:

" از نظر اسلام، علم باید در اختیار آن کسی قرار گیرد که صلاحیت استفاده از آنرا داشته باشد ".  

بدون آن که بخواهیم وارد صحت و سقم منبع خبر شویم، میخواهیم ببینیم که معنی عبارت فوق چیست و واقعاً با اتکا به شیوه نقد علمی که در مطالب پیشین مطرح کردیم چه برداشتی میتوانیم از آن داشته باشیم.  اینکه علم باید در اختیار فرد با صلاحیت باشد یعنی چه؟  با توجه باینکه علم یعنی آگاه شدن و یا آگاهی دادن، ببینیم چگونه باید آگاهی را محدود به اشخاص خاصی کرد.   بیائیم مطلب را ضمن بیان مثالی واکاوی کنیم.

   فرض کنید یک روستائی عادی ضمن عبور از بیابان یک سنگ حاوی فسیل را کشف میکند.  او متحیر است که این نقش و نگار ماهی در سنگ چه معنی دارد.  با خود می اندیشد که آیا آنرا تحویل کدخدا دهد یا به پیشنماز ده بسپارد و یا به زمین شناسی که اخیراً سر و کله اش در حوالی ده پیدا شده داده و از او چیستی آنرا طلب کند.  صاحب صلاحیت در اینجا کیست؟  جدای از همه اینها، آیا فرد روستائی خود نمیتواند صاحب این آگاهی باشد؟  فرض کنیم وی خودش بطور غریزی به این آگاهی رسید که این فسیل چگونه تشکیل شده است.  آیا او صاحب این صلاحیت هست که این علم نزد وی بماند یا نه و باید بطریقی این آگاهی را از مخیله خویش تخلیه کرده و در اختیار فرد با صلاحیتی که دولت به او معرفی میکند قرار دهد.  در صورت اخیر باید به نوعی با شستن مغز خویش مطمئن شود که هیچ آثاری از این علم ممنوعه در ذهن خود برجای نگذاشته باشد.  مروری بر تاریخ علم نشان میدهد که چه بسیار افرادی عادی بوده اند که بدون طی مدارج آکادمیک، صرفاً با تکیه بر کنجکاوی، دانشمندانی متبحر گردیده اند.  ملاحظه میکنید که با واکاوی هرچه بیشتر این ادعا، به بی معنی بودن هرچه بیشتر آن میرسیم.  اغلب بیاناتی این چنینی که در چند دهه اخیر در رسانه های رسمی این کشور به وفور مشاهده شده ناشی از ذهنیتی است که با علم به مثابه روشنگری و آگاهی بخشی سر جنگ دارد و به انحاء مختلف میکوشد علم استاندارد غربی را شیطانی و در عوض علومی را تحت نام "اسلامی" علم الهی جلوه دهد.  حتی به اینهم بسنده نکرده و آن مقدار از علم و فن آوری را که اکنون مورد استفاده جامعه است مدعیست که همه در اصل زائیده علوم اسلامی است و غرب از ما به عاریت گرفته و در لفافی زیبا دوباره بخورد خودمان میدهد.  پوچی این ادعا وقتی آشکار میشود که توجه کنیم که طلوع بشریت روی زمین دستکم به میلیونها سال پیش باز میگردد ولی آیا فکر و اندیشه فقط از 1400 سال پیش آغاز شده!  بعلاوه، همانطور که در مطالب گذشته گفته شد، تقسیم بندی علم به شرقی و غربی یا اسلامی و غیر اسلامی چیزیست من-در-آوردی و مشابه تفکر خودی و غیر خودی است.  بی جهت نیست که در اوائل قرن بیستم، با ورود مدرنیته به ایران با مظاهر آن از قبیل آب لوله کشی و برق و رادیو و امثال آن از سوی یک تفکر خاص مرتباً مخالفت میشده است.  گاهی هم که بهانه ها ته میکشید ادعا کرده اند که با علم مخالف نیستیم بلکه با افتادن آن در دست دنیاپرستان و سوء استفاده از آن مخالفیم!  و لذا اینکه علم باید در اختیار صاحبان صلاحیت قرار گیرد را اینگونه توجیه کرده و میکنند.  اما این صاحبان صلاحیت چه کسانی هستند؟  مثلاً میدانیم که آلفرد نوبل دینامیت را در اصل برای کاهش مشقت کارگران راهسازی و کارگران معدن اختراع کرد.  اما دیری نگذشت که ارتش ها آنرا در جنگ بکار گرفتند.  آیا این نوبل بود که آنرا در اختیار جنگ قرار داد؟  یا هر وسیله ای نهایتاً کابردهای متنوع خود را پیدا میکند و بر مخترع ایرادی نیست.  تازه بر فرض هم که ایراد باشد، اگر ما موعظه میکنیم که اختراع او نمیبایست در جنگ استفاده میشد، چرا ما خودمان استفاده میکنیم؟  لابد جواب آنها  اینست که ما استثناء هستیم.  اینجا همان نقطه ای است که همه قواعد زیر و رو میشود.  اینجاست که همه چیز بعنوان ابزار برای توجیه خود و رفتار خود استفاده میشود.  در غیاب یک محیط آزاد و سالم برای بحث علمی (منطقی)، هر ادعائی بخودی خود موجه مینماید.  فقط کافیست  پشتیبانانی برای عرضه محصولات فکری خود در رسانه های رسمی داشته باشید.  دیگر کار تمام است و با استمرار این محصولات فکری و مونوپول کردن بازار، امیدوار باشید که روزبروز خریداران مشتاق تری داشته باشید.  شنا کردن در جهت جریان آب، هم ساده است و هم بی خطر و هم حاوی فواید بسیار.  

