فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

فیزیک و انرژی

مطالب در رابطه با فیزیک، انرژی، فلسفه علم، و مسائل مرتبط می باشد. برای راحتی مطالعه از تابلت یا PC استفاده شود

محلی برای نقد و گفتگوی علمی در خصوص مسائل مبتلابه با تکیه بر کاربرد آموخته های کلاسیک در تبیین و تشریح این مسائل. در این رابطه خواننده تشویق میشود که از دریچه دیگری به مسائل پیرامونی نگریسته و آنچه را میبیند و میشنود را به بوته نقد و آزمایش گذارد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدیده های ناشناخته» ثبت شده است

۳۰
بهمن

احساسات یا عقل

در فاصله انتشار چند نوشته قبلی، در خصوص پدیده های ناشناخته، برخی دوستان اظهار عقیده کردند که واقعاً در قبال این گفتار های ضد و نقیض چه باید بکنند و عملاً خود را مستأصل میبینند.  میگویند شما که میگوئید این چیزها واقعی نیست پس چگونه است که اینهمه مجلات معروف آنها را بعنوان رویدادهای واقعی معرفی میکنند.  از اینها گذشته کتابهای متعددی توسط آدمهای شناخته شده بین المللی این وقایع را با ذکر جزئیات و زمان وقوع و حتی نقل قول های شاهدان عینی در کتابهای خود نقل میکنند و بعید است که اینهمه آدم بخواهند دروغ بنویسند.  یعنی شما میگوئید اینها همه دروغ است ؟!!  پس دیگر به چه کسی میتوان اعتماد کرد؟  این که میشود همان تئوری توطئه که سعی میکنید آنرا رد کنید؟؟

  در پاسخ باید گفت که اولاً بسیاری از نادرستی های آکادمیک ممکنست از روی عمد نباشد و صرفاً معلول استنباط نادرست اشخاص است.  ضمن اینکه اگر در انتها قرار باشد فقط به یک چیز اعتماد کرد آن یک چیز همانا وجدان خودتان باید باشد.  البته در این مقام لازمست تجربه زیادی داشته باشید و بقول معروف سرد و گرم چشیده روزگار بوده با اصول علم آشنا باشید.  اما چه میتوان کرد که اکثریت قریب باتفاق کسانی که مشتاق دانستن حقایق هستند هنوز در حال سپری کردن دوره نوجوانی و جوانی خود هستند و فرصت کافی برای کسب تجربه نداشته اند.  اشتباه نشود که منظور ما فقط گذر زمان نیست.  چه بسیار پیران کهنسالی که حتی تا دم مرگ نیز از معنی و مقصود زندگانی هیچ نفهمیده و همچنان در جهل مرکب درجا زده اند.  به سواد خواندن و نوشتن نیز ارتباط مستقیمی ندارد چه بسا پیران باسوادی که حکم فسیل های زنده ای را دارند که از جایگاه طبیعی خود از قرون ماضی و هزاره های گذشته  بریده و  پس از عبور از تونل زمان به زمان معاصر منتقل شده اند.   همینجا اجمالاً بگوئیم که در گذشته های دور، مهارت خواندن و نوشتن امری نادر بوده که دارنده آن در جامعه، فردی شاخص تلقی شده و مورد احترام همگانی قرار داشت.  در جامعه ایران به این افراد اصطلاحاً ملا هم میگفته اند یعنی کسی که میتواند بخواند و بنویسد.   البته در روزگار ما اطفال دبستانی نیز از عهده این مهم برآمده و به یمن قانون سوادآموزی، همه مجبور به کسب این حداقل ها هستند.  مطلب را سبک نه انگاریم زیرا همین مهارت اولیه در خواندن و نوشتن در روزگاری بسیار دور شعبده و جادو تلقی شده و دارنده آن حائز مقامی بالا در جامعه خویش بود.  در واقع در هزاره های دور این فقط کاهنان معابد بودند که خواندن و نوشتن در انحصار آنان بود.  برای لحظه ای تصور کنید که به چهارهزار سال پیش بازگشته اید و در یک معبد مصری شاهد انجام مراسم روحانی هستید.  با کمال تعجب شاهد این خواهید بود که کاهن بزرگ از روی یک پاپیروس شکل های عجیب و غریبی را که برای حضار نامفهوم است مرور کرده و با صدای بلند میخواند.  بله، خواندن و نوشتن امری مقدس و طبعاً در انحصار گروهی کوچک از روحانیون بود.  رد پای این قداست حتی امروز نیز در ادبیات ما دیده میشود از قبیل اینکه میگوئیم آینده من بر لوح محفوظ "نوشته" شده و اصلاً کلمه "سرنوشت" نیز از همینجا پیدا شده که آینده محتوم فرد در شکل یک نوشته (و طبعاً مقدس) در جائی نگهداری میشود.  امروزه میتوان همه این اطلاعات را بسهولت بصورت کلامی روی نوار صوتی ضبط و نگهداری کنیم ولی چه کنیم که در آن ایام هنوز فن آوری و تکنولوژی رشد امروزی را نداشته و طبعاً ضبط مغناطیسی بصورت امری قدسی در نیامد زیرا در آن ایام وجود خارجی نداشت و اگر وجود میداشت چه بسا آن نیز مانند امر نگارش به تاریخ ما افزوده و جایگاهی ماورائی میافت.  هنوز گاهی در ادبیات ملل لفظ "کتاب" دلالت بر کتاب مقدس دارد چه اینکه نوشته را امری قدسی  پنداشته و آنرا فقط شایسته متون دینی میدانستند.  از حق نگذریم، اختراع خط یکی از نقاط عطف تاریخ تمدن است و انتقال افکار بدون آن میسر نبوده است.

  بهر حال امروزه خواندن و نوشتن دیگر امری ماورائی نیست زیرا از انحصار خارج و در دسترس همگان است.  با این وجود هنوز آن رد پاهای باستانی در متن جامعه بچشم میخورد و مثلاً آنچه در قالب کتاب منتشر میشود مورد استناد مردم واقع شده و میگویند فلان مطلب ادعائی در بهمان کتاب منتشر شده و نتیجه میگیرند که باید واقعیت داشته باشد.  مردم گمان دارند که آنچه منتشر میشود حتماً باید درست باشد که اجازه داده اند منتشر شود.  این مطلب نه تنها درست نیست بلکه اتفاقاً بسیاری از متونی که درست بوده و برای آگاهی مردم ضروریست گاهی اجازه نشر نمی یابد.  پس باید دانست که لزوماً با خواندن فله ای کتابهای موجود در بازار شانسی برای وصول حقیقت نیست.  اینجاست که راهنمائی باتجربه ها راهگشا خواهد بود و اینکه رسانه ها گاهی مردم را به کتاب خوانی دعوت میکنند باید قید کتاب خوب را هم اضافه کنند.  در این رابطه باید از آنها که فکر میکنیم دانش بیشتری دارند کمک بخواهیم.  اگر هم این قبیل افراد در دسترس نیستند، باری، پایگاه های اطلاع رسانی بین المللی فعلاً در دسترس بوده و  خوشبختانه بیش از آنچه تصور کنید و برای شما قابل هضم باشد اطلاعات عرضه میکنند.  متأسفانه از خلال گفتگوهائی که از رسانه ها میشنویم اینطور استنباط میشود که عده ای خط و نشان کشیده و میخواهند این تنها روزنه تنفسی را نیز مسدود کنند و اگر تابحال عمل نشده به دلیل نبود ابزار لازم بوده است.  اما اگر بسلامتی این تنها روزنه هم بسته شود آنگاه، همانطور که در ابتدا عرض شد،  باید به یگانه مایملک باقیمانده خود رجوع کنید که همانا وجدان شخصی خودتان است.  اینجاست که مهمترین سلاح شما بکار میآید و آن همانا سلاح شک و تردید است که در مطالب قبلی شرح دادیم (البته بهتر است در همه حال دم دست شما باشد).  هر گزاره ای که به ذهن شما ورود میکند باید از این فیلتر عبورش دهید.  این یک فیلتر شخصی است و مانند فیلتر های دولتی برای تحمیل چیزی به دیگری نیست.  لذا اگر موضوع مربوطه مانند پازل با سایر بخشهای دانشی شما جفت و جور شد، قبولش کنید والا در قرنطینه نگاهداشته و نهایتاً پس از انقضای مهلتی بدورش افکنید.  ضمن اینکه در مورد آنچه هم که از گذشته ها دارید تعصبی بخرج ندهید و اگر در آتیه لازم شود که بخشی از این اطلاعات به روز شود مقاومتی بخرج ندهید.

  عزیزان!  دانش های گذشتگان، با تمام احترامی که برای بنیان گذارانش قائلیم، مربوط به زمانه خودشان بوده و لذا دارای تاریخ مصرف برای همان روزگاران است.  این به هیچ وجه به معنای کوچک شمردن بزرگان نیست!  ما هنوز برای معلمین دبستان خود احترام قائلیم گو اینکه دیگر خودمان را محدود به اطلاعات دریافتی در آن دوران نمیکنیم بلکه موظفیم که به دانش روز تکیه و از دستآوردهای آن استفاده کنیم.  لذا در استفاده از دانش های قدیمی باید با قید احتیاط برخورد کرده و به راحتی تسلیم هرآنچه در کتب گذشتگان آمده است نشده و آن را ابدی و ازلی نپنداشت.  مسأله مخالفت با آن آموزه ها نیست بلکه درک این نکته است که آنچه آنها گفته اند، در بهترین حالت خود، مناسب برای حال و هوای آن دوران بوده است.  مثل اینست که ما امروزه برای کشتیرانی متکی به اطلاعات بطلمیوس بوده از یافته های قدما استفاده کنیم.  با اطلاعی که از زندگی جلال الدین بلخی داریم اطمینان داریم که اگر امروز سر از گور برمیداشت و امکان صحبت پیدا میکرد، قطعاً در برخی اشعار خود تجدید نظر کرده و مثلاً دیگر نمیگفت "پای استدلالیان چوبین بود..." بلکه با مشاهده آنچه نتایج استدلال و کاربرد عقل در زندگی امروزی به بار آورده نظر خود را تغییر میداد.  بویژه اگر میدید چگونه آن استرالیائی در مسابقه دو با پای مصنوعی از همه دوندگان سالم پیشی میگیرد!  شاید اگر ما هم در آن دوران میزیستیم با او در ناکارائی عقل همعقیده میشدیم زیرا دنیا را پر از پرسش های بی جواب می یافتیم که عقل راهی بدان نداشت.  در چنین شرایطی شهود راضی کننده تر از عقل مینماید.  البته رأی حکمای گذشته در خصوص اخلاق و حکمت عملی تا حد زیادی همچنان معتبر است کما اینکه آموزه های شیخ اجل سعدی میتواند با مختصر اصلاحاتی همچنان چراغ راه جامعه امروزی باشد زیرا که نفس بشر از ابتدای تاریخ خود تاکنون همواره متمایل به نیکی بوده و هیچگاه خللی در جهتگیری آن رخ نداده است.  هر آموزگاری در هر دوره ای از تاریخ که ظهور کرده متشابهاً خود را موظف به نشر نیکی ها دانسته است و جامعه زمان خود را بدانها توصیه کرده است.