    تفکری که در این دوره تبلیغ میگردد، تفکر خودی و غیر خودی است و به تبع آن همه چیز، حتی علم، به خودی و غیر خودی طبقه بندی شده.  این در حالیست که تفکر منطقی (علمی) آزادی اندیشه را ملاک قرار داده و از هر رنگی دوری میکند.  دیر زمانیست که اندیشه مرکزیت زمین در قلب کائنات بر باد رفت و چیزی از آن جز در تاریخ تفکر بشر باقی نماند.  زمین در مرکز عالم نیست!  در این اواخر، در قرن بیستم، مرکزیت دیگری برباد رفت و آن جایگاه انسان در قطب عالم موجودات بود.  تجسسات محققین نشان داد که تفاوت های ژنتیک ما با سایر جانوران بطور ناباورانه ای اندک است.  بویژه اینکه با نزدیکترین خویشاوندان خود (با عرض پوزش: میمون ها و شامپانزه ها) فقط 10% تفاوت داریم!  این واقعیت ممکنست به مذاق خیلی خوش نیاید و چه بسا برای محققینی هم که آنرا کشف کرده اند نیز ناخوش آمده باشد.  تفاوت کارکرد علم با برساخته های ذهنی اشخاص در همینست که نتیجه تحقیق از پیش معلوم نیست و طبق فرمان کسی ساخته نمیشود.  نتیجه آن گاهی خوشآیند و گاهی هم ناخوشآیند مینماید.  رویکرد علمی معطوف به حقیقت شیئ و موضوع بوده و برکنار از احساسات شخصی است.  هرچند نگاه شخصی و مشاهده دنیا از دریچه تخیلات و احساسات جایگاه خود را داشته و به هنر و ادبیات مربوط میگردد.  نتایج این نوع نگاه لزوماً به حقیقت اشیاء کاری نداشته و قرار نیست بدیلی برای علم و حقایق علمی باشد.  محصور کردن هریک از این دو مقوله در جایگاه اصلی خود و پرهیز از خلط آنها خود یک هنر است و جوامعی که آنرا دریافته اند هنر زندگانی را نیز بخوبی دریافته اند.

  • مرتضی قریب
۲۴
آبان

نقد علمی

   در مطالب گذشته، علم خود بعنوان یک ابزار، مورد نقد و بررسی واقع شد.  اینک در صدد استفاده از آن برای بررسی و نقد سایر پدیده ها هستیم.  بعنوان یک نمونه واقعی ابتدا بنا بود آنرا برای ادعاهای برخی پزشگان به اصطلاح سنتی بکاربریم که این حادثه زلزله کرمانشاه اتفاق افتاد و بدنبال آن سیلی از گمانه زنی های عجیب و غریب در فضای مجازی راه افتاد که باعث گمراهی خوانندگان و کج فکری هائی گردید.  همینجا تأکید شود که ایرادی بر ناشرین شبهات وارد نیست و آنها حق دارند هر چه میخواهند بگویند و بنویسند.  این شمای خواننده و شنونده هستید که باید چراغی داشته و در چاه نیفتید.  بهمین دلیل در این وبگاه مرتباً تفکر علمی و نقد بی غرضانه از موضوعات ترویج میگردد تا چراغی فرا راه شما باشد.  در یک کلام رویکرد ما، باید رویکرد علمی و نقد ما نقد علمی بوده باشد.  