  امروزه بیش از هر زمان دیگری به استفاده از عقل محتاجیم و ضرورت آن بویژه در جوامع عقب افتاده بیش از پیش احساس میشود.  این ضرورت با بهره گیری از علوم انسانی و ادبیات هیچگونه تضادی نداشته و به معنی مقابله با احساسات و آنچه دایره هنر و فرهنگ است نیست.  ما همانقدر از خواندن رمان ماشین زمان ج.اچ.ولز لذت میبریم که از کتاب بینوایان ویکتور هوگو و بسیاری دیگر.  توصیه میشود آنچه را هم در حوزه پدیده های ناشناخته از قبیل بشقاب پرنده، مثلث برمودا، ..و امثالهم هست با همان دیدگاه بخوانیم و لذت ببریم بدون آنکه بی جهت وزنی بیش از حد معمول برایشان قائل گردیم.  یکی از مشکلات امروز جوامع خلط پدیده های غیر واقعی با مسائل واقعی است که منجر به بروز بحران هائی گردیده است.  اکسیر اعظم برای حل آنها آموزش درست است.

  • مرتضی قریب
۰۷
بهمن

پدیده های ناشناخته -1

  همانطور که در مقدمه قبلی قول داده شد، سعی میشود جواب مناسبی برای پرسش مطرح شده نوشته شود.  گاهی معروفست که میگویند شاهد  از غیب رسید.  چند روز پیش یکی از خوانندگان همیشگی این وبگاه طی نامه ای مسأله ای را مطرح کرد که اتفاقاً بدرد همین موضوع حاضر و در تأیید روش علمی میخورد.  ایشان اظهار کرد که چرا آب جوش زودتر از آب معمولی یخ میزند.  در پاسخ من، که گفتم ساده لوحانه است (یعنی مدعیان) لیستی حاوی اعاظم و اکابر علمی فرستادند که همگی آن را از نظر علمی اثبات یا دستکم توجیه کرده بودند (لینک زیر).  در مقابل چنین ادعای بزرگی چه باید کرد؟  اگر آن را فوراً پذیرا شویم یعنی اینکه همه آنجه در چند قرن اخیر در زمینه ترمودینامیک انجام شده غلط بوده و مثلاً این همه ماشین حرارتی که جلوی چشمان ما کار میکرده باید خواب و خیال بوده باشد!   اما از سوی دیگر، چرا خود آنرا به محک آزمون نگذاریم؟  بویژه آنکه امتحان آنرا همه ما بلد هستیم و لازم نیست منتظر پرفسور چینگ چانگ چون و نتایج آزمایشات ایشان باشیم.  پس دو ظرف شفاف یکسان تهیه کرده و در یکی آب 80 درجه و در آن یکی آب در دمای اتاق ریخته و درب آنها بسته در فریزر قرار میدهیم.  مشاهده خلاف ادعا را ثابت کرد.  در آزمایشی دیگر اینبار درب ظروف را باز گذاشتیم تا مگر تبخیر آب تفاوتی را به نفع ادعا نشان دهد.  باز آب سردتر زود تر یخ بست.  البته اگر خلاف قاعده اتفاق میافتاد ما آزمایش را چندین و چند بار ، مطابق روش علمی، تکرار میکردیم تا اطمینان حاصل شود شانس و اقبالی در کار نبوده.  و البته ناراحت که نمیشدیم، هیچ بلکه خوشحال هم میشدیم از اینکه با پدیده جدیدتری روبرو هستیم که قبلاً ناشناخته بوده.  توجه:  نتایج تحقیقات علمی معمولا در مجلات معتبر و شناخته شده علمی درج میشود که از زیر تیغ نقد دانشمندان دیگر عبور میکند و لذا اگر خبری مثل پدیده فوق را در مجلات مد و  زیبائی ملاحظه کردید از همان ابتدا باید دچار تردید شد.  در درون  ما باید آشکار سازی باشد که در مواجهه با مسائل بو دار هشدار دهد.  بویژه اگر حقایق تثبیت شده زیر سؤال رفت بوق ممتد بکشد.  مواردی از این دست بسیار زیاد اتفاق افتاده و منبعد هم اتفاق خواهد افتاد.  دوستان دانشجو احتمالاً به یاد دارند که در پدیده واپاشی بتا که ذرات صادره به قاعده میبایست تک انرژی باشند در عوض مشاهده گردید که دارای طیف انرژی است که با اصل بقای انرژی در تناقض مینمود.  