   چندی پیش یکی از پزشکان سنتی مطلبی در خصوص مسواک زدن انتشار داد که صدای خیلی ها، از جمله وزیر بهداشت، را در آورد و با اعتراض بسیاری روبرو شد.  وی ادعا کرد که دندانهای حیوانات که مسواک نمیزنند بمراتب سالمتر از آدمیانی است که مسواک میزنند.  شاید هم راست میگوید و ما نباید به دلیل عادت خودمان بر مسواک زدن فوراً او را رد کنیم.  اینجاست که نقد علمی بکار میآید و باید سرلوحه جامعه با سواد قرار گیرد.  آیا در دنیای وحش دندان درد و خرابی دندان وجود ندارد؟  خودمانیم، شاید اگر شتر زبان میداشت اولین حیوانی بود که تقاضای اورتودنسی میکرد!  ولی واقعاً پاسخ قاطع درگرو بررسی آماری یک جمعیت مشخص از حیات وحش است.  آنگاه مشخص میشود که حق با کیست.  از سوئی، آنچه از باغ وحش های مختلف شنیده ایم حکایت از دندان درد و بیماریهای این زبان بسته ها و علاج به موقع توسط دامپزشکان بوده است.  بنابراین ادعای مزبور زیر سوأل میرود ضمن آنکه ثابت شده است بهداشت عمومی ( از جمله مسواک زدن و بهداشت دهان) موجب سلامتی و طول عمر با عزت میشود.  در هر حال جامعه دندانپزشکان قطعاً دلایل محکمتری در مقابل ادعای مزبور خواهند داشت.

   یکی دیگر از همین دست شبه-پزشکان، ادعای مشابهی در خصوص ریشه همه بیماریها کرده بود و همه را طبق گفته قدما یکجا به "سردی" مربوط دانسته و کار سایر اطبا را کلاه گذاشتن سر بیماران دانسته.   شاید معنی دیگر این ادعا توصیه به بازگشت به عهد عتیق است، که البته برای خود حتماً دلایلی دارد.  کشف حقیقت بسیاری از این دعاوی گاهی بسیار ساده است.  کافیست ببینیم ایشان هنگام بیماری یکی از عزیزان خود، وی را با " نبات داغ" معالجه میکند یا به پزشک متخصص مراجعه میکند.  اما اگر واقعاً نبات داغ درمان همه بیماریهاست وجداناً چرا ما باید مخالف آن باشیم؟  قطعاً جامعه پزشکان آنرا برای درمان قطعی همه بیماران توصیه و تجویز خواهند کرد.  اما طبق تئوری توطئه ممکنست پزشکان برای کسب درآمد خود عمداً مخالفت کرده و از افشای حقیقت خودداری کنند.  ولی مگر از اینهمه اطبای جهان یکنفر با دین و ایمان پیدا نمیشود که این راز سر به مهر را افشا کند؟!

   اما در قضیه زلزله اخیر چند چیز قابل بحث است.  با اینکه کانون زلزله تقریباً در مرز کردستان ایران و عراق بوده است با این حال تعداد کشته ها و زخمی ها در سوی ایران چند ده برابر کردستان عراق بوده است.  این خود حکایت از وسعت خرابی ها در مناطق اینسو دارد.  نکته قابل تأمل اینکه این شامل حال ساختمانهای مهندسی ساز پروژه مهر نیز میشود.  آیا این به معنای اینست که تخصص مهندسین ایرانی پائینتر از مهندسین آنسوست؟  بنظر نمیرسد اینگونه باشد.  مصاحبه ای که طی چند روز گذشته با مهندسین ارشد ایرانی شده حاکی از اینست که اشکال کار در اجرا و نظارت بوده است.  از لابلای سخنان آنان اینگونه بر میآید که اینجا نیز مسأله فساد ذی مدخل است.  وقتی فساد همه گیر باشد یعنی "همه گیر " است.  یعنی اگر بهترین استادان و معماران دنیا را نیز مسئول این پروژه کنید، در چنین محیطی خروجی همچنان  همان خواهد بود که هست.  این موضوع در همه شئون تسری دارد و امروز در خصوص پروژه مهر خودنمائی کرد در حالیکه دیروز درباره سد سازی و دریاچه ها و محیط زیست و جنگلها و واردات و صادرات و اقتصاد خصوصی و دولتی و بانکها و .... خود را نموده و فردا در سایر مقولات دیگر، اگر هنوز موردی باقیمانده باشد، نمایان خواهد ساخت.  اگر در هر مقوله دیگری موشکافی شود قطعاً همین الگو مشاهده خواهد شد.