بطوریکه دانشمند بزرگی چون بوهر گمان برد که شاید اصل مزبور خدشه پذیر است.  اما دیگران نمیخواستند اصلی را که بدون استثناء همواره درست بوده و ابزار اصلی فیزیک بوده بسادگی از دست بدهند.  از اینرو فیزیکدان باهوشی بنام پاولی قائل شد که ذره مرموزی که فعلاً قابل مشاهده نیست بخشی از انرژی را دزدیده و باعث میشود الکترونهای صادره دارای طیف انرژی باشند.  سالها طول کشید تا بالاخره با بدام افتادن این ذره گریزپا درستی حرف او ثابت شود.  این مثال را زدیم تا بدانید بسادگی نباید از داشته های خود دست کشیده و صرفاً با تکیه بر نتایج یک آزمایشگاه خانگی در تانزانیا فوراً اصول گذشته را بدور بریزیم.  ما اگر نتوانیم خود شخصاً صحت و سقم آنرا تجربه کنیم، باری، دستکم به نتایج پژوهشی آزمایشگاه های معتبر اعتماد کنیم.  گاه حتی نتایج این آزمایشگاه های معتبر نیز غیر معتبر از آب درآمده و باید بسیار محتاط بود.  اگر اخبار همجوشی سرد و التهابی را که سی سال پیش به پا کرده بود به یاد داشته باشید متوجه میشوید که عجله در انتشار نتایجی که هنوز هضم نشده و به تأیید مستقل دیگران نرسیده چقدر میتواند خجالت آور گردد (عجله کار شیطان است).  همانطور که در مقدمه پیشین گفتیم، در عین حال این مقاومت و شک و تردید نباید آنچنان باشد که ما را از پذیرش هر ایده جدیدی محروم سازد.  نمونه کلاسیک آن تردید انیشتن در پذیرش مکانیک کوانتائی و آن جمله معروف خداوند تاس نمی اندازد است.  حال که ذکر انیشتن رفت بهتر است همینجا تکلیف سوء درک عجیبی که بین درس خوانده ها رایج است روشن شود.  اغلب میگویند نیوتون مکانیک کلاسیک را ابداع کرد و همه آنرا قبول داشتند تا هنگامیکه انیشتن آمد و با ابداع نسبیت پنبه مکانیک نیوتونی زده شد.  اکنون چه اطمینانی هست که فردا زید دیگری پیدا نشود و دکان نسبیت را تخته نکرده و بگوید همه اینها غلط بوده!  و زمان دیگری فرد دیگری بیاید و کار زید و مابقی را زیر سؤال نبرد!!  در اینجاست که ضربه نهائی وارد میشود و به مصداق "پای استدلالیان چوبین بود - پای چوبین سخت بی تمکین بود" پنبه هر چه علم و دانش است زده میشود و اینکه دانش ما را به هیچ جا نمیرساند-- حرفی که این روزها زیاد میشنویم.  بی جهت نیست که جریانات خاصی عامدانه این نوع نتیجه گیری را ترویج و بتدریج با جمع کردن بساط علم و دانش زمینه را برای تفکرات دیگری آماده میکنند.  فعلاً از علوم انسانی شروع شده و کم کم به سایر علوم تسری خواهد یافت.  این سفسطه بسیار خطرناک است و دو چیز در این راستا قابل تأمل است.  اول آنکه این مروجین، برخلاف ترویج خود به محض مریض شدن به آخرین دستآورد های پزشکی درآویخته، از آخرین اختراعات و دستآورد های علمی در منزل و در بستان برخوردار و هواپیما اولین گزینه مسافرت ایشان میباشد.  دوم و مهمتر آنکه نسبیت هیچگاه مکانیک نیوتونی را ملغا نکرده بلکه آنرا تکمیل و برای شرایط خاص راه حل مکمل ارائه داد.  ملاحظه میفرمائید که ما در بخش اعظم زندگی خود هنوز از راه حل های نیوتونی با کمال دفت استفاده میکنیم و کاملاً کاراست.  متشابهاً مکانیک کوانتا نیز روشی تکمیلی برای رفتار در جهان اتمی ارائه داده و سیر امور در جهان بزرگ مقیاس کماکان همانست که بود.  اتفاقاً امروزه علم بیش از پیش بسوی یگانگی و وحدت پیش رفته و کار خود را فارغ از تخیلات واپسگرایان پیش میبرد.

  اما در مورد اینکه چه چیز را باور کنیم و چه چیز را نه، در درجه اول عادت به تورق ژورنالهای علمی و آشنائی با اخبار علم از کانال آنها.  اما چون فهم مقالات این مجلات فقط برای  عده محدودی میسر است لذا توصیه میشود از مجلات علمی همه فهم و عمومی تر هم استفاده شود.  خوشبختانه اکثر آنها پایگاه اینترنتی داشته و اگر فیلتر نشده باشد در دسترس علاقمندان است.  ضمناً مجلات علمی فارسی زبان نیز کم نیست اما دقت شود که گاهی اینان برای جلب مشتری مطالب را برای ایجاد هیجان عامه پسند کرده و از مثلث برمودا و بشقاب های پرنده داد سخن میدهند.  بقصد تفنن و سرگرمی بخوانید ولی هرگز باور نکنید.  نسل جوان هیچگاه خرافات سنتی را باور ندارد.  اما در عصر حاضر اباطیل را ملبس به لباس علم کرده در مجلات پر فروش عرضه میکنند.   این پدیده به شبه علم معروفست و موضوع اصلی که بدان خواهیم پرداخت همین است.  چه بسا دعاوی نادرست که با چاشنی علم سفسطه های آن پوشیده و برای خوانندگان جوان درک نادرست بودن آن مشکل باشد.  ترفند اصلی این نشریات سوء استفاده از علاقه انسان به شگفتی و اعجاب است.  اما اجازه دهید همینجا حرف آخر گفته آید: عزیزان! اعجاب و شگفتی که در خود علم هست بمراتب از هر شبه علمی بیشتر است.  با این تفاوت که علم واقعی است اما شبه علم سایه ای بیش نیست.  آنچیزی که به انسان نیرو داده برای وی سلامتی میآورد غذای سالم و طبیعی است.  شبه علم به مثابه "فست فود" است که با آنکه خوشمزه است اما میدانید که قطعاً ناسالم و مضر برای تندرستی است.  با علم به ناسالم بودن آن، گاهی خوردن آن برای تفنن ضرری ندارد ولی قاعده اصلی باید بر غذای سالم باشد.

  متأسفانه این توضیحات ضروری طولانی شد و ادامه آن را به بخش بعد وامیگذاریم.

                                                                          لینک برای مطالعه بیشتر در مورد اصل خبر: "آب جوش رودتر یخ میزند"!!!!