    جالب اینجاست که برخی رسانه های فضای مجازی عوامل دیگری را در این حادثه مقصر احتمالی دانسته اند.  یکی، انفجار زیرزمینی نزدیک مرز را مسئول دانسته زیرا گفته که موج مربوطه نه s بوده و نه  p.   این ادعا غلط است زیرا امواج زلزله هردو نوع را شامل است در حالیکه امواج انفجاری فقط مؤلفه  p (فشاری) را دارد.  طبعاً مؤسسه ژئوفیزیک براحتی میتوانست آنرا تشخیص دهد.  البته راست است که انفجار مصنوعی میتواند انرژی گسل های نیمه فعال را یکباره آزاد و موجب زلزله طبیعی گردد.  طبعاً مقام مجاز در این تشخیص مؤسسه ژئوفیزیک میباشد.

    سایت دیگری با اطمینان کامل، پروژه هارپ (HAARP) را مسئول قلمداد کرده با این توضیح که آمریکا با دست اندازی در یونسفر موجب تولید زلزله میگردد.  هر شخص معمولی بدون ورود در مسائل فنی میتواند متوجه شود که چنین نیست زیرا اگر چنین اسلحه ای در دست باشد دارنده آن میتواند بدون لشکر کشی همه دشمنان خود را نابود سازد.  اما از جهت فنی توضیح زیر ضروری است.  

یکی از ابزار های مهم جنگی، زیردریائی است.  اهمیت آن وقتی دوچندان است که همواره در اعماق آب باشد که محل آن لو نرود (زیردریائی اتمی حاوی این مزیت است).  اما وقتی در اعماق آب است نمیتواند با مراکز فرماندهی ارتباط برقرار کرده و دستورات مقتضی را اجرا نماید.  چرا؟  زیرا امواج الکترومغناطیس (در گستره امواج رادیوئی) در بهترین شرایط بیشتر از چند متر نمیتواند در آب نفوذ نماید.  در اینصورت زیردریائی باید به سطح بیاید تا بتواند ارتباط رادیوئی برقرار کند.  و این به معنی آشکار شدن محل آن و مخالف آن چیزیسیت که باید باشد.  پس چکار کند؟  باید ترفندی اختیار کند که ضمن پائین بودن در آب، بتواند امواج رادیوئی را دریافت نماید.  حقیقت اینست که ضریب جذب آب برای امواج الکترومغناطیسی در کل گستره طول موج ها یعنی از امواج گاما گرفته تا امواج بلند رادیوئی بسیار بسیار زیاد است.  استثنائاً در یک پنجره بسیار باریک طول موج مرئی یعنی از 0.4 تا 0.8 میکرون ضریب جذب ناگهان افت شدیدی پیدا کرده و نور بداخل آب نفوذ میکند.  طرفه آنکه حیات از درون آب آغاز شده و سیستم بینائی موجودات زنده با این پنجره خاص تطابق یافته و بینائی ما انسانها متأثر از آن اجداد آبزی است که با این دریچه خاص از امواج خو گرفته است.  در هر حال، در بخش طول موج های بلند رادیوئی، هر چه طول موج بلند تر شود میزان نفوذ در آب بیشتر و بیشتر میگردد.  طبعاً زیردریائی ها مایلند از این خاصیت یهره برداری کنند.  اما طول آنتن متناسب است با طول موج و برای چنین مقصودی طول آنتن باید در حد کیلومتر یا چندین کیلومتر باشد.  صرفنظر از مشکلات فنی ساخت، بزرگی این آنتن ها آنرا در معرض خطر دیده شدن و انهدام قرار میدهد.  چاره چیست؟  حدود چهل و چند سال پیش کشف شد که با گرم کردن یونسفر با امواج شدید رادیوئی میتوان آن را بعنوان بستری شبیه یک آنتن بسیار بلند استفاده کرده و پیام های رادیوئی را روی آن مدوله کرده و پس از انعکاس روی یونسفر، آنرا انتشار و قابل دریافت توسط زیردریائی نمود.  این است خلاصه پروژه هارپ که اینهمه باعث حرف و حدیث دیگران شده.  اگر امواج رادیوئی بسیار بلند بتواند طبقات زیرزمینی را تکان دهد که بله در اینصورت میتواند عامل احتمالی زلزله باشد.  ما قضاوت آنرا به خودتان محول میکنیم. 