http://hamshahrionline.ir/details/64496


  • مرتضی قریب
۲۴
دی

مقدمه ای بر پدیده های ناشناخته

  در پاسخ به دوستانی که خواستار بحث در بشقاب پرنده و مثلث برمودا و امثال آن در این وبگاه بوده اند ناچاریم از یک مقدمه ای آغاز کرده و بحث اصلی را به بعد آن واگذاریم.  چون این قبیل پدیده ها شامل طیف وسیعی از موضوعاتی چون اهرام مصر، ملاقات با فرازمینیان، تصاویر انسانی بر چهره مریخ، علائم عجیب در صحاری آمریکای جنوبی، تماس با مردگان، ... و چیزهائی شبیه این نیز میشود و فقط منحصر به بشقاب های پرنده نیست لذا بهتر دیدیم تحت عنوان "پدیده های ناشناخته" بدان پرداخته شود.  این مقدمه شامل متدولوژی و روش شناسی خاص خود است.  بعبارت دیگر برای پرداختن به موضوعات جدید باید بدانیم چه چیز هائی ابزار ماست و میتوانیم استفاده کنیم و چه روش هائی مورد قبول ماست و چه چیز هائی نیست.  به خوانندگانی که مقاله مفصل "آیا دکارت را به ایران دعوت کنیم؟" را نخوانده اند توصیه میشود حتماً آنرا ببینند زیرا بسیاری از موضوعات مرتبط برای ورود به این بحث در آنجا توضیح داده شده است.  خلاصه کلام این است که ابزار ما در این وادی ناشناخته کماکان "علم" و روش علمی است.  کسانی که به این روش اعتقادی ندارند یا آن را نمی پسندند بهتر است از همین حالا از ادامه مطلب صرفنظر فرمایند.  چه اینکه برای ذائقه این گروه، در حال حاضر برنامه های بسیار زیادی در رسانه های ما در دسترس بوده و میتوانند براحتی استفاده کنند.  این برنامه ها، مستقیم یا غیر مستقیم، مشوق روش های غیر علمی بوده و فقط از طریق مونوپولی و البته در اختیار داشتن همه گونه مساعدت دولتی میتوانند بیشترین مخاطب را هدف قرار دهند.  در کشورهای غربی نیز از این دست برنامه ها هست و اتفاقا مریدان کمی هم ندارند اما با این تفاوت که خدمات رایگان دولتی در اختیار انان گذاشته نمیشود.  ما به جای آنکه بخواهیم تک تک به هریک از موضوعات ناشناخته بپردازیم بهتر است خود را به ابزاری مسلح کنیم که مارا قادر سازد بدون آنکه وارد جزئیات هر مطلب شویم و وقت بسیاری برای هیچ و پوچ تلف کنیم با درجه و دقت خوبی نسبت به صحت و سقم ادعاهای مربوطه اطلاع یافته و بسرعت آن را در طبقه بندی مفید و غیر مفید قرار دهیم.  تأکید میشود موضوع ما خارج از بحث ادبیات و هنر و امثال آن است.  مؤثرترین سلاح ما همانا شک و تردید علمی است.  هر چیز را که جلوی شما میگذارند نباید فوراً پذیرا شوید و دل در گروی آن بگذارید.  بخصوص که امروزه بسیاری از چرندیات را در بسته بندی جذاب عرضه بازار میکنند.  مثلاً بسیاری از کتابهای ناشرین امروزه با عناوین جالب نظیر: هوش کیهانی، موفقیت کهکشانی، موفقیت در سه سوت، مائده های آسمانی، انرژی درمانی، سلامت فرازمینی بسمت عمر جاودانی،...روانه بازار میشود.  علت موفقیت اینگونه کتابها و بحث های مربوطه یکی علاقه ما برای کسب بیشترین سود از راه کمترین تلاش در کمترین زمان است که البته قابل درک است.  و دیگری که موضوع بحث ماست همانا علاقه فطری بشر بسمت عجائب و غرائب و کششی که پدیده های شگفت انگیز در ما ایجاد میکند است.  البته اینهم بخودی خود جایز است و اصلاً موتور محرک برای اختراعات و کشفیات است.  منتها مسأله اینجاست که از این احساسات خالصانه سوء استفاده های زیادی شده و میشود.  همینجا عرض شود که منظور نویسنده این سطور به هیچ وجه جلوگیری از بیان یا چاپ کتابهای اینگونه نیست زیرا انسان نیازمند شنیدن همه گونه آرا درباره همه گونه مطالب و مسائل بوده و این آزادی نباید محدود شود.  بلکه در عوض چشم ها را باید باز نگاه داشت و سلاحی را که گفتیم همواره دم دست داشت.  و آن عبارت از اینست که در برابر هر ادعائی کمی تأمل کرده و میزانی از ناباوری و تردید را در برابر آن برقرار سازیم.  هیچ چیزی را بلافاصله قبول نکنیم مگر آنکه با عقل و منطق مغایرت نداشته و با آنچه دانسته های قبلی ماست مباینتی نداشته باشد.  همینجا تأکید شود که این رویه یک هنر است که باید فرا گرفته شود به این معنی که نه آنقدر فیلتر مزبور را تنگ بگیریم که احیاناً هیچ ایده جدیدی را پذیرا نباشیم و نه آنقدر گشاد که هر زباله ای را از خود عبور دهد.  پس به یک معنی این میزان از شکاکیت یک هنر است و بهتر است طی فرایندی آموخته شود.  کجا آموخته شود؟   در مدارس و بویژه در سالهای نخستین آموزش و پرورش.  رسانه های فراگیر نیز منبع دیگر این آموزش میباشد.  متأسفانه در شرایط حاضر هر دو این منابع عامدانه در جهت عکس عمل میکنند.  مثلاً در فیلم به اصطلاح مستندی که چندی پیش از رسانه ملی پخش شد موضوع عده ای کارگران معدن سنگ را بنمایش گذاشت که چون از جابجائی تکه سنگ بزرگی عاجز شدند و هیچ وسیله ای کارگر نشد، عاقبت با توسل به دعا آن را جاکن کردند!  بی جهت نیست هنوز مردمی راه رمالان و دعا نویسان را پیش میگیرند تا بلکه گرهی از مشکلات آنان گشوده شود.  این مردم اگر کمی اندیشه میکردند میدانستند که در درجه اول اوراد و اذکار گره مشکل مالی خود این دعا نویسان را میگشود.  البته ساده لوحی طیف گسترده ای دارد و برخی انواع آن کم خطرتر است.  معروف است که میگویند افتادن یک سیب روی سر نیوتون باعث کشف جاذبه عمومی شد و بسیاری هم بدان باور دارند.  در حالیکه احتمالاً در جواب یک فرد عامی که اصرار داشته بفهمد او چگونه به این امر موفق شده، نیوتون این جواب را به او داده و خود را خلاص کرده است.  باید گفت که نیوتون و امثال مخترعین و مکتشفین، سالهای سال درگیر موضوع مورد مطالعه خود بوده و بسی رنج برده و دود چراغ خورده اند تا موفق شده اند و اینطور نیست که با افتادن یک سیب ناگاه همه چیز برایشان حل شود.  اما همین طرز فکر ساده لوحانه در مسایل خطیر اجتماعی و سیاسی چه بسیار مشکلات ایجاد نکرده باشد.  باید گفت انگیزه های مالی (یا قدرتی که به سود مالی میانجامد) بوجود آورنده بخش مهمی از خرافات است.   معهذا بخش دیگری، که بیشتر مد نظر ماست، ناشی از ساده لوحی و خوش باوریست.  در مقالات پیشین به یکی از اصول بنیادی و تخلف ناپذیر طبیعت اشاره کردیم.  این اصل مقرر میدارد چیزی از بین نمیرود و در نهایت از شکلی به شکل دیگر مبدل میگردد.

  مثلاً در مورد اقلیم ایران قبلاً گفتیم که متوسط نزولات آسمانی در طی سده ها مقداری ثابت بوده (برای مناطق نیمه خشک) و تراکم جمعیت متناسب با آن همواره در حال تعادل بوده است.  آب مصرفی این جمعیت طی سده های متمادی یا از رودخانه های دائمی و یا بصورت قنات از آبهای زیرزمینی تأمین میشده است.  هر مقدار برداشت آب، سال آینده با بارش برف و باران جبران میشده است.  این یعنی تعادل.  حال بیائید امروز در یک منطقه خشک شهر بزرگی بنا کرده و به داشتن آن افتخار کنیم.  آب آن از کجا تأمین میشود؟  خوب معلوم است که با حفر چاه و گذاشتن پمپ های قوی بسادگی و به یمن وجود تکنولوژی بالا این آبهای فسیل شده را به بالا کشیده به مصرف مردم و توسعه بیشتر شهر میرسانیم.  اما چون میزان مصرف بیشتر از میزان نزولات است لذا مجبوریم چند سال بعد بعلت پائین رفتن آب، چاه ها را عمیق و عمیق تر کنیم و همچنان توسعه فراگیر را نصب العین قرار دهیم.  چندی بعد که چاه ها رو به خشکی گذارده و دعای باران هم جوابگو نباشد، از سرچشمه رود هائی که تا الان خشک نشده اند لوله کشی میکنیم تا مبادا اهداف مقدس ما برای توسعه خدشه دار گردد.  اما بزودی آن رود های همیشه پرآب نیز رو به کاهش گذاشته و شهر هائی که از آن مشروب میشد رو به خرابی میگذارند.  به موازات این احوال دریاچه هائی هم که از رودخانه ها تغذیه میشد خشک شده و نمک ته نشین شده بهمراه باد زمین هائی را هم که قبلاً حاصل خیز بوده به مخروبه بدل میکند.  و خود ادامه منطقی این خط سیر قهقرائی را همینطور دنبال کنید.  وقتی این بر سر انسانها میرود دیگر حرفی برای حیات وحش و محیط زیست و نیز آیندگان خاموش نمیماند که سخنگوئی برای خود ندارند.  مشابه همین سناریو برای صنعت است و ایضاً برای اقتصاد و برای....  .   نگاه کنید به صید بی رویه ماهیان خاویاری (و اصولاً ماهیان ) در دریای خزر که حیات آن را به نفس نفس انداخته.  همه این بلایا از یک نقطه آغاز میشود : درک نادرست از طبیعت و قوانین آن! .  آموزشی که باید در مدرسه میگرفتیم یا یاد نگرفتیم و یا اصلاً یادمان ندادند.  شاید هم اصلاً به معنی واقعی کلمه به مدرسه نرفتیم.  خلاصه اینکه این سیکل معیوب باید از جائی اصلاح شود و هیچ چاره ای هم جز آن نیست.  مسأله دیگری که آن نیز حائز اهمیت است نقش حاکمیت تک نفره در کشورهای توسعه نیافته است.  در قدیم حکام مستبد و به مراتب بیخرد نیز وجود داشته اند، لیکن این تکنولوژی قرن بیستمی در دسترسشان نبوده و طبعاً ابعاد خرابکاری ها در مقیاس امروزی وجود نداشته است.  نگاه کنید به انقلاب سبز معمر قذافی در لیبی.  وی با اطلاع از داده های ماهواره ای آمریکا مبنی بر وجود ذخائر فراوان آب های فسیل شده زیر صحاری سوزان منطقه تصمیم بر یک عمل انقلابی گرفت.  وی دستور داد با پمپ های قوی طی پروژه ای عظیم و پر خرج این آب ها به مصرف چمن کردن صحاری سوزان رسانده و جاهائی را هم که آب نمیرسید با رنگ مورد علاقه اش سبز کردند.  چندان طولی نخواهد کشید که با ته کشیدن این آبها بیهودگی عمل هویدا گردد.  بعنوان حاشیه باید اعتراف کرد که استخراج غیر مسؤلانه نفت نیز از همین الگو پیروی میکند.  توسعه خوب، یک توسعه پایدار است نه آنکه امروز هر چه داریم بخوریم و فردا و فرداهای نسل آتی با گرسنگی روبرو شویم.  عملی مشابه در سرزمین خشک عربستان صورت گرفت و بضرب تأسیسات عظیم آب شیرین کن و بزور دلارهای نفتی برای چند سالی عربستان هم صادر کننده گندم شد ولی بزودی بیهودگی آن نیز روشن شد.  چه اینکه از ابتدا هیچ توجیه اقتصادی برای آن نبود و چند برابر درآمد گندم صرف شیرین کردن آب میشد.  اخیراً نیز شایعاتی مبنی بر لوله کشی آب از خلیج فارس به کویرهای داخلی ایران شنیده شده که اگر دستوری باشد پروژه قذافی را به ذهن متبادر میسازد.  چنین پروژه هائی فقط و فقط در صورتی موفقیت آمیز خواهد بود که از فیلتر کارشناسان خبره و مستقل عبور کرده و نوید یک توسعه پایدار را دهد.  عده ای را  عقیده بر اینست که دلارهای بادآورده بلاخره باید در جائی هزینه شود حتی شده با وارد کردن نعل اسب.   جامعه شناسان بر این عقیده اند که قدرت متمرکز در فرد تصورات پارانوئیک را تشدید میکند.  مثلاً حتی افسر تحصیل کرده ای چون ناپلئون در زمانی که امپراطور بلامنازع اروپا شد برای مسائلی که خارج از حد فهم و صلاحیت او بود نیز اظهار نظر میکرد.  معروف است که گفته بود بر کارهای لاپلاس (ریاضی دان بزرگ) نظارت دارد و گفته بود کتاب مکانیک سماوی وی را در اولین فرصت مطالعه و اظهار نظر خواهد کرد!.  