نتیجه آنکه پسندیده تر آن باشد که مقصر و عوامل اصلی را در میان خود جستجو کرده و بیهوده به خارج ننگریم.

  • مرتضی قریب
۰۵
مهر

انسان در طبیعت یا بر طبیعت ؟

   آیا انسان واقعاً در مقابل طبیعت و بر ضد آن کار میکند؟  یک پاسخ روشن و سرراست بنظر میرسد آری باشد.  بله انسان از بدو پیدایش خود بر عرصه زمین همواره در مقابل طبیعت و بر ضد جریان طبیعی آن کار میکرده است.  این حقیقت به دوران اخیر محدود نمیشود بلکه از میلیونها سال پیش که نخستین اجداد بشر از رده نخستینی ها جدا شدند ( و یا از بهشت رانده شده بر زمین هبوط کردند)، این موجود، همچون موجودات دیگر، برای بقای خود با عوامل طبیعی دست بگریبان بوده است.  در دوران پیش از تاریخ، انسان اولیه همچون سایر حیوانات با دستان خالی با طبیعت و قوای آن دست و پنجه نرم میکرده و برای بقای خود در سطح نازلی چون سایر حیوانات با پیرامون خود تعامل میکرده است.  

   در دوران دیرینه سنگی و نو سنگی، انسان عهد حجر، از غار به پناهگاه هائی که از سنگ ساخته بود روی آورده و نیز بکمک سنگ های نوک تیز به شکار میپرداخته و از آن بعنوان اولین ابزارهای مفید استفاده میکرده است.  تا آخر دوران نوسنگی، دخل و تصرف بشر در زیستگاه های خود در پائین ترین سطح ممکن بوده و بعبارت دیگر بود و نبود او هیچ تفاوتی در چهره طبیعت نداشت.  باید توجه داشت که طبیعت خود بتنهائی بیشترین دخل و تصرف را در چهره زمین داراست و عوامل طبیعی همواره در حال تغییر آن بوده و هست و خواهد بود.  در مقیاسی طولانی مدت، پوسته زمین در حال برآمدگی و کوهزائی بوده و در جاهائی دیگر در حال پائین رفتن است.  در مقیاسی کوتاهتر، باران همواره در حال شستن زمین و هموار کردن برآمدگی ها و پرکردن فرو رفتگی هاست.  لازم بذکر نیست که پدیدار شدن موجودات بر صفحه زمین خود عامل دیگری برای تغییرات بوده است.  در چند میلیارد سال پیش، همراه با ظهور برخی موجودات ذره بینی در اقیانوس های تازه تشکیل شده، جذب گاز کربنیک توسط این موجودات منجر به تولید اکسیژن در اتمسفر زمین شده و آنرا از حالت خفقان آور اولیه به شرایط مساعدتر حالیه تغییر داد.  این تغییرات بسیار بطئی و در طی میلیونها سال انجام شده است.  موجودات دریا که بتعداد وسیعی زیاد شده و تنوع زیادی نیز پیدا کرده بودند بعداً در اثر تغییرات زمین شناسی و دفن در اعماق لایه های زمین، در طی میلیونها میلیون سال به نفت و گازی که امروز مصرف میکنیم درآمده اند.  بنابراین زمین و طبیعت آن همواره دستخوش تغییر در مقیاس زمانی طولانی (البته نسبت به عمر آدمی) بوده است.  لذا مسأله ای که امروزه تحت عنوان دخل و تصرف بشر در چرخه طبیعت عنوان میشود چیز جدیدی نیست چه اینکه همواره همین گونه بوده و در آینده نیز همین گونه خواهد بود.  تفاوتی که وجود دارد و البته تفاوت مهمی هم هست اینکه اولاً شدت این دخل و تصرفات بشری بسیار زیاد و گاهی هم عرض تغییرات طولانی مدت طبیعی است.  دوم اینکه مقیاس زمانی تغییرات ناشی از دست اندازی آدمی در دوران اخیر بسیار کوتاهتر از مقیاسات طبیعی میباشد بطوریکه اثرات آن ظرف یکی دو نسل قابل مشاهده است.  مطالعات زمین شناختی نشان داده است که در گذشته های دور دستکم در دو قاره اروپا و آمریکا سطح وسیعی از خشکی برای هزاران هزار سال زیر یخ و برف دائمی پوشیده بوده است.  در طی هزاره های بعدی کم کم با گرم شدن زمین، یخچال ها عقب نشینی کرده و محیط مساعد تری برای زیست ایجاد شده است.  لذا آنچه که نگران کننده است، صِرف تغییرات نیست بلکه سرعت این تغییرات و مقیاس زمانی آنهاست.  در دوران حاضر با توجه به قدرت زیادی که آدمی در دخل و تصرف محیط زیست پیدا کرده، بیش از هر زمان دیگری زیستگاه زمین در معرض خطر نابودی میباشد.  این خطر نه تنها متوجه ادامه حیات بشر میباشد بلکه بطور کلی متوجه همه چیزهای دیگر از گیاه و جانور گرفته تا آب و هوا و مواد حیاتی دیگر نیز میباشد.  توجه خواننده به موارد زیر جلب میشود:

1- تا یک قرن پیش "تبر" دشمن اصلی درختان جنگل بود اما امروز "اره موتوری" و "بولدوزر" و سایر ماشین آلات مکانیکی براحتی آب خوردن جنگل زدائی میکند.

2- تا حدود یک قرن پیش، سد های انگشت شمار که اغلب کوچک و در محل رودخانه های پرآب بسته میشد نیاز جوامع محلی را از حیث مصرف آب برآورده میساخت اما اکنون تب سدسازی رودهای دائمی را خشک و گاهی با جایابی احمقانه رودهای پرآب را شور و سرزمین هائی را که از عهد باستان انبار غله کشور بوده است را بی مصرف و لم یزرع ساخته است.

3- پیشرفت های پزشکی و توسعه بهداشت در یک قرن گذشته نه تنها تلفات ناشی از انواع بیماریها را کاهش داده و افزایش تصاعدی جمعیت را باعث شده بلکه مصرف آب و سایر ذخایر معدنی را بطور فزاینده ای افزایش داده است.

4- ابداع ماشین بخار و توسعه صنعتی از حدود قرن هجدهم میلادی به بعد، باعث شد تا ماشین آلات کم کم جایگزین نیروی انسانی و حیوانی در امور صنعتی و کشاورزی گردد.  نیاز روزافزون به انرژی باعث توسعه وسیع نیروگاه های تولید برق با مصرف سوخت های فسیلی و لذا تغییرات روزافزون شیمی اتمسفر زمین گردید.  گازهای گلخانه ای یکی از تبعات آنست.

5- از طلوع بشریت تا حدود قرن شانزده و هفده میلادی تنها اسلحه آدمی، اسلحه سرد و نیزه و شمشیر بوده است اما بعداً بتدریج با توسعه اسلحه گرم امروزه نه تنها انواع کارآمد سلاح آتشین در دست است بلکه با رواج هر چه بیشتر تسلیحات اتمی، امروزه بقای بشریت در گرو حس مسؤلیت سردمداران سیاسی قرار گرفته است.  