  مثال دیگری بزنیم در تأیید اینکه این آموزه های اساسی هنوز در ما نهادینه نشده اند.  دوستی در همین وبگاه در اظهار نظری خصوصی این پرسش را مطرح کرد (و از وی نیز ممنونیم) که در حالیکه کشوری مثل قطر برای مناسبت های بین المللی میخواهد شهر های خود را بکمک هواسازهای عظیم سرد کند چگونه است که ما در حل آلودگی هوا درمانده ایم و فی المثل با پمپ های عظیم نمیتوانیم آلودگی هوا را کاهش دهیم.  چندین نکته در این راستا قابل ذکر است.  اول اینکه اگر این کشور واقعاً چنین قصدی داشته باشد کاری به بیهودگی و بیخردی پسر عموهای خویش انجام داده است.  دوم اینکه بنظر میرسد حداکثر کاری که بخواهد انجام دهد خنک کردن فضای داخلی ورزشگاه و محوطه های محدود باشد.  سوم اینکه عقل و شعور حکم میکند که چنین برنامه هائی در فصل زمستان و هوای معتدل آنها برگزار شود و این همه پول و انرژی به هدر نرود.  اگر هم بایدی بر برگزاری در فصل تابستان است عذر خواهی کرده و به دیگری واگذارند.  چهارم اینکه ما نیز چنین ادعاهائی را زود باور نکنیم و مبادرت به قدری حساب و کتاب بکنیم.  بگذارید بیشتر توضیح دهیم.  آیا هیچگاه عملکرد یک کولر گازی را در چله تابستان دیده اید؟  اینکه حداکثر یک یا دو اتاق را خنک نگه میدارد و تازه در انتهای فصل با یک قبض برق سنگین مواجه خواهید شد؟  حال تصور کنید تمام فضای منزل در تمام روز با کولرهای گازی باید سرد نگاهداشته شود.  برای پرداخت قبض برق احتمالاً باید قرض کنید.  حال فرض کنید کل منزل و پشت بام و حیاط نیز شامل شود.  سپس بخواهید کل شهر نیز شامل این حکم شود.  میتوانید تصور کنید چه انرژی عظیمی برای این کار باید صرف شود و تازه آن تلفات گرمائی را کجا تخلیه کنیم؟  از هر حیث که نگاه کنیم این کار عملی نیست.  بیائید همین فرضیه را ادامه دهیم و بخواهیم کل کشوری مثل ایران را در تابستان سرد کنیم.   و سپس، نیمی از کره زمین را در فصل تابستان سرد کنیم!   چند کولر گازی با چه قدرتی نیاز داریم؟   از همینجا پی ببرید که چه انرژی عظیمی صرف کره زمین میشود.  یک محاسبه ساده (تمرین) نشان میدهد قدرت دریافتی زمین از خورشید حدود  1.78E17 Watt میباشد که البته یک سوم آن بلافاصله بازتاب میابد.  معهذا باقیمانده که صرف گرم کردن آب و خاک و هوا میشود آنقدر زیاد است که فقط درصد کمی از انرژی باد میتواند نیازهای انرژی ما را پاسخگو باشد.  ضمناً برای فهم عظمت خورشید بدانید که عدد فوق تازه کسر بسیار کوچکی از انرژی تابشی خورشید است که مرتباً راهی فضا میشود.  و بالاخره، پنجم اینکه برای رفع آلودگی کلان شهرهای ایران بهتر است اصلاً آلودگی تولید نکنیم که بعد بخواهیم با هزار مشکل آنرا رفع کنیم.  در کوتاه مدت از سوخت استاندارد و نه سوخت "من-در-آوردی" استفاده کنیم.  از موتورهای درون سوز با آلایندگی کم استفاده شود و موتور پیکان به موزه منتقل شود.  به موازات، بفکر خودروهای برقی و سرمایه گذاری های مشترک در این راستا باشیم.  و نهایتاً شاید بهترین راه حل استخدام چند کارشناس خبره با حقوق مکفی برای مسأله آلودگی هوا و گوش سپردن به نظرات آنهاست.  راه حل اخیر میتواند متشابهاً برای طرح و حل سایر معضلات نیز بکار گرفته شود.  مگر دیگران چکار میکنند؟!

  • مرتضی قریب