    مواردی که در بالا یاد شد لزوماً همه مخرب و بربادده نیست.  مثلاً پیشرفت پزشکی موجب التیام آلام بشری و افزایش امید به زندگی شده است.  این وجه مفید و ملکوتی قضیه است چون از سوی دیگر، افزایش تصاعدی جمعیت ناشی از آن، آنهم با انتظارات بالا از سطح زندگی، موجب فشار بر منابع و در نهایت گسترش فقر و فساد میگردد.  این یکی وجه مذموم و اهریمنی قضیه است.  پس در چنین شرایطی تشویق به زاد و ولد بی رویه ریختن نفت بر آتش است.  اینجاست که میگویند کارها باید در دست کاردان باشد و نه هر که آینه سازد سکندری داند.   موارد دیگر نیز دارای همین خصائص دوگانه اند.  البته که تدارک آب و امر سد سازی برای امور صنعتی و بهداشتی و کشاورزی امریست لازم و درخور اما حرف اینجاست که او یا آنان که باید نظارت عالیه بر این امور داشته باشند افراد با فرهنگ و خالی از اغراض هستند یا خیر.  آن واژه طلائی که این روزها گم گشته و دربدر دنبال آنیم همانا واژه گمشده "تعادل " است.  یکبار دیگر به مثال سابق الذکر در مورد رانندگی توجه کنید.  از همین قسم است مسأله آلودگی هوا و تبعات ناشی از آن که به معضلی بین المللی تبدیل شده.  اگر از فضا به زمین نگریسته شود چیزی بنام مرزهای سیاسی دیده نمیشود بلکه آلودگی ها و تغییرات اقلیمی بدون دیدن مرزها و گمرکات راه خود را می پیماید.  امروزه کشورهائی که مسئولیت بیشتری احساس میکنند، با درک این مسائل به انرژی های تجدید پذیر و پاک روی آورده اند.  با اینکه صورت مسأله روشن است ولی عجیب است که کشورهای عقب مانده مانند همیشه با یک تأخیر فاز دنباله رو غرب میباشند.  و این در حالیست که قشر تکنوکرات و درس خوانده کاملاً واقف بوده اما به دلیل نیافتن شغل مجبور به مهاجرت هستند.  باز هم دلیل روشنی بر اینکه کار در دست کاردان نیست و هرم کنترل امور وارونه است.  در چنین شرایطی، با توجه به بند 5، هنگام بروز بحرانهای بزرگ و آغاز درگیری های منطقه ای دیگر این قمه و شمشیر نیست که تأثیرات محدود داشته باشد بلکه در بدترین حالت با در دسترس بودن سلاح اتمی در سطح بین المللی، هر سرکرده دیوانه ای میتواند بالقوه آغازگر و جرقه اولیه برای یک جنگ جهانی دیگر با ابعاد خارج از تصور بوده باشد.

    امروز بیش از هر زمان دیگری انسان قدرت نابودی نسل خود و نیز محیط زندگانی خود را بدست آورده است.  از همین رو کاربست خرد چه در امور ملی و چه در امور جهانی به یک باید تبدیل شده است.  از سوی دیگر چون بسیاری امور از دایره مرزهای ملی فراتر رفته است، لذا تعاملات بین المللی بیش از پیش گریز ناپذیر شده است.  حفظ کره زمین از تغییرات کوتاه مدت ناشی از تعاملات نابخردانه سیاسیون اولویتی بیش از پیش یافته است.  بی جهت نیست که سازمان های مردم نهاد امروزه در سطح بین المللی بیشترین تلاش خود را برای یادآوری مسئولیتهای جدید سیاسیون به عمل آورده وسعی در اصلاح نگرش سنتی آنان دارند.  این سعی و تلاش برای کوشندگان سازمانهای میهن ما امروز اهمیتی هزار چندان دارد.  زیرا شرایط خاص حاکم بر این خطه، چنانست که نه تنها در مشکلات مبتلابه فعلی با باقی جهان شریکیم بلکه مشکلات مردمان هزار و چندصد سال پیش نیز بر دوش ما تحمیل شده و لاجرم در حل و فصل رسوبات فکری حاصل از گذشته باید کوشا باشیم.  امید به رستگاری در سایه تفکر و گفتگو و عمل میسر است.   باشد که این تنها پناهگاه ما موجودات زمینی برای آیندگان  نسل اندر نسل حفظ شود.

  • مرتضی قریب
۲۹
شهریور

مهمترین اختراع بشر

   گاهی برخی پدیده ها برای ما آنقدر پیش پا افتاده است که به اهمیت آن فکر نمیکنیم.  اصولاً غرق شدن در روزمره این خطر را بدنبال دارد که راجع به چیزهائی که میبینیم آنگونه که باید و شاید توجه نمیکنیم و اغلب آنها را بدیهی می انگاریم.  یکی از این بدیهیات موضوع "زبان" یا محاوره است.  بنظر میرسد که مهمترین یا دستکم یکی از مهمترین اختراعات یا ابداعات بشری همین باشد.  زبان یکی از راه هائی است که بشر افکار و خواسته ها و امیال خود را به همنوع خود انتقال میدهد.  اشکال ابتدائی تر آن بین حیوانات نیز برقرار است ولی یگانه راه ارتباطی نیست.  چه بسا برخی با ایما و اشاره و بدون باز کردن دهان ارتباط برقرار میکنند و برخی پرندگان با نوک زدن و تماس بدنی یا امثال آن منظور خود را منتقل میکنند.  اما در هر حال ارتباط صوتی شایع ترین نوع ارتباط بین حیوانات و البته انسان است.  اینکه چگونه انسان با تولید آواهای مختلف توانسته یک خط ارتباطی با همنوع خود برقرار کند واقعاً شگفت انگیز و قابل تأمل است.  برای آنان که موضوع بدیهی مینماید باید عرض کرد که از لحاظ نظری بستر های دیگر نیز همواره موجود بوده و علی الاصول قابل بهره برداری بوده است.  مثلاً ارتباط بصری از طریق تکان دادن دستها یا اجزای صورت بهمان اندازه میتوانست و میتواند مؤثر باشد.  امروزه برای آنان که مشکلات شنوائی یا آوائی دارند ارتباط بصری کماکان همین کار را میکند.  سالهاست که برای این دسته از ناتوانی های جسمی یک قرارداد عمومی وضع شده و برای آنها بصورت یک زبان بین المللی کاربرد دارد و از این مزیت هم برخوردار است که برخلاف "زبان" در همه کشورها به یکسان قابل فهم است.  البته برای زبان نیز چنین قراردادی بین المللی امکانپذیر است و در گذشته ها تحت نام  "اسپرانتو" ابداع شده بود.  اساس این زبان قراردادی بر بنیان زبان لاتین و لذا دارای بیشترین فایده برای گویندگان زبانهای لاتینی بوده است.  

    با اینکه برد علائم نوری بیشتر از آوای صوتی است (فارغ از سرعت نور که بیشتر از سرعت صوت است)، معهذا در فرآیند تحول پستانداران، ارتباطات صوتی جایگاه ویژه ای یافته است.  اتفاقاً بشر تا قبل از دوران ارتباطات جدید، به این موضوع واقف بوده و در بحبوحه جنگ ها و بحران ها برای انتقال پیام از راه دور از علائم بصری مثل ایجاد دود روی تپه ها استفاده میکرده است.  ولی بهر حال هنوز این سوأل باقیست که چرا در میان انواع ارتباطات، ارتباط آوائی جایگاه نخست را یافته است.  شاید یکی از دلائل آن، تکامل تارهای صوتی بسیار پیشتر از آزاد شدن دستها در اجداد ماقبل تاریخ ما باشد.  برای ارتباطات بصری استفاده از دستها بسیار مؤثرتر از اجزای صورت است، زیرا از مسافت های دور بهتر دیده و درک میشود.  دلیل دیگر شاید در نحوه انتشار این دو پدیده فیزیکی است.  نور به خط مستقیم سیر میکند در حالیکه صوت از منیع خود در همه جهات منتشر میشود.  منظور اینست که برای دیدن علامت نوری، شما باید روبروی ناشر آن باشید تا دو چشم شما که در یکطرف بدن است آنرا دریافت کند.  این در حالیست که برای شنیدن یک علامت صوتی، گوش های شما آنرا از هرطرف که فرستاده شده باشد دریافت و درک میکند.  احتمال دارد در فرایند تکاملی جانوران این نوعی مزیت محسوب میشده که جانور از خطرات پشت سر نیز بسرعت آگاه میشده است.  لذا شاید این موارد همه دست در دست هم باعث برتری و تفوق سامانه گفتاری در ارتباط میان آنها شده باشد.  

   اما از آنجا که تکامل راه خود را رفته و به حرف کسی گوش نمی سپارد، چه بسا در آینده های دور و در پس قرون و اعصار، نوع دیگری از ارتباطات شکل بگیرد که ماوراء هرگونه گمانه زنی باشد.  بعید نیست با پدیدار شدن تکنولوژی های جدید ارتباطی، زبان محاوره ای کم کم رو به افول گذاشته و روش مؤثرتر دیگری، که نمیدانیم چیست، جایگزین آن گردد.  تکامل منحصر به گذشته های دور نیست بلکه همواره در جریان بوده و اثرات آن تدریجاً در  طی زمانهای طولانی آشکار میشود.  امروزه شاهدیم که چگونه تلویزیون و سایر وسایل ارتباطی مدرن کم کم جایگزین محاوره سنتی بین والدین و کودکان شده و گاهی نیز منجر به بروز اختلالاتی میگردد.  اینکه این روند خوبست یا بد جای بحث بسیار دارد.

  • مرتضی قریب